استلام: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{جا: ویرایش}} '''استلام''' لمس كردن حجرالاسود و اركان كعبه با دست يا بدن حجرالاس...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[اسفند]]|روز=[[۲۲]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=محمدسعيد نجاتي .گروه تاريخ }}
{{در دست ویرایش|ماه=[[اسفند]]|روز=[[۲۲]]|سال=[[۱۳۹۶]]|کاربر=محمدسعید نجاتی .گروه تاریخ }}
 


[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]
'''استلام'''
'''استلام'''
لمس كردن حجرالاسود و اركان كعبه با دست يا بدن حجرالاسود است.
 
واژه استلام از ريشه (س ـ ل ـ م) برگرفته از سَلام به معناي درود[1]يا سِلام به معناي سنگ است.[2]بر پايه احتمال دوم، استلام در متون ديني به معناي «مسّ سِلام» يعني رساندن
لمس كردن حجرالاسود و برخی از قسمت ها و اركان كعبه با دست یا بدن حجرالاسود است.
دست و بدن به حجرالاسود است.[3]شماري از واژه‌شناسان، استلام را از ريشه لأم به معناي سپر و زره يا سِلاح[4يا به معناي اجتماع[5]دانسته‌اند.
 
معناي اصطلاحي استلام، لمس كردن حجرالاسود٭ يا ديگر اجزا و اركان كعبه٭[6]است. (تصوير شماره 5) شماري از فقيهان بوسيدن را جزء مفهوم اصطلاحي استلام شمرده‌اند[7]؛ اما بيشتر فقيهان امامي[8]و اهل سنت[9]بوسيدن را جزء آن ندانسته‌اند.[10]عطف واژه «تقبيل٭» (بوسيدن) به استلام در متون و روايات آداب استلام (← ادامه مقاله) همين ديدگاه را تأييد مي‌كند. شماري ديگر استلام حجر را رساندن دست به آن يا بوسيدن آن تعريف كرده‌اند.[11]
==مفهوم شناسی==
بر پايه برخي روايت‌ها[12]، حضرت آدم(ع) پس از هبوط به زمين، از وحشت تنهايي به خداوند شكايت كرد. خداوند براي زدودن هراس و دلتنگي وي و يادآوري عهد و ميثاق آدم در جهان ذر پيش از هبوط او به
استلام، لمس كردن حجرالاسود٭ یا دیگر اجزا و اركان كعبه٭[6]است. (تصویر شماره 5) شماری از فقیهان بوسیدن را جزء مفهوم اصطلاحی استلام شمرده‌اند[7]؛ اما بیشتر فقیهان امامی[8اهل سنت[9]بوسیدن را جزء آن ندانسته‌اند.[10]عطف واژه «تقبیل٭» (بوسیدن) به استلام در متون و روایات آداب استلام (← ادامه مقاله) همین دیدگاه را تأیید می‌كند. شماری دیگر استلام حجر را رساندن دست به آن یا بوسیدن آن تعریف كرده‌اند.[11]
زمين[13]، حجرالاسود را به صورت ياقوت همراه جبرئيل از بهشت به زمين فرستاد. آدم(ع) چون حجر را ديد و شناخت، پيمان خود را با خداوند درباره اقرار به ربوبيت خدا، ولايت و اطاعت معصومان[14]به ياد آورد. شتابان به سوي حجر آمد و خود را بر آن افكند و آن را در برگرفت و بوسيد و 40 روز گريست، در حالي‌كه از خطاي خود توبه نموده، از نقض ميثاق خويش پشيمان بود.[15]از اين رو، استلام و بوسيدن حجر سنت شد. بر پايه روايات ديگر، جبرئيل مأمور شد مناسك حج را به آدم، ابراهيم و اسماعيل بياموزد.[16]وي هنگام آموزش مناسك حج، آنان را نزد حجرالاسود آورد و گفت كه بر آن دست بمالند.[17]از آن پس، استلام حجر از سنت‌هاي حج ابراهيمي شد و پيروان دين ابراهيم(ع) حجر را استلام ‌كردند. از برخي روايت‌ها برمي‌آيد كه استلام حجرالاسود در روزگار جاهليت نيز رواج داشته است.[18]
==پیشینه روایی==
در منابع روايي اماميان[19]و اهل سنت[20]گزارش‌هايي از استلام حجر و ركن يماني در سيره رسول خدا(ص)، امامان شيعه و صحابه در طواف‌هاي فريضه يا نافله آمده است. (تصوير شماره 6) بر پايه حديث‌هايي در منابع شيعي و اهل سنت، رسول خدا(ص) حجرالاسود را سواره با عصاي خويش استلام كرد و سپس عصا را بوسيد.[21](← ادامه مقاله، چگونگي استلام)
بر پایه برخی روایت‌ها[12]، حضرت آدم(ع) پس از هبوط به زمین، از وحشت تنهایی به خداوند شكایت كرد. خداوند برای زدودن هراس و دلتنگی وی و یادآوری عهد و میثاق آدم در جهان ذر پیش از هبوط او به زمین[13]، حجرالاسود را به صورت یاقوت همراه جبرئیل از بهشت به زمین فرستاد. آدم(ع) چون حجر را دید و شناخت، پیمان خود را با خداوند درباره اقرار به ربوبیت خدا، ولایت و اطاعت معصومان[14]به یاد آورد. شتابان به سوی حجر آمد و خود را بر آن افكند و آن را در برگرفت و بوسید و 40 روز گریست، در حالی‌كه از خطای خود توبه نموده، از نقض میثاق خویش پشیمان بود.[15]از این رو، استلام و بوسیدن حجر سنت شد. بر پایه روایات دیگر، جبرئیل مأمور شد مناسك حج را به آدم، ابراهیم و اسماعیل بیاموزد.[16]وی هنگام آموزش مناسك حج، آنان را نزد حجرالاسود آورد و گفت كه بر آن دست بمالند.[17]از آن پس، استلام حجر از سنت‌های حج ابراهیمی شد و پیروان دین ابراهیم(ع) حجر را استلام ‌كردند. از برخی روایت‌ها برمی‌آید كه استلام حجرالاسود در روزگار جاهلیت نیز رواج داشته است.[18]
فقيهان امامي[22]و اهل سنت[23]به پشتوانه روايات[24]، خواندن دعاهايي را هنگام استلام حجرالاسود سفارش كرده‌اند كه بيشتر در بر دارنده ياد خدا، حمد و سپاس الهي، صلوات بر پيامبر و خاندان آن حضرت، اعلان دوري و بيزاري از شيطان و نمادهاي آن هستند. همچنين فقيهان امامي[25]، شافعي[26]و حنبلي[27]به پشتوانه روايات[28]، براي استلام سه ركن يماني، شامي و غربي نيز دعاهايي را با مضاميني چون سلام و صلوات بر پيامبر و خاندان او و درخواست قبولي اعمال حج و توبه ياد كرده‌اند.
 
به تصريح شماري از فقيهان امامي، بر پايه روايات[29]، بهترين شيوه استلام ركن يماني و حجرالاسود، در بر گرفتن و لمس كردن آن دو است.[30]در روايات، براي استلام حجر و استحباب آن، اوصاف و حكمت‌هايي ياد شده است[31]؛ از جمله يادآوري پيمان الهي بر توحيد خدا، رسالت پيامبر(ص) و ولايت حضرت علي(ع)[32]، آمرزش گناهان با استلام حجر[33]و اين‌كه استلام حجر به منزله بيعت با خداوند[34]يا پيامبر گرامي(ص)[35]است. همچنين در روايات، ركن يماني، جايگاه حضور جبرئيل[36]و يكي از درهاي بهشت[37]و باب توبه[38]و استلام آن مايه استجابت دعا[39]، آمرزش گناهان[40]و به منزله دست دادن با خدا[41]شمرده شده است.
== استلام در سیره معصومان و بزرگان دین==
ƒاحكام فقهي استلام
در منابع روایی امامیان[19]و اهل سنت[20]گزارش‌هایی از استلام حجر و ركن یمانی در سیره رسول خدا(ص)، امامان شیعه و صحابه در طواف‌های فریضه یا نافله آمده است. (تصویر شماره 6) بر پایه حدیث‌هایی در منابع شیعی و اهل سنت، رسول خدا(ص) حجرالاسود را سواره با عصای خویش استلام كرد و سپس عصا را بوسید.[21](← ادامه مقاله، چگونگی استلام)
‚1. استحباب استلام: فقيهان امامي به پشتوانه روايات[42]، بر استحباب استلام حجرالاسود، خواه هنگام طواف[43]و خواه موارد ديگر از جمله هنگام ورود به مسجدالحرام[44]تأكيد كرده‌اند. استلام و بوسيدن ركن يماني نيز در فقه امامي مستحب مؤكد به شمار مي‌رود.[45]در برخي منابع امامي، بر استلام حجرالاسود بيش از استلام ركن يماني تأكيد شده است.[46]در ميان فقيهان امامي گويا تنها سلار ديلمي (م.448ق.) بوسيدن حجرالاسود و استلام ركن يماني را براي حج‌گزار واجب دانسته است.[47]در طواف، استلام حجرالاسود و ركن يماني پيش از آغاز آن، در هر دور و نيز پايان آن مستحب شمرده شده است.[48]در بيشتر منابع فقهي اماميان، بر پايه حديث‌هاي ياد شده، بر استحباب بوسيدن حجرالاسود همراه استلام آن تأكيد شده است.[49]
فقیهان امامی[22]و اهل سنت[23]به پشتوانه روایات[24]، خواندن دعاهایی را هنگام استلام حجرالاسود سفارش كرده‌اند كه بیشتر در بر دارنده یاد خدا، حمد و سپاس الهی، صلوات بر پیامبر و خاندان آن حضرت، اعلان دوری و بیزاری از شیطان و نمادهای آن هستند. همچنین فقیهان امامی[25]، شافعی[26]و حنبلی[27]به پشتوانه روایات[28]، برای استلام سه ركن یمانی، شامی و غربی نیز دعاهایی را با مضامینی چون سلام و صلوات بر پیامبر و خاندان او و درخواست قبولی اعمال حج و توبه یاد كرده‌اند.
فقيهان مذاهب چهارگانه اهل سنت نيز به پشتوانه روايات[50]، استلام حجرالاسود و بوسيدن آن و نيز استلام ركن يماني بدون بوسيدن را پيش از آغاز طواف و در هر هفت دور آن و هنگام ورود به مسجدالحرام مستحب شمرده‌اند.[51]تنها از ابوحنيفه گزارش شده كه استلام ركن يماني را مستحب يا سنت ندانسته است.[52]برخي از مالكيان در دور اول طواف، استلام حجرالاسود را مستحب به شمار نمي‌آورند.[53]شافعيان استلام حجرالاسود و ركن يماني را در همه دورهاي طواف مستحب شمرده‌اند و بر استحباب استلام در دورهاي فرد، به ويژه در وضع سخت، تأكيد كرده‌اند.[54]فقيهان شافعي[55]، حنفي[56]و شماري از فقيهان مالكي[57]اشاره دارند كه بوسيدن حجر بايد بدون صدا باشد. آنان بوسيدن با صدا را مكروه مي‌دانند.
در روایات، برای استلام حجر و استحباب آن، اوصاف و حكمت‌هایی یاد شده است[31]؛ از جمله یادآوری پیمان الهی بر توحید خدا، رسالت پیامبر(ص) و ولایت حضرت علی(ع)[32]، آمرزش گناهان با استلام حجر[33]و این‌كه استلام حجر به منزله بیعت با خداوند[34]یا پیامبر گرامی(ص)[35]است. همچنین در روایات، ركن یمانی، جایگاه حضور جبرئیل[36]و یكی از درهای بهشت[37]و باب توبه[38]و استلام آن مایه استجابت دعا[39]، آمرزش گناهان[40]و به منزله دست دادن با خدا[41]شمرده شده است.
همه فقيهان امامي، مگر ابن جنيد اسكافي[58]، استحباب استلام دو ركن ديگر كعبه يعني شامي و غربي‌ را باور دارند.[59]پشتوانه آن‌ها روايتي حكايت‌گر سيره امام صادق(ع) در استلام همه اركان كعبه و نيز حديثي از امام رضا(ع) است كه بر استحباب استلام همه اركان، از جمله دو ركن شامي و غربي، دلالت دارد.[60]فقيهان اهل سنت استلام دو ركن شامي و غربي را به پشتوانه روايت‌هايي كه پيامبر گرامي(ص) دو ركن شامي و غربي را استلام نمي‌كرده است[61]، مستحب نشمرده‌اند.[62]
 
مورد ديگر استحباب استلام حجرالاسود، به باور فقيهان امامي[63]و اهل سنت[64]، به پشتوانه روايات[65]، استلام آن پس از طواف و نيز نماز طواف و پيش از سعي ميان صفا و مروه است. همچنين در پاره‌اي از منابع فقهي امامي و اهل سنت، به استحباب استلام حجر در زمان گزاردن طواف وداع يا پس از آن تصريح شده است.[66]
==احكام فقهی استلام==
‚2. چگونگي استلام: فقيهان شافعي[67]، حنبلي[68]، شماري از فقيهان پيشين حنفي[69]و بيشتر فقيهان امامي[70]حقيقت استلام حجرالاسود را دست كشيدن به آن دانسته‌اند. فقيهان متأخر حنفي[71]و اندكي از فقيهان امامي[72]استلام حجر را دست كشيدن به آن و بوسيدن آن دانسته‌اند. فقيهان مالكي و شماري از شافعيان، استلام حجرالاسود را بوسيدن آن و در صورت ناممكن بودن اين كار، دست كشيدن به آن تعريف كرده‌اند.[73]اندكي از فقيهان امامي[74]چسباندن شكم به حجر را مفهوم اصلي استلام شمرده و در حالت اضطرار، كشيدن دست را جايگزين آن دانسته‌اند. شماري ديگر بر آنند كه تعبير برگرفته از حديث‌ها كه «استلام ركن، چسباندن شكم به آن است»[75]، به معناي بهترين‌گونه استلام يا موردي خاص است.[76]در ديدگاه شماري از فقيهان اهل سنت، استلام ركن يماني با دست كشيدن به ركن و سپس بوسيدنِ دست صورت مي‌گيرد. شماري ديگر به جاي بوسيدن دست، استحباب دست نهادن بر دهان را پس از استلام، باور دارند.[77]
 
برخي شافعيان[78]و حنفيان[79]به پشتوانه روايات[80]، سه بار بوسيدن و قرار دادن‌گونه و پيشاني ـ يا سجود، به تعبير منابع روايي[81]ـ بر حجرالاسود هنگام استلام را مستحب دانسته‌اند. مفاد اين حديث‌ها، سجده كردن پيامبر(ص) يا كساني ديگر بر حجرالاسود است. در ميان پيشوايان مذاهب اهل سنت، استحباب سجده بر حجرالاسود از شافعي و احمد حنبل گزارش شده است. مالك بن انس گذاشتن‌گونه و پيشاني را بر حجرالاسود بدعت خوانده و به پشتوانه نبود روايت‌هاي معتبر در اين زمينه، آن را روا ندانسته است.[82]
#'''استحباب استلام:''' فقیهان امامی به پشتوانه روایات[42]، بر استحباب استلام حجرالاسود، خواه هنگام طواف[43]و خواه موارد دیگر از جمله هنگام ورود به مسجدالحرام[44]تأكید كرده‌اند. استلام و بوسیدن ركن یمانی نیز در فقه امامی مستحب مؤكد به شمار می‌رود.[45]در برخی منابع امامی، بر استلام حجرالاسود بیش از استلام ركن یمانی تأكید شده است.[46]در میان فقیهان امامی گویا تنها سلار دیلمی (م.448ق.) بوسیدن حجرالاسود و استلام ركن یمانی را برای حج‌گزار واجب دانسته است.[47]در طواف، استلام حجرالاسود و ركن یمانی پیش از آغاز آن، در هر دور و نیز پایان آن مستحب شمرده شده است.[48]در بیشتر منابع فقهی امامیان، بر پایه حدیث‌های یاد شده، بر استحباب بوسیدن حجرالاسود همراه استلام آن تأكید شده است.[49]
‚3. پاره‌اي از احكام فرعي استلام:
فقیهان مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز به پشتوانه روایات[50]، استلام حجرالاسود و بوسیدن آن و نیز استلام ركن یمانی بدون بوسیدن را پیش از آغاز طواف و در هر هفت دور آن و هنگام ورود به مسجدالحرام مستحب شمرده‌اند.[51]تنها از ابوحنیفه گزارش شده كه استلام ركن یمانی را مستحب یا سنت ندانسته است.[52]برخی از مالكیان در دور اول طواف، استلام حجرالاسود را مستحب به شمار نمی‌آورند.[53]شافعیان استلام حجرالاسود و ركن یمانی را در همه دورهای طواف مستحب شمرده‌اند و بر استحباب استلام در دورهای فرد، به ویژه در وضع سخت، تأكید كرده‌اند.[54]فقیهان شافعی[55]، حنفی[56]و شماری از فقیهان مالكی[57]اشاره دارند كه بوسیدن حجر باید بدون صدا باشد. آنان بوسیدن با صدا را مكروه می‌دانند.
1. فقيهان امامي[83]و اهل سنت[84]به پشتوانه روايات[85]، در صورت فراواني جمعيت و دشواري يا ممكن نبودن استلام، به جايگزيني روش‌هاي ديگر باور دارند؛ همچون: استلام با عصا يا هر چيز همانند آن، اشاره كردن به حجرالاسود، اشاره كردن به آن همراه بوسيدن دست، استقبال ركن حجرالاسود، و تكبير يا تهليل.[86]
همه فقیهان امامی، مگر ابن جنید اسكافی[58]، استحباب استلام دو ركن دیگر كعبه یعنی شامی و غربی‌ را باور دارند.[59]پشتوانه آن‌ها روایتی حكایت‌گر سیره امام صادق(ع) در استلام همه اركان كعبه و نیز حدیثی از امام رضا(ع) است كه بر استحباب استلام همه اركان، از جمله دو ركن شامی و غربی، دلالت دارد.[60]فقیهان اهل سنت استلام دو ركن شامی و غربی را به پشتوانه روایت‌هایی كه پیامبر گرامی(ص) دو ركن شامی و غربی را استلام نمی‌كرده است[61]، مستحب نشمرده‌اند.[62]
2. فقيهان امامي، شافعي و حنفي براي جلوگيري از آزار ديگران[87]بر آنند كه اگر استلام در همه دورهاي طواف ممكن نباشد، در آغاز و پايان آن انجام شود.[88]فقيهان امامي[89]و حنفي[90]به پشتوانه روايات[91]و نيز از آن رو كه خودداري از آزار ديگران واجب است[92]، در حال انبوهي طواف‌كنندگان و آزار ديدن افراد با استلام، آن را مستحب و حتي جايز ندانسته‌اند، به ويژه آن‌گاه كه به كاري حرام، مانند آميختگي با نامحرم، بينجامد.[93]
مورد دیگر استحباب استلام حجرالاسود، به باور فقیهان امامی[63]و اهل سنت[64]، به پشتوانه روایات[65]، استلام آن پس از طواف و نیز نماز طواف و پیش از سعی میان صفا و مروه است. همچنین در پاره‌ای از منابع فقهی امامی و اهل سنت، به استحباب استلام حجر در زمان گزاردن طواف وداع یا پس از آن تصریح شده است.[66]
3. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[94]، استلام را براي زنان مستحب مي‌دانند. برخي از آنان در صورت انبوهي جمعيت، اين كار را جايز نمي‌دانند.[95]فقيهان شافعي نيز بر پايه روايات[96]، استلام زنان را جز در صورت خلوت بودن پيرامون كعبه مستحب ندانسته‌اند.[97]
 
4. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[98]، باور دارند كسي كه دستش از مچ قطع شده باشد، مي‌تواند با همان دست حجر را استلام ‌كند؛ ولي اگر دستش از مرفق قطع شده باشد، استلام را با دست ديگر خود و اگر اصلاً دست نداشته باشد، با اشاره سر انجام دهد.[99]
#'''چگونگی استلام''':
5. به باور شماري از فقيهان امامي، ديه كسي كه در استلام حجرالاسود به سبب انبوهي جمعيت كشته شده، از بيت المال پرداخت مي‌شود.[100]
به تصریح شماری از فقیهان امامی، بر پایه روایات[29]، بهترین شیوه استلام ركن یمانی و حجرالاسود، در بر گرفتن و لمس كردن آن دو است.[30] فقیهان شافعی[67]، حنبلی[68]، شماری از فقیهان پیشین حنفی[69]و بیشتر فقیهان امامی[70]حقیقت استلام حجرالاسود را دست كشیدن به آن دانسته‌اند. فقیهان متأخر حنفی[71]و اندكی از فقیهان امامی[72]استلام حجر را دست كشیدن به آن و بوسیدن آن دانسته‌اند. فقیهان مالكی و شماری از شافعیان، استلام حجرالاسود را بوسیدن آن و در صورت ناممكن بودن این كار، دست كشیدن به آن تعریف كرده‌اند.[73]اندكی از فقیهان امامی[74]چسباندن شكم به حجر را مفهوم اصلی استلام شمرده و در حالت اضطرار، كشیدن دست را جایگزین آن دانسته‌اند. شماری دیگر بر آنند كه تعبیر برگرفته از حدیث‌ها كه «استلام ركن، چسباندن شكم به آن است»[75]، به معنای بهترین‌گونه استلام یا موردی خاص است.[76]در دیدگاه شماری از فقیهان اهل سنت، استلام ركن یمانی با دست كشیدن به ركن و سپس بوسیدنِ دست صورت می‌گیرد. شماری دیگر به جای بوسیدن دست، استحباب دست نهادن بر دهان را پس از استلام، باور دارند.[77]
6. فقيهان امامي به پشتوانه روايات[101]، استلام مُسْتَجار (← مستجار) را به شكل چسباندن شكم به آن ركن و گذاشتن‌گونه بر آن، همراه دعا كردن در آن‌جا پس از اتمام طواف يا در شوط پاياني طواف، مستحب دانسته‌اند.[102]فقيهان اهل سنت نيز به پشتوانه روايات[103]، دعا كردن در مُلْتَزَم (ميان حجرالاسود و دَرِِ كعبه) و چسباندن بدن به آن را مستحب شمرده‌اند.[104](← ملتزم)
برخی شافعیان[78]و حنفیان[79]به پشتوانه روایات[80]، سه بار بوسیدن و قرار دادن‌گونه و پیشانی ـ یا سجود، به تعبیر منابع روایی[81]ـ بر حجرالاسود هنگام استلام را مستحب دانسته‌اند. مفاد این حدیث‌ها، سجده كردن پیامبر(ص) یا كسانی دیگر بر حجرالاسود است. در میان پیشوایان مذاهب اهل سنت، استحباب سجده بر حجرالاسود از شافعی و احمد حنبل گزارش شده است. مالك بن انس گذاشتن‌گونه و پیشانی را بر حجرالاسود بدعت خوانده و به پشتوانه نبود روایت‌های معتبر در این زمینه، آن را روا ندانسته است.[82]
7. در فقه امامي[105]و اهل سنت[106]اين مسئله مطرح بوده كه آيا با دست كشيدن به حجرالاسود، طوافِ حج‌گزار به سبب ورود به محوطه داخلي خانه خدا، يعني فضاي بالاي شاذروان، باطل مي‌شود يا نه؟ شماري از فقيهان اهل سنت تصريح كرده‌اند كه حج‌گزار براي استلام حجرالاسود هنگام طواف، بايد نخست روبه‌روي حجرالاسود بايستد و پس از استلام و بوسيدن آن، به جاي خود بازگردد و طواف را ادامه دهد تا طواف وي باطل نشود.[107]
 
منابع
==پاره‌ای از احكام فرعی استلام==
الاستبصار:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1363ش؛اعانة الطالبين:السيد البكري الدمياطي (م.1310ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418ق؛الاقتصاد الهادي:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش حسن سعيد، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛الام:الشافعي (م.204ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403ق؛الانتصار:السيد المرتضي (م.436ق.)، قم، نشر اسلامي، 1415ق؛البحر الرائق:ابونجيم المصري (م.970ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛بدائع الصنائع:علاء الدين الكاساني (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبيه، 1409ق؛تأويل مختلف الحديث:ابن قتيبه (م.276ق.)، به كوشش اسماعيل اسعردي، بيروت، دار الكتب العلميه؛تحرير الاحكام الشرعيه:العلامة الحلي (م.726ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1420ق؛تذكرة الفقهاء:العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، آل البيت1414ق؛ترتيب اصلاح المنطق:ابن السكيت (م.244ق.)، به كوشش بكايي، مشهد، مجمع البحوث الاسلاميه، 1412ق؛تفسير العياشي:العياشي (م.320ق.)، به كوشش رسولي محلاتي، تهران، المكتبة العلمية الاسلاميه؛تهذيب الاحكام:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش موسوي و آخوندي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1365ش؛الثمر الداني:الآبي الازهري (م.1330ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛جامع المقاصد:الكركي (م.940ق.)، قم، آل البيت:، 1411ق؛الجامع للشرائع:يحيي بن سعيد الحلي (م.690ق.)، به كوشش گروهي از فضلا، قم، سيد الشهداء، 1405ق؛جواهر الكلام:النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛حاشية رد المحتار:ابن عابدين (م.1252ق.)، بيروت، دار الفكر، 1415ق؛الحدائق الناضره:يوسف البحراني (م.1186ق.)، به كوشش آخوندي، قم، نشر اسلامي، 1363ش؛الدروس الشرعيه:الشهيد الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛الرسائل العشر:الطوسي (م.460ق.)، قم، النشر الاسلامي؛رسائل المرتضي:السيد المرتضي (م.436ق.)، به كوشش حسيني و رجايي، قم، دار القرآن، 1405ق؛رياض المسائل:سيد علي الطباطبائي (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛سنن ابن ماجه:ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛سنن ابي‌داود:السجستاني (م.275ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410ق؛سنن الترمذي:الترمذي (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402ق؛السنن الكبري:البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛سنن النسائي:النسائي (م.303ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348ق؛الشرح الكبير: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛صحيح ابن خزيمه:ابن خزيمه (م.311ق.)، به كوشش محمد مصطفي، المكتب الاسلامي، 1412ق؛صحيح البخاري:البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛صحيح مسلم:مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛صراط النجاة:ميرزا جواد التبريزي، برگزيده، 1416ق؛علل الشرايع:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحيدريه، 1385ق؛غريب الحديث:ابن سلام الهروي (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعيد خان، بيروت، دار الكتاب العربي، 1396ق؛غريب الحديث:ابن قتيبه (م.276ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1408ق؛غنية النزوع:الحلبي (م.585ق.)، به كوشش بهادري، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1417ق؛فتح العزيز:عبدالكريم بن محمد الرافعي (م.623ق.)، دار الفكر؛فتح الوهاب:زكريا بن محمد الانصاري (م.936ق.)، دار الكتب العلميه، 1418ق؛الكافي:الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛كتاب الحج:محاضرات الخوئي (م.1413ق.)، الخلخالي، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛كتاب الدعاء:الطبراني (م.360ق.)، به كوشش مصطفي عطاء، بيروت، دار الكتب العلميه، 1413ق؛كشاف القناع:منصور البهوتي (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلميه، 1418ق؛كشف الرموز:الفاضل الآبي (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردي و يزدي، قم، نشر اسلامي، 1408ق؛لسان العرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛المبسوط في فقه الاماميه:الطوسي (م.460ق.)، به كوشش بهبودي، تهران، المكتبة المرتضويه؛المبسوط:السرخسي (م.483ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛مجمع البحرين:الطريحي (م.1085ق.)، به كوشش الحسيني، بيروت، الوفاء، 1403ق؛مجمع الفائدة و البرهان:المحقق الاردبيلي (م.993ق.)، به كوشش عراقي و ديگران، قم، نشر اسلامي، 1416ق؛المجموع شرح المهذب:النووي (م.676ق.)، دار الفكر؛مختصر بصائر الدرجات:حسن بن سليمان الحلي (م.قرن9ق.)، نجف، المطبعة الحيدريه، 1370ق؛مختلف الشيعه:العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، نشر اسلامي، 1412ق؛مدارك الاحكام:سيد محمد بن علي الموسوي العاملي (م.1009ق.)، قم، آل البيت:، 1410ق؛المدونة الكبري:مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛المراسم العلويه:سلار حمزة بن عبدالعزيز (م.448ق.)، به كوشش حسيني، قم، المجمع العالمي لأهل البيت:، 1414ق؛مسائل الناصريات:السيد المرتضي (م.436ق.)، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلاميه، 1417ق؛المستدرك علي الصحيحين:الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛مستند الشيعه:احمد النراقي (م.1245ق.)، قم، آل البيت:، 1415ق؛مسند احمد:احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛مصباح المتهجد:الطوسي (م.460ق.)، بيروت، فقه الشيعه، 1411ق؛معرفة السنن و الآثار:البيهقي (م.458ق.)، به كوشش كسروي، بيروت، دار الكتب العلميه؛مغني المحتاج:محمد الشربيني (م.977ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1377ق؛المغني:عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛المقنع:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي(ع)، 1415ق؛المقنعه:المفيد (م.413ق.)، قم، نشر اسلامي، 1410ق؛من لا يحضره الفقيه:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛منتهي المطلب:العلامة الحلي (م.726ق.)، چاپ سنگي؛مواهب الجليل:الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛الموطّأ:مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1406ق؛المهذب:القاضي ابن البراج (م.481ق.)، به كوشش جمعي از محققان، قم، نشر اسلامي، 1406ق؛النهايه:ابن اثير مبارك بن محمد الجزري (م.606ق.)، به كوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛الوسيلة الي نيل الفضيله:ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش الحسون، قم، مكتبة النجفي، 1408ق؛الهدايه:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادي(ع)، 1418ق.
* 1.فقیهان امامی[83]و اهل سنت[84]به پشتوانه روایات[85]، در صورت فراوانی جمعیت و دشواری یا ممكن نبودن استلام، به جایگزینی روش‌های دیگر باور دارند؛ همچون: استلام با عصا یا هر چیز همانند آن، اشاره كردن به حجرالاسود، اشاره كردن به آن همراه بوسیدن دست، استقبال ركن حجرالاسود، و تكبیر یا تهلیل.[86]
محمد مهدي خراساني
* 2.فقیهان امامی، شافعی و حنفی برای جلوگیری از آزار دیگران[87]بر آنند كه اگر استلام در همه دورهای طواف ممكن نباشد، در آغاز و پایان آن انجام شود.[88]فقیهان امامی[89]و حنفی[90]به پشتوانه روایات[91]و نیز از آن رو كه خودداری از آزار دیگران واجب است[92]، در حال انبوهی طواف‌كنندگان و آزار دیدن افراد با استلام، آن را مستحب و حتی جایز ندانسته‌اند، به ویژه آن‌گاه كه به كاری حرام، مانند آمیختگی با نامحرم، بینجامد.[93]
* 3.فقیهان امامی به پشتوانه روایات[94]، استلام را برای زنان مستحب می‌دانند. برخی از آنان در صورت انبوهی جمعیت، این كار را جایز نمی‌دانند.[95]فقیهان شافعی نیز بر پایه روایات[96]، استلام زنان را جز در صورت خلوت بودن پیرامون كعبه مستحب ندانسته‌اند.[97]
* 4.فقیهان امامی به پشتوانه روایات[98]، باور دارند كسی كه دستش از مچ قطع شده باشد، می‌تواند با همان دست حجر را استلام ‌كند؛ ولی اگر دستش از مرفق قطع شده باشد، استلام را با دست دیگر خود و اگر اصلاً دست نداشته باشد، با اشاره سر انجام دهد.[99]
* 5.به باور شماری از فقیهان امامی، دیه كسی كه در استلام حجرالاسود به سبب انبوهی جمعیت كشته شده، از بیت المال پرداخت می‌شود.[100]
* 6.فقیهان امامی به پشتوانه روایات[101]، استلام مُسْتَجار (← مستجار) را به شكل چسباندن شكم به آن ركن و گذاشتن‌گونه بر آن، همراه دعا كردن در آن‌جا پس از اتمام طواف یا در شوط پایانی طواف، مستحب دانسته‌اند.[102]فقیهان اهل سنت نیز به پشتوانه روایات[103]، دعا كردن در مُلْتَزَم (میان حجرالاسود و دَرِِ كعبه) و چسباندن بدن به آن را مستحب شمرده‌اند.[104](← ملتزم)
* 7.در فقه امامی[105]و اهل سنت[106]این مسئله مطرح بوده كه آیا با دست كشیدن به حجرالاسود، طوافِ حج‌گزار به سبب ورود به محوطه داخلی خانه خدا، یعنی فضای بالای شاذروان، باطل می‌شود یا نه؟ شماری از فقیهان اهل سنت تصریح كرده‌اند كه حج‌گزار برای استلام حجرالاسود هنگام طواف، باید نخست روبه‌روی حجرالاسود بایستد و پس از استلام و بوسیدن آن، به جای خود بازگردد و طواف را ادامه دهد تا طواف وی باطل نشود.[107]
 
==پیوندها==
[http://hajj.ir/99/3336 مدخل استلام] در دانشنامه حج وزیارت از محمد مهدی خراسانی
 
مقاله [http://miqat.hajj.ir/article_37355_0.html استلام حجرالاسود]، دوره 3، شماره 12، تابستان 1374، صفحه 1-1 ازمحمد رحمانی‌
 
{{منابع}}
 
==منابع==
الاستبصار:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش موسوی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1363ش؛اعانة الطالبین:السید البكری الدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفكر، 1418ق؛الاقتصاد الهادی:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش حسن سعید، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛الام:الشافعی (م.204ق.)، بیروت، دار الفكر، 1403ق؛الانتصار:السید المرتضی (م.436ق.)، قم، نشر اسلامی، 1415ق؛البحر الرائق:ابونجیم المصری (م.970ق.)، به كوشش زكریا عمیرات، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1418ق؛بدائع الصنائع:علاء الدین الكاسانی (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبیبیه، 1409ق؛تأویل مختلف الحدیث:ابن قتیبه (م.276ق.)، به كوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دار الكتب العلمیه؛تحریر الاحكام الشرعیه:العلامة الحلی (م.726ق.)، به كوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1420ق؛تذكرة الفقهاء:العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، آل البیت1414ق؛ترتیب اصلاح المنطق:ابن السكیت (م.244ق.)، به كوشش بكایی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412ق؛تفسیر العیاشی:العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه؛تهذیب الاحكام:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1365ش؛الثمر الدانی:الآبی الازهری (م.1330ق.)، بیروت، المكتبة الثقافیه؛جامع المقاصد:الكركی (م.940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق؛الجامع للشرائع:یحیی بن سعید الحلی (م.690ق.)، به كوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، 1405ق؛جواهر الكلام:النجفی (م.1266ق.)، به كوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیة رد المحتار:ابن عابدین (م.1252ق.)، بیروت، دار الفكر، 1415ق؛الحدائق الناضره:یوسف البحرانی (م.1186ق.)، به كوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش؛الدروس الشرعیه:الشهید الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛الرسائل العشر:الطوسی (م.460ق.)، قم، النشر الاسلامی؛رسائل المرتضی:السید المرتضی (م.436ق.)، به كوشش حسینی و رجایی، قم، دار القرآن، 1405ق؛ریاض المسائل:سید علی الطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛سنن ابن ماجه:ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق؛سنن ابی‌داود:السجستانی (م.275ق.)، به كوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفكر، 1410ق؛سنن الترمذی:الترمذی (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفكر، 1402ق؛السنن الكبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفكر؛سنن النسائی:النسائی (م.303ق.)، بیروت، دار الفكر، 1348ق؛الشرح الكبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الكتب العلمیه؛صحیح ابن خزیمه:ابن خزیمه (م.311ق.)، به كوشش محمد مصطفی، المكتب الاسلامی، 1412ق؛صحیح البخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفكر، 1401ق؛صحیح مسلم:مسلم (م.261ق.)، بیروت، دار الفكر؛صراط النجاة:میرزا جواد التبریزی، برگزیده، 1416ق؛علل الشرایع:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحیدریه، 1385ق؛غریب الحدیث:ابن سلام الهروی (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعید خان، بیروت، دار الكتاب العربی، 1396ق؛غریب الحدیث:ابن قتیبه (م.276ق.)، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1408ق؛غنیة النزوع:الحلبی (م.585ق.)، به كوشش بهادری، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1417ق؛فتح العزیز:عبدالكریم بن محمد الرافعی (م.623ق.)، دار الفكر؛فتح الوهاب:زكریا بن محمد الانصاری (م.936ق.)، دار الكتب العلمیه، 1418ق؛الكافی:الكلینی (م.329ق.)، به كوشش غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1375ش؛كتاب الحج:محاضرات الخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛كتاب الدعاء:الطبرانی (م.360ق.)، به كوشش مصطفی عطاء، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1413ق؛كشاف القناع:منصور البهوتی (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1418ق؛كشف الرموز:الفاضل الآبی (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردی و یزدی، قم، نشر اسلامی، 1408ق؛لسان العرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛المبسوط فی فقه الامامیه:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش بهبودی، تهران، المكتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛مجمع البحرین:الطریحی (م.1085ق.)، به كوشش الحسینی، بیروت، الوفاء، 1403ق؛مجمع الفائدة و البرهان:المحقق الاردبیلی (م.993ق.)، به كوشش عراقی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفكر؛مختصر بصائر الدرجات:حسن بن سلیمان الحلی (م.قرن9ق.)، نجف، المطبعة الحیدریه، 1370ق؛مختلف الشیعه:العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛مدارك الاحكام:سید محمد بن علی الموسوی العاملی (م.1009ق.)، قم، آل البیت:، 1410ق؛المدونة الكبری:مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛المراسم العلویه:سلار حمزة بن عبدالعزیز (م.448ق.)، به كوشش حسینی، قم، المجمع العالمی لأهل البیت:، 1414ق؛مسائل الناصریات:السید المرتضی (م.436ق.)، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلامیه، 1417ق؛المستدرك علی الصحیحین:الحاكم النیشابوری (م.405ق.)، به كوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛مستند الشیعه:احمد النراقی (م.1245ق.)، قم، آل البیت:، 1415ق؛مسند احمد:احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛مصباح المتهجد:الطوسی (م.460ق.)، بیروت، فقه الشیعه، 1411ق؛معرفة السنن و الآثار:البیهقی (م.458ق.)، به كوشش كسروی، بیروت، دار الكتب العلمیه؛مغنی المحتاج:محمد الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛المغنی:عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الكتب العلمیه؛المقنع:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی(ع)، 1415ق؛المقنعه:المفید (م.413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق؛من لا یحضره الفقیه:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق؛منتهی المطلب:العلامة الحلی (م.726ق.)، چاپ سنگی؛مواهب الجلیل:الحطاب الرعینی (م.954ق.)، به كوشش زكریا عمیرات، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1416ق؛الموطّأ:مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق؛المهذب:القاضی ابن البراج (م.481ق.)، به كوشش جمعی از محققان، قم، نشر اسلامی، 1406ق؛النهایه:ابن اثیر مبارك بن محمد الجزری (م.606ق.)، به كوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش؛الوسیلة الی نیل الفضیله:ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش الحسون، قم، مكتبة النجفی، 1408ق؛الهدایه:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی(ع)، 1418ق.
 
{{پایان}}
   
   
[1]. النهايه، ج2، ص395؛ لسان العرب، ج12، ص297-298؛ مجمع البحرين، ج6، ص90، «سلم».
==پاورقی ها==
[2]. لسان العرب، ج12، ص297- 298؛ النهايه، ج2، ص395، «سلم».
[1]. النهایه، ج2، ص395؛ لسان العرب، ج12، ص297-298؛ مجمع البحرین، ج6، ص90، «سلم».
[3]. ترتيب اصلاح المنطق، ص30؛ غريب الحديث، ابن قتيبه، ج1، ص42؛ لسان العرب، ج12، ص298، «سلم».
[2]. لسان العرب، ج12، ص297- 298؛ النهایه، ج2، ص395، «سلم».
[4]. غريب الحديث، ابن سلام، ج4، ص327؛ لسان العرب، ج12، ص297، «سلم»؛ نك: رسائل المرتضي، ج3، ص275.
[3]. ترتیب اصلاح المنطق، ص30؛ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج1، ص42؛ لسان العرب، ج12، ص298، «سلم».
[5]. لسان العرب، ج12، ص532-533؛ مجمع البحرين، ج6، ص90، «لام».
[4]. غریب الحدیث، ابن سلام، ج4، ص327؛ لسان العرب، ج12، ص297، «سلم»؛ نك: رسائل المرتضی، ج3، ص275.
[6]. الشرح الكبير، ج2، ص42؛ مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الثمر الداني، ص366، 368.
[5]. لسان العرب، ج12، ص532-533؛ مجمع البحرین، ج6، ص90، «لام».
[7]. رسائل المرتضي، ج3، ص275؛ البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.
[6]. الشرح الكبیر، ج2، ص42؛ مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الثمر الدانی، ص366، 368.
[8]. الاقتصاد، ص303؛ كشف الرموز، ج1، ص375؛ تحرير الاحكام، ج1، ص583؛ مدارك الاحكام، ج8، ص160.
[7]. رسائل المرتضی، ج3، ص275؛ البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543.
[9]. الام، ج2، ص186؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ المجموع، ج8، ص31.
[8]. الاقتصاد، ص303؛ كشف الرموز، ج1، ص375؛ تحریر الاحكام، ج1، ص583؛ مدارك الاحكام، ج8، ص160.
[10]. المجموع، ج8، ص31؛ مستند الشيعه، ج12، ص63-64.
[9]. الام، ج2، ص186؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص49؛ المجموع، ج8، ص31.
[10]. المجموع، ج8، ص31؛ مستند الشیعه، ج12، ص63-64.
[11]. جواهر الكلام، ج19، ص346.
[11]. جواهر الكلام، ج19، ص346.
[12]. نك: علل الشرايع، ج2، ص425-427.
[12]. نك: علل الشرایع، ج2، ص425-427.
[13]. نك: الكافي، ج1، ص413، 426، 438؛ ج2، ص9-12.
[13]. نك: الكافی، ج1، ص413، 426، 438؛ ج2، ص9-12.
[14]. الكافي، ج1، ص132؛ التهذيب، ج3، ص145.
[14]. الكافی، ج1، ص132؛ التهذیب، ج3، ص145.
[15]. علل الشرايع، ج2، ص425-426؛ مختصر بصائر الدرجات، ص220.
[15]. علل الشرایع، ج2، ص425-426؛ مختصر بصائر الدرجات، ص220.
[16]. الكافي، ج4، ص191، 203.
[16]. الكافی، ج4، ص191، 203.
[17]. علل الشرايع، ج2، ص586.
[17]. علل الشرایع، ج2، ص586.
[18]. تأويل مختلف الحديث، ص201؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص192.
[18]. تأویل مختلف الحدیث، ص201؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص192.
[19]. الكافي، ج4، ص404-405؛ التهذيب، ج5، ص106، 455.
[19]. الكافی، ج4، ص404-405؛ التهذیب، ج5، ص106، 455.
[20]. صحيح مسلم، ج4، ص66؛ سنن الترمذي، ج2، ص174-175؛ المستدرك، ج1، ص454.
[20]. صحیح مسلم، ج4، ص66؛ سنن الترمذی، ج2، ص174-175؛ المستدرك، ج1، ص454.
[21]. صحيح مسلم، ج4، ص67-68؛ الكافي، ج4، ص429.
[21]. صحیح مسلم، ج4، ص67-68؛ الكافی، ج4، ص429.
[22]. الهدايه، ص225؛ الدروس، ج1، ص398؛ مستند الشيعه، ج12، ص63.
[22]. الهدایه، ص225؛ الدروس، ج1، ص398؛ مستند الشیعه، ج12، ص63.
[23]. المجموع، ج8، ص30؛ المغني، ج3، ص384؛ الشرح الكبير، ج3، ص384.
[23]. المجموع، ج8، ص30؛ المغنی، ج3، ص384؛ الشرح الكبیر، ج3، ص384.
[24]. الام، ج2، ص186؛ الكافي، ج4، ص403.
[24]. الام، ج2، ص186؛ الكافی، ج4، ص403.
[25]. المقنعه، ص403؛ المهذب، ج1، ص235-237؛ غنية النزوع، ص173-174.
[25]. المقنعه، ص403؛ المهذب، ج1، ص235-237؛ غنیة النزوع، ص173-174.
[26]. المجموع، ج8، ص37؛ اعانة الطالبين، ج2، ص338.
[26]. المجموع، ج8، ص37؛ اعانة الطالبین، ج2، ص338.
[27]. المغني، ج3، ص396.
[27]. المغنی، ج3، ص396.
[28]. الكافي، ج4، ص409؛ كتاب الدعاء، ص269؛ من لا يحضره الفقيه، ج2، ص532 .
[28]. الكافی، ج4، ص409؛ كتاب الدعاء، ص269؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص532 .
[29]. الكافي، ج4، ص404.
[29]. الكافی، ج4، ص404.
[30]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مدارك الاحكام، ج8، ص161.
[30]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مدارك الاحكام، ج8، ص161.
[31]. نك: رسائل المرتضي، ج3، ص276.
[31]. نك: رسائل المرتضی، ج3، ص276.
[32]. الكافي، ج4، ص185-186.
[32]. الكافی، ج4، ص185-186.
[33]. مسند احمد، ج2، ص89.
[33]. مسند احمد، ج2، ص89.
[34]. علل الشرايع، ج2، ص426.
[34]. علل الشرایع، ج2، ص426.
[35]. علل الشرايع، ج2، ص427.
[35]. علل الشرایع، ج2، ص427.
[36]. الكافي، ج4، ص408.
[36]. الكافی، ج4، ص408.
[37]. الكافي، ج4، ص409.
[37]. الكافی، ج4، ص409.
[38]. تفسير عياشي، ج1، ص39.
[38]. تفسیر عیاشی، ج1، ص39.
[39]. الكافي، ج4، ص408.
[39]. الكافی، ج4، ص408.
[40]. مسند احمد، ج2، ص89.
[40]. مسند احمد، ج2، ص89.
[41]. علل الشرايع، ج2، ص424.
[41]. علل الشرایع، ج2، ص424.
[42]. الكافي، ج4، ص403-404.
[42]. الكافی، ج4، ص403-404.
[43]. الهدايه، ص224؛ مستند الشيعه، ج12، ص67؛ جواهر الكلام، ج19، ص342.
[43]. الهدایه، ص224؛ مستند الشیعه، ج12، ص67؛ جواهر الكلام، ج19، ص342.
[44]. مستند الشيعه، ج12، ص62-63؛ جواهر الكلام، ج19، ص342.
[44]. مستند الشیعه، ج12، ص62-63؛ جواهر الكلام، ج19، ص342.
[45]. الانتصار، ص256؛ الاقتصاد، ص303؛ منتهي المطلب، ج2، ص69.
[45]. الانتصار، ص256؛ الاقتصاد، ص303؛ منتهی المطلب، ج2، ص69.
[46]. مصباح المتهجد، ص681؛ المبسوط، طوسي، ج1، ص356.
[46]. مصباح المتهجد، ص681؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص356.
[47]. المراسم، ص105؛ نك: الدروس، ج1، ص398.
[47]. المراسم، ص105؛ نك: الدروس، ج1، ص398.
[48]. الاقتصاد، ص303؛ جواهر الكلام، ج19، ص357-360؛ كتاب الحج، ج5، ص488.
[48]. الاقتصاد، ص303؛ جواهر الكلام، ج19، ص357-360؛ كتاب الحج، ج5، ص488.
[49]. المبسوط، طوسي، ج1، ص377؛ مدارك الاحكام، ج8، ص127؛ مستند الشيعه، ج12، ص63، 159.
[49]. المبسوط، طوسی، ج1، ص377؛ مدارك الاحكام، ج8، ص127؛ مستند الشیعه، ج12، ص63، 159.
[50]. صحيح البخاري، ج2، ص161-162؛ صحيح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص981-982.
[50]. صحیح البخاری، ج2، ص161-162؛ صحیح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص981-982.
[51]. المدونة الكبري، ج1، ص363-364؛ المغني، ج3، ص383-384، 393-394؛ المجموع، ج8، ص34-35.
[51]. المدونة الكبری، ج1، ص363-364؛ المغنی، ج3، ص383-384، 393-394؛ المجموع، ج8، ص34-35.
[52]. المغني، ج3، ص394؛ بدائع الصنائع، ج2، ص147.
[52]. المغنی، ج3، ص394؛ بدائع الصنائع، ج2، ص147.
[53]. الثمر الداني، ص368.
[53]. الثمر الدانی، ص368.
[54]. الام، ج2، ص187؛ المجموع، ج8، ص35.
[54]. الام، ج2، ص187؛ المجموع، ج8، ص35.
[55]. المجموع، ج8، ص33؛ فتح الوهاب، ج1، ص245.
[55]. المجموع، ج8، ص33؛ فتح الوهاب، ج1، ص245.
[56]. البحر الرائق، ج2، ص573؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.
[56]. البحر الرائق، ج2، ص573؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543.
[57]. مواهب الجليل، ج4، ص152.
[57]. مواهب الجلیل، ج4، ص152.
[58]. نك: مختلف الشيعه، ج4، ص194.
[58]. نك: مختلف الشیعه، ج4، ص194.
[59]. الحدائق، ج16، ص132؛ رياض المسائل، ج7، ص47.
[59]. الحدائق، ج16، ص132؛ ریاض المسائل، ج7، ص47.
[60]. الكافي، ج4، ص408؛ الاستبصار، ج2، ص216.
[60]. الكافی، ج4، ص408؛ الاستبصار، ج2، ص216.
[61]. مسند احمد، ج2، ص115؛ صحيح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن الترمذي، ج2، ص174-175.
[61]. مسند احمد، ج2، ص115؛ صحیح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن الترمذی، ج2، ص174-175.
[62]. الام، ج2، ص187-188؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ مواهب الجليل، ج4، ص158.
[62]. الام، ج2، ص187-188؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص49؛ مواهب الجلیل، ج4، ص158.
[63]. الاقتصاد، ص304؛ الوسيله، ص175؛ جواهر الكلام، ج19، ص411.
[63]. الاقتصاد، ص304؛ الوسیله، ص175؛ جواهر الكلام، ج19، ص411.
[64]. الموطأ، ج1، ص366؛ المبسوط، سرخسي، ج4، ص12؛ المجموع، ج8، ص67.
[64]. الموطأ، ج1، ص366؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص12؛ المجموع، ج8، ص67.
[65]. سنن النسائي، ج5، ص228-229؛ الكافي، ج4، ص430؛ التهذيب، ج5، ص144.
[65]. سنن النسائی، ج5، ص228-229؛ الكافی، ج4، ص430؛ التهذیب، ج5، ص144.
[66]. الرسائل العشر، ص231؛ كشاف القناع، ج2، ص595؛ كتاب الحج، ج5، ص511.
[66]. الرسائل العشر، ص231؛ كشاف القناع، ج2، ص595؛ كتاب الحج، ج5، ص511.
[67]. المجموع، ج8، ص33-34؛ مغني المحتاج، ج1، ص487.
[67]. المجموع، ج8، ص33-34؛ مغنی المحتاج، ج1، ص487.
[68]. المغني، ج3، ص393-394؛ كشاف القناع، ج2، ص555.
[68]. المغنی، ج3، ص393-394؛ كشاف القناع، ج2، ص555.
[69]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2،
[69]. المبسوط، سرخسی، ج4، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2،
ص146.
ص146.
[70]. الاقتصاد، ص303؛ تحرير الاحكام، ج1، ص583؛ جواهر الكلام، ج19، ص346.
[70]. الاقتصاد، ص303؛ تحریر الاحكام، ج1، ص583؛ جواهر الكلام، ج19، ص346.
[71]. البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.
[71]. البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543.
[72]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مستند الشيعه، ج12، ص63.
[72]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مستند الشیعه، ج12، ص63.
[73]. فتح العزيز، ج7، ص316؛ مواهب الجليل، ج4، ص152؛ الثمر الداني، ص366.
[73]. فتح العزیز، ج7، ص316؛ مواهب الجلیل، ج4، ص152؛ الثمر الدانی، ص366.
[74]. الدروس، ج1، ص398؛ جواهر الكلام، ج19، ص346-347.
[74]. الدروس، ج1، ص398؛ جواهر الكلام، ج19، ص346-347.
[75]. الكافي، ج4، ص404.
[75]. الكافی، ج4، ص404.
[76]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الحدائق، ج16، ص118.
[76]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الحدائق، ج16، ص118.
[77]. المغني، ج3، ص393-395؛ المجموع، ج8، ص58.
[77]. المغنی، ج3، ص393-395؛ المجموع، ج8، ص58.
[78]. المجموع، ج8، ص33، 35؛ مغني المحتاج، ج1، ص488.
[78]. المجموع، ج8، ص33، 35؛ مغنی المحتاج، ج1، ص488.
[79]. البحر الرائق، ج2، ص572-573؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.
[79]. البحر الرائق، ج2، ص572-573؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543.
[80]. السنن الكبري، ج5، ص75.
[80]. السنن الكبری، ج5، ص75.
[81]. نك: صحيح ابن خزيمه، ج4، ص213؛ معرفة السنن و الآثار، ج4، ص51-52.
[81]. نك: صحیح ابن خزیمه، ج4، ص213؛ معرفة السنن و الآثار، ج4، ص51-52.
[82]. المدونة الكبري، ج1، ص397؛ نك: المجموع، ج8، ص57؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص543.
[82]. المدونة الكبری، ج1، ص397؛ نك: المجموع، ج8، ص57؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543.
[83]. المبسوط، طوسي، ج1، ص256؛ تحرير الاحكام، ج1، ص583؛ الدروس، ج1، ص398.
[83]. المبسوط، طوسی، ج1، ص256؛ تحریر الاحكام، ج1، ص583؛ الدروس، ج1، ص398.
[84]. المدونة الكبري، ج1، ص396-397؛ المغني، ج3، ص395؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص548-549.
[84]. المدونة الكبری، ج1، ص396-397؛ المغنی، ج3، ص395؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص548-549.
[85]. صحيح البخاري، ج2، ص161-163؛ سنن الترمذي، ج2، ص177؛ الكافي، ج4، ص405.
[85]. صحیح البخاری، ج2، ص161-163؛ سنن الترمذی، ج2، ص177؛ الكافی، ج4، ص405.
[86]. مجمع الفائده، ج7، ص100-101.
[86]. مجمع الفائده، ج7، ص100-101.
[87]. المجموع، ج8، ص38.
[87]. المجموع، ج8، ص38.
[88]. المبسوط، سرخسي، ج4، ص11؛ الجامع للشرائع، ص197؛ المجموع، ج8، ص38.
[88]. المبسوط، سرخسی، ج4، ص11؛ الجامع للشرائع، ص197؛ المجموع، ج8، ص38.
[89]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص102-103؛ الدروس، ج1، ص398.
[89]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص102-103؛ الدروس، ج1، ص398.
[90]. حاشية رد المحتار، ج2، ص543؛ البحر الرائق، ج2، ص572.
[90]. حاشیة رد المحتار، ج2، ص543؛ البحر الرائق، ج2، ص572.
[91]. الكافي، ج4، ص405، 409؛ السنن الكبري، ج5، ص80-81.
[91]. الكافی، ج4، ص405، 409؛ السنن الكبری، ج5، ص80-81.
[92]. البحر الرائق، ج2، ص572.
[92]. البحر الرائق، ج2، ص572.
[93]. صراط النجاة، ج3، ص168.
[93]. صراط النجاة، ج3، ص168.
[94]. الكافي، ج4، ص405؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص364.
[94]. الكافی، ج4، ص405؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص364.
[95]. المقنع، ص226؛ الحدائق، ج16، ص120؛ جواهر الكلام، ج19، ص236.
[95]. المقنع، ص226؛ الحدائق، ج16، ص120؛ جواهر الكلام، ج19، ص236.
[96]. السنن الكبري، ج5، ص81.
[96]. السنن الكبری، ج5، ص81.
[97]. المجموع، ج8، ص34.
[97]. المجموع، ج8، ص34.
[98]. التهذيب، ج5، ص106-107.
[98]. التهذیب، ج5، ص106-107.
[99]. الجامع للشرائع، ص197؛كشف الرموز، ج1، ص375؛ شرائع الاسلام، ج1، ص244.
[99]. الجامع للشرائع، ص197؛كشف الرموز، ج1، ص375؛ شرائع الاسلام، ج1، ص244.
[100]. مسائل الناصريات، ص395-396.
[100]. مسائل الناصریات، ص395-396.
[101]. الكافي، ج4، ص410-411، 530.
[101]. الكافی، ج4، ص410-411، 530.
[102]. الرسائل العشر، ص231؛ تحرير الاحكام، ج1، ص584؛ جامع المقاصد، ج3، ص272.
[102]. الرسائل العشر، ص231؛ تحریر الاحكام، ج1، ص584؛ جامع المقاصد، ج3، ص272.
[103]. سنن ابن ماجه، ج2، ص987؛ سنن ابي داود، ج1، ص423؛ السنن الكبري، ج5، ص92-93.
[103]. سنن ابن ماجه، ج2، ص987؛ سنن ابی داود، ج1، ص423؛ السنن الكبری، ج5، ص92-93.
[104]. المغني، ج3، ص490؛ المجموع، ج8، ص258؛ البحر الرائق، ج2، ص616-617.
[104]. المغنی، ج3، ص490؛ المجموع، ج8، ص258؛ البحر الرائق، ج2، ص616-617.
[105]. نك: كتاب الحج، ج4، ص345.
[105]. نك: كتاب الحج، ج4، ص345.
[106]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجليل، ج4، ص104؛ مغني المحتاج، ج1، ص486.
[106]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجلیل، ج4، ص104؛ مغنی المحتاج، ج1، ص486.
[107]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجليل، ج4، ص104.
[107]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجلیل، ج4، ص104.
 
[[رده:مقاله‌های در دست ویرایش]]

نسخهٔ ‏۱۷ مارس ۲۰۱۸، ساعت ۱۱:۳۴


استلام

لمس كردن حجرالاسود و برخی از قسمت ها و اركان كعبه با دست یا بدن حجرالاسود است.

مفهوم شناسی

استلام، لمس كردن حجرالاسود٭ یا دیگر اجزا و اركان كعبه٭[6]است. (تصویر شماره 5) شماری از فقیهان بوسیدن را جزء مفهوم اصطلاحی استلام شمرده‌اند[7]؛ اما بیشتر فقیهان امامی[8]و اهل سنت[9]بوسیدن را جزء آن ندانسته‌اند.[10]عطف واژه «تقبیل٭» (بوسیدن) به استلام در متون و روایات آداب استلام (← ادامه مقاله) همین دیدگاه را تأیید می‌كند. شماری دیگر استلام حجر را رساندن دست به آن یا بوسیدن آن تعریف كرده‌اند.[11]

پیشینه روایی

بر پایه برخی روایت‌ها[12]، حضرت آدم(ع) پس از هبوط به زمین، از وحشت تنهایی به خداوند شكایت كرد. خداوند برای زدودن هراس و دلتنگی وی و یادآوری عهد و میثاق آدم در جهان ذر پیش از هبوط او به زمین[13]، حجرالاسود را به صورت یاقوت همراه جبرئیل از بهشت به زمین فرستاد. آدم(ع) چون حجر را دید و شناخت، پیمان خود را با خداوند درباره اقرار به ربوبیت خدا، ولایت و اطاعت معصومان[14]به یاد آورد. شتابان به سوی حجر آمد و خود را بر آن افكند و آن را در برگرفت و بوسید و 40 روز گریست، در حالی‌كه از خطای خود توبه نموده، از نقض میثاق خویش پشیمان بود.[15]از این رو، استلام و بوسیدن حجر سنت شد. بر پایه روایات دیگر، جبرئیل مأمور شد مناسك حج را به آدم، ابراهیم و اسماعیل بیاموزد.[16]وی هنگام آموزش مناسك حج، آنان را نزد حجرالاسود آورد و گفت كه بر آن دست بمالند.[17]از آن پس، استلام حجر از سنت‌های حج ابراهیمی شد و پیروان دین ابراهیم(ع) حجر را استلام ‌كردند. از برخی روایت‌ها برمی‌آید كه استلام حجرالاسود در روزگار جاهلیت نیز رواج داشته است.[18]

استلام در سیره معصومان و بزرگان دین

در منابع روایی امامیان[19]و اهل سنت[20]گزارش‌هایی از استلام حجر و ركن یمانی در سیره رسول خدا(ص)، امامان شیعه و صحابه در طواف‌های فریضه یا نافله آمده است. (تصویر شماره 6) بر پایه حدیث‌هایی در منابع شیعی و اهل سنت، رسول خدا(ص) حجرالاسود را سواره با عصای خویش استلام كرد و سپس عصا را بوسید.[21](← ادامه مقاله، چگونگی استلام) فقیهان امامی[22]و اهل سنت[23]به پشتوانه روایات[24]، خواندن دعاهایی را هنگام استلام حجرالاسود سفارش كرده‌اند كه بیشتر در بر دارنده یاد خدا، حمد و سپاس الهی، صلوات بر پیامبر و خاندان آن حضرت، اعلان دوری و بیزاری از شیطان و نمادهای آن هستند. همچنین فقیهان امامی[25]، شافعی[26]و حنبلی[27]به پشتوانه روایات[28]، برای استلام سه ركن یمانی، شامی و غربی نیز دعاهایی را با مضامینی چون سلام و صلوات بر پیامبر و خاندان او و درخواست قبولی اعمال حج و توبه یاد كرده‌اند. در روایات، برای استلام حجر و استحباب آن، اوصاف و حكمت‌هایی یاد شده است[31]؛ از جمله یادآوری پیمان الهی بر توحید خدا، رسالت پیامبر(ص) و ولایت حضرت علی(ع)[32]، آمرزش گناهان با استلام حجر[33]و این‌كه استلام حجر به منزله بیعت با خداوند[34]یا پیامبر گرامی(ص)[35]است. همچنین در روایات، ركن یمانی، جایگاه حضور جبرئیل[36]و یكی از درهای بهشت[37]و باب توبه[38]و استلام آن مایه استجابت دعا[39]، آمرزش گناهان[40]و به منزله دست دادن با خدا[41]شمرده شده است.

احكام فقهی استلام

  1. استحباب استلام: فقیهان امامی به پشتوانه روایات[42]، بر استحباب استلام حجرالاسود، خواه هنگام طواف[43]و خواه موارد دیگر از جمله هنگام ورود به مسجدالحرام[44]تأكید كرده‌اند. استلام و بوسیدن ركن یمانی نیز در فقه امامی مستحب مؤكد به شمار می‌رود.[45]در برخی منابع امامی، بر استلام حجرالاسود بیش از استلام ركن یمانی تأكید شده است.[46]در میان فقیهان امامی گویا تنها سلار دیلمی (م.448ق.) بوسیدن حجرالاسود و استلام ركن یمانی را برای حج‌گزار واجب دانسته است.[47]در طواف، استلام حجرالاسود و ركن یمانی پیش از آغاز آن، در هر دور و نیز پایان آن مستحب شمرده شده است.[48]در بیشتر منابع فقهی امامیان، بر پایه حدیث‌های یاد شده، بر استحباب بوسیدن حجرالاسود همراه استلام آن تأكید شده است.[49]

فقیهان مذاهب چهارگانه اهل سنت نیز به پشتوانه روایات[50]، استلام حجرالاسود و بوسیدن آن و نیز استلام ركن یمانی بدون بوسیدن را پیش از آغاز طواف و در هر هفت دور آن و هنگام ورود به مسجدالحرام مستحب شمرده‌اند.[51]تنها از ابوحنیفه گزارش شده كه استلام ركن یمانی را مستحب یا سنت ندانسته است.[52]برخی از مالكیان در دور اول طواف، استلام حجرالاسود را مستحب به شمار نمی‌آورند.[53]شافعیان استلام حجرالاسود و ركن یمانی را در همه دورهای طواف مستحب شمرده‌اند و بر استحباب استلام در دورهای فرد، به ویژه در وضع سخت، تأكید كرده‌اند.[54]فقیهان شافعی[55]، حنفی[56]و شماری از فقیهان مالكی[57]اشاره دارند كه بوسیدن حجر باید بدون صدا باشد. آنان بوسیدن با صدا را مكروه می‌دانند. همه فقیهان امامی، مگر ابن جنید اسكافی[58]، استحباب استلام دو ركن دیگر كعبه یعنی شامی و غربی‌ را باور دارند.[59]پشتوانه آن‌ها روایتی حكایت‌گر سیره امام صادق(ع) در استلام همه اركان كعبه و نیز حدیثی از امام رضا(ع) است كه بر استحباب استلام همه اركان، از جمله دو ركن شامی و غربی، دلالت دارد.[60]فقیهان اهل سنت استلام دو ركن شامی و غربی را به پشتوانه روایت‌هایی كه پیامبر گرامی(ص) دو ركن شامی و غربی را استلام نمی‌كرده است[61]، مستحب نشمرده‌اند.[62] مورد دیگر استحباب استلام حجرالاسود، به باور فقیهان امامی[63]و اهل سنت[64]، به پشتوانه روایات[65]، استلام آن پس از طواف و نیز نماز طواف و پیش از سعی میان صفا و مروه است. همچنین در پاره‌ای از منابع فقهی امامی و اهل سنت، به استحباب استلام حجر در زمان گزاردن طواف وداع یا پس از آن تصریح شده است.[66]

  1. چگونگی استلام:

به تصریح شماری از فقیهان امامی، بر پایه روایات[29]، بهترین شیوه استلام ركن یمانی و حجرالاسود، در بر گرفتن و لمس كردن آن دو است.[30] فقیهان شافعی[67]، حنبلی[68]، شماری از فقیهان پیشین حنفی[69]و بیشتر فقیهان امامی[70]حقیقت استلام حجرالاسود را دست كشیدن به آن دانسته‌اند. فقیهان متأخر حنفی[71]و اندكی از فقیهان امامی[72]استلام حجر را دست كشیدن به آن و بوسیدن آن دانسته‌اند. فقیهان مالكی و شماری از شافعیان، استلام حجرالاسود را بوسیدن آن و در صورت ناممكن بودن این كار، دست كشیدن به آن تعریف كرده‌اند.[73]اندكی از فقیهان امامی[74]چسباندن شكم به حجر را مفهوم اصلی استلام شمرده و در حالت اضطرار، كشیدن دست را جایگزین آن دانسته‌اند. شماری دیگر بر آنند كه تعبیر برگرفته از حدیث‌ها كه «استلام ركن، چسباندن شكم به آن است»[75]، به معنای بهترین‌گونه استلام یا موردی خاص است.[76]در دیدگاه شماری از فقیهان اهل سنت، استلام ركن یمانی با دست كشیدن به ركن و سپس بوسیدنِ دست صورت می‌گیرد. شماری دیگر به جای بوسیدن دست، استحباب دست نهادن بر دهان را پس از استلام، باور دارند.[77] برخی شافعیان[78]و حنفیان[79]به پشتوانه روایات[80]، سه بار بوسیدن و قرار دادن‌گونه و پیشانی ـ یا سجود، به تعبیر منابع روایی[81]ـ بر حجرالاسود هنگام استلام را مستحب دانسته‌اند. مفاد این حدیث‌ها، سجده كردن پیامبر(ص) یا كسانی دیگر بر حجرالاسود است. در میان پیشوایان مذاهب اهل سنت، استحباب سجده بر حجرالاسود از شافعی و احمد حنبل گزارش شده است. مالك بن انس گذاشتن‌گونه و پیشانی را بر حجرالاسود بدعت خوانده و به پشتوانه نبود روایت‌های معتبر در این زمینه، آن را روا ندانسته است.[82]

پاره‌ای از احكام فرعی استلام

  • 1.فقیهان امامی[83]و اهل سنت[84]به پشتوانه روایات[85]، در صورت فراوانی جمعیت و دشواری یا ممكن نبودن استلام، به جایگزینی روش‌های دیگر باور دارند؛ همچون: استلام با عصا یا هر چیز همانند آن، اشاره كردن به حجرالاسود، اشاره كردن به آن همراه بوسیدن دست، استقبال ركن حجرالاسود، و تكبیر یا تهلیل.[86]
  • 2.فقیهان امامی، شافعی و حنفی برای جلوگیری از آزار دیگران[87]بر آنند كه اگر استلام در همه دورهای طواف ممكن نباشد، در آغاز و پایان آن انجام شود.[88]فقیهان امامی[89]و حنفی[90]به پشتوانه روایات[91]و نیز از آن رو كه خودداری از آزار دیگران واجب است[92]، در حال انبوهی طواف‌كنندگان و آزار دیدن افراد با استلام، آن را مستحب و حتی جایز ندانسته‌اند، به ویژه آن‌گاه كه به كاری حرام، مانند آمیختگی با نامحرم، بینجامد.[93]
  • 3.فقیهان امامی به پشتوانه روایات[94]، استلام را برای زنان مستحب می‌دانند. برخی از آنان در صورت انبوهی جمعیت، این كار را جایز نمی‌دانند.[95]فقیهان شافعی نیز بر پایه روایات[96]، استلام زنان را جز در صورت خلوت بودن پیرامون كعبه مستحب ندانسته‌اند.[97]
  • 4.فقیهان امامی به پشتوانه روایات[98]، باور دارند كسی كه دستش از مچ قطع شده باشد، می‌تواند با همان دست حجر را استلام ‌كند؛ ولی اگر دستش از مرفق قطع شده باشد، استلام را با دست دیگر خود و اگر اصلاً دست نداشته باشد، با اشاره سر انجام دهد.[99]
  • 5.به باور شماری از فقیهان امامی، دیه كسی كه در استلام حجرالاسود به سبب انبوهی جمعیت كشته شده، از بیت المال پرداخت می‌شود.[100]
  • 6.فقیهان امامی به پشتوانه روایات[101]، استلام مُسْتَجار (← مستجار) را به شكل چسباندن شكم به آن ركن و گذاشتن‌گونه بر آن، همراه دعا كردن در آن‌جا پس از اتمام طواف یا در شوط پایانی طواف، مستحب دانسته‌اند.[102]فقیهان اهل سنت نیز به پشتوانه روایات[103]، دعا كردن در مُلْتَزَم (میان حجرالاسود و دَرِِ كعبه) و چسباندن بدن به آن را مستحب شمرده‌اند.[104](← ملتزم)
  • 7.در فقه امامی[105]و اهل سنت[106]این مسئله مطرح بوده كه آیا با دست كشیدن به حجرالاسود، طوافِ حج‌گزار به سبب ورود به محوطه داخلی خانه خدا، یعنی فضای بالای شاذروان، باطل می‌شود یا نه؟ شماری از فقیهان اهل سنت تصریح كرده‌اند كه حج‌گزار برای استلام حجرالاسود هنگام طواف، باید نخست روبه‌روی حجرالاسود بایستد و پس از استلام و بوسیدن آن، به جای خود بازگردد و طواف را ادامه دهد تا طواف وی باطل نشود.[107]

پیوندها

مدخل استلام در دانشنامه حج وزیارت از محمد مهدی خراسانی

مقاله استلام حجرالاسود، دوره 3، شماره 12، تابستان 1374، صفحه 1-1 ازمحمد رحمانی‌

منابع

الاستبصار:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش موسوی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1363ش؛اعانة الطالبین:السید البكری الدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفكر، 1418ق؛الاقتصاد الهادی:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش حسن سعید، تهران، مكتبة جامع چهل ستون، 1400ق؛الام:الشافعی (م.204ق.)، بیروت، دار الفكر، 1403ق؛الانتصار:السید المرتضی (م.436ق.)، قم، نشر اسلامی، 1415ق؛البحر الرائق:ابونجیم المصری (م.970ق.)، به كوشش زكریا عمیرات، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1418ق؛بدائع الصنائع:علاء الدین الكاسانی (م.587ق.)، پاكستان، المكتبة الحبیبیه، 1409ق؛تأویل مختلف الحدیث:ابن قتیبه (م.276ق.)، به كوشش اسماعیل اسعردی، بیروت، دار الكتب العلمیه؛تحریر الاحكام الشرعیه:العلامة الحلی (م.726ق.)، به كوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1420ق؛تذكرة الفقهاء:العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق؛ترتیب اصلاح المنطق:ابن السكیت (م.244ق.)، به كوشش بكایی، مشهد، مجمع البحوث الاسلامیه، 1412ق؛تفسیر العیاشی:العیاشی (م.320ق.)، به كوشش رسولی محلاتی، تهران، المكتبة العلمیة الاسلامیه؛تهذیب الاحكام:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1365ش؛الثمر الدانی:الآبی الازهری (م.1330ق.)، بیروت، المكتبة الثقافیه؛جامع المقاصد:الكركی (م.940ق.)، قم، آل البیت:، 1411ق؛الجامع للشرائع:یحیی بن سعید الحلی (م.690ق.)، به كوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، 1405ق؛جواهر الكلام:النجفی (م.1266ق.)، به كوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیة رد المحتار:ابن عابدین (م.1252ق.)، بیروت، دار الفكر، 1415ق؛الحدائق الناضره:یوسف البحرانی (م.1186ق.)، به كوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش؛الدروس الشرعیه:الشهید الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛الرسائل العشر:الطوسی (م.460ق.)، قم، النشر الاسلامی؛رسائل المرتضی:السید المرتضی (م.436ق.)، به كوشش حسینی و رجایی، قم، دار القرآن، 1405ق؛ریاض المسائل:سید علی الطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛سنن ابن ماجه:ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق؛سنن ابی‌داود:السجستانی (م.275ق.)، به كوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفكر، 1410ق؛سنن الترمذی:الترمذی (م.279ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفكر، 1402ق؛السنن الكبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفكر؛سنن النسائی:النسائی (م.303ق.)، بیروت، دار الفكر، 1348ق؛الشرح الكبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الكتب العلمیه؛صحیح ابن خزیمه:ابن خزیمه (م.311ق.)، به كوشش محمد مصطفی، المكتب الاسلامی، 1412ق؛صحیح البخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفكر، 1401ق؛صحیح مسلم:مسلم (م.261ق.)، بیروت، دار الفكر؛صراط النجاة:میرزا جواد التبریزی، برگزیده، 1416ق؛علل الشرایع:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش بحر العلوم، نجف، المكتبة الحیدریه، 1385ق؛غریب الحدیث:ابن سلام الهروی (م.224ق.)، به كوشش محمد عبدالمعید خان، بیروت، دار الكتاب العربی، 1396ق؛غریب الحدیث:ابن قتیبه (م.276ق.)، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1408ق؛غنیة النزوع:الحلبی (م.585ق.)، به كوشش بهادری، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، 1417ق؛فتح العزیز:عبدالكریم بن محمد الرافعی (م.623ق.)، دار الفكر؛فتح الوهاب:زكریا بن محمد الانصاری (م.936ق.)، دار الكتب العلمیه، 1418ق؛الكافی:الكلینی (م.329ق.)، به كوشش غفاری، تهران، دار الكتب الاسلامیه، 1375ش؛كتاب الحج:محاضرات الخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق؛كتاب الدعاء:الطبرانی (م.360ق.)، به كوشش مصطفی عطاء، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1413ق؛كشاف القناع:منصور البهوتی (م.1051ق.)، به كوشش محمد حسن، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1418ق؛كشف الرموز:الفاضل الآبی (م.690ق.)، به كوشش اشتهاردی و یزدی، قم، نشر اسلامی، 1408ق؛لسان العرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛المبسوط فی فقه الامامیه:الطوسی (م.460ق.)، به كوشش بهبودی، تهران، المكتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛مجمع البحرین:الطریحی (م.1085ق.)، به كوشش الحسینی، بیروت، الوفاء، 1403ق؛مجمع الفائدة و البرهان:المحقق الاردبیلی (م.993ق.)، به كوشش عراقی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفكر؛مختصر بصائر الدرجات:حسن بن سلیمان الحلی (م.قرن9ق.)، نجف، المطبعة الحیدریه، 1370ق؛مختلف الشیعه:العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛مدارك الاحكام:سید محمد بن علی الموسوی العاملی (م.1009ق.)، قم، آل البیت:، 1410ق؛المدونة الكبری:مالك بن انس (م.179ق.)، مصر، مطبعة السعاده؛المراسم العلویه:سلار حمزة بن عبدالعزیز (م.448ق.)، به كوشش حسینی، قم، المجمع العالمی لأهل البیت:، 1414ق؛مسائل الناصریات:السید المرتضی (م.436ق.)، تهران، رابطة الثقافة و العلاقات الاسلامیه، 1417ق؛المستدرك علی الصحیحین:الحاكم النیشابوری (م.405ق.)، به كوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛مستند الشیعه:احمد النراقی (م.1245ق.)، قم، آل البیت:، 1415ق؛مسند احمد:احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛مصباح المتهجد:الطوسی (م.460ق.)، بیروت، فقه الشیعه، 1411ق؛معرفة السنن و الآثار:البیهقی (م.458ق.)، به كوشش كسروی، بیروت، دار الكتب العلمیه؛مغنی المحتاج:محمد الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛المغنی:عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الكتب العلمیه؛المقنع:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی(ع)، 1415ق؛المقنعه:المفید (م.413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق؛من لا یحضره الفقیه:الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق؛منتهی المطلب:العلامة الحلی (م.726ق.)، چاپ سنگی؛مواهب الجلیل:الحطاب الرعینی (م.954ق.)، به كوشش زكریا عمیرات، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1416ق؛الموطّأ:مالك بن انس (م.179ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق؛المهذب:القاضی ابن البراج (م.481ق.)، به كوشش جمعی از محققان، قم، نشر اسلامی، 1406ق؛النهایه:ابن اثیر مبارك بن محمد الجزری (م.606ق.)، به كوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش؛الوسیلة الی نیل الفضیله:ابن حمزه (م.560ق.)، به كوشش الحسون، قم، مكتبة النجفی، 1408ق؛الهدایه:الصدوق (م.381ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی(ع)، 1418ق.

پاورقی ها

[1]. النهایه، ج2، ص395؛ لسان العرب، ج12، ص297-298؛ مجمع البحرین، ج6، ص90، «سلم». [2]. لسان العرب، ج12، ص297- 298؛ النهایه، ج2، ص395، «سلم». [3]. ترتیب اصلاح المنطق، ص30؛ غریب الحدیث، ابن قتیبه، ج1، ص42؛ لسان العرب، ج12، ص298، «سلم». [4]. غریب الحدیث، ابن سلام، ج4، ص327؛ لسان العرب، ج12، ص297، «سلم»؛ نك: رسائل المرتضی، ج3، ص275. [5]. لسان العرب، ج12، ص532-533؛ مجمع البحرین، ج6، ص90، «لام». [6]. الشرح الكبیر، ج2، ص42؛ مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الثمر الدانی، ص366، 368. [7]. رسائل المرتضی، ج3، ص275؛ البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543. [8]. الاقتصاد، ص303؛ كشف الرموز، ج1، ص375؛ تحریر الاحكام، ج1، ص583؛ مدارك الاحكام، ج8، ص160. [9]. الام، ج2، ص186؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص49؛ المجموع، ج8، ص31. [10]. المجموع، ج8، ص31؛ مستند الشیعه، ج12، ص63-64. [11]. جواهر الكلام، ج19، ص346. [12]. نك: علل الشرایع، ج2، ص425-427. [13]. نك: الكافی، ج1، ص413، 426، 438؛ ج2، ص9-12. [14]. الكافی، ج1، ص132؛ التهذیب، ج3، ص145. [15]. علل الشرایع، ج2، ص425-426؛ مختصر بصائر الدرجات، ص220. [16]. الكافی، ج4، ص191، 203. [17]. علل الشرایع، ج2، ص586. [18]. تأویل مختلف الحدیث، ص201؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص192. [19]. الكافی، ج4، ص404-405؛ التهذیب، ج5، ص106، 455. [20]. صحیح مسلم، ج4، ص66؛ سنن الترمذی، ج2، ص174-175؛ المستدرك، ج1، ص454. [21]. صحیح مسلم، ج4، ص67-68؛ الكافی، ج4، ص429. [22]. الهدایه، ص225؛ الدروس، ج1، ص398؛ مستند الشیعه، ج12، ص63. [23]. المجموع، ج8، ص30؛ المغنی، ج3، ص384؛ الشرح الكبیر، ج3، ص384. [24]. الام، ج2، ص186؛ الكافی، ج4، ص403. [25]. المقنعه، ص403؛ المهذب، ج1، ص235-237؛ غنیة النزوع، ص173-174. [26]. المجموع، ج8، ص37؛ اعانة الطالبین، ج2، ص338. [27]. المغنی، ج3، ص396. [28]. الكافی، ج4، ص409؛ كتاب الدعاء، ص269؛ من لا یحضره الفقیه، ج2، ص532 . [29]. الكافی، ج4، ص404. [30]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مدارك الاحكام، ج8، ص161. [31]. نك: رسائل المرتضی، ج3، ص276. [32]. الكافی، ج4، ص185-186. [33]. مسند احمد، ج2، ص89. [34]. علل الشرایع، ج2، ص426. [35]. علل الشرایع، ج2، ص427. [36]. الكافی، ج4، ص408. [37]. الكافی، ج4، ص409. [38]. تفسیر عیاشی، ج1، ص39. [39]. الكافی، ج4، ص408. [40]. مسند احمد، ج2، ص89. [41]. علل الشرایع، ج2، ص424. [42]. الكافی، ج4، ص403-404. [43]. الهدایه، ص224؛ مستند الشیعه، ج12، ص67؛ جواهر الكلام، ج19، ص342. [44]. مستند الشیعه، ج12، ص62-63؛ جواهر الكلام، ج19، ص342. [45]. الانتصار، ص256؛ الاقتصاد، ص303؛ منتهی المطلب، ج2، ص69. [46]. مصباح المتهجد، ص681؛ المبسوط، طوسی، ج1، ص356. [47]. المراسم، ص105؛ نك: الدروس، ج1، ص398. [48]. الاقتصاد، ص303؛ جواهر الكلام، ج19، ص357-360؛ كتاب الحج، ج5، ص488. [49]. المبسوط، طوسی، ج1، ص377؛ مدارك الاحكام، ج8، ص127؛ مستند الشیعه، ج12، ص63، 159. [50]. صحیح البخاری، ج2، ص161-162؛ صحیح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص981-982. [51]. المدونة الكبری، ج1، ص363-364؛ المغنی، ج3، ص383-384، 393-394؛ المجموع، ج8، ص34-35. [52]. المغنی، ج3، ص394؛ بدائع الصنائع، ج2، ص147. [53]. الثمر الدانی، ص368. [54]. الام، ج2، ص187؛ المجموع، ج8، ص35. [55]. المجموع، ج8، ص33؛ فتح الوهاب، ج1، ص245. [56]. البحر الرائق، ج2، ص573؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543. [57]. مواهب الجلیل، ج4، ص152. [58]. نك: مختلف الشیعه، ج4، ص194. [59]. الحدائق، ج16، ص132؛ ریاض المسائل، ج7، ص47. [60]. الكافی، ج4، ص408؛ الاستبصار، ج2، ص216. [61]. مسند احمد، ج2، ص115؛ صحیح مسلم، ج4، ص65-66؛ سنن الترمذی، ج2، ص174-175. [62]. الام، ج2، ص187-188؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص49؛ مواهب الجلیل، ج4، ص158. [63]. الاقتصاد، ص304؛ الوسیله، ص175؛ جواهر الكلام، ج19، ص411. [64]. الموطأ، ج1، ص366؛ المبسوط، سرخسی، ج4، ص12؛ المجموع، ج8، ص67. [65]. سنن النسائی، ج5، ص228-229؛ الكافی، ج4، ص430؛ التهذیب، ج5، ص144. [66]. الرسائل العشر، ص231؛ كشاف القناع، ج2، ص595؛ كتاب الحج، ج5، ص511. [67]. المجموع، ج8، ص33-34؛ مغنی المحتاج، ج1، ص487. [68]. المغنی، ج3، ص393-394؛ كشاف القناع، ج2، ص555. [69]. المبسوط، سرخسی، ج4، ص49؛ بدائع الصنائع، ج2، ص146. [70]. الاقتصاد، ص303؛ تحریر الاحكام، ج1، ص583؛ جواهر الكلام، ج19، ص346. [71]. البحر الرائق، ج2، ص572؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543. [72]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ مستند الشیعه، ج12، ص63. [73]. فتح العزیز، ج7، ص316؛ مواهب الجلیل، ج4، ص152؛ الثمر الدانی، ص366. [74]. الدروس، ج1، ص398؛ جواهر الكلام، ج19، ص346-347. [75]. الكافی، ج4، ص404. [76]. مجمع الفائده، ج7، ص100؛ الحدائق، ج16، ص118. [77]. المغنی، ج3، ص393-395؛ المجموع، ج8، ص58. [78]. المجموع، ج8، ص33، 35؛ مغنی المحتاج، ج1، ص488. [79]. البحر الرائق، ج2، ص572-573؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543. [80]. السنن الكبری، ج5، ص75. [81]. نك: صحیح ابن خزیمه، ج4، ص213؛ معرفة السنن و الآثار، ج4، ص51-52. [82]. المدونة الكبری، ج1، ص397؛ نك: المجموع، ج8، ص57؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص543. [83]. المبسوط، طوسی، ج1، ص256؛ تحریر الاحكام، ج1، ص583؛ الدروس، ج1، ص398. [84]. المدونة الكبری، ج1، ص396-397؛ المغنی، ج3، ص395؛ حاشیة رد المحتار، ج2، ص548-549. [85]. صحیح البخاری، ج2، ص161-163؛ سنن الترمذی، ج2، ص177؛ الكافی، ج4، ص405. [86]. مجمع الفائده، ج7، ص100-101. [87]. المجموع، ج8، ص38. [88]. المبسوط، سرخسی، ج4، ص11؛ الجامع للشرائع، ص197؛ المجموع، ج8، ص38. [89]. تذكرة الفقهاء، ج8، ص102-103؛ الدروس، ج1، ص398. [90]. حاشیة رد المحتار، ج2، ص543؛ البحر الرائق، ج2، ص572. [91]. الكافی، ج4، ص405، 409؛ السنن الكبری، ج5، ص80-81. [92]. البحر الرائق، ج2، ص572. [93]. صراط النجاة، ج3، ص168. [94]. الكافی، ج4، ص405؛ من لا یحضره الفقیه، ج4، ص364. [95]. المقنع، ص226؛ الحدائق، ج16، ص120؛ جواهر الكلام، ج19، ص236. [96]. السنن الكبری، ج5، ص81. [97]. المجموع، ج8، ص34. [98]. التهذیب، ج5، ص106-107. [99]. الجامع للشرائع، ص197؛كشف الرموز، ج1، ص375؛ شرائع الاسلام، ج1، ص244. [100]. مسائل الناصریات، ص395-396. [101]. الكافی، ج4، ص410-411، 530. [102]. الرسائل العشر، ص231؛ تحریر الاحكام، ج1، ص584؛ جامع المقاصد، ج3، ص272. [103]. سنن ابن ماجه، ج2، ص987؛ سنن ابی داود، ج1، ص423؛ السنن الكبری، ج5، ص92-93. [104]. المغنی، ج3، ص490؛ المجموع، ج8، ص258؛ البحر الرائق، ج2، ص616-617. [105]. نك: كتاب الحج، ج4، ص345. [106]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجلیل، ج4، ص104؛ مغنی المحتاج، ج1، ص486. [107]. المجموع، ج8، ص24؛ مواهب الجلیل، ج4، ص104.