واژه‌شناسی

شرطة الخمیس، نيروى ويژه‌اى بود كه به سبب تعهد و جايگاه خود، همیشه در خدمت امام علی(ع) بودند و در جنگ‌ها نيز نقش «مقدمة الجيش» يا پيشقراولان لشكر را داشتند. امروزه در ساختار بسيارى از ارتش‌هاى كشورهاى عربى، گروهى به نام الشرطة العسكرية وجود دارد كه امور امنيتى ارتش را عهده‌دار است.[۱] بر پایه روایتی، حضرت محمد(ع) از وجود شرطة الخمیس در آینده به امام علی(ع) خبر داده و به گفته امام علی(ع)، حضرت محمد(ص) نخستین کسی است که این گروه را، سال‌ها پیش از شکل‌گیری آن، به این نام خواند.[یادداشت ۱][۲]

شرطه

شرطه، به معناى دنباله و عقبه سپاه است. درباره شرطه، دو معنا وجود دارد:

از ماده «شرط» به معناى علامت و نشان، گرفته شده[یادداشت ۲][۳] و به گروهى از پيشاهنگان لشكر كه در رزم حاضر باشند، «شُرطه» مى‌گويند[یادداشت ۳][۴] و در مقام نسبت دادن، به آنان «شُرطى» مى‌گويند. گويا شُرطه همان مقدمه لشكر است كه چون داراى علامات و نشانه‌هايى بودند، به اين نام خوانده شده و با آن علامت‌ها شناخته مى‌شدند.[۵] بنابراين شرطة الخميس نقش پيشقراولى را ايفا مى‌كردند و نخستین گروهى بودند كه وارد جنگ مى‌شدند.[۶]

از «شرْط» به معناى التزام به كارى، گرفته شده است.[یادداشت ۴][۷] با توجه به اين معنا مى‌توان شرطة الخميس را گروه ويژه‌اى دانست كه به دليل پيمان و عهد در جان بركف بودن، عهده‌دار مأموريت‌هاى ويژه بوده‌اند. اين معنا در روايت نيز بيان شده است؛ در روایت، درباره شرطة الخمیس گفته شده، گروهى كه با امام شرط بهشت مى‌كنند.[۲] از اصبغ بن نباته، یکی از اعضای شرطة الخمیس، درباره علت نامگذاری این گروه پرسش شد، وی علت آن را این دانست که اعضای گروه کشتن دشمن را ضمانت می‌کردند و امام علی(ع) پیروزی و بهشت را برای آن‌ها ضمانت می‌کرد.[یادداشت ۵][۸]

خمیس

خميس، به معناى لشکر است؛ از اين جهت كه در آن دوره، هر لشكر، به پنج بخش مقدمه، ميسره، ميمنه، قلب و ساقه تقسيم مى‌شد.[۹] مقدمه، پيش‌تاز سپاه؛ ميسره، جناح چپ؛ ميمنه، جناح راست؛ قلب، مركز فرماندهى و ساقه، به معناى دنباله و عقبه سپاه بود.[۶]

شکل‌گیری

شرطة الخميس نخستين بار در جنگ جمل به دست امام علی(ع) در عراق تشكيل شد.[یادداشت ۶][۱۰] گروهى از یاران امام(ع)، پس از پایان پیکار و پس از سخنرانى امام(ع)، در مسجد جامع بصره، گردِ وی را گرفتند.[۱۱] به گزارش كشى رجال‌نگار، به نقل از بشر بن عمرو همدانى، امام علی(ع) در ميان ياران حاضر شد و از آن‌ها خواست در این شرطة نام بنویسید.[یادداشت ۷][۱۲] امام(ع) حضور در شرطة الخميس را ارزش معرفى نموده و برخى از يارانشان را به حضور در آن بشارت می‌داد؛ وی در روز جنگ جمل به عبدالله بن يحيى حضرمى از این که او و پدرش جزء شرطة الخمیس هستند، به او بشارت داد.[یادداشت ۸][۲] او حتی در گرماگرم جنگ صفين از جایگاه این گروه یاد کرده و قطعا پیروزی را با آن‌ها دانست.[یادداشت ۹][۱۳]

شمار

در متون تاريخى، آمار نيروى هاى شرطة الخميس يكسان ارائه نشده و در تعداد آن اختلاف وجود دارد.

كشى رجال‌نگار، از ۵ يا ۶ هزار نفر ياد مى‌كند؛[۲] شيخ مفيد[۱۴] و برقى[۱۵] به ۶ هزار نفر اشاره مى‌كنند؛[۱۶] مزّى رجال‌نگار شافعی و ابن‌عساكر، رقم ۱۲ هزار را عنوان كرده‌اند؛[۱۷] طبرى مدعى است آمار آنان ۴٠ هزار نفر بوده است.[۱۸] اين آمارها كه همگی ناظر به فراوانى نيروهاى شرطة الخميس است، با تنهايى و غربت ماه‌هاى پايانى زندگی امام علی(ع) همخوانى ندارد؛ زيرا بر پایه روایت‌های تاریخی، امام(ع) پس از نبرد صفين، از بى‌وفايى و شانه خالى كردن سربازانش در كوفه گلايه داشت و آنان را «مرد نمايان نامرد!» و «كودك‌صفتان بى‌خرد» توصيف كرد و دردمندانه آرزو مى‌كرد كه اى كاش با آنان آشنا نمى‌شد چرا كه با نافرمانى و ذلّت‌پذيرى، رأى و تدبير حضرت را تباه ساختند.[یادداشت ۱۰][۱۹]

به باور برخی، اگر گفته كشى و مفيد درباره شمار ۵ یا ۶ هزار نفر را بپذیریم، اين آمار بايد مربوط به آغاز شكل‌گيرى این گروه، در دوره زمانى پيكار جمل، دانسته شود. احتمال ريزش برخى از نيروهاى ويژه و شهادت یا زخمی شدن بسيارى از نيروهاى شرطة الخميس به دليل پيشقراولى آن‌ها، سبب کاهش شمار این گروه شده است. آمار ارائه شده از شهیدان صفين، این گفته را تأیید می‌کند.[۲۰]

به گزارش ابن اعثم کوفی (م.۳۲۰ق)، در سپاه ٩٠ هزار نفری امام(ع)، ٨٠٠ مرد از انصار، ٩٠٠ مرد از صحابه حاضر در بيعت رضوان و ٨٠ مرد صحابه بدرى حاضر بودند.[۲۱] پيكار صفين هفت ماه پس از پايان پيكار جمل و در آغاز صفر سال ٣٧ق. روى داد. به گزارش مسعودى (م.٣۴۵ق)،[۲۲] مقدسى (م.507ق)[۲۳] و ابن‌جوزى (م.۵٩٧ق)[۲۴] در اين جنگ از سپاه امام علی(ع) ٢۵ هزار نفر به شهادت رسیدند كه ٢۵ نفر از آنان صحابه بدرى بودند.[یادداشت ۱۱][۲۵] ذهبى (م.۷۴۸ق)، 65 نفر از شهیدان صف نیروهای امام على(ع) را از صحابه‌اى مى‌داند كه در بيعت رضوان حضور داشتند.[یادداشت ۱۲][۲۶] برخی، بر پایه این آمار، شهادت بيشتر نيروهاى شرطة الخميس، پس از نبرد صفين را طبیعی دانسته‌اند. آن‌ها، روایت امام محمد باقر(ع) را درباره نبود ۵۰ نفر، میان اصحاب جنگاور امام علی(ع)، که شناخت درستی از امام علی(ع) و امامتش داشته باشند،[۲۷] از این نگاه تحلیل کرده‌اند؛[۲۸] از این روی، نقل ابن سعد (م.۲۳۰ق)، درباره آمار ١٢ هزار نفرى سپاه امام حسن(ع) و ناميدن آنان به عنوان شرطة الخميس را روا ندانسته‌اند.[۲۹]

ویژگی

شرطة الخميس از نيروهاى نخبه، باايمان، سخت‌كوش و گوش به فرمان تشكيل شده بود كه در دوران سخت حضور امام علی(ع) در عراق، در خدمت وی قرار داشتند. برخی از چهره‌هاى برجسته اسلام در اين لشكر، حضور داشتند. اعضاى اين سپاه، به دليل داشتن ويژگى‌هاى برجسته، از امتياز خاصى نسبت به ساير نيروها برخودار بودند. اصبغ بن نباته، یکی از اعضای شرطة الخمیس، در پاسخ به پرسشى درباره جايگاه امام(ع) نزد این گروه، شمشیرهای این گروه را روی شانه‌هایشان آماده دانسته تا هر که امام(ع) اشاره کند، از پای درآورند. به گفته وی، امام(ع) با آن‌ها شرطِ طلا و نقره نکرد، بلکه پیمان مرگ و شهادت بست.[یادداشت ۱۳][۲]

مأموریت‌ها

شكل‌گيرى اين نيروى ويژه، با هدف انجام مأموريت‌هاى خاص، برپايى امنيت دارالخلافه، مقابله با ناامنى‌هاى مناطق مختلف و حضور بهنگام در حوادث بود؛ از اين رو، امام(ع) اين گروه را از باايمان‌ترين و برترين ياران خود سامان داد.[۳۰] مهم‌ترين مأموريت‌هاى شرطة الخميس را از این قرار دانسته‌اند:

امنيت كوفه

[۳۱] اين گزارش ابواسحاق ثقفى كوفى (متوفى ٢٨٣ق) مى‌تواند گواه اين امر باشد:

امير المؤمنين (ع) هنگامى كه از صفين بازگشتند، مالك اشتر را به محل حكومت خود در جزيره فرستادند و به قيس بن سعد فرمودند: شما در كوفه باشيد و اداره شرطة الخميس را به دست بگيريد، تا حكميت پايان گيرد و بعد به سوى آذربايجان برويد.[۳۲]

دفع یورش‌های معاویه

با شدت يافتن حملات و غارت‌هاى كارگزاران معاويه به قلمرو حكومت، امام براى دفع هجوم وحشيانه و دستبردهاى آنان، بارها شرطة الخميس را براى مقابله با آنان اعزام كرد. يحيى بن صالح گويد: ياران من مى‌گفتند: على (ع) هنگامى كه شاميان بر نواحى عراق تاختند، شرطة الخميس را براى جلوگيرى از آنها فرستاد، و قيس بن سعد را به تعقيب آنها روانه كرد و او تا اواسط راه شام آنها را تعقيب نمود. [۳۳]

امور انتظامی و قضایی

شرطة الخميس، در برخى از مأموريت‌هاى ويژه، مانند جلب مجرم،[یادداشت ۱۴][۳۴] كمك در كشف جرم و امور قضايى نيز حضور جدى داشتند. بر پایه روایتی از امام باقر(ع)، امام علی(ع) به یکی از قضاوت‌های شریح قاضی اشکال گرفته و قضاوت آن ماجرا را شخصا به عهده گرفت؛ شرطة الخمیس، در امور اجرایی این قضاوت نقش داشتند.[یادداشت ۱۵][۳۵]

نظارت بر اعضا

شرطة الخميس با گستردگی وظایف آن، جایگاه حساسی داشت؛ از این روی، سلامت و عدم سرپیچی اعضای آن، نیازمند نظارت بود. گزارش پیش‌رو، نشان از نظارت و مجازات یکی از اعضاى شرطة الخميس دارد. امام علی(ع) افرادى از شرطه را فرستاد تا لبيد بن عطارد تميمى[یادداشت ۱۶] را نزد وی بياورند. آنان در راه بازگشت، از منزل يكى از افراد بنى‌اسد گذشتند كه نعيم بن دجاجه اسدی،[۳۸] یکی از دیگر افراد شرطة الخمیس در آن‌جا بود. نعيم، برخاست و لبيد را از دست فرستادگان امام(ع) گرفت. آنها نزد امام(ع) رفته و ماجرا را گفتند. امام(ع) دستور داد نعيم را احضار كرده و او را به دليل سرپيچى مجازات كنند. نعیم، زیستن با علی را موجب خواری و جدا شدن از او را کفر دانست.[یادداشت ۱۷] امام(ع) به خاطر این سخن، دستور آزادی او را داد.[۴۰] بر پایه روایتی از کلینی در کافی، امام(ع) پس از مجازات نعيم و شنيدن اين سخن از وى، به سبب این آیه قرآن «بدی را به بهترین راه و روش دفع کن!»[یادداشت ۱۸][۴۱] او را بخشید. سپس بخش نخست سخن او را یک بدی دانسته که نعیم آن را کسب کرده و بخشم دوم سخن او را یک نیکی دانسته؛ سپس با عبارت «این خوبی به جای آن بدی» گفتارش را به پایان رسانده است.[۴۲]

اعضا

چهره‌های سرشناس شرطة الخمیس، در قالب دو گروه زیر، عبارتند از:

اصحاب پيامبر(ص)

اين اعضا، پيشتر، از همراهان حضرت محمد(ص) بودند و در زمان امام على(ع) جزو شرطة الخميس شدند. نام برخی از آن‌ها از این قرار است.

سلمان، مقداد و ابوذر

برقی (م.۲۸۰ق)[۴۳] رجال‌نگار شیعه و شیخ مفید،[۴۴] نام این سه نفر را جزو شرطة الخمیس ذکر کرده‌اند؛ با این‌که ابوذر (م.٣٢ق)،[۴۵] مقداد (م.33ق)[۴۶] و سلمان فارسى (آخر ٣۶ق)[یادداشت ۱۹][۴۷] اگر چه از ياران ویژه امام علی(ع) به شمار مى‌روند ولی در دوره شكل‌گيرى شرطة الخميس حضور نداشتند، مگر آن‌كه آنان در زمره کسانی باشند كه با امام علی(ع) هم‌شرط و هم‌پيمان شدند؛ شرط و پيمانى كه بر محور پيروى از امام و عطاى بهشت شكل گرفت.[یادداشت ۲۰] به باور برخی، گويا شرطة الخميس كه در دوره خلافت امام(ع) گسترده شد، همان ياران نخست، هم‌شرط و هم‌پيمان با امام(ع) همچون سلمان، مقداد و ابوذر باشند.[۴۸]

عمار یاسر

برقی (م.۲۸۰ق)[۴۳] و مفید،[۴۴] نام عمار یاسر را جزو شرطة الخمیس ذکر کرده‌اند.

ابو سنان یا ابوساسان

برقی (م.۲۸۰ق)، ابو سنان را جزو این گروه دانسته[۴۳] و شیخ مفید، به جای او ابوساسان را یاد کرده است.[۴۴] در نگاه امین عاملی، سرگذشت‌نگار شیعی، در نسخه‌های حدیثی و رجالی، درباره نام او اختلاف بوده[۴۹] و به باور او، اين دو يكى هستند و در اين مورد، به دليل شباهت لفظ اين دو اسم، تصحيف صورت گرفته است.[۵۰]

درباره ابو سنان، اطلاعی در دست نيست و افراد مختلفى به اين نام معروف هستند كه بى‌ارتباط با امام علی(ع) مى‌باشند.[۴۸] البته نصر بن مزاحم، در کتاب وقعة‌ صفین، از فردى به نام أبوسنان أسلمى ياد كرده كه گزارشى از عمار نقل مى‌كند.[۵۱] در این کتاب، اثر ديگرى از وى نيست، كه اين گمنامى، باعث شده در نگاه برخی، توجه به ابوساسان تقويت شود.[۴۸]

ابوساسان، كنيه «حُضَين بن المُنْذِر شيبانى رقاشى» است. او معروف به ابوساسان يا اباليقظان است و بزرگ قبيله ربيعه بود. ذهبى، رجال‌نگار سلفی، او را از شرطة الخميس دانسته است.[۵۲] او از امرا[۵۳] و پرچمداران سپاه امام(ع) در صفين بود[۵۴] و پرچم قبيله ربيعه به دست او قرار داشت.[۵۵] در «معجم رجال الحديث» ضمن اشاره به حضور ابوساسان در شرطه، از صحابى بودن او گزارش داده شده است.[۵۶]

ابو عمره یا ابوعمرو

برقی (م.۲۸۰ق)، یکی از اعضای شرطة الخمیس را ابو عمره دانسته است.[۴۳] شیخ مفید،[۴۴] به جای او از ابو عمرو یاد کرده است. درباره نام واقعى ابوعمره انصارى اختلاف است؛ گويا نامش عامر بن مالك بن النجار انصارى است؛[۵۷] ولی كنيه مشهورش، همان ابوعمره (نه ابوعمر) مى‌باشد. وى را از صحابه بدر مى‌دانند كه در صفين به شهادت رسيد.[۵۷]

قيس بن سعد انصارى

قیس بن سعد انصاری از اصحاب سرشناس حضرت محمد(ص)،[۵۸] يار باوفاى امام علی(ع) و فرمانده شرطة الخميس به شمار مى‌رفت.[۵۹] او سالارى سپاه امام(ع) تا زمان شهادت وی را بر عهده داشت.[۶۰] يريم بن سعد، از قيس بن سعد گزارش کرده، كه وی در حالى كه فرمانده شرطة الخميس بوده كنار دجله وضو گرفته و سپس پيش رفته، با مردم نماز گزارده است.[۶۱] قيس، در آغاز خلافت امام حسن(ع) فرماندهى سپاه را عهده‌دار بود.[۶۲]

اصحاب امام علی(ع)

ابوالرضى عبدالله بن يحيى حضرمى؛[۶۳]

يحيى حضرمى؛[۶۴]

عبيدة السلمانى المرادى؛[۶۵] او از كارگزاران امام علی(ع) بود.[یادداشت ۲۱][۶۶] وی را فقيه و مفتى‌ رشد یافته در مكتب امام(ع) نامیده‌اند. برخى او را در قضاوت هم‌سنگ شريح قاضى دانسته‌اند؛[۶۷] به گونه‌اى كه هر گاه مسئله‌اى بر شريح دشوار مى‌شد، به عبيده ارجاع مى‌داد. عبیده در نهروان در صف ياران امام(ع) جاى داشت.[۶۸]

حبيب بن مظاهر أسدى؛[۶۹]

عبدالله بن اُسَيد كِندى؛[۷۰]

ابويحيى حكيم بن سعيد حنفى؛[۷۱]

سليم بن قيس هلالى؛[۷۲]

اصبغ بن نباته تميمى مجاشعى؛[۷۳] او از ياران خاص و مورد اعتماد اميرمؤمنان (ع) بود كه پس از ضربت خوردن امام، توفيق عيادت از حضرت را يافت.[۷۴] بنا بر نقل نصر بن مزاحم، اصبغ به عنوان يكى از فرماندهان صفين، در محضر على (ع) اين سخن را بيان كرد: اى امير مؤمنان! تو مرا به شرطة الخميس گماشته‌اى و اعتمادى به من كردى كه به ديگران نكرده‌اى؛ من امروز از پايدارى و پيروزى‌آفرينى خوددارى نمى‌كنم؛ اما درباره شاميان (بايد بگويم) كه آنها از ما شكست خورده‌اند (و سرداران نامدارشان هلاك شده‌اند) در حالى كه در ميان ما هنوز دلاورانى باقى مانده‌اند؛ اجراى فرمانت را از ما بخواه و اجازه ده تا ما پيش‌روى كنيم. على (ع) به او فرمود: «به نام خدا پيشروى كن».[۷۵] اصبغ بن نباته از أصحاب إمام حسن (ع) نيز به شمار مى‌آمد.[۷۶]

عباد بن نسيب؛ بخارى، او را از اعضاى شرطة الخميس شمرده و معروف به ابوالوضى العبسى دانسته است.[۷۷] اربلی، او را با نام ابوالوضی القیسی یاد کرده است.[۷۸]


پانوشت

  1. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۴.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ ۲٫۳ ۲٫۴ رجال الكشى، ص۶.
  3. طريحى، مجمع البحرين، ج۴، ص ٢۵٧.
  4. النهايه، ج٢، ص ۴۶٠.
  5. راغب اصفهانى، المفردات، ص ۴۵٠.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص63.
  7. ابن‌منطور، لسان‌العرب، ج٧، ص٣٣٠.
  8. رجال الکشی، ص ۵.
  9. ابن اثير، النهايه، ج٢، ص ٧٩.
  10. تاريخ الطبرى، ج۵، ص ١۵٩؛ ابن سعد، الطبقات الكبرى، ج١٠، ص٣٢١، (پاورقى).
  11. شيخ مفيد، الجمل، ص ٢١٨.
  12. رجال كشى، ص ۵.
  13. ابن مزاحم، وقعة صفين، ص ٣٨۵.
  14. مفيد، الاختصاص، ص ٢.
  15. رجال البرقى، ص ٣.
  16. الاختصاص، ص ٢.
  17. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج١٣، ص ٢۶٣؛ مزى، تهذيب الكمال، ج ۶، ص ٢۴۴.
  18. تاريخ طبرى، ج۵، ص ١۵٩.
  19. نهج‌البلاغه، خطبه ٢٧)
  20. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۵.
  21. ابن اعثم، الفتوح، ص ۵٠٠.
  22. مسعودى، التنبيه و الاشراف، ص ٢۵۶؛ مسعودى، مروج الذهب، ج ٢، ص ٣۵٢.
  23. مقدسى، البدأ و التاريخ، ج ۵، ص ٢٠٧.
  24. ابن جوزى، المنتظم، ج۵، ص ١٢٠.
  25. مروج الذهب، ج ٢، ص ٣۵٢.
  26. ذهبى، تاريخ الاسلام، ج٣، ص۵۴۵.
  27. رجال الكشى، ص ۶.
  28. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۵.
  29. الطبقات الكبرى، خامسة،١، ص٣٢١.
  30. قرشى، موسوعة على بن أبى‌طالب(ع) ، ج١١، ص٣٢.
  31. شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۶۶.
  32. ثقفى، الغارات، ج١، ص ٢۵٧.
  33. الغارات، ج٢، ص ۴٨٩.
  34. كلينى، كافى، ج٧، ص ٢۶٨
  35. صدوق، من‌لايحضره‌الفقيه، ج٣، ص٢۴؛ مجلسى، بحار الأنوار، ج١۴، ص١١.
  36. تاريخ مدينه دمشق، ج۵٠، ص٢٩٢.
  37. كافى، ج٧، ص٢۶٨.
  38. درباره شرح حال او ر. ك: رجال الشيخ الطوسى، ص٨۴؛ الطبقات الكبرى، ج۶، ص ١٨٠؛ بلاذرى، أنساب‌الأشراف، ج١١، ص٢٠٢؛ تاريخ مدينه دمشق، ج۶۵، ص ۵١؛ خويى، معجم رجال الحديث، ج٢٠، ص ١٩٠.
  39. شیخ صدوق، الامالی، ص۳۶۴.
  40. الثقفى، الغارات، ج١، ص١٢١) . با كمى تفاوت ر. ك: رجال‌الكشى، ص٩٠؛ صدوق، الامالى، ص٣۶۴؛ ابن شهراشوب، المناقب، ج ٢، ص ١١۴؛ طوسى، التهذيب، ج١٠، ص ٨٧.
  41. فصلت، آيه ٣۴.
  42. الكافى ج ٧ ص ٢۶٩.
  43. ۴۳٫۰ ۴۳٫۱ ۴۳٫۲ ۴۳٫۳ رجال البرقى، ص ۴.
  44. ۴۴٫۰ ۴۴٫۱ ۴۴٫۲ ۴۴٫۳ الاختصاص ص ٣.
  45. ابن اثير، أسدالغابة، ج١، ص٣۵٨.
  46. ابن عبدالبر، الاستيعاب، ج۴، ص١۴٨١.
  47. الطبقات الكبرى، ج۶، ص ٩۵.
  48. ۴۸٫۰ ۴۸٫۱ ۴۸٫۲ شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۲، ص۷۰.
  49. سيدمحسن امين عاملى، أعيان‌الشيعة، ج٢، ص ٣۶٠.
  50. أعيان‌الشيعة، ج٢، ص ٣۵٣.
  51. وقعة صفين، ص٢٢۵.
  52. تاريخ‌الإسلام، ج۶، ص۵٢٠.
  53. المعرفه و التاريخ، ج٣، ص ٣١۵.
  54. وقعة صفين، ص٣٠١.
  55. وقعة صفين، ص٣٣١.
  56. معجم رجال الحديث، ج٧، ص ١٣۵.
  57. ۵۷٫۰ ۵۷٫۱ أسدالغابة، ج۵، ص٢٣١؛ الاستيعاب، ج۴، ص١٧٢١.
  58. الاستيعاب، ج٣، ص١٢٩٠.
  59. رجال كشى، ص ١١٠، ح ١٧٧.
  60. تاريخ طبرى، ج۵، ص ١۵٩.
  61. الطبقات الكبرى، ج۶، ص ١٢٢.
  62. الطبقات‌الكبرى، خامسة١، ص٣٢١.
  63. رجال البرقى، ص ٣؛ الاختصاص، ص ۴.
  64. رجال البرقى، ص ٣.
  65. الاختصاص، ص ۴.
  66. أنساب الأشراف، ج٢، ص١٧٧.
  67. ابن العماد حنبلى، شذرات‌الذهب، ج١، ص٣٠۴
  68. ابن‌جوزى، المنتظم، ج۶، ص١٢٣.
  69. معجم رجال الحديث، ج۵، ص ٢٠٢
  70. بحارالأنوار، ج۵٣، ص ١٠٨.
  71. رجال البرقى، ص۴؛ الاختصاص، ص ٢؛ بحارالأنوار ج ٣۴، ص ٢٧٢ و ر. ك: خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج٨، ص ٢۶٨.
  72. رجال البرقى، ص ۴؛ الإختصاص، ص ٢؛ ر. ك: حلى، خلاصة الأقوال (رجال العلامة) ، ص ٨٣.
  73. الطبقات الكبرى، ج ۶، ص ٢٢۵؛ الاختصاص، ص ۶۵.
  74. الأمالى للطوسى، ص ١٢٣، ح ١٩١.
  75. وقعة صفين، ص ۴٠۶.
  76. رجال الطوسى، ص ٩٣، الرقم ٩١٩.
  77. محمد بن اسماعيل بخارى، التاريخ الصغير، ج١، ص ٢٧۵.
  78. اربلى، كشف الغمة فى معرفة الأئمة، ج١، ص ٢۶٨.
  1. وَاللهُ سَمَّاكُمْ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ عَلَى لِسَانِ نَبِيهِ.
  2. الشرط بفتحتين العلامة.
  3. الشُّرْطَةُ أوّل طائفة من الجيش تشهد الوقعة.
  4. الشَّرْطُ معروف، و كذلك الشَّريطةُ، و الجمع شُروط و شَرائطُ. و الشَّرْطُ إِلزامُ الشىء و التِزامُه فى البيعِ و نحوه، و الجمع شُروط.
  5. ضمنا له الذبح و ضمن لنا الفتح.
  6. و شرطة الخميس الذى ابتدعه من العرب (تاریخ طبری)؛ النص يوضح أن علياً هو أول من ابتدأ هذا و أنهم فرقة خاصة من العرب (الطبقات الکبری).
  7. بِشْرِ بْنِ عَمْرٍو الْهَمَدَانِى قَالَ مَرَّ بِنَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (ع) فَقَالَ اكْتَتِبُوا فِى هَذِهِ الشُّرْطَةِ فَوَ اللهِ لَا غِنَى بَعْدَهُمْ إِلَّا شُرْطَةُ النَّارِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ بِمِثْلِ أَعْمَالِهِمْ.
  8. أَبْشِرْ يا ابْنِ يحْيى فَأَنْتَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ حَقّاً، لَقَدْ أَخْبَرَنِى رَسُولُ اللهِ (ص) بِاسْمِكَ وَ اسْمِ أَبِيكَ فِى شُرْطَةِ الْخَمِيسِ...
  9. «يا شرطه الموت صبرا، لا يهولنكم دين ابن حرب، فان الحق قد ظهر»؛ اى سپاه مرگ! پايدارى كنيد و از دين پسر حرب نهراسيد كه حق قطعا پيروز است.
  10. امام وقتى خبر تهاجم سربازان معاويه به شهر انبار در سال ٣٨ هجرى را شنيد؛ در برابر سستى و نافرمانى مردم خطبه‌ای ایراد کرد؛ بخشی از آن به این شرح است: «اى مردنمايان نامرد! اى كودك‌صفتان بى‌خرد كه عقل‌هاى شما به عروسان پرده‌نشين شباهت دارد! چقدر دوست داشتم كه شما را هرگز نمى‌ديدم و هرگز نمى‌شناختم...خدا شما را بكشد كه دل من از دست شما پرخون و سينه‌ام از خشم شما مالامال است!کاسه‌هاى غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد و با نافرمانى و ذلّت‌پذيرى، رأى و تدبير مرا تباه كرديد.»
  11. و قتل بها من الصحابة ممن كان مع على خمسة و عشرون رجلًا منهم عمار بن ياسر.
  12. شهدنا مع على ثمانمائة ممّن بايع بيعة الرّضوان، قتل منهم ثلاثة و ستّون رجلاً، منهم عمّار.
  13. أَنَّ سُيوفَنَا كَانَتْ عَلَى عَوَاتِقِنَا فَمَنْ أَوْمَى إِلَيهِ ضَرَبْنَاهُ بِهَا، وَ كَانَ يقُولُ لَنَا تَشَرَّطُوا فَوَاللهِ مَا اشْتِرَاطُكُمْ لِذَهَبٍ وَ لَا لِفِضَّةٍ وَ مَا اشْتِرَاطُكُمْ إِلَّا لِلْمَوْت.
  14. به ماجراى دستگيرى لبيد بن عطارد مراجعه شود.
  15. در این ماجرا، گروهی که همسفر مردی بودند ادعا کردند وی در راه سفر درگذشته و مالی نیز از خود به جا نگذاشته است؛‌ پسر آن مرد، این ادعا را قبول نداشت. همسفران بر ادعای خود قسم خوردند و پسر، شاهدی نداشت. شریح به سود همسفران حکم داد ولی امام علی(ع) به غلام خود قنبر دستور داد شرطة الخمیس را آورده و هر کدام از این همسفران را به یکی از آنان سپرده، چشم‌های آنان را ببندند و جدای از هم نگه‌دارند. از مردمی که برای تماشای قضاوت جمع شده بودند خواست هر گاه وی تکبیر گفت آن‌ها نیز تکبیر بگویند. سپس یکی از آنان را خوانده، چشمانش را باز کرده و چندین سؤال از چگونگی سفر و مرگ آن مرد از او پرسید. پس از پاسخ‌های او امام(ع) تکبیر گفته، مردم نیز تکبیر گفتند. دیگر همسفران از صدای تکبیر پنداشتند، او حقیقت را بازگو کرده است. نفر دوم به کشتن آن توسط دیگر همسفران اعتراف کرده و خود را از این اتهام پاک دانسته، آن‌گاه به همه ماجرا اقرار کرد. دیگر همسفران نیز مانند نفر دوم به گناه خود اعتراف کردند. امام دستور داد اموال مرد به وارثان بازگشته و خون‌بهای او از آنان گرفته شود.
  16. به گفته ابن‌عساكر: لبيد بن عطارد يكى از اشراف كوفه به شمار مى‌رفت.[۳۶] در روايت ذكر شده در كافى «بشر عطاردى» ضبط شده است.[۳۷]
  17. این عبارت، در بسیاری از منابع اینگونه آمده: «انّ المقام معك لذلّ و انّ فراقك لكفر.» و در امالی صدوق به این صورت ذکر شده است:‌ «وَ اللهِ إِنَّ صُحْبَتَكَ لَذُلٌّ وَ إِنَّ خِلَافَكَ لكفر.»[۳۹]
  18. ادْفَعْ بِالَّتِى هِى أَحْسَنُ السَّيئَة.
  19. توفى بالمدائن فى خلافة عثمان بن عفان.
  20. امام علی(ع): تشرطوا، فإنا أشارطكم على الجنة و لست أشارطكم على ذهب و لا فضة، إن نبينا(ص) فيما مضى قال لأصحابه: تشرطوا، فإنى لست أشارطكم إلّا على الجنة.
  21. عبيدة السلمانى المرادى؛ و ولى على بن أبى‌طالب عبيدة السلمانى من مراد الفرات.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله شرطة الخمیس در دوران خلافت امیرمؤمنان، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره دوازدهم، ص63 است.