حسین حلی
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۱۰ آبان ۱۳۹۸ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
تبار
حسین حلی، از خاندان عيفار،[یادداشت ۱] از قبيله طفيل، در جنوب غربى حله بود.
پدر او، على بن حسین بن حمود، برای آموختن دانش دین، به نجف رفته و در مدرسه مهديه[یادداشت ۲] ساكن شد. وى درسهای آغازین را از استادانی مانند محمد طه نجف و سيد محمدكاظم يزدى بهره برده و به گفته آقابزرگ تهرانی، به علم و پرهیزکاری شهرت یافت.[۱] او امام جماعت صحن حیدری حرم امام علی(ع) بود. على حلى، در ۷ شعبان ١٣۴۴ق. در نجف درگذشت و در همان شهر دفن شد. به روال همیشگی، اقامه جماعت در صحن حیدری به فرزند وى، حسين حلى میرسید؛ ولی نخواست و آن را به استادش ميرزاى نائينى سپرد.[۲]
زیستنامه
حسين، كوچكترين فرزند علی بن حسین، در سال ١٣٠٩ق. در نجف به دنيا آمده و از کودکی، با برادر بزرگتر خود، حسن به نشستهاى علمى و ادبى مىپرداخت.
استادان
نخستین استاد حسین حلی پدر او بود، پس از او از عالمان نجف مانند سيد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضياءالدين عراقى و ميرزاى نائينى بهره برد. در این میان، رابطه او با ميرزاى نائينى صميمانهتر و نزديكتر بوده و به بخش بزرگی از درسآموزى و شاگردى حسین حلی، نزد ميرزای نائينى بود و سالها ادامه داشت. به گفته یکی از شاگردان او، میرزای نائینی برای تحریر و تهذیب درسها و پاسخ به استفتائات از شاگردش حسین حلی یاری میگرفت.[۳] یکی از خدماتی که حسین حلی به استادش کرد، برانگيختن ميرزا به تأسيس «مجلس استفتاء» بود.[۴]
انديشهها و آثار
آثار حسین حلی را مىتوان دو دسته كرد: تقريرات درس استادان بزرگ آن روز؛ آنچه شاگردان وی از درسهای فقهى و اصولى او نگاشتهاند.[۵] بر پایه فهرست مؤلفات حسین حلى، دسته نخست آثار او از اين قرار است:
آثار فقهى
الاجتهاد والتقليد
شرح عروةالوثقى (الطهاره)
شرح عروةالوثقى (الاجاره)
شرح المكاسب / شروطالعوضين
شرح المكاسب / المعاطاة
صلاة المسافر (بحث ميرزاى نائينى)
قاعدة لاتعاد (بحث نائينى)
قاعدة لاضرر
كتاب الصلاة (بحث نائينى)[۵]
آثار اصولى
تقريرات خارج الاصول (بحث سيد اصفهانى در شرح كفايةالاصول)
تقريرات خارجالاصول (بحث ميرزاى نائينى)
حاشيه على اجود التقريرات (سيد ابوالقاسم خويى)
حاشيه علىالفوائد الاصوليه (شيخ محمدعلى كاظمى)
تقريرات خارج اصول (بحث محقق عراقى)
رسالة فى تعريف علمالاصول
مباحث اصوليه متفرقه[۵]
كتابهاى مشترك
مجموعه مسائل فقهيه و اصوليه
مجموعه استفتائات (سيد ابوالقاسم اصفهانى)
مجموعه استفتائات (ميرزاى نائينى)
كشكول (مجموعهاى از حكمتها و روايات تاريخى و گزينههاى ادبى و علمى)
بر پایه گزارشی در ۱۴۲۸ق. اين آثار، همه به صورت خطى نزد فرزند وی، محمدجواد حلى، منتظر شرايطى برای چاپ بوده است. آنچه شاگردان حسين حلى از درسهاى فقه و اصول وی تقریر کردهاند، عبارتند از:
تقريرات آيتالله سيدعلى سيستانى (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله سيد محمدسعيد حكيم (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله سيد محمدتقى حكيم (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله شيخ حسن سعيد (فقه)
تقريرات آيتالله شهيد سيد علاءالدين (اصول)
تقريرات آيتالله سيد عزالدين بحرالعلوم (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله شيخ عباس نائينى (فقه و اصول)
تقريرات آيتالله شيخ جعفر نائينى (فقه)
تقريرات آيتالله شهيد ميرزاعلى غروى
تقريرات مرحوم سيد محمدحسين طهرانى لالهزارى (فقه و اصول)[۶]
از اين تقريرات، دو اثر چاپ شده است؛ نخست، كتاب «دليل عروة الوثقى»، که تقريرات حسن سعيد طهرانى از مباحث حسين حلى است. اين كتاب در دو موضوع آبها و نجاسات سامان يافته است. در آغاز تقريظ حسین حلى آمده و در مقدمه، به تاريخ تحول فقه، از ابتدا تا زمان نگارش كتاب، پرداخته شده است.[۶] اثر دوم، كتاب «بحوث فقهيه» از شهيد سيد عزالدين بحرالعلوم است. اين كتاب بحثهاى مستحدثه و جديد فقهى چون بانك، معاملات صرفى، سپردهگذارى و مانند آن و نيز بسيارى مسائل ديگر مربوط به زندگى نوين بشر در دنياى امروز را شامل مىشود.[۷]
تدریس و شاگردان
روش حسین حلی در بيان مسائل اينگونه بود كه درآغاز، چکیده انديشههاى بزرگان فن را عرضه کرده، هر يك را به بحث و مناقشه مىگذاشت و اندیشههای ضعیف و قوی را از هم جدا مىكرد. اينگونه بحث، برای طلابی که درپی عمقبخشی به دانستههای خود بودند، گیرا بود.[یادداشت ۳] برخی از شاگردان وی، او را در دقت و تحقیق کمتر از علامه حلی ندانستهاند.[۸] به باور برخی، حلقه درسی حسین حلی را، گروهی هر چند اندک، ولی از نخبگان حوزوی تشکیل میداد، که تحقيق، تتبع و نازكانديشى برايشان باارزش بود. شيخ به اين دسته از شاگردان خود بها داده و تقريرات روزانه آنها را به دقت مطالعه کرده و آشفتگىهای آن را، با خط خود تذكر مىداد.[۷]
میان شاگردان او، نزدیک به ۵٣ نفر شخصيتهاى سرشناس حوزه بوده و برخی از آنها به مرجعيت رسیدند. برخی از آنها عبارتند از:
سيد علاءالدين بحرالعلوم؛
سيد عزالدين بحرالعلوم؛
سيد عباس حسينى كاشانى؛
سيد عبدالرزاق موسوى مقدم؛
مصطفى نورائى.[۹]
دوستان
حسین حلی با دوستان خود، گروهی ۹ نفره به شرح زیر بودند:
سيد ابراهيم شبر (متوفاى ١٣٧٨)؛
حسن بهبهانى (متوفاى ١٣۶٢)؛
حسين حلى (متوفاى ١٣٩۴)؛
سيدعلى بحرالعلوم (متوفاى ١٣٨۵)؛
كاظم عليح؛
محمدجواد حجامى (متوفاى ١٣٧۶)؛
حسين جواهرى (متوفاى ١٣٨٩)؛
محمدحسين مظفر (متوفاى ١٣٨١)؛
موسى جصانى (١٣۶٠)؛
ميرعلى ابوطبيخ (متوفاى ١٣۶١).[۱۰]
پیوند این گروه که همه از اهل علم بودند، تا پیری برقرار بود. گفته شده سيد ميرعلى ابوطبيخ، یکی از دوستان وی، به بيمارى روماتيسم دچار و خانهنشين شد. دوستان بنا گذاشتند چهارشنبه هر هفته پس از پایان درسها، به همراه حسین حلى غذاى خود را در خانه سيد ميرعلى بخورند و مايه تسلاى خاطر وى شوند كه البته نشستى علمى و ادبى نيز به شمار مىآمد، همراه با بحث و بررسى پيرامون مسائل فقهى و اصولى و ادبى و بيان نكتههاى اخلاقى و پندآموز.[۱۱]
افزون بر توجهی که حسین حلی نسبت به دوستان خود داشت، در رشد علمىفرزندان و دوستان خود سخت مىكوشيد و از آنها دستگيرى علمى و اخلاقى و ادبى مىنمود. فرزندان سيد على ابوطبيخ معترفند كه اگر از فضل و ادب و علمى بهرهاى دارند، نتيجه بذل توجه شيخ حسين حلى است.[۱۰]
اخلاق
برخی از ويژگىهاى او را اینگونه شمردهاند:
پارسايى و تقوا
حسین حلی را در امور مالى، دقیق و حساس شمردهاند. بر پایه گزارشی، وی هدیه یکی از ثروتمندان که مبلغ زیادی بود نپذیرفت. وقتی از علت این کار جویا شدند، دلیلش را شبهناک بودن آن مال و ترس از سوختن در آتش آن دانست.[۱۰]
حسين حلى، رابطه ويژهای با سيد محسن حكيم داشت. حسين با جايگاه علمى و اجتهادى خود، مىتوانست يكى از مراجع، پس از سيدابوالحسن اصفهانى باشد، ولی كناره گرفته و مرجعيت سيد محسن حكيم كه با حسین حلی همشاگردى بود، مستقر گرديد.[۱۲] وی با وجود اختلاف سليقه و برداشت فقاهتی با سيد محسن حكيم، او را تأييد کرد. حسین حلی، در مسئله ولايت سياسى فقيه در عصر غيبت، با سيد محسن حكيم اختلافنظر داشت، ولی آنجا كه ضرورت اقتضا مىكرد، با او همراه مىشد؛ زیرا تأييد و كمك به مرجعيت را به صلاح اسلام و مسلمانان مىدانست. در مقابل، سيد محسن حكيم نيز وی را مىستود. به گفته سيد سعيد حكيم، در اواخر عمر، فراوان جوياى حال حسین حلی بود و ديگران را به حرمتگزارى و قدرشناسى منزلت علمى او سفارش مىكرد.[۱۳]
كرامت و بخشش
به گفته یکی از شاگردان وی، یکی از خادمان حرم امام علی(ع) به همراه فردی دیگر نزد حسین حلی آمده، آن فرد خود را معرفی کرده و پاکتی پر از دینار به او داد. پس از دقایقی، همان خادم آمده و از حسین حلی خواست مقداری از پاکت را به او بدهد. او پس از پرس و جوی حسین حلی، قسم خورد نیازمند است. حسین حلی، همه پاکت را به او داد. این واقعه باعث حیرت شاگرد حسین حلی شد؛ زیرا به گفته وی، چند روز پيش از اين، دیده بود فرزند حسین حلی از پدر تقاضاى پول كرده بود تا براى خانهاش چيزى ضرورى بخرد و پدر گفته بود هيچ در بساط ندارد.[۱۰]
تواضع
بزرگ و كوچك مورد احترام و تكريم شيخ حلى بودند و مقامات و موقعيتهاى اجتماعى افراد، در چشم ايشان جلوهاى نداشت و معتقد بود كه شرافت شخص است كه يك مكان يا موقعيت را ارزش مىبخشد يا برعكس، از ارزش مىاندازد. خود از آيتالله شيخ محمدعلى كاظمى، يكى از شاگردان ميرزاى نائينى شنيدم كه به پدرم مرحوم سيدعلى بحرالعلوم مىگفت: «به رفيقت شيخ حسين بگو وقتى وارد مجلس مىشود، در جايى كه بالاى مجلس برايش تدارك ديدهاند بنشيند، نه پايين و دم در. اين تواضع بيش از حدّ او ما را دچار اضطرار مىكند؛ زيرا چون نمىخواهيم از او پيش باشيم و احترامش را به خود لازم مىدانيم، ناچاريم از جلسه بيرون برويم و پشت سر او قرار بگيريم. لااقل به خاطر ما، دست از اين كار بردارد» .
اينگونه تواضع و خاكسارى را ما تنها در پيامبران و رسولان و اوصيا و انسانهاى برگزيدهاى همچون شيخ حسين حلى سراغ داريم و بس.[۱۰]
در ميان زبدگان علمى حوزه علميه نجف اشرف، شيخ حسين حلى، از نظر علمى و جايگاه حوزوى كمتر از ديگران نبود و شايد بتوان گفت كه مطرح نبودن ايشان به عنوان يكى از مراجع نامآور آن دوران، به سيره خود ايشان بازمىگردد كه با وجود مناسب بودن زمينه از هر جهت و اعتراف همگان به منزلت فقهى و اصولى ايشان، از عهدهدارى مرجعيت دورى مىگزيد و بار مسئوليت زعامت دينى را بر دوش خود گران مىديد و علاقه چندانى به اين امور نداشت.[۱۴]
عالم سياست
علىرغم تلاشهاى پيگير بعضى عالمان دينى در جدا كردن دين از سياست و پرداختن يكسره به فتوا در امور دينى غيرمربوط به سياست و منحصر نمودن نقش فقها به مسائل عبادى و روزمره و شخصى و مانند آن، سياست، بخشى بزرگ از زندگى اغلب مراجع دينى و عالمان حوزه علميه نجف و كربلا و كاظميه در اوايل سده سيزدهم هجرى را تشكيل مىداده است. عالمان فرهيخته اماميه هيچگاه در مقابل مسائل كلى و عمومى مسلمانان بهويژه جامعه شيعى، همچون حكومت و ولايت و تصرف در ثروتهاى هنگفت ملى و برنامهريزى براى اداره جامعه براساس قرآن و سنت، ساكت نبوده و همواره در موقعيتهاى حساس و حياتى، با ورود به صحنه اجتماع نقش اساسى خود را در جهتدهى به فعاليتهاى مختلف سياسى - اجتماعى به خوبى ايفا كردهاند.
درباره شخصيت شيخ حسين حليرحمه الله و فعاليتهاى سياسى او، چند مطلب گفتنى است:
با ورود نيروهاى اشغالگر انگليسى در سال ١٣٣٢ق/١٩١٣م به عراق براى خارج كردن اين كشور از سيطره عثمانى و به دست گرفتن سلطه بر اين سرزمين، علماى شيعه عراق از همه مردم براى جهاد عليه انگليسىها و دفاع از اسلام و تشيع دعوت كردند و به وجوب اين جهاد فتوا صادر نمودند. شيخ حسين حلى نيز در آن روزگار و موقعيت حساس، با مبارزان و مجاهدان همراهى كرد. بايد توجه كرد كه سنّ اين بزرگوار در آن زمان، در حدود ٢٢ تا ٢٣ سال بوده است.[۱۵] استاد حسن اسدى، تاريخنگار انقلاب نجف معتقد است:
در ۴ صفر ١٣٣٣، عدهاى از بزرگان همچون جعفر شيخ عبدالحسين و شيخ عبدالكريم جزائرى از راه بغداد حركت خود را به سوى جبهه جهاد پيش گرفتند و شمار كثيرى از عالمان و طالبان علوم دينى با ايشان همراهى نمودند.[۱۶]
يكى از كسانى كه نسبت به حركت جهادى آن سالها معرفت و شناختى دارد و مورد اعتماد است، براى من نقل كرد كه شيخ حسين حلى نخست به عنوان سرباز وظيفه در صف سپاهيان مدافع عراق قرار داشت. سيد محسن حكيم در بصره با ايشان برخورد مىكند و از سردسته مجاهدان يعنى سيد محمدسعيد حبوبى مىخواهد كه شيخ را از اردوگاه سربازان به سپاه مجاهدان منتقل كند. سيد حبوبى كه شيخ حلى را جزو سربازان وظيفه مىبيند، در اين كار ترديد و سرانجام با اصرار سيد محسن حكيم، شيخ را به اردوگاه مجاهدان مىفرستد.[۱۵]
در قضيه مشروطه ايران، خاندان حلى، يعنى پدر و فرزندان، از خود استعداد شگرفى نشان دادند و پابهپاى جريان مشروطه تحولات و تحركات را رصد مىكردند و در حد توان خود نقشآفرين بودند.
تمام ناآرامىهاى سياسى در ايران و عراق، همواره دو كشور را تحت تأثير قرار داده، آثار آن بهويژه در مهمترين مركز دينى يعنى نجف اشرف وسعت و عمق بيشترى داشته است. بدين سبب، در عكسالعمل به انقلاب مشروطه، طبق دو ديدگاهى كه در آن زمان وجود داشت، دو مكتب در حوزه نجف به رهبرى دو عالم طراز اول، يعنى سيد محمدكاظم يزدى و شيخ محمدكاظم خراسانى به وجود آمد.
اكنون پرسش مهم اين است كه آيا در جريان اين تحولات و تغييرات، شيخ بزرگوار ما همچنان بر رأى خود يعنى بىجايگاه بودن عالمان دينى در سياست عصر غيبت، باقى ماند يا رويدادهاى سهمگين سياسى، ايشان را نيز به تجديد نظر و تغيير موضع واداشت.
پاسخ به اين پرسش آسان نيست بهويژه كه منابع مربوط به زندگى شيخ حسين حلى در اين باره مطلب چندانى ندارد و به كم و كيف موضوع نپرداخته است. شايد بتوان حقيقت امر را از گفتوگوهاى بين شيخ و نزديكان ايشان و تأثيرى كه از جهت فكرى بر آنها نهاده، پىگيرى كنيم.[۱۷]
از جمله بزرگانى كه در تأييد و تحكيم مشروطه كتابى نگاشت و به دفاع از آن برخاست، ميرزاى نائينى بود. كتاب «تنبيه الامه و تنزيه المله» نتيجه و ثمره فكرى تقابل بين دو گروه مشروطهخواه و استبدادى در حوزه نجف بهشمار مىآمد. شايد بتوان گفت رابطه ميان شيخ حلى و ميرزاى نائينى كه آن روز، مرجعيت دينى را بر عهده داشت، تأثيرى عميق بر ديدگاه وى گذارد و شاگرد توانست استاد خود را از اوج مشروطهگرايى چنان تنزل دهد كه به نقل بعضى تواريخ، در آخرين روزهاى حيات خويش تمام نسخههاى چاپ شده فارسى و عربى اين كتاب را جمعآورى و از دسترس مردمان به دور داشت؛ بهويژه كه در ايران، مشروطهچىها دست ظلم و تعدى به سوى مردم بيچاره و فريبخورده گشودند و به بهانه مخالفت با مشروطه و آزادى، بسيارى را تحت شديدترين آزارها قرار دادند و بزرگانى چون شيخ فضلالله نورى و شيخ باقر اصفهانى را به دار آويختند و به امورى پرداختند كه هرگز مورد تأييد شريعت اسلام نبود. اين همه، ميرزاى نائينى را بر آن داشت تا از رأى خود بازگردد و كتاب نامبرده را با هزينهاى گزاف خريدارى و ناياب گرداند.[۱۸]
شيخ حلى و حوادث اخير در عراق
در سده گذشته، كشور عراق با رويدادها و حوادث كمرشكن و بزرگ بسيارى به شكل انقلابها و كودتاها، روبهرو بوده است كه بعضى با كاميابى همراه گشته و بعضى نافرجام مانده است. از بزرگترين اين انقلابها، تبديل نظام پادشاهى به نظام جمهورى است كه در مسير خود، مردم و كشور عراق را با سختىها و ناملايمات شديد روبهرو نمود و خسارتهاى هنگفتى به بار آورد.
سختترين دوره بر مردم عراق، دوران ديكتاتورى صدام حسين بود كه مىتوان از آن به سياهترين دوره تاريخ عراق تعبير كرد. در اين ميان، مرجعيت دينى به عنوان مركز مهم و تأثيرگذار در معادلات سياسى، هيچگاه نسبت به اين حوادث بىموضع و ساكت نبود و در تحولات گوناگون، منطقهاى يا كشورى، رأى و نظر خويش اظهار نموده است.
شيخ حسين حليرحمه الله همواره خود را در كنار مرجعيت دينى و همكار و ياور قرار مىداد و از مشورت دادن به مراجع و تأييد آنها در موقعيتهاى حساس دريغ نمىورزيد.[۱۹]
مرحوم پدرم كه در زمان خود، از عالمان روشنضمير و آگاه به مسائل سياسى و اجتماعى بود، هرگاه از شيخ در مسائل مختلف نظر مىخواست، ايشان بىدريغ آنچه را كه صحيح و شرعى تشخيص مىداد، در اختيار پدر مىگذاشت؛ اما هرگاه مىخواستيم كه ايشان رأى خود را به صراحت و شفاف بيان كنند تا در معرض افكار عمومى قرار گيرد، امتناع مىورزيد؛ از اين جهت به طور مستقيم در امور سياسى وارد نمىشد و نظر صريح نمىداد.[۲۰]
سخن پايانى
پس از اين مرور گذرا بر زندگى و زمانه شيخ حسن حليرحمه الله مىتوان نشانههاى عظيم شخصيتى او را در چند مورد به اجمال اينگونه بيان كرد:
الف) ايمان عميق
سخن و سيره شيخ تجلى ايمان عميق او به خداوند و كارگشايى او بود. قضيهاى كه با واسطه از زبان شيخ خواهيم خواند، دليل روشنى است بر باورهاى درست و الهى ايشان:
روزى استاد در ميان درس رويدادى مهم از زندگى خود را چنين براى ما بازگو نمود: برادرم پارچهباف بود و من در خياطى كار مىكردم و پدرم يكى از عالمان بزرگ بود. روزى وارد كتابخانه پدرم شدم و ديدم ناراحت و افسرده در گوشهاى نشسته؛ سلام كردم و علت را پرسيدم. گفت: «به اين كتابها كه مىنگرم، غصهام مىگيرد كه پس از من كسى نيست از آنها استفاده كند» . از اين سخن، بسيار متأثر شدم و همانجا آمادگى خود را براى آموختن علوم حوزوى به پدر اعلام كردم. بسيار خشنود شد و به سرعت، اسباب ورودم به حوزه را فراهم آورد و جشنى نيز به همين مناسبت در زادروز اميرمؤمنان (عليه السلام) برپا نمود و بستگان و دوستان بر اين واقعه، مرا تبريك و تهنيت گفتند و اظهار شادى و سرور كردند. اما كار به همين جا پايان نيافت؛ چون رابطه من با دروس حوزه و صرف و نحو و. . . بسيار مشكل بود. هرچه بيشتر مىخواندم، كمتر مىفهميدم. روزى پدرم از من مرفوعات و منصوبات را پرسيد و من از پاسخ درماندم؛ يعنى اين مطلب بسيار آسان را نياموخته بودم. رنگ رخساره پدر به نااميدى گراييد و با تأسف سرى تكان داد و گفت: «اينجا وقت تلف مىكنى، اگر قادر بر فهم درسها نيستى، برگرد سر كار خياطى!».[۲۱]
به ذهنم آمد وضويى بگيرم و نماز حاجتى بخوانم و از خدا گشايش در كار را طلب نمايم. پس از نماز، گريستم و به خداى تعالى عرضه داشتم: «معبود من! حال و روزم را مىبينى و ناراحتى پدرم را. نمىخواهم ايشان را بيازارم. يا بايد به تحصيل علم بپردازم يا عمامه را از سر بردارم. درسها را هيچ نمىفهمم و راضى به برداشتن عمامه هم نيستم. يا مرا بميران يا فهم و درك عنايتم كن» . تا صبح بيدار بودم و به دعا و گريه مشغول. صبح طبق معمول كتابم را برداشتم و راهى كلاس درس شدم. ناگاه احساس كردم هر چه استادم مىگويد، به راحتى مىفهمم و هيچ مطلب سختى وجود ندارد. پس خدا را به اين نعمت بزرگ ستودم و سپاس گفتم و از اينكه دعايم به اين سرعت اجابت شده بود، در شگفت ماندم».[۲۲]
نوگرايى
شايد بتوان شيخ حسين حلى را نخستين فقيه در حوزه علميه نجف اشرف بدانيم كه با مسائل جديد و مستحدثه تعامل داشت و ديدگاه شرعى را درباره آنها جستوجو مىكرد. نيز در بحثهاى اصولى، بهويژه مباحث مربوط به «وضع» و «عرف» و «معناى حرفى» ، ديدگاههاى جديدى داشت كه شاگردانش در تقريرات خود به يادگار نهادهاند.[۲۲]
پژوهش
هر كس كتابهاى گوناگون كتابخانه ايشان را ببيند و حواشى و يادداشتهاى عميق و سنجيده وى بر آن كتابها را از نظر بگذراند، اعتراف خواهد كرد كه اين شخصيت بزرگ فرهنگى، جامع علوم فقه و اصول و تاريخ و ادب بوده و در هر كدام از دانشها، نظرى صائب و روشن داشته است. هر كتابى را كه مىخواند، چه از علماى شيعه و چه از اهل سنت، بر آنها حاشيه مىنوشت و براى مطالب مهم آنها، در آخر كتاب فهرستى تنظيم مىكرد تا براى خود و ديگرانى كه بعداً به آن كتابها مراجعه مىكنند، مفيد باشد.[۲۳][۲۲]
حقشناسى
شيخ جليلالقدر ما از نمونههاى بىمثال عصر بود كه به دنيا و زينتهاى فريبنده و غفلتآور آن پشتپا زده و جز به آنچه به كار آخرت آيد و توشهاى براى آن دنيا باشد، نمىنگريست و اهميت نمىداد. اين سيره شيخ نه براى خودنمايى و شهرتطلبى كه براى رضاى خدا و جلب معارف الهى و فضل پروردگار بود. زندگى ساده، روزى به اندازه و بىاعتنايى به مظاهر دنيايى، بهترين دليل بر اين مدعاست.[۲۲]
وطندوستى
افزون بر همه اين ويژگىها، مشاركت شيخ در انقلاب ضداشغالگرى در مقابل انگليس را هم بايد افزود كه تا روز وفاتش با ناگوارترين رويدادهاى عراق در آن روزگار در تعامل بود و اگرچه بنابر رأى خود، مستقيم در امور دخالت نمىكرد، اما با تمام احساس و شعور انسانى خود، با مردم مصيبتزده و دردمند عراق، همراهى داشت و در رنجهاى جانكاه آنها خود را شريك مىدانست و شنيده نشد كه ايشان در نفى و معارضه با حركات انقلابى و شورشهاى مردمى عليه چپاولگران، سخنى گفته يا اشارهاى كرده باشد.[۲۴]
مربّىگرى
شيخ حلى اصرار بسيار داشت كه تقريرات نوشته شده توسط شاگردانش را ملاحظه كند و كم و كاستىهاى آنها را گوشزد نمايد و نيز به ديگر نوشتههاى ايشان نيز اهميت خاص مىداد. روزى به خدمت ايشان رسيدم و خواستم درباره اين بخش از خطبه حضرت امير (عليه السلام) كه مىفرمايد:
«ثُمَّ يَظهَرُ صاحِبُ القيروان الغَضُّ ذُوالنَّسَبِ المَحضِ مِن سُلالَةِ ذِى البَداءِ المُسَجّى بِالزّداء» ١ برايم توضيحى بدهد. استاد، پژوهش در اين مطلب را بر عهده خودم نهاد و من پس از ساعتها جستوجوى در منابع، به اين نتيجه رسيدم كه منظور امام على (عليه السلام) جدّ فاطميين به نام «عبيدالله بن مهدى» است كه دولت فاطمىها را در مغرب و مصر تأسيس كردند. شيخ از من خواست از جهت تاريخى مطلب را پىگيرى كنم و درباره دولت فاطمىها اطلاعات عميقترى به دست آورم. ايشان همه مطالب و نوشتههاى مرا ملاحظه مىكرد و نتيجهگيرىهاى نادرستم را تصحيح مىنمود و راهنمايىهاى دقيق و بسيار مبذول مىداشت.[۲۵]
حيات پربركت شيخ حسين حليرحمه الله در چهارم شوال ١٣٩۴ق به پايان آمد و پيكر شريفش در صحن حرم اميرمؤمنان (عليه السلام) در مقبره استادش شيخ محمدحسين نائينى در حجره ششم به خاك سپرده شد.[۲۶]
پانوشت
- ↑ آقابزرگ تهرانى، طبقات اعلامالشيعه (نقباءالبشر فى القرن الرابع عشر)، القسمالرابع، ج١، ص١۴٢٣.
- ↑ جمعى از شاگردان سيد محمدحسين طهرانى، آيت نور، ج١، ص١۵٩؛ يادبود سالگرد رحلت سيد محمدحسين طهرانى، نشر انتشارات علامه طباطبايى.
- ↑ جعفر محبوبه، ماضىالنجف و حاضرها، ج٣، ص٢٨۴.
- ↑ به نقل از سيد محمدسعيدحكيم، از شيخ عباس، از مرحوم پدرش آيتالله ميرزاعلى نائينى، از پدرش نائينى بزرگ؛ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۸۸.
- ↑ ۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۰.
- ↑ ۶٫۰ ۶٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۱.
- ↑ ۷٫۰ ۷٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۲.
- ↑ آيت نور، ج١، ص١۵۸.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۳.
- ↑ ۱۰٫۰ ۱۰٫۱ ۱۰٫۲ ۱۰٫۳ ۱۰٫۴ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۴ و ۹۵.
- ↑ جعفرالخليلى، هكذا عرفتهم، ج١، ص١٢ - ١۴.
- ↑ آيت نور، ج١، ص١۵٩.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۸۹.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۸۷.
- ↑ ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۶.
- ↑ حسنالاسدى، ثورة النجف، ص٩١، دارالحرية للطباعة، ١٩٧۵م.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۷.
- ↑ آيت نور، ج١، ص١۶١.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۸.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۹۹.
- ↑ ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ ۲۲٫۳ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۰.
- ↑ ابن ابىالحديد، شرح نهجالبلاغه، ج ٧، ص۴٨.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۱.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۱ و ۱۰۲.
- ↑ حيات علمى آيت الله شيخ حسين حلى، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۳، ص۱۰۲.
- ↑ قريهاى است در ميان مقام ايوب پیامبر(ع) و حلّه كه ٢٠ دقيقه تا حلّه فاصله دارد.
- ↑ مدرسه مهدیه، در محله مشراق نجف قرار دارد. به این مدرسه، به مناسبت نام پایهگذار آن که مهدی بن علی بن جعفر کاشفالغطاء (۱۲۲۶-۱۲۸۹ق) بوده، مهدیه گفتهاند.
- ↑ يكى از شاگردان حسین حلی، در اين باره مىگويد: هرگاه از شيخ مىخواستيم نظر خود را درباره مسئلهاى بيان كند، میگفت: «من اهل فتوا دادن نيستم. ما مسئله را در كتابهاى گوناگون بررسى مىكنيم و ديدگاه اصحاب را به نقد و مناقشه مىگذاريم و نتيجهگيرى مىكنيم.»