حجابت

از ویکی حج

حجابت، پرده‌داری و کلیدداری کعبه است، که به عنوان یک منصب به فردی واگزار می‌شد و در طول تاریخ وظایفی مانند خدمت‌گزاری، دربانی و گاه خبررسانی داشته است.

واژه

حجابت از ماده «ح ـ ج ـ ب» به معنای منع[۱] یا ستر[۲] و حاجب به معنای شخص پرده‌دار است[۳]؛ از این جهت که وی با پوشاندن شخص یا شیئ خاص، دیدگان را از آن منع می‌نماید و این وظیفه را غالباً از طریق دربانی انجام می‌دهد.[۴] «حَجَبیّ» به شخص حاجب اطلاق می‌گردد.[۵] البته پرده داری در استعمال دیگر خود صرفاً به منصب ساخت و تعویض پرده کعبه اختصاص دارد که در برهه‌ای در اختیار مصر و امروزه با اشراف پادشاه عربستان انجام می‌شود.[۶] سِدانت* به معنای سرپرستی، کلیدداری و خدمت‌گزاری کعبه[۷] از ریشه «س ـ د ـ ن» به معنای پوشاندن[۸] نیز به معنای حجابت به کار رفته است.[۹] گاه نیز با تردید در همانندی آن دو،[۱۰] تفاوت‌هایی بین این دو واژه نهاده شده است[۱۱]؛ چنانچه سدانت را به معنای پرده داری بدون نیاز به کسب اجازه از دیگران دانسته و حجابت را نیازمند به کسب اجازه شمرده‌اند.[۱۲] اصطلاح «ولایة البیت» نیز در اشعار جاهلیت به معنای حجابت به کار رفته است[۱۳] و در ادبیات قرآنی (انفال/۸، ۳۴) به معنای حق اجازه یا ممانعت از ورود زائران به مسجدالحرام است که از مشرکان سلب و تنها در اختیار متقین نهاده شده است.[۱۴]

وظایف و اهمیت

حجابت از مناصب با اهمیت دربار پادشاهان و اشراف[۱۵] و نیز از سمت‌های مهم خادمان کعبه به شمار می‌رود.[۱۶] نمونه‌هایی از استفاده از حاجب به معنای کارگزار دربار اشراف و بزرگان در دوره نخست ظهور اسلام در مدینه و سپس پایتخت‌های دیگر خلافت اسلامی[۱۷] و در زمان خلفای بعد از پیامبر(ص)[۱۸] توسط بردگان[۱۹] به چشم می‌خورد. حاجب در عصر ابوبکر و عمر به عنوان خدمت‌گزار،[۲۰] دربان و هوادار[۲۱] و گاه خبررسان[۲۲] ایفای نقش می‌کرد و گاه از نفوذ اجتماعی خود به نفع مصالح شخصی سوء استفاده می‌نمود[۲۳] و در عصر عثمان با ارتقای رتبه، گاه به عنوان فرستاده ویژه خلیفه خدمت می‌کرد و برای پی‌گیری شکایات مردمی از والیان به آن محل اعزام می‌شد[۲۴] و از طریق مکاتبه وی را در جریان اوضاع حکمرانان قرار می‌داد[۲۵] و گاه خمس را برای وی ارسال می‌نمود[۲۶] و مهر مخصوص خلیفه را نیز در اختیار داشت.[۲۷] حجابت در عصر علی(ع) در نقش دربان،[۲۸] خدمتگزار[۲۹] و صاحب نفوذ در بیت المال[۳۰] بر عهده قنبر بود[۳۱] و در دوره کوتاه خلافت حسن بن علی(ع) نیز حجابت را بر عهده سالم یا قنبر دانسته‌اند[۳۲] و برخی نیز وجود چنین منصبی را در آن زمان انکار نموده‌اند.[۳۳] برخی از اشراف یا بزرگان قوم نیز از برای خود حاجبانی داشتند که به عنوان نمونه ابن سعد (-۲۳۰ق) ذکوان را به عنوان حاجب عایشه معرفی نموده است.[۳۴] با آغاز حکومت امویان و تبدیل دارالخلافه به دارالسلطنه و نفوذ تشریفات درباری و تحول در سازمان‌های اداری و شیوه کشورداری، منصب حجابت گسترش فراوان یافته و از آداب و وظایف بسیار و تشکیلات عظیمی برخوردار می‌شود[۳۵] و اطلاق عنوان «حجابت» برای پرده‌داری پادشاهان نیز برای نخستین بار در زمان حکمرانی عبدالملک بن مروان (-۸۶ق) صورت می‌گیرد.[۳۶] در دوره عباسیان روحیه اشرافیت و کناره‌گیری از رعیت به تدریج موجب پیدایش اخلاق ویژه پادشاهی می‌گردد و حاجب از یک دربان به واسطه‌ای میان دولت و ملت ارتقا می‌یابد[۳۷] و پیدایش لقب حاجب الحجاب در عصر موفق عباسی (-۲۷۸ق)[۳۸] حکایت از تشکیلات عظیم حجابت در این زمان دارد تا جایی که برای مقتدر عباسی (-۳۲۰ق) هفتصد حاجب ذکر نموده‌اند.[۳۹]

بیشترین کاربرد حجابت در ادبیات اسلامی به حجابت کعبه اختصاص دارد که فارغ از اطلاعات موجود در کتاب‌های مفصل تاریخی، تک نگاره‌هایی نیز در این زمینه به چشم می‌خورد که رساله الحجابة جاحظ در باب آداب حجابت نمونه‌ای از این دست است. کاربست حجابت در پرده‌داری عبادتخانه‌ها از سابقه‌ای طولانی برخوردار است و نمونه آن در ادیان و فرهنگ‌های دیگر نیز به کار رفته است.[۴۰] به گزارشی بعد از مرگ اسماعیل(ع) فرزندان وی به خدمت‌گزاری آن گمارده شدند.[۴۱]

این منصب در دوره اسلامی ارزشی مضاعف یافت.[۴۲] قرآن کریم به تصریح نامی از منصب حجابت یا سدانت به میان نیاورده است؛ ولی آیات چندی درباره خدمت به کعبه و تطهیر آن از آلودگی‌های ظاهری و باطنی نازل گشته که خود حاکی از جایگاه این منصب در پیشگاه اسلام است (برای نمونه: «وَعَهِدْنَا إِلَی إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَن طَهرَا بَیتِی لِلطائِفِینَ وَالْعَاکفِینَ وَالرکعِ السجُودِ» (بقره/۲، ۱۲۵. آیات ۱۷–۱۹ توبه/۹ که پیرامون سلب صلاحیت مشرکان برای آباد نمودن مسجدالحرام و انحصار این حق در مؤمنان و توبیخ کسانی که با مطرح نمودن مناصب جاهلی خود به تفاخر نسبت به مؤمنان می‌پرداختند نیز شاهدی دیگر از این دست آیات است. این آیات درباره تفاخر برخی از تازه مسلمانان بر سر منصب حجابت نازل شده و ارزش ایمان و جهاد را بالاتر از این مناصب خوانده است. آن‌ها عباس بن عبدالمطلب* به عنوان صاحب سقایت و شیبة بن عثمان به عنوان صاحب حجابت و به روایتی همچنین حمزه* به عنوان صاحب عمارت مسجد، یا عثمان بن طلحه از یک سو و علی(ع) به عنوان مؤمن و مجاهد، از سوی دیگر بودند.[۴۳] برخی آیه «إِن اللهَ یأْمُرُکمْ أَن تُؤدواْ الأَمَانَاتِ إِلَی أَهْلِهَا» نساء/۴، ۵۸ را نیز ناظر به لزوم بازگرداندن کلیدهای کعبه به دست حاجبان پیشین آن می‌دانند.[۴۴]

در روایات نبوی نیز به اهمیت حجابت اشاره شده است. ایشان در خطبه‌ای که به هنگام فتح مکه در کنار کعبه ایراد گردید، بر بطلان تمامی امتیازهای جاهلیت جز سقایت و حجابت تأکید ورزیدند.[۴۵] از این رو حاجبان در سده‌های نخستین جایگاه ویژه‌ای داشته و از طبقه اشراف جامعه به شمار می‌آمدند.[۴۶] پست حجابت گاه دارای کارکرد سیاسی نیز بوده و حاجبان در منازعات سیاسی دخالت داده می‌شدند[۴۷] و گاه خانه آنان به عنوان مأمنی برای مردم در جنگ‌ها به شمار می‌رفت.[۴۸] تفاخرها، نزاع‌ها، و گاه جنگ‌هایی که بر سر تصاحب حجابت صورت می‌گرفت از خود میراث ادبی هنگفتی بر جا گذاشته است. تاریخ‌نویسان با تفصیل زیاد جزئیات این حوادث را نوشته‌اند و حماسه سازان نیز به حماسه سرایی دلاوری‌هایشان پرداختند.[۴۹]

حجابت تا پیش از قُصَی بن کِلاب

آیه ۱۲۵ بقره/۲ در تشریح وظیفه ابراهیم و اسماعیل علیهماالسلام مبنی بر تطهیر خانه خداوند، نخستین حاجبان کعبه را بانیان آن برمی‌شمارد. بر این اساس آن دو می‌بایست خانه کعبه را از هر گونه شرک و بت‌پرستی یا پلیدی ظاهری مصون دارند.[۵۰] در زمان حیات اسماعیل منصب حجابت همچنان در اختیار وی بود[۵۱] و پس از وفات او، فرزندش نابت (نبت) و سپس مُضاض بن عمرو رهبر قبیله جُرهُم* و به روایتی نخست قیدر (قیذار- قیدار[۵۲]) بن اسماعیل(ع) و سپس نبت بن قیدر و سپس تیمن بن نبت و سپس نابت بن هَمیسَع بن تیمن و آنگاه جرهمیان والیان کعبه بودند.[۵۳] یعقوبی (- بعد ۲۹۲ق) در جمع میان این دو روایت جرهمیان را والیان مکه پس از نابت، و بنی اسماعیل(ع) را پیوسته حاجبان کعبه دانسته است. بر این اساس پس از نابت، امین و آنگاه یشجُب بن امین و همیسع و أدد و عدنان و معد، هر یک به ترتیب حاجبان کعبه بوده‌اند[۵۴] و حاکمان مکه، حارث بن مُضاض، عمرو بن حارث، مُعتسم بن ظلیم، حواس بن جَحش بن مُضاض، عداد بن صَداد، فَتحَص بن عداد و در نهایت حارث بن مضاض بن عمرو بوده‌اند.[۵۵]

در جریان انتقال حجابت به جرهمیان، مقاومتی از فرزندان اسماعیل به ثبت نرسیده است که شاید از این جهت باشد که آن‌ها از طرف مادر خویش، همسر اسماعیل، منسوب به این قبیله بودند و از سویی جنگ در مکه را حرام می‌شمردند.[۵۶] برخی جمعیت کم بنی اسماعیل و عدم قدرت آن‌ها بر مقابله را علت سکوت ایشان خوانده‌اند.[۵۷] این نظریه با واکنش منفی اسماعیل بن عمر بن کثیر(-۷۷۴ق) مواجه گردیده، بر این اعتقاد است که فرزندان اسماعیل در آن روز بسیار انبوه و نسبت به تصدی این منصب نیز لایق‌تر از جرهمیان بودند[۵۸] لیک منافاتی بین انبوهی بنی اسماعیل و ملاحظه‌کاری آن‌ها نسبت به خویشان خود با کمی جمعیت مقیم آن‌ها در مکه وجود ندارد؛ چه آنکه بسیاری از اسماعیلیان تا آن زمان از مکه مهاجرت کرده بودند و در بیابان‌های اطراف ساکن گردیده بودند.[۵۹]

در طول این مدت منصب حجابت میان نخست زادگان هر حاجب به ارث می‌رسید.[۶۰] پس از تسلط جرهمیان بر منصب حجابت کعبه قبیله قطوراء که به همراه جرهم از یمن به مکه مهاجرت نموده و در ناحیه جنوبی این شهر مستقر گردیده بودند به طمع این منصب به رهبری سَمَیدَع با جرهمیان و بنی‌اسماعیل به جنگ پرداختند. سرانجام این جنگ به نفع جرهم رقم خورد[۶۱] و استقرار آن‌ها بر منصب حجابت را برای مدتی طولانی تضمین نمود.[۶۲] پس از چندی حجابت و امارت از جرهم نیز رخت بر بست. درباره سرنوشت حجابت کعبه بعد از جرهمیان، سه روایت به چشم می‌خورد:

الف. عمرو بن لُحَی* به کمک بنی اسماعیل یا بنی کنانه تیره‌ای از بنی اسماعیل و به روایتی بدون دخالت بنی اسماعیل به جنگ جرهمیان رفت و آن‌ها را برای همیشه شکست داد و از مکه اخراج نمود.[۶۳] این نزاع در زمان «أدد» جد عدنان روی داد.[۶۴] این گروه تیره خزاعه را که عمرو بن لحی جد یا رئیس آن است نیز تیره‌ای از بنی اسماعیل به شمار می‌آورند.[۶۵] لیک بسیاری از مورخان، خزاعه را قبیله‌ای به جای مانده از قوم سبأ در جریان تخریب سد مأرب می‌دانند که به مکه مهاجرت نموده بودند.[۶۶] به هر رو پرده‌داری کعبه پس از جرهمیان به دست خزاعیان افتاد.

ب. با هلاکت جرهمیان به سبب بیماری یا غرق گشتن آن‌ها در سیل[۶۷] این سمت نخست در اختیار وَکیع بن سلَمه منسوب به قبیله أیاد از قبائل بنی اسماعیل[۶۸] قرار گرفت.[۶۹] وی شخصی راست پیشه و حکیم[۷۰] و از قاضیان معروف جاهلی به شمار می‌آمد.[۷۱]‏ پس از مرگ وی میان دو تیره مضر و إیاد از قبائل بنی اسماعیل اختلاف افتاد و با پافشاری دو تن از مضر به نام‌های عدوان و فهم، قبیله إیاد مجبور به کوچ شدند. آن‌ها پیش از کوچ نمودن رکن را مخفی نمودند. خزاعیان از این فرصت بهره جستند و به مضریان پیشنهاد دادند در عوض تحویل رکن منصب حجابت را در اختیار آن‌ها گذارند؛ و بدین ترتیب منصب حجابت از میان بنی اسماعیل خارج و در اختیار خزاعه قرار گرفت.[۷۲]

ج. با الهام از اشعار به جای مانده، پرده‌داری کعبه پس از جرهمیان نخست به عمرو بن حارث منسوب به قبیله غسان از قبائل ساکن شام[۷۳] و سپس خزاعیان رسید.[۷۴] ولی ابن هشام (-۲۱۸ق)عمرو بن حارث را فردی غبشانی از تیره‌های خزاعه دانسته و آخرین حلقه حاجبان خزاعی را حلیل بن حبشیه می‌خواند.[۷۵]

سبب زوال قدرت و هلاکت جرهمیان، ظلم نسبت به هدایا و نذورات کعبه و نیز تازه واردان به حرم امن الهی دانسته شده است.[۷۶] جرهمیان پرده دری را بدانجا رسانده بودند که در کعبه مرتکب فحشا می‌شدند. داستان إساف و نائله، مرد و زنی که در اثر ارتکاب زنا به دو سنگ مسخ شدند مربوط به این زمان است.[۷۷] آن‌ها در اثر ظلم و ستمی که روا داشتند پیوسته رو به کاستی نهادند و فرزندان اسماعیل که اکثر آن‌ها اینک در بیرون مکه زندگی می‌کردند رو به افزونی گذاردند و این خود سبب غلبه یافتن اسماعیلیان بر آن‌ها گردید و بدین سان برخی از جرهمیان به قبائل یمنی پیوسته و برخی میان مکه و یثرب سکنی گزیدند و رفته رفته به سبب بیماری هلاک گشتند[۷۸] و به روایتی پس از ملحق شدن به قبائل حبشی در اثر سیل هلاک گشتند.[۷۹] بر اساس روایت نخست، فسادپیشگی جرهم بود که باعث عکس العمل خزاعه و اعلام طرفداری یا بی‌طرفی بنی اسماعیل گشت. بنا به روایتی عامر، آخرین حاجب و رهبر جرهمیان پس از آن که خود را شکست خورده دید، توبه کنان به حجرالاسود متوسل شد اما کارگر نیفتاد.[۸۰]

با تسلط خزاعه بر منصب پرده‌داری، بت‌پرستی در مکه رواج یافت. در جریان سفر عمرو بن لُحَی به شام و مشاهده بت‌پرستی و استشفای از بتان، به رسم عرب که از سفرهای خود سوغاتی همراه می‌آوردند، برخی از آن بتان برگرفت و آن‌ها را در اطراف کعبه قرار داد. مکیان نیز بنا بر عادت پیشین خویش در تقدیس سنگ‌ها، این بار به تقدیس بتان روی آوردند.[۸۱] در زمان نضر بن کنانه هفتمین نواده عدنان خزاعیان به دست بنی اسماعیل از مکه اخراج شدند[۸۲] لیک گویا دیری نپایید که بازگشته و چون اکثر بنی اسماعیل در خارج از مکه مقیم بودند، نضر تاب مقابله در برابر آن‌ها نیاورد و در نهایت از میان دو منصب حجابت و سقایت، تنها به سقایت بسنده کرد.[۸۳] قبیله خزاعه به مدت سیصد سال حاجبان کعبه بودند.[۸۴]

حجابت از قُصَی بن کلاب تا ظهور اسلام

دومین تلاش بنی‌اسماعیل برای به تصدی حجابت به رهبری قصی به انجام رسید. وی پانزدهمین نواده عدنان و نام اصلیش زید است.[۸۵] وی را قصی از آن رو گویند که از زادگاه خویش دور مانده یا به دورترین نقطه عرب مسکن نموده بود[۸۶] و ناآگاه از اصل و نسب خود[۸۷] به همراه مادر و ناپدریش ربیعة بن حرام قُضاعی[۸۸] در شام ساکن گردیده بود. وی پس از چندی در ایام حج راهی مکه شد[۸۹] و نخست حبی دختر حلیل بن حبشیه رئیس وقت خُزاعه و کلیددار کعبه را خواستگاری کرد[۹۰] و حلیل چون از نسب وی با خبر می‌گردد از این وصلت استقبال نمود.[۹۱] قصی پس از وفات حلیل دعوی حجابت کرد که در چگونگی آن سه روایت وجود دارد:

الف. وی - احتمالاً بر اساس وصیت حلیل نسبت به جانشینی وی[۹۲]- نخست با برادرش زهرة بن کلاب و مردان بنی کنانه و قریش و سپس با برادر ناتنی‌اش رزاح بن ربیعه از سران قبیله قضاعه گفت‌وگو کرد و زهره و قضاعه که پیشتر حمایت خود را اعلام داشته بودند[۹۳] به همراه بنی اسماعیل به یاری وی برخاستند.[۹۴] سپس به جنگ با صوفه رفته و آن‌ها را شکست می‌دهد[۹۵] و بدین ترتیب یکی از متحدان خزاعه[۹۶] را از میان برداشت. پس از آنها این حق به بنی سعد بن زیاد از آل صفوان و به نقلی ابوسیارة واگذار شد.[۹۷] با شکست ایشان اینک نوبت به خزاعه و بنی بکر رسید. در این زمان خزاعه نیز به همان سرنوشت جرهمیان دچار آمده و بسیاری از ایشان در اثر قحطی و مشکلات زندگی مجبور به مهاجرت به ظهران گردیدند.[۹۸] قصی در جنگ سختی با ایشان، پیروزی نسبی را به چنگ می‌آورد و در جریان حکمیت یعمر بن عوف، ولایت بر مکه و حجابت کعبه به وی واگذار می‌گردد و قصی و هم‌پیمانانش بر خلاف خزاعیان از پرداخت دیه کشتگان معاف می‌شوند.[۹۹]

ب. ابن سعد (-۲۳۰ق) به جریان معامله منصب حجابت اشاره نموده است. در این جریان قصی، منصب حجابت را در عوض سبوح می از محترش (مخترش[۱۰۰]) بن حلیل جانشین پدر که اینک از سرپیچی خزاعه از دستوراتش ناخرسند بود، می‌خرد[۱۰۱] و بدین ترتیب جنگی رخ نمی‌دهد.[۱۰۲] طبق این روایت حلیل در زمان حیات خود کلید را در اختیار دخترش گذارده بود و مخترش و گاه قصی کعبه را باز و بسته می‌کردند. پس از مرگ حلیل، مخترش کلید کعبه را در اختیار می‌گیرد لیک به درخواست قصی یا با بذل مال و مقداری شراب از سوی وی، آن را در اختیار قصی قرار می‌دهد.[۱۰۳] در روایتی نزدیک به این مضمون، حلیل به هنگام مرگ خویش کلید کعبه را به دخترش و همسر قصی سپرد تا به همراهی ابو غبشان و عبدالدار، کلید را به مخترش برساند. در آن زمان خزاعیان در اثر مرگ و میر بسیار و بیماری به ظهران کوچ نموده و تنها حلیل به همراه مخترش و تنی چند از خزاعه در مکه باقی مانده بودند. قصی با حسن استفاده از فرصت به دست آمده همسرش را قانع می‌سازد تا کلید را به فرزندش عبدالدار سپارد و سپس ابو غبشان را با مبلغی ناچیز قانع می‌سازد تا خبر جانشین واقعی حلیل را از دیگران مخفی بدارد.[۱۰۴] لیک به عقیده برخی، ابو غبشان کنیه مخترش است[۱۰۵] یا آن که حبی جانشین حلیل و ابو غبشان دستیار وی بوده است.[۱۰۶]

ج. بلاذری (-۲۷۹ق) با جمع بین دو روایت گذشته بر این باور است که خزاعه پس از آگاهی از جریان واگذاری حجابت به قصی، اقدام به جنگ می‌کنند.[۱۰۷]

در زمان قصی چندین دستیار حاجب برای پاسداری از کعبه تعیین گشت.[۱۰۸] پس از قصی نوبت به فرزند وی عبدالدار و سپس پسرش عثمان و پس از او نوادگانش عبدالعُزی بن عثمان، أبی طلحه عبدالله بن عبدالعُزی و طلحة بن ابی طلحة می‌رسد.[۱۰۹] عبدالدار برادر بزرگ‌تر عبد مناف جد اعلای پیامبر اکرم(ص) به شمار می‌رود و با وجود ضعف عقلانی[۱۱۰] و برتری عبد مناف[۱۱۱] این منصب به جهت همسانی با سایر برادران تفویض گشت.[۱۱۲] وانگهی وی مورد علاقه زیاد قصی و نخست زاده او بود[۱۱۳] و شاید این انتخاب بدان خاطر بود که حلیل، عبدالدار را وصی در رساندن کلید به مخترش[۱۱۴] یا جانشین خود در تولی حجابت[۱۱۵] پذیرفته بود.

به هر رو این انتخاب، موجب پدید آمدن تنش میان فرزندان دو برادر می‌گردد. گرچه برخی دلیل بروز این نزاع را دو منصب رفادت و سقایتی دانسته‌اند که عبدالدار پس از مرگ قصی آن را از برادرش عبد بن قصی گرفته بود.[۱۱۶] این اختلاف در زمانی به وقوع پیوست که عبدالمطلب تنها نخست زاده‌اش حارث را داشت.[۱۱۷] در یک سر بنی عبد مناف (هاشم، مطلب و نوفل) و متحدان آنان از بنی اسد و بنی زهره و بنی تیم و بنی حارث، و در طرف دیگر بنی عبدالدار و متحدانشان بنی مخزوم، بنی سَهم، بنی جُمَح، و بنی عَدِی قرار گرفتند.[۱۱۸] پیش از جنگ، هر دو جناح با آدابی خاص پیمانی سخت بر حمایت از یکدیگر بستند.[۱۱۹] کاربست اصطلاحات أحلاف، و لعَقَة الدم درباره بنی عبدالدار مربوط به این مراسم است. خوشبختانه کار به جنگ نیانجامید و با مصالحه میان مناصب و تقسیم آنها فیصله یافت و حجابت هم‌چنان در میان خاندان عبدالدار باقی ماند.[۱۲۰]

حجابت در دوره اسلامی

بعد از فتح مکه پیامبر اکرم(ص) پس از دریافت کلید از عثمان بن طلحه[۱۲۱] و پاکیزه نمودن کعبه، به وی و به نقلی به شیبة بن عثمان یا هر دوی آن‌ها یا نخست به عثمان بن طلحه و سپس شیبه بازگرداند.[۱۲۲] به عقیده برخی عثمان بن طلحه از این منصب به نفع شیبه صرف نظر نمود.[۱۲۳] زیرا بی‌شک شیبه در زمان خلافت عمر حاجب کعبه به شمار می‌آمد.[۱۲۴]

پیامبر اکرم(ص) با تفویض این منصب به وی بر همیشگی بودن این حق برای بنی أبی طلحه[۱۲۵] و به نقلی بنی طلحه[۱۲۶] تأکید ورزیده، فرمود: جز ظالم آن را بازنستاند[۱۲۷] و به حاجب توصیه فرمود از نذورات کعبه سوء استفاده ننماید[۱۲۸] و مسؤولیت خطیر امانت الهی بودن کعبه را به وی گوشزد نمود.[۱۲۹]

شیبه تا آن روز اسلام نیاورده بود[۱۳۰] و همین امر باعث تردید برخی در صحت تفویض حجابت به وی شده است.[۱۳۱] اسلام عثمان نیز مربوط به صلح حدیبیه[۱۳۲] و به باور برخی پس از دریافت کلید از پیامبر اسلام(ص) بود. دیدگاه اخیر با مخالفت ابن حجر (- ۸۵۲ق) مواجه شده است.[۱۳۳]

در جریان استرداد کلید کعبه به بنی عبدالدار، برخی به تمایل بنی‌هاشم برای به دست آوردن این منصب و مخالفت پیامبر اکرم(ص) اشاره نموده‌اند که فرمود: امروز روز نیکی و وفا است[۱۳۴]و در نقل دیگر در پاسخ عباس عموی خویش به ترجیح منصب سقایت بر حجابت اشارت نمود.[۱۳۵] برخی نیز به اعطای این منصب به عباس و بازستانده شدن آن از وی اشارت نموده‌اند.[۱۳۶]

با تصریح پیامبر بر جاودانی ماندن حجابت در میان بنی طلحه این منصب همچنان در بین خاندان بنی شیبه که منسوب به شیبة بن عثمان هستند[۱۳۷] به جای مانده است.[۱۳۸] تاریخ نام برخی از این کلیدداران که معروف به«حجبی» بودند را بازگو نموده است. افرادی چون مسلم بن شیبه که پس از وفات پدر در سال ۵۹ق.[۱۳۹] عهده‌دار این منصب گشت و از صحابه به شمار آمده،[۱۴۰] ابوالمحاسن محمد بن علی الشیبی (-۸۳۷ق) فقیه شافعی و قاضی مکه و صاحب کتاب تمثال الأمثال،[۱۴۱] و نیز محمد بن زین العابدین بن محمد (-۱۲۵۳ق) صاحب کتاب مناسک الحج و سادن امروزین کعبه نیز عبدالعزیز الشیبی از خاندان بنی شیبه می‌باشد.[۱۴۲]

حاجب کعبه بر باز و بسته نمودن درب کعبه و اجازه دخول به کعبه ولایت دارد. وی گاه از ورود خواص حکومت نیز جلوگیری می‌نمود. در داستان اعتراض عایشه به پیامبر اکرم(ص) مبنی بر ممانعت شیبه از ورود وی به داخل کعبه، پس از توضیح قانع کننده شیبه، پیامبر به همسرش پیشنهاد می‌دهد که به داخل حجر درآید که حجر نیز از کعبه است.[۱۴۳]

برخی از امور کعبه نیز بر عهده وی است. به عنوان مثال شیبة بن عثمان پرده‌های کعبه را که میراث جاهلیت به حساب می‌آمد برگرفت.[۱۴۴] و پول آن را صدقه داد.[۱۴۵] البته برگرفتن پرده از کعبه در زمان مهدی عباسی منوط به اجازه خلیفه بوده است.[۱۴۶] سادن، امروزه نیز مسؤولیت تعویض و شستشوی پرده کعبه و تعطیر آن را عهده‌دار است.[۱۴۷]

حاجبان گاه به سلیقه خود در معماری کعبه دست می‌بردند و به آراستگی ظاهری کعبه می‌پرداختند. به عنوان نمونه در سال ۴۳۰ق. حاجبان کعبه با الهام از بازسازی عبدالله بن زبیر بر اساس روایت عایشه، حجرالاسود را داخل دیوار کعبه جای دادند و پوششی از نقره بر گرد آن ساختند.[۱۴۸]

پانویس

  1. معجم مقاییس اللغه، ج2، ص143؛ المصباح، ج2، ص121، «حجب».
  2. الصحاح، ج1، ص107؛ المحکم و المحیط، ج3، ص92، «حجب».
  3. العین، ج3، ص86، «حجب».
  4. المحکم و المحیط، ج8، ص453، «سدن».
  5. صحیح مسلم، ج2، ص966.
  6. آثار اسلامی مکه و مدینه، ص96-103.
  7. تهذیب اللغه، ج12، ص253؛ کتاب الافعال، ج2، ص144؛ النهایه، ج1، ص340، «سدن».
  8. العین، ج7، ص228؛ تهذیب اللغه، ج12، ص253؛ معجم مقاییس اللغه، ج3، ص150، «سدن».
  9. المصنّف، ج9، ص281-282؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص36؛ ج3، ص410؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص878.
  10. نک: معجم مقاییس اللغه، ج3، ص150، «سدن».
  11. انساب الاشراف، ج1، ص55؛ المنتظم، ج2، ص216؛ البدایة و النهایه، ج2، ص210.
  12. لسان العرب، ج13، ص207، «سدن»؛ المفصل، ج13، ص207.
  13. الاصابه، ج4، ص444.
  14. المیزان، ج9، ص72.
  15. تاریخ خلیفه، ص141؛ المحبر، ص259؛ صبح الاعشی، ج5، ص296.
  16. نک: انساب الاشراف، ج1، ص59؛ تاریخ الطبری، ج2، ص258-260.
  17. صبح الاعشی، ج5، ص423.
  18. الطبقات، ج3، ص237؛ تاریخ الطبری، ج4، ص187، 189؛ الاصابه، ج6، ص546.
  19. المحبر، ص258ـ259؛ صبح الاعشی، ج5، ص422-423.
  20. الطبقات، ج3، ص237؛ تاریخ الطبری، ج4، ص187، 189؛ الاصابه، ج6، ص546.
  21. الطبقات، ج3، ص218؛ المعرفة و التاریخ، ج2، ص474؛ انساب الاشراف، ج10، ص340.
  22. صبح الاعشی، ج5، ص422.
  23. انساب الاشراف، ج6، ص139.
  24. انساب الاشراف، ج6، ص171.
  25. انساب الاشراف، ج13، ص15.
  26. البدایه و النهایه، ج6، ص350.
  27. انساب الاشراف، ج6، ص181.
  28. نک: مقاتل الطالبیین، ص20؛ البدایة و النهایه، ج9، ص132.
  29. الغارات، ج1، ص106؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص211؛ تاریخ الاسلام، ج3، ص643.
  30. الغارات، ج1، ص55ـ57.
  31. تاریخ دمشق، ج49، ص291؛ صبح الاعشی، ج5، ص423.
  32. التنبیه و الاشراف، ص261.
  33. صبح الأعشی، ج3، ص296.
  34. الطبقات، ج8، ص60؛ البدایة و النهایه، ج8، ص93.
  35. انساب الاشراف، ج9، ص116؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص358-360 و برای آگاهی بیشتر نک: EI (The Encyclopaedia of Islam), hadjib.
  36. صبح الاعشی، ج4، ص20.
  37. تاریخ ابن خلدون، ج1، ص358-360.
  38. نک: شذرات‌الذهب، ج4، ص190؛ الاعلام، ج3، ص341.
  39. البدایة و النهایه، ج10، ص100؛ صبح الاعشی، ج4، ص20.
  40. البدایة و النهایه، ج2، ص58؛ البلدان، ص617؛ البدء و التاریخ، ج6، ص104.
  41. اخبار مکه، ج1، ص80-82؛ امتاع الاسماع، ج3، ص392-293.
  42. المحبر، ص241.
  43. تفسیر مقاتل، ج2، ص163؛ قس: تفسیر قمی، ج1، ص284؛ جامع البیان، ج10، ص68؛ تفسیر عیاشی، ج2، ص83.
  44. المنمق، ص287؛ انساب الاشراف، ج1، ص59؛ ج4، ص23؛ ج9، ص403؛ احکام القرآن، ج2، ص259.
  45. المصنّف، ج9، ص281؛ مسند الامام احمد بن حنبل، ج2، ص11، 36، 410؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص878.
  46. معجم قبائل العرب، ج1، ص30.
  47. تاریخ الطبری، ج8، ص377؛ المنتظم، ج10، ص27.
  48. انساب الاشراف، ج7، ص126.
  49. السیرة النبویه، ج1، ص128؛ المنمق، ص284، 290؛ انساب الاشراف، ج1، ص56.
  50. تفسیر مقاتل، ج1، ص138؛ جامع البیان، ج1، ص423-424؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج1، ص227-228؛ تفسیر قمی، ج1، ص59.
  51. البدء و التاریخ، ج4، ص124.
  52. تاریخ الطبری، ج1، ص314؛ المنتظم، ج1، ص304.
  53. السیرة النبویه، ج1، ص111؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ قس: انساب الاشراف، ج1، ص12.
  54. تاریخ یعقوبی، ج1، ص223-222.
  55. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  56. السیرة النبویه، ج1، ص113.
  57. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ المنتظم، ج2، ص321.
  58. البدایة و النهایه، ج2، ص184.
  59. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  60. المنتظم، ج2، ص321.
  61. السیرة النبویه، ج1، ص112؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222؛ البدء و التاریخ، ج4، ص124.
  62. البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  63. الاصنام، ص8؛ المنمق، ص287-288؛ قس: السیرة النبویه، ج1، ص113؛ البدایة و النهایه، ج2، ص187.
  64. تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  65. البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  66. انساب الاشراف، ج1، ص12؛ تاریخ بلعمی، ج3، ص7؛ البدایة و النهایه، ج2، ص156.
  67. المنمق، ص282-283؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص222.
  68. المنمق، ص283-284.
  69. المنمق، ص283؛ الاعلام، ج8، ص117.
  70. المحبر، ص136.
  71. الاعلام، ج8، ص117.
  72. المنمق، ص284-285؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص238.
  73. الانساب، ج10، ص42.
  74. المنتظم، ج2، ص322؛ الکامل، ج2، ص43.
  75. السیرة النبویه، ج1، ص117؛ انساب الاشراف، ج1، ص55.
  76. السیرة النبویه، ج1، ص113-114؛ اخبار مکه، ج1، ص80.
  77. المنمق، ص282؛ المنتظم، ج2، ص321؛ البدایة و النهایه، ج2، ص185.
  78. انساب الاشراف، ج1، ص12.
  79. المنمق، ص283؛ المنتظم، ج2، ص322.
  80. المنتظم، ج2، ص322.
  81. الاصنام، ص8؛ المنمق، ص288؛ قس: الاعلام، ج5، ص84.
  82. تاریخ الطبری، ج2، ص271ـ272؛ المسالک و الممالک، ج1، ص384-388؛ معجم البلدان، ج5، ص186.
  83. تاریخ بلعمی، ج3، ص7.
  84. مروج الذهب، ج2، ص32.
  85. السیرة النبویه، ج1، ص117؛ المعارف، ص70.
  86. الطبقات‏، ج1، ص55؛ المنمق، ص82؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص238.
  87. الطبقات، ج1، ص55؛ المنمق، ص82؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص237.
  88. السیرة النبویه، ج1، ص118؛ الطبقات، ج1، ص55، 57؛ المنمق، ص82.
  89. الطبقات، ج1، ص55-56؛ المنمق، ص82؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص237.
  90. السیرة النبویه، ج1، ص117.
  91. الطبقات، ج1، ص56؛ تاریخ الطبری، ج2، ص255.
  92. السیرة النبویه، ج1، ص118؛ الطبقات، ج1، ص56؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  93. الطبقات، ج1، ص56؛ المنمق، ص82-83.
  94. السیرة النبویه، ج1، ص117-118؛ الطبقات، ج1، ص56؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص238.
  95. السیرة النبویه، ج1، ص123؛ الطبقات، ج1، ص56.
  96. المنمق، ص81، 83.
  97. السیرة النبویه، ج1، ص119-120؛ تاریخ الطبری، ج2، ص259؛ مروج الذهب، ج2، ص30.
  98. المنمق، ص285-286.
  99. السیرة النبویه، ج1، ص123-124؛ الطبقات، ج1، ص57؛ تاریخ الطبری، ج2، ص257-258.
  100. المنمق، ص285-286.
  101. الطبقات، ج1، ص56.
  102. انساب الاشراف، ج1، ص56.
  103. انساب الاشراف، ج1، ص55؛ مروج الذهب، ج2، ص32.
  104. المنمق، ص285-287؛ قس: تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  105. انساب الاشراف، ج1، ص55ـ56.
  106. تاریخ الطبری، ج2، ص256.
  107. انساب الاشراف، ج1، ص55ـ56؛ تاریخ یعقوبی، ج1، ص239؛ تاریخ الطبری، ج2، ص256.
  108. تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  109. انساب الاشراف، ج1، ص59.
  110. المنمق، ص390؛ المحبر، ص379.
  111. البدایة و النهایه، ج2، ص209.
  112. المنمق، ص188.
  113. تاریخ الطبری، ج2، ص259؛ انساب الاشراف، ج1، ص59.
  114. المنمق، ص286.
  115. تاریخ یعقوبی، ج1، ص239.
  116. انساب الاشراف، ج1، ص61ـ62.
  117. تاریخ یعقوبی، ج1، ص247-248.
  118. السیرة النبویه، ج1، ص130-131؛ الطبقات، ج1، ص64، 209؛ قس: تاریخ یعقوبی، ج1، ص248.
  119. السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166.
  120. السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166.
  121. المغازی، ج2، ص833؛ السیرة النبویه، ج2، ص411؛ الطبقات، ج2، ص104.
  122. المغازی، ج2، ص837-838؛ الاستیعاب، ج2، ص712؛ البدء و التاریخ، ج4، ص110.
  123. التحریر و التنویر، ج4، ص161.
  124. تاریخ الاسلام، ج4، ص82.
  125. المغازی، ج2، ص838؛ الطبقات، ج2، ص104؛ الاستیعاب، ج2، ص713.
  126. المعجم الاوسط، ج1، ص155ـ156؛ المعجم الکبیر، ج11، ص98.
  127. المغازی، ج2، ص837-838؛ السیرة النبویه، ج2، ص412؛ المعجم الاوسط، ج1، ص155ـ156.
  128. المغازی، ج2، ص837-838؛ السیرة النبویه، ج2، ص104، 412.
  129. تاریخ الاسلام، ج4، ص82.
  130. المغازی، ج3، ص909؛ السیرة النبویه، ج2، ص444؛ انساب الاشراف، ج1، ص464-465.
  131. تاریخ الاسلام، ج2، ص551.
  132. الاستیعاب، ج3، ص1034؛ البدایة و النهایه، ج3، ص17.
  133. الاصابه، ج4، ص373.
  134. السیرة النبویه، ج2، ص412؛ عیون الاثر، ج2، ص227؛ البدایة و النهایه، ج4، ص301.
  135. الطبقات، ج4، ص18.
  136. انساب الاشراف، ج9، ص403.
  137. تاریخ الاسلام، ج4، ص238.
  138. الاعلام، ج3، ص181.
  139. شذرات الذهب، ج1، ص268.
  140. الاصابه، ج6، ص85.
  141. الاعلام، ج6، ص287.
  142. الاعلام، ج6، ص133.
  143. مسند الامام احمد بن حنبل، ج6، ص67.
  144. المفصل، ج12، ص20.
  145. مجموعة الحدیث، ج4، ص66.
  146. تاریخ الطبری، ج8، ص133؛ تاریخ الاسلام، ج9، ص371.
  147. نک: الجامع اللطیف، ص107؛ تحصیل المرام، ج1، ص255.
  148. تاریخ الاسلام، ج25، ص47.

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل [ حجابت].
  • آثار اسلامي مکه و مدينه، رسول جعفريان، تهران، انتشارات مشعر، 1386ش.
  • احکام القرآن، احمد بن علي الجصاص ( -370ق.)، به کوشش عبدالسلام، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق.
  • اخبار مکه و ما جاء فيها من الآثار، محمد بن عبدالله الازرقي( -248ق.)، به کوشش رشدي الصالح ملحس، مکه، دارالثقافه، 1415ق.
  • الاستيعاب في معرفه الاصحاب، يوسف بن عبدالله ابن عبدالبر (368-463ق.)، به کوشش علي محمد البجاوي، بيروت، دارالجيل، 1429ق.
  • الاصابه في تمييز الصحابه، ابن حجر العسقلاني (773-852ق.)، به کوشش علي محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق.
  • الاصنام، تنکيس الاصنام (تاريخ پرستش تازيان پيش از پديده اسلام). هشام بن محمد الکلبي ( -204ق.)، تحقيق احمد زکي پاشا، ترجمه محمد رضا جلالي نائيني، تهران، تابان، 1348ش.
  • الاعلام، خير الدين بن محمود الزرکلي ( -1396ق.)، بيروت، دارالعلم للملايين، 1989م.
  • امتاع الاسماع بما للنبي من الاحوال و الاموال و الحفدة و المتاع، احمد بن علي المقريزي ( -845ق.) به کوشش محمد عبدالحميد النميسي، بيروت، دارالکتب العلميه، 1420ق.
  • الانباء في تاريخ الخلفاء، محمد بن علي ابن العمراني (580 ش)، به کوشش قاسم السامرائي، القاهره، الآفاق العربيه، 1419ق.
  • انساب الاشراف، احمد بن يحيي البلاذري ( -279ق.)، تحقيق سهيل صادق زکار و رياض زرکلي، بيروت، دارالفکر، ‌1417‌ق.
  • الانساب، عبدالکريم السمعاني ( -562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حيدرآباد، دائره المعارف العثمانيه، 1382ق.
  • البدء والتاريخ، المطهر المقدسي ( -355ق.)، تحقيق سمير شمس، بيروت، دار صادر، 1903م.
  • البدايه و النهايه في التاريخ، اسماعيل بن عمر بن کثير (700-774ق.)، بيروت، مکتبه المعارف، 1411ق.
  • البلدان، ابن الفقيه احمد بن محمد بن اسحاق ( -365ق.)، به کوشش يوسف الهادي، بيروت، عالم الکتب، 1416ق.
  • تاريخ ابن خلدون (ال‍ع‍ب‍ر و دي‍وان‌ ال‍م‍ب‍ت‍داء و ال‍خ‍ب‍ر ف‍ي‌ اي‍ام‌ ال‍ع‍رب‌ و ال‍ع‍ج‍م‌ و ال‍ب‍رب‍ر و م‍ن‌ ع‍اص‍ره‍م‌ م‍ن‌ ذوي‌ ال‍س‍ل‍طان‌ الاک‍ب‍ر)، عبدالرحمن بن محمد عبدالرحمن بن محمد ابن خلدون ( -808ق.)، به کوشش خليل شحاده و سهيل صادق زکار، بيروت، دارالفکر، 1408ق.
  • تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير، شمس‌الدين محمد بن احمد الذهبي ( -748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بيروت، دارالکتاب العربي، 1410ق.
  • تاريخ بلعمي (تاريخنامه طبري)، محمد بن جرير الطبري،‌ ترجمه محمد بن محمد بلعمي ( -325ق.)، به کوشش محمد روشن، سروش، 1378ش. و البرز، 1373ش.
  • تاريخ خليفه بن خياط، خليفه بن خياط( -240ق.)، به تحقيق مصطفي نجيب فواز و حکمت کشلي فواز، بيروت، دارالکتب العلميه، 1415ق.
  • تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوک)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • تاريخ مدينه دمشق، علي بن الحسن ابن عساکر ( -571ق.)، به کوشش علي شيري، بيروت، دارالفکر، 1415ق.
  • تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابي يعقوب اليعقوبي ( -292ق.)، بيروت، دار صادر، 1415ق.
  • التحرير والتنوير، محمد بن الطاهر بن عاشور ( -1393ق.)، بيروت، موسسه التاريخ، 1421ق.
  • تحصيل المرام ف‍ي‌ اخ‍ب‍ار ال‍ب‍ي‍ت‌ ال‍ح‍رام‌ و ال‍م‍ش‍اع‍ر ال‍ع‍ظام‌ و م‍ک‍ه‌ و ال‍ح‍رم‌ و ولات‍ه‍ا ال‍ف‍خ‍ام‌، محمد بن احمد الصباغ ( -1321ق.)، به کوشش عبدالملک بن عبدالله بن ‌دهيش، مکه، مکتبه الاسدي، 1424ق.
  • تفسير ابن ابي حاتم (تفسير القرآن العظيم)، عبدالرحمن بن محمد ابن ابي حاتم ( -327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بيروت، المکتبه العصريه، 1419ق.
  • تفسير العياشي، محمد بن مسعود العياشي ( -320ق.)، تحقيق سيد هاشم رسولي محلاتي، تهران، مکتبه العلميه الاسلاميه، 1380ق.
  • تفسير القمي، علي بن ابراهيم قمي ( -307ق.)، به کوشش سيد طيب موسوي جزائري، قم، انتشارات دارالکتاب، 1404ق.
  • تفسير مقاتل بن سليمان، ( -150ق.)، به کوشش عبدالله محمود شحاته، بيروت، التاريخ العربي، 1423ق.
  • التنبيه و الاشراف، علي بن الحسين المسعودي ( -346ق.)، بيروت، دارالصعب، بي‏تا.
  • تهذيب اللغه، الازهري ( -370ق.)، به کوشش محمد عوض، بيروت، دار احياء التراث العربي، 2000م.
  • جامع البيان عن تاويل اي القرآن (تفسير الطبري)، محمد بن جرير الطبري (224-310ق.)، بيروت، دارالمعرفه، 1412ق.
  • الجامع اللطيف في فضل مکه و اهلها و بناء البيت الشريف، محمد ابن ظهيره ( -986ق.)، به کوشش علي عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدينيه، 1423ق.
  • سنن ابن ماجه، محمد بن زيد الربعي ابن ماجه ( -275ق.)، به کوشش محمد فؤاد عبدالباقي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق.
  • السيرة النبويه و آثار المحمديه، زيني دحلان ( -1304ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • شَذَراتُ الذَهَب في اخبار من ذَهَب، عبدالحي بن عماد ( -1089ق.)، به کوشش عبدالقادر الارنووط، بيروت، دار ابن کثير، 1406ق.
  • صبح الاعشي في صناعة الانشاء، احمد بن علي قلقشندي ( -821ق.)، به کوشش سهيل صادق زکار، دمشق، وزاره الثقافه، 1981م.
  • الصحاح (تاج اللغه وصحاح العربيه)، اسماعيل بن حماد الجوهري ( -393ق.)، به کوشش احمد عبدالغفور العطار، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق.
  • صحيح مسلم بشرح النووي (ال‍م‍ن‍ه‍اج‌ ف‍ي‌ ش‍رح‌ ص‍ح‍ي‍ح‌ م‍س‍ل‍م‌ ب‍ن‌ ال‍ح‍ج‍اج‌)، يحيي بن شرف النووي (631-676ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي.
  • الطبقات الکبري، محمد بن سعد ( -‌230‌ق.)، بيروت، دارالصادر، 1409ق.
  • العين، الخليل بن احمد الفراهيدي ( -175ق.)، به کوشش المخزومي و السامرائي، دارالهجره، 1409ق.
  • عيون الاثر في فنون المغازي و الشمائل و السير (السيره النبويه)، فتح‌الدين محمد ابن سيد الناس ( -734ق.)، به کوشش ابراهيم محمد رمضان، بيروت، دارالقلم، 1414ق.
  • الغارات، ابراهيم بن محمد الثقفي ( -283ق.)، به کوشش سيد جلال الدين محدث ارموي، انجمن آثار ملي، 1356ش.
  • الکامل في التاريخ، علي بن محمد ابن الاثير (555-630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق.
  • کتاب الافعال، علي ابن القطاع ( -515ق.)، عالم الکتب، 1403ق.
  • لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق.
  • مجموعة الحديث علي ابواب الفقه، محمد بن عبدالوهاب ( -1206ق.)، ‌به کوشش خليل ابراهيم، الرياض، جامعة الامام محمد بن مسعود، 1404ق.
  • المحبر، محمد بن حبيب ( -245ق.)، به کوشش ايلزه ليختن شتيتر، بيروت، دارالآفاق الجديده.
  • المحکم و المحيط الاعظم، علي بن اسماعيل ابن سيده ( -458ق.)، به کوشش عبدالحميد، بيروت، دارالکتب العلميه، 2000م.
  • مروج الذهب و معادن الجوهر، علي بن الحسين المسعودي ( -346ق.)، به کوشش يوسف اسعد داغر، قم، انتشارات هجرت، 1409ق.
  • مسند الامام احمد بن حنبل، احمد بن حنبل (م241ق.)، قاهره، مؤسسة القرطبه.
  • المصباح المنير في غريب الشرح الکبير للرافعي، احمد بن محمد بن علي، الفيومي ( -770ق.)، قم، دارالهجره، 1405ق.
  • المصنّف، عبدالرزاق الصنعاني ( -211ق.)، به کوشش حبيب الرحمن، المجلس العلمي.
  • المعارف، ابن قتيبه دينوري (213-276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، انتشارات شريف الرضي، 1373ش.
  • المعجم الاوسط، سليمان بن احمد الطبراني (260-360ق.)، تحقيق طارق بن عوض الله و عبدالحسن بن ابراهيم الحسيني، قاهره، دارالحرمين، 1415ق.
  • معجم البلدان، ياقوت بن عبدالله الحموي ( -626ق.)، بيروت، دار صادر، 1995م.
  • المعجم الکبير، سليمان بن احمد الطبراني (260-360ق.)، به کوشش حمدي عبدالمجيد السلفي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق.
  • معجم قبائل العرب القديمه و الحديثه، عمر رضا کحاله، بيروت، الرساله، 1405ق.
  • معجم مقاييس اللغه، احمد بن فارس ( -‌395‌ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1404‌ق.
  • المعرفة والتاريخ، يعقوب بن سفيان الفسوي ( -277ق.)، به کوشش العمري، بيروت، الرساله، 1401ق.
  • المغازي، محمد بن عمر الواقدي ( -207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بيروت، موسسه الاعلمي، 1409ق.
  • المفصل في تاريخ العرب قبل الاسلام، جواد علي عبيدي (1324-1408ق.)، بيروت، دارالساقي، 1422ق.
  • مقاتل الطالبيين، ابوالفرج الاصفهاني ( -356ق.)، به کوشش مظفر، قم، دارالکتاب، 1385ق.
  • المنتظم في تاريخ الملوک و الامم، عبدالرحمن بن علي ابن الجوزي ( -597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر عطا و مصطفي عبدالقادر عطا و نعيم زرزور، بيروت، دارالکتب العلميه، 1412ق.
  • المنمق في اخبار قريش، محمد بن حبيب ( -245ق.)، به کوشش خورشيد احمد فاروق، بيروت، عالم الکتب، 1405ق.
  • الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي (1282-1360ش.)، بيروت، موسسه الاعلمي، 1393ق.
  • النهايه في غريب الحديث و الاثر، ابن ‏اثير ( -606ق.)، به کوشش طاهر احمد الزاوي و محمود محمد الطناحي، قم، اسماعيليان، 1364ش.
  • وقعة صفين، ابن مزاحم المنقري ( -212ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفي، 1404ق.