مؤیدالدین محمد مقدادی

از ویکی حج

چرایی انتخاب وی در خلافت عباسی

نفوذ تشيع در دستگاه ادارى بنى‌عباس، به‌ويژه در اواخر حكومت اين سلسله، به اندازه‌اى بود كه عده‌اى از وزراى آنان از ميان شيعيانِ عالم، فاضل و مدير و مدبّر برگزيده شدند. اين ويژگى علاوه بر آن‌كه توانايى‌هاى مديريتى، مهارت‌هاى كارگزاران شيعه و تجارب ادارى آنان را به اثبات مى‌رساند، اين حقيقت را آشكار مى‌سازد كه دولت رو به زوال عباسى براى آن‌كه بتواند چند صباحى در برابر هجوم مغولان مقاومت كند، نظر شيعيان و اعتماد خواص اين مذهب را به سوى خود جلب مى‌كرد تا دست‌كم خيالش از درون قلمرو اسلامى راحت باشد و در ضمن با به‌كارگيرى اين انسان‌هاى سالم، خدوم و خوش‌كردار تا اندازه‌اى از مفاسدى كه به تشكيلات ديوانى راه يافته و آن را به سقوط نزديك‌تر كرده بود، جلوگيرى كند. در اواخر عهد عباسى، نام چند تن از وزيران شيعى در دستگاه خلافت را مى‌بينيم كه اين امر مى‌تواند از نشانه‌هاى اقتدار كمّى و كيفى شيعه آن روزگار در بغداد باشد.[۱] اين وزيران در آن روزگار از مراكز تجمع شيعيان ايران از جمله عراق عجم (قم، رى، همدان و اصفهان) به بغداد رفته و غالباً در محله كرخ اين ديار ساكن شده بودند.[۲] يكى از اين شخصيت‌ها «مؤيدالدين محمد مقدادى بغدادى قمى» است.[۱]

تبار

نسب مؤيدالدين محمد، به «مقداد بن اَسوَد كندى» مى‌رسد. مقداد صحابى رسول‌اكرم (ص) و از پيش‌گامان در اسلام و در زمره مهاجران به حبشه است. او اين توفيق را به دست آورد كه در غزوه‌هاى بدر، اُحُد، خندق و ديگر جنگ‌هاى صدر اسلام حضور يابد و از خود دلاورى و فداكارى‌هايى نشان دهد. مقداد را از تيراندازان ماهر در ميان ياران رسول خدا (ص) معرفى كرده‌اند.

مقداد، مردى بلندبالا، گندم‌گون بود و موهايى پرپشت داشت. محاسن خويش را با حنا خضاب مى‌كرد و قيافه‌اى جذاب و گيرا داشت. چشمانش فراخ و ابروهايش پيوسته بود.[۳] او در نزد خاتم رسولان (ص) و جانشين راستين او، اميرمؤمنان (ع) داراى مقامى ارجمند است و در برخى منابع رجالى و روايى، او را در زمره خواص حضرت على (ع) معرفى كرده‌اند. رسول اكرم (ص) فرموده‌اند: خداوند مرا فرمان داده است تا چهار نفر را دوست بدارم و مرا خبر داده‌اند كه خدا هم ايشان را دوست مى‌دارد. سه با مكرر از پيامبر پرسيدند آنان چه كسانى هستند؟ پيامبر در هر نوبت فرمودند على (ع) از آنان مى‌باشد و در آخرين مرتبه فرمودند: ابوذر، مقداد و سلمان.[۴]

مقداد در سال ٣٣ هجرى و در هفتاد سالگى در «جرف» ، منطقه‌اى در يك فرسخى مدينه رحلت نمود. جنازه‌اش بر روى دست مسلمانان از جرف به مدينه انتقال داده شد و در آن جا دفن گرديد.[۵]

وزارت

در سال ۵٩٠ هجرى شخصى به نام «ابوعبدالله محمد بن على» به وزارت خليفه عباسى ناصرالدين گماشته شد. در اين حال قطب‌الدين محمد خوارزمشاه براى براندازى دولت عباسى با لشكرى انبوه به جانب عراق عرب لشكر كشيد. خليفه براى دفع اين تهاجم، وزير مزبور را جهت تجهيز، تدارك و بسيج قوا به جانب خوزستان روانه كرد. او اگرچه در اين مأموريت به پيروزى‌هايى دست يافت، امّا در مسير راه دچار بيمارى گرديد و درگذشت و پيكرش را در منطقه خوزستان دفن كردند. مؤيدالدين كه تا اين زمان نايب وزير درگذشته بود و در غياب وى به كارهاى ديوانى رسيدگى مى‌كرد، با استقلال كامل و اقتدارى ناشى از علم، ادب، ايمان و تدبير، عهده‌دار منصب وزارت گرديد و با فراست و كياستى كه داشت، به مديريت امور پرداخت.

در سال ۶٢٢ هجرى كه سى‌وپنجمين خليفه عباسى يعنى ناصر درگذشت، «الظاهر بالله محمد» ، فرزندش به خلافت رسيد. او بنا به وصيت پدر و اين‌كه مؤيدالدين لياقت‌هاى لازم را در عرصه امور ادارى، به اثبات رسانده بود، وى را در سمت وزارت ابقا كرد. اين خليفه يك سال بيشتر خلافت نكرد و در ۶٢٣ هجرى زندگانى را وداع گفت و فرزندش «ابوجعفر منصور مستنصربالله» كه فردى با ذوق، علم‌دوست و هنرپرور بود، زمام امور حكومت عباسى را به دست گرفت. در اين حال مؤيدالدين همچنان در سمت خود باقى ماند و چنان نفوذى در تشكيلات عباسيان به دست آورد كه موفق شد با برنامه‌ريزى‌هاى پيچيده و رفتارهاى زيركانه‌اى، علويان، سادات و شيعيان را تحت حمايت جدّى خويش قرار دهد. به سبب پى‌گيرى‌هاى مداوم او، ضيافت‌خانه‌هاى بسيارى در عراق تأسيس شد. وى در مناسبت‌هاى اسلامى، چون اعياد و موقعيت‌هاى فرح‌بخش ديگر انعام‌هاى فراوان و عطاياى چشم‌گير به علما، مشايخ، ائمه مساجد و واعظان تقديم مى‌كرد. مستمندان و محرومان، يتيمان و ديگر رنج‌ديدگان را از صدقات فراوان و احسان سخاوتمندانه خود برخوردار ساخت.[۶] ذهبى از اين وزير شيعى به عنوان«نائب الوزارة الاماميه» ياد كرده است.[۷]

تردید در وزارت او

عده‌اى در منابع تاريخى و رجالى اين ترديد را در اذهان به وجود آورده‌اند كه مؤيدالدين با وجود آن گرايش‌هاى اعتقادى صادقانه و ارادت خالصانه به ساحت مقدس اهل‌بيت (عليهما السلام) و نفرت از مخالفان و دشمنان اين خاندان، چگونه سال‌ها در تشكيلات سياسى و ادارى بنى‌عباس، آن هم در سمت‌ها و مناصب بالا مشغول خدمات ادارى و ديوانى بوده است و سه خليفه عباسى پذيرفته‌اند كه او در سمت وزارت ايشان باقى بماند؟ ! در پاسخ به اين ابهام بايد يادآور شد كه نفوذ در دستگاه خلافت عباسى، از عصر ائمه هدى (عليهما السلام) سابقه داشته است؛ چنان‌كه «ابوسلمه خلال كوفى همدانى» كه از دعات شيعه به شمار مى‌رفت، توسط «ابوالعباس سفاح» اولين خليفه عباسى، به وزارت منصوب گرديد، ولى جانشين او، «منصور دوانيقى» وى را به دليل گرايش‌هاى شيعى به قتل رساند و «ابن اشعث خزاعى» را وزير خود ساخت كه او نيز شيعه بود. همچنين «ابوعبدالله يعقوب بن داود» توسط مهدى عباسى (فرزند منصور) به وزارت برگزيده شد، ولى وقتى وى به گرايش شيعى او و ارتباطش با علويان پى برد، معزول و محبوسش نمود. هارون الرشيد، «على بن يقطين» و «جعفر بن اشعث خزائى» را كه شيعه و از اصحاب امام هفتم بودند، به اين مقام رسانيد. مأمون نيز «فضل بن سهل» را وزير خود ساخت و چون احساس كرد به حضرت امام رضا (ع) تمايل دارد، او را كشت و برادرش را به جاى او منصوب كرد. معتز عباسى «ابوالفضل جعفر بن محمود اسكافى» شيعه را وزير خود نمود. مقتدى عباسى «ابوشجاع ظهيرالدين محمد بن حسين همدانى» را به عنوان وزير خود انتخاب كرد، ولى چون ديد او مذهب تشيع دارد، از كار بركنارش نمود. مستظهر عباسى، «ابوالمعالى هيثم الدين بن محمد بن مطلّب» را به وزارت منصوب نمود، ولى با مشخص گرديدن ارادت او به ائمه هدى بر او خشمگين شد و اين سمت را از وى بازگرفت.[۸]

در اين ميان بايد به مصداقى عملى و عينى اشاره كنيم. على بن يقطين كه انسانى وارسته و پارسا بود و از مشاهير علمى عصر خويش به شمار مى‌رفت، با موافقت حضرت امام كاظم (ع) وزارت هارون عباسى را پذيرفت و هر بار كه مى‌خواست از اين مقام استعفا دهد، امام موسى بن جعفر (ع) وى را از اين تصميم منصرف مى‌ساخت. ابن‌يقطين در تمام مدتى كه عهده‌دار اين مقام بود، دژى استوار و پناهگاهى مطمئن براى طالبيان و شيعيان به شمار مى‌رفت و به نهضت‌هاى سرّى علويان عليه ستمگران كمك مى‌كرد و چنان مخفيانه و با استفاده از سپر تقيه در شغل وزارت بنى‌عباس مشغول كار بود كه حتى سعايت دشمنان و مخالفت رقيبان درباره‌اش نزد هارون بى‌اثر گرديد.[۹] از سوى ديگر الناصرالدين لله كه مؤيدالدين وزيرش بود، ميل به طريق اماميه داشت؛ به همين دليل وقتى در محضر او، از ابن‌جوزى سنى مذهب پرسيد: برترين مردم پس از رسول خدا (ص) كيست، جرئت به تصريح بر اعتقاد واقعى خود نكرد و گفت: كسى است كه دختر پيامبر در خانه‌اش بُوَد. عده‌اى از مورخان گفته‌اند ناصر پس از انقراض سلسله سلجوقيان و كوتاه شدن دست آنان از عراق، از موقعيت به وجود آمده استفاده كرد و براى تجديد حيات قدرت از دسته رفته خلافت كوشيد و بر حسب اتفاق، شرايط براى تحقق اين هدف مناسب بود. در اين وضع، ناصرالدين از احساسات طرفداران آل على استفاده كرد و از حمايت بى‌دريغ شيعيان برخوردار شد و اى بسا كه گرايش او به مذهب اهل‌بيت (عليهما السلام) ناشى از همين انديشه و در تعقيب همين سياست بوده است.[۱۰] اما عده‌اى ديگر عقيده دارند كه او از روى اعتقاد چنين گرايشى داشت. وى كه ۴٧ سال خلافت كرد، بناهايى بر مزار ائمه بقيع ساخت و در سال ۵٧٠ هجرى بنايى براى مرقد حضرت حمزه سيدالشهدا در اُحُد ساخت و به فرمان او در سال ۶٠۶ هجرى در سامرّاء ميان صفه و سرداب مقدس، شبّاكى با درى از چوب ساج بنا كرد كه از نفايس روزگار به شمار مى‌رود و محدث قمى در ١٣٢۵ قمرى آن را با همان ويژگى‌هاى قبلى ديده است كه در كتيبه‌اش نام خليفه مزبور مضبوط بوده است. او در عتبات عراق و به‌ويژه مراكز شيعه‌نشين اين سرزمين اقدامات عمرانى، آموزشى و فرهنگى انجام داده است.[۱۱]

بازسازی آستان کاظمین(ع)

نطقه كاظمين در دوران كارگزارى مؤيد الدين و در عصر خلافت ناصر عباسى، به سرعت در مسير آبادانى، توسعه و ترقى گام نهاد. از نخستين كارهايى كه با پى‌گيرى اين سياستمدار شيعى عملى گرديد، تعمير مشهد كاظمين بود. نظارت مؤيدالدين مقدادى باعث شد كه كارها سرعت بگيرد و تعميرات و احداث بناها اساسى و برخوردار از جلوه‌هاى هنرى و ذوقى باشد. در اولين گام، صندوق چوبى زراندود شده‌اى بر مرقدهاى شريف گذاشتند و رواق و تالار از نو بنا گرديد و به بهترين شكل تزئين گرديد. صحن حرم هم تزئين شد. ديوارى كه در حوالى مشهد كاظمين براى حفظ آن از دست ياغيان، غارتگران و اشرار و جلوگيرى از طغيان رودخانه دجله بنا شده بود، كافى به نظر نمى‌آمد و چندان استحكام نداشت؛ بنابراين از بودجه دستگاه خلافت با نظارت مؤيدالدين مقدادى ديوارى براى محله كاظميه احداث گرديد و بدين‌گونه بر امنيت و رفاه آن افزوده شد. هم‌چنين دارالايتامى در جوار صحن شريف بنا نهاده شد و خانه‌هايى نيز ساخته شد كه در آنها فقرا، محرومان و مستمندان اطعام مى‌گرديدند و در ايام ماه رمضان سفره‌هاى افطارى در آن‌ها گسترده مى‌شد؛ به همين دليل به آن‌ها«دارالضيافة» مى‌گفتند. مدرسه‌اى عالى در حجره‌هاى صحن شريف كاظمى تأسيس گرديد و در آن‌جا كتابخانه‌اى مهم مشتمل بر كتب فراوان از دانشمندان شيعه و سنى و علماى ديگر شكل گرفت و توليت امور مذكور در كف باكفايت مؤيدالدين ابوطالب محمدعلى علقمى قمى قرار داده شد كه در زمان آخرين خليفه عباسى به مقام وزارت رسيد.[۱۲] مورخ متكلم عبدالحميد بن بهاءالدين محمد المداينى، اصولى معتزلى معروف به «ابن ابى‌الحديد» به سفارش توليت كتابخانه، نهج‌البلاغه را براى خزانه كتب اين مدرسه شرح كرد؛ چنان‌كه خود در مقدمه اين اثر نفيس به چنين موضوعى اشاره كرده است.[۱۳] هندوشاه نخجوانى مى‌نويسد:

مؤيدالدين محمد مقدادى بيمارستانى در مشهد كاظمين ساخت و آن را بر مجاورين اين مكان مقدس وقف كرد و هم آن‌جا مكتبى و دارالقرآنى جهت ايتام علويان بنا كرده بود تا در آن خط و قرآن بياموزند و بر اين ابواب البرّ چندان ملك وقف كرد كه شروط او وفا نمايد و تاكنون آن مبرّات برقرار است.[۱۴]

در سال ۶١۴ هجرى در بغداد، رود دجله طغيان كرد و خساراتى به مشهد كاظمين وارد ساخت. مؤيدالدوله به تعمير و مرمت بناهاى حرم مطهر اقدام نمود و ديوار جديدى در اطراف «مشهد باب التين»[یادداشت ۱] به وجود آورد.[۱۵] مؤيدالدين پيش از بازسازى حرم، به بيرون شهر رفت تا بتواند از طريق بستن سد، جلوى هجوم آب را بگيرد، اما با گسترش سيل اين سدها شكست و دو قسمت شرقى و غربى بغداد به زير آب رفت. او پس از آرام شدن جريان آب رودخانه دجله، اين تلاش‌هاى عمرانى را آغاز كرد .

در اين دوره، اطراف حرم كاظمين اتاق‌هايى ويژه نگه‌دارى افراد يتيم، به‌ويژه يتيمان علوى در نظر گرفته شده بود. بدرالدين اياز، خدمه مؤيدالدين بغدادى قمى مى‌گويد: شبى از شب‌ها مؤيدالدين شيرينى نبات طلب كرد. بلافاصله آن شيرينى در ظروف متعددى فراهم گرديد و براى ايشان حاضر نمودند. مؤيدالدين به من گفت: اى اياز! آيا مى‌توانى اين شيرينى را تا روز قيامت براى من پس‌انداز كنى؟ گفتم: سرورم! چگونه مى‌شود؟ ! آيا چنين چيزى امكان دارد؟ ! گفت: آرى، هم‌اكنون به حرم كاظمين مى‌روى و اين بشقاب‌هاى شيرينى را نزد يتيمان علوى مى‌گذارى؛ در اين صورت براى من تا روز آخرت پس‌انداز خواهد شد. اياز مى‌گويد: نيمه‌هاى شب بود كه به سوى حرم رفتم. درهاى بارگاه امام كاظم و امام جواد (عليهم السلام) گشوده بود. كودكان يتيم را از خواب بيدار كردم و ظروف نبات را نزد آنان گذاشتم و برگشتم.[۱۶] مؤيد الدين وزير همواره به حرم كاظمين مى‌رفت و ضمن زيارت مراقد آن دو امام همام، اوضاع و امكانات اين بارگاه مقدس را مورد بررسى قرار مى‌داد.[۱۷]

ناصر عباسى در آخرين شب رمضان ۶٢٣ هجرى درگذشت و پسرش «الظاهر بامرالله» به خلافت رسيد. دوران حكومت وى كوتاه بود. در زمان وى حرم كاظمين دچار آتش‌سوزى گرديد و گُنبد حرم شريف در اين حادثه خسارت فراوان ديد. با پى‌گيرى مؤيدالدوله، دستگاه فرمانروايى عباسى مصمم شد كه علل و اسباب اين واقعه را بررسى و كشف كند، كه البته سرانجام مشخص نشد چگونه آتش به حرم سرايت كرده است؛ اما اقداماتى براى تعمير و بازسازى حرم صورت گرفت؛ لكن پيش از اين‌كه عمليات مزبور خاتمه يابد، ظاهر عباسى از دنيا رفت و مؤيدالدين قمى در زمان «مستنصر» عباسى كار را تكميل كرد.[۱۸]

از سال ۶٢٣ هجرى كه مستنصر روى كار آمد، مؤيدالدين زمينه‌هايى را به وجود آورد تا طرح توسعه حرم كاظمين و آراستن بناهاى ضميمه آن، همچنان تداوم يابد و اين‌گونه نيز شد؛ زيرا گلدسته حرم مزبور كامل شد؛ تالار گسترش يافت و وسعت كل حرم بيشتر شد. اين طرح با نظارت سيد احمد جمال‌الدين كه مورد اعتماد اين وزير بود، در سال ۶٢۴ هجرى به پايان رسيد. در همين سال دو صندوق بزرگ‌تر از چوب اعلى، با جلوه‌هاى هنرى پرجاذبه بر روى مرقد امام هفتم و نُهم قرار داده شد.[۱۹]

به كوشش و اهتمام مؤيدالدين مقدادى ضرورت توسعه و عمران كاظمين جدى‌تر شد؛ زيرا دولت عباسى برگزارى مراسم سوگوارى مُحرّم در تمام شهرهاى عراق را ممنوع كرده بود و اين وضع شيعيان را آزار مى‌داد. مؤيدالدين شرايطى را فراهم آورد كه اين برنامه‌هاى عزادارى براى خامس آل عبا در شهر كاظمين برقرار باشد. خليفه عباسى هم راضى به اين امر گرديد و همين امر باعث شد كه شيعيان از نقاط ديگر به كاظمين بيايند و در اين ديار مقدس ساكن گردند و گسترش شهر و افزايش مجاورين حرم، عمران و آبادانى اين شهر را در پى داشت.[۲۰]

ویژگی‌ها

«هندوشاه نخجوانى» وى را اين‌گونه معرفى كرده است:

مؤيدالدين محمد بن محمد بن عبدالكريم، اصل او از قم است و نسب او به مقداد بن اسود كندى مى‌رسد. مردى كاردان و خردمند بود و كيفيت محاسبات متصرفات را به خوبى مى‌دانست و بلاغت و فصاحت و آداب مستوفى داشت و هر دو فن كتابت درج و دستور را نيكو مى‌نوشت و در هر دو شيوه ماهر بود. تدبيرهاى لطيف، رأى درست و مبرّات و صدقات بسيار داشت.[۲۱]

ذهبى و ديگر مورخان و شرح‌حال‌نگاران از او به نيكى ياد كرده‌اند و خصال انسانى و كارنامه علمى، ادبى و اجتماعى او را بسيار ستوده‌اند.[۲۲] متأخرين علماى شيعه، او را از كارگزاران شيعى نفوذ يافته در دستگاه عباسى دانسته‌اند كه در نشر و گسترش و حمايت از مذهب اهل‌بيت (عليهما السلام) مؤثر بوده‌اند.[۲۳] علامه محمدحسين مظفر يادآور شده است يكى از عواملى كه به نشر تشيع در عراق مدد رساند، منصوب شدن شمارى از رجال شيعه به وزارت بوده است؛ از جمله آنها مؤيدالدين محمد بن عبدالكريم مقدادى قمى است كه ناصر و ظاهر و مستنصر عباسى او را به وزارت برگزيدند.[۲۴] از عواملى كه شيعه بودن اين وزير را تقويت مى‌كند، ارتباط بسيار صميمى او با سيد بن طاووس عالم مشهور اماميه است.[۲۵]

درگذشت

مؤيدالدين مقدادى بغدادى قمى كه چندى در اصفهان خدمت ديوان مى‌كرد، براى انجام رسالتى عازم بغداد گرديد و در اين شهر در تشكيلات ادارى نفوذ يافت تا به وزارت رسيد و در دوران سه خليفه عباسى، به مدت ٢٣ سال در اين سمت كارنامه‌اى درخشان و پربار از خود به يادگار نهاد. با وجود آن كه وى در امور ادارى و ارتباط با كارگزاران عباسى و افراد، نهايت تقيه را به كار برد و بسيار مدبرانه عمل كرد تا بتواند از شئونات شيعيان، منزلت علويان و فرهنگ اهل‌بيت (عليهما السلام) و كانون‌هاى مقدس و زيارتى عراق صيانت كند، ولى سرانجام خفاشان شب‌پرست نتوانستند اين درخشندگى را تحمل كنند و سعايت كنندگان، حسودان و جاه‌طلبان كه چون مارهاى سمى و كژدم‌هاى زهرآگين در اطرافش مى‌خزيدند، سرنوشت تلخى را براى مؤيدالدين قمى رقم زدند و همين سم‌پاشى باعث شد كه ابوجعفر منصور (مستنصر بالله) بر وى خشمگين شود و مؤيدالدين را به اتهام دروغين ارتباط با خوارزمشاهيان، در سال ۶٢٩ هجرى از مقام وزارت عزل كرد و در هفتم شوال المكرم همين سال او را به همراه برادرش حسين، فرزندش فخرالدين احمد و برخى اصحاب دستگير و در دارالخلافه زندانى كرد. فرزندش پيش از وى به طرز مشكوكى در زندان كشته شد. او هم پس از مرگ فرزند، دچار كسالت گرديد و سرانجام در خانه دختر خود درگذشت و پيكرش در جوار بارگاه كاظمين دفن گرديد؛ رحمت و بهشت خداوند بر او باد.[۲۶]

پانوشت

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ مؤید الدین محمد مقدادی و عمران مشهد کاظمین(ع)، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۵ و ۱۶، ص۱۴۴.
  2. محدث قمى، الكنى والالقاب، ص١٩٣-١٩۴، احمد رحيمى، گنجينه دانشوران، ص١٨٨.
  3. ابن‌اثير، اسدالغابه، ج۴، ص۴٠٩.
  4. محمدتقى تسترى، قاموس الرجال، ج٩، ص١١۴.
  5. ابن‌سعد واقدى، الطبقات، ج٣، ص١١۴.
  6. احمد رحيمى، گنجينه دانشوران، ص١٨٧و١٨٨، محدث قمى، تتمة المنتهى، ص١٨٧و١٨٨.
  7. ذهبى، تاريخ الاسلام، ج۴۴، ص٣۶۴.
  8. تاريخ تشيع، ص١۴٣و١۴۴.
  9. رجال كشى، ص۴٣٧؛ فهرست شيخ طوسى، ص٢٣۴؛ رجال نجاشى، ص٢٠٩؛ قاموس الرجال، ج٧، ص٩٠؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج۴٨، ص١۵٨.
  10. عزيزالله بيات، تاريخ ايران از ظهور اسلام تا ديالمه، ص١۵٩؛ حمدالله مستوفى، تاريخ گزيده، ص٣۶۶؛ خواندمير، حبيب السير، ج٢، ص٣٢٣-٣٢٧.
  11. تتمة المنتهى، ص٣٢٠و٣٢٧.
  12. جعفر الخليلى، موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٢٣، ١۶۶و١۶٧.
  13. ابن ابى‌الحديد، شرح نهج‌البلاغه، مقدمه شارح.
  14. تجارب السلف، ص٣٣٩-٣۴۴.
  15. محمدحسين آل ياسين، تاريخ حرم كاظمين، ترجمه غلامرضا اكبرى، ص٣٧.
  16. تاريخ فخرى، ص٢٨۶.
  17. تجارب السلف، ص٣۴٠.
  18. تجارب السلف، ص٣۴۶؛ تاريخ فخرى، ص٢٨٧.
  19. تاريخ حرم كاظمين، ص٣٩.
  20. موسوعة العتبات المقدسه، ج٩، ص١٠۶؛ تاريخ كاظمين، ص۴١و۴٢.
  21. هندوشاه نخجوانى، تجارب السلف، ص٣٣۶-٣٣٨.
  22. ذهبى، سير اعلام النبلاء، ج٢٣، ص١۶٢.
  23. سيد حسن امين، مستدركات اعيان الشيعه، ج اول، ص١٩۴؛ ميرزا حسين نورى، خاتمه مستدرك الوسايل، ح٢، ص۴٢۴.
  24. محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، ص١۴۴.
  25. مصطفى صادقى كاشانى، دولتمردان شيعه در عهد عباسى، ص١٣٧.
  26. مصطفى جواد، تعليقات النقص، ص ٨۶۴؛ ابن‌فوطى، مجمع الادب، ص٣٨۶.
  1. به سبب وجود مسجدى به نام مسجد باب التين (مسجد كاظميه) در كنار مضجع شريف، كه شيعيان از داخل اين مسجد، قبر آن دو امام را زيارت مى كردند، بقعه امامين به «مشهد باب التين» نير معروف شد.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله مؤید الدین محمد مقدادی و عمران مشهد کاظمین(ع)، غلامرضا گلی زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره پانزدهم و شانزدهم، تابستان و پاییز 1392، ص141 است.