کمیل بن زیاد نخعی

از ویکی حج

تبار

کمیل بن زیاد بن نهیک صهبانی نخعی، مکنی به ابن عبدالله و ابن عبدالرحمن[۱] جزو طایفه‌ای از قبیله نَخَع بود[۲] که سالیان دراز به کوفه آمده و در آن اقامت داشتند.[۳] قبیله نخع، شاخه‌ای جدا شده از قبیله مذحج بوده و خود چندین طایفه مانند صهبان، جذیمه، حارثه، سعد بن مالک، کلیب و بنوالهیه داشت. کمیل از طایفه صهبان بود.[۴] قبیله نخع، یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین طوایف یمن به شمار آمده و سکونتگاه نخستین آن‌ها، منطقه میان جران تا صنعا بوده است.[۵] حضرت محمد(ص) با اعزام مبلغانی به یمن، زمینه پذیرش عمومی اسلام را در این منطقه فراهم آورد. به گزارش واقدی، با حضور امام علی(ع) در یمن، گروهی از قبیله مذحج اسلام آوردند. پیامبر(ص) قبیله نخع را ستایش گفته و از خدا خواست در آن قبیله برکت قرار دهد.[یادداشت ۱][۶]

شجره‌نامه کمیل را اینگونه گفته‌اند: کمیل بن زیاد بن نهیک بن هیثم بن سعد بن مالک بن الحارث بن صهبان بن سعد بن مالک بن النّخع بن مذحج النخعی الصّهبانی الکوفی.[۲]

زیست‌نامه

کمیل بن زیاد، در دوره رحلت حضرت محمد(ص) ۱۸ ساله بود؛[۷] با این همه، او را صحابی نشمرده‌اند، زیرا حضرت محمد(ص) را درک نکرد؛ از این روی، او را از تابعین سرشناس شمرده‌اند.[۸] کمیل در کوفه سکونت گزید و در خاندان و قبیله خود فرمانروا بود.[۹] او در کنار چهره‌هایی چون اویس قرنی و ربیع بن خثیم از عابدان آن شهر شمرده می‌شد.[یادداشت ۲][۱۰]

کمیل در سال ۳۳ق. به همراه جمعی از بزرگان کوفه، مانند مالک اشتر و عمرو بن حمق در اعتراض به عثمان و والی او، معاویه، به شام رفت؛ معاویه حضورشان را تاب نیاورده، آنان را بازگرداند؛ آن‌گاه عثمان، آن‌ها را به حمص تبعید کردند.[۱۱]

در نگاه دیگران

کمیل را ثقه دانسته‌اند.[۱۲]

آن‌گونه که آیت‌الله خویی در پایان می‌فرماید: عظمت و قرب کمیل نزد علی (علیه السلام) از واضحاتی است که شکّی در آنها نیست.[۱۳]

کمیل را از یاران یمنی[یادداشت ۳][۱۴] و صحابی خاص امام علی(ع) و امام حسن(ع) دانسته‌اند.[۱۵]

بیعت با امام علی(ع)

کمیل همراه با شمار زیادی از مهاجران، انصار، بنی‌هاشم و یاران خاص امام مانند مالک اشتر، محمد بن ابی‌بکر و صعصعه، با امام علی(ع) بیعت کرد.[۱۶] کمیل از روزهای نخست خلافت امام علی(ع) در صف یاران او قرار گرفت. او را یکی از نامورترین اصحاب[۱۷] و از نزدیک‌ترین یاران امام(ع) شمرده‌اند.[یادداشت ۴][۱۸] او یکی از ده نفری بود که به عنوان افراد مورد اعتماد امام(ع) شمرده می‌شدند.[۱۹] روزی آن حضرت به کاتب خود، عبدالله بن ابی‌رافع فرمان داد تا ده نفر از افراد مورد اعتماد او را حاضر نماید. عبدالله از او خواست آن‌ها را مشخص کند،او ده نفر، از جمله کمیل را نام برد.[۲۰]

کمیل در ماه‌های نخست خلافت امام علی(ع)، در مدینه بود؛ وقتی جنگ‌افروزی پیمان‌شکنان آغاز شد و امام(ع) همه را به رفع آن فتنه فراخواند، کمیل را نزد عبدالله بن عمر فرستاد تا او را همراه سپاه گرداند؛ ولی عبدالله بن عمر به شام گریخت.[۲۱] کمیل، در صف یاران امام راهی عراق شده و در سه پیکار جمل، صفین و نهروان شرکت کرد.

حاکم هیت

کمیل از سوی امام علی(ع) به امارت هیت منصوب شد و مدتی حاکم آن منطقه بود. هیت، شهری بود در کنار رود فرات که در میان راه عراق و شام قرار داشت و امروزه جزو استان رُمادی عراق است.[یادداشت ۵][۲۲]

پس از نبرد صفین، در سال ۳۸ق. به دستور معاویه، برخی از شهرهای عراق هدف یورش و چپاول سپاه شام قرار می‌گرفت. وقتی کمیل خبر یافت که جمعی از شامیان برای یورش به هیت، راهی آن شهر شده‌اند، مردی از یاران خود را با ۵۰ پیاده در هیت باقی گذاشت و بیرون رفت تا جلوی لشکر شام را بگیرد. چون کمیل از شهر بیرون رفت، سپاه شام رسید و هیت و اطراف آن را چپاول کرد. چون امام علی(ع) از این بی‌تدبیری و شکست باخبر شد، طی نامه‌ای رها کردن مرزهای هیت را اندیشه‌ای باطل دانسته و کمیل را به پلی شبیه کرد که دشمن از آن گذشته و بر دوستانش یورش برده است. امام(ع) پس از انتقادهای تند، به ناراضی بودن خود از عملکرد کمیل تصریح کرد.[یادداشت ۶][۲۳]

در یورش بعدیِ شامیان، کمیل با تعقیب دشمن بر آنان پیروز شد و پس از بازگشت، امام علی(ع) را از چگونگی امور باخبر کرد. امام(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد؛ سپس به او دستور داد از این پس، هر کار مهمی که خواست انجام بدهد، نخست امام(ع) را با خبر کرده، از او اجازه بگیرد.[یادداشت ۷][۲۴]

محرم اسرار امام علی(ع)

کمیل را یکی از محرم‌های اسرار امام علی(ع) شمرده‌اند.[یادداشت ۸][۲۵] امام(ع) به این جایگاه کمیل، در یکی از گفت‌وگوی‌های کمیل با او که به حدیث حقیقت معروف شده، تصریح کرده است.[یادداشت ۹] در این حدیث امام(ع) امضا کرد که کمیل صاحب سرّ او است.[۲۹]در این حدیث امام امضا فرمودند که کمیل صاحب سرّ ایشان است.[یادداشت ۱۰][۲۹]

محمدباقر مجلسی، امامان(ع) را خازنان دانش خدایی و محل اسرار الهی دانسته و گروهی که ظرفیت داشته‌اند را در خور ادراک آن معرفی کرده و سپس از افرادی مانند سلمان، کمیل، قنبر و رشید هجری نام برده است.[۳۰] حسن حسن‌زاده آملی، از کمیل با عنوان «صاحب سر ولی الله اعظم» نام برده و بر این باور است که چون کمیل صاحب سرّ امام(ع) بوده، آنچه که از کمیل به ما رسیده، همه اسرار علوم و معارف آل محمد(ع) است. به باور وی، اصحاب سرّ امامان(ع)، دارای ظرفیت، استعداد و شرایط ویژه‌ای بوده و خود آن‌ها که از عارفان اسلامی‌اند، در زنده نگه داشتن دانش دین نقش بسیاری داشته‌اند.[۳۱] برخی، سه ماجرای زیر را، حکایت از محرم سرّ بودن کمیل دانسته‌اند:[۳۲]

شبی امام علی(ع) به همراه کمیل از مسجد کوفه به خانه می‌رفتند؛ در میان راه به در خانه مردی رسیدند که در آن هنگام از شب با صدایی زیبا و غمگین این آیه‌ی قرآن را می‌خواند: «أَمَّنْ هُوَ قَانِتٌ آنَاءَ اللَّیلِ سَاجِدًا وَقَائِمًا یحْذَرُ الْآخِرَةَ وَیرْجُو رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ یسْتَوِی الَّذِینَ یعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یعْلَمُونَ إِنَّمَا یتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبَابِ»؛[یادداشت ۱۱][۳۳] صدا و حالت خوش آن مرد، کمیل را تحت تأثیر قرار داده بود؛ ولی سخنی نمی‌گفت. در این هنگام، امام(ع) به کمیل خبر داد که این مرد اهل آتش بوده و در آینده کمیل را آگاه خواهد کرد. پس از مدت زیادی ماجرای نهروان پیش آمد و خوارج که بسیاری از آنان حافظ قرآن بودند، به جنگ با امام علی(ع) برخاستند؛ این رویداد با پیروزی امام(ع) و کشته شدن بسیاری از خوارج به پایان رسید. پس از پایان نبرد، کمیل همراه امام(ع) در میان کشتگان خوارج قدم می‌زدند تا آن‌که امام(ع) نوک شمشیر را روی سر یکی از آنها گذاشت و خطاب به کمیل، همان آیه‌ای که آن شب، آن مرد قرائت می‌کرد را خواند.[یادداشت ۱۲] یعنی این، همان شخصی است که آن شب با چنان حالتی مشغول تلاوت قرآن بود و تو را به تحسین واداشت. در این هنگام، کمیل بر پاهای امام(ع) افتاده، آن‌ها را بوسیده و از خداوند آمرزش خواست.[۳۴]

به گفته کمیل، وی شبی با امام علی(ع) در مسجد کوفه نماز عشاء را به جا می‌آوردند که امام(ع) دست وی را گرفته و از مسجد خارج شدند و رفته تا به بیرون شهر رسیدند. در آن هنگام، امام(ع) مردم را از نظر دنبال کردن دانش به سه دسته تقسیم کرده و تنها یک دسته از آن‌ها را اهل نجات دانست. در پایان با اشاره به سینه خود، آهی کشیده و سینه‌اش را دارای علوم فراوان دانسته که حاملی برای این علوم نمی‌یابد. [یادداشت ۱۳][۳۵]

کمیل در ماجرایی دیگر چنین نقل می‌کند: همراه علی بن ابی‌طالب(ع) از کوفه خارج شدیم؛ هنگامی که به گورستان رسیدیم، امام علی(ع) نظری به قبرستان انداخت و فرمود: ای اهل قبور! ای اهل بلا! ای اهل وحشت! چه خبری نزد شماست؟ خبری که نزد ماست این است که همانا اموالتان تقسیم شد و فرزندانتان یتیم شدند و همسرانتان ازدواج کردند. این خبری است که نزد ماست؛ چه خبری نزد شماست؟ سپس رو به من کرد و فرمود: ای کمیل! اگر به آنها اذن می‌دادند، در جواب می‌گفتند: «فَاِنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقوی». سپس گریست و فرمود:

«یا کُمَیل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ یَأْتِیْکَ الْخَبَر».[۳۶][یادداشت ۱۴]

میراث معنوی

«دعای کمیل» یکی از یادگارهای انس و ارادت کمیل نخعی با امیرمؤمنان(ع) است. کمیل بن زیاد می‌گوید: با مولایم علی(ع) در مسجد بصره نشسته بودیم و جمعی از اصحاب آن حضرت نیز حضور داشتند. یکی از آنها خطاب به امیر مؤمنان از آیه مبارکه (فیها یفرق کلّ امر حکیم)[۳۸] پرسید؛ حضرت فرمود: مقصود، شب نیمه شعبان است. آن‌گاه فرمود: «قسم به کسی که جان علی به دست اوست، هیچ بنده‌ای نیست، مگر این‌که جمیع مقدّراتی که تا سال آینده بر او جاری می‌شود از خیر و شر، در شب نیمه شعبان برای او تقدیر می‌گردد و هیچ بنده‌ای نیست که این شب را احیا بدارد و دعای خضر علیه‌السلام را بخواند، مگر آن‌که دعایش مستجاب شود». مجلس پایان یافت و حضرت به منزل تشریف بردند. من شبانه درِ خانه علی(ع) را زدم. حضرت فرمود: چه چیز (در این وقت شب) تو را به این‌جا کشانده است؟ عرض کردم: ای امیرمؤمنان! دعای خضر. فرمود: بنشین ای کمیل؛ اگر این دعا را حفظ کنی و هر شب جمعه یا در ماه، یا در سال، یا در عمرت یک مرتبه بخوانی، کفایت و یاری می‌شوی و مشمول رزق قرار می‌گیری و مغفرت الهی شامل حالت خواهد شد. ای کمیل! مصاحبت طولانی تو با ما، سبب گردید تا پاسخ تو را بگویم. حضرت سپس فرمود: بنویس:

«اللّهمّ انّی أسألک برحمتک الّتی وَسِعتْ کلّ شیء. . .».[۳۹]

شیخ طوسی و نواده‌اش سید بن طاووس نقل می‌کنند که کمیل بن زیاد دید امیرمؤمنان(ع) این دعا را در سجده می‌خواند.[۴۰]

آیت‌الله حسن‌زاده آملی در ستایش این شوق و شیدایی کمیل می‌نویسد:

چه‌قدر کمیل همّت و عزم داشت! چه‌قدر عشق و شوق داشت! چه‌قدر تشنه و طالب بود که تا چیزی سراغ گرفت، در راه تحصیل آن شد، و شب به خدمت امام رسید و دعای خضر را از آن جناب طلب کرد و از آن حسن طلبش و صفای سریره و هدف مقدّسش، چنین سفره پربرکت دعای خضر علیه‌السلام را برای همه اهل حال و دعا و مردم صاحبدل گسترده است و چنین اثر قیّم و قویم از خود به یادگار گذاشته است و دعای خضر را دعای کمیل کرده است. آری، باید گدایی کرد [زیرا] که جواد، گدا می‌خواهد.[۴۱]

از حماسه تا شهادت

کمیل در نبرد بر ضد حجاج بن یوسف ثقفی در سال ۸۲ هجری حضوری چشم‌گیر داشت. این نبرد که به «دیر الجماجم» شهرت یافت، با پیروزی عبدالرحمان بن محمد و شکست حجاج پایان یافت.[۴۲] چند ماه پس با استقرار حجاج در کوفه و تصدی فرمانداری آن شهر، در پی یافتن کمیل برآمد؛ اما وی پنهان شد. حجّاج برای دستگیری کمیل، حقوق فامیل و قبیله او را از بیت‌المال قطع کرد. کمیل با اطلاع از این تصمیم، فشار بر حقوق قبیله‌اش را تاب نیاورد. پس از مخفیگاه خود بیرون آمده، وارد کوفه شد و خود را تسلیم حجّاج کرد. هنگامی که حجّاج او را دید، گفت: بسیار دوست داشتم تو را بیابم! کمیل گفت: صدایت را بر من درشت مکن و مرا به مرگ تهدید منما! به خدا سوگند که از عمرم چیزی باقی نمانده، جز مانند باقی مانده غبار. هرچه می‌خواهی درباره من انجام بده؛ فانّ الموعد للّه؛ زیرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از کشتن، حساب در کار است، و همانا امیرمؤمنان(ع) به من خبر داده که تو قاتل من هستی! حجّاج سپس به مأمورانش دستور داد تا کمیل را گردن زدند. بدین ترتیب، کمیل بن زیاد در سال ۸۳ هجری و در ۹۰ سالگی به شهادت رسید.[۴۳] پیکرش را در ثویّه[۴۴] به خاک سپردند و اکنون مزار دوستداران اهل بیت(ع) است.

پانوشت

  1. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج٨، ص ۴٠٢.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۴٧.
  3. سمعانی، الانساب، ج ۵، ص ۴٧٣.
  4. ابن درید، الاشتقاق، ص٢۴٢.
  5. صفة جزیرة العرب، تحقیق محمد بن علی الاکوع؛ ص ١٧۶ - ١٧٨.
  6. نویری، نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج١٨، ص ١٠٩.
  7. الإصابة، ج۵، ص۴٨۶.
  8. ابن عساکر، تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
  9. ابن سعد واقدی، الطبقات‌الکبری، ج۶، ص٢١٧؛ جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.
  10. تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص، ٢۵٠.
  11. ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۴٠؛ تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١١، ص ٣٠۵.
  12. جمال‌الدین یوسف مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج٢۴، ص ٢١٨.
  13. معجم رجال الحدیث، ج ١۵، ص ١٣٣.
  14. رجال برقی، ص ۶.
  15. رجال شیخ طوسی، ص٨٠ و ٩۵. «إنّه من خواصّهما علیهما السلام» رجال ابن‌داود، ص ١۵۶؛ ر. ک: خویی، معجم رجال الحدیث، ج١۵، ص ١٣٣.
  16. شیخ مفید، الجمل، ص ١٠٨.
  17. تهذیب الکمال، ج ٢۴، ص ٢١٨.
  18. نهایة الأرب فی فنون الأدب، ج٢١، ص ٢۴۶؛ ر. ک: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
  19. شیخ حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵؛ کاشانی، نوادر الأخبار فی ما یتعلق بأصول الدین، ١٩٣.
  20. وسایل الشیعه، ج ٣٠، ص ٢٣۵،
  21. تاریخ ابن‌خلدون (ترجمه)، ج١، ص۵٩۵.
  22. ابن خردادبه، المسالک والممالک، ص (علیه السلام)٢؛ جعرافیای حافظ ابرو، ج٢، ص ۴٩؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص ۴٢١.
  23. نهج البلاغه، نامه ۶١.
  24. ابن اعثم کوفی، الفتوح، ص٧١۶.
  25. نراقی، شعب المقال فی درجات الرجال، ص ١١٩.
  26. برای دیدن متن حدیث ر. ک: مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.
  27. الذریعه، ج١٣، ص ١٩۶.
  28. مجموعه رسائل و مصنفات کاشانی، ص ۶٣٩.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ مجلسی، روضة المتقین، ج٢، ص٨١.
  30. محمدتقی مجلسی، لوامع صاحبقرانی، ج٨، ص ٧٠۴.
  31. حسن حسن‌زاده آملی، مجموعه مقالات، ص ١۵٨.
  32. ابعاد شخصیتی کمیل نخعی، احمد نبوى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۵۵.
  33. زمر، آیه ٩.
  34. حسن بن محمد الدّیلمی، ارشاد القلوب، ج ٢، ص ٢٢۶.
  35. امالی شیخ مفید، ص ٢۴٧ - ٢۵٠؛ ر. ک: نهج‌البلاغه، حکمت ١۴٧.
  36. تاریخ مدینه دمشق، ج۵٠، ص ٢۵١.
  37. دیوان امیرالمومنین (ع)، ص٣١٢.
  38. دخان، آیه ۴.
  39. سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.
  40. طوسی، مصباح المتهجّد، ج٢، ص ٨۴۴؛ اقبال الاعمال، ج٣، ص ٣٣١.
  41. مجموعه مقالات، ص ۶۶.
  42. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۴٧٢؛ ابن‌کثیر، البدایة والنهایة، ج٩، ص:۴٧.
  43. شیخ مفید، الارشاد، ج ١، ص ٣٢٨؛ ر. ک: تاریخ مدینهٔ دمشق، ج١٢، ص ١٢٧؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج٣، ص: ٣۴۶؛ مسکویه، تجارب‌الأمم، ج٢، ص٣۵١؛ الإصابة، ج۵، ص:۴٨۶.
  44. معجم البلدان، ج٢، ص٨٧.
  1. اللهمّ بارک فی النّخع!
  2. و فیهم - یعنی - أهل الکوفة من العبّاد أویس القرنی، و عمرو بن عتبة بن فرقد، و یزید بن معاویة النّخعی، و ربیع بن خثیم، و همّام بن الحارث، و معضد الشیبانی، و جندب بن عبد الله، و کمیل بن زیاد النخعی.
  3. فی أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام من الیمن: کمیل ابن زیاد النخعی.
  4. کان خصیصا بعلیّ بن أبی‌طالب.
  5. هیت شهری است در کناره فرات، از نواحی بغداد و بالاتر از انبار که دارای نخلستان‌های فراوان است. گویند که هیت نام گرفته، چون در زمین غور است. بعضی گویند بانی او هیت نام داشت از احفاد مالک بن دعر.
  6. پس از یاد خدا و درود! سستی انسان در انجام کارهایی که بر عهده اوست و پافشاری در کاری که از مسؤولیّت او خارج است، نشانه ناتوانی آشکار، و اندیشه ویرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقیسا» در مقابل رها کردن پاسداری از مرزهایی که تو را بر آن گمارده بودیم و کسی در آن‌جا نیست تا آن‌جا را حفظ کند و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، اندیشه‌ای باطل است. تو در آن‌جا پلی شده‌ای که دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت تهاجم آورند. نه قدرتی داری که با تو نبرد کنند و نه هیبتی داری که از تو بترسند و بگریزند، نه مرزی را می‌توانی حفظ کنی و نه شوکت دشمن را می‌توانی در هم بشکنی و نه نیازهای مردم دیارت را کفایت می‌کنی و نه امام خود را راضی نگه می‌داری.
  7. مددی که تو مسلمانان را دادی و معونتی که کردی و طریق فرمان‌برداری امام و مقتدای خویش مسلوک داشتی، معلوم شد. همیشه گمان من به تو همین بوده و هر حساب که در انتظام مهمّات از تو گرفته‌ام، لایق بوده است. خدای تعالی جزای تو خیر کناد و جماعتی که به یاری تو آمدند و بذل جان نمودند، خدا آنها را جزای نیکو دهاد. این نوبت که بی‌اجازت و استیذان من آن کار کفایت کردی، خود نیکو بود؛ امّا می‌باید که بعد از این، هر مهمّ که پیش آید و هر کاری که در آن قدم خواهی نهاد، نخست مرا از کیفیّت آن خبر دهی و دستوری خواهی تا آنچه صلاح کار باشد، بازگویم و از نیک و بد آن تو را خبر دهم.
  8. کمیل بن زیاد النخعی، من خواصّ أصحاب أمیرالمؤمنین علیه‌السلام و من أصحاب سرّه.
  9. حدیث حقیقت، سخنی است کوتاه و منسوب به امام علی(ع) که از پی سؤال کمیل بن زیاد نخعی گفته شد و «حقیقت» را توضیح داد.[۲۶] ارزش معنا و کوتاهی کلمات این حدیث، سبب شده بسیاری از دانشمندان به شرح آن بپردازند. آقابزرگ طهرانی به ده اثر از عالمانی چون علامه حلی، عزالدّین محمود کاشانی و ملّا عبدالله زنوزی اشاره می‌کند.[۲۷] کتاب «الکمیلیّة، شرح حدیث الحقیقة» یکی از ستودنی‌ترین آثاری است که توسط ملا عبدالرزاق کاشانی نگاشته شده است.[۲۸]
  10. در این حدیث، کمیل از «حقیقت» سؤال کرد: و امام در جواب فرمود: «ما لک و الحقیقة»؛ تو را با حقیقت چکار است؟ کمیل گفت: «أو لست صاحب سرّک؟»؛ آیا من صاحب سرّ تو نیستم؟ امام(ع) پاسخ داد: بلی؛ و به درخواست کمیل جواب داد.
  11. آیا کسی که در ساعات شب به عبادت مشغول است و در حال سجده و قیام، از عذاب آخرت می‌ترسد و به رحمت پروردگار خود امیدوار است [باارزش‌تر است یا کسانی که کفر نعمت می‌ورزند؟ !] بگو آیا عالمان و جاهلان یکسانند؟! همانا تنها خردمندان متذکّر می‌گردند.
  12. یا کمیل، اَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیلِ ساجِداً وَ قائِماً.
  13. چون به بیابان رسیدیم، حضرت نفسی تازه کرد (و آهی کشید) و فرمود: ای کمیل! این قلب‌ها ظروفی هستند و بهترینشان باظرفیت‌ترین آنهاست. آنچه را می‌گویم، به خاطر بسپار. مردم بر سه قسمند: دانشمندانِ هدایت یافته از جانب خداوند؛ فراگیرندگان دانش که راه نجات را در پیش گرفته‌اند، و افراد نادانی که به هر سو متمایل و هر بانگی را پیروی می‌کنند. آنها، هم‌جهت بادند و هرگز به فروغ علم، نورانی نگشته و به ملجأ مورد اعتمادی نیز پناه نبرده‌اند. ای کمیل! علم از مال بهتر است؛ چرا که دانش، تو را حفظ می‌کند؛ امّا تو نگهبان ثروت هستی. مال با پرداخت، کاسته می‌گردد؛ ولی علم با انفاق، افزون می‌شود. . . آن‌گاه اشاره به سینه مبارک خود کرد و فرمود: آه! آه! در این‌جا علوم فراوانی است؛ ولی حاملی برای آنها نمی‌یابم.
  14. این ابیات در دیوان منسوب به امیرمؤمنان (علیه السلام) مندرج است: یَا مَنْ بِدُنْیَاهُ اشْتَغَل قد غره طول الامل الموت یأتی بغتة و القبر صندوق العمل ولم تزل فی غفله حتی دنا منک الاجل میبدی،[۳۷]

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله ابعاد شخصیتی کمیل نخعلی، احمد نبوی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره سیزدهم، زمستان ۱۳۹۱ش، ص۵۰ است.