آل قتاده
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Seyedjavad در تاریخ ۳ شهریور ۱۳۹۶ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
آل قَتاده: از سادات حسنی حاکم بر مکه(حک: 616-701ق.) این خاندان از نسل ابوعزیز قتادة بن ادریس* بن مطاعن حسنی، ملقب به نابغه، و از طبقه چهارم اشراف حاكم بر مكه هستند. آل قتاده در حجاز به تدریج به تیرههای گوناگون تقسیم شدند و به نامهای مختلف شهرت یافتند.[۱] حکمرانی این خاندان با سالهای پایانی خلافت عباسیان در عراق، دولت ایوبیان در مصر و شام، و دولت ممالیک همزمان بود. قتاده، سرسلسله این خاندان، در قریه عَلقمیه در ینْبُع از مادری که از اشراف هواشم (سادات حسنی حاکم بر مکه) بود، زاده شد.[۲] قتاده پس از همراه كردن خویشان خود، با تیرههایی از سادات حسنی حاكم بر ینبع مبارزه كرد و پس از اخراج آنان، بنییحیی را نیز از وادی صفراء در مسافت 51كیلومتری مدینه در راه بدر[۳] اخراج كرد و دیگران را فرمانبر خویش ساخت.[۴] او در سال 597ق. با آگاهی از ظلم هواشم* مکه[۵] بدان جا حمله کرد و با اخراج شریف مکثر بن عیسی، حاکم مکه، و کشتن فرزندش محمد، حکومت مکه را در دست گرفت.[۶] وی به رغم ناکامی در تصرف مدینه[۷] بر برخی از نواحی اطراف آن و نیز طائف، نجد و بعضی از نواحی یمن چیره شد.[۸] او سرانجام در ذیحجه سال 617ق. در 90 سالگی از دنیا رفت[۹] و به نقلی به دست فرزندش حسن كشته شد.[۱۰] در منابع، گزارشهای فراوان از فرزندان قتاده آمده است.[۱۱] راجح، حسن، علی اكبر، علی اصغر، محمد، قاسم، حسان، حنظله و ادریس[۱۲] از فرزندان او هستند که برخی از آنان به حکمرانی مکه رسیدند. حاکمان مکه از فرزندان قتاده 1. شهاب الدین[۱۳] حسن بن قتاده (حک: 617-619ق.): وی ادیب و شاعر بود و طبعی تند داشت.[۱۴] حسن از سال 617ق. به مدت سه سال حکمران مکه بود. در گزارشی، به سال 618ق. وی با توطئه برادرش راجح و آقباش، امیرالحاج خلیفه عباسی الناصر لدینالله، روبهرو شد. او با آگاهی از این اتحاد، دستور داد تا راههای ورودی مکه را بر روی حجگزاران عراقی بسته، به آنان حمله کنند. در این درگیری، آقباش که بر فراز کوه حبشی رفته بود، کشته شد و راجح نیز به یمن گریخت. مدتی بعد او از خلیفه عباسی عذرخواهی کرد و خلیفه هم پذیرفت.[۱۵] در پی حمله ملك مسعود، حاكم یمن، به مكه در سال618ق. حسن به سبب بدرفتاری با اشراف و حجاج، از حمایت آنان بینصیب ماند و پس از شکست به شام گریخت. چندی بعد به سال 623ق. در عراق وفات یافت و در كنار حرم كاظمین8 دفن شد.[۱۶] از خدمات او در مكه، بازگرداندن کاروانسرای خرّازین به فقرای مكه بود.[۱۷] جماز، از فرزندان او، در سال 651ق. با سپاهی بزرگ از شامیان به مکه یورش برد و پس از کشتن عموزادهاش ابوسعد حسن بن علی اکبر[۱۸] چند ماه امیر مكه شد. اما در همین سال، در پی شکست از سپاه راجح بن قتاده، كنار رفت.[۱۹] خاندان حسن كه به اشراف ذوهجار مشهورند، تا سده 14ق. بر ینبع حكومت كردند.[۲۰] 2. راجح بن قتاده (حک: 620-653ق.): وی بزرگترین فرزند قتاده بود که در زمان حکمرانی پدر، از سوی او به دربار خلیفه عباسی مأمور شد.[۲۱] وی بلند قد، تنومند و نیرومند بود.[۲۲] او در پی شکست از برادرش حسن و کشته شدن همپیمانش آقباش[۲۳] به ملک مسعود، حاکم یمن، پناه برد[۲۴] و او را بر ضدّ برادر خود تحریک کرد. ملک مسعود در سال 619/620ق. با سپاهی به مکه هجوم برد. حسن پس از اندکی مقاومت گریخت و سپاه یمن پس از اشغال مکه، اموال و حتی لباسهای مردم را غارت کرد.[۲۵] از آن پس راجح و حاكم یمن به اشتراک بر مكه حکومت کردند. همین امر تا مدتها زمینه رقابت میان حاكمان یمن و مصر برای تسلط بر مكه را فراهم کرد. هرگاه یمنیها حاكم میشدند، راجح نیز در كنار آنان حكمرانی میكرد.[۲۶] او در سال 651ق. پس از كنار زدن جماز بن حسن توانست برای آخرین بار و به صورت مستقل بر مكه حاكم شود.[۲۷] پس از یك سال، وی به دست فرزندش، غانم بن راجح، از حکمرانی مكه بركنار شد و در سال 654ق. پس از عمری طولانی وفات یافت. برای او نسل مشخصی بر جای نمانده است.[۲۸] 3. ادریس بن قتاده (653-670ق.): وی 17 سال بر مكه حکم راند. او و محمد ابونُمی اول در سال 652ق. با شورش بر غانم بن راجح، حکمرانی مکه را از وی گرفتند.[۲۹] در بیشتر دوران حکومتش با ابونمی، نوه برادرش، شراكت داشت.[۳۰] از فرزندانش محمد بن ادریس مدتی كوتاه از جانب حاكم مصر به حکمرانی مکه رسید.[۳۱] 4. علی اكبر: او خود بر مكه حکمرانی نیافت؛ اما فرزندان او تا سده 14ق. به تناوب و با نام خاندانهای دیگر همچون آل ابی نمی*، آل برکات*، آل زید* و آل عبدالله، امیران مكه بودند. نخستین فرزندش ابوسعد حسن بن علی (حک: 647-651ق.) بود كه 4 سال بر مكه و ینبع حكومت كرد. او با حمله جماز بن حسن بن قتاده همراه لشكر شام در سال 651ق. کشته شد. وی را به فضایل اخلاقی ستودهاند.[۳۲] پس از ابوسعد، نخست فرزندش جماز بن حسن بن علی مدتی بر مكه حکمرانی یافت[۳۳] و پس از او فرزند دیگرش محمد، معروف به ابونُمی اول، امیر مکه شد. درباره مذهب آل قتاده به درستی نمیتوان داوری كرد. نیز عملكرد قتاده و فرزندانش در برابر مذاهب مختلف یكسان نبوده است. او به امام زیدیان، عبدالله بن حمزه (م.614ق.) بسیار گرایش داشت و حتی برایش از قبایل حجازی بیعت گرفت و با فرستادن نامهای به وی، سوگند یاد کرد که بر اطاعتش بماند. همو نماینده امام زیدیان یمن را مأمور اخذ بیعت و اقامه نماز در مسجدالحرام گرداند.[۳۴] بر پایه مذهب زیدیه*، همچون امامیه، اعلان «حىّ علی خیر العمل» را در اذان رسمی کرد.[۳۵] از این رو، زیدی بودن قتاده و برخی فرزندانش بر بسیاری از مورخان پنهان نمانده است.[۳۶] با این حال، وی گاه به نام خلیفه عباسی و ایوبیان نیز خطبه میخواند.[۳۷] البته هیچگاه به دیدن خلیفه عباسی نرفت. در گزارشها آمده که خود را از خلیفه عباسی، الناصر لدینالله، به خلافت شایستهتر میدانست.[۳۸] برخی معتقدند شرفای مکه تا اوایل سده پانزدهم م. پیوند خود را با ائمه زیدیه حفظ کردند؛ ولی از آن پس آرام آرام به مذهب شافعی روی آوردند.[۳۹] گفتنی است که از زمان نفوذ دولت فاطمیان مصر در مکه، نفوذ تشیع در مکه آغاز شده بود و تا بر کار آمدن دولت سعودی، سنتهای شیعیان در مکه ادامه یافت.[۴۰] منابع اتحاف الوری باخبار ام القری: عمر بن فهد (م.855ق.)، به کوشش شلتوت، جده، مکتبة المدنی؛ الاشراف علی تاریخ الاشراف: عاتق بن غیث البلادی، بیروت، دار النفائس، 1423ق؛ الاصیلی فی انساب الطالبیین: محمد بن تاج الدین المعروف بابن الطقطقی (م.709ق.)، به کوشش الرجائی، قم، مکتبة النجفی، 1418ق؛ الاعلام: الزركلی (م.1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م؛ البدایة والنهایه: ابن كثیر (م.774ق.)، بیروت، مكتبة المعارف؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.808ق.)، به كوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفكر، 1408ق؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.748ق.)، به كوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الكتاب العربی، 1410ق؛ تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، 1413ق؛ تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه: احمد السباعی (م.1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش؛ تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م.1321ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، 1424ق؛ تحفة الازهار و زلال الانهار: ضامن بن شدقم الحسینی (م.1090ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، 1420ق؛ خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام: احمد زینی دحلان (م.1304ق.)، مصر، مطبعة الخیریه، 1305ق؛ السیرة المنصوریه: ابن دعثم (م.قرن7)، به کوشش عبدالغنی، بیروت، دار الفکر، 1414ق؛ شفاء الغرام: محمد الفأسی (م.832ق.)، به كوشش مصطفی محمد، مكه، النهضة الحدیثه، 1999م؛ طرفة الاصحاب فی معرفة الانساب: عمر بن یوسف بن رسول (م.696ق.)، به کوشش ک. وسترستین، بیروت، دار صادر، 1412ق؛ العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفأسی (م.832ق.) به كوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، 1406ق؛ عمدة الطالب: ابن عنبه (م.828ق.)، به كوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، 1380ق؛ غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م.920ق.)، به کوشش شلتوت، جده، دار مدنی، 1406ق؛ الكامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق؛ المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق؛ منائح الکرم فی اخبار مکه: علی بن تاج الدین السنجاری (م.1125ق.)، مکه، جامعة امالقری، 1419ق؛ میقات حج (فصلنامه): تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت. حسن اسکندری
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص340-359؛ تحفة الازهار، ج1، ص442؛ الاصیلی، ص105.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص134-135؛ تحفة الازهار، ج1، ص442.
- ↑ المعالم الاثیره، ص159.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص136؛ العقد الثمین، ج7، ص40؛ تاریخ مكه، ص285.
- ↑ العقد الثمین، ج7، ص40؛ تحفة الازهار، ج1، ص442.
- ↑ عمدة الطالب، ص138؛ الاشراف، ج1، ص47؛ غایة المرام، ج1، ص544.
- ↑ الكامل، ج15، ص205؛ تاریخ امراء مكه، ص468.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص136؛ العقد الثمین، ج1، ص173؛ تحصیل المرام، ج2، ص742.
- ↑ الكامل، ج12، ص401؛ العقد الثمین، ج7، ص60.
- ↑ الكامل، ج12، ص402؛ العقد الثمین، ج4، ص171؛ اتحاف الوری، ج3، ص27.
- ↑ الاصیلی، ص105؛ عمدة الطالب، ص142.
- ↑ طرفة الاصحاب، ص106؛ الاصیلی، ص105؛ عمدة الطالب، ص142.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص580.
- ↑ تاریخ مکه، ص290.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص340-341؛ اتحاف الوری، ج3، ص30، 32؛ منائح الکرم، ج2، ص287-288.
- ↑ الكامل، ج12، ص413؛ العقد الثمین، ج7، ص493؛ الاشراف، ج1، ص63-64.
- ↑ العقد الثمین، ج4، ص174؛ غایة المرام، ج1، ص588.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص344.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص638؛ تاریخ امراء مكه، ص513.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص136؛ الاشراف، ج1، ص60.
- ↑ البدایة والنهایه، ج13، ص92؛ تاریخ مكه، ص285.
- ↑ خلاصة الکلام، ص27.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص30.
- ↑ تاریخ مکه، ص291.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص34؛ تاریخ مکه، ص291.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص174؛ اتحاف الوری، ج3، ص34.
- ↑ تاریخ مکه، ص301.
- ↑ الاشراف، ج1، ص73-75.
- ↑ شفاء الغرام، ج2، ص344.
- ↑ العقد الثمین، ج1، ص176؛ غایة المرام، ج1، ص640.
- ↑ تحفة الازهار، ج1، ص450.
- ↑ تحفة الازهار، ج1، ص451؛ الاشراف علی تاریخ الاشراف، ج1، ص66-68.
- ↑ تحفة الازهار، ج1، ص454.
- ↑ السیرة المنصوریه، ص76-78.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج44، ص360.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج44، ص360؛ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص136؛ غایة المرام، ج1، ص577.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج4، ص135؛ العقد الثمین، ج7، ص53؛ تاریخ مکه، ص285.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج44، ص360؛ البدایة والنهایه، ج13، ص92؛ الاعلام، ج5، ص189.
- ↑ میقات حج، ش22، ص68، «تاریخ تشیع در مکه و مدینه، جبل عامل، حلب».
- ↑ تاریخ مکه، ص274.