حج
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Abbasahmadi1363 در تاریخ ۱ بهمن ۱۳۹۸ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
حج، آهنگ خانه خدا در موسم خاص براي به جا آوردن مناسکی ويژه است.
چیستی
واژه حج، از ريشه «ح ج ج» و در لغت به معناي قصد کردن،[۱] بازداشتن[۲] و بسیار رفت و آمد کردن آمده است.[۳] برخي، معناي اصلي اين ريشه را «قصد همراه با عمل»[۴] يا «قصد همراه با استقامت»[۵] دانسته و معناي اصطلاحي حج را مطابق با آن تفسير کردهاند.
حج، در اصطلاح فقیهان، «قصد کردن خانه خدا و به جا آوردن مناسک ویژه[۶] در موسم خاص»[۷] يا «مجموع مناسک انجام گرفته در سفر حج» معنا شده است.[۸] به ادا کننده مناسک حج، در زبان عربی «حاجّ»[یادداشت ۱][۹] و در زبان پارسی «حاجی»[۱۰] و «حجگزار» گفته ميشود.[۱۱]
گونهها
حج از جهات گوناگون به گونههاي مختلف تقسيم شده است، برخی از آنها عبارتند از:
حج اکبر و حج اصغر
مراد از حج اکبر، در برخي منابع فقهي، مناسک حج از جمله وقوف در عرفات و رمي جمره بوده و مراد از حج اصغر، عمره است.[۱۲] معاني ديگري نيز براي اين دو گونه حج ذکر شده است.[۱۳]
حج واجب و مستحب
حج از نظر حکم شرعي تکليفي، به حج واجب و مستحب[یادداشت ۲] تقسيم شده است. حج واجب، اگر به سبب فراهم شدن شرايط استطاعت، واجب شده باشد، «حجة الاسلام» نیز خوانده میشود.[۱۴] گاهی سبب وجوب حج عارضی است مانند نذر، عهد، قسم و اجاره (نيابت).[۱۵]
حج غير واجب، آن است که دارای اسباب وجوب نباشد، که به آن «حج النفل» و «حج التّطوع»[۱۶] نیز میگویند.
حج نیابتی و غیر نیابتی
حج از آن جهت که حجگزار آن را از جانب ديگري به جا آورد يا از جانب خود، به حج نيابتي و غير نيابتي تقسيم شده است. در حج نيابتي،[یادداشت ۳] حجگزار آن را به جاي فرد ديگر و به نيابت از او انجام ميدهد.[۱۷] حج نیابتی، اگر بدون دريافت مزد باشد، «تبرّعي»[۱۸] و اگر در برابر دريافت مزد باشد، «استيجاري» خوانده شده است.[۱۹] حج نيابتي، از نظر مکان آغازِ نيابت نیز، به دو نوعِ «حج بلدي» و «حج ميقاتي» تقسیم شده است؛ در حج بلدي، حجگزار به نيابت از منوب عنه از وطن او و در حج ميقاتي از ميقات، حج را بهجا ميآورد.[۲۰]
دیگر گونهها
براي حج، گونههای ديگري نيز ذکر شده است، مانند «حج صروره» يعني حج شخصي که تاکنون حج[۲۱] يا حج واجب[۲۲] به جا نياورده است؛ «حج بذلي»، حجي که هزينة آن را ديگري پرداخت کند.[۲۳] «حج تسکع» يعني حجي که با زحمت و بدون زاد و توشه انجام شود[۲۴] و «حج مستقر» يعني حجي که وجوب آن بر مکلف استقرار يافته است.[۲۵]
پیشینه
قرآن در آية 33 حج/22 از خانة کعبه به عنوان خانة کهن (الْبَيتِ الْعَتِيقِ) و در آية 96 آل عمران/3 از آن به عنوان نخستين خانهاي که براي انسانها قرار داده شده، ياد کرده و در آية 34 حج/22، همة امتها را داراي مناسک و عباداتي شمرده است.[۲۶] اين آيات حاکي از قدمت داشتن خانه کعبه و نيز مناسک حج و رواج آن پيش از اسلام است؛ اما دربارة اين که بناي کعبه و نيز اعمال حج از چه زماني آغاز شده، روايات مختلفي وجود دارد. برخي از روايات حاکي از آن است که فرشتگان بنيانگذار کعبه و اولين حجگزاران بودهاند. بنابر روايتي خداوند در زير عرش «بيت المعمور» را براي طواف فرشتگان بنا نهاد و ملائکه را مأمور کرد که مشابه آن خانهاي را در زمين بنا کنند.[۲۷] برخي روايات جبرئيل را اولين کسي از اهل آسمان دانستهاند که حج خانه خدا گزارده است.[۲۸] بنابر رواياتي ديگر، زمان حج فرشتگان دو يا سه هزار سال پيش از خلقت آدم (ع) بوده است.[۲۹] در روايتي از امام باقر (ع) نقل شده که پس از فرود آدم به روي زمين، جبرئيل خانه کعبه را که از بين رفته بود بر پايههاي سابق آن بنا نهاد و سپس همراه با فرشتگان برگرد آن طواف کرد و حضرت آدم و حوا نيز چنين کردند.[۳۰] در برابر، احاديثي ديگر حضرت آدم (ع) را بنيانگذار خانة کعبه و نخستين حجگزار خواندهاند[۳۱] که شايد مراد آنان، اولين بنيانگذار و حجگزار از آدميان بوده است. رواياتي هم به صراحت از بازسازي خانة کعبه به دست حضرت آدم (ع) سخن گفتهاند.[۳۲] بنابر روايات، پس از فرود آدم (ع) به زمين و بناي کعبه، جبرئيل مناسک حج را به حضرت آدم آموزش داد و آن حضرت مناسک را همراه با جبرئيل به جا آورد.[۳۳] مفاد روايت آن است که پس از اداي مناسک منا، فرشتگان در مواجهه با حضرت آدم (ع)، قبولي حج او را آرزو کردند و از اداي حج خود در دوهزار سال قبل خبر دادند.[۳۴] برپاية برخي روايات، حضرت آدم 1000 بار به مکه رفت و 700 حج و 300 عمره ادا کرد.[۳۵] پس از حضرت آدم، شيث فرزند و وصي آن حضرت هم خانة کعبه را بازسازي کرد و حج به جا آورد.[۳۶] در برخي روايات از حج گزاردن نوح نيز ياد شده است.[۳۷]
در طوفان نوح، بناي کعبه از بين رفت تا آنکه در عهد حضرت ابراهيم (ع)، بنابر آية 26 حج/22، خداوند جايگاه خانه کعبه را به آن حضرت نشان داد: «وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهيمَ مَکانَ الْبَيتِ». حضرت ابراهيم (ع) با کمک فرزندش اسماعيل (ع)، خانة کعبه را تجديد بنا کرد: «وَ إِذْ يرْفَعُ إِبْراهيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيتِ وَ إِسْماعيل» (بقره/2، 127). سپس حضرت ابراهيم (ع) مأمور گرديد تا مردم را براي اداي مناسک حج به مکه فرا بخواند: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک رِجالاً وَ عَلي کلِّ ضامِرٍ يأْتينَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَميقٍ» (حجّ/22، 27). بنابر روايات، آن حضرت با استقرار بر روي سنگي اين مأموريت را انجام داد و مردم براي اداي حج عازم مکه شدند.[۳۸] به موجب برخي روايات، مخاطب نداي ابراهيم (ع) همة کساني بودند که در شرق و غرب عالم ساکن بودند و نيز کساني که هنوز به دنيا نيامده بودند و همگي به نداي آن حضرت پاسخ مثبت دادند و لبيک گفتند.[۳۹] همچنين حضرت ابراهيم (ع) همراه با حضرت اسماعيل (ع) و شماري از موحدان مناسک حج را به جا آوردند.[۴۰]
در ادوار بعد، پيروان شريعت حضرت ابراهيم (ع) يعني خاندان و فرزندان آن حضرت حج را به جا ميآوردند.[۴۱] همچنين پيامبران ديگر الهي از جمله حضرت موسي (ع)،[۴۲] حضرت عيسي (ع)،[۴۳] حضرت سليمان (ع) همراه با گروهي از انسانها و جنيان،[۴۴] حضرت داود (ع)[۴۵] نيز مناسک حج را به جا آوردند (براي تفصيل بيشتر ← حج پيامبران). افزون بر پيامبران، اداي مناسک حج در ميان ديگر بندگان صالح و پيروان شرايع هم رواج داشته است؛ مثلاً در برخي روايات از حجِ هرسالة حضرت خضر[۴۶] و نيز حج ذوالقرنين همراه با 600،000 سوار سخن به ميان آمده است.[۴۷] بنابر روايتي از امام صادق (ع) آية 27 قصص/28 که در آن تعبير «حِجَج» به معناي سال آمده، شاهدي بر رواج حج در ميان پيروان شرايع پيشين به شمار ميرود.[۴۸]
مناسک حج و زيارت کعبه در ميان پيروان برخي شرايع متأخّر اهميت خود را از دست داد، مثلاً پيروان حضرت موسي (ع) مکانهايي چون بيت المقدس، بيت ايل، بيت آوِن، بيت حور، هيکل سليمان، طور سينا را براي حج و ديگر اعمال عبادي خود برگزيدند؛ همچنانکه اين اهمال و دوري از حج ابراهيمي در ميان مسيحيان نيز شيوع يافت.[۴۹] اعراب هم در عصر جاهليت چون خود را پيرو شريعت حضرت ابراهيم (ع) ميشمردند،[۵۰] اصل مناسک حج را حفظ کردند و به شماري از تعاليم آن حضرت ملتزم بودند[۵۱]؛ ولي انحرافاتي در آن پديد آوردند و بسياري از احکام و آداب حج را تغيير دادند،[۵۲] از جملة اينها بود: طواف با بدن عريان[۵۳] و کف زدن و هلهله کردن در مسجدالحرام[۵۴] بنابر آية 35 انفال/8 (براي تفصيل بيشتر← حج جاهلي).
در اسلام
زمان تشریع
در آيات متعدد قرآن از جمله آية 97 آل عمران/3 و 27 حج/22، پيامبر اکرم (ص) و مسلماناني که توان انجام دادن اين عبادت را دارند، به اداي آن مأمور شدهاند: «وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيهِ سَبيلا». اما دربارة اين که تشريع حج در چه سالي بوده، آراء مختلف است. برخي اصولاً تشريع حج را پيش از هجرت دانستهاند.[۵۵] از جمله مستندات آنان روايات حاکي از حج پيامبر (ص) قبل از هجرت است.[۵۶] از جمله رواياتي از ابن عباس که سه بار حج گزاردن پيامبر (ص)[۵۷] يا حجگزاردن هر سالة آن حضرت را گزارش کرده[۵۸] يا احاديثي که از دوبار حج گزاردن پيامبر (ص)[۵۹] يا حج گزاردن مکرر آن حضرت[۶۰] ياد کردهاند يا رواياتي از امام صادق (ع) که حاکي از اداي چندين حج در مکه يا 10 حج يا 20 حج از جانب پيامبر (ص) به همراه قريش است.[۶۱] همچنين حديثي را که از تشريع عمره در مدينه گزارش کرده[۶۲] دال بر تشريع حج در مکه شمردهاند.[۶۳] در برابر، بسياري از عالمان شيعه و اهل سنت اصولاً تشريع حج را پس از هجرت دانستهاند، هر چند در اين باره که در چه سالي بوده، اختلاف نظر دارند. برخي بر آناند که حج در سال سوم هجري با نزول آيه 97 آل عمران/3 تشريع شد؛ ولي پيامبر (ص) اداي آن را تا سال دهم به تأخيرانداخت.[۶۴] نظر ديگر آن است که حج در سال پنجم[۶۵] يا ششم هجري[۶۶] با نزول آية 196 بقره/2 تشريع گرديد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ». برخي نيز تشريع حج را در سال نهم يا دهم دانستهاند.[۶۷] دربارة هر يک از سالهاي ديگر از سال نخست تا دهم هجرت نيز آرايي نقل شده است.[۶۸]
نخستین حج مسلمانان از مدینه
در سال ششم هجري پيامبر (ص) براي نخستين بار همراه با 1400 نفر از مسلمانان براي اداي مناسک حج عازم مکه شد، ولي مشرکان با مسدود کردن راه در حديبيه مانع رسيدن مسلمانان به مکه شدند. از اين رو، آن حضرت و همراهان با ذبح قرباني از احرام خارج شدند و در سال بعد بر طبق عهدنامة حديبيه تنها قضاي عمره را به جا آوردند که به «عمرة القضاء» معروف شد.[۶۹] بر اساس روايات، شأن نزولِ آية 27 فتح/48 که در آن از رؤياي پيامبر (ص) مبني بر ورود بدون ترس مسلمانان به مسجدالحرام با امنيت و با موهاي حلق و تقصير شده سخن به ميان آمده، همين واقعه است:[۷۰] «لَتَدْخُلُنَّ الْمسجدالحرام إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنينَ مُحَلِّقينَ رُؤُسَکمْ وَ مُقَصِّرينَ لا تَخافُونَ».
منع مشرکان از حج
با نزول آيات نخست سورة برائت در سال نهم هجري، پيامبر اسلام (ص) مأمور شد تا اين آيات را در موسم حج به مشرکان ابلاغ کند.[۷۱] پيامبر (ص) ابتدا ابوبکر را به همراه عمر بن خطاب و گروهي از مسلمانان به مکه فرستاد تا اين مأموريت را انجام دهند، ولي قبل از رسيدن ابوبکر به مکه، پيامبر (ص) به دستور خداوند امير مؤمنان علي (ع) را مأمور ابلاغ اين آيات به مکيان کرد.[۷۲] از اين رو، علي (ع) اين آيات را در روز دهم ذي حجه براي مکيان تلاوت کرد که مضمون آنها، منع مشرکان از انجام دادن حج و نيز منع از طواف با بدن برهنه بود.[۷۳] نزول آية 28 توبه/9 که مشرکان را «نَجَس» شمرد و آنان را از نزديک شدن به مسجدالحرام برحذر داشت، در اين سال بود:[۷۴] «إِنَّمَا الْمُشْرِکونَ نَجَسٌ فَلا يقْرَبُوا الْمسجدالحرام بَعْدَ عامِهِمْ هذا». برخي بر آناند که مشرکان در اين سال تنها از انجام دادن حج ممنوع بودهاند و ورود آنان به مکه براي تجارت جايز بوده است.[۷۵]
حجة الوداع
در سال دهم هجري، آية 27 حج/22 نازل شد که مفاد آن دستور به پيامبر (ص) براي فراخواني مسلمانان به اداي مناسک حج بود:[۷۶] «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک رِجالاً وَ عَلي کلِّ ضامِرٍ يأْتينَ مِنْ کلِّ فَجٍّ عَميق». در پي نزول اين آيه، آن حضرت با فرستان مأموراني به همة سرزمينهاي اسلامي به مسلمانان اعلام کرد که هر کس قصد اداي حج و فراگيري مناسک آن را دارد، در مدينه با پيامبر (ص) همراه شود.[۷۷] طبق نقل برخي منابع، در اين سفر حج که آخرين حج آن حضرت بود و به حجة الوداع مشهور شد،[۷۸] بيش از صدهزار مسلمان آن حضرت را همراهي کردند.[۷۹]
اهميت و جايگاه
حج در همة شرايع الهي و نيز شريعت اسلام از اهميت و جايگاه والايي برخوردار است. از جمله وجوه اهميت حج، مأمور گرديدن دو پيامبر بزرگ الهي يعني حضرت ابراهيم (ع) و حضرت اسماعيل (ع) از سوي خداوند است که مکلّف شدند مکان اين عبادت بزرگ را براي حجگزاران آماده سازند: «وَ عَهِدْنا إِلي إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ أَنْ طَهِّرا بَيتِي لِلطَّائِفينَ وَ الْعاکفينَ وَ الرُّکعِ السُّجُود».
افزون بر اين، در آيات قرآن و روايات کساني که به قصد اداي حج عازم اين سرزمين ميشوند، کاروان خدا[۸۰] و ميهمان ويژة خداوند[۸۱] خوانده شده[۸۲] و مسلمانان از تعرض به آنان و حتي حيواناتي که براي حج علامت گذاري گرديده، منع شدهاند. (مائده/5، 2)
در رواياتي ديگر زمان انجام اين عبادت يعني دهة ذي حجه از پاکترين زمانها و اعمال آن داراي برترين پاداش[۸۳] و از محبوبترين اعمال صالح نزد خداوند[۸۴] به شمار رفته است.
حج از جمله عباداتي به شمار ميرود که اصول عقايد دين و نيز بسياري از فروع دين را در بطن خود دارد، مثلاً اصل توحيد که در بسياري از اعمال حج از جمله ذکر تلبيه (لبيک اللهم لبيک،...)[۸۵] تبلور يافته است. بر پاية برخي روايات، مراد از اتمام حج و عمره در آية 196 بقره/2 ديدار با پيامبر (ص) و امامان (ع) پس از اداي مناسک حج است که نشانه اهميت توجه حج گزار به مسئله نبوت و امامت به شمار مي رود.[۸۶] همچنين حاجيان با جدا شدن از مظاهر دنيوي و پوشيدن لباس احرام در حج به ياد مرگ، آخرت و معاد ميافتند.[۸۷] بسياري از فروع دين نيز در عبادت حج گنجانده شده است، مانند نماز طواف که حاجيان بدان مکلفاند[۸۸] و روزه که به عنوان کفارة برخي اعمال در حج مقرّر شده است (بقره/2، 196). همچنين در برخي روايات، حج نوعي جهاد در راه خدا[۸۹] و جهاد مقبول[۹۰] خوانده شده است. به علاوه، ديگر فروع دين مانندتولّي يعني دوستي با دوستان خداوند را از برخي آيات مرتبط با حج مانند آية 37 ابراهيم/14 که در روايات به دوستي اهل بيت (ع) تفسير شده است[۹۱] و نيز تبرّي يعني دشمني با دشمنان خدا را از آيات سورة برائت ميتوان استفاده کرد. اعمال نيک ديگري هم در قالب مناسک حج ديده ميشود، مانند قرباني کردن در راه خدا «» (بقره/2، 196) اطعام به فقيران «» (حجّ/22، 28) هجرت در راه خدا «» (حجّ/22، 27) توبه و استغفار «» (بقره/2، 199) و کارهاي خير ديگر: «فَمَنْ حَجَّ الْبَيتَ… مَنْ تَطَوَّعَ خَيراً فَإِنَّ اللَّهَ شاکرٌ عَليمٌ» (بقره/2، 158). بر اين اساس، در احاديث معتبر حج از ارکان پنجگانه اسلام شمرده شده است.[۹۲] همچنين بر پايه برخي روايات، حج از بسياري از کارهاي خير و عبادات ديگر از جمله جهاد در راه خدا با همراهي غير معصوم،[۹۳] آزاد سازي برده در راه خدا،[۹۴] انفاق در راه خدا[۹۵] و حتي نماز و روزة مستحب[۹۶] برتر است. در حديثي سبب برتري حج را بر نماز آن دانستهاند که در حج نماز وجود دارد؛ ولي در نماز حج نيست.[۹۷] بنابر حديثي ديگر، سبب برتري حج بر نماز و روزه، دوري حجگزار از خانوادة خويش براي مدتي طولاني، تحمل رنج و مشقت بدني و انفاق اموال در راه آن است.[۹۸]
از ديگر ادلة اهميت حج آن است که امامان معصوم (ع) در دعاهاي خود در اوقات خاص از جمله ماه رمضان، شبهاي قدر[۹۹] و پس از هر نماز، همواره توفيق اداي حج را از خداوند درخواست ميکردند[۱۰۰] و مؤمنان را به تکرار حج تا 50 حج و حتي بيشتر از آن[۱۰۱] بلکه تکرار آن در هر سال[۱۰۲] ترغيب ميکردند، حتي اگر همراه با صرفهجويي در مخارج زندگي و اکتفا کردن به معيشت کم و حتي قرض کردن مخارج آن باشد.[۱۰۳] البته قرض گرفتن براي سفر حج مشروط بدان شده که قرض کننده بتواند آن را بپردازد.[۱۰۴] افزون بر اين، در سيرة معصومان (ع) سفر مکرّر حج ديده ميشود، چنانکه نقل شده که حضرت آدم 700 بار،[۱۰۵] و پيامبر اکرم (ص) 10 يا 20 بار،[۱۰۶] امام حسن مجتبي (ع) 15 يا 25 بار[۱۰۷] و امام سجاد (ع) 20 يا 22 يا 25 بار[۱۰۸] حج گزاردند و حضرت خضر[۱۰۹] و امام عصر (ع)[۱۱۰] هر سال در حج حضور دارند.
اهميت حج در شريعت اسلامي چنان است که حاکمان اسلامي مأمور شدهاند که در صورت ترک حج از سوي مسلمانان، آنان را به اجبار راهي حج کنند[۱۱۱] و در صورت نبودن هزينة سفر، آن را از بيت المال تأمين کنند.[۱۱۲] ترک کردن حج و نيز به تأخيرانداختن آن تا زمان مرگ در احاديث بسيار مذمّت شده و آن را به مثابة کفر و مردن بر دين يهود و نصارا شمرده،[۱۱۳] و موجب هلاکت،[۱۱۴] محروم شدن از شفاعت پيامبر (ص)،[۱۱۵] پشيماني[۱۱۶] و نابينايي در قيامت[۱۱۷] دانستهاند.
اهداف و آثار
مناسک حج از يک سو داراي اغراض و حکمتهاي مهمّي است و از سوي ديگر، برکات و فوائد بسيار هم در دنيا و هم آخرت براي شخص حجگزار و ديگران در پي دارد. در قرآن، غرض از تکليف به حج، وجود منافع براي انسانها ذکر شده است: «وَ أَذِّن في النَّاسِ بِالحَْجّ… لِّّيشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ» (حجّ/22، 27-28). احاديث مراد از منافع را هم برکات دنيوي و هم منافع اخروي دانسته[۱۱۸] و احاديثي ديگر حج را موجب خير دنيا و آخرت شمردهاند.[۱۱۹] برخي از مهم ترين اهداف و اغراض حج، که در عين حال از آثار آن هم به شمار ميروند، عبارتاند از:
توبه و آمرزش
بنابر روايتي از امام صادق (ع) سبب اصلي بناي کعبه، توبة فرزندان آدم و پاکي آنان از گناه است؛ همچنان که خداوند بيت المعمور را براي توبة فرشتگان آفريد.[۱۲۰] امام رضا (ع) هم علت تشريع حج را کوچ کردن به سوي خداوند و توبه از گناهان گذشته وآغاز کردن حياتي نوين دانسته است.[۱۲۱] بر پاية روايتي، يکي از مصاديق «منافع» در آية 28 حجّ/22 مغفرت و بخشايش الهي است.[۱۲۲]
تهذيب نفس و تقوا
يکي ديگر از اهداف و آثار حج خودسازي و زدودن رذايل اخلاقي از نفس و تقرّب به خداوند است که در روايتي از امام رضا (ع) بدان تصريح شده است.[۱۲۳] در حديثي از امام علي (ع) يکي از اغراض عبادت حج، بيرون راندن تکبر از قلوب و جايگزيني خشوع و فروتني به جاي آن ذکر شده است.[۱۲۴] بنابر روايات، حکمتهاي تشريع هر يک از مناسک حج نيز خودسازي است؛ چنانکه بر پاية روايتي از امام صادق (ع) حکمت ذبح قرباني ذبح هواهاي نفساني و طمع، رميجمرات به مثابة دور کردن شهوات و اعمال ناپسند و حلق به منزلة برکندن عيوب ظاهري و باطني انسان است.[۱۲۵] ديگر هدف مهم تشريع حج که در قرآن بدان تصريح شده، ايجاد ملکه تقوا در انسان است: «الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ… َ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوي وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الْأَلْباب» (بقره/2، 197). افزون بر اين، در آيات 189، 196 بقره/2 و 96 مائده/5 نيز اين نکته مطرح شده است. در احاديث هم ضرورت رعايت تقوا از سوي حجگزاران از هنگام احرام تا پايان مناسک تأکيد گرديده است.[۱۲۶]
برپاداشتن دين و تقويت ايمان
از ديگر اهداف حج بر پاية متون ديني، اقامة دين خداوند و تقويت آن است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ» (مائده/5، 97). در احاديث، تعبير «قياما للناس» در آيه، به اقامة دين و معاش مردم تفسير شده است.[۱۲۷] بر پاية روايتي ديگر، قيام دين منوط به قائم بودن کعبه است.[۱۲۸] همچنين در رواياتي ديگر، حج پرچم اسلام[۱۲۹] و موجب رفعت دين،[۱۳۰] تقويت دين[۱۳۱] و اصلاح ايمان مردم[۱۳۲] به شمار رفته است.
پيوند معنوي با رهبري الهي (تولّي)
از ديگر اهداف مهم حج، تقويت دوستي و پيوند با رهبران الهي يعني پيامبران و امامان عليهمالسلام است. در آية 27 حج/22 حضرت ابراهيم (ع) مأمور شده که انسانها را به حج فراخواند تا مردم به سوي آن حضرت بيايند: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يأْتُوک…». همچنين آن حضرت، به تصريح آية 37 سورة ابراهيم/14 درخواست کرده که خداوند دلهاي حجگزاران را به جانب ذريه و فرزندانش در مکه متمايل کند: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوي إِلَيهِمْ». برخي روايات مراد از «ذرية ابراهيم» را اهل بيت عليهمالسلام دانستهاند.[۱۳۳] بر پاية روايتي ديگر، کامل کردن حج که در آية 196 بقره/ 2 مؤمنان بدان مأمور شدهاند، ديدار با پيامبر (ص)[۱۳۴] و امامان معصوم عليهمالسلام[۱۳۵] است. اين امر در احاديثي ديگر نيز مورد تأکيد قرار گرفته است.[۱۳۶] همچنين در روايات، مراد از «قضاء تَفَث» (برطرف کردن آلودگي) در آية 29 حج/22، ديدار با امام معصوم (ع) ذکر شده است،[۱۳۷] از آن رو که امام معصوم انسان را از آفاتي چون جهل و گمراهي و اخلاق ناپسند دور ميسازد.[۱۳۸] افزون بر اين، امام روح حقيقي کعبه و روح همة مناسک حج و محور اصلي آن است که اهداف و اغراض مهم اين عبادت را محقق ميکند.[۱۳۹] معرفي امام حسن مجتبي (ع)[۱۴۰] و امام سجاد (ع)[۱۴۱] به فرزند مکه و منا و مشعر و عرفات، اشاره اي است به همين مسئله.
دوري از شيطان و دشمنان خدا (تبرّي)
از ديگر اهداف حج را بايد دوري از شياطين جن و انس دانست که مهمترين نماد آن در حج، رميجمرات است که حاجيان بدان مکلفاند.[۱۴۲] برخي احاديث يکي از مصاديق «قضاء تفث» را در آية 29 حج/22 رميجمرات دانستهاند.[۱۴۳] موضوع مهم ديگر، دوري از شياطين انساني است که با برائت از مشرکان محقق ميشود و پيامبر اکرم (ص) در آيات نخست سورة توبه مأمور به اجراي آن در حج شد. بر اين اساس، در آياتي از قرآن حضرت ابراهيم (ع) و پيامبر گرامي اسلام (ص) مهمترين الگوهاي مسلمانان در همة امور از جمله در عرصة تبري جستن از دشمنان خدا معرفي شدهاند (ممتحنه/60، 4؛ احزاب/33، 21).
پيشگيري از هلاکت انسان
از ديگر اهداف و آثار حج، بقاي حيات انسانها و جلوگيري از هلاکت آنهاست. در آية 97 مائده/5 تصريح شده که خداوند کعبه را سبب پابرجا بودن انسانها قرار داده است: «جَعَلَ اللَّهُ الْکعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرامَ قِياماً لِلنَّاسِ». برخي مفسران مراد از آن را حفظ و در امان بودن انسانها از خطرات دانسته[۱۴۴] و گفتهاند که مردم با ترک کردن حج هلاک خواهند شد.[۱۴۵] اين نکته در احاديث اهل بيت (ع) نيز مطرح گرديده است.[۱۴۶] در روايتي امام صادق (ع) حجگزاران را موجب بقاي حيات کساني شمرده که حج را ترک ميکنند و در اين مورد به آية 251 بقره/2 استشهاد فرمودهاندکه در آن از دفع شدن برخي از مردم توسّط برخي ديگر از سوي خداوند سخن به ميان آمده است:[۱۴۷] «وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْض». افزون بر اين، در احاديثي ديگر، نيت تجديد حج موجب افزوده شدن عمر و اداي مکرّر حج مانع مرگ ناگهاني دانسته شده است.[۱۴۸]
تفقه و نشر احاديث
امام رضا (ع) يکي از اهداف حج را تفقه در دين و نقل روايت سخنان امامان (ع) و نشر آنها در سرزمينهاي اسلامي و غير اسلامي دانسته و به آية 122 توبه/9 استشهاد کردهاند که از لزوم هجرت براي تفقه در دين و انذار مردم پس از آن سخن به ميان آورده است.[۱۴۹] در حديثي ديگر، آشنايي با آثار و اخبار پيامبر اکرم (ص) از جمله اهداف حج به شمار رفته است.[۱۵۰]
آزمايش بندگان
از جمله اهداف تشريع حج آزمون حجگزاران است. درحديثي از اميرمؤمنان (ع) مناسک حج آزمايشي دشوار به شمار رفته که با قرار داشتن کعبه در سرزميني سخت و ابتلاي حجگزاران به دشواريهاي متعدد تحقّق مييابد.[۱۵۱] امام صادق (ع) غرض از آزمايش حجگزاران را آشکار شدن ميزان اطاعت آنان از خداوند شمرده است.[۱۵۲]
منافع دنيوي
از ديگر اهداف حج، بهرهمندي حجگزاران و افراد ديگر از منافع دنيوي و مادّي است که در آية 28 حج/22 بدان تصريح شده است: ِ «... لِّيشْهَدُواْ مَنَافِعَ لَهُمْ». بر پاية احاديث، تعبير منافع در آيه مذکور افزون بر منافع اخروي، شامل بهرههاي مادي هم ميشود،[۱۵۳] مانند منافع کرايه دهندگان مرکبها[۱۵۴] و سوداگران کالاها چه از ميان حجگزاران و چه ساير اشخاص و مجاوران کعبه.[۱۵۵] از جمله منافع مادي سفر حج، قرباني است که نصيب حجگزاران و فقيران ميشود (حج/22، 28، 36). بنا بر رواياتي ديگر، حج موجب غناي مادي حجگزاران[۱۵۶] و برآورده شدن نياز خانواده آنان،[۱۵۷] ازميان رفتن فقر،[۱۵۸] ورشکستگي[۱۵۹] و نيز موجب سلامتي بدن[۱۶۰] ميگردد.
پاداش اخروي
از ديگر آثار مهم حج، پاداش بزرگ اخروي است. بنابر روايتي، امام صادق (ع) از جمله مصاديق منافع را در آيه 28 حج/22 منافع اخروي دانسته است.[۱۶۱] امام علي (ع) نيز سبب قرار دادن کعبه را در سرزميني سخت و خشک، گشودن ابواب فضل و عفو الهي بر حجگزاران دانست.[۱۶۲] در احاديثي ديگر به ميزان پاداش اخروي حج گزار، از جمله هر گامي که او در سفر حج بر مي دارد، اشاره شده است.[۱۶۳]
اقسام و اعمال
مهمترين تقسيم بندي حج در فقه اسلامي، تقسيم آن به سه قسم تمتّع*، قران*، و افراد* است. حج تمتّع از دو بخش عمره و حج تشکيل شده که ابتدا عمره تمتّع و پس از خروج از احرام و احرام مجدّد، مناسک حج تمتّع به جا آورده ميشود.[۱۶۴] به نظر فقيهان امامي[۱۶۵] و حنفي[۱۶۶] به استناد روايات[۱۶۷] و آيه 196 بقره/2 حج تمتّع وظيفه آفاقيان (غير اهالي مکه و اطراف آن) است. در مقابل، فقيهان مالکي،[۱۶۸] شافعي[۱۶۹] و حنبلي[۱۷۰] اين نوع حج را براي اهل مکه جايز شمردهاند. (حج تمتّع) به نظر فقيهان امامي، حج قران، حجي است که حجگزار تنها اعمال حج را در زمان خود و عمره را پس از حج در طول سال به جا ميآورد و در طول مناسک حج، قرباني به همراه دارد.[۱۷۱] ولي به نظر فقهاي اهل سنت، حج قران آن است که حجگزار حج را با عمره جمع کرده و هر دو را با يک احرام انجام دهد و يا آنکه پيش از اتمام اعمال عمره و خروج از احرام براي حج محرم شود.[۱۷۲] به نظر فقيهان امامي اين حج وظيفه ساکنان و مجاوران مکه است.[۱۷۳] ولي بيشتر فقيهان اهل سنت اداي اين حج را براي همه حجگزاران صحيح دانستهاند[۱۷۴] هرچند حنفيان بر آنند که حج قران براي اهل مکه جايز نيست (حج قران). حج افراد آن است که حجگزار تنها اعمال حج را انجامدهد و عمره را پس از آن در ماههاي حج يا غير آن به جا آورد،[۱۷۵] مشروط بر آن که او استطاعت عمره را نيز داشته باشد.[۱۷۶] فقهاي اهل سنت حج افراد را اين دانستهاند که حجگزار قبل از ماههاي حج، عمره را انجام دهد و سپس حج را به جا آورد،[۱۷۷] يا آن که حج وعمره را جداگانه به جا آورد يا نخست حج را در زمان خود و سپس عمره را در غير ماههاي حج انجام دهد.[۱۷۸] فقيهان امامي[۱۷۹] و حنفي[۱۸۰] به استناد آيه 196 بقره/2 و روايات اين نوع حج را نيز وظيفه اهل مکه و مجاوران آن دانستهاند ولي ديگر فقيهان اهل سنت، اداي حج افراد را براي همه حجگزاران جايز ميدانند. (حج افراد)
در حج تمتّع، حجگزار نخست اعمال عمره تمتّع را به جا ميآورد که عبارت است از احرام*، طواف* عمره تمتّع، نماز طواف، سعي* بين صفا و مروه و تقصير[۱۸۱] (حلق و تقصير*) و سپس اعمال حج را بجا مي آورد که اين اعمال از نظر عموم فقيهان – بجز در مواردي مانند قرباني، طواف قدوم و طواف نساء-[۱۸۲] در هر سه نوع از حج بدين قرار است: 1) احرام * 2) تلبيه * 3) وقوف در عرفات * 4) وقوف در مشعر * 5) اعمال سرزمين منا شامل: رمي جمره * و حلق يا تقصير و بيتوته در منا * 6) طواف زيارت* و نماز آن 7) سعي ميان صفا و مروه * 8) طواف نساء* و نماز آن.[۱۸۳] (حج افراد *)
در منابع فقهي اين بحث مطرح شده که از ميان سه نوع حج در مواردي که امکان گزينش يکي از آنان وجود دارد (از جمله در حج مستحب) کدام يک برتر است. فقهاي امامي[۱۸۴] و حنبلي[۱۸۵] حج تمتّع را افضل از دو نوع ديگر دانستهاند. بدين استناد که در قرآن تنها اين نوع حج ذکر شده است. (آيه 196 بقره/2) و از دو نوع حج ديگر ذکري به ميان نيامده است.[۱۸۶] افزون بر اين، در رواياتي از پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) به برتري حج تمتّع بر دو نوع ديگر حج تصريح شده است.[۱۸۷] همچنين در حج تمتّع، هم عمره و هم حج به جا آورده ميشود و حج همراه با عمره از حج بدون عمره برتر است و به علاوه، در اين حج، هر دو عمل در بهترين زمان يعني ماههاي حج انجام ميشود در حالي که در دو نوع حج ديگر چنين نيست.[۱۸۸]
در مقابل، حنفيان[۱۸۹] و برخي از فقهاي شافعي،[۱۹۰] حج قران را برتر دانستهاند زيرا به نظر آنها، حج پيامبر اسلام (ص) حج قران بوده است. به علاوه، در حديثي از پيامبر (ص) از مامور شدن آن حضرت از سوي جبرئيل به حج قران ياد شده است و در حديثي ديگر از آن حضرت مسلمانان مأمور شدهاند که حج وعمره را پشت سر هم بجا آورند زيرا اين کار سبب طولاني شدن عمر ميگردد[۱۹۱] دليل ديگر آن که در حج قران (مطابق رأي اهل سنت) حجگزار ميان دوعبادت جمع ميکند و انجام دادن دو عبادت بهتر از يک عبادت استك[۱۹۲] افزون بر اين در حج قران، حجگزار از منزل خود محرم ميشود و مدت زمان احرام وي بيشتر است[۱۹۳] اتمام حج که در قرآن بدان فرمان داده شده (بقره/2، 196) مقتضي آن است که شخص از منزل خود محرم شود.[۱۹۴]
به نظر مشهور فقيهان شافعي[۱۹۵] و مالکي[۱۹۶] حج افراد برترين نوع حج است زيرا در روايتي از جابر انجام دادن حج بدون عمره توسط پيامبر (ص) گزارش شده است.[۱۹۷] و نيز از آن روکه حجگزار در حج افراد تا پايان اعمال حج در احرام باقي مي ماند و اجازه خروج از آن را ندارد و هر يک از مناسک حج و عمره را به گونه مستقل و جداگانه انجام ميدهد. افزون بر اين، حج افراد به اتفاق همه مسلمانان مشروع است، در حالي که حج تمتّع را عمر بن خطّاب و حج قران را عثمان بن عفان ممنوع کرده است.[۱۹۸] علاوه بر اين به نظر اين دسته از فقها حجگزار در حج افراد نيازي به قرباني کردن ندارد ولي در قران و تمتّع، اگر آفاقي آنها را انجام دهد، قرباني لازم است. همچنين حج خلفاي سهگانه نخستين از نوع افراد بوده است.[۱۹۹]
پانویس
- ↑ . معجم مقاييس اللغه، ج2، ص29، «حجج»؛ لسان العرب، ج2، ص226، «حجج».
- ↑ . العين، ج3، ص9 «حجج»؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
- ↑ . لسان العرب، ج2، ص226-227؛ تاج العروس، ج3، ص314، «حجج».
- ↑ . التحقيق، ج2، ص169، «حجج».
- ↑ . معجم فروق اللغويه، ص176، «حجج».
- ↑ . کشف اللثام، ج5، ص75؛ اعانة الطالبين، ج2، ص311.
- ↑ . جواهر الکلام، ج17، ص219- 220؛ الدر المختار، ج2، ص499.
- ↑ . جواهر الکلام، ج17، ص220؛ اعانة الطالبين، ج2، ص317.
- ↑ العين، ج3، ص9؛ لسان العرب، ج2، ص226.
- ↑ لغتنامه دهخدا، ذیل «حاجی».
- ↑ لغتنامه دهخدا، ذیل «حجگزار».
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص442؛ کشف الغطا، ج4، ص465؛ حاشية رد المحتار، ج2، ص684.
- ↑ . حاشيه رد المحتار، ج2، ص684؛ فتح الباري، ج8، ص242.
- ↑ . جواهر الکلام، ج17، ص223.
- ↑ . هدي المتقين، ص153.
- ↑ . منتهي المطلب، ج10، ص111.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص248- 249؛ فقه الحج، ج1، ص283.
- ↑ . فقه الصادق، ج9، ص252؛ براهين الحج، ج1، ص319.
- ↑ . موسوعه الامام الخويي، ج3، ص200.
- ↑ . المقنعه، ص394- 396.
- ↑ . مسالک الافهام الي تنقيح الشرائع، ج2، ص286؛ جامع المقاصد، ج3، ص227.
- ↑ . السرائر، ج1، ص630.
- ↑ . مستمسک العروه، ج10، ص138- 139.
- ↑ . الروضة البهيه، ج2، ص170.
- ↑ . مستند الشيعه، ج13، ص138- 139؛ العروة الوثقي ج4، ص453.
- ↑ . مجمع البيان، ج7، ص168؛ تفسير قرطبي، ج12، ص58.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج9، ص328؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص9.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص595؛ وسائل الشيعه، ج11، ص129.
- ↑ . الکافي، ج4، ص194؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص230؛ علل الشرائع، ج2، ص407.
- ↑ . الکافي، ج4، ص197؛ علل الشرائع، ج2، ص421- 422.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229- 230؛ وسائل الشيعه، ج13، ص208.
- ↑ . الکافي، ج4، ص188- 189؛ وسائل الشيعه، ج13، ص294.
- ↑ . الکافي، ج4، ص190-191؛ علل الشرائع، ج2، ص400.
- ↑ . الکافي، ج4، ص194؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص230.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229؛ وسائل الشيعه، ج11، ص128.
- ↑ . بحار الانوار، ج11، ص261؛ عمدة القاري، ج15، ص217؛ تاريخ الطبري، ج1، ص110.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص17.
- ↑ . الکافي، ج4، ص335؛ مجمع البيان، ج7، ص145؛ وسائل الشيعه، ج11، ص238.
- ↑ . تاريخ الطبري، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
- ↑ . تاريخ الطبري، ج1، ص183؛ الکامل، ج1، ص107.
- ↑ . الکافي، ج4، ص205؛ وسائل الشيعه، ج11، ص8.
- ↑ . الکافي، ج4، ص213-214؛ وسائل الشيعه، ج12، ص386.
- ↑ . صحيح مسلم، ج4، ص60؛ الکافي، ج4، ص213.
- ↑ . الکافي، ج4، ص213؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص235.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص200.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج10ع ص43؛ جامع الاحاديث الشيعه، ج10، ص200.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج5، ص398؛ بحار الانوار، ج12، ص195.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج8، ص9؛ بحار الانوار، ج96، ص64.
- ↑ . حج عبر الحضارات والامم، ص91-96، 120-132.
- ↑ . الميزان، ج3، ص277، 351.
- ↑ . الميزان، ج7، ص191؛ بحار الانوار، ج96، ص90.
- ↑ . احکام القرآن، ج3، ص302؛ التفسير الکبير، ج5، ص193.
- ↑ . مجمع البيان، ج4، ص239؛ تفسير ابن کثير، ج2، ص217.
- ↑ . مجمع البيان، ج4، ص462؛ جامع البيان، ج9، ص316.
- ↑ . تلخيص الحبير، ج7، ص3؛ السيرة الحلبيه، ج3، ص308؛ روح المعاني، ج28، ص100.
- ↑ . الصحيح من سيرة النبي، ج14، ص31.
- ↑ . فتح الباري، ج8، ص80.
- ↑ . سبل الهدي، ج8، ص444؛ اعيان الشيعه، ج1، ص288.
- ↑ . سنن ابن ماجه، ج2، ص1027؛ سنن الترمذي، ج2، ص155.
- ↑ . الکافي، ج4، ص244؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص443.
- ↑ . الکافي، ج4، ص244-245؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص443.
- ↑ . الکافي، ج4، ص265.
- ↑ . الصحيح من سيرة النبي، ج14، ص31.
- ↑ . تفسير قرطبي، ج4، ص144.
- ↑ . تذکرة الفقها، ج7، ص18؛ عمدة القاري، ج9، ص122.
- ↑ . المجموع، ج7، ص104؛ اضواء البيان، ج4، ص339؛ التفسير الوسيط، ج1، ص98.
- ↑ . احکام القرآن، ج3، ص302؛ کشاف القناع، ج2، ص437.
- ↑ . روح المعاني، ج28، ص100.
- ↑ . مجمع البيان، ج2، ص28؛ تاريخ يعقوبي، ج2؛ ص55.
- ↑ . جامع البيان، ج26، ص140؛ التبيان، ج9، ص335.
- ↑ . ؟
- ↑ . سنن الکبري، ج5، ص129- 130؛ المستدرک، ج3، ص51.
- ↑ . صحيح البخاري، ج1، ص97؛ سنن الترمذي، ج2، ص179.
- ↑ . جامع البيان، ج10، ص136؛ مجمع البيان، ج5، ص38.
- ↑ . احکام القرآن، ج1، ص88؛ روح المعاني، ج10، ص76.
- ↑ . الکافي، ج4، ص245؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص454.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج8، ص84؛ بحار الانوار، ج21، ص383-384.
- ↑ . نيل الاوطار، ج5، ص145؛ عمدة القاري، ج18، ص36.
- ↑ . المجموع، ج7، ص104.
- ↑ . الکافي، ج4، ص255؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص24.
- ↑ . وسائل الشيعه، ج14، ص586؛ جامع احاديث الشيعه، ج12، ص628.
- ↑ . الکافي، ج4، ص256؛ وسائل الشيعه، ج11، ص99.
- ↑ . سنن ابن ماجه، ج1، ص550؛ وسائل الشيعه، ج14، ص273.
- ↑ . صحيح البخاري، ج1، ص8.
- ↑ . صحيح البخاري، ج2، ص147؛ الکافي، ج4، ص250.
- ↑ . الکافي، ج4، ص549؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص578.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج10، ص74؛ بحار الانوار، ج96، ص125.
- ↑ . الکافي، ج4، ص425؛ صحيح مسلم، ج4، ص40.
- ↑ . الکافي، ج4، ص259؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص416.
- ↑ . صحيح البخاري، ج2، ص141؛ سنن الکبري، ج9، ص21.
- ↑ . نور الثقلين، ج2، ص550؛ بحار الانوار، ج65، ص85-86.
- ↑ . صحيح بخاري، ج1، ص8؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص74.
- ↑ . الکافي، ج4، ص260؛ وسائل الشيعه، ج11، ص122.
- ↑ . تهذيب الاحکام، ج5، ص22؛ وسائل الشيعه، ج11، ص119.
- ↑ . تهذيب الاحکام، ج5، ص19؛ وسائل الشيعه، ج11، ص113.
- ↑ . الکافي، ج2، ص19؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص221.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص457؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص221- 222.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص457؛ وسائل الشيعه، ج11، ص112.
- ↑ . الکافي، ج4، ص74؛ وسائل الشيعه، ج10، ص325.
- ↑ . اقبال الاعمال، ج1، ص79؛ بحار الانوار، ج84، ص318.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص217؛ وسائل الشيعه، ج11، ص127.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص518؛ وسائل الشيعه، ج13، ص192.
- ↑ . تهذيب الاحکام، ج5، ص441؛ وسائل الشيعه، ج11، ص140.
- ↑ . تهذيب الاحکام، ج5، ص442؛ وسائل الشيعه، ج11، ص141.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص229؛ وسائل الشيعه، ج11، ص128.
- ↑ . الکافي، ج4، ص244، 252؛ وسائل الشيعه، ج11، ص124-125.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج8، ص29-30؛ المستدرک، ج3، ص169.
- ↑ . وسائل الشيعه، ج11، ص125؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص48-49.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج10، ص43؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص200.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص20؛ وسائل الشيعه، ج11، ص135.
- ↑ . الکافي، ج4، ص260؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص23.
- ↑ . الکافي، ج4، ص272؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص420.
- ↑ . وسائل الشيعه، ج11، ص30؛ مستدرک الوسائل، ج8، ص18.
- ↑ . الکافي، ج2، ص451؛ وسائل الشيعه، ج1، ص19.
- ↑ . الحج و العمره في الکتاب و السنه، ص169؛ تفسير قرطبي، ج4، ص153.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص220؛ وسائل الشيعه، ج11، ص102.
- ↑ . الکافي، ج4، ص269؛ وسائل الشيعه، ج11، ص26.
- ↑ . الکافي، ج4، ص422؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص122.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص219؛ وسائل الشيعه، ج11، ص58.
- ↑ . الکافي، ج4، ص188؛ وسائل الشيعه، ج13، ص295.
- ↑ . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
- ↑ . الکافي، ج4، ص264.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص404؛ بحار الانوار، ج6، ص96.
- ↑ . الکافي، ج4، ص201؛ نهج البلاغه، خطبه 192.
- ↑ . مصباح الشريعه، ص49؛ مستدرک الوسائل، ج10، ص173.
- ↑ . الکافي، ج4، ص338؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص296.
- ↑ . وسائل الشيعه، ج11، ص60؛ جامع احاديث الشيعه، ج10، ص69.
- ↑ . الکافي، ج4، ص271؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص243.
- ↑ . نهج البلاغه، خطبه192؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
- ↑ . علل الشرائع، ج1، ص248؛ وسائل الشيعه، ج1، ص22.
- ↑ . بحار الانوار، ج6، ص110 و ج50، ص267؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
- ↑ . وسائل الشيعه، ج11، ص15؛ بحار الانوار، ج59، ص267.
- ↑ . الکافي، ج1، ص392؛ بحار الانوار، ج27، ص74.
- ↑ . بحار الانوار، ج97، ص139؛ جامع احاديث الشيعه، ج12، ص229.
- ↑ . الکافي، ج4، ص549؛ نور الثقلين، ج1، ص183.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص459؛ بحار الانوار، ج96، ص374.
- ↑ . الکافي، ج4، ص549؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص484-486.
- ↑ . مرآه العقول، ج4، ص287؛ الامثل، ج10، ص336-337.
- ↑ . صهباي حج، ص99-100.
- ↑ . الامالي، ص245؛ تحف العقول، ص233.
- ↑ . بحار الانوار، ج45، ص138؛ الصحيح من سيرة النبي، ج29، ص54.
- ↑ . الروضة البيهه، ج2، ص281-282.
- ↑ . مستدرک الوسائل، ج9، ص372؛ بحار الانوار، ج96، ص312.
- ↑ . التبيان، ج4، ص31؛ فقه القرآن، ج1، ص86.
- ↑ . مجمع البيان، ج3، ص424؛ روح المعاني، ج7، ص35.
- ↑ . الکافي، ج4، ص271؛ وسائل الشيعه، ج11، ص21.
- ↑ الکافي، ج2، ص451؛ وسائل الشيعه، ج1، ص28.
- ↑ . الکافي، ج4، ص261؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص220.
- ↑ . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص406؛ وسائل الشيعه، ج11، ص15.
- ↑ . نهج البلاغه، خطبه192؛ الکافي، ج4، ص199.
- ↑ . الکافي، ج4، ص198؛ من لايحضره الفقيه، ج2، ص250.
- ↑ . الکافي، ج4، ص422؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص122.
- ↑ . علل الشرائع، ج2، ص406؛ وسائل الشيعه، ج11، ص14.
- ↑ . علل الشرائع، ج1، ص273؛ وسائل الشيعه، ج11، ص13.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص265؛ وسائل الشيعه، ج11، ص12.
- ↑ . الکافي، ج4، ص252؛ وسائل الشيعه، ج11، ص9.
- ↑ . من لايحضره الفقيه، ج2، ص222؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص21.
- ↑ . وسائل الشيعه، ج11، ص108؛ بحار الانوار، ج96، ص12.
- ↑ . الکافي، ج4، ص252؛ وسائل الشيعه، ج11، ص252.
- ↑ . الکافي، ج4، ص422؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص122.
- ↑ . نهج البلاغه، خطبه192؛ الکافي، ج4، ص199.
- ↑ . الکافي، ج4، ص253؛ تهذيب الاحکام، ج5، ص24.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج14، ص315؛ قواعد الاحکام، ج1، ص398.
- ↑ . السرائر، ج1، ص519؛ المعتبر، ج2، ص783؛ الحدائق الناضره، ج14، ص320.
- ↑ . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص169؛ البحر الرائق، ج2، ص636، 640.
- ↑ . الکافي، ج4، ص299؛ وسائل الشيعه، ج11، ص239.
- ↑ . مواهب الجليل، ج4، ص84.
- ↑ . المجموع، ج7، ص169؛ روضة الطالبين، ج2، ص328.
- ↑ . المغني، ج3، ص502.
- ↑ . مختلف الشيعه، ج4، ص24؛ منتهي المطلب، ج10، ص121.
- ↑ . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص25؛ المغني، ج3، ص247؛ الاقناع، ج1، ص237.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص272؛ تحرير الاحکام، ج1، ص557.
- ↑ . المجموع، ج7، ص169؛ المدونة الکبري، ج1، ص360- 378.
- ↑ . المعتبر، ج2، ص785؛ المغني، ج3، ص247.
- ↑ . الحدائق الناضره، ج14، ص369.
- ↑ . مغني المحتاج، ج1، ص514؛ حواشي الشرواني، ج4، ص146.
- ↑ . مواهب الجليل، ج4، ص68.
- ↑ . المجموع، ج7، ص150-165؛ المغني، ج3، ص232؛ نک: تذکرة الفقهاء، ج7، ص169-170.
- ↑ . بدائع الصنائع، ج2، ص169، 172؛ بداية المجتهد، ج1، ص267؛ البحر الرائق، ج2، ص632.
- ↑ . الروضة البهيه، ج2، ص314
- ↑ . المقنعه، ص391؛ مواهب الجليل، ج4، ص148؛ البحر الرائق، ج2، ص614.
- ↑ . المراسم العلويه، ص103- 105؛ شرائع الاسلام، ج1، ص175.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص266؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص170.
- ↑ . المغني، ج3، ص233؛ کشاف القناع، ج2، ص476.
- ↑ . تذکرة الفقهاء، ج7، ص172؛ منتهي المطلب، ج10، ص139؛ المغني، ج3، ص234.
- ↑ . سنن ابي داود، ج1، ص462؛ الکافي، ج3، ص234.
- ↑ . الخلاف، ج2، ص266؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص172.
- ↑ . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص27؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص413.
- ↑ . المجموع، ج7، ص150- 152.
- ↑ . بدائع الصنائع، ج2، ص175.
- ↑ . تحفة الفقهاء، ج1، ص413؛ بدائع الصنائع، ج2، ص175.
- ↑ . المبسوط في فقه الاماميه، ج4، ص27.
- ↑ . بدائع الصنائع، ج2، ص174- 175.
- ↑ . المجموع، ج7، ص150، 152؛ روضة الطالبين، ج2، ص586.
- ↑ . مواهب الجليل، ج4، ص68- 69.
- ↑ . المجموع، ج7، ص152؛ فتح العزيز، ج7، ص107.
- ↑ . مواهب الجليل، ج4، ص68- 69.
- ↑ . مواهب الجليل، ج4، ص68- 69؛ الثمر الداني، ص383.