امرای مکه: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'تاسیس' به 'تأسیس') |
||
خط ۴۵: | خط ۴۵: | ||
درامارت خزاعه، نسل اسماعیل در سرزمینهایِ پیرامون حجاز پراکنده شدند. به گزارشی، ابومغیره [[قصیّ بن کلاب]]، جد چهارم پیامبر، که از نسل مُضر بود و در میان قبیله مادرش قُضاعه میزیست، در پی اجنبی خوانده شدنش از سوی فردی قضاعی، نسب خود را از مادرش شنید<ref>تاریخ مکه، سباعی، ص23-24.</ref> و به مکه بازگشت و با دختر حُلیل بن حبشی خزاعی که بر این شهر امارت داشت و کلید کعبه در اختیارش بود، ازدواج کرد.<ref>انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص255-256.</ref> حلیل به هنگام مرگ، ولایت کعبه و کلید آن را به قصی تسلیم کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج1، ص239؛ انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص256.</ref> هر چند خزاعه حاضر به پذیرش این امر نشد، در نبردی که میان یاران قصی از بنی کِنانه، از عرب شمالی و از خویشاوندان قصی و قضاعه با خزاعه رخ داد، خزاعه شکست خورد و به سازش تن داد. با حکمیت یعمر بن عوف کنانی، قصی افزون بر ریاست مکه، تولیت و پردهداری کعبه را نیز بر عهده گرفت.<ref>السیرة النبویه، ج1، ص124؛ اعلام النبوه، ص180؛ الانوار فی مولد النبی، ص19.</ref> | درامارت خزاعه، نسل اسماعیل در سرزمینهایِ پیرامون حجاز پراکنده شدند. به گزارشی، ابومغیره [[قصیّ بن کلاب]]، جد چهارم پیامبر، که از نسل مُضر بود و در میان قبیله مادرش قُضاعه میزیست، در پی اجنبی خوانده شدنش از سوی فردی قضاعی، نسب خود را از مادرش شنید<ref>تاریخ مکه، سباعی، ص23-24.</ref> و به مکه بازگشت و با دختر حُلیل بن حبشی خزاعی که بر این شهر امارت داشت و کلید کعبه در اختیارش بود، ازدواج کرد.<ref>انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص255-256.</ref> حلیل به هنگام مرگ، ولایت کعبه و کلید آن را به قصی تسلیم کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج1، ص239؛ انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص256.</ref> هر چند خزاعه حاضر به پذیرش این امر نشد، در نبردی که میان یاران قصی از بنی کِنانه، از عرب شمالی و از خویشاوندان قصی و قضاعه با خزاعه رخ داد، خزاعه شکست خورد و به سازش تن داد. با حکمیت یعمر بن عوف کنانی، قصی افزون بر ریاست مکه، تولیت و پردهداری کعبه را نیز بر عهده گرفت.<ref>السیرة النبویه، ج1، ص124؛ اعلام النبوه، ص180؛ الانوار فی مولد النبی، ص19.</ref> | ||
قصی تیرههای گوناگون قریش را که در پیرامون مکه پراکنده بودند، گرد آورد و برای آنها در مکه مکانهایی مشخص کرد. از این رو، او را «مُجمع» و به این دسته از قریش در برابر قریش ظواهر یعنی ساکنان پیرامون مکّه، «قریش بِِطاح» گفتند.<ref>انساب الاشراف، ج1، ص56-58؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207.</ref> از دیگر تلاشهای قصی، | قصی تیرههای گوناگون قریش را که در پیرامون مکه پراکنده بودند، گرد آورد و برای آنها در مکه مکانهایی مشخص کرد. از این رو، او را «مُجمع» و به این دسته از قریش در برابر قریش ظواهر یعنی ساکنان پیرامون مکّه، «قریش بِِطاح» گفتند.<ref>انساب الاشراف، ج1، ص56-58؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207.</ref> از دیگر تلاشهای قصی، تأسیس [[دارالندوه|دارالنَدوه]] (مجلس مشورتی قریش)<ref>انساب الاشراف، ج1، ص58.</ref> و تقسیم مناصب بیت الله الحرام و مکه میان فرزندانش بود.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص109-110؛ الکامل، ج2، ص21-22؛ موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص510-511.</ref> امارت قصی در مکه را حدود میانه سده پنجم میلادی دانستهاند.<ref>تاریخ مکه، سباعی، ص25.</ref> | ||
پس از درگذشت قصی تا ظهور اسلام، ریاست مکه در اختیار نسل او بود. البته در مکه حاکمیتی متمرکز وجود نداشت و مناصب آن شهر میان برخی تیرههای قریشی تقسیم شده بود؛ اما ریاست مکه از آن فرزندان قصی بود. از رویدادهای مهم این دوران، رقابت [[بنیعبدالدار]] و [[بنیعبد مناف]]بر سر مناصب مکه بود که موجب پدید آمدن دو پیمان [[حلف المطیبین]] و [[حلف الاحلاف]] شد.<ref>السیرة النبویه، ج1، ص132-133؛ المنمق، ص54؛ المعارف، ص604.</ref> | پس از درگذشت قصی تا ظهور اسلام، ریاست مکه در اختیار نسل او بود. البته در مکه حاکمیتی متمرکز وجود نداشت و مناصب آن شهر میان برخی تیرههای قریشی تقسیم شده بود؛ اما ریاست مکه از آن فرزندان قصی بود. از رویدادهای مهم این دوران، رقابت [[بنیعبدالدار]] و [[بنیعبد مناف]]بر سر مناصب مکه بود که موجب پدید آمدن دو پیمان [[حلف المطیبین]] و [[حلف الاحلاف]] شد.<ref>السیرة النبویه، ج1، ص132-133؛ المنمق، ص54؛ المعارف، ص604.</ref> |
نسخهٔ کنونی تا ۹ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۹
اُمرای مکه، به حاکمان مکه از آغاز تاکنون اطلاق میگردد. امرا جمع امیر به معنای دستور دادن و در اصطلاح به سرپرست امور گفته میشود. از آنجا که شهر مکه با وجود کعبه و نیز ظهور اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار بود، امارت آن نیز در بین مردم از توجه خاص برخوردار بوده است.
قبل از ظهور اسلام مکه به صورت قومی و قبیلگی اداره میشد؛ با این حال پس از بازسازی کعبه توسط حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل(ع) خاندانهایی بر مکه حکومت میکردند که مشهورترین آنها پنج خاندان شامل حضرت اسماعیل و فرزندان، جرهمیان، ایاد بن نزار، خزاعه و قریش میباشد.
پس از فتح مکه پیامبر(ص) عَتّاب بن اُسَید اموی را که جوانی امانتدار بود امیر مکه قرار داد و سفارش همسایگان خداوند را به او کرد. در دوران خلافت ابوبکر عتاب همواره امیر مکه بود. در آن زمان امیر مکه گاهی امیرالحاج هم میشد. خلفای نخستین امیر مکه را از بین خاندانهای مکه و از میان تیرههای مشهور انتخاب میکردند.
در دوران امویان که 92 سال حکومت کردند، امیر مکه بیشتر از بنی امیه یا به ندرت هم از غیر امویان و از تیره های دیگر قریش انتخاب میکردند. امیران مکه در دوران اول عباسی، بیشتر از خویشاوندان خلفا انتخاب میشدند. دلیل گماشتن این افراد، اعمال سیاست بغداد در همه امور داخلی مکه بود. از ویژگیهای دوره امویان واگذاری مکه به شخصیتهای توانمند نظامی سیاسی و حاکمان برجسته محلی است.
در دوران آل مروان بارزترین امیر مکه حجاج بن یوسف ثقفی است که هنگام محاصره مکه منجنیق به کعبه بست و آن را ویران کرد. وی مردی بسیار سفاک و خونریز بود.
دوران حکومت عباسیان به سه دوره تقسیم میشود. در دوره اول برای اولین بار مأمون از علویان برای امیری مکه برگزید که کاری استثنایی بود. ولی با قیام علویان در این دوران و برای پیشگیری از این قیامها، عباسیان فقط از بنی عباس امیر انتخاب کردند. عباسیان در دورره اول حکومت خود خدمات عمرانی مانند: گسترش مسجدالحرام، تزیین کعبه و مقام ابراهیم، تهیه پرده برای کعبه و ... برای جلب نظر مسلمانان انجام دادند. در دوره دوم عباسیان به خاطر عدم توجه آنان به وضعیت اقتصادی مکه این شهر شاهد شورشهای پیاپی بود. دوران سوم عباسیان با تسلط آل بویه و ضعف بنی عباس همراه بود؛ آل بویه با اخدشیان بر سر خطبهخوانی در حرمین شریفین ستیز داشتند.
در دوران فاطمیان مصر امارت مکه در دست اشراف (سادات) حسنی بود و آنها گاهی به نام خلیفه های فاطمی، گاهی به نام خلیفه عباسی و گاهی سلجوقیان خطبه میخواندند. در دوران ایوبیان عبارت «حی علی خیر العمل» که از زمان فاطمیان مرسوم شده بود، از اذان حرمین حذف کردند. امارت اشراف بر مکه تا زمان آل سعود ادامه یافت.
واژهشناسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
معنای لغوی و اصطلاحی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
امرا جمع امیر از ریشه «اـ مـ ر» به معنای فرمان دادن و از اَمرَ به معنای گفتن و دستور دادن است. در اصطلاح، امیر به کسی گفته میشود که سرپرستی امری را بر عهده گیرد.[۱] از برابرهای واژه امیر میتوان به عامل، والی، سالار، زعیم، رئیس و حاکم اشاره کرد.[۲]
کاربرد این اصطلاح در دوران اسلامی درباره حاکمان شهرها، از جمله حجاز، به سده اول ق. بازمیگردد[۳] و در نامهها و سخنان برخی اشخاص برجسته در خطاب به حاکمان حرمین، از جمله در سخن پیامبر خطاب به عتاب بن اسید[۴] امیر مکه و نیز امام حسین(ع) خطاب به ولید بن عتبه اموی، حاکم مدینه، به کار رفته است.[۵] در سدههای پسین، به حاکم مکه، افزون بر امیر، صاحب مکه نیز گفته میشد؛ چنانکه در دوران عباسیان (حک: 132-656ق.)، فاطمیان (حک: 297-567ق.)، ایوبیان (حک: 567-648ق.)[۶] و دولت ممالیک (حک: 648-923ق.) در منابع از عنوان صاحب مکه فراوان یاد شده است.[۷] در دوران کنونی نیز که آل سعود بر مکه تسلط دارند، از عنوان امیر برای حاکمان حرمین شریفین
امارت مکه پیش از اسلام[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مکه و به طور کلی حجاز، تا پیش از اسلام فاقد دولت بوده و با نظام قبیلگی اداره میشده است. با وجود این، در منابع، از زمان ساخته شدن یا بازسازی کعبه به دست ابراهیم و فرزندش اسماعیل(ع) از کسانی به عنوان حاکم، رئیس و حتی پادشاه مکه یاد شده است. جز امارت ابجد، عمالقه، جدیس و طسم[۸] که بیشتر به افسانه میماند، خاندانهایی بر مکه حاکم بودند. مشهورترین اینان شامل پنج خاندان و قبیله هستند که عبارتند از:
اسماعیل و فرزندانش[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اسماعیل(ع) همراه پدرش در پی بازسازی[۹] یا ساخت کعبه،[۱۰] تولیت بیت الله الحرام و ریاست مکه را تا هنگام رحلت در اختیار داشت.[۱۱] مدت این تولیت دقیقاً دانسته نیست. طول عمر اسماعیل را 130سال دانستهاند.[۱۲] بر پایه برخی گزارشها، اسماعیل با دختری از جرهمیها، از قبایل یمنی ساکن در مکّه، وصلت کرد و برخی نوادگانش بر مکه ریاست داشتند.[۱۳] شماری از تاریخنگاران مدت ریاست اسماعیل و فرزندانش تا تسلط جرهم بر مکه را حدود دو سده دانستهاند.[۱۴] از فرزندان اسماعیل، نابت و قیدار در شمار متولیان کعبه یاد شدهاند.[۱۵] بر پایه گزارش فاسی، قیدار/ قیدر به معنای پادشاه است.[۱۶]
امارت جرهمیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
قبیله جُرهم در شمار عرب قحطانی است که از یمن به پیرامون مکه کوچ کردند.[۱۷] در پی پیدایش آب زمزم، دو قبیله جرهم و قَطوراء، از عرب جنوبی در مکه ساکن شدند.[۱۸] محل سکونت جرهم در بخش بالای مکه و قُعَیقعان و مکان جای گرفتن قطورا در اجیاد و پایین مکه و نواحی آن بود. تا اینکه برای تسلط بر تمام شهر مکه، کارشان به نبرد و خونریزی انجامید و قطوراء به صلح با جرهم و ریاست آنان رضایت دادند.[۱۹]
مدت تسلط جرهم بر مکه را 300 یا 560 یا 600 سال دانستهاند.[۲۰]از رویدادهای حکومت آنان، وقوع سیل و آسیب دیدن کعبه بود که جرهمیان آن را همچون حالت پیشین بازسازی کردند.[۲۱] ساخت نخستین دَرِ کعبه را نیز به جرهم نسبت دادهاند.[۲۲]
امارت ایاد بن نزار[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نسب قبیله ایاد به عنوان قبیلهای بزرگ[۲۳] به نزار، جد هجدهم پیامبر، فرزند معد بن عدنان میرسد.[۲۴] مدت امارت آنان روشن نیست. گفته شده واپسین کس از ایادیها که تولیت کعبه را بر عهده داشت، ثعلبة بن ایاد بود.[۲۵]
خزاعه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
خزاعه از قبایل یمنی از فرزندان قحطان بودند که گویا در پی شکسته شدن سد مارب، از یمن به مکه کوچ کردند.[۲۶] هنگام دقیق این کوچ دانسته نیست. آنان در اواخر سده سوم یا آغاز سده چهارم پیش از میلاد، در نبردی سه روزه که گروهی از بنیکِنانه از قبایل عدنانی نیز آنان را یاری کردند، جرهم را شکست دادند و با راندن آنان از مکه،[۲۷] امارت آن شهر را در اختیارگرفتند.
قریش[ویرایش | ویرایش مبدأ]
درامارت خزاعه، نسل اسماعیل در سرزمینهایِ پیرامون حجاز پراکنده شدند. به گزارشی، ابومغیره قصیّ بن کلاب، جد چهارم پیامبر، که از نسل مُضر بود و در میان قبیله مادرش قُضاعه میزیست، در پی اجنبی خوانده شدنش از سوی فردی قضاعی، نسب خود را از مادرش شنید[۲۸] و به مکه بازگشت و با دختر حُلیل بن حبشی خزاعی که بر این شهر امارت داشت و کلید کعبه در اختیارش بود، ازدواج کرد.[۲۹] حلیل به هنگام مرگ، ولایت کعبه و کلید آن را به قصی تسلیم کرد.[۳۰] هر چند خزاعه حاضر به پذیرش این امر نشد، در نبردی که میان یاران قصی از بنی کِنانه، از عرب شمالی و از خویشاوندان قصی و قضاعه با خزاعه رخ داد، خزاعه شکست خورد و به سازش تن داد. با حکمیت یعمر بن عوف کنانی، قصی افزون بر ریاست مکه، تولیت و پردهداری کعبه را نیز بر عهده گرفت.[۳۱]
قصی تیرههای گوناگون قریش را که در پیرامون مکه پراکنده بودند، گرد آورد و برای آنها در مکه مکانهایی مشخص کرد. از این رو، او را «مُجمع» و به این دسته از قریش در برابر قریش ظواهر یعنی ساکنان پیرامون مکّه، «قریش بِِطاح» گفتند.[۳۲] از دیگر تلاشهای قصی، تأسیس دارالنَدوه (مجلس مشورتی قریش)[۳۳] و تقسیم مناصب بیت الله الحرام و مکه میان فرزندانش بود.[۳۴] امارت قصی در مکه را حدود میانه سده پنجم میلادی دانستهاند.[۳۵]
پس از درگذشت قصی تا ظهور اسلام، ریاست مکه در اختیار نسل او بود. البته در مکه حاکمیتی متمرکز وجود نداشت و مناصب آن شهر میان برخی تیرههای قریشی تقسیم شده بود؛ اما ریاست مکه از آن فرزندان قصی بود. از رویدادهای مهم این دوران، رقابت بنیعبدالدار و بنیعبد منافبر سر مناصب مکه بود که موجب پدید آمدن دو پیمان حلف المطیبین و حلف الاحلاف شد.[۳۶]
با ریاست هاشم، جد دوم رسول خدا، بر مکه، برادرزادهاش امیه به رقابت با او پرداخت که برای امیه دستاوردی نداشت. هاشم در دوران ریاستش بر مکه، با برپایی دو سفر زمستانی و تابستانی و بستن پیمان با شامیان، تجارت را گسترش داد.[۳۷] امارت مکه در پی هاشم، به برادرش مطلب و سپس فرزندش عبدالمطلب رسید.[۳۸]
درآستانه ظهور اسلام، ابوطالب بر مکه و بنیهاشم ریاست داشت.[۳۹] در پی رحلت ابوطالب به سال دهم بعثت، گزارشی از ریاست مکه در دست نیست. شاید بتوان حدس زد که در این سالها، بزرگ امویان، ابوسفیان، در پی کشته شدن کسانی مانند ابوجهل مخزومی و دیگر سران قریش در نبرد بدر[۴۰] و نیز فقدان چهرههای هاشمی در مکه، ریاست را کنار منصب موروثی «قیادت» (فرماندهی قریش در نبردها) در دست داشته است.
امیران مکه در دوران پیامبر و خلفا[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پس از فتح مکه به سال هشتم ق. پیامبر(ص) عَتّاب بن اُسَید اموی، جوانی تقریبا 20 ساله و درستکار و امانتدار را بر مکه امیر کرد و خطاب به وی فرمود: «من تو را بر همسایگان خداوند امیر کردم؛ پس با آنها به نیکی رفتارکن! »[۴۱]
در خلافت ابوبکر (11-13ق.)، عتاب بن اسید همچنان امیر مکه بود که همزمان با مرگ ابوبکر (13ق.) درگذشت.[۴۲] بر خلاف مشهور، برخی حرث/ حارث بن نوفل را نیز از امیران مکه در این هنگام دانستهاند.[۴۳]
در آغاز خلافت عمر (13-23ق.) امیر مکه، مُحرز بن حارثه از بنی عبد شمس بود که پیشتر از سوی عتاب به عنوان جانشین در سفرهایش تعیین شده بود. البته چندی بعد، خود عمر او را برکنار کرد.[۴۴] در پی او، امیران مکه در دوران عمر عبارت بودند از: قُنفذ بن عُمیر بن جُدعان تیمی،[۴۵] نافع بن عبد حارث خزاعی، احمد بن خالد بن عاص مخزومی، طارق بن مرتفع/ مریفع کِنانی، و حارث بن نوفل بن حارث از بنیهاشم.[۴۶] عمر این افراد را از تیرههای مشهور قریش انتخاب کرده که نسبت به دیگر تیرههای قریش از نفوذ بیشتر برخوردار بودند. وی از کارگزاری موالی بر مکه اکراه داشت.[۴۷]
امیران مکه در دوران عثمان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
امیران مکه در دوران عثمان، عبارتند از: علی بن عدی بن ربیعه از بنی عبد شمس، احمد بن خالد بن عاص از بنیمخزوم، حارث بن نوفل از بنی عبدالمطلب، عبدالله بن خالد بن اسید از بنیعبد شمس، عبدالله بن عامر حضرمی، نفیع بن عبد حارث از خزاعه، و خالد بن سعید مخزومی.[۴۸]
امیران مکه در دوران امام علی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با آغاز خلافت امیر مؤمنان، ایشان خالد بن سعید مخزومی را که کارگزار عثمان بر مکه بود، برکنار نمود و حارث بن رِبعی بن بلدمه انصاری، معروف به ابوقتاده از بنیسلمة بن سعد خزرجی، از بزرگان انصار را به امارت برگزید.[۴۹]
امام علی(ع) در پی مدتی کوتاه، ابوقتاده را از امارت مکه برکنار و به جای او قُثم بن عباس بن عبدالمطلب را نصب کرد.[۵۰] حضور ابوقتاده در نبردهای جمل، صفین و نهروان در رکاب ایشان[۵۱] مؤید کوتاهی زمان امارت او در مکه است. برخی آغاز امارت قثم بر مکه را سال 38ق. دانسته[۵۲] و از تداوم امارت او تا سال بعد خبر دادهاند.[۵۳]
در امارت قثم، معاویه، یزید بن شجره رهاوی را همراه لشکری به مکه اعزام کرد (39ق.) تا قثم را اخراج نماید و از مردم مکه برای معاویه بیعت گیرد. او بدین کار توفیق نیافت و در پی مراسم حج، دیگر بار قثم امارت مکه را بر عهده گرفت تا اینکه بسر بن ارطاة عامری، از فرماندهان معاویه، در آستانه شهادت امام علی(ع) به سال 40ق. با یورش به مکه آن را تصرف کرد[۵۴] و در خطبهای معاویه را سزاوار خلافت دانست و به اجبار از مردم برای وی بیعت گرفت.[۵۵]
حضور بسر در مکه طولی نکشید؛ زیرا جاریه/ حارثة بن قدامه تمیمی از تیره بنیسعد تمیم با 2000 تن از سوی امام علی(ع) مامور سرکوب فتنه بُسر شد.[۵۶] با نزدیک شدن جاریه به مکه، بسر به شام گریخت.[۵۷] او هنگام بازگشت، شیبة بن عثمان عبدری، از پردهداران کعبه، را جانشین خود در مکه کرد.[۵۸] جاریه در پی تصرف مکه، هنگامی که خبر شهادت امام علی و بیعت مردم عراق با امام حسن(ع) را دریافت کرد، از اهل مکه برای ایشان بیعت گرفت.[۵۹]
از امارت معبد بن عباس بر مکه در دوران امام علی(ع) نیز گزارشی در دست است.[۶۰]
امارت مکه در دوره امویان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
امارت مکه در دوران خلافت عباسی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
امارت مکه در دوران فاطمیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
(حک: 297-567ق.) همزمان با جای گرفتن فاطمیان در مصر، مکه شاهد شکلگیری امارت اشراف (سادات) حسنی در مکه بود. جعفر بن محمد از نسل موسی الجون از نوادگان حسن مثنی در دوران رقابت میان عباسیان و فاطمیان، این امارت را پدید آورد.[۶۱] وی به سال 358ق. دست اخشیدیان از مکه را کوتاه کرد و با آوردن نام خلیفه فاطمی المعز در خطبه و دعاخوانی برای وی[۶۲] خود را زیر حمایت فاطمیان مصر قرار داد؛ زیرا آنان در پی شکست دادن اخشیدیان در مصر به سال 358ق. نفوذ خود را به شام و حجاز هم سرایت دادند.[۶۳] شاید بیم شریف مکه جعفر از قرمطیان نیز در گرایش آنان به فاطمیان بیتاثیر نبوده است. در این دوره و نیز در پی آن، امارت اشراف حجاز با فراز و فرودهایی در زمانههای پسین تا تسلط آل سعود بر مکه استمرار یافت.
بر پایه گزارشی دیگر، در سال 363ق. المعز فاطمی با تحریک و همکاری بنوهلال و برخی قبایل دیگر و با بستن راه کاروان حاجیان عراق، موفق شد نامش را در مکه جایگزین نام خلیفه عباسی نماید.[۶۴] از این هنگام جز در برخی سالها مانند سال 367ق. که امیر الحاج عراق، ابواحمد موسوی نقیب علویان در عراق، توانست امیر مکه را قانع کند تا به نام عضدالدوله دیلمی، برجستهترین امیر آل بویه، و خلیفه عباسی خطبه خوانده شود.[۶۵] این نام خلیفه فاطمی بود که در سالهای پسین در خطبههای مکه آورده میشد.[۶۶]
تأثیر فاطمیان مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تاثیر فاطمیان در مکه، بیش از عباسیان بود. شاید بتوان دلیل آن را نزدیکی مصر به حجاز یا ارتباط بیشتر فاطمیان با حاکمان آن و تامین نیازهای عمومی حرمین دانست که فرصت مناسبی در اختیار فاطمیان برای تسلط بر حرمین نهاد. این تاثیر، خود را در نظام اداری اشراف مکه و آداب و رسوم عمومی نشان داد؛ چنانکه اشراف همانند فاطمیان در پی نمایش ابهت در مجالس و مراسم ویژه خود بودند. انتخاب حاجب، ایجاد گروه موسیقی (النوبه) برای نواختن در برابر قصرها و نیز راهاندازی کاروانی از سواران به هنگام حرکت، از جمله این موارد هستند. در این دوره، امیر مکه به تقلید از فاطمیان، مقام ناظر بازار را نیز به مقامهای اداری دیگر همانند قاضی، مسؤول بیت المال، برید، محتسب، فرمانده سپاه و صاحب باب الامیر افزود که جایگاه همه آنها در قصرهای پشت دار الندوه و طبقات زیرین خانههای امیران بود.[۶۷]
اهمیت سلطه بر مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در امارت اشراف نیز رقابت دولتهای همسایه برای تسلط بر مکه ادامه داشت. اهمیت سلطه بر آن شهر، این ستیزها را دامن میزد. آنها برای کسب اعتبار و مشروعیت میان مسلمانان و نیز برای گسترش قلمرو بدون نبرد و هزینه، تلاش خود را برای نفوذ در مکه و خوانده شدن خطبه به نام ایشان و نیز انجام تلاشهای عمرانی و خدمت رسانی به حاجیان از راه ایجاد امنیت در مسیر حج، آبرسانی و دیگر کارهای خیر به کار میبستند تا با بازتاب یافتن آنها در سرزمینهای اسلامی، این دولتها از مشروعیت برخوردار گردند. آل بویه، فاطمیان، و سلجوقیان از حکومتهایی بودند که برای اعمال نفوذ در مکه با یکدیگر به رقابت پرداختند.
اشراف حسنی به عنوان امیران مکه در عرصه این رقابتها معمولاً جانب قدرتی را میگرفتند که توان نظامی بیشتری داشت و نیز کمکهای مادی افزونتری به آنان میکرد تا بدین وسیله امنیت حرم و رفاه اهالی آن را تامین کنند. اشراف برای بهرهمندی از کمکهای فاطمیان و عباسیان، تلاش داشتند تا با هر دو کانون قدرت ارتباط یابند؛ هر چند بیشتر نگاهشان به خلافت فاطمیان بود.[۶۸] با توجه به دیپلماسی کارآمد فاطمیان مصر و صرف هزینه بیشتر در مکه، امارت اشراف حدود یک سده و ربع تا سال 480ق. زیر نفوذ آنها بود.[۶۹] البته نمیتوان قرابت مذهبی و نسبی آن دو را نیز در این روابط نادیده انگاشت.
در این مدت، به رغم تلاش آل بویه و دستگاه خلافت برای تسلط بر حرمین، رقیب سرسخت آنان یعنی فاطمیان مصر موفقتر بودند.[۷۰] امیر مکه هر ماه 3000 دینار با اسب و خلعت از مصر دریافت میکرد.[۷۱] فاطمیان در مکه استیلای کامل داشتند و خطبه به نام آنها خوانده میشد. این روند تا روی کار آمدن سلجوقیان (447-590ق.) تقریباً بدون وقفه ادامه داشت. در پی ضعف فاطمیان به دلیل رویارویی با هجوم صلیبیها و بحران درونی دستگاه خلافت فاطمی و نیز تثبیت حکومت سلجوقیان در عراق و ایران به عنوان منجی دستگاه خلافت عباسی، عباسیان بر حرمین نفوذی بیشتر یافتند.[۷۲]
فاطمیان تقریباً به طور منظم کاروانهای حاجیان مصر و شام را به مکه اعزام میکردند. راههای حج در قلمرو فاطمیان از امینت بیشتر برخوردار بود. فرستادن جامه کعبه در هر سال و نیز پرداخت مقرری و ارسال هدایا برای خادمان، مجاوران، پردهداران و کلیدداران مکه از کارهای آنان بود.
امیران مکه در دوران فاطمیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
افزون بر جعفر بن محمد حسنی، فرزندان او عیسی و حسن (ابوالفتوح) به ترتیب امارت مکه را زیر اشراف فاطمیان بر عهده داشتند.[۷۳]
ابوالفتوح میانه سالهای 384 تا390ق. افزون بر امارت مکه، بر مدینه نیز چیره شد. به نوشته مقریزی، در همین سال، او به دستور الحاکم فاطمی خانه امام جعفر صادق را در مدینه گشود و اثاث آن را برای حاکم فرستاد.[۷۴] به سال 430ق. در پی رحلت ابوالفتوح، پسرش محمد شکر ملقب به تاج المعالی امیر شد و در 453ق. درگذشت. این دسته از اشراف را که به سادات موسوی و نیز آل جعفر شناخته میشوند، طبقه اول اشراف نامیدهاند.[۷۵] مدت حکومت آنان حدود یک سده از سال 358 تا 453ق. به طول انجامید. از آنجا که محمد فرزندی نداشت، امارت مکه را غلامش بر عهده گرفت که با واکنش اشراف سلیمانیون، شاخهای دیگر از سادات حسنی، به ریاست شریف محمد بن ابیفاتک رویارو شد.[۷۶] آنان به عنوان طبقه دوم اشراف و نیز سادات موسویون، به دلیل انتسابشان به موسی الجون، امارت مکه را تا سال 455ق. در دست داشتند. در این سال یا سال پیش از آن، سادات هواشم، فرزندان ابوهاشم محمد بن حسن، قدرت را در مکه عهدهدار شدند.[۷۷] امارت آنان تقریباً تا زمان انقراض فاطمیان ادامه یافت. محمد در نخستین گام برای جلب نظر فاطمیان، به نام خلیفه المستنصر (حک: 427-487ق.) خطبه خواند.[۷۸] اما سال بعد امیر مکه نام خلیفه فاطمی را از خطبه انداخت. المستنصر فاطمی با توسل به علی بن محمد صُلیحی، امیر اسماعیلیان یمن و لشکرکشی او به مکه، امیر مکه را واداشت که دیگر بار خطبه را به نام خلیفه فاطمی بخواند.[۷۹]
امیر مکه با روی کار آمدن آلب ارسلان (حک: 455-465ق.) که وضعیت سلجوقیان را در مکه بهبود بخشیده بود، با ترغیب ابوالغنائم علوی، امیر الحاج، به سال 462ق. خطبه را به نام خلیفه عباسی و سلطان سلجوقی خواند.[۸۰] پیش از آن، سلجوقیان با بذل مال میان قبایل عربی که در مسیر حاجیان عراق ساکن بودند، پس از سالها کاروانی از حاجیان عراق را به مکه اعزام کردند. این کار با واکنش خلیفه فاطمی المستنصر رویارو شد و به دستور او ارسال آذوقه از مصر به مکه قطع گشت. با فشار مردم، امیر مکه محمد بن ابیهاشم به ناچار بار دیگر خطبه را تا سال 462ق. به نام خلیفه فاطمی خواند.[۸۱] در این سال و در پی پیروزیهای آلب ارسلان در شام و فلسطین و در تنگنا قرار گرفتن فاطمیان، امیر مکه به نفع قدرت بیشتر تغییر سیاست داد و به نام خلیفه عباسی و آلب ارسلان خطبه خواند. سلطان سلجوقی با استقبال از این کار، سیهزار دینار با خلعت و هدایای گرانبها برای امیر مکه فرستاد و به او وعده داد در صورت حفظ وضع موجود، سالانه ده هزار دینار برای او مقرری بفرستد.[۸۲]
امیر مکه در پی دریافت هدایای مستنصر خلیفه فاطمی، به سال 465ق. خطبه را به نام وی خواند. اما اندکی بعد دیگر بار نام وی از خطبه حذف شد و سرانجام با مرگ آلب ارسلان، مستنصر در نامهای به امیر مکه از او خواست بار دیگر خطبه به نام وی خوانده شود.[۸۳] بدین گونه پس از چهار سال خطبه به نام عباسیان و سلجوقیان قطع شد.[۸۴] تا اواخر سلطنت ملکشاه سلجوقی (465-485ق.) خطبهها معمولاً به نام فاطمیان بود؛ اما در پی پیروزیهای او در شام به سال 479ق. امیر مکه با تغییر موضع و حذف نام خلیفه فاطمی از خطبه، خود را به سلجوقیان و عباسیان نزدیک ساخت.[۸۵] هجوم سپاهیان سلطان سلجوقی به حجاز در سال 484ق. و رفتار نامناسب آنان با مردم، امیر مکه را واداشت تا سال بعد برای دادخواهی از خلیفه به بغداد سفر کند.[۸۶] مرگ ناگهانی ملکشاه در این هنگام و آشفتگی اوضاع در پی مرگ او باعث بیتوجهی سلجوقیان به مکه شد و امیر مکه توانست با بیرون راندن سپاه آنان از مکه، خطبه را به نام فاطمیان بخواند.[۸۷] این روند تا روی کار آمدن ایوبیان در مصر و شام ادامه داشت.
امارت مکه در دوران ایوبیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]
(حک: 567-648ق.) صلاح الدین ایوبی (حک: 564-589ق.) بنیانگذار سلسله ایوبیان[۸۸] در پی تسلط بر مصر و پایان دادن به استیلای فاطمیان، با دادن امتیازاتی به اشراف حاکم بر مکه کوشید که آنان را متقاعد کند تا برای خلفای عباسی خطبه بخوانند.[۸۹] بر پایه گزارشی، اشراف برای حفظ منافع، به همکاری با ایوبیان ناچار شدند و نام آنان و خلفای عباسی را در خطبهها آورده، برایشان دعا کردند.[۹۰] البته ایوبیان با توجه به اقتدار اشراف، تا چند دهه نفوذ چندانی در حرمین نداشتند. برخی امیران مکه همانند شریف مُکثِر، داود بن عیسی و قتادة بن ادریس به رغم میل ایوبیان، رسوم خود را اجرا و حتی مکوس (مالیات حج) را از حاجیان مصر و عراق دریافت میکردند. صلاح الدین خواستار لغو این مالیات شد و در برابر، پرداخت مقداری فراوان گندم و وجه نقد را به امیر مکه تعهد کرد.[۹۱]
از رویدادهای مکه در این دوران، میتوان به کار طغتکین بن ایوب، برادر صلاح الدین ایوبی، اشاره کرد که در پی استیلا بر مکه به سال 581ق.[۹۲] «حی علی خیر العمل» را که از هنگام فاطمیان در اذان حرمین مرسوم شده بود، حذف کرد.[۹۳]
در دوران ایوبیان، امارت مکه از خاندان هواشم (بنی فلیته) به آل قتاده انتقال یافت. هواشم از فرزندان ابوهاشم محمد بن حسن بن محمد بودند. امیران این سلسله عبارتند از: داود بن عیسی که به سال 570ق. از سوی پدرش امیر مکه شد. وی سال بعد از سوی الناصر عباسی برکنار گشت و به جایش مکثر بن عیسی به امارت برگزیده شد. داود دیگر بار به امارت رسید؛ اما تا هنگام مرگش (589ق.) امارت میان او و مکثر دست به دست میشد. از این سال، مکثر تا هنگام درگذشتش (597ق.) امیر مکه بود. با مرگ او، امارت بنیفلیته پایان یافت و به جای آنان آل قتاده روی کار آمدند.[۹۴]
آل قتاده به ابوعزیز قتادة بن ادریس حسنی، نسب میبرند. از آنان با تعبیر طبقه چهارم اشراف یاد میشود. قتاده به سال 597ق. به مکه حمله کرد و با اخراج شریف مکثر بن عیسی و کشتن فرزندش محمد،[۹۵] حکومت مکه را در دست گرفت.[۹۶] قتاده به رغم ناکامی در تصرف مدینه[۹۷] بر برخی سرزمینهای پیرامون آن و نیز طائف، نجد و برخی نواحی یمن چیره شد.[۹۸] پس از او، برخی فرزندانش نیز به امارت مکه دست یافتند.
آغاز امارت مشارکتی مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
شهاب الدین حسن بن قتاده (حک: 617-619ق.) از سال 617ق. سه سال حکومت مکه را در اختیار داشت.[۹۹] از رویدادهای دوره امارت او، توطئه برادرش راجح با همکاری آقباش امیر الحاج خلیفه عباسی الناصر لدین الله بود. حسن در پی آگاهی از آن، راههای ورودی مکه را به روی حاجیان عراقی بست و به آنها حمله کرد که به کشته شدن آقباش و فرار راجح به یمن انجامید.[۱۰۰] در این پیروزی، فرزند حسن، ابونمی، نقشی برجسته داشت. از این رو، پدرش وی را در امارت شریک کرد. این نخستین بار بود که مشارکت در امارت مکه آغاز شد و سپس مرسوم گشت.[۱۰۱]
به سال 618ق. یا 619ق. ملک مسعود، حاکم ایوبی یمن، به تحریک راجح که در پی شکست از برادرش حسن به یمن پناهنده شده بود،[۱۰۲] به مکه حمله کرد. پیامد این کار، شکست حسن بن قتاده و فرار او به شام بود.[۱۰۳] فرزند او جماز بن حسن به سال 651ق. با سپاهی بزرگ از شامیان به مکه یورش برد و در پی کشتن عموزاده اش ابوسعد، حسن بن علی اکبر[۱۰۴] چند ماه امیر مکه شد. وی در این سال از سپاه راجح بن قتاده شکست خورد.[۱۰۵] از این پس راجح مدتی با حاکم یمن به صورت مشترک بر مکه حکومت کرد. همین امر تا مدتی موجب رقابت میان حاکمان ایوبی یمن و مصر برای تسلط بر مکه شد. هر گاه یمنیها بر مکه چیره میشدند، راجح نیز در امارت شرکت مییافت.[۱۰۶] راجح به سال 651ق. در پی کنار زدن جماز بن حسن، توانست آخرین بار و به صورت مستقل بر مکه حاکم شود.[۱۰۷]
ادریس بن قتاده نیز هفده سال بر مکه امارت داشت. او همراه محمد ابونمی اول به سال 652ق. با شورش بر ضد غانم بن راجح، امارت مکه را به دست آورد.[۱۰۸] ادریس در بیشتر دوران حکومتش با ابونمی، نوه برادرش، به صورت شراکت امارت مکه را بر عهده داشت.[۱۰۹] از فرزندان او محمد بن ادریس مدتی کوتاه با مباشرت امیر الحاج جاشنکیر مصر به امارت مکه رسید.[۱۱۰] ابونمی اول بیش از 50 سال بر مکه امارت کرد و پس از او تا سده چهاردهم ق. امارت در فرزندان ابونمی ادامه یافت.[۱۱۱]
امارت مکه در دوران ممالیک[ویرایش | ویرایش مبدأ]
(حک: 647-923ق.) در پی تشکیل دولت ممالیک در مصر و روی کار آمدن بیبرس، امیر مکه شریف ابونمی محمد بن ابوسعید در 667ق. به نام بیبرس خطبه خواند و امارتش بر مکه از سوی سلطان مملوکی تایید شد. از آن پس این شیوه ادامه یافت و امارت اشراف از جانب ممالیک تفویض میشد. بیبرس به امیران حجاز نیکی نمود و هر سال برای ابونمی و عمویش ادریس مبلغی پول و غله میفرستاد؛ زیرا آنان ورود به مسجدالحرام را رایگان کرده بودند.[۱۱۲] همو در اختلاف میان ادریس و ابونمی میانجیگری کرد. البته اختلاف این دو دیگر بار آغاز شد که به کشته شدن ادریس و بازگشت ابونمی به مکه و حکومت مستقل او بر این شهر انجامید.[۱۱۳]
امرای مکه فرمان امارت خود را از ممالیک میگرفتند. هنگامی که یکی از آنان با زور شمشیر بر مکه غلبه میکرد، چیزی نمیگذشت که مورد تایید ممالیک قرار میگرفت. آنان هیچ بخلی در حمایت از فرد پیروز به خرج نمیدادند.[۱۱۴] امیران مکه کنار نام سلطان مملوکی، نام خلیفه عباسی را نیز در خطبه میآوردند.[۱۱۵]
امارت آل ابینمی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در دوران ممالیک، اشراف آل ابینمی (651-1079ق.) بر مکه امارت داشتند. آنان را به دو شاخه ابونمی اول و دوم تقسیم کردهاند.[۱۱۶] نسل آنان به شریف ابونمی اول محمد بن ابیسعد حسن از آل قَتاده[۱۱۷] امیر مکه میرسد. پدرش وی را از اوان جوانی در امارت خود شریک کرد.[۱۱۸] در پی درگذشت پدرش به سال 652ق. وی با عمویش ادریس بن قتاده، امارت این شهر را بر عهده گرفت.[۱۱۹]
از رویدادهای دوران امارتش، غلبه کوتاه مدت ابن برطاس، فرمانده سپاهیان ملک مظفر حاکم یمن، بر مکه[۱۲۰] و نیز تسلط چهل روزه پسرعمویش غانم بن ادریس بر آن شهر بود که به خونخواهی پدر و با یاری گرفتن از جماز بن شیحه حسینی امیر مدینه و حمایت قلاون سلطان مصر که امارت مکه را نیز در سال 668ق. به وی واگذار کرده بود، صورت گرفت.[۱۲۱] ابونمی که از سال 667ق. یا 669ق. تا 701ق[۱۲۲] امیر مکه بود، در این سال به سود فرزندانش رمیثه و حمیضه از امارت کناره گرفت.[۱۲۳]
پس از درگذشت ابونمی، به رغم تعیین جانشینش، فرزندان او برای عهدهداری امارت مکه با یکدیگر درگیر شدند. سرانجام ابوالغیث با غلبه بر برادرانش رمیثه و حمیضه و با تایید سلطان مملوکی، امارت مکه را در دست گرفت.[۱۲۴] وی در 714ق. به دست برادرش حمیضه کشته شد[۱۲۵] و امارت مکه به او رسید. با غلبه رمیثه بر مکه (718ق.) حمیضه به ایلخانیان مغول در ایران پناه آورد و برای بازپسگیری امارت مکه، مورد حمایت آنان قرار گرفت و بدین سان، پای مغولان به مکه باز شد.[۱۲۶] رمیثه به دست سپاه مصر دستگیر و نزد ملک ناصر مملوکی فرستاده شد. در پی آزادی رمیثه (722ق.) او در امارت برادرش عطیفه شریک گشت و پس از مرگ عطیفه، مستقلاً امیر مکه شد. به سال 746ق. ملک صالح سلطان یمن ولایت مکه را در اختیار فرزند رمیثه، عجلان، قرار داد.[۱۲۷]
از میان پسران او، ثقبه (754ق.)،[۱۲۸] مغامس (764ق.)[۱۲۹] و عجلان حدود 30 سال از 745ق. امیر مکه بودند.[۱۳۰] فرزندان عجلان، احمد[۱۳۱] و حسن نیز به امارت مکه رسیدند.
حسن (حک: 809-821ق.) در 809ق. فرزندش برکات را شریک ساخت و در سال بعد، فرزند دیگرش احمد را در امارت مکه شرکت داد. جمع سه نفره آنها تا 818ق. بر سراسر حجاز ولایت یافت.[۱۳۲] علی بن عنان[۱۳۳] نیز مدتی کوتاه از سوی ممالیک، حاکم مکه شد.[۱۳۴] از مشهورترین امیران مکه در این دوران، میتوان به برکات بن حسن اشاره کرد.[۱۳۵] وی پیش از این نیز در یک دوره از سال 810ق. در امارت مکه با پدر شریک بود.[۱۳۶] او تا پایان عمر (859ق.) چهار بار به امارت مکه رسید و توانست با آرامش و عدالت بر مکه حکومت کند.[۱۳۷] وی از اندک اشرافی است که در معلات (قبرستان ابوطالب) بر قبرشان قبهای ساختند.[۱۳۸]
پس از برکات، ولایت فرزندش محمد از سوی ممالیک تایید شد و امارت او 43 سال به طول انجامید.[۱۳۹] فرزندش، برکات دوم، از 877ق. در امارت پدرش تا هنگام درگذشتش (903ق.) شرکت داشت.[۱۴۰] ساختن رباط در مکه برای فقیران و اختصاص موقوفههایی برای آبرسانی به نُواریه، میان جده و مکه، از کارهای او است. فرزندان او جازان، برکات، هَزاع، قایتبای، علی و راجِح در پی مرگ پدر، برای کسب قدرت به ستیز برخاستند[۱۴۱] که دست به دست شدن امارت مکه، پیامد آن بود.[۱۴۲] از میان امیران آل برکات، برکات دوم حدود 54 سال تا هنگام مرگش (931ق.) بر مکه حکومت کرد.[۱۴۳] امارت اشراف در نسل او از طریق فرزندش شریف محمد ابینمیدوم استمرار یافت.
از گفتنیهای این دوران و دورههای پیشین، رقابت امیران مکه با امیران مدینه است؛ چنانکه اشراف مکه با آلمهنا که در مدینه امارت داشتند، چند نوبت درگیر شدند که از پیامدهای آن، پایمال شدن حقوق زائران و مجاوران دو حرم بود.[۱۴۴]
امیران مکه در روزگار عثمانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]
امارت مکه در دوران آل سعود[ویرایش | ویرایش مبدأ]
به سال 1222ق. با استیلای آل سعود بر مکه، آنان تا سال 1228ق. به امارت مکه دست یافتند.[۱۴۵] اما در همین سال، با حمله محمد علی پاشا حاکم مصر و پسرش به حجاز، مکه مکرمه بار دیگر زیر سلطه عثمانیها قرار گرفت و حکومت اول سعودی پایان یافت.[۱۴۶]
به سال 1230ق. شخصی به نام اوزون اوغلی امارت مکه را بر عهده گرفت.[۱۴۷] امارت محمد علی پاشا بر حجاز و مکه تا سال 1256ق. ادامه داشت. در این سال، دولت عثمانی وی را از این سمت برکنار کرد و خود حکومت عثمانی منطقه حجاز و مکه مکرمه را در دست گرفت و پس از چندی این منصب را به اشراف واگذار کرد.[۱۴۸] فروپاشی عثمانی در جنگ اول جهانی (1914-1918م.) به شریف حسین فرصت داد تا در سال 1335ق. خود را خلیفه مسلمانان خوانده، پادشاهی حجاز را مستقل اعلام نماید.[۱۴۹] وی مدینه را نیز به سال 1337ق. از عثمانی بازستاند.[۱۵۰] در این هنگام، آل سعود که بار سوم در نجد قدرت گرفته بودند، در پی ناکامی شریف حسین، به سال 1343ق. دیگر بار به رهبری عبدالعزیز بن عبدالرحمن بر حجاز و مکه استیلا یافتند.[۱۵۱] سعودیها به امارت مکه نگاهی ویژه دارند. از این رو، امیران این شهر را از میان شاهزادگان سعودی انتخاب میکنند. امیران سعودی در مکه عبارتند از: خالد بن لؤی (حک: 1343ق.)، فیصل بن عبدالعزیز (حک: 1344-1378ق.)، معتب بن عبدالعزیز (حک: 1378-1380ق.)، عبدالله بن سعود (حک: 1380-1382ق.)، مشعل بن عبدالعزیز (حک: 1382- 1390ق.)، فواز بن عبدالعزیز (حک: 1390-1400ق.) و ماجد بن عبدالعزیز (حک: 1400ق.) .
رفتار امیران مکه با پردهداران کعبه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در باره چگونگی رفتار امیران مکه با پردهداران کعبه، یعنی بنیشیبه، آگاهی اندکی در دست است. امیران مکه در دوران اشراف، هنگام تعویض پرده کعبه، جامه قدیمی را با بنیشیبه تقسیم میکردند و با ارسال آن نزد حاکمان به عنوان تبرّک، هدایا و مبالغی به دست میآوردند.[۱۵۲] به گزارش فاسی، امیران مکه در ازای شش هزار درهم که در اختیار پردهداران قرار میدادند، همواره پرده آویخته بر درِِ کعبه و قسمت بزرگی از جامه را از آنِ خویش میکردند. شریف عنان بن مغامس به سال788ق. این سنت را رسم کرد و دیگر امیران مکه نیز معمولاً از او پیروی کردند.[۱۵۳] این وضع در دوران امارت شریف عون الرفیق (م. 1323ق.) و شریف علی بن عبدالله که به سال 1326ق. برکنار شد و نیز شریف حسین بن علی به هنگام امارت او و اعلان استقلال، ادامه داشت. امیران مکه، پردة دَر کعبه و کمربند و جامه مقام ابراهیم خلیل(ع) را از آن خود میکردند.
شریف حسن بن عجلان نیز در پی سالها امارت بر مکه، پرده و دَرِ کعبه و جامه مقام ابراهیم را از بنیشیبه گرفته، در اختیار بزرگان و پادشاهان مینهاد و از عطایای آنها برخوردار میشد.[۱۵۴] به گزارش ابن ظهیره (م. 950ق.) امیران مکه پس از حسن، همچنان این سنت را جاری ساختند. پادشاهان مصر نیز گاهی در این زمینه با پردهداران در تقسیم جامه شریک میشدند و به قسمتی از آن دست مییافتند.
از دیگر نمونههای رفتار امیران مکه با بنیشیبه این بود که اگر پردهداری عقیم بود یا فرزندی خردسال داشت، کفالت او را بر عهده میگرفتند. در پی درگذشت عبدالقادر شیبی که عقیم بود، پردهداری به فردی به نام محمد بن زین العابدین رسید که کودکی بیش نبود. شریف غالب بن مسعود، امیر مکه، کفالت او را بر عهده گرفت و چون وی بزرگ شد، او را رسماً به عنوان پردهدار تعیین کرد.[۱۵۵]
نظام مالی امیران مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مالیات بر حاجیان (مکوس) از جمله درآمدهای امیران مکه در دوران امارت اشراف بود که برخی حکمرانان مانند صلاح الدین ایوبی در ازای کمکهای دیگر خواستار حذف آن شدند.[۱۵۶] در این زمینه، گاه پیمانی میان امیران مکه و دولت صاحب نفوذ تنظیم میشد و آن را در مسجدالحرام پیش چشم همگان مینهادند. اما برخی امیران مکه با گچاندود کردن آن، از حاجیان مالیات میگرفتند؛ چنانکه پیمان نقش بسته بر ستون نزدیک «بابالحزوره» که از سوی «اشرف شعبان» پادشاه مصر صادر شده بود، گچاندود شد.[۱۵۷]
از دیگر درآمدهای امیران مکه در هنگامههای بحرانی، برداشتن جواهرات اهدایی کعبه بود. در قحطی سخت سال 462ق. طلاهای باب الکعبه به دست امیر مکه کنده و هزینه شد.[۱۵۸] تقسیم پرده کعبه با خاندان بنیشیبه به عنوان پردهداران را نیز میتوان منبع درآمد آنان دانست.[۱۵۹]
کمک قدرتهای ذی نفوذ در حرمین نیز از در آمدهای امیران مکه بود. به گفته ناصر خسرو، امیر مکه برای اینکه اجازه ساختن چهار طاقی را به پسر شاد دل، امیر عدن، بدهد، از وی هزار دینار گرفت.[۱۶۰] نیمی از درآمد گمرک جده نیز متعلق به امیران مکه بود.[۱۶۱] والی ترک جده به نام قانصو به سال 1040ق. در پی حوادثی که روی داد، به سبب ضعف امیر مسعود در مکه در آن سال، توانست بر همه این درآمد دستاندازی و آن را به خزانه دولت عثمانی منتقل کند. این وضع چندان ادامه نیافت. شریف زید که در راس امیران آل زید بود، حکومت را در اختیار گرفت و خواستار بازگشت درآمد به خزانه امیر مکه شد. اما تلاش زید تنها به بازگشت نیمی از درآمد انجامید. سپس والی عثمانیها در جده در دوران امارت مسعود بن سعید تلاش کرد تا از پرداخت حق امیر مکه خودداری ورزد. از این رو، مسعود جده را تصرف نمود و والی ترک را از آنجا بیرون راند. سپس امیر مکه نامهای در شرح این اوضاع به دربار عثمانی نوشت که موجب برقراری حق امیر مکه شد.[۱۶۲] عثمانیها هرسال 25000 قرش به امیر مکه اعطا میکردند. این مبلغ نصف جوایز سلطان بود که عطیه سلطانی نام داشت.[۱۶۳]
وظایف و اختیارات امیران مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
در آغاز اسلام، وظایف امیران در حکمی از سوی رسول خدا، شامل موارد زیر بوده است: فرماندهی نیروهای نظامی، تعلیم دین و قضاوت، اجرای احکام و حدود، امامت جمعه و جماعات.[۱۶۴] امیران مکه در دو سده نخست ق. که برخی فقیه نیز بودند، گاه کار قضاوت را هم انجام میدادند؛ اما از آن پس، قضاتی برای یاری به امیران تعیین میشدند. گزارشهایی از درگیری امیران با قاضیانی که خلاف خواست آنان احکامی صادر میکردند، در دست است.[۱۶۵]
امیر مکه گاه وظایف امیر الحاج را نیز بر عهده داشته است؛ از جمله اعلان ثبوت هلال ماه ذیحجه که از وظایف امیر الحاج به شمار میرفت.[۱۶۶] در سدههای پسین، افزون بر موارد یاد شده، گردآوری خراج و صدقات، پاسداری از مرزها و تجهیز و اعزام کاروانهای حاجیان همراه نصب متولی برای آنها نیز از وظایف امیران شمرده شده است.[۱۶۷]
در دورهای، استقبال از کاروانهای حج، به وظایف امیران مکه افزوده شده است. در امارت اشراف، آنان معمولا با گروهی که بر اسبان تزئین شده، سوار بودند و نوازندگان طبل آنان را همراهی میکردند، به استقبال کاروان و امیر الحاج مصر که حامل پرده کعبه بوده است، میرفتهاند.[۱۶۸]
در منشور امارت دوران عثمانی، به وظایف امیر مکه اشاره شده است. استقبال از حاجیان و بدرقه آنان و همچنین سفارش به مدارا با مجاوران و زائرین و دعا برای دوام و قوت دولت عثمانی از آن جمله است.[۱۶۹] این منشور در حرم بر اشراف، دانشوران و دیگران خوانده میشد و سپس بیعت با امیر انجام میگشت. در خطبه، نام امیر در پی نام سلطان آورده میشد. در عصرگاه هر روز نیز بر درگاه امیر طبل کوبیده میشد.[۱۷۰]
وظایف امیر از سوی آل سعود، نظارت بر نظم و امنیت محدوده امارت، اجرای احکام قضایی، حفظ حقوق شهروندان در چارچوب دین و نظام، و تلاش برای اعتلای اجتماعی و عمرانی اعلام شده است.[۱۷۱]
تلاشهای عمرانی امیران مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
با توجه به وابستگی امیران مکه به قدرتهای همجوار و مشکل اقتصادی، آنان به طور مستقل توان پرداختن به کارهای عمرانی و رفاهی نداشتند. از کارهای آنان میتوان به بازسازی برخی قناتها که در سیل سالهای 1327 و 1328ق. آسیب دیده بود، اشاره کرد که شریف حسین پاشا، امیر مکه، به بازسازی آن پرداخت.[۱۷۲]
مذهب و کارهای مذهبی امیران مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
تا هنگام امارت اشراف (حک: 358ق.) امیران مکه بیشتر بر مذهب اهل سنت بودند. با روی کار آمدن اشراف تا دوران ممالیک (647-923ق.) بیشتر مذهب زیدی داشتند. شریف قتاده، همچون امامیه، «حی علی خیر العمل» را در اذان رسمی کرد.[۱۷۳] ابن تغری بردی از اینکه شریف عجلان در سده هشتم ق. بر مذهب اهل سنت، گویا شافعی، بوده، تعجب کرده و تصریح نموده که آنان آشکارا به مذهب زیدی پایبند هستند.[۱۷۴] البته از دوران ممالیک، برخی از اشراف به تدریج به مذهب شافعی،[۱۷۵] مالکی و در دوران عثمانی به مذهب حنفی روی آوردند که شاید دلیل آن، حفظ موقعیت و نیز تقیه بوده است. به طور کلی، سیاست مذهبی آنان چنان بود که با موضع سیاسی ایشان درباره قدرتهای همسایه و ذی نفوذ در حرمین منافات نداشته باشد. نفوذ تشیع در مکه از هنگام نفوذ دولت فاطمیان مصر و قدرتگیری اشراف در مکه آغاز شد و سنتهای شیعیان تا آمدن دولت سعودی در مکه ادامه یافت.[۱۷۶] یک گزارش از زیدی بودن آنان در سده یازدهم ق. حکایت دارد؛ چنانکه نابلسی، امیر مکه شریف سعد بن زید را بر این مذهب دانسته است.[۱۷۷]
تکنگاریها درباره امیران مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
نظر به اهمیت مکه و حاکمان آن، تکنگاریهایی درباره امیران مکه نگاشته شده که برخی عبارتند از: امراء مکه تالیف عمر بن شبه بصری (م. 262ق.) که از کتابهای گمشده به شمار میرود و ابنندیم با همین نام بدان اشاره کرده است.[۱۷۸] یاقوت،[۱۷۹] صفدی[۱۸۰] و بغدادی نیز از این کتاب با عنوان اخبار امرای مکه یاد کردهاند.[۱۸۱]
از دیگر کتابها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
امراء مکة المکرمه فی العهد العثمانی از اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه خلیل علی مراد؛
حکام مکه از جرالدوی غوری، ترجمه رزق الله بطراس و محمد شهاب؛
جداول امراء مکه و حکامها منذ فتح الی الوقت الحاضر از عبد بن منصور حسنی؛
امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام از عبدالفتاح حسین؛
تاریخ امارة مکة المکرمه من 8ق. -1344ق. از عارف عبدالغنی؛
امراء البلد الحرام منذ اولهم فی عهد رسول الله حتی الشریف الحسین بن علی از احمد زینی دحلان؛
تاریخ اشراف و امراء مکة المکرمه از عبدالله بن عبدالشکور بن محمد هندی (م. 1257ق.) که نسخههایی از آن برجای مانده است. برخی کتابها نیز بابی را به امیران مکه اختصاص دادهاند؛
برای مطالعه بیشتر[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- امراء مکة المکرمه فی العهد العثمانی، حقی جارشلی، اسماعیل
- حکام مکه، جرالدوی غوری
- جداول امراء مکه و حکامها منذ فتح الی الوقت الحاضر، حسنی، عبد بن منصور
- امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام، عبدالفتاح حسین
- تاریخ اشراف و امراء مکة المکرمه، هندی، عبدالله بن عبدالشکور
پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]
پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- ↑ الصحاح، ج2، ص581؛ لسان العرب، ج4، ص31؛ تاج العروس، ج6، ص32، «امر.
- ↑ نک: دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج10، ص242-243.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص338.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص59.
- ↑ الفتوح، ج5، ص14.
- ↑ نک: رحلة ابن جبیر، ص51؛ نزهة المشتاق، ج1، ص135؛ النجوم الزاهره، ج5، ص109.
- ↑ نک: الروض المعطار، ص424؛ مسالک الابصار، ج16، ص77.
- ↑ الارج المسکی، ص317-318.
- ↑ جامع الیبان، ج1، ص749؛ مجمع البیان، ج2، ص382؛ ج8، ص323.
- ↑ التبیان، ج1، ص462.
- ↑ الکافی، ج4، ص203-205؛ علل الشرایع، ج2، ص587.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص22.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص19-20.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص20.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص221-222؛ الکامل، ج2، ص42؛ شفاء الغرام، ج2، ص23.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص25.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص221-222.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص111-112؛ مروج الذهب، ج2، ص22.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام، ج1، ص73؛ معجم البلدان، ج5، ص185.
- ↑ نک: شفاء الغرام، ج1، ص470.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص285.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص225.
- ↑ الانساب، ج1، ص22؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص52.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص22.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص254.
- ↑ المعارف، ص108؛ نک: المفصل، ج8، ص33.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص74.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص23-24.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص255-256.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص239؛ انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ تاریخ طبری، ج2، ص256.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص124؛ اعلام النبوه، ص180؛ الانوار فی مولد النبی، ص19.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص56-58؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص58.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص109-110؛ الکامل، ج2، ص21-22؛ موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص510-511.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص25.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132-133؛ المنمق، ص54؛ المعارف، ص604.
- ↑ الطبقات، ج1، ص75؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص242.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص137، 142.
- ↑ نک: تاریخ امراء مکه، ص63.
- ↑ المغازی، ج1، ص91، 157.
- ↑ نک: تاریخ مکه، سباعی، ص59.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص59-60.
- ↑ حجاز در صدر اسلام، ص267.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1461.
- ↑ انساب الاشراف، ج10، ص155؛ تاریخ خلیفه، ص87.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص191-192؛ الاصابه، ج3، ص417.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1490.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص192-193؛ تاریخ مکه، سباعی، ص68.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص122؛ الاستیعاب، ج3، ص1304.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص193.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص146؛ الاخبار الطوال، ص210؛ الاستیعاب، ج3، ص1421.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص132؛ مروج الذهب، ج4، ص302.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص213؛ تاریخ طبری، ج5، ص136؛ الاصابه، ج3، ص300.
- ↑ الغارات، ج2، ص607.
- ↑ الغارات، ج2، ص603-607؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص197-198؛ الکامل، ج3، ص383.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص140؛ مروج الذهب، ج3، ص21؛ الکامل، ج3، ص384.
- ↑ الغارات، ج2، ص623؛ انساب الاشراف، ج3، ص212؛ الفتوح، ج4، ص236.
- ↑ انساب الاشراف، ج3، ص212؛ الفتوح، ج4، ص234.
- ↑ الغارات، ج2، ص621-640؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص198-199.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص320؛ غایة المرام، ج1، ص74.
- ↑ الارج المسکی، ص336.
- ↑ اتعاظ الحنفاء، ج1، ص225.
- ↑ اتعاظ الحنفاء، ج1، ص102-103.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص277؛ اتحاف الوری، ج2، ص410، 631.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص416؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص406، 410، 415؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص130؛ سمط النجوم، ج4، ص211.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص272-273.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16.
- ↑ نک: نامه تاریخپژوهان، سال1384ش، ش3، ص103، «مکه آوردگاه رقابت امرای ایرانی و مصری.
- ↑ نک: رقابت عباسیان و فاطمیان، ص14.
- ↑ سفرنامه ناصر خسرو، ص105.
- ↑ رقابت عباسیان و فاطمیان، ص90.
- ↑ خلاصة الکلام، ص16.
- ↑ اتعاظ الحنفاء، ج2، ص118-119.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص200-201؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص128-134؛ امراء البلد الحرام، ص28-31.
- ↑ منائح الکرم، ج2، ص225؛ خلاصة الکلام، ص18؛ تاریخ امراء البلد الحرام، ص134.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص132.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص470.
- ↑ رقابت عباسیان و فاطمیان، ص19.
- ↑ البدایة و النهایه، ج12، ص99؛ اتحاف الوری، ج2، ص473.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص470-472؛ العقد الثمین، ج2، ص134-135.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص472-473.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص475.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص477؛ تاریخ الاسلام، ج31، ص29.
- ↑ الکامل، ج10، ص158؛ نهایة الارب، ج23، ص249.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص485.
- ↑ صبح الاعشی، ج4، ص275.
- ↑ الاعلام، ج2، ص38.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص237؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص134؛ الارج المسکی، ص341.
- ↑ رحلة ابن جبیر، ص23؛ امراء البلد الحرام، ص35.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص278.
- ↑ الارج المسکی، ص341.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص237؛ اتحاف الوری، ج2، ص553.
- ↑ تحصیل المرام، ج2، ص740-741؛ تاریخ مکه، سباعی، ص284.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص463-464؛ تحفة الازهار، ج1، ص442-443.
- ↑ عمدة الطالب، ص138؛ الاشراف علی تاریخ الاشراف، ج1، ص47؛ غایة المرام، ج1، ص544.
- ↑ الکامل، ج12، ص205؛ تاریخ امراء مکه، ص465-470.
- ↑ تحصیل المرام، ج2، ص742.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص35-37؛ منائح الکرم، ج2، ص287؛ غایة المرام، ج1، ص580.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص238؛ اتحاف الوری، ج3، ص30؛ منائح الکرم، ج2، ص288.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص298.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص30؛ تاریخ مکه، سباعی، ص231-232؛ امراء البلد الحرام، ص39-40.
- ↑ الکامل، ج12، ص413؛ العقد الثمین، ج1، ص329.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص240؛ العقد الثمین، ج3، ص283؛ ج4، ص82؛ تاریخ مکه، سباعی، ص300.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص638؛ تاریخ امراء مکه، ص513.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص329-330؛ اتحاف الوری، ج3، ص34.
- ↑ الارج المسکی، ص349.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص240.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص331؛ غایة المرام، ج1، ص640-641.
- ↑ الجامع اللطیف، ص275؛ العقد الثمین، ج2، ص117.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص137؛ البدایة و النهایه، ج14، ص21.
- ↑ السلوک، ج2، ص59؛ النجوم الزاهره، ج7، ص97.
- ↑ السلوک، ج2، ص72؛ تاریخ مکه، سباعی، ص255.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص320.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص497.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص110-115.
- ↑ عمدة الطالب، ص142؛ النجوم الزاهره، ج8، ص199.
- ↑ عمدة الطالب، ص142-143.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص286؛ العقد الثمین، ج1، ص331؛ غایة المرام، ج1، ص640.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص241؛ الجامع اللطیف، ص274.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص529؛ اتحاف الوری، ج3، ص101؛ تحصیل المرام، ج2، ص747-748.
- ↑ السلوک، ج2، ص345، 351؛ شفاء الغرام، ج2، ص241.
- ↑ عمدة الطالب، ص143.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص134-135؛ تحصیل المرام، ج2، ص748-749.
- ↑ عمدة الطالب، ص143؛ الرحلة الحجازیه، ص181.
- ↑ تاریخ اولجایتو، ص199-200.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص134 به بعد؛ تاریخ مکه، سباعی، ص262-272.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص110.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص110.
- ↑ السلوک، ج4، ص293؛ الدرر الکامنه، ج1، ص237؛ النجوم الزاهره، ج11، ص139-140.
- ↑ الاعلام، ج1، ص168.
- ↑ نزهة النفوس، ج3، ص247.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص188.
- ↑ الضوء اللامع، ج1، ص257؛ ج5، ص272؛ سمط النجوم، ج4، ص274-275.
- ↑ خلاصة الکلام، ص41؛ تاریخ مکه، طبری، ص212.
- ↑ تاریخ امراء البلد الحرام، ص190-191.
- ↑ تحصیل المرام، ج2، ص764-765.
- ↑ خلاصة الکلام، ص43.
- ↑ تاریخ مکه، طبری، ص249-250؛ خلاصة الکلام، ص44؛ تحصیل المرام، ج2، ص766-767.
- ↑ بلوغ القری، ج1، ص1020.
- ↑ تاریخ مکه، طبری، ص289-290.
- ↑ افادة الانام، ج3، ص320-350؛ تحصیل المرام، ج2، ص768.
- ↑ تاریخ مکه، طبری، ص405.
- ↑ نک: شفاء الغرام، ج2، ص278؛ العقد الثمین، ج3، ص448.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص557-558.
- ↑ نک: تاریخ امراء مکه، ص356-360.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص558.
- ↑ جغرافیای کشورهای اسلامی، ج1، ص191.
- ↑ قصة الاشراف و ابن سعود، ص212-214.
- ↑ فصول من تاریخ المدینه، ص55.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج3، ص558-559.
- ↑ نک: شفاء الغرام، ج1، ص171.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص173.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص173.
- ↑ التاریخ القویم، ج2، ص199.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص287.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص211.
- ↑ البدایة و النهایه، ج12، ص99.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص171-173.
- ↑ سفرنامه ناصر خسرو، ص139.
- ↑ اشراف مکه، ص55.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص427.
- ↑ اشراف مکه، ص55.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص589؛ فتوح البلدان، ص78.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص180.
- ↑ وسائل الشیعه، ج10، ص133.
- ↑ الاحکام السلطانیه، ص49-51.
- ↑ اناشید الحاج، ص64-66.
- ↑ اناشید الحاج، ص65؛ اشراف مکه، ص51.
- ↑ خلاصة الاثر، ج4، ص448؛ اشراف مکه، ص54.
- ↑ نک: سایت رسمی وزارت کشور عربستان سعودی.
- ↑ سفرنامه حجاز، ص168-169.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج44، ص360؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص16؛ غایة المرام، ج1، ص577.
- ↑ النجوم الزاهره، ج11، ص139.
- ↑ میقات حج، ش22، ص66، «تاریخ تشیع در مکه، مدینه، جبل عامل، حلب.
- ↑ تاریخ مکه، سباعی، ص216.
- ↑ الحقیقة و المجاز، ج3، ص73.
- ↑ الفهرست، ص125.
- ↑ معجم الادباء، ج16، ص61.
- ↑ الوافی بالوفیات، ج22، ص301.
- ↑ هدیة العارفین، ج1، ص780
منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]
- آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، 1386ش
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، 1408ق
- اتعاظ الحنفاء: احمد المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش الشیال و دیگران، احیاء التراث الاسلامیه
- الاحکام السلطانیه: القاضی ابویعلی ابن الفراء (م. 458ق.)، به کوشش الفقی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
- اخبار الدول و آثار الاول: احمد بن یوسف القرمانی (م. 1019ق.)، به کوشش احمد حطیط، بیروت، عالم الکتب، 1412ق
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق
- اخبار المدینه: محمد ابن زباله (م. 199ق.)، به کوشش ابن سلامه، مرکز بحوث و دراسات المدینه، 1424ق
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق
- اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق
- الارج المسکی فی تاریخ المکی: علی عبدالقادر الطبری (م. 1070ق.)، به کوشش الجمال، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق
- الارج المسکی فی تاریخ المکی: علی عبدالقادر الطبری (م. 1070ق.)، به کوشش الجمال، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق
- اشراف الحجاز فی القرن الثامن عشر: صبری فالح الحمدی، قاهره، مؤسسة المختار، 1430ق
- الاشراف علی تاریخ الاشراف: عاتق بن غیث البلادی، بیروت، دار النفائس، 1423ق
- اشراف مکة المکرمة و امراءها فی العهد العثمانی: اسماعیل حقی جارشلی، ترجمه، خلیل علی مراد، بیروت، دار العربیة للموسوعات، 1424ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق
- الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م. 204ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، 1348ش
- اعلام النبوه: الماوردی (م. 450ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1409ق
- الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق
- افادة الانام: عبدالله بن محمد الغازی (م. 1365ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، 1430ق
- الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق
- امراء البلد الحرام: زینی دحلان (م. 1304ق.)، بیروت، الدار المتحدة للنشر
- اناشید الحاج بوی مونثون: ناشناس، ترجمه، اجبیلو و العمیر، الریاض، دار الفیصل الثقافیه، 1424ق
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق
- الانوار فی مولد النبی: احمد بن عبدالله بکری، قم، الرضی، 1411ق
- بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- بلوغ القری فی ذیل اتحاف الوری: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش صلاح الدین و دیگران، دار القاهره
- تاج العروس: الزبیدی (م. 1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق
- تاریخ امراء البلد الحرام عبر عصور الاسلام: عبدالفتاح حسین راوه، الطائف، مکتبة المعارف، 1407ق
- تاریخ امراء المدینة المنوره: عارف احمد عبدالغنی، دمشق، دار کنان، 1417ق
- تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، 1413ق
- تاریخ اولجایتو: عبدالله بن محمد القاشانی، به کوشش همبلی، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1348ش
- تاریخ حبیب السیر: غیاث الدین خواند امیر (م. 942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق
- تاریخ الخمیس: حسین الدیاربکری (م. 966ق.)، بیروت، مؤسسة شعبان، 1283ق
- التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، 1414ق
- التاریخ القویم: محمد طاهر الکردی، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1420ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ عباسیان طقوش: محمد سهیل طقوش، بیروت، دار النفائس، 1417ق
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق
- تاریخ مکه (اتحاف فضلاء الزمن): محمد بن علی الطبری (م. 1173ق.)، به کوشش محسن محمد، قاهره، دار الکتاب الجامعی
- تاریخ مکه: احمد السباعی (م. 1404ق.)، نادی مکة الثقافی، 1404ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق
- التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تبیین القرآن: سید محمد الشیرازی، بیروت، دار العلوم، 1423ق
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش
- تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م. 1321ق.)، به کوشش ابن دهیش، 1424ق
- تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسینی (م. 1090ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، 1420ق
- التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق
- تذکرة الخواص: سبط بن الجوزی (م. 654ق.)، قم، الرضی، 1418ق
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق
- الجامع اللطیف: محمد ابن ظهیره (م. 986ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، 1423ق
- جغرافیای تاریخی کشورهای اسلامی: حسین قرجانلو، تهران، سمت، 1380ش
- جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
- حجاز در صدر اسلام: صالح احمد العلی، ترجمه، آیتی، مشعر، 1375ش
- الحرم المکی الشریف و الاعلام المحیطة به: عبدالملک بن عبدالله دهیش، مکه، 1418ق
- الحقیقة و المجاز فی رحلة بلاد الشام: عبدالغنی النابلسی (م. 1143ق.)، به کوشش ریاض عبدالحمید، دمشق، دار المعرفه، 1419ق
- خلاصة الاثر: محمد امین المحبی (م. 1111ق.)، بیروت، دار صادر
- خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: زینی دحلان (م. 1304ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، 1305ق
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش
- الدرر الفرائد المنظمه: عبدالقادر بن محمد الجزیری (م. 977ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق
- الدرر الکامنه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش عبدالمعید ضان، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1392ق
- دولت حمدانیان: فیصل سامر، ترجمه، ذکاوتی، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388ش
- رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م. 614ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1986م
- الرحلة الحجازیه: اولیا چلبی، قاهره، دار الآفاق العربیه، 1999م
- رقابت عباسیان و فاطمیان: سلیمان الخرایشه، ترجمه، جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش
- الروض الانف: السهیلی (م. 581ق.)، به کوشش عبدالرحمن، قاهره، مکتبة ابن تیمیه، 1410ق
- الروض المعطار: محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م. 900ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، مکتبة لبنان، 1984م
- ریشههای بحران در خاورمیانه: حمید احمدی جلفایی، کیهان، 1369ش
- سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق
- سفرنامه حجاز: محمد لبیب البتنونی، ترجمه، انصاری، تهران، مشعر، 1381ش
- سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م. 481ق.)، تهران، زوّار، 1381ش
- السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
- سیاستنامه سیر الملوک: المحسن قوام الدین نظام الملک (م. 485ق.)، به کوشش بکار، قطر، دار الثقافه، 1407ق
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه
- شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق
- شرح نهج البلاغه: ابن میثم البحرانی (م. 679ق.)، به کوشش یوسف علی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق
- شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
- صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش یوسف علی، دمشق، دار الفکر، 1987م
- الصحاح: الجوهری (م. 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق
- الضوء اللامع: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار مکتبة الحیاة
- الطبقات الکبری (الطبقة الخامسه): ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش السلمه، الطائف، مکتبة الصدیق، 1414ق
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق
- العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق
- علل الشرایع: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق
- عمدة الطالب: ابن عنبه (م. 828ق.)، به کوشش آل الطالقانی، نجف، المطبعة الحیدریه، 1380ق
- الغارات: ابراهیم ثقفی الکوفی (م. 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش
- غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، 1409ق
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. 314ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق
- الفخری فی الآداب السلطانیه: محمد بن الطقطقی (م. 709ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار القلم القمری، 1418ق
- فصول من تاریخ المدینة المنوره: علی حافظ، جده، شرکة المدینة المنوره، 1417ق
- الفهرست: ابن الندیم (م. 438ق.)، به کوشش تجدد
- قصة الاشراف و ابن سعود: علی الوردی، بیروت، دار الوراق، 2008م
- کعبه و جامه آن از آغاز تا کنون: محمد الدقن، ترجمه، انصاری، تهران، مشعر، 1384ش
- الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق
- لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق
- مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق
- المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق
- مسالک الابصار: احمد بن فضل الله العمری (م. 749ق.)، به کوشش الشاذلی، ابوظبی، المجمع الثقافی، 1423ق
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش
- معجم الادباء: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1993م
- المعجم الاوسط: الطبرانی (م. 360ق.)، قاهره، دار الحرمین، 1415ق
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق
- المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. 277ق.)، به کوشش الامری، بیروت، الرساله، 1401ق
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق
- المفصل: جواد علی، دار الساقی، 1422ق
- مقاتل الطالبیین: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، به کوشش سید احمد صقر، بیروت، دار المعرفه
- منائح الکرم: علی بن تاج الدین السنجاری (م. 1125ق.)، به کوشش المصری، مکه، جامعة ام القری، 1419ق
- المنتظم: ابن الجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق
- المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق
- موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره: احمد زکی یمانی، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق
- میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت
- النجوم الزاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م. 874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی
- نزهة المشتاق: محمد الادریسی (م. 560ق.)، بیروت، عالم الکتب، 1409ق
- نزهة النفوس فی تواریخ الزمان: علی بن داود الصیرفی، به کوشش حسن حبشی، دار الکتب، 1973م
- نسب قریش: مصعب بن عبدالله الزبیری (م. 236ق.)، به کوشش بروفسال، قاهره، دار المعارف
- نهایة الارب: احمد بن عبدالوهاب النویری (م. 733ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق
- الوافی بالوفیات: الصّفدی (م. 764ق.)، بیروت، دار صادر، 1411ق
- وسائل الشیعه: الحر العاملی (م. 1104ق.)، قم، آل البیت، 1412ق
- هدیة العارفین: اسماعیل پاشا (م. 1339ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی