حیره
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۱۰ مهر ۱۳۹۸ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
موقعیت
شهر حيره، واقع در جنوب شرقى نجف كنونى و كنار درياچهاى به نام نجف[یادداشت ۱] بوده و مرکز سرزمین حیره که دره پاييندست فرات و قسمت بالاى خليج فارس را دربر مىگرفته بوده است.[۱]
علت نامگذاری
لفظ «حيره» در زبان مردم عربستان جنوبى به معناى اردوگاه است. در برخى منابع آمده كه حيره لفظى آرامى بوده و به معناى مجموعهاى از خيمههاست كه به اردوگاه ثابت اميران لَخمى تبديل شده و به مرور زمان، شكل شهر يافت.[۱]
در گذشته، حيره و نجف، اغلب با هم به كار ميرفته است. حيره زمانى شهرى بزرگ و مشهور در سرزمين عراق و در منطقۀ نجف بوده و به آن «حيرة النجف» هم ميگفتند كه در سه ميلى كوفه قرار داشته است.[۲]
پیدایش
در اوايل قرن سوم ميلادى عدهاى از طوايف عرب در پايان روزگار اشكانيان، رو به كرانه فرات آوردند و بر بخشهايى از بينالنهرين دست يافتند. [یادداشت ۲][۳] اين مهاجرين رفته رفته روستاها و قلعههايى بنا كردند كه از پيوستن آنها به يكديگر، شهرهايى پديد آمد كه حيره از جمله آنها بود و در جايى نزديك محل كنونى كوفه در كنار بيابان قرار داشت. آب و هواى قابل تحمل، فراوانى جويبارهاى فرات، مساعد بودن شرايط طبيعى و هموار بودن زمين موجب آبادانى و توسعه اين سرزمين گرديد و توانست صحراگردان و چادرنشينان را به سوى تمدن پيش بَرد.[۴]
حيره در واقع حلقه وصل بين صحرا و ثغور عراق به شمار مىرفت و گويى محل تلاقى زندگى بدوى و شهرنشينى بود. اعرابى كه در بحرين اجتماع كرده و به آنان «تنوخى» مىگفتند، به قبايل لَخمى و اَزْدْ پيوسته و در غرب فرات، حيره كنونى و توابع آن ساكن شدند. صحرانوردانى كه از زندگى كوچنشينى خسته مىشدند و نيز افرادى كه از ميان قوم خود طرد مىگرديدند، به اين ناحيه آمده و در آنجا اقامت گزيدند.[۵]
اوج
در قرون پنجم و ششم ميلادى توان رزمى حيره و شعاع عمل آن فزونى يافت و حدود شرقى شبهجزيره عربستان جزو قلمرو آنان گرديد. افراد قبيله بَكر ياوران مزدبگير آنان شدند و سليم و هوازِن با بنىلخم معاهده بستند و اعضاى طايفه نُمير و بنىتميم با آنها متحد شدند.[۶]
از قرن سوم تا سال ۶٠٢ ميلادى:
«حيره» واقع در جنوب شرقى نجف كنونى، از قرن سوم تا سال ۶٠٢ ميلادى مركز سرزمينى به نام حيره بوده كه دره پاييندست فرات و قسمت بالاى خليج فارس را دربر مىگرفت.[۱]
حيره و توابعش كشورى وسيع را تشكيل مىداده كه سواحل جنوبى فرات تا باديةالشام، واقع در غرب عراق كنونى را دربر مىگرفت.[۷]
در اين منطقۀ باستانى عراق، قصرها، بناها، معبدها، ديرها و كنيسههاى متعددى وجود داشته است. امروزه آن منطقه در حواشى نجف و كوفه قرار دارد.[۲]
ضعف
پس از آنكه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) به رسالت برگزيده شد و براى فرمانروايان جهان دربارهْ رسالت خود از جانب خداوند عزوجلّ، نامههايى فرستاد، نامهاى نيز به امير حيره نوشت و او را به سوى اسلام فراخواند. در منابع تاريخى از پاسخ حاكم حيره به اين دعوت گزارشى موجود نيست؛ اما خاتم پيامبران (صلى الله عليه و آله) از چيره گرديدن پيروان خويش بر امپراتورى ايران و حيره خبر داد و مسلمانان را بر اين خبر غيبى شادمان ساخت. حتى در بيانى گوهرافشان، پيشگويى فرمود: زنى كه نامش «كرامت» است و اهل حيره مىباشد، به عقد و ازدواج يكى از رزمندگان اسلام درخواهد آمد.[۸]
پس از آنكه خالد بن وليد، سردار سپاه اسلام به فرمان خليفه وقت، بر سرزمين بحرين، از توابع ايران غلبه يافت، مقدر گرديد كه به سوى بينالنهرين حركت كند.... بعد از فتح برخى آبادىهاى مسير و نبردهايى در كوت العماره فعلى، وَلَجَه و اُليس (كه در سال ١٢ هجرى رخ داد و به نبرد «نهر الدم» نيز مشهور است) خالد چنين تدبير كرد كه با كشتى از رودخانه فرات به حيره برود. مرزبان اين ناحيه، آزادبِه، از نقشه او آگاه شد؛ پس در حوالى غريين اردو زد و پسرش را روانه ساخت تا مسير آب را از بالاتر عوض كند و از حجم آن بكاهد. با كاهش ميزان آب فرات، كشتىهايى كه سپاهيان اسلام آماده كرده بودند به گل نشست و آنان با مشكلى غير قابل پيشبينى روبهرو شدند. در اين ميان خالد از راه خشكى خود را به فرزند مرزدار حيره رساند و در فرات بادقلى كه نهرى منشعب از فرات بود، با وى درگير شد و او را كشت و يارانش را پراكنده ساخت. با وضع جديد راه براى محاصره حيره باز شد. وقتى آزادبِه از قتل پسر مطلع گرديد، ديگر روحيه مقاومت در خود نديد و از شدت يأس و حرمان گريخت. خالد به راه خود ادامه داد تا به دروازه حيره رسيد. بزرگان شهر كه از نصارا بودند، تسليم نشدند؛ دروازه را بستند و در كاخ خويش ماندند و به مقاومت برخاستند. خالد شهر را محاصره كرد و بر آنان تنگ گرفت. رزمندگان اسلام بر اين قوم يك شبانهروز درنگ دادند؛ اما باز هم مردم حيره سر تسليم فرود نياوردند. سرانجام مردم از اين وضع نگرانكننده به ستوه آمدند و از اشراف و بزرگان قوم كه درون قصرها و دژهاى استوار خويش خزيده بودند و جز از جنگ دَم نمىزدند، شِكوه آغاز كردند و بر آنان لعن و نفرين حواله نمودند و خطاب به اين مرفهان بىدرد و عافيتطلبان گفتند: چرا ما را به كشتن مىدهيد؟ ! بايد در برابر مسلمانان تسليم شويد. بر اثر اصرار اهالى، سرانجام كاخنشينان حاضر به مصالحه گرديدند و گفتوگوهايى بين فرمانده لشكر اسلام و برخى رؤساى بانفوذ شهر صورت گرفت. در پايان اين بحثهاى توأم با جدالهاى گفتارى، خالد با اهل حيره صلح كرد؛ به اين شرط كه در هر سال جزيهاى بدهند و بر مسلمانان نشورند و آنچه از گزارش نفشههاى دشمنان و ايرانيان به دست آوردند، براى مسلمانان بازگويند. اين فتح در ربيعالاول سال ١٢ هجرى اتفاق افتاد. خالد مژده پيروزى را همراه جزيه و هدايايى به مدينه، نزد خليفه وقت فرستاد. از هفتهزار نفر اهالى حيره كه متجاوز از هزار نفرشان از پرداخت جزيه معاف شدند، ساليانه صرفاً شصتهزار درهم گرفته مىشد. اگرچه بين اهل شهر و مسلمانان صلحنامهاى امضاء شد، اما پس از رفتن سپاهيان اسلام از عراق، اهل حيره از پرداخت باقى جزيه سرپيچى كردند. با وجود اين روى برتافتنها با اهل حيره به ملايمت رفتار شد.[۹]
كليد فتوحات بينالنهرين
با فتح حيره، كليد تصرف بينالنهرين به دست رزمندگان مسلمان افتاد؛ بدين معنا كه آنان به صورت واحدهاى نظامى، تا كرانه دجله پيش آمدند و قلعههاى بزرگ و كوچك متعددى را به تصرف درآوردند و در جبهههاى مختلفى پيكار نمودند و از دخالت امپراتورى بيزانس در حوادث بينالنهرين جلوگيرى كردند.[۱۰] چون خالد بن وليد عازم شام گرديد، مثنى بن حارثه جانشين وى شد و در حوالى حيره اردو زد. در اين حال اهالى منطقه به دستور و تحريك رستم فرخزاد (سردار ايرانى) به مسلمانان مستقر در حدود حيره يورش بردند؛ به گونهاى كه وضع آنان در عراق به خطر افتاد. مثنى بن حارثه عقبنشينى كرد و براى تجهيز لشكر عازم مدينه شد. ٣او در اين شهر براى مردم سخنرانى كرد و سُستى و هراس خسروان را بيان كرد و جنگ با ايرانيان را امرى آسان توصيف نمود. پس از چند روز عدهاى از مسلمانان براى اين سفر سرنوشتساز بسيج شدند. خليفه دوم، ابوعبيدة بن مسعود ثقفى (پدر مختار) را كه زودتر از ديگران داوطلب شده بود، به فرماندهى لشكرى تازهنفس برگزيد. يك ماه بعد از ورود ابنحارثه به حيره، لشكر ابوعبيد به اين سرزمين رسيد و به سازماندهى سپاه اسلام پرداخت. جابان، سردار ايرانى با لشكرى براى دفع قواى وى به مقابله آمد؛ اما در نبردى كه بين آنان روى داد، لشكر جابان شكست خورد و خودش به اسارت مسلمانان درآمد. ابوعبيد كمكم بر نواحى اطراف حيره و ديگر نقاط بينالنهرين غلبه يافت. بعد از آن مسلمين بار ديگر به شهر حيره رفتند و در بين راه دهقانان همه جا تسليم شدند و جزيه دادند.
در اين ميان لشكرى تازهنفس به فرماندهى بهمن جادويه از تيسفون رسيد و در كرانه شرقى فرات و در حوالى حيره، در كوفه كنونى اردو زد. دستگاه او با شوكت و عظيم بود و چندين فيل در لشكر خود داشت. ابوعبيد روبهروى اين سپاه، در كرانه غربى فرات، سپاه خود را مستقر ساخت و با شهامتى كه از خود نشان داد، همراه نيروهاى خويش از پلى كه بر فرات بسته بودند، عبور كرد و با لشكريان بهمن درگير شد. فيلهايى كه در سپاه ايران بود، اسبان تازى را مىرماند. ابوعبيد خواست به فيلها هجوم ببرد، اما يكى از فيلها كه زخم ديده بود، وى را با خرطوم خود ربود و به زير پاى خويش افكند و، بدينگونه ابوعبيد ثقفى به شهادت رسيد. اين وضع باعث پراكندگى لشكر تحت امر ابوعبيد شد. مثنى بن حارثه نيز كه با باقىمانده لشكر مشغول حماسهآفرينى بود به شدت مجروح شد.
چندى بعد عدهاى نيرو به همراهى جرير بن عبدالله از مدينه به عراق رسيد. چندى بعد از رخدادهاى قبلى، فرزند حارثه در نُخيله كه نهرى از فرات (به نام بويب) از آنجا عبور مىكرد، با لشكر ايران برخورد كرد و جنگ سختى درگرفت كه طرفين بر ادامه آن پافشارى كردند و داد دلاورى دادند. مسعود، برادر مثنى كشته شد، اما مسلمانان اين بار مقاومت كردند و جنگ ادامه يافت تا آنكه هزيمت بر سپاه بىسالار ايران افتاد. فراريان در طول رودخانه فرات پراكنده شدند. بعد از واقعه بويب كه «يوم نخيله» يا «يوم اعشار» نام گرفت، پيروزىهاى بزرگى نصيب سپاه اسلام شد. از حيره تا كسكر و از آنجا تا عين الثمر و انبار، ميدان نبرد قواى مسلمانان با مشركان و كافران گرديد. فرزند حارثه، بشير بن الخصاصيه را به ولايت حيره گماشت و خود براى ادامه فتوحات مهيا گشت و بخشهاى ديگرى از بينالنهرين را به تصرف درآورد.[۱۱] هجده ماه بعد از اين نبردها، جنگ قادسيه در حوالى قادسيه رخ داد. در اين نبرد سرنوشتساز سپاه اسلام بر دولت ساسانى غلبه يافت و تيسفون به تصرف مسلمانان درآمد.[۱۲]
ویرانی
همسايهاى جديد براى حيره
سعد بن ابىوقاص، فرمانده قواى مسلمانان در نبرد قادسيه، پس از اين فتح بزرگ، به سوى مدائن رفت و اين قلمرو را به تصرف خود درآورد. آنگاه مقرر گرديد كه در همان نزديكى، مقرّى براى سكونت رزمندگان انتخاب كند. وى مىخواست به شهر انبار برود و آن را مركز فرمانروايى و پايگاه بسيج لشكريان مسلمان قرار دهد، ولى شرايط اين شهر با طبع آنان سازگارى نداشت. سپس در چند كيلومترى حيره، طرح شهر جديدى را ريخت كه كوفه نام گرفت. بنيان اين شهر در سال ١٧ هجرى گذاشته شد و بر روى رسوبات استپى در كنار شاخه اصلى رودخانه فرات و در ارتفاع حدود ٢٢ مترى از سطح درياى آزاد، در نزديكى حيره بنا گرديد.[۱۳]
با تأسيس كوفه، حيات سياسى و اجتماعى حيره در مسير زوال افتاد و آبادانى در آن كاستى گرفت و در اوايل حكومت معتضد عباسى كاملاً ويران شد. ابوالحسن على بن حسين المسعودى مورخ بزرگ شيعه گفته است:
با وجود متروك گرديدن حيره، اين شهر به دليل لطافت هوا، جاذبههاى اقليمى و نزديكى به خورنق و نجف، عدهاى از حاكمان عباسى در آن به سر مىبردند اما اكنون (زمان تأليف كتاب مروج الذهب: سال ٣٣٢ هجرى) جز بوم (جغد) و انعكاس صوت افراد، كسى آنجا نمىباشد.[۱۴]
مسعودى در جاى ديگر مىنويسد:
به روزگار ما كه سال ٣٣٢ هجرى است، حيره خراب است و كسى در آنجا سكونت ندارد. از حيره تا كوفه سه ميل [تقريبا شش كيلومتر]راه است.[۱۵]
براى برپايى ستونهاى مسجد كوفه از سنگهاى قصرهاى حيره استفاده كردند.[۱۶] اما برخى شواهد نشان مىدهد كه اگر چه حيره بعد از گسترش اسلام، رونق قبلى خود را از دست داد، ولى كوفه همچنان به اين شهر وابستگى داشته است. به نظر مىرسد برخى از سرشناسان حيره، در مراحل نخستين تكوين كوفه تأثير بيشترى داشتهاند كه مىتوان آن را دورهْ حيره در شكلگيرى تاريخ كوفه دانست. سبك ايرانى همراه با رنگ و بوى بابلى كه صبغهاى از عناصر يونانى نيز در آن ديده مىشد، در سبك معمارى حيره و اطراف آن آشكار بود كه اين شيوه، به اضافه طرحهاى يمنى، پيش از هر چيز در تهيه نقشه فضاى مركزى كوفه سهمى مهم و انكارناپذير داشته است.[۱۷]
نظام سیاسی
اميران حيره از اعراب بنىلَخم بودند كه از سوى فرمانروايان ساسانى حمايت مىشدند؛ زيرا لَخميان سدّى استوار ميان ايران و اعراب پديد آوردند و از تجاوز و تعدى قبايل بدوى به مرزهاى ايران جلوگيرى مىكردند. حكمران اين خاندان در واقع بزرگترين دولت عربى نيمه متمدن را در منطقه حيره به وجود آورد.[۱۸]مدت امارت آنان را منابع تاريخى حدود ٣٠٠ سال ذكر كردهاند. مسعودى مىگويد:
حاكمان حيره اعم از بنى نصر، لخميان، غسّانيان، تميم، كِنده و ايرانى كه بيست و چند نفر بودهاند، در مجموع ۵٢٢ سال و چند ماه حكومت كردهاند.[۱۹]
از معروفترين امراى لَخمى، نُعمان اول معروف به «اعور» را بايد نام برد كه با يزدگرد اول، حاكم ساسانى معاصر بود و گويند قصر خورنق را او ساخت كه پرورشگاه بهرام گور گرديد؛ ولى در اواخر عمر از فرمانروايى كنارهگيرى كرد و جامهْ زهد پوشيد و به سير و سياحت پرداخت. پس از او پسرش زمام امور حيره را به دست گرفت. او را اميرى با همت، سختكوش و مقتدر معرفى كردهاند و در جنگ بين ايران و روم فداكارى فوقالعادهاى از خود بروز داد. بعد از او چند تن ديگر از بنىلَخم در حيره امارت كردند تا اينكه نوبت به منذر سوم رسيد كه از شكوه و جلال او ماجراهايى نقل كردهاند.[۲۰]
واپسين فرد از دودمان لَخميان، نُعمان سوم است كه از ۵٩٢ م تا ۶١۴ م حكومت كرد. وى در برابر شاهان ايران روش مستقلى در پيش گرفت و در برابر خواستههاى آنان سر تسليم فرود نمىآورد. [۲۱]
پادشاهان حيره در تاريخ مشهورند. ماجراى يكى از آنان به نام «منذر» و دو نديمى كه داشت و كشته شدن آن دو نديم به فرمان پادشاه در حال مستى و بناى دو قبۀ يادبود براى آن دو به نام «غريّين» در كتب تاريخ آمده است.[۲۲] (ر. ك: واژۀ «غرى») .
حیره و دیگر دولتها
شیوخ غسّانی
شيوخ غسّانى از قرن سوم تا هفتم ميلادى در شمال شرقى شبه جزيره عربستان و اطراف پالميرا (از توابع شام) با حمايت بيزانس (روم شرقى) فرمانروايى مىكردند. اميران اين قوم، روميان را در مقابل تهاجم اعراب باديه حفظ مىكردند و در جنگها اين امپراتورى را يارى مىدادند. غسّانىها با اميران لَخمى حيره در رقابت و نزاع دائمى بودند. در نيمه قرن ششم ميلادى كه لَخميان در حوالى حلب از غسّانىها شكست خوردند، اين سلسله و بعدها ساسانيان، نفوذ سياسى و اجتماعى خود را در عربستان از دست دادند.[۲۳]
دولت بنی کِنده
دولت بنىكِنده چندى در حَضرَموت يمن استقرار داشت، اما در نيمه قرن پنجم ميلادى قلمرو خود را تا نَجد (در شبهجزيره عربستان) گسترش داد. حارث بن عمرو كندى با قبول عقايد انحرافى مزدكى كه از جانب قباد، فرمانرواى وقت ايران حمايت مىشد، امارت حيره را به دست آورد؛ اما در عهد انوشيروان حيره دوباره به دست امراى لَخمى افتاد.[۲۴]
دولت حمیریان
دولت حميريان كه در يمن استقرار داشت و حتى كِندىها زير نظر آنان بودند، با لَخميان حيره مناسباتى داشتند. مُنذر، حاكم حيره ضمن اتحاد با ذونُواس حِميرى موفق شد تا تلاش بيزانس براى دستيابى به اتحاد حِمير و حبشه و حصول روابط دوستانه با نوبيان (در آفريقاى شرقى) را برهم زند.[۲۵]
ساسانیان
ساسانيان در صدد بودند تا با وساطت لَخميان، نه تنها از حواشى بيابان حراست كنند، بلكه نفوذ سياسى خود را در غرب شبهجزيره عربستان گسترش دهند. چنين مىنمايد كه ايران به عنوان بخشى از مبارزهاش با بيزانس، از قبل از سدهْ ششم ميلادى مىكوشيد از طريق مسير مهم فرهنگى تجارى حيره - مكه حتى در مكه و يثرب (بعدها مدينةالنبى) نيز اعمال نفوذ كند و بدين طريق با نفوذ قبايل قدرتمند حجاز و يمن مقابله نمايد.[۲۶]
دین و فرهنگ
غالب سكنه حيره مسيحيان نسطورى بودند و زبان دينى و فرهنگى آنان «سُريانى» بود. خواندن و نوشتن مىدانستند و برخى افراد كه با حيره در ارتباط بودند، الفباى زبان عربى را كه به تازگى مراحل تكامل خود را طى مىكرد، به حجاز بردند.[۵]
در حيره گرايشهاى گوناگون فرقهاى وجود داشت؛ چنانكه عمرو بن عُدى، پادشاه عرب حيره از فرقه مانويان حمايت مىكرد و برخى از آنان مسيحى نسطورى بودند. ذونواس كه يهودى بود، تحت تأثير عقايد خود به آزار اين مسيحيان پرداخت. فتنه مَزدكى كه در زمان قباد به وجود آمد و خود را به صورت يك مسلك سياسى اشتراكى نشان داد، به تشنجهايى در سرزمين حيره انجاميد.[۲۷]
از آنجا كه حيره و توابعش كشورى وسيع را تشكيل مىداده كه سواحل جنوبى فرات تا باديةالشام، واقع در غرب عراق كنونى را دربر مىگرفت و اين قلمرو از تنوع قومى و قبيلهاى برخوردار بود، بر شبكه روابط اجتماعى و فرهنگ اين سرزمين اثر گذاشت. موقعيت حيره به عنوان مركز سياسى قبايل عرب، اعتبار فرمانروايان آن، شهرت لَخميان، نظام دولتى و روابط گسترده با ديگر سرزمينها و قبايل كه در اسناد سريانى آمده، نقش سياسى اجتماعى حيره را به اثبات مىرساند.[۷]
در روایات
در روايات است كه حضرت على (عليه السلام) منطقۀ ميان نجف تا حيره را به چهلهزار درهم از دهقانان خريد و بر اين معامله، شاهدانى گرفت؛ چون ميدانست مدفن او در اين منطقه خواهد بود.[۲۸] امام صادق (عليه السلام) نيز قبر حضرت على (عليه السلام) را در منطقۀ بين حيره و نجف معرفى ميكرد و به زيارت ميرفت.[۲۹] عبدالله بن سنان ميگويد: وقتى امام صادق (عليه السلام) در حيره بود، بارها به زيارت آنجا رفت و فرمود كه اين قبر على بن ابيطالب است.[۳۰]
پانوشت
- ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ ۱٫۲ دائرة المعارف فارسى، ج اول، ص ٨٧٣.
- ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ حیره، فرهنگنامه زیارت، فصلنامه زیارت، شماره ۵، ص۱۰.
- ↑ تاريخ نوين عراق، ص ٢١؛ تاريخ سياسى اقتصادى عراق، ص ٢٢؛ عراق ساختارها و فرايند گرايش سياسى، ص ٢٨.
- ↑ كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ١۶و ١٧.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ الاعلاق النفسيه، ص ٢٢۶.
- ↑ كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ١٨.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، ص ١٨۶- ١٨۵.
- ↑ عزالدين ابن اثير، الكامل فى التاريخ، ج ٣، ص ١٢٧٩، طبقات، واقدى، ج اول، ص ٢۴٩.
- ↑ بلاذرى، فتوح البلدان، ص ٢۴۴؛ تاريخ طبرى، ج ۴، ص ١۴٨١ و ١۴٨٠؛ كامل ابن اثير، ج ٣، ص ١٢٧٩ و ١٢٧٨؛ دينورى، اخبار الطوال، ص ١١٧.
- ↑ برتولداشپولر، تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامى، ترجمه جواد فلاطورى، ج اول، ص ٩.
- ↑ كامل ابن اثير، ج ٣، ص ١٣۴۶؛ اخبار الطوال، ص ١١٠؛ تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص ١١٠.
- ↑ فتوح البلدان، ص ١٨؛ محمد حميدالله، وثائق، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، ص ٣١٠ و ٣٠٩؛ س. ج. تقىزاده، از پرويز تا چنگيز، ص ٣.
- ↑ سيد حسين بن السيد احمد البراقى النجفى، تاريخ كوفه، حرره و اضاف اليه: سيد محمدصادق بحرالعلوم، ص ١١۴ و ١١٣؛ كوفه پيدايش شهر اسلامى، ص ٨۴ و ٨٣.
- ↑ مسعودى، مروج الذهب، ج اول، ص ۴۶۵.
- ↑ مسعودى، مروج الذهب، ج اول، ص۹۸.
- ↑ لسترنج، جغرافياى تاريخى سرزمينهاى خلافت شرقى، ترجمه محمود عرفان، ص ٨٢ و ٨١.
- ↑ فتوح البلدان، ص ٢٧۵؛ كوفه پيدايش شهر سالامى، ص ٨٢ و ١١٣.
- ↑ حمزه بن حسن اصفهانى سنى مسلوك الارض. . . ، ص ٧۴ و ٧٣، اخبار الطوال، دينورى، ص ١٠٩.
- ↑ مسعودى، التنبيه والاشراف، ص ١۶٧.
- ↑ عبدالحسين زرينكوب، تاريخ ايران بعد از اسلام، ص ٢٣٠ و ٢٢٩.
- ↑ اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، ص ٢٨٢- ٢٨٠.
- ↑ موسوعه العتبات المقدسه، ج۶ ص٢٨.
- ↑ ويل دورانت تاريخ تمدن، ج ۴، بخش اول، ص ١٩٩، تاريخ يعقوبى، ج اول، ص ٢٠٣.
- ↑ احسان يارشاطر و ديگران، تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشى دولت ساسانيان، ج سوم، قسمت اول، ص ٧١۵.
- ↑ نينا پيگولوسكايا، اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، ص ١٩٠و ١٨٩.
- ↑ تاريخ ايران از سلوكيان تا فروپاشى ساسانيان، ج ٣، قسمت اول، ص ٧١٢ و ٧١١.
- ↑ ابن واضح يعقوبى، البلدان، ص ١۵٣؛ كريستن سن، ايران در زمان ساسانيان، ص ٢١٠.
- ↑ بحار الأنوار، ج ٢٢ ص ٣۶.
- ↑ كامل الزيارات، ص ٣۴.
- ↑ كافى، ج ١ ص ۴۵۶.
- ↑ این دریاچه، اكنون به طور كلّى خشك شده است. برخی بحر نجفِ کنونی را که باتلاقی است نزدیک نجف بخش باقی مانده از همان دریاچه دانستهاند.
- ↑ آن بخش از كشور عراق كه به صورت جلگهاى بين دو رودخانه دجله و فرات قرار گرفته، بينالنهرين نام دارد كه در قرون گذشته بسيار حاصلخيز و بابركت بوده است. در اين منطقه، تمدنى با سابقه چهارهزار ساله وجود داشته است و نخستين ساكنان جلگه مزبور، شيوهْ زندگى روستايى و صحرانشينى را رها كردند و به زندگى شهرى روى آوردند.
منابع
- الاعلاق النفسيه، ابن رسته،
- دائرة المعارف فارسى، غلامحسين مصاحب
- تاريخ نوين عراق، قب مار، ترجمه محمد عباسپور،
- تاريخ سياسى اقتصادى عراق، على بيگدلى،
- عراق ساختارها و فرايند گرايش سياسى، سيد حسين سيف زاده،.
- بحار الأنوار،
- كامل الزيارات،
- كافى،
- كوفه پيدايش شهر اسلامى، هشام جعيط، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم،
- موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خليلى،
- اعراب حدود مرزهاى روم شرقى و ايران، نينا پيگولوسكايا، ترجمه عنايتالله رضا،