کاربر:Mo.ali.rezapour/صفحه تمرین۱: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
ابرابزار، اصلاح نویسه‌های عربی
خط ۱: خط ۱:
غزوه خیبر
غزوه خیبر
==تهدیدات یهودیان خیبر==
اهالي خيبر، با پشتوانه مالي حاصل از كشاورزي، قبايل اطراف خود و شمال مدينه را عليه مدينه تحريك كردند. در سال ششم که دحيه كلبي، براي رساندن پيام رسول خدا9 نزد قيصر روم رفته بود[1]<ref>تاريخ الطبري، ج2، ص286.</ref>، مورد هجوم و غارت افراد قبيله جذام قرار گرفت[2]<ref>السيرة النبويه، ج2، ص612؛ الاصابه، ج6، ص135.</ref> و در پي آن رسول خدا9 زيد بن حارثه را به منطقه اعزام كرد.[3] <ref>المغازي، ص556-557؛ التنبيه و الاشراف، ص219.</ref>در همين سال، زماني كه به پيامبر خبر رسيد غطفان درصدد است با كمك خيبر عليه مدينه توطئه كند، علي7 را به فدك (نزديکي خيبر) فرستاد.[4]<ref>تاريخ اليعقوبي، ج2، ص73-74؛ عيون الاثر، ج2، ص150.</ref> گزارش‌هاي ديگري از آمادگي و قصد بزرگان خيبر براي حمله به مدينه وجود دارد.<ref>المغازي، ص530، 563؛ الطبقات الکبري، ج2، ص70.</ref>[5] چنان‌که دو ماه پيش از غزوه خيبر، پيامبر خبردار شد كه يكي از فرماندهان يهود منطقه، قصد حمله به مدينه را دارد.<ref>تاريخ الطبري، ج3، ص23؛ دلائل النبوه، ج4، ص301.</ref>[6] به نظر مي‌رسد اعزام عبدالله بن رواحه، به منظور كسب اطلاعات از خيبر[7]<ref>المغازي، ج2، ص566.</ref>، با توجه به همين تهديدها بوده باشد. نامه‌اي از پيامبر9 به اهالي خيبر هم موجود است که با اشاره به پيشگويي تورات و حضرت موسي درباره پيامبري محمد9، آنان را به اسلام دعوت كرده است.[8] <ref>السيرة النبويه، ج1، ص544.</ref>هرچند زمان اين نامه روشن نيست، ولي برخي آن را مربوط به سال هفتم دانسته‌اند.[9]<ref>مکاتيب الرسول، ج2، ص488.</ref> چنان‌که از کلمات آن هم استفاده مي‌شود، پيش از غزوه خيبر نوشته شده و اتمام حجتي با اهل خيبر بوده و پس از اين نامه، به آن سو لشكركشي شده است.


علت اصلي لشكركشي رسول خدا به خيبر، از بين بردن مركزيت رويارويي با مسلمانان در شمال مدينه بود؛ زيرا از ابتداي حضور مسلمانان در مدينه، منطقه خيبر و يهوديان ساكن آن و همچنين قبايل اطراف، كه بيشتر تحت تأثير و نفوذ خيبر بودند، مدينه را تهديد مي‌كردند. رويدادهاي يك‌ساله پيش از نبرد و سريه‌هايي كه به آن سو انجام شد، نشان دهنده نا امن بودن آن منطقه و توطئه‌هاي مكرر يهود خيبر و قبايل هم‌پيمان آن‌هاست.
== تهدیدات یهودیان خیبر ==
اهالی خیبر، با پشتوانه مالی حاصل از کشاورزی، قبایل اطراف خود و شمال مدینه را علیه مدینه تحریک کردند. در سال ششم که دحیه کلبی، برای رساندن پیام رسول خدا۹ نزد قیصر روم رفته بود[1]،<ref>تاریخ الطبری، ج2، ص286.</ref> مورد هجوم و غارت افراد قبیله جذام قرار گرفت[2]<ref>السیرة النبویه، ج2، ص612؛ الاصابه، ج6، ص135.</ref> و در پی آن رسول خدا۹ زید بن حارثه را به منطقه اعزام کرد.[3]<ref>المغازی، ص556-557؛ التنبیه و الاشراف، ص219.</ref>در همین سال، زمانی که به پیامبر خبر رسید غطفان درصدد است با کمک خیبر علیه مدینه توطئه کند، علی۷ را به فدک (نزدیکی خیبر) فرستاد.[4]<ref>تاریخ الیعقوبی، ج2، ص73-74؛ عیون الاثر، ج2، ص150.</ref> گزارش‌های دیگری از آمادگی و قصد بزرگان خیبر برای حمله به مدینه وجود دارد.<ref>المغازی، ص530، 563؛ الطبقات الکبری، ج2، ص70.</ref>[۵] چنان‌که دو ماه پیش از غزوه خیبر، پیامبر خبردار شد که یکی از فرماندهان یهود منطقه، قصد حمله به مدینه را دارد.<ref>تاریخ الطبری، ج3، ص23؛ دلائل النبوه، ج4، ص301.</ref>[۶] به نظر می‌رسد اعزام عبدالله بن رواحه، به منظور کسب اطلاعات از خیبر[7]،<ref>المغازی، ج2، ص566.</ref> با توجه به همین تهدیدها بوده باشد. نامه‌ای از پیامبر۹ به اهالی خیبر هم موجود است که با اشاره به پیشگویی تورات و حضرت موسی درباره پیامبری محمد۹، آنان را به اسلام دعوت کرده است.[8]<ref>السیرة النبویه، ج1، ص544.</ref>هرچند زمان این نامه روشن نیست، ولی برخی آن را مربوط به سال هفتم دانسته‌اند.[9]<ref>مکاتیب الرسول، ج2، ص488.</ref> چنان‌که از کلمات آن هم استفاده می‌شود، پیش از غزوه خیبر نوشته شده و اتمام حجتی با اهل خیبر بوده و پس از این نامه، به آن سو لشکرکشی شده است.


==جنگ پیامبر(ص) با یهودیان منطقه خیبر==
علت اصلی لشکرکشی رسول خدا به خیبر، از بین بردن مرکزیت رویارویی با مسلمانان در شمال مدینه بود؛ زیرا از ابتدای حضور مسلمانان در مدینه، منطقه خیبر و یهودیان ساکن آن و همچنین قبایل اطراف، که بیشتر تحت تأثیر و نفوذ خیبر بودند، مدینه را تهدید می‌کردند. رویدادهای یک‌ساله پیش از نبرد و سریه‌هایی که به آن سو انجام شد، نشان دهنده نا امن بودن آن منطقه و توطئه‌های مکرر یهود خیبر و قبایل هم‌پیمان آن‌هاست.
غزوه خیبر در سال هفتم هجري اتفاق افتاد.<ref>السيرة النبويه، ج2، ص341؛ تاريخ خليفه، ص4.</ref>


شيوه رسول خدا9 پيش از هر حمله آن بود که از نرسيدن صداي اذان در منطقه مطمئن شود و چون صداي اذان از داخل خيبر نشنيد، راه افتاد. پرچمي به دست حباب بن منذر و يكي به دست سعد بن عباده داد و پرچم اصلي (لواء) را به علي7 سپرد.[1]<ref>الطبقات الکبري، ج2، ص81.</ref>
== جنگ پیامبر (ص) با یهودیان منطقه خیبر ==
غزوه خیبر در سال هفتم هجری اتفاق افتاد.<ref>السیرة النبویه، ج2، ص341؛ تاریخ خلیفه، ص4.</ref>


پیامبر و سپاه او طی چند روز قلعه های یهودیان در خیبر را فتح کردند<ref>المغازي، ج2، ص666.</ref> .<ref>دلائل النبوه، ج4، ص226.</ref>. مهم‌ترين و مستحكم‌ترين قلعه اين منطقه قلعه قَموص بود كه هنگام نبرد آن، پيامبر دچار سردرد شده بود و در اردوگاه به سر مي‌برد.[3]<ref>المغازي، ج2، ص670.</ref>
شیوه رسول خدا۹ پیش از هر حمله آن بود که از نرسیدن صدای اذان در منطقه مطمئن شود و چون صدای اذان از داخل خیبر نشنید، راه افتاد. پرچمی به دست حباب بن منذر و یکی به دست سعد بن عباده داد و پرچم اصلی (لواء) را به علی۷ سپرد.[1]<ref>الطبقات الکبری، ج2، ص81.</ref>


صبحگاهان پيامبر9، در پي علي7 فرستاد و چون آن حضرت از درد چشم رنج مي‌برد با آب دهانش چشم او را شفا بخشيد، پرچم را به دستش سپرد و برايش دعا كرد.<ref>البدء و التاريخ، ج4، ص226؛ الاستيعاب، ج3، ص1099-1100؛ تاريخ مدينة دمشق، ج42، ص86.</ref>[1] اميرمؤمنان پس از كشتن قهرمان يهود، مرحب، پيروزي مسلمانان و فرار يهوديان را محقق ساخت.[2] <ref>تاريخ اليعقوبي، ج2، ص56.</ref>
پیامبر و سپاه او طی چند روز قلعه‌های یهودیان در خیبر را فتح کردند.<ref>المغازی، ج2، ص666.</ref><ref>دلائل النبوه، ج4، ص226.</ref> مهم‌ترین و مستحکم‌ترین قلعه این منطقه قلعه قَموص بود که هنگام نبرد آن، پیامبر دچار سردرد شده بود و در اردوگاه به سر می‌برد.[3]<ref>المغازی، ج2، ص670.</ref>


در هنگامه اين درگيري، سپر علي شكست و به جاي آن درِ قلعه را با دستان پرتوان خود كَند و سپر قرار داد.[1]<ref>السيرة النبويه، ج2، ص335؛ الكامل في التاريخ، ج2، ص220؛ البداية و النهايه، ج4، ص189.</ref> آن‌گاه روي خندقي كه پيرامون قلعه حفر شده بود، انداخت تا رزمندگان از روي آن عبور كنند.[2]<ref>الارشاد، ج1، ص126-127.</ref> ابورافع گويد: «هشت نفري تلاش كرديم آن در را جا به جا كنيم، نتوانستيم»<ref>امتاع الاسماع، ج1، ص310؛ البداية و النهايه، ج4، ص189؛ ج7، ص224.</ref>.[3] شيخ مفيد و بيهقي اين رقم را به هفتاد نفر هم رسانده‌اند.[4]<ref>الارشاد، ج1، ص128-129؛ دلائل النبوه، ج4، ص212.</ref> خود آن حضرت فرموده است: «من با قدرت الهي اين كار را كردم، نه با قدرت جسماني».<ref>الامالي، ص604؛ بحارالانوار، ج21، ص26.</ref>[5] در آخرين مرحله غزوه خيبر، دژهاي وطيح و سُلالم كه به بني‌نضير تعلق داشت، به محاصره سپاه اسلام درآمد و با مذاکره به دست پيامبر9 افتاد.[6]<ref>المغازي، ج2، ص670.</ref>
صبحگاهان پیامبر۹، در پی علی۷ فرستاد و چون آن حضرت از درد چشم رنج می‌برد با آب دهانش چشم او را شفا بخشید، پرچم را به دستش سپرد و برایش دعا کرد.<ref>البدء و التاریخ، ج4، ص226؛ الاستیعاب، ج3، ص1099-1100؛ تاریخ مدینة دمشق، ج42، ص86.</ref>[۱] امیرمؤمنان پس از کشتن قهرمان یهود، مرحب، پیروزی مسلمانان و فرار یهودیان را محقق ساخت.[2]<ref>تاریخ الیعقوبی، ج2، ص56.</ref>


عدد لشکريان مسلمان در خيبر، 1500 نفر گزارش شده است که 200 نفر آنان سواره بودند.<ref>السيرة النبويه، ج2، ص350؛ المغازي، ج2، ص689؛ الکامل، ج2، ص216.</ref>[1] تعداد جنگجويان خيبر را فقط واقدي در چند مورد از کتاب مغازي، 000/10 نفر گزارش کرده[2] <ref>المغازي، ج2، ص637، 640، 642.</ref>و در منابع ديگر نيامده است. بي‌توجهي مورخان و عدم تکرار آن در کتاب‌هايشان، اين را به ذهن مي‌رساند که اين عدد، مربوط به کل جمعيت خيبر باشد، نه فقط جنگجويان؛ زيرا در اين صورت عدد اهالي خيبر بسيار فزوني خواهد يافت. گروهي از زنان نيز در اين نبرد شركت كردند تا لشكر را امداد، و زخمي‌ها را مداوا كنند. تعداد زناني كه صحابه‌نگاران نام آنان را به مناسبت شرح حال هر يك ثبت كرده‌اند، به 15 نفر مي‌رسد.[3]<ref>الطبقات الکبري، ج8، ص227، 245، 254، 293، 300، 308، 334، 336؛ الاستيعاب، ج4، ص1935.</ref> تعداد شهداي اين غزوه 15 نفر و تعداد کشتگان يهود 93 نفر ثبت شده است.[4]<ref>الطبقات الکبري، ج2، ص82.</ref>
در هنگامه این درگیری، سپر علی شکست و به جای آن درِ قلعه را با دستان پرتوان خود کَند و سپر قرار داد.[1]<ref>السیرة النبویه، ج2، ص335؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص220؛ البدایة و النهایه، ج4، ص189.</ref> آن‌گاه روی خندقی که پیرامون قلعه حفر شده بود، انداخت تا رزمندگان از روی آن عبور کنند.[2]<ref>الارشاد، ج1، ص126-127.</ref> ابورافع گوید: «هشت نفری تلاش کردیم آن در را جابه‌جا کنیم، نتوانستیم».<ref>امتاع الاسماع، ج1، ص310؛ البدایة و النهایه، ج4، ص189؛ ج7، ص224.</ref>[۳] شیخ مفید و بیهقی این رقم را به هفتاد نفر هم رسانده‌اند.[4]<ref>الارشاد، ج1، ص128-129؛ دلائل النبوه، ج4، ص212.</ref> خود آن حضرت فرموده است: «من با قدرت الهی این کار را کردم، نه با قدرت جسمانی».<ref>الامالی، ص604؛ بحارالانوار، ج21، ص26.</ref>[۵] در آخرین مرحله غزوه خیبر، دژهای وطیح و سُلالم که به بنی‌نضیر تعلق داشت، به محاصره سپاه اسلام درآمد و با مذاکره به دست پیامبر۹ افتاد.[6]<ref>المغازی، ج2، ص670.</ref>
 
عدد لشکریان مسلمان در خیبر، ۱۵۰۰ نفر گزارش شده است که ۲۰۰ نفر آنان سواره بودند.<ref>السیرة النبویه، ج2، ص350؛ المغازی، ج2، ص689؛ الکامل، ج2، ص216.</ref>[۱] تعداد جنگجویان خیبر را فقط واقدی در چند مورد از کتاب مغازی، ۰۰۰/۱۰ نفر گزارش کرده[2]<ref>المغازی، ج2، ص637، 640، 642.</ref>و در منابع دیگر نیامده است. بی‌توجهی مورخان و عدم تکرار آن در کتاب‌هایشان، این را به ذهن می‌رساند که این عدد، مربوط به کل جمعیت خیبر باشد، نه فقط جنگجویان؛ زیرا در این صورت عدد اهالی خیبر بسیار فزونی خواهد یافت. گروهی از زنان نیز در این نبرد شرکت کردند تا لشکر را امداد، و زخمی‌ها را مداوا کنند. تعداد زنانی که صحابه‌نگاران نام آنان را به مناسبت شرح حال هر یک ثبت کرده‌اند، به۱۵ نفر می‌رسد.[3]<ref>الطبقات الکبری، ج8، ص227، 245، 254، 293، 300، 308، 334، 336؛ الاستیعاب، ج4، ص1935.</ref> تعداد شهدای این غزوه ۱۵ نفر و تعداد کشتگان یهود ۹۳ نفر ثبت شده است.[4]<ref>الطبقات الکبری، ج2، ص82.</ref>


== صلحنامه ==
== صلحنامه ==
پس از نبرد خيبر، غنائم دو قلعه شق و نطات ميان مسلمانان تقسيم شد و غنائم دژ كتيبه، به عنوان خمس، در اختيار پيامبر9 قرار گرفت. ايشان آن را بين همسران خود، بني‌هاشم، يتيمان، مساكين و عده‌اي ديگر تقسيم کرد.[1]<ref>السيرة النبويه، ج2، ص349.</ref> آن‌گاه با اهالي خيبر چنين قرار گذاشت كه باغ‌هايشان در اختيارشان بماند و در مقابل نيمي از محصول ساليانه، از آنِ مسلمانان باشد. از اين رو هر سال نماينده‌اي از سوي آن حضرت براي تعيين مقدار محصول به خيبر مي‌رفت و اين تا زمان خليفه دوم ادامه داشت.[2]<ref>المغازي، ص691.</ref>
پس از نبرد خیبر، غنائم دو قلعه شق و نطات میان مسلمانان تقسیم شد و غنائم دژ کتیبه، به عنوان خمس، در اختیار پیامبر۹ قرار گرفت. ایشان آن را بین همسران خود، بنی‌هاشم، یتیمان، مساکین و عده‌ای دیگر تقسیم کرد.[1]<ref>السیرة النبویه، ج2، ص349.</ref> آن‌گاه با اهالی خیبر چنین قرار گذاشت که باغ‌هایشان در اختیارشان بماند و در مقابل نیمی از محصول سالیانه، از آنِ مسلمانان باشد. از این رو هر سال نماینده‌ای از سوی آن حضرت برای تعیین مقدار محصول به خیبر می‌رفت و این تا زمان خلیفه دوم ادامه داشت.[2]<ref>المغازی، ص691.</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==