تابعین اصطلاحی قرآنی، درباره مسلمانان درک‌کننده صحابه پیامبر(ص) و نقل‌کننده حدیث از آنان است.

تابعین به‌معنای پیروان است و در قرآن بارها مشتقات آن به‌کار برده شده، اما بعد از آیه 100 سوره توبه، رواج یافته است. این واژه در سده اول قمری به کار رفته و از جمله شواهد دال بر آن، کاربرد تابعین در مکاتبات و گفتار مسلمانان است.

علت پیدایش تابعین، جعل حدیث بود که عالمان را بر آن داشت تا شیوه‌ای برای اعتبارسنجی حدیث برگزینند و یکی از این شاخص‌ها، معاصر بودن راوی و دریافت‌کننده روایت بود، بدین‌منظور، راویان دسته‌بندی شدند. همه معاصران پیامبر(ص) که ایشان را دیدار کرده و سخنانی از وی شنیده بودند، «صحابی» نام گرفتند تا بیانگر گروهی باشند که باید روایت‌ها و سنن نبوی را از آن‌ها دریافت کرد. آنان نیز برای نام‌گذاری گروه بعد که پیامبر(ص) را ندیده و از وی سخنی نشنیده بودند و روایت‌ها و سنن نبوی را از صحابه دریافت می‌کردند، از واژه «تابعین» استفاده نمودند، لذا نقل حدیث از صحابه یا تابعین از اعتبار بالایی برخوردار بود و حدیثی که بدون واسطه از پیامبر نقل می‌شد مرسل خوانده می‌شود.

به خاطر اختلاف در نسل تابعین، آنها را طبقه‌بندی کرده‌اند و حتی تابعین هر شهر به چندین طبقه تقسیم شده‌اند.

تابعین در شهرهای مختلف اسلامی پراکنده بودند و به عنوان بخشی از نخبگان دینی و علمی عصر خود، توانستند زمانی کوتاه و در قلمروی محدود وارد عرصه سیاست شوند و در اداره حرمین نقش داشته باشند.

در منابع تاریخی اسامی تابعین مکه و مدینه که از بزرگان حدیث بوده و در سیره نبوی کوشش فراوان داشته‌اند با ذکر خصوصیات بیان شده است.

معنای تابعین

تابعین جمع تابع یا تابعی و برگرفته از ریشه «ت ـ ب ـ ع» به‌معنای پیروان است.[۱]

هنگامی که قرآن کافران را به پیروی از پیامبران و پیروی نکردن از شیطان دعوت کرده، بارها مشتقات این ریشه را به‌کار برده، اما هنگامی واژه تابعین رواج یافت که در آیه 100 سوره توبه، به کار رفت.

شمول آیه صد سوره توبه

روند پذیرش اسلام در میان مردم شبه جزیره، تدریجی و آرام بود.

در پی فتح مکه به سال 8ق. (21 بعثت)، قبایل شبه جزیره به نشانه پذیرفتن اسلام و اعلام پیروی از پیامبر(ص)، هیئت‌های خود را به سال 9ق. نزد پیامبر(ص) فرستادند. بدین‌سبب، آن سال «عام الوفود»[۲] نام گرفت.

در همان سال، فرمان اعزام به تبوک برای نبرد با روم صادر شد. بیشتر مسلمانان پیشین اعم از مهاجران و انصار و بخشی از قبایل تازه مسلمان، در این نبرد شرکت کردند.[۳] خداوند تازه مسلمانان حاضر در این نبرد را با عنوان پیروان مهاجران و انصار یاد کرده و آنان را به تعهدات خود پایبند دانسته است. خداوند در این آیه، در صدد تشویق مسلمانان فرمانبر پیامبر و دارای آمادگی برای اعزام به تبوک برآمده و رضایت خود را از آنان اعلام کرده و بدان‌ها وعده بهشت و سعادت بزرگ داده است.

چنین بشارتی شامل مسلمانان با این ویژگی‌ها در دوره‌های بعد تا قیامت نیز می‌شود.

کاربرد واژه تابعین در سده اول

شواهدی گوناگون از کاربرد واژه تابعین در سده اول ق. در دست است.

آورده‌اند که پیامبر(ص) اویس قرنی را برترین فرد در میان تابعین دانسته است.[۴]

در دوره ابوبکر (حک: 11 -13ق.) وی در نامه‌ای به برخی مرتدان به سال یازدهم ق. لشکر اعزامی به سوی آنان را ترکیب یافته از مهاجران، انصار و تابعین به احسان دانست.[۵] در همین دوره، در هنگام گزارش آمار سپاهیان یا شمار تلفات آن‌ها از این تقسیم‌بندی استفاده شده است.[۶]

در دوره خلیفه دوم (حک: 13-23ق.) غنیمت‌های جنگی به صورت عطا در میان مسلمانان تقسیم می‌شد. تعیین میزان دریافتی از دیوان تا حد فراوان به تاریخ پذیرش اسلام ارتباط داشت و بخش مربوط به تابعین یکی از بخش‌های عمده این دیوان بود.[۷]

برخی از مهاجران نخستین در مکاتبه مسلمانان مصر برای تحریک آنان بر ضد عثمان (حک: 23-35ق.) خود را از مهاجران نخستین و از اعضای شورای انتخاب خلیفه سوم و مخاطبان را یاران پیامبر(ص) و تابعین مصر خواندند.[۸]

در سال 35ق. و در پی بیعت مردم مدینه با امام علی(ع)، جریر بن عبدالله بجلی هنگامی که در صدد اعلام این گزارش به مردم کوفه بود، بیعت‌کنندگان را به صورت مهاجران و انصار و تابعین به احسان دسته‌بندی کرد.[۹]

قیس بن عباده درباره رفتار معاویه با مسلمانان می‌گوید: معاویه یاران محمد اعم از مهاجران، انصار و تابعین را خوار و ذلیل کرده است و اگر بر یکی از آنان خشم بگیرد، وی را می‌زند یا می‌بندد یا تبعید می‌کند و یا از حقوقش محروم می‌نماید.[۱۰]

امام علی(ع) در نامه به معاویه گوشزد کرد که با سپاهی از مهاجران، انصار و تابعین به احسان به نبرد او می‌آید.[۱۱] وی در برخی خطبه‌های خود بر ضد معاویه و سپاه وی، آنان را غیر تابعی ‌دانست.[۱۲] این سخن می‌تواند معانی گوناگون داشته باشد، از این قبیل: آنان بسیار دیر مسلمان شدند و پیامبر(ص) را درک نکردند یا به اسلام و فرمان پیامبر(ص) پایبند نیستند.

مالک اشتر هنگامی که دانست برخی مسلمانان نخستین اعم از مهاجران یا انصار نمی‌خواهند با امام علی(ع) در نبرد او بر ضد مخالفانش شرکت کنند، خود را از تابعینی خواند که بر مسلمانان نخستین ترجیح دارند. سپس از امام خواست بر ضد آنان اقدام کند.[۱۳]

در گزارش رویداد حرّه و حمله سپاهیان یزید به مدینه به سال 62ق. اشاره شده که بسیاری از مهاجران، انصار و تابعین در آن کشته شدند.[۱۴]

در برخی دعاهای صحیفه سجادیه، امام زین العابدین(ع) (م. 94ق.) بر تابعین و همسران و فرزندانشان درود فرستاده‌اند، درودی که مانع معصیت آنان شود و بهشت را بر ایشان بگستراند.[۱۵]

شمول مفهوم تابعین در قرآن و روایات

مفهوم قرآنی تابعین که در آغاز بر مسلمانان پایبند در اواخر دوره زندگانی پیامبر(ص) اطلاق می‌شد، رو به گسترش نهاد تا مسلمانان دوره‌های بعد را نیز شامل شود. به لحاظ زمانی، آغاز دوره‌ای که مسلمانانش تابعین خوانده می‌شدند، معلوم بود، ولی پایانی برای آن تعریف نشده بود. افزون بر این، پایبندی عملی مسلمانان نیز می‌تواند آنان را در زمره تابعین قرار دهد. از هر روی، خواه کسانی که دنباله‌رو مهاجران و انصار بودند و خواه کسانی که اسلامشان به دوره‌های بعد بازمی‌گشت، می‌توانستند خود را از تابعین بخوانند.

بر پایه روایتی منسوب به ابن‌عباس و نیز بر پایه نظر سفیان ثوری، فقیه و محدث سده دوم ق. همه کسانی که تا قیامت مسلمان شوند، از تابعین خواهند بود.[۱۶] بسیاری از مفسران در تفسیر آیه 10 سوره حشر، منظور از وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ. را همه مسلمانان پس از عصر نخستین تا قیامت دانسته‌اند.[۱۷]

پیدایش اصطلاح رجالی تابعین از سده دوم به بعد

علوم اسلامی برگرفته از پیامبر گرامی9 با تکیه بر نقل قول و در قالب حدیث، در اختیار طالبان آن قرار می‌گرفت. دانستن احکام عملی و باورهای دینی، بیش از دیگر علوم اسلامی، مورد نیاز جامعه بود. جعل حدیث، عالمان را بر آن داشت تا شیوه‌ای برای اعتبارسنجی حدیث برگزینند. این علم به دانش رجال الحدیث شهرت یافت.

یکی از شاخص‌های اعتبارسنجی، معاصر بودن راوی و دریافت‌کننده روایت تعیین شد. بدین منظور، راویان دسته‌بندی شدند. همه معاصران پیامبر(ص) که ایشان را دیدار کرده و سخنانی از وی شنیده بودند، «صحابی» نام گرفتند تا بیانگر گروهی باشند که باید روایت‌ها و سنن نبوی را از آن‌ها دریافت کرد. آنان نیز برای نام‌گذاری گروه بعد که پیامبر(ص) را ندیده و از وی سخنی نشنیده بودند و روایت‌ها و سنن نبوی را از صحابه دریافت می‌کردند، از واژه «تابعین» استفاده نمودند.

از آن‌جا که در این گروه‌بندی، نقل حدیث اهمیت داشت، صحابه‌ای که در دوره خردسالی پیامبر(ص) را دیده بودند، نیز در شمار تابعین قرار گرفتند؛ زیرا در آن سنین توانایی دریافت حدیث نداشتند.[۱۸]

حاکم نیشابوری (م. 405ق.) تابعین را افرادی دانسته که دین و سنن نبوی را از صحابه دریافت کرده، حفظ می‌کنند.[۱۹] از این‌رو، تابعین در شمار مجموعه بزرگ محدثان قرار گرفتند و مرجعی برای دریافت دین اسلام به شمار ‌آمدند. به‌طور طبیعی، عمده روایت‌ها به مسائل فقهی و شرعی مرتبط می‌شد، ولی در عمل حوزه حدیث فراتر از فقه بود و عقاید اسلامی، تفسیر آیات قرآن و نیز زندگی شخصی پیامبر(ص) را در بر می‌گرفت، زیرا در سده‌های نخستین نگارش تاریخ، طرح مباحث تفسیر و کلام در قالب نقل روایت انجام می‌شد.

بر این اساس، در سلسله سند هر روایت معتبر، باید دست‌کم نامی از یک صحابی و یک تابعی وجود داشته باشد. در غیر این صورت، روایت مرسل و فاقد اعتبار لازم خواهد بود.

حاکم نیشابوری در بحث مراسیل اشاره کرده که همه اهل حدیث بر این باورند که حدیث مرسل تنها حدیثی است که یکی از تابعین بدون واسطه از صحابی و او هم از پیامبر گزارش کرده باشد.[۲۰]

ذهبی نیز اصطلاح مرسل را ویژه روایاتی دانسته که تابعی به‌گونه مستقیم از پیامبر گزارش کرده است.[۲۱] از این‌رو، فایده شناخت تابعین، امکان تمایز روایت مرسل از روایت مسند یا متصل است.[۲۲]

از دیدگاه حاکم نیشابوری، بسیاری در شناخت تابعین و صحابه به خطا رفته‌اند و از این‌رو، شناخت صحابه و تابعین امری دشوار است که فرد را به رتبه حافظ کامل می‌رساند.[۲۳]

شرایط تابعی بودن

ابن‌سعد به عنوان یکی از نخستین کسانی که فهرستی از صحابه و تابعین عرضه نموده، مبنای روایت حدیث را از ملاک‌های بنیادین دسته‌بندی خود قرار داده است. وی در موارد فراوان، در عناوین فهرست‌هایی که از هر شهر یا منطقه عرضه می‌کند، از عبارت محدثان استفاده کرده که نشان می‌دهد هدف وی از نگارش کتاب، معرفی راویان است. طائف، یمامه، بصره، بغداد، خراسان، ری، و انبار از جمله این مواردند. نیز در بسیاری از طبقه‌بندی‌ها، روایت حدیث را ملاک خود قرار داده است.

برای نمونه، در کوفه تابعین روایت‌کننده از عبدالله بن مسعود، امیرالمؤمنین علی7 و عمر بن خطاب را در سه طبقه جداگانه تفکیک کرده است. هنگام معرفی تابعین مدینه، نخست از طبقه کسانی که از عثمان، علی، عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، سعد، ابی‌ بن کعب، سهل بن حنیف، حذیفة بن یمان، زید بن ثابت و دیگران روایت کرده‌اند،[۲۴] و سپس از کسانی که از اسامة بن زید، عبدالله بن عمر، جابر بن عبدالله، رافع بن خدیج، ابوسعید خدری، ابوهریره، سلمة بن اکوع، عبدالله بن عباس، عایشه، ‌ام‌سلمه، میمونه و دیگران روایت نموده‌اند، به عنوان طبقه دوم تابعین مدینه یاد می‌کند.[۲۵]

او در میان تابعین مکه نیز به همین روش عمل کرده است.[۲۶]

ابن‌سعد در حدود چهار پنجم موارد، با عباراتی چون «از فلانی روایت کرده»، «فلانی از وی استماع حدیث نموده»، ثقه، کثیر الحدیث، و قلیل الحدیث برای اشاره به نقش روایت‌گری فرد استفاده کرده است.

توجه به عامل سنّ و امکان دریافت حدیث از سوی ابن‌حبان[۲۷] نیز نشان می‌دهد که اصل در تعریف تابعین، نقش آنان در انتقال حدیث به دوره‌های بعد است. با این حال، ابن‌سعد درباره حدود یک‌پنجم باقی‌مانده سکوت ورزیده است. گمان می‌رود ابن‌سعد نتوانسته آن دسته از فرزندان صحابه را که خود صحابی نبودند و روایتی از پیامبر(ص) گزارش نکرده بودند، از جرگه تابعین بیرون سازد. برای نمونه عبدالله، عبیدالله، سعید و مغیره فرزندان نوفل بن حارث بن عبدالمطلب را بدون اشاره به نقششان در نقل روایات نبوی، از تابعین شمرده است.[۲۸] چه بسا از همین روی باشد که برخی در تعیین ملاک تابعی، تنها دیدار را شرط تابعی بودن دانسته‌اند تا این‌گونه موارد نیز در دایره تابعین قرار گیرد. با این معیار، بسیاری از مسلمانان سده اول و دوم ق. می‌توانستند در شمار تابعین درآیند، زیرا بسیاری از آنان با صحابه دیدار داشتند یا از آنان روایتی شنیده بودند. به ویژه آن عده از صحابه که مناصب سیاسی در اختیار داشتند، ارتباطی فراوان با مردم مناطق فتح شده داشتند و مرجع مردم آن مناطق به شمار می‌آمدند.

بسیاری از مردم شام معاویه را در مسجد و هنگام خطبه خواندن دیده بودند. همین وضعیت در مصر برای عمرو عاص و در عراق برای ابوموسی اشعری وجود داشت.

محدثان اهل سنت در میان امامان اهل بیت، امام زین العابدین(ع) را به جهت روایتش از امام حسین(ع) که از صحابه پیامبر(ص) به شمار می‌آید، در شمار تابعین دسته‌بندی کرده‌اند.[۲۹] نیز محدثانی چون نسائی و عجلی، امام باقر(ع) را به جهت روایت از جابر بن عبدالله انصاری، از تابعین دانسته‌اند[۳۰] ولی دیگران از کاربرد لقب تابعی برای او پرهیز کرده‌اند و بیشتر وی را به عنوان فقیه می‌شناسند.[۳۱]

برخی‌ ام‌کلثوم و زینب، دختران امام علی(ع)، و بعضی سکینه و فاطمه، دختران امام حسین(ع)، را نیز در میان زنان تابعین معرفی کرده‌اند.[۳۲]

کارکرد نام تابعین در گفتمان دینی سده‌های نخست

مکتب فقهی حدیثی که نخست پایگاه آن در مدینه بود، در پاسخ به مسائل نوپدید فقهی و کلامی مسلمانان در مناطق فتح شده، به حدیث مراجعه کرد و پاسخ خود را سنت نامید. اما همه راویان حدیث در فقه یا کلام تابع آنان نبودند. از همین روی، اهل حدیث در برابر این گروه واکنش نشان دادند و آنان را اهل بدعت شمردند[۳۳] تا روایات آنان را از اعتبار ساقط سازند.[۳۴]

ابن‌سیرین (م. 110ق.) با تقسیم راویان حدیث به اهل‌سنّت و اهل بدعت، محدثان را از نقل کردن حدیث از اهل بدعت نهی کرده است.[۳۵]

خطیب بغدادی (م. 463ق.) پس از برشمردن اهل بدعت از جمله خوارج، قدریه، رافضه و اهل تاویل، به آرای محدثان درباره روایت از آنان اشاره کرده است.[۳۶]

از دیدگاه ابن‌عبدالبر (م. 463ق.) هر متکلم اعم از اشعری و غیر اشعری، در شمار اهل بدعت است. او روایاتی درباره نشنیدن روایت از آنان نقل کرده است.[۳۷]

ابن‌ابی‌یعلی حنبلی (م. 526ق.) اهل رای به رهبری ابوحنیفه و نیز شعوبیه را که عرب را برتر از عجم نمی‌دانستند، به فهرست اهل بدعت افزوده است.[۳۸]

عسقلانی (م. 852ق.) در شمار علل ضعف راویان، به پیروی از مذاهبی چون مرجئه، شیعه، قدریه، جهمیه، ناصبی‌ها، و خوارج اشاره کرده است.[۳۹]

سیوطی (م. 911ق.) با عرضه فهرستی از راویان متهم به مرجئه، قدریه، شیعه و خوارج، کسانی را که به منطق و فلسفه می‌پردازند، اهل بدعت دانسته و برخی از دانشوران ایشان را در زمره کافران شمرده است.[۴۰] بدین روی، صحابی و تابعی فردی است که عملکرد فقهی و باورهای دینی وی با اهل حدیث سازگار باشد.[۴۱]

به نظر می‌رسد نام‌گذاری گروهی از راویان حدیث با نام تابعین و معرفی آنان به عنوان مسلمان و پایبند واقعی به دین اسلام و مصادره بشارت‌های الهی به بهشت در قرآن به نفع آنان، بر ضدّ دیگر جریان‌های فکری و عقل‌گرای آن عصر از جمله متکلمان روی داده تا صبغه الهی به نگرش خویش بخشند و خود را برترین مردم زمانه بدانند. افزودن عبارت «رضی‌الله‌عنه» در پی نام صحابه و تابعین نیز با همین استناد صورت گرفت.

در این میان، فرقه‌های دیگر در برابر اهل حدیث و تعریف آنان از اهل سنّت واکنش نشان دادند.

شیخ طوسی (م. 460ق.) افزون بر60 تن از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را تابعی شمرده[۴۲] و خطیب (م. 741ق.) [۴۳] هم به همین میزان از این اصطلاح استفاده کرده است.

حنفیان ابوحنیفه (م. 150ق.) را سرآمد تابعین دانسته‌اند.[۴۴] جعد بن درهم نیز از تابعین به شمار می‌آید[۴۵] ولی از آن جهت که به زندقه یا قدریه و خلق قرآن یا اهل رای منتسب شده، کمتر کسی به تابعی بودن او توجه کرده و روایات او[۴۶] و پیروانش[۴۷] را فاقد اعتبار دانسته‌اند.

عبدالله بن اباض (م. 86ق.) یکی از خوارج و بنیان‌گذار فرقه اباضیه نیز در السیر «شماخی» به عنوان تابعین شناخته شده است.[۴۸]

طبقه‌بندی تابعین

همه راویان نخست روایات نبوی از یک نسل نبودند. برخی در جوانی و بعضی در کهنسالی پیامبر(ص) را دیده و از وی سخنی شنیده بودند. راویان پسین که روایات را از صحابه دریافت می‌کردند، نیز به یک نسل تعلق نداشتند. یکی چون معمر بن زید به سال 30ق. در خراسان یا آذربایجان کشته شد و دیگری چون خلف بن خلیفه به سال 180ق. درگذشت.[۴۹]

علمای حدیث تابعین را در طبقه‌های گوناگون دسته‌بندی کرده‌اند. ابن‌سعد تابعین مدینه را در هفت طبقه، تابعین مکه را در پنج طبقه، کوفیان را در نُه طبقه، و شامیان را در هشت طبقه تقسیم کرده است.[۵۰]

حاکم نیشابوری تابعین را به 15 طبقه تقسیم نموده است.[۵۱]

تقسیم‌بندی دیگر تابعین، تفکیک آنان به لحاظ ‌گونه دانایی آن‌ها است. بر این اساس، تابعین را بر اساس دانش فقه، تفسیر، قرائت، کلام، حدیث و... تفکیک کرده و از تابعین برجسته در هریک از شاخه‌های دانش دینی نام برده‌اند.

پراکندگی تابعین در سرزمین‌های اسلامی

ابن‌حبان بستی در کتاب مشاهیر علماء الامصار 564 تن از تابعین را برشمرده است. از این میان 169 تن از تابعین به مدینه (معادل 30%)، 50 تن به مکه (9%)، 117 تن به کوفه (20. 75%)، 91 تن به بصره (16%)، 71 تن به شام (12. 6%)، 32 تن به مصر (5. 7%)، 27 تن به یمن (4. 8%)، و نُه تن به خراسان (1. 6%) تعلق دارند.

بر این اساس، تابعین حجاز شامل مدینه و مکه در مجموع 39% و تابعین عراق شامل کوفه و بصره 37% جمعیت تابعین مشهوری را که بستی برشمرده، در بر می‌گیرند. از 24% باقی‌مانده 12. 6% به تابعین شام و بقیه به تابعین مصر و یمن و خراسان اختصاص دارد.

سهم تابعین در اداره حرمین

تابعین به عنوان بخشی از نخبگان دینی و علمی عصر خود، توانستند زمانی کوتاه و در قلمروی محدود وارد عرصه سیاست شوند. نخستین تابعی در این عرصه، ابان فرزند عثمان بن عفان بود که از سال 76 تا 83ق. حدود هفت سال اداره شهر مدینه را در اختیار داشت.[۵۲]

برخی گزارش‌ها از شکوفایی علمی مدینه در زمانه وی حکایت دارد.[۵۳] عمر بن عبدالعزیز از سال 87 تا 93ق. این منصب را در اختیار داشت. وی با مشورت خواستن از چهره‌های محبوب و معتمد و نیز ملاطفت با مخالفان، چهره‌ای مسالمت‌آمیز را به نمایش نهاد و حرمین را مامن افراد تحت تعقیب حجاج ساخت.[۵۴] وی پس از ورود به مدینه، ده تن از فقیهان مدینه را گرد آورد و از آنان خواست تا در همه امور به او مشورت دهند و اگر ستم یا شکایتی دیدند، او را آگاه سازند.[۵۵]

عمر بن عبدالعزیز به سال 99ق. در حالی که 38 سال داشت، رهبری دولت اموی را در دست گرفت، ولی این امر چندان دوام نیافت و او دو سال بعد درگذشت. عمر بن عبدالعزیز از محدثان، فقیهان و زاهدان شمرده می‌شود. در دوره وی، فدک به اهل بیت، بازگردانده شد. از وی رساله‌ای با نام الرد علی القدریه بر جای مانده که در 1331ق. در قاهره به چاپ رسیده است.[۵۶]

ابوبکر بن محمد بن عمرو بن حزم انصاری (96-101ق.) سومین امیر تابعی مدینه، خود، از محدثان و فقیهان بود[۵۷] و پس از لغو قانون منع کتابت حدیث در زمانه عمر بن عبدالعزیز، شکوفایی ویژه‌ای در این زمینه پدید آمد.[۵۸]

دیگر امیران تابعی مدینه عبارتند از: عبدالواحد بن عبدالله نضری (104-106ق.) و عبدالعزیز بن عمر بن عبدالعزیز (126-129ق.). [۵۹]

مدارای سیاسی در دوره عبدالواحد بن عبدالله نصری/ نضری/ قسری نیز دیده می‌شد، چنان‌که او را از محبوب‌ترین امیران مدینه در این هنگام خوانده‌اند.[۶۰]

تابعین مدینه

در میان تابعینی که در ثبت سیره نبوی کوشش فراوان داشتند، می‌توان از ابان بن عثمان بن عَفّان، محمد بن شهاب زُهری، و عروَة بن زبَیر نام برد. ابن‌سعد (م. 230ق.) و بخاری (م. 256ق.) تابعی بودن ابان را به سبب نقل روایاتی محدود از پدرش دانسته‌اند.[۶۱] ابن‌حنبل (م. 241ق.) از رجالیان برجسته، چنین باوری ندارد.[۶۲] با این حال، مزی (م. 742ق.) روایاتی فراوان در مدح او گرد آورده و او را در فقه و حدیث برتر زمانه یا یکی از ده فقیه برتر مدینه به شمار آورده است.[۶۳]

ذهبی (م. 748ق.) ابن‌اسحق را نخستین تدوین‌گر دانش و صاحب سیره نبوی دانسته است. اما برخی ابان را نخستین فردی دانسته‌اند که به دستور سلیمان بن عبدالملک، به سال 82ق. هر چه را درباره سیره و مغازی شنیده بود، به نگارش درآورد.[۶۴]

در میان تابعین، گزارش‌های تاریخی عروة بن زبیر (23-94ق.) پیرامون جنگ‌ها و زندگی پیامبر(ص) بیش از دیگران است. آورده‌اند که وی همه این گزارش‌ها را از خاله‌اش عایشه، دختر ابوبکر، فراگرفته است.[۶۵] ذهبی کتابی به نام مغازی را به وی نسبت داده است.[۶۶] ابن‌حجر هم این کتاب را از وی یا شاگردش ابوالاسود دانسته است.[۶۷] اشاره نکردن مورخان نخستین به این کتاب، نشان می‌دهد که چنین کتابی را ابن‌زبیر ننوشته است.

محمد بن مسلم بن شهاب زهری (58-124ق.) در مکه و از خاندان بنی‌زهره قریش زاده شد. وی پس از حفظ قرآن و انساب، به آموختن فقه روی آورد و به دیگر علوم پرداخت. پس از مدتی او برترین محدث و دانشور مدینه شد. عمر بن عبدالعزیز، [۶۸] سفیان ثوری از بزرگان حدیث عراق، [۶۹] و مالک بن انس از فقیهان برتر مدینه و امام مذهب مالکی[۷۰] او را عالم‌ترین فرد به سنت پیامبر(ص) دانسته‌اند. افزون بر روایات فراوانش در زمینه سیره نبوی و جنگ‌های پیامبر(ص) که امروزه منتشر شده است، [۷۱] وی یکی از فقیهان هفت‌گانه مدینه بود.

سعید بن مسیب مخزومی (م. 94ق.)، قاسم بن محمد بن ابی‌بکر (م. 106ق.)، ابوسلمة بن عبدالرحمن مخزومی (م. 94ق.)، عبیدالله بن عبدالله بن عتبه (م. 98ق.)، سلیمان بن یسار (م. 107ق.)، سالم بن عبدالله بن عمر (م. 106ق.)، نافع مولی عبدالله بن عمر (م. 117ق.)، ابوالزناد عبدالله بن ذکوان قرشی (م. 131ق.)، یحیی بن سعید انصاری (م. 146ق.)، ربیعة بن ابی‌عبدالرحمن فروخ معروف به ربیعة الرای استاد مالک بنیان‌گذار مذهب مالکی (م. 136ق.)، و زید بن اسلم عدوی (م. 136ق.) از دیگر فقیهان تابعین مدینه به شمار می‌آیند.

در مدینه توجهی کمتر به تفسیر از سوی تابعین وجود داشت. ابوالعالیه رفیع بن مهران ریاحی (م. 93ق.)، سعید بن مسیب (م. 94ق.)، و محمد بن کعب قرظی (م. 108ق.) مشهورترین مفسران تابعی مدینه هستند.[۷۲]

در قرائت قرآن هم برخی تابعین از جمله ابوجعفر قاری امام اهل المدینه شهرت یافتند.[۷۳]

تابعین مکه

مجاهد بن جبر (م. 103ق.) از موالی طایفه مخزوم، عکرمة بن عبدالله بربری (م. 107ق.) از موالی ابن‌عباس، و عطاء بن ابی‌رَباح (م. 114ق.) از موالی قریش از تابعین فقیه در مکه به شمار می‌روند.[۷۴]

سعید بن جبیر، مجاهد بن جبر، و عکرمه در شمار پیشاهنگان عرصه تفسیر قرآن جای دارند که همه شاگرد ابن‌عباس در تفسیر قرآن و از تابعین مکه هستند.[۷۵] از این میان، تفسیر مجاهد تصحیح شده و به چاپ رسیده است.[۷۶] دیگر تفاسیر تابعین مکه در چند مجلد از مجموعه‌ای هشت جلدی بازسازی شده‌اند.[۷۷]

مقبره تابعین در بقیع

امروزه آثاری متعدد درباره بقیع نگاشته شده است[۷۸] اما در هیچ یک نمی‌توان در زمینه محل دفن تابعین اطلاعاتی به دست آورد. می‌توان گفت بسیاری از تابعین مدینه در بقیع دفن شده‌اند، ولی نشانه‌ای از محل دفن آنان در دست نیست. تنها مدفن امام زین‌العابدین و امام باقر(ع)[۷۹] و نافع، یکی از قاریان هفتگانه مدینه (م. 120ق.) [۸۰] مشخص است.

پیوند به بیرون

مرکز دائرة‌المعارف اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «تابعین»

پانویس

  1. لسان العرب، ج8، ص27؛ المعجم الوسیط، ص81، «تبع.
  2. اسد الغابه، ج1، ص30.
  3. السیرة النبویه، ج4، ص943-945؛ الطبقات، ج2، ص128؛ مجمع البیان، ج5، ص3.
  4. صحیح مسلم، ج7، ص189.
  5. تاریخ طبری، ج3، ص251؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج2، ص456.
  6. نک: تاریخ طبری، ج3، ص277، 296؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج2، ص503.
  7. انساب الاشراف، ج8، ص135.
  8. الامامة و السیاسه، ج1، ص53-54.
  9. وقعة صفین، ص16.
  10. وقعة صفین، ص93.
  11. الغارات، ج1، ص312؛ شرح نهج البلاغه، ج3، ص178.
  12. الغارات، ج1، ص312؛ وقعة صفین، ص99؛ شرح نهج البلاغه، ج3، ص178؛ الامامة و السیاسه، ج1، ص107.
  13. الاخبار الطوال، ص143.
  14. وفاء الوفاء، ج1، ص102؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص50.
  15. صحیفه سجادیه، دعای 4.
  16. زاد المسیر، ج3، ص333-334؛ التفسیر الکبیر، ج16، ص172.
  17. التبیان، ج9، ص566؛ المحرر الوجیز، ج5، ص288؛ تفسیر قرطبی، ج18، ص31.
  18. مقدمه ابن‌صلاح، ص180؛ تدریب الراوی، ج2، ص236.
  19. معرفة علوم الحدیث، ص42.
  20. نک: معرفة علوم الحدیث، ص167، 193.
  21. الموقظة فی علم مصطلح الحدیث، ص38.
  22. مقدمه ابن‌صلاح، ص179؛ تدریب الراوی، ج2، ص234.
  23. معرفة علوم الحدیث، ص25.
  24. الطبقات، ج5، ص91؛ ج6، ص86، 66.
  25. الطبقات، ج5، ص178.
  26. الطبقات، ج5، ص463.
  27. التحفة اللطیفه، ج1، ص66-70.
  28. الطبقات، ج5، ص21.
  29. الطبقات، ج5، ص215.
  30. معرفة الثقات، ج2، ص249؛ تاریخ دمشق، ج54، ص368-370؛ تهذیب الاسماء، ج1، ص119.
  31. اکمال فی اسماء الرجال، ج1، ص173؛ تاریخ الاسلام، ج7، ص464.
  32. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج8، ص559؛ موسوعة طبقات الفقهاء، ج1، ص362.
  33. الرحلة فی طلب الحدیث، ص221.
  34. ادب الاملاء و الاستملاء، ص5، 56؛ مقدمه ابن‌صلاح، ص91.
  35. صحیح مسلم، ج1، ص11.
  36. الکفایة فی علم الروایه، ص148-154.
  37. جامع بیان العلم، ج2، ص96-98.
  38. طبقات الحنابله، ج1، ص33-35.
  39. مقدمه فتح الباری، ص460.
  40. تدریب الراوی، ج1، ص326-328.
  41. اختلاف الحدیث، ص480.
  42. نک: رجال الطوسی.
  43. نک: الاکمال فی اسماء الرجال.
  44. شرح معانی الآثار، ص8؛ اسماء الکتب، ص201.
  45. میزان الاعتدال، ج1، ص399؛ لسان المیزان، ج2، ص105.
  46. الفهرست، ص401؛ سیر اعلام النبلاء، ج5، ص433؛ الضعفاء الکبیر، ج1، ص206.
  47. الضعفاء الکبیر، ج4، ص52-54؛ الجرح و التعدیل، ج1، ص411.
  48. الاعلام، ج4، ص62.
  49. تدریب الراوی، ج2، ص243.
  50. نک: الطبقات، ج5، ص6.
  51. معرفة علوم الحدیث، ص42.
  52. الطبقات، ج5، ص151-152.
  53. البدایة و النهایه، ج9، ص261؛ التاریخ الشامل، ج1، ص389؛ الاعلام، ج1، ص27.
  54. انساب الاشراف، ج8، ص128-129؛ تاریخ طبری، ج6، ص482؛ تاریخ الاسلام، ج7، ص189.
  55. تاریخ طبری، ج6، ص427؛ الکامل، ج4، ص526؛ التاریخ الشامل، ج1، ص395، 451.
  56. تاریخ التراث العربی، مج1، ج4، ص14-15.
  57. الطبقات، ج5، ص341؛ المنتظم، ج7، ص206؛ اعیان الشیعه، ج2، ص308.
  58. انساب الاشراف، ج8، ص128.
  59. التاریخ الشامل، ج1، ص451.
  60. تاریخ طبری، ج7، ص14؛ تاریخ ابن‌خلدون، ج3، ص106.
  61. التاریخ الکبیر، ج1، ص450؛ الطبقات، ج5، ص115.
  62. المراسیل، ج1، ص16؛ تهذیب التهذیب، ج1، ص85.
  63. تهذیب الکمال، ج2، ص16-17، 49.
  64. نک: الاعلام، ج1، ص27.
  65. تاریخ دمشق، ج3، ص147، 184، 215؛ ج4، ص10، 159-160.
  66. سیر اعلام النبلاء، ج6، ص150.
  67. فتح الباری، ج5، ص249؛ ج7، ص392.
  68. الطبقات، ج5، ص348، 356؛ البدایة و النهایه، ج9، ص340-344.
  69. المعرفة و التاریخ، ج1، ص713-715، 725.
  70. البدایة و النهایه، ج9، ص340، 345.
  71. مرویات الامام الزهری، ج1، ص132.
  72. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج1، ص82-86؛ تاریخ فقه و فقها، ص70-71.
  73. الاعلام، ج8، ص186.
  74. تاریخ فقه و فقها، ص71؛ تاریخ التراث العربی، مج1، ج4، ص18-23.
  75. التفسیر و المفسرون، معرفت، ج1، ص323-326، 348-362.
  76. تفسیر مجاهد.
  77. نک: موسوعة مدرسة مکة فی التفسیر.
  78. بقیع الغرقد؛ البقیع.
  79. الدرة الثمینه، ص166؛ رحلة ابن‌بطوطه، ج3، ص52-53.
  80. الاعلام، ج8، ص5.

منابع

 محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تابعین.
  • الاخبار الطوال: ابن‌داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
  • اختلاف الحدیث: الشافعی (م. 204ق.)، به کوشش عامر احمد، بیروت، الکتب الثقافیه، 1405ق.
  • ادب الاملاء و الاستملاء: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش فایسفایلر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1401ق.
  • اسد الغابه: ابن‌اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
  • اسماء الکتب: عبداللطیف ریاض‌زاده (م. 1087ق.)، به کوشش التونجی، دمشق، دار الفکر، 1403ق.
  • الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
  • اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م. 1371ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
  • الاکمال فی اسماء الرجال: الخطیب التبریزی (م. 741ق.)، تعلیق: ابی‌اسدالله بن الحافظ، قم، مؤسسه اهل بیت:.
  • الاکمال: علی بن هبة الله ابن‌ماکولا (م. 475ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
  • الامامة و السیاسه: ابن‌قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، الرضی، 1413ق.
  • انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
  • البدایة و النهایه: ابن‌کثیر (م. 774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
  • تاریخ ابن‌خلدون: ابن‌خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
  • تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
  • تاریخ التراث العربی: فؤاد سزگین، ترجمه: فهمی، قم، مکتبة النجفی، 1412ق.
  • التاریخ الشامل للمدینة المنوره: عبدالباسط بدر، مدینه، 1414ق.
  • التاریخ الکبیر: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1407ق.
  • تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • تاریخ فقه و فقها: ابوالقاسم گرجی، تهران، سمت، 1421ق.
  • تاریخ مدینة دمشق: ابن‌عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
  • التبیان: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش العاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
  • التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م. 902ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
  • تدریب الراوی: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش عبدالوهاب، ریاض، مکتبة الریاض الحدیثه.
  • التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م. 606ق.)، قم، دفتر تبلیغات، 1413ق.
  • تفسیر مجاهد: مجاهد (م. 102ق.)، به کوشش عبدالرحمن بن محمد، اسلام‌آباد، مجمع البحوث الاسلامیه.
  • التفسیر و المفسرون: الذهبی، قاهره، مکتبة وهبه، 1409ق.
  • التفسیر و المفسرون: معرفت، مشهد، الجامعة الرضویه، 1418ق.
  • التمهید فی علوم القرآن: معرفت، قم، نشر اسلامی، 1411ق.
  • تهذیب الاسماء: النووی (م. 676ق.)، به کوشش عبدالقادر.
  • تهذیب التهذیب: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار الفکر، 1404ق.
  • تهذیب الکمال: المزی (م. 742ق.)، به کوشش بشار عواد، بیروت، الرساله، 1415ق.
  • جامع بیان العلم و فضله: ابن‌عبدالبر (م. 463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1398ق.
  • الجرح و التعدیل: ابن‌ابی‌حاتم الرازی (م. 327ق.)، بیروت، دار الفکر، 1372ق.
  • الدرة الثمینة فی اخبار المدینه: محمد ابن‌النجار (م. 643ق.)، به کوشش شکری، دار الارقم.
  • رجال الطوسی: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش قیومی، قم، نشر اسلامی، 1415ق.
  • رحلة ابن‌بطوطه: ابن‌بطوطه (م. 779ق.)، به کوشش التازی، الرباط، المملکة المغربیه، 1417ق.
  • الرحلة فی طلب الحدیث: الخطیب البغدادی (م. 463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1395ق.
  • سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
  • السیرة النبویه: ابن‌هشام (م. 213ق./218ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
  • شرح معانی الآثار: احمد بن سلامه الطحاوی (م. 321ق.)، به کوشش النجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق.
  • شرح نهج البلاغه: ابن‌ابی‌الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
  • صحیح مسلم: مسلم (م. 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
  • الصحیفة السجادیة الکامله: علی بن الحسین7 (م. 95ق.)، تهران، مشعر، 1419ق.
  • الضعفاء الکبیر: محمد العقیلی (م. 322ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
  • طبقات الحنابله: ابن‌ابی‌یعلی (م. 536ق.)، به کوشش محمد الفقی، بیروت، دار المعرفه.
  • الطبقات الکبری: ابن‌سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
  • العلل: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، به کوشش محمود عباس، بیروت، المکتب الاسلامی، 1408ق.
  • الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م. 283ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، 1355ش.
  • فتح الباری: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
  • الفهرست: ابن‌الندیم (م. 438ق.)، به کوشش تجدد.
  • الکامل فی التاریخ: علی ابن‌اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
  • الکفایة فی علم الروایه: الخطیب البغدادی (م. 463ق.)، به کوشش احمد عمر، بیروت، دار الکتاب العربی، 1405ق.
  • لسان العرب: ابن‌منظور (م. 711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق.
  • لسان المیزان: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، اعلمی، 1390ق.
  • مجمع البیان: الطبرسی (م. 548ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
  • المحرر الوجیز: ابن‌عطیة الاندلسی (م. 546ق.)، به کوشش عبدالسلام، لبنان، دار الکتب العلمیه، 1413ق.
  • المراسیل: ابن‌ابی‌حاتم الرازی (م. 327ق.)، به کوشش قوچانی، بیروت، الرساله، 1397ق.
  • مرویات الامام الزهری فی المغازی: محمد بن محمد العواجی، مکتبة المدینه، 1425ق.
  • مستدرکات علم رجال الحدیث: علی النمازی الشاهرودی، تهران، حیدری، 1415ق.
  • المعجم الوسیط: ابراهیم انیس و دیگران، تهران، فرهنگ اسلامی، 1375ش.
  • معرفة الثقات: احمد العجلی (م. 261ق.)، مدینه، مکتبة الدار، 1405ق.
  • معرفة علوم الحدیث: الحاکم النیشابوری (م. 405ق.)، به کوشش سید معظم حسین و دیگران، بیروت، دار الآفاق الحدیث، 1400ق.
  • المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. 277ق.)، به کوشش العمری، بیروت، الرساله، 1401ق.
  • مقدمة ابن‌الصلاح فی علوم الحدیث: الشهرزوری (م. 643ق.)، به کوشش صلاح بن محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1995م.
  • مقدمه فتح الباری: ابن‌حجر العسقلانی (م. 852ق.) .
  • المنتظم: ابن‌الجوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
  • موسوعة طبقات الفقهاء: جعفر سبحانی، قم، مؤسسه امام صادق7، 1418ق.
  • موسوعة مدرسة مکة فی التفسیر: احمد العمرانی، مکه، دار السلام، 1432ق.
  • الموقظة فی علم مصطلح الحدیث': محمد الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عبدالفتاح، حلب، مکتبة المطبوعات الاسلامیه، 1412ق.
  • میزان الاعتدال فی نقد الرجال: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار المعرفه، 1382ق.
  • وفاء الوفاء: السمهودی (م. 911ق.)، به کوشش خالد عبدالغنی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 2006م.
  • وقعة صفین: ابن‌مزاحم المنقری (م. 212ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، 1404ق.