حذیفه بن یمان

نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۲۱:۴۳ توسط Abbassehati (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «حُذَیفَة بن یَمان: کارگزار، کاتب و رازدار پیامبر(ص) بود ایشان در یثرب مسل...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

حُذَیفَة بن یَمان: کارگزار، کاتب و رازدار پیامبر(ص) بود ایشان در یثرب مسلمان شد و پیامبر اکرم نام‌های منافقین را به حذیفه گفته بودند ایشان غیر از بدر، در تمامی غزوه‌ها شرکت کرده بودند . جزء هفت نفر بود که در کفن و دفن حضرت فاطمه(س) شرکت کرده بود علمای شیعه حذیفه را در کنار سلمان، مقداد و ابوذر دانسته‌اند حضرت علی(ع) در مورد ایشان فرموده‌ند که حذیفه جزء هفت نفری است که به خاطر آنها، عنايت‌هاي خدا بر مردم ارزاني مي‏شود. از حذیفه روایاتی مخصوصا در مورد مناقب اهل بیت نقل شده است. حذیفه بعد از چهل روز از بیعت مردم با امام علی(ع) از دنیا رفت.

نسب

ابوعبدالله[۱]يا بنا بر قول ضعيفي، ابوسريحه[۲]حذيفة بن حِسْل يا حُسَيل بن جابر، از تيره بني‌عَبْس بن بَغيض، از عرب عدناني است[۳]برخي بني‌عبس را يمني دانسته‌اند[۴] حذیفه در مدينه به دنیا آمد. [۵]

لقب یمان

يمان، لقب پدر حذيفه است. مطابق برخي نقل‌ها، جد چهارم حذيفه (جروة بن حارث) پس از درگيري خونين ميان قبيله‏اش، از يمن گريخت و به يثرب آمد[۶]و با خاندان بني‌عبدالاَشْهل از اوس، که خود يمني بودند، هم‌پيمان شد و لقب «يمان» را کسب کرد[۷].[۸]؛ نيز گفته شده واژه يمان منسوب به يمن است. [۹]پدر حذيفه سفر تجاري به يمن داشت و هرگاه به يثرب باز مي‌گشت، مردم مي‏گفتند: «يماني آمد».[۱۰]

حذيفه در عصر پيامبر

حذيفه همراه پدرش، با هجرت رسول خدا به يثرب، مسلمان شدند. پيامبر، هنگام عقد برادري ميان حذيفه و عمار ياسر[۱۱]پيمان برادري بست. برخي از برادري او با ابوعبيده جراح[۱۲]و نيز سلمان فارسي[۱۳] سخن گفته‏اند. حذيفه در همه غزوه‌هاي رسول خدا، به جز بدر، حضور داشت. [۱۴]

در جنگ بدر

قريش، او و پدرش را پيش از نبرد بدر، در مسير بازگشت به يثرب، دستگير، و به شرط همراهي نکردن با پيامبر، آزاد کرد. آنان پس از رسيدن نزد رسول خدا بر اين شرط خود وفادار ماندند و در بدر شرکت نکردند. [۱۵]

در جنگ اُحد

حذيفه در نبرد اُحد همراه پدر سالخورده و برادرش، صفوان، شرکت داشت که پدرش به اشتباه به دست يکي از مسلمانان کشته شد[۱۶]و چون پيامبر خواست ديه او را بپردازد، حذيفه آن را بخشيد. [۱۷]حذيفه در غزوه حَمْراء الاَسَد که روز بعد از نبرد اُحد، براي تعقيب قريش و افزايش روحيه مسلمانان، انجام شد[۱۸]، حضور داشت. طبري او را از کساني مي‏داند که ابوسفيان را تعقيب کردند. [۱۹] پس از نبرد اُحد، يهوديان يثرب که شکست مسلمانان را، ناشي از بر حق نبودن پيامبر معرفي مي‌کردند، در توطئه‌اي، با خطاب قرار دادن حذيفه و برخي مسلمانان، سعي در رويگرداني آنان از اسلام داشتند. اما آن‌ها به عهد خود وفادار مانده، آن حضرت را از سوسه‌هاي يهود آگاه کردند. برخي مفسران، نزول آيات (وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكتابِ لَوْ يضِلُّونَكمْ...) (آل عمران/3، 69) [۲۰] و (وَدَّ كثيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكتابِ...) (بقره/2، 109) را درباره اين دسته از مسلمانان دانسته‌اند. [۲۱]

در نبرد خندق

هنگامي که کندن بخشي از خندق بر گروهي، از جمله حذيفه، دشوار شد، وي سلمان را نزد پيامبر فرستاد تا با دعاي آن حضرت، کار آسان شود. [۲۲] با طولاني شدن محاصره خندق و بروز اختلاف ميان احزاب، رسول خدا حذيفه را شبانه به سراپرده سپاه شرک فرستاد و او پس از بازگشت، تصميم جدي سران احزاب را براي ترک مدينه، به پيامبر اطلاع داد. اين در حالي بود که کسي داوطلب اين ظيفه، حتي به شرط تضمين سلامتي و وعده بهشت، نشده بود. [۲۳]

در غزوه تبوک

در بازگشت از غزوه تبوک زماني که برخي منافقان در پي ترور پيامبر بودند و مي‏خواستند، شتر او را رَم دهند، حذيفه به دستور رسول خدا آنان را دور کرد و از قول آن حضرت گفت: «اگر کنار نروند پيامبر آن‌ها را با نام‏هاي پدرانشان صدا خواهد زد». از اين رو توطئه‌گران از ترس شناخته شدن، متواري شدند. [۲۴] برخي مفسران، آيات 64-65[۲۵] و74 توبه/9 را مربوط به ترور نافرجام رسول خدا دانسته‌اند. [۲۶] مشهور است که پيامبر نام‌هاي اين منافقان را به حذيفه گفت. اما او، به دستور آن حضرت، از افشاي آن خودداري ‌کرد. [۲۷]

حذیفه و منافقین

حذيفه از اين رو که منافق‌شناس بود، به صاحب سرّ پيامبر معروف گرديد: [۲۸] در گزارش ويژه‌اي، حذيفه، ابوموسي اشعري را از اصحاب عقبه و منافق دانسته است. [۲۹] در نقل واقدي، عُمَر هرگاه مي‏خواست بر جنازه‏اي نماز گزارد، در خصوص نفاق يا عدم نفاق متوفا نظر حذيفه را جويا مي‏شد و بر هر جنازه‏اي که حذيفه حضور نمي‏يافت، خليفه نيز از نماز بر او خودداري مي‏کرد. [۳۰]

حذیفه در حجةالوداع

حذيفه در حجةالوداع حضور داشت و در غدير خم، به علي به امارت سلام دادند. [۳۱]

کاتب و مورد اعتماد پیامبر(ص)

حذيفه از کاتبان رسول خدا بود. [۳۲] پيامبر از آنان خواست نام مسلمانان را بنويسند[۳۳]. حذیفه کارشناس برآورد محصولات بود و پيش‌فروش يا پيش‌خريد برآورد نخل را مي‏نوشت. [۳۴] نام حذيفه، به عنوان شاهد، در برخي پيمان‏هاي رسول خدا آمده است. [۳۵]همچنين چون مورد اعتماد پيامبر بود، مأموريت‌هايي به او سپرده مي‏شد. طبق گزارشي، قومي به نزاع برخاسته، شکايتشان را نزد رسول خدا بردند. آن حضرت، حذيفه را براي داوري ميانشان فرستاد و مورد تأييد پيامبر نيز قرار گرفت. [۳۶] سهيلي، ذيل آيه 1 مزمّل/73، آورده است که پيامبر به حذيفه، هنگام خواب، فرمود: «يا نَوْمان!» و اين سخن از روي مهرباني صورت گرفت[۳۷]؛ نيز ذيل آيه (وَ إِذا قيلَ لَهُمْ آمِنُوا كما آمَنَ النَّاسُ...) (بقره/2، 163) از ابن عباس نقل شده که مقصود از ايمان آورندگان، علي، حذيفه و تني چند از صحابه خاص رسول خدا هستند. [۳۸]

روايتگری حذيفه

حذيفه راوي حديث پيامبر بود؛ کساني چون امام علي، عمر و ابوعبيده از او روايت نقل کرده‏اند. [۳۹] از حذيفه درباره تفسير برخي آيات قرآن، رواياتي نقل شده که آيات(وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ) [۴۰] (قمر/54، 1)، آيه کلاله (نساء/ 4) [۴۱]، (...وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ...) (اعراف/7، 46) [۴۲]از آن جمله‌اند.

حذيفه در عصر خلفا

از زندگي حذيفه، در دوره خلافت ابوبکر، اطلاعي نيست. [۴۳] با گسترش فتوحات در عصر عمر، حذيفه نقش بازرسي، ايفا کرد. پس از فتح مدائن،‏ خليفه را در جريان وضع نامناسب زيستي و بهداشتي جنگجويان عرب قرار داد. [۴۴] در نبرد نهاوند، عُمر وي را جانشين نعمان بن مقرن، فرمانده سپاه مسلمانان، قرار داد. پس از شهادت نعمان، حذيفه پرچم را به دست گرفت و به فتح انجاميد. [۴۵]در اين نبرد فرماندهي دو جناح را بر عهده داشت. [۴۶]پس از نهاوند نيز همدان و ري را فتح کرد. [۴۷] حذيفه در فتح جزيره (قسمت شمالي بين النهرين) نيز شرکت داشت و از طرف عمر، به حکمراني «نصيبين» منصوب شد. [۴۸] عمر، آذربايجان را به حذيفه واگذاشت. [۴۹] وي در اردبيل، با مرزبان آن، جنگيد. پس از آن نيز موقان، گيلان، دينور و ماسَبذان را فتح[۵۰]کرد[۵۱]. [۵۲]حذيفه در فتح رامهرمز،[۵۳] و شوشتر، شامات[۵۴]شرکت داشت[۵۵].[۵۶]حذیفه در مدائن از سوی عمر، کارگزار بود[۵۷]. [۵۸]و مسجد جامع مدائن را ساخته و به عنوان امام جماعت بود. [۵۹]

در زمان عثمان

عثمان، حذيفه را بر ارمنستان والي کرد و او در شهر بردعه (بزدعه) اقامت گزيد و سپس به دستور عثمان، به کوفه بازگشت. [۶۰] حذيفه که در مناطق فتح شده شاهد اختلاف قرائات قرآن بود، عثمان را به تدوين قرآن واحد فراخواند. از اين رو عثمان دستور داد همه مصاحف، جز مصحف حفصه، دختر عمر را بسوزانند و از آن مصحف چند نسخه تهيه، و هر يک را به منطقه‏اي ارسال کردند. [۶۱]حذيفه جزو هفت نفري بود که هنگام عبور از تبعيدگاه ابوذر غفاري، که به تازگي رحلت کرده بود، پس از کفن و دفن، به خاک سپردند[۶۲] حذيفه در فتح طبرستان، همراه سعيد بن عاص اموي شرکت داشت. [۶۳]کساني از اهل کوفه، به سرپرستي مالک اشتر، از خليفه خواستار عزل سعيد از کوفه شدند و به جاي او حذيفه و ابوموسي را پيشنهاد کردند. [۶۴]عثمان، حذيفه را بر سواد کوفه ولايت داد. [۶۵]حذيفه هنگام مرگ عثمان، کارگزار او در مدائن بود[۶۶]و تا هنگام مرگش، که پس از بيعت با امام علي رخ داد، ادامه داشت. [۶۷]

حذيفه و امام علی

حذيفه در کوفه بيمار بود و چون جريان قتل عثمان و بيعت مردم را با امام علي شنيد، به مسجد رفت و بر منبر، خدا را شکر کرد که تا اين روز زنده مانده است. به پسرانش، سعد و صفوان، سفارش کرد که از ياري آن حضرت دست بر ندارند. او، علي را بهترين يار ميان رفتگان و بازماندگان دانست و وجود جنگ‌هاي خونين را در زمان آن حضرت پيش‌بيني، و علي را در آن‏ها مدار حق معرفي کرد. [۶۸]حذيفه، پس از 7 يا 40 روز، در مدائن درگذشت[۶۹].[۷۰]هنگامي که خبر بيعت امام علي در شهر مدائن به حذيفه رسيد، وي دست راستش را بر دست چپش زد و گفت: «بعد از علي با هيچ قرشي بيعت نمي‏کنم».[۷۱]

وفات

حذيفه در حال احتضار مي‏گفت: «خدايا! تو را دوست دارم، پس ديدارت را بر من مبارک کن».[۷۲]هنگام جان دادن مي‌گريست و چون از علت آن پرسيدند، گفت: «مرگ را دوست دارم؛ ليکن نمي‏دانم خدا از من خشنود است يا ناخشنود».[۷۳] سعد و صفوان، فرزندان حذيفه، در رکاب امام علي، در نبرد صفين به شهادت رسيدند. [۷۴] برخي از علماي شيعه، حذيفه را کنار سلمان، ابوذر و مقداد، از ارکان چهارگانه شيعه به شمار آورده‏اند. [۷۵]

حذيفه و اهل بيت

حذيفه، مناقبي را از رسول خدا براي امام علی(ع) ذکر کرده‏ است؛ از جمله آنکه پيامبر، علي را صدّيق اکبر و فاروق اکبر خواند. [۷۶]نيز در پاسخ ربيعه سعدي، از قول مردم بصره، درباره زياده‌روي در بيان فضایل حضرت علي گفت: «درباره مردي جويا مي‏شوي که اگر عمل همه صحابه در يک کفه ترازو و عمل علي در کفه ديگر قرار گيرد، باز عمل او ترجيح دارد»[۷۷]؛ چنان‌که عمل علي در روز خندق بر همه اعمال برتري دارد. [۷۸]همچنين از او نقل شده که رسول خدا تارکان ولايت علي را از دين خودش خارج دانست. حديث «علي خير البـشر»[۷۹]، حديث غدير و حديث «صالح المؤمنين» است. [۸۰] روايات ديگري[۸۱] نيز از حذيفه[۸۲]، در شأن[۸۳]و منزلت[۸۴] امام علي[۸۵]و اهل بيت[۸۶]، نقل شده است[۸۷].[۸۸] حاکم حسکاني، ذيل آيات متعددي، از حذيفه ياد کرده است؛ چنان‌که[۸۹] ذيل آيه (وَ سَيجْزِي اللَّهُ الشَّاكرينَ) (آل عمران/3، 144) از قول حذيفه آمده است که مراد از شاکران، علي و ابودجانه هستند که در نبرد احد پايداري کردند. [۹۰]

فضايل حذيفه

امام علي از هفت نفر به نيکي ياد کرد که يکي از آنان حذيفه بود و آنان در دفن حضرت فاطمه شرکت داشتند. [۹۱] و نيز فرموده که رسول خدا دو برابر ديگر انبيا، يعني چهارده نفر، رفيق و نجيب و وزير دارد که يکي از آن‌ها حذيفه است. [۹۲]و حذيفه را در زمره هفت تني دانسته که به سبب ايشان، عنايت‌هاي خدا بر مردم ارزاني مي‏شود. [۹۳]از علي درباره حذيفه پرسيدند. فرمود: «او منافق‌شناس است».[۹۴]درباره زهد حذيفه گزارشي در دست است که او هنگام عزيمت به مدائن، بيش از تکه ناني از مردم نخواست. [۹۵]

نسل حذيفه

سليمان بن صُرَد (رهبر توّابْين)، در نامه‌اي به سعد بن حذيفه، او را به خونخواهي امام حسين(ع) فراخواند و او پاسخ مثبت داد و با پانصد نفر حرکت کرد، اما نتوانست به توابين بپيوندد و بازگشت. [۹۶]مختار، نيز سعد را به حلوان فرستاد. [۹۷]برخي وفات وي را در سال 82 ق. دانسته‌اند. [۹۸]ابوعبيدة بن حذيفه نيز، که راوي حديث بود[۹۹]، در سال 82 ق. درگذشت. [۱۰۰]ربيعه[۱۰۱]، ساعده[۱۰۲]، ام سليم[۱۰۳]و ام موسي[۱۰۴] از ديگر فرزندان حذيفه بودند.

جستارهای وابسته

پانویس

  1. الطبقات الکبری، ج6، ص15؛ ج7، ص317؛ الطبقات، خليفه، ص98؛ المعارف، ص263.
  2. الثقات، ج3، ص80.
  3. انساب الاشراف، ج13، ص193.
  4. الطبقات، خليفه، ص98.
  5. الاصابه، ج2، ص39.
  6. انساب الاشراف، ج1، ص328؛ الاستيعاب، ج1، ص257.
  7. فتوح البلدان، ج2، ص375؛ مروج الذهب، ج3، ص209؛ المعارف، ص263.
  8. اسدالغابه، ج1، ص313؛ الاصابه، ج2، ص39.
  9. اسدالغابه، ج3، ص390.
  10. فتوح البلدان، ج2، ص376.
  11. الطبقات، خليفه، ص352.
  12. الطبقات الکبری، ج3، ص87.
  13. الطبقات الکبری، ج4، ص63؛ اعلام الوري، ج1، ص363؛ المنتظم، ج3، ص73.
  14. الطبقات الکبری، ج7، ص317.
  15. الطبقات الکبری، ج7، ص317؛ اسدالغابه، ج1، ص391؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص364.
  16. السيرة النبويه، ج3، ص604؛ المغازي، ج1، ص233.
  17. المغازي، ج1، ص233؛ المعارف، ص263؛ تاريخ الطبري، ج2، ص209.
  18. سير اعلام النبلاء، ج3، ص191؛ تاريخ مدينة دمشق، ج11، ص219.
  19. جامع البيان، ج4، ص236.
  20. اسباب النزول، ص71؛ الكشاف، ج1، ص304؛ روض الجنان، ج4، ص379.
  21. اسباب النزول، ص22؛ الكشاف، ج1، ص436؛ روض الجنان، ج2، ص106-107.
  22. الطبقات الکبری، ج4، ص22؛ دلائل النبوه، ج3، ص419.
  23. السيرة النبويه، ج3، ص714؛ المغازي، ج2، ص234-235.
  24. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص68؛ مجمع البيان، ج5، ص81؛ دلائل النبوه، ج5، ص256.
  25. مجمع البيان، ج5، ص90؛ تفسير ماوردي، ج2، ص379؛ الكشاف، ج2، ص203.
  26. مجمع البيان، ج5، ص81-82؛ اسباب النزول، ص169.
  27. المغازي، ج3، ص1045؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص68.
  28. الاستيعاب، ج1، ص335؛ اسدالغابه، ج1، ص391؛ بحارالانوار، ج10، ص123.
  29. المعرفة و التاريخ، ج2، ص771.
  30. المغازي، ج3، ص1045.
  31. الكافي، ج1، ص292؛ الامالي، مفيد، ص19.
  32. سبل الهدي، ج1، ص59.
  33. الوثائق السياسيه، ص113.
  34. التنبيه و الاشراف، ص245؛ العقد الفريد، ج4، ص212؛ مناقب آل ابي‌طالب، ج1، ص210.
  35. الطبقات الکبری، ج1، ص219.
  36. الطبقات الکبری، ج6، ص60؛ الاستيعاب، ج1، ص228.
  37. التعريف و الاعلام، ص356؛ غرر التبيان، ص521.
  38. شواهد التنزيل، ج1، ص93.
  39. اسدالغابه، ج1، ص390؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص361؛ تهذيب التهذيب، ج2، ص193.
  40. تفسير جوامع الجامع، ج3، ص462.
  41. الاتقان، ج1، ص168.
  42. مبهمات القرآن، ج1، ص476؛ تفسير القرطبي، ج14، ص88.
  43. الطبقات الکبری، ج7، ص101.
  44. تاريخ الطبري، ج3، ص146؛ الكامل فی التاريخ، ج2، ص527-528.
  45. فتوح البلدان، ج2، ص373؛ الاخبار الطوال، ص135؛ تاريخ الطبري، ج3، ص204.
  46. تاريخ الطبري، ج3، ص204.
  47. تاريخ خليفه، ص107.
  48. فتوح البدان، ج1، ص380.
  49. فتوح البلدان، ج2، ص400.
  50. فتوح البلدان، ج2، ص400.
  51. فتوح البلدان، ص372-374.
  52. تاريخ خليفه، ص100؛ اسدالغابه، ج1، ص54.
  53. الفتوح، ج2، ص276.
  54. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص141؛ الفتوح، ص148.
  55. فتوح البلدان، ج2، ص468.
  56. فتوح البلدان، ج2، ص468.
  57. الطبقات الکبری، ج7، ص317.
  58. اسدالغابه، ج1، ص392.
  59. تفسير القرطبي، ج11، ص85.
  60. فتوح البلدان، ج1، ص241؛ تاريخ اليعقوبي، ج2، ص168؛ الفتوح، ص291.
  61. تاريخ المدينه، ج3، ص991؛ صحيح البخاري، ج6، ص99؛ جامع البيان، ج1، ص46.
  62. تاريخ اليعقوبي، ج2، ص173؛ الكامل فی التاريخ، ج3، ص134.
  63. الكامل فی التاريخ، ج3، ص109.
  64. انساب الاشراف، ج6، ص159.
  65. الفتوح، ص353.
  66. انساب الاشراف، ج3، ص17؛ رجال طوسي، ص60.
  67. الطبقات الکبری، ج7، ص317؛ مروج الذهب، ج2، ص384.
  68. مروج الذهب، ج2، ص383.
  69. مروج الذهب، ج2، ص384.
  70. اسدالغابه، ج1، ص392؛ سير اعلام النبلاء، ج2، ص363؛ رجال طوسي، ص35.
  71. انساب الاشراف، ج2، ص17.
  72. اسدالغابه، ج1، ص391.
  73. اسدالغابه، ج1، ص391.
  74. مروج الذهب، ج2، ص383؛ الكامل فی التاريخ، ج3، ص287.
  75. رجال طوسي، ص60.
  76. مناقب اميرالمؤمنين، ج1، ص152.
  77. الارشاد، ج1، ص103؛ شرح نهج البلاغه، ج19، ص60-61؛ بحارالانوار، ج20، ص256.
  78. شرح نهج البلاغه، ج13، ص284؛ الغدير، ج7، ص212.
  79. مناقب امير المؤمنين، ج2، ص523؛ شرح الاخبار، ج1، ص143-144.
  80. شواهد التنزيل، ج2، ص348.
  81. كشف الغمه، ج2، ص95-219.
  82. شواهد التنزيل، ج2، ص384.
  83. شواهد التنزيل، ج1، ص176.
  84. الامالي، طوسي، ص330.
  85. مسند الامام احمد بن حنبل، ج3، ص3.
  86. الارشاد، ج1، ص103.
  87. شواهد التنزيل، ج1، ص163.
  88. الامالي، طوسي، ص344.
  89. شواهد التنزيل، ج1، ص199؛ ج2، ص391-384.
  90. شواهد التنزيل، ج1، ص177.
  91. الخصال، ج2، ص361؛ تفسير فرات الكوفي، ص570.
  92. شواهد التنزيل ج2، ص490؛ تاريخ مدينة دمشق، ج12، ص270-271.
  93. شواهد التنزيل، ج2، ص499.
  94. سير اعلام النبلاء، ج2، ص363؛ نک: الغدير، ج6، ص241.
  95. كنز العمال، ج13، ص343.
  96. تاريخ الطبري، ج4، ص430؛ مروج الذهب، ج3، ص70؛ الكامل فی التاريخ، ج4، ص161.
  97. الكامل فی التاريخ، ج4، ص227.
  98. مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص258.
  99. الطبقات، خليفه، ص260.
  100. تهذيب الكمال، ج8، ص477.
  101. اللباب، ج1، ص351.
  102. المعجم الكبير، ج3، ص162.
  103. الطبقات الکبری، ج8، ص477.
  104. الطبقات الکبری، ج6، ص297.

منابع

این مقاله برگرفته از است.

منابع

  • الاتقان في علوم القرآن، عبدالرحمان بن ابي‌بکر السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار الفکر، 1416ق.
  • الاحتجاج علي اهل اللجاج، احمد بن علي الطبرسي (م.520ق.)، به کوشش ابراهيم بهادري و محمد هادي به، تهران، انتشارات اسوه، 1413ق.
  • الاخبار الطوال، احمد بن داود الدينوري (م.283ق.)، به کوشش عبدالمنعم عامر و جمال‌الدين شيال، قم، انتشارات شريف الرضي، 1412ق.
  • الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد) (336-413ق.)، تحقيق مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، بيروت، دار المفيد، 1414ق.
  • اسباب النزول، علي بن احمد الواحدي (م.468ق.)، به کوشش ايمن صالح، قاهره، دار الحديث، بي‌تا.
  • الاستيعاب في معرفة الاصحاب، يوسف بن عبدالله بن عبدالبر (368-463ق.)، به کوشش علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415ق.
  • اسد الغابة في معرفة الصحابه، علي بن محمد ابن الاثير (555-630ق.)، به کوشش علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415ق.
  • الاصابة في تمييز الصحابه، ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، به کوشش علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415ق.
  • اعلام الوري باعلام الهدي، الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، تصحيح مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، قم، مؤسسة آل البيت لاحياء التراث، 1417ق.
  • الامالي، محمد بن محمد بن النعمان (شيخ مفيد) (م.413ق.)، تصحيح حسين استاد ولي، علي‌اکبر غفاري، بيروت، دار المفيد، چاپ دوم، 1414ق.
  • الامالي، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، تصحيح محققان بنياد بعثت، قم، انتشارات دار الثقافه، 1414ق.
  • انساب الاشراف، احمد بن يحيي البلاذري (م.279ق.)، تحقيق سهيل صادق زکار و رياض زرکلي، بيروت، دار الفکر، 1417‌ق.
  • بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، محمد باقر المجلسي (1037-1110ق.)، تصحيح محمد باقر بهبودي و سيد ابراهيم ميانجي و سيد محمد مهدي موسوي خرسان، بيروت، دار احياء التراث العربي و مؤسسة الوفاء، 1403ق.
  • تاريخ الطبري (تاريخ الامم والملوک)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1403ق.
  • تاريخ المدينة المنوره (اخبار المدينه النبويه)، عمر بن شبّه النميري (م.262ق.)، به کوشش فهيم محمد شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
  • تاريخ خليفه، خليفة بن خياط (م.240ق.)، به کوشش زکار، بيروت، دار الفکر، 1414ق.
  • تاريخ مدينة دمشق، علي بن الحسن ابن عساکر (م.571ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دار الفکر، 1415ق.
  • تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابي‌يعقوب اليعقوبي (م.292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
  • التحصين لاسرار ما زاد من اخبار کتاب اليقين، ابن طاووس سيد رضي‌الدين علي، مؤسسة دار الکتب، قم، 1413ق.
  • التعريف و الاعلام فيما ابهم من الاسماء الاعلام في القران الکريم، عبدالرحمان بن عبدالله السهيلي (م.581ق.)، به کوشش عبدالله محمد علي النقراط، طرابلس، کلية الدعوة الاسلامية و لجنة الحفاظ علي التراث الاسلامي، 1401ق.
  • تفسير القمي، علي بن ابراهيم قمي (م.307ق.)، به کوشش سيد طيب موسوي جزائري، بيروت، دار السرور، 1411ق.
  • تفسير جوامع الجامع، الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1418ق.
  • تفسير فرات الکوفي، فرات بن ابراهيم الکوفي (م.307ق.)، به کوشش محمد کاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش.
  • تفسير قرطبي (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
  • تفسير ماوردي (النکت و العيون)، علي بن محمد الماوردي (م.450ق.)، تصحيح سيد عبدالمقصود بن عبدالرحيم، بيروت، دار الکتب العلميه، 1412ق.
  • تفسير مبهمات القرآن الموسوم بصلة الجمع وعائد التذييل لموصول کتابي الاعلام والتکميل، محمد بن علي البلنسي (م.‌‌782ق.)، به کوشش حنيف بن حسن القاسمي، بيروت، دار الغرب ‌الاسلامي، 1411ق.
  • التنبيه و الاشراف، علي بن الحسين المسعودي (م.346ق.)، بيروت، دار الصعب، بي‏تا.
  • تهذيب التهذيب، ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، به کوشش مصطفي عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415ق.
  • تهذيب الکمال في اسماء الرجال، يوسف بن عبدالرحمان المزي (م.742ق.)، به کوشش بشار عواد معروف، بيروت، مؤسسة الرساله، 1985م.
  • الثقات، محمد بن حبان (م.354ق.)، بيروت، الکتب الثقافيه، 1393ق.
  • جامع البيان عن تأويل آي القرآن (تفسير الطبري)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، به کوشش صدقي جميل العطار، بيروت، دار الفکر، 1415ق.
  • الخصال المحمودة و المذمومه، محمد بن علي بن بابويه (شيخ صدوق) (311-381ق.)، به کوشش علي‌اکبر غفاري، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1410ق.
  • دلائل النبوه، احمد بن الحسين البيهقي (م.458ق.)، به کوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الکتب العلميه، 1405ق.
  • رجال الطوسي، محمد بن حسن الطوسي (385-460ق.)، به کوشش جواد قيومي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1415ق.
  • روض الجنان، ابوالفتوح رازي (م.554ق.)، به کوشش محمد جعفر ياحقي و محمد مهدي ناصح آستان قدس رضوي، 1375ش.
  • سبل الهدي و الرشاد في سيرة خير العباد، محمد بن يوسف الشمس الشامي (م.942ق.)، به کوشش عادل احمد عبدالموجود و علي محمد معوض، بيروت، دار الکتب العلميه، 1414ق.
  • السنن الکبري، احمد بن الحسين البيهقي (384-458ق.)، بيروت، دار الفکر، 1416ق.
  • سير اعلام النبلاء، شمس‌الدين محمد بن احمد الذهبي (م.748ق.)، به کوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق.
  • السيرة النبويه، عبدالملک بن هشام (م.208ق.)، تحقيق مصطفي السقاء و عبدالحفيظ شبلي و ابراهيم الابياري، بيروت، مکتبة العلميه، بي‌تا.
  • سيماي کارگزاران علي بن ابي‌طالب، علي اکبر ذاکري، مرکز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم، اول، 1371ش.
  • شرح الاخبار في فضائل الائمة الاطهار، نعمان بن محمد المغربي (م.363ق.)، به کوشش سيد محمد حسيني جلالي، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1414ق.
  • شرح نهج البلاغه، ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء الکتب العربيه، 1378ق.
  • شواهد التنزيل لقواعد التفضيل في الايات النازلة في اهل البيت، الحاکم الحسکاني (م.506ق.)، به کوشش محمدباقر محمودي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1411ق.
  • صحيح البخاري، محمد بن اسماعيل البخاري (م.‌256‌ق.)، به کوشش عبدالعزيز بن عبدالله ‌بن ‌باز، بيروت، دار الفکر، 1401ق.
  • الطبقات الکبري، محمد بن سعد (م.230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا، بيروت، دار الکتب العلميه، 1410ق.
  • الطبقات، خليفة بن خياط (م.240ق.)، به روايت موسي بن ذکريا تستري و محمد بن احمد ازدي، تحقيق سهيل صادق زکار، بيروت، دار الفکر، 1414ق.
  • العقد الفريد، احمد بن محمد بن عبد ربه (246-328ق.)، به کوشش مفيد محمد قميحه، بيروت، مکتبة العصريه، 1425ق.
  • الغدير في الکتاب و السنة و الادب، عبدالحسين الاميني، تهران، دار الکتب الاسلاميه، 1366ش.
  • غرر التبيان، بدرالدين حموي (م.733ق.)، به کوشش عبدالجواد خلف، دمشق، دار قتيبه، 1410ق.
  • فتوح البلدان، احمد بن يحيي البلاذري (م.279ق.)، تصحيح صلاح‌الدين منجد، قاهره، مکتبة النهضة المصريه، 1957م.
  • الفتوح، احمد بن محمد بن اعثم کوفي (م.314ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق.
  • الکافي، محمد بن يعقوب کليني (م.329ق.)، به کوشش علي‌اکبر غفاري، تهران، انتشارات دار الکتب اسلاميه، 1375ش.
  • الکامل في التاريخ، علي بن محمد ابن الاثير (555-630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق.
  • الکشاف، محمود بن عمر الزمخشري (م.538ق.)، به کوشش محمد عبدالسلام، بيروت، دار الکتب العلميه، 1415ق.
  • کشف الغمه، علي بن عيسي الاربلي (م.693ق.)، بيروت، دار الاضواء، 1405ق.
  • کنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، علي بن حسام‌الدين الهندي (م.975ق.)، به کوشش بکري حياني و صفوة السقاء، بيروت، مؤسسة الرساله، 1409ق.
  • اللباب في تهذيب الانساب، علي بن محمد ابن الاثير (555-630ق.)، به کوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1414ق.
  • مجمع البيان في تفسير القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسي (468-548ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغي (1864-1933م.)، تصحيح سيد هاشم رسولي محلاتي و فضل الله يزدي طباطبايي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • المحبّر، محمد بن حبيب (م.245ق.)، به کوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دار الآفاق الجديده، بي‌تا.
  • مراصد الاطلاع علي اسماء الامکنة و البقاع، و هو مختصر معجم البلدان لياقوت، صفي‌الدين عبدالمومن بن عبدالحق (م.739ق.)، به کوشش علي محمد البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق.
  • مروج الذهب و معادن الجوهر، علي بن الحسين المسعودي (م.346ق.)، به کوشش يوسف اسعد داغر، قم، انتشارات هجرت، 1409ق.
  • مسند احمد، احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1415ق.
  • المعارف، ابن قتيبه دينوري (213-276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، انتشارات شريف الرضي، 1373ش.
  • المعجم الکبير، سليمان بن احمد الطبراني (260-360ق.)، به کوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
  • المعرفة و التاريخ، يعقوب بن سفيان الفسوي(م.277ق.)، دار الکتب العلميه، بي‌جا، 1419ق.
  • المغازي، محمد بن عمر الواقدي (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1409ق.
  • مناقب آل ابي‌طالب، ابن شهر آشوب (م.588ق.)، به کوشش البقاعي، بيروت، دار الاضواء، 1412ق.
  • مناقب الامام امير المؤمنين علي بن ابي‌طالب، محمد بن سليمان الکوفي (م.300ق.)، به کوشش محمدباقر محمودي، قم، مجمع احياء الثقافة الاسلاميه، 1412ق.
  • مناقب علي بن ابي‌طالب و ما نزل من القران في علي، احمد بن موسي بن مَرْدَوَيه الاصفهاني (م.410ق.)، تحقيق عبدالرزّاق محمد حسين حرزالدين، قم، دار الحديث، 1422ق.
  • المنتظم في تاريخ الملوک و الامم، عبدالرحمان بن علي ابن الجوزي (م.597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا و نعيم زرزور، بيروت، دار الکتب العلميه، 1412ق.
  • الوثائق السياسيه، محمد حميد الله، قاهرة، 1958م.