جرهم
جُرْهُم، از مشهورترین قبایل قَحطانی یمن در روزگار کهن است که به منطقه حجاز کوچ کرده بودند. جرهمیان پس از مهاجرت به مکه، با گسترش قلمرو و جنگ با دیگر قبائل حجاز مانند عمالقه، حاکمیت مکه را تا چند سده به دست گرفتند.
نسب | فرزندان معرب یقطن از نسل سام بن نوح |
---|---|
محل حکومت | مکه |
مدت حکومت | 300 یا 600 سال |
مکان | مکه |
سرسلسله | مضاض بن عمرو |
جنگها | نبرد با عمالقه، جنگ با یهودیان مکه، نبرد با قبایل ازدی،جنگ با خزاعه |
شاخهای از | قبایل قَحطانی یمن |
مهمترین اقدامات | بازسازی کعبه |
مناصب مهم | متولی امور کعبه |
مذهب | نامشخص |
پس از سکونت هاجر و اسماعیل در مکه و جوشش چشمه زمزم، جرهمیان که پیشتر در پیرامون مکه ساکن بودند، در کنار زمزم که در آن روزگار ساکنی نداشت، سکنا گزینند.
اسماعیل(ع) در بین جرهمیان رشد کرد و از آنان زن گرفت و صاحب فرزندانی شد. اندکی بعد، با بازگشت حضرت ابراهیم(ع)، ایشان به همراه پدر، خانه کعبه را بنا کردند. در گزارشی از همکاری جرهم با ابراهیم(ع) در ساخت کعبه سخن رفته است.
پس از وفات اسماعیل(ع)، پسرش نابت، امر کعبه را به عهده گرفت پس از وفات نابت، جرهم بر امور کعبه مسلط شدند اما بر اثر ظلم و ستم فراوان، بر مردم از قدرت و نفوذشان در منطقه کاسته شد.
زبان و گویش جرهم مورد اختلاف تاریخنگاران است؛ برخی زبان جرهمیان را عربی و بعضی آن را عبرانی دانستهاند. از پیشینه اعتقادی جرهم نیز گزارش دقیقی در دست نیست.
سرانجام خزاعیان که در اطراف مکه ساکن بودند به آنان حملهور شدند و بر آنها پیروز شدند؛ آنان پس از بیرون راندن جرهمیان از مکه، خود عهده دار امور کعبه شدند.
با توجه به پراکندگی جمعیتی جرهم پس از فروپاشی حکومت آنان، از واکنش بازماندگان جرهم در برابر ظهور پیامبر اسلام گزارشی در دست نیست.
لغتشناسی
جرهم را واژهای عربی دانستهاند؛ اما ابن کلبی آن را معرب ذُرهم میداند [۱] ابن سعد و طبری نام جرهم را هَذرم نوشته است [۲] این واژه در تورات به شکل هدورام (Hadoram) آمده است [۳]
فقدان گزارشهای دقیق
در باره ساکنان و نیز رؤسای مکه و متولیان و متصدیان کعبه پیش از اسلام، آگاهیهای دقیق و روشن و درخور اطمینانی در دست نیست. گزارشهای موجود در منابع تاریخی، حدیثی، و تفسیری در این زمینه، پراکنده و اسطورهای و گاه متعارض هستند. از این رو، به پشتوانه آنها نمیتوان تصویری روشن و دقیق از قبایل ساکن و چیره بر مکه و حجاز و متولیان و متصدیان کعبه مانند بنیاسماعیل، جرهم، عمالقه و خزاعه به دست داد. تصویر ارائه شده در این مقاله در باره جرهم، رهآورد ساماندهی گزارشهای منابع در زمینه این قبیله است که همه آنها از ارزش یکسان برخوردار نیستند.
قبایل جرهم
در منابع اسلامی، از دو قبیله عربی اصیل (عاربه) [۴] و متفاوت به نام جرهم اول و جرهم دوم یاد شده است.
جرهم اول
از تاریخ جرهم اول، آگاهی چندان در دست نیست. به ادعای تاریخنگاران عرب، آنان از نسل سام بن نوح بودند که در دوره عاد و ثمود میزیستند و سپس منقرض شدند. از این رو، آنان را عرب بائده (منقرض شده) خواندهاند. [۵]
شماری از مفسران ذیل آیه40 سوره هود و آیه 119 سوره شعراء، که در آنها خداوند به شمار اندک مؤمنان و نجات یافتگان همراهِ نوح اشاره دارد، به پشتوانه روایتی از ابن عباس، یکی از هشتاد فرد حاضر در کشتی را جرهمی دانستهاند. [۶]
جرهم دوم
جرهم دوم به جرهم، فرزند [۷] یا نبیره قحطان [۸] (معرب یقطن) [۹] نیای اعلای عرب جنوبی [۱۰] و از بازماندگان سام بن نوح [۱۱] منتسب هستند.
این قبیله در تمایز با جرهم اول، به جرهم قحطانی شهرت یافت. بعدها برخی برای کاستن منزلت جرهمیان، پدرِ جرهم را از فرشتگان گناهکار و رانده شده خداوند دانستند. [۱۲]
مادر جرهم را زنی از عَمالقه شناساندهاند. [۱۳] مجموعه بزرگ بنییَعْرُب بن قحطان با دو شاخه گسترده خود به نام حِمْیَر [۱۴] و کَهْلان [۱۵] از بزرگترین قبایل همعرض جرهم به شمار میآید.
مهاجرت به مکه
جرهمیان که در آغاز در یمن سکونت داشتند، سالها پیش از میلاد مسیح [۱۶] به حجاز مهاجرت کردند و نخست در تِهامه در غرب مکه و یا ذیالمجاز و عرفات در 23 کیلومتری شرق مکه [۱۷] و سپس در نزدیکی زمزم مسکن گزیدند. [۱۸]
دلائل مهاجرت
با گسترش جمعیت تیرههای قحطانی یمن و اختلاف سخت آنان بر سر ریاست و قدرت، جرهمیها ناگزیر شدند یمن را ترک کنند و در حجاز مستقر شوند. [۱۹]
برخی خشکسالی در یمن [۲۰] و بعضی انقراض سلطه عمالقه در حجاز به دست یعرب بن قحطان، برادر جرهم، و واگذاری حکومت این سرزمین به جرهم [۲۱] را از دیگر عوامل این مهاجرت شمردهاند.
برخی انقراض عمالقه به دست جرهم را در دورههای پسین حضورِ این قبایل در مکه در نبردی نزدیک مکه دانستهاند. [۲۲]
شیوه سکونت
روایات در باره شیوه سکونت جرهم در مکه نیز متفاوت و گاه متناقض هستند.
به گزارشی، پس از سکونت هاجر و اسماعیل در مکه و جوشش چشمه زمزم، جرهمیان که پیشتر در پیرامون مکه ساکن بودند، به رهبری مَُضاض بن عمرو از هاجر اجازه خواستند تا در کنار زمزم که در آن روزگار ساکنی نداشت، سکنا گزینند. [۲۳]
اما هاجر سکونت قطعی آنان را وابسته به اجازه حضرت ابراهیم دانست. بدین سان، جرهمیان چادرهای خود را در آن جا برپا کردند و با بازگشت ابراهیم به مکه و خشنودی او از همسایگی جرهم، سکونت خود را در مکه قطعی نمودند. در این میان، هریک از جرهمیان نیز با اهدای یک یا دو گوسفند به اسماعیل، رابطه خود با خاندان ابراهیم را استوار کردند. [۲۴] به گزارش مسعودی، پس از جوشش زمزم، نخست عمالقه و سپس جرهم با اجازه هاجر، کنار زمزم ساکن شدند. [۲۵]
گمان میرود تاریخنگاران در پرداختن به جرهم و روابطشان با اسماعیل و هاجر، به قصهپردازی روی آوردهاند؛ زیرا ابراهیم و اسماعیل برای آنان شناخته شده نبودند تا حرمت و شان آنها را نگه دارند و برای بهرهگیری از آب زمزم منتظر اجازه هاجر و ابراهیم باشند؛ به ویژه آن که هنوز کعبه ساخته نشده و نهاد حج تاسیس نشده بود. وانگهی سکونت جرهمیان پس از مهاجرت آن قدر برایشان حیاتی بود که برای دسترسی به آب به اجازه یک زن اهمیتی نمیدادند.
ازدواج اسماعیل
بعدها جرهمیان دختری از خود را به ازدواج اسماعیل درآوردند. برخی هر دو همسر اسماعیل را جرهمی میدانند و بر این باورند که پس از طلاق همسر اول، به سفارش پدرش با رِعله یا سیده یا حیفاء دختر مضاض بن عمرو [۲۶] و یا سامه دختر مهلهل بن سعد جرهمی [۲۷] ازدواج کرد و از او صاحب 12 پسر شد.[۲۸]
این روایات مبنای فضیلتتراشی برای جرهمیان شد. برخی باور دارند که هر گاه مردی قریشی شایسته امامت یافت نشود، باید مردی کنانی و سپس یکی از فرزندان اسماعیل را برگزید و اگر هیچ یک از اینان یافت نشود، باید فردی از جرهم به سبب آن که اسماعیل داماد آنان است، انتخاب گردد. [۲۹]
در نسلهای پسین نیز ازدواجهایی میان جرهمیان و فرزندان اسماعیل صورت گرفت. همسران مَعد بن عَدنان، [۳۰] نَزار بن معد، [۳۱] مُضر بن نزار [۳۲] و مالک بن نضر، [۳۳] بزرگ کنانه و از نیاکان پیامبر، را زنانی از جرهم دانستهاند.
زبان و گویش
زبان و گویش جرهم مورد اختلاف تاریخنگاران است. برخی زبان جرهمیان را عربی [۳۴] و آنان را فصیحترین عرب شمردهاند [۳۵] و بر این باورند که اسماعیل به زبان سُریانی سخن میگفت و بر اثر همزیستی با جرهم عربی را از آنان فراگرفت. [۳۶]
در برابر این دیدگاه، گروهی با تعصبورزی به عرب بودن اسماعیل و بدون توجه به خاستگاه یمنی جرهمیان، مدعی شدهاند که زبان جرهمیان عبرانی بوده [۳۷] و هیچ گاه عربی نبوده و اسماعیل از نخست به زبان عربی سخن میگفته [۳۸] یا این زبان را از جبرئیل(ع) فراگرفته است. در این میان، به روایتی از ابن عباس استناد میکنند که اسماعیل نخستین کسی بوده که به زبان عربی سخن گفته است.[۳۹]
تقابل این دو نظر را نتیجه تعصبات قحطانیان (دیدگاه اول) و نَزاریان (دیدگاه دوم) دانستهاند. [۴۰]
بعضی زبان جرهمیان را عربی دانستهاند؛ اما آن را متفاوت از زبان قرآن شمردهاند. [۴۱] در برابر، ابن بریده، مقصود از لسان عربی در آیه ﴿بِلِسانٍ عَرَبِیٍّ مُبینٍ﴾؛ (سوره شعراء، آیه195) را زبان جرهمیان دانسته است؛ [۴۲] خداوند در این آیه به نزول قرآن به زبان عربی روشن تصریح دارد.
برخی از واژگان جرهم در قرآن یاد کردهاند که از آن میان، میتوان به (اَلّا تَعولُوا) در آیه 3 سوره نساء، [۴۳] (باءُوا) در آیه 90 سوره بقره، [۴۴] و (یَیْاَسِ) در آیه 31 سوره رعد، اشاره کرد. [۴۵] سیوطی از 25 واژه جرهمی به کار رفته در قرآن نام برده است. [۴۶]
اداره امور مکه
با مرگ نابت بن اسماعیل، اداره امور کعبه از دست فرزندان اسماعیل بیرون گشت و به دست جرهم افتاد. [۴۷]
نخستین حاکم
از مضاض بن عمرو [۴۸] یا حارث بن مضاض [۴۹] به عنوان نخستین سران جرهمی متولی کعبه یاد کردهاند.
یعقوبی بر خلاف دیگران، بر این باور است که جرهمیان به احترام فرزندان اسماعیل، امور کعبه را به آنان واگذار کردند. [۵۰]
نبرد با عمالقه
پس از سلطه جرهمیان بر مکه، آنان برای تحقق حاکمیت مطلق خود بر مکه، با عمالقه که در آن جا میزیستند، به نبرد برخاستند و پس از پیروزی بر آنان حکومت سیصد [۵۱] یا ششصد ساله [۵۲] بر مکه را آغاز کردند.
در منابع از دو نبرد میان جرهم و عمالقه سخن رفته است. در نخستین درگیری، عمالقه بر جرهم غلبه یافت؛ اما در نبرد دوم جرهم پیروز شد؛ [۵۳] پیروزی جرهمیان تا مدتی مبدا تاریخ عدنانیان بود. [۵۴]
گسترش قلمرو
جرهم برای گسترش قلمرو خود، با قبیلهای دیگر با نام قطوراء که پایین مکه میزیستند، نیز به نبرد پرداخت و آنان را شکست داد. [۵۵] دینوری از نبردی میان جرهم و بنومعتمر که با هدف اقامت در مکه به آن جا مهاجرت کرده بودند، یاد نموده است. [۵۶]
جنگ با یهودیان
نبرد دیگر جرهم با یهودیانی بود که از شمال به سوی مکه آمده بودند. در این نبرد، حارث بن مضاض توانست بر یهودیان غلبه نماید. [۵۷] طبری نیز از درگیری حارث بن مضاض با یهودیان سخن گفته است. در این نبرد، بسیاری از جرهمیان کشته شدند. [۵۸]
نبرد با قبایل ازدی
در روند مهاجرت قبایل ازدی از یمن به مناطق مرکزی و شمالی شبه جزیره، جرهمیان با چالشی تازه روبهرو شدند. بخشی از ازدیان جنوب با هدف سکونت در مکه، به رهبری ثعلبة بن عامر به نبرد با جرهم برخاستند؛ ولی شکست خوردند. [۵۹]
شکست از خزاعه
در پی این شکست، برخی از آنان که بعدها به خزاعه شهرت یافتند، با پذیرش حاکمیت جرهم، در پیرامون مکه ساکن شدند و به تدریج روابط خویشاوندی با آنان برقرار کردند. بعدها ایشان به رهبری عمرو بن لحی که مادری جرهمی داشت و مدعی پردهداری کعبه بود، به نبرد با جرهم پرداختند و به حاکمیت آنان پایان دادند. [۶۰]
به گزارشی، همراهی بنیبکر، از اسلاف قریش و فرزندان اسماعیل، با خزاعه [۶۱] را میتوان از دلیلهای شکست جرهمیان دانست. نیز آوردهاند که پیش از نبرد با خزاعه، هشتاد تن از مردان جرهم بر اثر ابتلا به عذاب خداوند (خونریزی از دماغ و دملهای چرکین) مردند و بدین سان، از قدرت نظامی آنان کاسته شد. [۶۲]
عدم مشروعیت حاکمان جرهمی
در باره عدم مشروعیت حاکمان جرهمی که به عذاب و انقراض ایشان انجامید، مطالبی افسانهگون آوردهاند تا کار بنیبکر و خزاعه را توجیه کنند. هتک حرمت کعبه به دست جرهم را عامل درگیری خزاعه و بنیبکر شمردهاند.
افسانه زنای دو تن از جرهم به نام اُساف و نائله درون کعبه که به سنگ شدن آنان انجامید [۶۳] و نیز سرقت پنج جرهمی از هدایا و نذورات کعبه که بر اثر سقوط یکی از دزدان درون چاهِ محل نگهداری اموالِ کعبه، ناکام ماند، [۶۴] از جمله این موارد شمرده شده است.
نیز آوردهاند که جرهمیان به حاجیان و مسافران ستم میکردند. اینان که تا پیش از غلبه بر قطوراء در قعیقعان در بالای مکه ساکن بودند، همراه قَطوراء که در اجیاد در پایین مکه سکنا داشتند، از اموال افرادی که از سمت آنان وارد مکه میشدند، عُشریه میگرفتند.
پس از غلبه جرهم بر قطوراء، ظلم جرهم فزونی یافت [۶۵] از این نبرد به عنوان نخستین «بغی» در مکه نام بردهاند. [۶۶]
در این میان، هشدارهای مضاض، حاکم جرهمی، مانع کارهای آنان نشد. او مردم خود را از حرمتشکنی حرَم و ظلم به وارد شدگان و پناه آورندگان به حرم پرهیز داد و سرنوشت عمالقه را که به سبب استخفاف حرم و ستم به مردم به اراده خداوند نابود شدند، یادآوری کرد. اما جرهمیان مال و سلاح خود را به رخ کشیدند و خود را از آن رو که برترین عرب هستند، شکستناپذیر پنداشتند [۶۷] ریشه داشتن پیمان حلف الفضول، در دوران جرهم که با هدف حمایت از مظلومان، میان چند تن از جوانمردان جرهم بسته شده بود،[۶۸] از رواج ظلم در این دوره حکایت دارد.
فرار جرهمیان از مکه
مضاض بن عمرو، واپسین حاکم جرهم پیش از نبرد با خزاعه، در مخالفت با این جنگ، همراه نزدیکانش از صحنه درگیری خارج شد [۶۹] و به دره قَنَوْنَی/قنونا از درههای سَرات میان مکه و یمن رفت. [۷۰] از این رو، عمرو بن حارث بن مضاض رهبری جرهمیان باقیمانده را در نبرد با خزاعه بر عهده گرفت. [۷۱]
وی پس از شکست و هنگام گریز از مکه، دو آهوی طلایی را که به گمان مسعودی، به دست ساسان، نیای بزرگ ساسانیان ایران، به کعبه اهدا شده بود، [۷۲] همراه اشیایی دیگر از جمله پنج شمشیر، [۷۳] چند زره [۷۴] و چندین جامه فاخر [۷۵] در چاه زمزم انداخت و این چاه را با خاک پنهان کرد.
این اشیاء بعدها در پی بازکاوی چاه زمزم به دست عبدالمطلب کشف شد. [۷۶] برخی از دفن حجرالاسود به دست جرهمیان در این هنگام و کشف آن از جانب قُصی بن کلاب یاد کردهاند. [۷۷] شکست جرهم و اخراج از مکه را در اوایل سده 3 [۷۸] یا 4م [۷۹] دانستهاند.
انقراض و نابودی
در پی این رویداد، مضاض بن عمرو، رئیس جرهم که در مخالفت با این نبرد از مکه بیرون شده بود، از خزاعه درخواست کرد تا به مکه بازگردد. ولی این بار خزاعیان از ورود او و دیگر جرهمیان جلوگیری و آنان را به مرگ تهدید نمودند. [۸۰]
آن دسته از جرهمیان که توانستند از این کشتار جان سالم به در ببرند، همراه رئیس خود به سرزمین جهینه یا عسیر در جنوب شبه جزیره و در منطقه یمن [۸۱] رفتند؛ ولی در آن جا همگی بر اثر سیل نابود شدند. [۸۲]
طبری از شکست و نابودی جرهم به دست مَعَد بن عدنان، از نوادگان اسماعیل و نیاکان پیامبر، حکایت کرده است. [۸۳] یعقوبی باور دارد که فروپاشی سلطه جرهم از هنگام اُدَد، پدر عدنان، آغاز شد. [۸۴] به احتمال، این گزارشها در صدد بیان این واقعیت هستند که مقدمات شکست جرهم از دوره معد یا اُدَد فراهم گشت.
به گزارش ابن هشام، بشر بن حارث جرهمی واپسین زمامدار جرهمی کعبه بود که پس از پیوستن به سلیمان نبی (970-928 ق. م.) به فرمان او حکومت را به نوادگان اسماعیل سپرد. [۸۵] در گزارشی، از نابودی جرهم به دست دوس العتق یاد شده است. بر پایه این گزارش، پس از مرگ نبوکد نصر، پادشاه بابل (561-605ق. م.) که پیش از آن در نبردی عربها را شکست داد، معد بن عدنان همراه پیامبران بنیاسرائیل برای انجام حج به مکه آمد. وی در این سفر، در باره بازماندگان جرهمیانی که به رهبری حارث بن مضاض با دوس العتق جنگیده و کشته شده بودند، سؤال کرد.[۸۶] پایان یافتن حکومت جرهم و اخراج آنان از مکه، تا مدتی از سوی فرزندان معد بن عدنان مبدا تاریخ به شمار میرفت. [۸۷]
حاکمان جرهمی و قبور آنها
ابن خلدون از 11 حاکم جرهمی یاد کرده است:
1. جرهم بن قحطان، 2. عبد یالیل بن جرهم، 3. عبدالمدان بن جرهم (عبدالمدان بن عبد یالیل)، [۸۸] 4. نُفَیلة بن عبدالمدان، 5. عبدالمسیح بن نفیله، 6. مُضاض بن عبدالمسیح (معاصر با اسماعیل)، 7. حرث بن مضاض، 8. جرهم بن عبد یالیل، 9. عمرو بن حرث بن مضاض، 10. بشیر بن حرث، 11. مضاض بن عمرو بن مضاض. [۸۹]
این حاکمان تا مدتی تابع حکومت بنییعرب، عموزادگان خود، در یمن بودند [۹۰] یعقوبی نیز با اختلاف فراوان به نام حاکمان پس از حرث بن مضاض اشاره کرده است. [۹۱] به گزارش از همدانی، قبرهای شاهان جرهم در دوحةالزیتون نزدیک مکه قرار داشت. [۹۲] ابن کثیر به قبور شاهان جرهم در غاری نزدیک مکه اشاره دارد که به دست عبدالله بن جَدعان، بزرگ تیره بنیتمیم، کشف شد و عبدالله اشیای گرانبهای آن را برداشت. [۹۳] شواهدی از وجود برخی جرهمیان در بخشهایی از جزیرة العرب پس از پایان حکومت جرهم حکایت دارد. بلاذری آن گاه که از رانده شدن یهودیان بیتالمقدس به دست نبوکد نصر و گریز آنان به سوی یثرب یاد میکند، از حضور برخی جرهمیان در یثرب گزارش میدهد [۹۴]
باورها و آداب
از پیشینه اعتقادی جرهم گزارشی در دست نیست.
همکاری در ساخت کعبه
در گزارشی، از همکاری جرهم با ابراهیم(ع) در ساخت کعبه سخن رفته است. [۹۵] با دعوت ابراهیم به توحید و حج در سه سفر خود به مکه، جرهمیان این دعوتها را اجابت کردند [۹۶] و با او و اسماعیل حج گزاردند. [۹۷]
اسماعیل پیامبر جرهم
شماری از مفسران از اسماعیل به عنوان پیامبر جرهم یاد کردهاند. [۹۸] ابن کلبی نیز در تفسیر آیه54 سوره مریم به این امر اشاره دارد: ﴿وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ اِسْماعیلَ اِنَّهُ کانَ صادِقَ الْوَعْدِ وَ کانَ رَسُولاً نَبِیًّا﴾؛ «و در این کتاب، از اسماعیل یاد کن که به وعده خود وفادار و فرستاده خدا و پیامبر بود». [۹۹] منابع از وجود تلبیهای ویژه برای جرهمیان هنگام حج گزارش دادهاند. [۱۰۰]
بازسازی کعبه
حاکمان جرهمی آن گاه که کعبه دومین بار بر اثر رویدادهای طبیعی ویران شد، آن را بازسازی کردند [۱۰۱] و برای کعبه دری با دو لنگه و قفل ساختند. [۱۰۲]
مسعودی این بازسازی را در حکومت حارث بن مضاض اصغر، واپسین حاکم جرهمی، دانسته است. [۱۰۳] آوردهاند که حاکمان جرهم نخستین کسانی بودند که بر کعبه پرده پوشاندند. [۱۰۴]
مبارزه با بتپرستی
بعدها با روی کار آمدن خزاعیان، هنگامی که رهبر خزاعه میکوشید تا بتپرستی را در مکه رواج دهد، مردی جرهمی تغییر دین ابراهیم و ترویج بتپرستی را به دست وی ستمکاری خواند. [۱۰۵]
پرستش اجرام آسمانی
گزارشی از پرستش اجرام آسمانی همچون سیاره مشتری از سوی جرهم حکایت دارد. [۱۰۶]
جرهمیان دوران بعثت
با توجه به پراکندگی جمعیتی جرهم پس از فروپاشی حکومت آنان، از واکنش نخستین بازماندگان جرهم در برابر ظهور پیامبر اسلام گزارشی در دست نیست. در این میان، تنها از چند گزارش میتوان به اسلام برخی از جرهمیان و ارتباط آنان با پیامبر پی برد.
صحابی پیامبر
برخی از صحابهنگاران از آسیه دختر فَرَج که در حُجون نزدیک مکه میزیسته، یاد کرده و او را صحابی پیامبر شمردهاند. [۱۰۷]
اعطای مالیات به پیامبر
نیز قبیلهای ناشناخته با نام بنیسامر که تنها در شماری از منابع فقهی از آنان یاد شده، به جرهم نسبت داده شده است. اینان که به زنبورداری اشتغال داشتند، یکدهم محصول خود را به عنوان مالیات به پیامبر میپرداختند؛ ولی در دوره خلافت عمر، از پرداخت آن سر باززدند. [۱۰۸]
لعن و نفرین پیامبر
بنیلِحیان که آنان را از بقایای جرهم دانستهاند،[۱۰۹] در صفر سال چهارم ق. ضمن به شهادت رساندن پنج تن از یاران پیامبر و اسارت دو تن دیگر و سپس فروش اسیران به قریش که به شهادتشان انجامید، تا مدتی مورد لعن و نفرین پیامبر بودند. [۱۱۰]
شماری از مفسران در شان نزول آیه 128 سوره آلعمران، به نفرین ایشان در حق بنیلحیان اشاره کردهاند؛ ﴿لَیْسَ لَکَ مِنَ الْاَمْرِ شَیْءٌ اَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ اَوْ یُعَذِّبَهُمْ فَاِنَّهُمْ ظالِمُونَ﴾؛ «هیچ اختیاری درباره عفو کافران یا مؤمنان برای تو نیست؛ مگر این که خدا بخواهد آنها را ببخشد یا مجازات کند؛ زیرا آنها ستمکارانند». [۱۱۱] رسول خدا در جمادیالاولی سال پنجم ق. یا ربیعالاول سال ششم ق [۱۱۲] به انتقام خون شهیدان رجیع، با 200 سوار به سوی بنیلحیان حرکت کرد؛ ولی آنان با آگاهی از حرکت پیامبر، به کوهها گریختند. از این رو، مسلمانان بدون درگیری به مدینه بازگشتند. [۱۱۳]
کتب و منابع تاریخی مرتبط
کتاب اخبار جرهم از هشام بن محمد بن سائب کلبی [۱۱۴] و کتاب جرهم از محدث شیعی ابراهیم بن سلیمان خزاز کوفی (م. 310ق.) از جمله کتبی هستند که در باره سرگذشت جرهم نگاشته شدهاند. [۱۱۵]
نیز داستانهای عبید بن شریه جرهمی که روزگار پیامبر را درک نمود و بعدها نیز گزارشهای پیشینیان را برای معاویه حکایت کرد، با نام «اخبار عبید بن شریه الجرهمی فی اخبار الیمن و اشعارها و انسابها» همراه با کتاب التیجان ابن هشام چاپ شده است. از این رو، عبید را نخستین نویسنده عرب دانستهاند. [۱۱۶]
پیوند به بیرون
بنیاد دائرة المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، «جُرْهُم».
پانویس
- ↑ جمهرة اللغه، ج2، ص1137؛ فی التعریب و المعرب، ص65.
- ↑ الطبقات، ج1، ص43؛ تاریخ طبری، ج1، ص143.
- ↑ کتاب مقدس، تکوین 27؛ 10؛ اخبار 1، 21، 18، 10، 28.
- ↑ نهایة الارب، ج2، ص292؛ عمدة القاری، ج12، ص211.
- ↑ البدایة و النهایه، ج1، ص118-119؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص19؛ صبح الاعشی، ج1، ص359-360.
- ↑ جامع البیان، ج12، ص57؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج8، ص2790.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص8؛ مروج الذهب، ج1، ص54؛ السیرة النبویه، ج1، ص5.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص143؛ الطبقات، ج1، ص43.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص7-8.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص3؛ المعارف، ص26-27؛ البحر المحیط، ج4، ص326.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص8؛ مروج الذهب، ج1، ص54؛ السیرة النبویه، ج1، ص5.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص139؛ کتاب الحیوان، ج1، ص122-123؛ بحار الانوار، ج60، ص313.
- ↑ الاخبار الطوال، ص7.
- ↑ الانباه، ص133؛ مروج الذهب، ج2، ص44؛ الطبقات، ج3، ص40.
- ↑ الاخبار الطوال، ص41؛ الانساب، ج4، ص9، 202-203؛ معجم البلدان، ج1، ص247.
- ↑ البلدان، ص86.
- ↑ المعالم الاثیره، ص189.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
- ↑ الاخبار الطوال، ص8؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص183.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص256؛ مروج الذهب، ج2، ص52.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص30-31؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص183.
- ↑ الاخبار الطوال، ص8؛ مروج الذهب، ج2، ص20؛ معجم البلدان، ج4، ص231.
- ↑ صحیح البخاری، ج3، ص108؛ السنن الکبری، ج5، ص101.
- ↑ مجمع البیان، ج1، ص389؛ تفسیر قمی، ج1، ص61.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص20.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص27؛ تاریخ طبری، ج1، ص189؛ السیرة النبویه، ج1، ص5؛ الاغانی، ج15، ص11.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص52.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص133؛ البدء و التاریخ، ج3، ص61؛ البدایة و النهایه، ج1، ص221.
- ↑ روح المعانی، ج26، ص166؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج5، ص366-367.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص223؛ البدایة و النهایه، ج2، ص190.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص28؛ الطبقات، ج1، ص59.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص75؛ الانباه، ص64.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص95؛ الطبقات، ج1، ص65.
- ↑ نهایة الارب، ج1، ص224؛ المعارف، ص27.
- ↑ الغارات، ج2، ص766؛ شرح نهج البلاغه، ج16، ص146.
- ↑ الفهرست، ص8؛ مروج الذهب، ج2، ص45؛ الطبقات، ج1، ص43.
- ↑ مجانی الادب، ج3، ص293؛ فی تاریخ الادب الجاهلی، ج1، ص24.
- ↑ الاستغاثه، ج1، ص74؛ التنبیه و الاشراف، ص70؛ طبقات فحول الشعراء، ج1، ص3.
- ↑ السمتدرک، ج2، ص502؛ فتح الباری، ج6، ص286؛ الدرر المنثور، ج4، ص273.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص46.
- ↑ طبقات فحول الشعراء، ج1، ص9-10.
- ↑ تفسیر ابن ابی حاتم، ج9، ص2818؛ الدر المنثور، ج5، ص94؛ المصنف، ج7، ص157.
- ↑ حقائق التاویل، ص300؛ تفسیر ثعلبی، ج3، ص248.
- ↑ التبیان، ج1، ص350؛ الاتقان، ج1، ص384.
- ↑ تفسیر العز بن عبدالسلام، ج2، ص154.
- ↑ الاتقان، ج1، ص384.
- ↑ الاخبار الطوال، ص9؛ نک: قصة الادب فی الحجاز، ص126.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص111؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ تاریخ طبری، ج2، ص37؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص81-82.
- ↑ مروج الذهب، ج1، ص54.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص22.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص364.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص22.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص173؛ صبح الاعشی، ج6، ص227.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص111؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص82؛ الاغانی، ج15، ص12؛ معجم البلدان، ج4، ص231.
- ↑ الاخبار الطوال، ص9.
- ↑ الاعلام، ج2، ص157.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص399.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص203؛ امتاع الاسماع، ج9، ص172.
- ↑ المنمق، ص288؛ السیرة النبویه، ج1، ص117-119؛ تاریخ طبری، ج2، ص37؛ الکامل، ج2، ص43.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص111-114؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص30.
- ↑ المنمق، ص282؛ السیرة النبویه، ج1، ص113؛ مروج الذهب، ج2، ص54؛ المفصل، ج1، ص361.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص82؛ المنمق ص289؛ مروج الذهب، ج2، ص54؛ الاغانی، ج15، ص13.
- ↑ الاغانی، ج15، ص13؛ صبح الاعشی، ج4، ص262؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص87.
- ↑ الاغانی، ج15، ص12؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص137؛ السیرة النبویه، ج1، ص73.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص113.
- ↑ الاغانی، ج15، ص14؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص138.
- ↑ الاغانی، ج17، ص300؛ انساب الاشراف، ج2، ص12؛ المنتظم، ج2، ص310.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص93-94؛ الاغانی، ج15، ص15؛ الاعلام باعلام بیت الله الحرام، ص73-74.
- ↑ الاغانی، ج15، ص15-16؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص93-94.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص113؛ مروج الذهب، ج2، ص54.
- ↑ مروج الذهب، ج1، ص265؛ المفصل، ج4، ص16.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص146؛ تاریخ طبری، ج2، ص39.
- ↑ الکامل، ج1، ص616.
- ↑ نهایة الارب، ج16، ص48.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص251.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص174.
- ↑ قلب جزیرة العرب، ص243.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص93؛ تاریخ مکه، ص21.
- ↑ الاغانی، ج15، ص15-16؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص96.
- ↑ المعالم الاثیره، ص152.
- ↑ المنمق، ص288؛ تاریخ طبری، ج2، ص38؛ الکامل، ج2، ص42.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص327.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
- ↑ التبیان، ص212.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص399؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص239.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص173؛ صبح الاعشی، ج6، ص227.
- ↑ الاعلام، ج4، ص153.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص31.
- ↑ الاعلام، ج2، ص157، 305؛ ج4، ص187؛ ج8، ص45.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
- ↑ المفصل، ج1، ص362.
- ↑ البدایة و النهایه، ج2، ص276.
- ↑ فتوح البلدان، ج1، ص25-26.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص8.
- ↑ الطبقات، ج1، ص41؛ تاریخ دمشق، ج6، ص256.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص70؛ تاریخ مکة المشرفه، ج1، ص48؛ اثارة الترغیب، ج1، ص103.
- ↑ الصافی، ج4، ص285؛ مجمع البیان، ج6، ص800.
- ↑ التفسیر الوسیط، ج3، ص1485-1486؛ تفسیر قرطبی، ج11، ص116؛ مجمع البیان، ج6، ص800.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج3، ص125؛ روض الجنان، ج11، ص166.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص86؛ الاعلاق النفیسه، ص29؛ الاغانی، ج15، ص13.
- ↑ اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص225.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص23.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص17.
- ↑ مروج الذهب، ج2، ص29؛ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص101؛ المسالک و الممالک، ج1، ص387.
- ↑ فی تاریخ الادب الجاهلی، ج1، ص75.
- ↑ معرفة الصحابه، ج6، ص3267؛ اسد الغابه، ج5، ص389؛ الاصابه، ج8، ص3.
- ↑ المبسوط، ج2، ص216.
- ↑ تاریخ طبری، ج1، ص361؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص237.
- ↑ المغازی، ج1، ص354؛ صحیح ابن حبان، ج5، ص321.
- ↑ جامع البیان، ج4، ص118؛ البحر المحیط، ج3، ص56؛ اسباب النزول، ص126.
- ↑ المغازی، ج2، ص535؛ الطبقات، ج2، ص60؛ التنبیه و الاشراف، ص218.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص279-280؛ تاریخ طبری، ج2، ص595.
- ↑ رجال النجاشی، ص434؛ الاعلام، ج2، ص118.
- ↑ رجال النجاشی، ص18؛ معجم الادباء، ج1، ص69.
- ↑ الاعلام، ج4، ص189.
منابع
- الاتقان: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش المندوق، لبنان، دار الفکر، 1416ق.
- اثارة الترغیب: محمد بن اسحق الخوارزمی (م. 827ق.)، به کوشش الذهبی، مکه، مکتبة نزار مصطفی الباز، 1418ق.
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- اخبار مکه: الفاکهی (م. 279ق.)، به کوشش ابن دهیش، بیروت، دار خضر، 1414ق.
- اسباب النزول: الواحدی (م. 468ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
- الاستغاثه: ابوالقاسم الکوفی (م. 352ق.) .
- اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- الاعلاق النفیسه: ابن رسته (م. قرن3ق.)، بیروت، دار صادر، 1892م.
- الاعلام باعلام بیت الله الحرام: محمد بن احمد النهروالی (م. 990ق.)، به کوشش هشام عبدالعزیز، مکه، المکتبة التجاریه، 1416ق.
- الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
- الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م. 356ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
- الانباه علی قبائل الرواة: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش الابیاری، بیروت، دار الکتاب العربی، 1405ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
- بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م. 754ق.)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
- البلدان: ابن الفقیه (م. 365ق.)، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تاریخ مکة المشرفه: محمد ابن الضیاء (م. 854ق.)، به کوشش العدوی، مکه، المکتبة التجاریة مصطفی احمد الباز، 1416ق.
- تاریخ مکه: احمد السباعی (م. 1404ق.)، نادی مکة الثقافی، 1404ق.
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تفسیر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م. 327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، 1419ق.
- تفسیر العز بن عبدالسلام: عزالدین عبدالسلام (م. 660ق.)، به کوشش عبدالله بن ابراهیم، بیروت، دار ابن حزم، 1416ق.
- تفسیر القمی: القمی (م. 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق.
- التفسیر الوسیط: وهبة الزحیلی، بیروت، دار الفکر، 1421ق.
- تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م. 427ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م. 671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- تفسیر مقاتل بن سلیمان: (م. 150ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، 1423ق.
- التفسیر الوسیط: وهبة الزحیلی، بیروت، دار الفکر، 1421ق.
- التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.
- التیجان فی ملوک حمیر: وهبة بن منبه، صنعاء، مرکز الدراسات الیمنیه.
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- جمهرة اللغه: ابن درید (م. 321ق.)، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت، دار العلم للملایین، 1987م.
- حقائق التاویل: الشریف الرضی (م. 406ق.)، با شرح کاشف الغطاء، بیروت، دار المهاجر.
- الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
- رجال النجاشی: النجاشی (م. 450ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، 1418ق.
- روح المعانی: الآلوسی (م. 1270ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م. 554ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، 1375ش.
- السنن الکبری (سنن النسائی): النسائی (م. 303ق.)، به کوشش عبدالغفار و سید کسروی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213ق./218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه.
- شرح نهج البلاغه: ابن میثم البحرانی (م. 679ق.)، به کوشش یوسف علی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
- شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.
- الصافی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، بیروت، اعلمی، 1402ق.
- صبح الاعشی: احمد القلقشندی (م. 821ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- صحیح ابن حبان: علی بن بلبان الفارسی (م. 739ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، 1414ق.
- صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
- طبقات فحول الشعراء: محمد بن سلام الجمحی (م. 232ق.)، به کوشش محمود شاکر، قاهره، مطبعة المدنی.
- عمدة القاری: العینی (م. 855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م. 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش.
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
- الفقه علی المذاهب الاربعه: عبدالرحمن الجزیری (م. 136ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
- الفهرست: الطوسی (م. 460 ق)، به کوشش قیومی، نشر الفقاهه، 1417ق.
- فی تاریخ الادب الجاهلی: علی الجندی، دار التراث، 1412ق.
- فی التعریب و المعرب: عبدالله بن بری المقدسی (م. 582ق.)، به کوشش السامرائی، بیروت، الرساله.
- قصة الادب فی الحجاز: عبدالله عبدالجبار و محمد عبدالمنعم، مکتبة الکلیات الازهریه.
- قلب جزیرة اعراب: فؤاد حمزه، المطبعة السلفیه، 1352ق.
- الکامل فی التاریخ: علی ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- کتاب الحیوان: الجاحظ (م. 255ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1424ق.
- کتاب مقدس: ترجمه فاضل خان همدانی، ویلیام گلن، هنری مرتن، تهران، اساطیر، 1380ش.
- المبسوط: السرخسی (م. 483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- مجانی الادب فی حدائق العرب: رزق الله بن یوسف شیخو (م. 1346ق.)، بیروت، مطبعة الآباء الیسوعیین، 1913م.
- مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1415ق.
- مروج الذهب: المسعودی (م. 346ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم، دار الهجره، 1409ق.
- المسالک و الممالک: ابوعبید البکری (م. 487ق.)، به کوشش ادریان فان لیوفن واندری فیری، دار الغرب الاسلامی، 1992م.
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م. 405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- المصنّف: ابن ابیشیبه (م. 235ق.)، به کوشش سعید محمد، دار الفکر، 1409ق.
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.
- معجم الادباء: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّاله، بیروت، الرساله، 1405ق.
- معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (م. 430ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن، 1419ق.
- المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
- المفصل: جواد علی، بیروت، دار العلم للملایین، 1976م.
- المنتظم: ابن الجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نهایة الارب: احمد النویری (م. 733ق.)، قاهره، دار الکتب و الوثائق، 1423ق.