کاربر:Seyedjavad/کارها
ابوعُبَیده جَرّاح: صحابی مشهور، نقشآفرین در ماجرای سقیفه
عامر بن عبدالله بن جراح (م.۱۸ق.)، مشهور به ابوعبیده جراح، صحابی پیامبر(ص) و از تیره بنیحارث بن فهر از قریش بود. در نسب او پس از ذکر کنیه، بر خلاف رسم عرب، نام جدّ (جرّاح) به جای آمده است.[۱] وجهی برای این نام در منابع یاد نشده است؛ اما با توجه به فراوانی آن میتوان گفت از اسامی رایج در میان اعراب بوده؛ گرچه به معنای پزشک جراح نیز به کار رفته است.
ابوعبیده یکی از ۱۷ نفر با سواد مکه هنگام ظهور اسلام بود.[۲] وی در روزگار جاهلیت برای مکیان گورکنی میکرد.[۳] درباره پدر او سخنان متناقض گفتهاند. بر پایه نقلی، پدر وی پیامبر(ص) را درک کرد و اسلام آورد.[۴] بر پایه گزارشی دیگر، پدر او از مخالفان پیامبر(ص) بود و ایشان را سبّ میکرد. گفتهاند: به همین سبب، ابوعبیده در جنگ بدر سر پدر خود را برید و نزد پیامبر(ص) آورد.[۵] صحت این گزارش با تردید روبهروست؛ زیرا به گفته برخی مورخان، پدر وی از رؤسای قریش در جنگ فجار بود و مرگ او پیش از اسلام رخ داد.[۶] برخی این داستان را از ساختههای روزگار فضیلتسازی برای صحابه به شمار آوردهاند.[۷] مادر ابوعبیده، أمیمه بنت غنم بن جابر، از تیره بنیحارث قریش بود که بعدها اسلام آورد.[۸]
در منابع شیعی، شأن نزول آیاتی چون ۹۰ مائده/۵[۹]، ۵۱ قلم/۶۸[۱۰]، ۷۴ توبه/۹[۱۱]، ۱۰۸ نساء/۴[۱۲]، ۷۹-۸۰ زخرف/۴۳[۱۳] و ۲۵-۲۶ محمّد/۴۷[۱۴] در نکوهش ابوعبیده یاد شده است.
ابوعبیده در روزگار پیامبر(ص): گفتهاند که ابوعبیده همراه ارقم بن ابیارقم (م.۵۵ق.) و عثمان بن مظعون (م.۲ق.) اسلام آورد و از نخستین مسلمانان به شمار میرود.[۱۵] برخی اسلام او را به دست ابوبکر دانستهاند.[۱۶] با استناد به گزارشی که سن او را در جنگ بدر ۴۱ سال دانسته[۱۷]، میتوان گفت هنگام اسلام آوردن ۲۷ سال داشته است. وی از دعوتکنندگان به اسلام در زمان دعوت مخفیانه پیامبر(ص) در مکه بود.[۱۸] نام او در شمار ۱۰ مهاجر نخستین یاد شده که پیش از جعفر بن ابیطالب به حبشه هجرت کردند.[۱۹] برخی مورخان گفتهاند که وی در مهاجرت دوم به حبشه رفت.[۲۰] بعضی نیز او را حاضر در هر دو هجرت دانستهاند.[۲۱] وی پس از هجرت پیامبر(ص) به مدینه، از حبشه به مکه بازگشت و سپس به مدینه مهاجرت کرد و در خانه کلثوم بن هدم که خانه مردان مجرد بود، ساکن شد.[۲۲]
پیامبر(ص) میان او و سعد بن معاذ بن نعمان (م.۵ق.)[۲۳] یا سالم مولای ابیحذیفه (م.۱۲ق.)[۲۴] و یا بلال حبشی (م.۲۰ق.)[۲۵] پیمان برادری بست. وی با محمد بن مسلمه (م.۴۶ق.) نیز برای برخورداری از میراث[۲۶] پیمان برادری برقرار کرد. روایتی از انس بن مالک در زمینه شراب نوشیدن ابوعبیده همراه ابی بن کعب و ابوطلحه انصاری در دست است.[۲۷]
روایتها از حضور ابوعبیده در جنگ بدر و اُحُد به سال سوم ق. حکایت دارند.[۲۸] در جنگ احد از اندک کسانی بود که تا آخرین لحظه ایستادگی و از پیامبر(ص) دفاع کردند. او به مداوای زخمهای مجروحان نبرد پرداخت و حلقه زرهی را که در پیشانی پیامبر فرورفته بود، با دندان بیرون کشید و از همین رو، دندانهای پیشینش شکست و از این جهت او را اَثرَم یا اهتم گفتند.[۲۹] منابع شیعی گزارش دادهاند که در این ماجرا تنها علی(ع) و ابودجانه (م.۱۲ق.) در کنار پیامبر(ص) ماندند.[۳۰] در برخی منابع آمده که فردی به نام عقبة بن وهب حلقهها را از چهره پیامبر(ص) بیرون آورد.[۳۱]
ابوعبیده در ماجرای صلح حدیبیه به سال ششم ق. از گواهان این صلح بود و نامش در کنار دیگر گواهان، بالای پیماننامه نوشته شد.[۳۲] گویا به سبب با سواد بودن، در شمار شاهدان پیمان انتخاب شد. او در غزوه ذات السلاسل به سال هشتم ق.[۳۳]، سریه خبط به سال هشتم ق.[۳۴] و به گفته ابن سعد (م.۲۳۰ق.) در همه جنگهای پیامبر۹[۳۵] و به سخن ابن حجر (م.۸۵۳ق.) در همه غزوهها، جز غزوه تبوک به سال نهم ق. شرکت داشت.[۳۶] او در سریه خبط (سیف البحر) و ذی القصه به سال ششم ق. فرمانده سپاه بود. در سریه خبط، پیامبر(ص) او را همراه ۳۰۰ تن از مسلمانان به سوی قبیلهای از جُهَینه فرستاد.[۳۷]
در غزوه ذات السلاسل پیامبر(ص) او را با گروهی از صحابه به کمک سپاهی به فرماندهی عمرو بن عاص (م.۴۳ق.) فرستاد. با این که او از عمرو بن عاص دل خوشی نداشت، به سبب پیروی از دستور پیامبر(ص) با عمرو کنار آمد و از این روی، پیامبر(ص) وی را تحسین کرد.[۳۸] اخباری ناسازگار درباره حضور او در غزوه تبوک در دست است. منابع اهل سنت معتقدند وی در تبوک حضور نداشت[۳۹] و پیامبر(ص) او را در مدینه باقی نهاده بود.[۴۰] برخی منابع شیعه معتقدند او از کسانی بود که قصد داشتند در بازگشت از غزوه تبوک با رم دادن شتر پیامبر(ص) ایشان را ترور کنند.[۴۱]
ابوعبیده در روز فتح مکه به سال هشتم ق. کنار پیامبر(ص) بود و فرماندهی بخشی از سپاه را بر عهده داشت[۴۲] و پیشاپیش پیامبر وارد مکه شد.[۴۳] نیز او از گواهان پیماننامه هیئتهای نمایندگی قبایل با پیامبر(ص) بود.[۴۴] پیامبر او را برای تبلیغ و جمعآوری زکات به قبایل و مناطق مختلف فرستاد. او از سوی پیامبر(ص) برای گرفتن جزیه به بحرین فرستاده شد و با اموالی که به دست آورده بود، به مدینه بازگشت و پیامبر(ص) از بازگشت او خوشحال شد.[۴۵] هنگامی که گروهی از مردم نجران به حضور پیامبر آمده، از او خواستند تا فردی امین را به سوی آنان بفرستد، ایشان ابوعبیده را همراه ایشان فرستاد.[۴۶] نیز او به فرمان پیامبر(ص) برای آموزش امور دینی به یمن رفت.[۴۷]
هنگام دفن پیامبر(ص) کسی را به دنبال او و فردی دیگر را در پی ابوطلحه فرستادند. ابوطلحه زودتر از ابوعبیده رسید و قبر پیامبر(ص) را کَند.[۴۸]
ابوعبیده پس از پیامبر۹: ابوعبیده هنگام رحلت پیامبر(ص) با سپاه اسامه رهسپار جنگ بود.[۴۹] چون خبر وفات پیامبر(ص) به سپاه رسید، با اسامه و عمر به مدینه بازگشت و در مراسم دفن پیامبر حضور یافت.[۵۰] پس از رحلت پیامبر(ص) و بیعت با ابوبکر، ماجرای ارتداد اعراب برخی نواحی پیش آمد. وی و عمر و سعد بن ابیوقاص از ابوبکر خواستند از اعزام سپاه اسامه به روم منصرف شود و ایشان را برای سرکوبکردن مرتدان بفرستد. ابوبکر نپذیرفت و تنها عمر را در مدینه نگاه داشت و دیگران را به سپاه اسامه ملحق کرد.[۵۱]
ابوعبیده همراه عمر در سقیفه بنیساعده حضور داشت[۵۲] و در رساندن ابوبکر (م.۱۳ق.) به خلافت نقشی مهم و اساسی ایفا کرد. برخی از منابع شیعه معتقدند ابوعبیده، ابوبکر، عمر (م.۲۳ق.)، مغیرة بن شعبه (م.۵۰ق.)، عبدالرحمن بن عَوف (م.۳۱ق.) و سالم مولای ابیحُذَیفه (م.۱۲ق.) با هم عهد کرده بودند پس از رحلت پیامبر(ص) نگذارند خلافت به دست بنیهاشم افتد.[۵۳] هنگامی که ابوبکر، عمر و ابوعبیده شتابان به سقیفه رسیدند، انصار برای انتخاب خلیفه در آنجا گرد آمده بودند.[۵۴] آنان پیامبر(ص) را از مهاجران شمردند و خود را به جانشینی او سزاوارتر دانستند.[۵۵] عمر و ابوبکر نخست قصد داشتند تا با ابوعبیده بیعت کنند[۵۶]؛ اما او ابوبکر را به دلیل تقدم در اسلام و همراهی با رسول خدا(ص) در هجرت به مدینه مقدم دانست.[۵۷]
چون ابوبکر به خلافت رسید، ابوعبیده نقشی عمده در گرفتن بیعت از مخالفان به ویژه علی(ع) داشت.[۵۸] او برای بیعت گرفتن از علی(ع) با اشاره به سابقه وی در اسلام و فضل و خویشاوندی او با پیامبر۹، به سبب جوان بودن او و نیز کهنسالی و تجربه بیشتر ابوبکر، بر آن بود که ابوبکر برای خلافت شایستهتر است. پس از علی خواست تا این مقام را به ابوبکر تسلیم کند.[۵۹] بر پایه گزارشی، وی در مشاجره با علی(ع) او را حریص به خلافت دانست.[۶۰] هنگامی که ابوبکر به حدیثی از پیامبر(ص) استناد نمود که نبوت و خلافت در بنیهاشم جمع نمیشوند، ابوعبیده به صحت این حدیث گواهی داد.[۶۱] برخی مفسران شیعی سدههای نخست او را از کسانی میدانند که برای گرفتن بیعت به خانه حضرت زهرا(س) هجوم برد.[۶۲]
نیز ابوعبیده همراه عمر و مغیرة بن شعبه در گرفتن بیعت از عباس (م.۶۸ق.) عموی پیامبر(ص) برای ابوبکر تلاش کرد.[۶۳] بر پایه نقلی، آنان کوشیدند با تطمیع عباس وی را برای جدایی از علی(ع) تشویق کنند.[۶۴] او تا پایان زندگی از مهمترین عناصر استحکام ارکان خلافت شیخین بود و در زمان ابوبکر مدتی متصدی بیت المال شد.[۶۵] سپس به فرماندهی کل سپاه مسلمانان در شام رسید[۶۶] و شهرها و مناطق عمده شام از جمله دمشق را فتح کرد. او در سال پانزدهم ق. همراه خالد بن ولید به قصد فتح حِمْص به این منطقه لشکر کشید. مسلمانان پس از ماهها محاصره این منطقه، پیروز شدند و آن را تصرف کردند.[۶۷]
خلیفه دوم در سال۱۷ق. با برکنارکردن خالد بن ولید، ابوعبیده را به حکومت شام منصوب کرد.[۶۸] خلیفه آن قدر به او اعتماد داشت که به گفته خود میخواست پس از مرگ، وی را به جای خویش بگمارد.[۶۹] او میگفت: آرزو دارم خانهای آکنده از مردانی همچون ابوعبیده داشته باشم.[۷۰] ابوعبیده از فرماندهان مسلمانان در فتح جزیره به سال۱۷ق. و فتح مصر به سال۱۸ق. بود.[۷۱]
بر پایه گزارشی، از خدمات او به خلیفه دوم و اهالی مدینه آن بود که چون مدینه دچار قحطی و خشکسالی شد و عمر از والیان شهرهای مختلف برای ارسال مواد غذایی یاری جست، ابوعبیده مواد غذایی فراوان با ۴۰۰۰ بار شتر از شام به مدینه آورد. با توجه به گسترده نبودن مدینه در آن روزگار، این رقم گزاف به نظر میرسد. هنگامی که عمر خواست بهای این مواد خوراکی را بپردازد، ابوعبیده از پذیرش آن خودداری کرد و این کار را برای رضای خدا دانست.[۷۲]
روزی عمر بن خطاب ۴۰۰۰ درهم و ۴۰۰ دینار برای ابوعبیده فرستاد تا وی را بیازماید. او همه آن پول را قسمت کرد.[۷۳] در منابع آمده است که وی آرزو میکرد گوسفندی بود و خانوادهاش او را ذبح کرده، از گوشتش بهره میبردند.[۷۴] این سخن شاید بر اثر پشیمانی از اشتباهاتش بوده است. او سرانجام در سال ۱۸ق. هنگامی که ۵۸ سال داشت، در طاعون عَمواس در اردن مُرد و معاذ بن جبل بر او نماز گزارد.[۷۵] وی در روستای «عمتا» در منطقه غور (بیسان) به خاک سپرده شد.[۷۶]
ابوعبیده در منابع کهن اهل سنت به عنوان صحابی پیامبر۹، یکی از عشره مُبَشّره[۷۷] و از حواریان پیامبر۹[۷۸] و فقیهان صحابه[۷۹] یاد شده و فضیلتهایی از زبان پیامبر۹[۸۰] و صحابه[۸۱] در ستایش او نقل کردهاند؛ مثلا او را امین امت و امین پیامبر(ص) شمردهاند.[۸۲] برخی حدیثشناسان در صحت انتساب این سخن به پیامبر(ص) تردید دارند.[۸۳] او را از کاتبان وحی[۸۴] و گردآورندگان قرآن دانستهاند.[۸۵] اشعاری هم به او نسبت دادهاند.[۸۶] نیز او در منابع حدیثی یکی از راویان احادیث پیامبر(ص) به شمار میرود که روایاتی اندک از زبان پیامبر نقل کرده است.[۸۷]
روایتهای ابوعبیده: راویان احادیث اندک وی از پیامبر(ص) از این قرارند: جابر بن عبدالله، عرباض بن جاریه، ابوامامه باهلی، اسلم غلام عمر، سمرة بن جندب، عبدالرحمن بن غنم[۸۸]، و عیاض بن غطیف.[۸۹] احادیث منتسب به وی موضوعاتی پراکنده را در برمیگیرند؛ از جمله: فضیلت نماز جمعه[۹۰]، فضیلت امرکردن حاکمان به معروف[۹۱]، عذاب نسبتدهنده دروغ به پیامبر۹[۹۲]، پاداش انفاق در راه خدا[۹۳]، به تأخیر انداختن قصاص زن گناهکار تا زاده شدن فرزندش[۹۴]، استدراج برای امت گناهکار[۹۵]، هشدار خروج دجال برای هر قومی از جمله پیروان خود[۹۶]، وصیت پیامبر(ص) برای اخراج یهود از جزیرة العرب[۹۷]، کسانی که شهید محسوب میشوند[۹۸]، روایتی درباره رؤیت خداوند که بیانگر داستان دیدار پیامبر(ص) و خداوند و گفتوگوی ایشان در شب معراج است[۹۹] و گزارش ناخشنودی پیامبر(ص) از انحراف امتش پس از ایشان.[۱۰۰]
نیز گزارشی درباره اظهار اندوه وی از رعایت نکردن وصیت پیامبر(ص) در دست است. از مسلم بن أکیس گزارش شده که روزی نزد ابوعبیده رفت و او را اندوهگین دید و از علت آن پرسید. ابوعبیده علت آن را فراموشکردن وصیت پیامبر دانست که وی را از تجملگرایی منع نموده و توصیه کرده بود زندگی سادهای در پیش گیرد؛ ولی وی چنین نکرده بود.[۱۰۱]
منابع از دو پسر وی به نامهای یزید و عمیر از هند بنت جابر بن وهب یاد کردهاند[۱۰۲]؛ اما نسلی از او نمانده است.[۱۰۳]
پانویس
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷؛ ج۱۱، ص۶۷؛ تاریخ دمشق، ج۲۵، ص۴۴۳؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ فتوح البلدان، ص۴۵۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۳.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷.
- ↑ المحبّر، ص۱۷۰؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲، ص۳۶؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۷۱۸.
- ↑ المعارف، ص۲۴۷؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ البرهان، ج۲، ص۳۶۰.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۵۶۶-۵۶۷؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۵۹.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۳۰۱.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۱، ص۲۷۵؛ الکافی، ج۸، ص۳۳۴.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۲۱؛ ج۸، ص۱۸۰.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۴۲۱؛ البرهان، ج۴، ص۸۸۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۲۵۲-۲۵۳؛ الطبقات، ج۳، ص۳۹۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۵، ۶، ۸، ۱۴۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۴۱۴؛ الریاض النضره، ج۳، ص۳۴۶.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۱۴؛ المعارف، ص۲۴۸.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج۱، ص۱۴۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲۹؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۳۲۱.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۵.
- ↑ نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰۵؛ الطبقات، ج۳، ص۴۲۱.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۸۸، ۳۱۳؛ المحبّر، ص۷۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷.
- ↑ الاصابه، ج۱، ص۴۵۵.
- ↑ المحبّر، ص۷۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۹؛ الطبقات، ج۳، ص۳۱۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۳۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۵۷، ۲۴۰؛ نک: السیرة النبویه، ج۱، ص۶۸۵؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰، ۲۴۷؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۸۷؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۳۰.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۳۱۸؛ علل الشرایع، ج۱، ص۷؛ الارشاد، ج۱، ص۸۳.
- ↑ المعارف، ص۲۴۸؛ الاستیعاب، ج۲، ص۳۴۲.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۱۲.
- ↑ اسد الغابه، ج۳، ص۷۴۲.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۱۳؛ ج۷، ص۲۶۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ الاصابه، ج۶، ص۲۸.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۷۷۰-۷۷۳؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲۳-۶۲۴؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۲.
- ↑ الاصابه، ج۶، ص۲۸.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج۴، ص۱۱۳.
- ↑ الخصال، ج۲، ص۴۹۹.
- ↑ فتوح البلدان، ص۵۲؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۷، ۴۰۷؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۹.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۶۱۲؛ الطبقات، ج۲، ص۷۴-۷۵.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۱۳۷؛ صحیح البخاری، ج۴، ص۶۲-۶۳؛ دلائل النبوه، ج۶، ص۳۱۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۱۵؛ صحیح البخاری، ج۸، ص۱۳۴؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۱.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۱۷۱۰؛ الاصابه، ج۳، ص۴۷۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۴.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۱۸.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۳.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۲۰-۱۱۲۱.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۱.
- ↑ الکافی، ج۸، ص۱۷۹-۱۸۰.
- ↑ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۳؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵۹؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۲۶۳؛ الطبقات، ج۳، ص۲۲۱.
- ↑ الرده، ص۴۱-۴۲؛ الاحتجاج، ج۱، ص۹۱؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۸.
- ↑ المغازی، ج۳، ص۱۱۲۱؛ الرده، ص۴۶.
- ↑ نک: الرده، ص۴۶؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۲.
- ↑ الغارات، ج۲، ص۷۶۷؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۳۰۵.
- ↑ الاحتجاج، ج۱، ص۱۸۳.
- ↑ تفسیر عیاشی، ج۲، ص۶۶.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۶۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۳۴۰، ۳۵۵، ۴۰۵-۴۰۶؛ البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۶۶؛ المعجم الکبیر، ج۱، ص۱۵۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۹۸.
- ↑ الاستیعاب، ج۲، ص۷۹۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۲۶۱؛ مسند احمد، ج۱، ص۱۸؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۲۷.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۷، ۱۰۷.
- ↑ المنتظم، ج۴، ص۲۵۱.
- ↑ الطبقات، ج۷، ص۲۶۹.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۳۱۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۶.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۱۳۸؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۲۹.
- ↑ معجم البلدان، ج۴، ص۱۵۳؛ الاعلام، ج۳، ص۲۵۲.
- ↑ الاستیعاب، ج۴، ص۲۴؛ اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۶؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۴.
- ↑ المحبّر، ص۴۷۴.
- ↑ طبقات الفقهاء، ج۱، ص۳۵؛ نک: سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶-۷.
- ↑ تاریخ الخلفاء، ص۴۵، ۴۷.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۸۱؛ اسد الغابه، ج۵، ص۲۰۴؛ البدایة و النهایه، ج۷، ص۹۷.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۳، ص۸۸۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۳؛ المعارف، ص۲۴۷.
- ↑ حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۲۲؛ ج۷، ص۱۷۵.
- ↑ البدایة و النهایه، ج۵، ص۳۴۹.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۵۸۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۹، ۳۲۷، ۶۲۴؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶-۷.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۶.
- ↑ السنن الدارمی، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۲، ص۱۶۸.
- ↑ مجمع الزوائد، ج۷، ص۲۷۲.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۲۸۱.
- ↑ مسند ابی یعلی، ج۲، ص۱۸۱؛ المستدرک، ج۳، ص۲۶۴-۲۶۵.
- ↑ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۸۹۸-۸۹۹.
- ↑ السنن الکبری، ج۸، ص۱۵۹.
- ↑ سنن ابی داود، ج۲، ص۴۲۶؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۴.
- ↑ سنن الدارمی، ج۲، ص۲۳۳.
- ↑ کنز العمال، ج۴، ص۴۲۳.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۸، ص۱۴۷.
- ↑ کتاب السنه، ص۱۳۲.
- ↑ مسند ابی یعلی، ج۱، ص۱۹۵-۱۹۶؛ مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۵۳.
- ↑ الطبقات، ج۳، ص۴۰۹.
- ↑ المعارف، ص۲۴۷؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۸.
منابع
- الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق
- الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق
- الاعلام: الزرکلی (م.۱۳۹۶ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۹۹۷م
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۰۳م
- البدایة و النهایه: ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف
- البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.۱۱۰۷ق.)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الخلفاء: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۸ق
- تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
- تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق
- تفسیر العیاشی: العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاّتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه
- تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق
- حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق
- الخصال: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۶ق
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، ۱۳۷۲ش
- دائرة المعارف قرآن کریم: مرکز فرهنگ و معارف قرآن کریم، قم، بوستان کتاب، ۱۳۷۸ش
- دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق
- الرده: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۱۰ق
- الریاض النضره: الطبری (م.۶۹۴ق.)، به کوشش عیسی عبدالله، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۶م
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.۲۷۵ق.)، به کوشش محمد فواز، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۵ق
- سنن ابیداود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق
- سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق
- السنن الکبری: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، بیروت، دار الفکر
- سنن الدارمی: الدارمی (م.۲۵۵ق.)، احیاء السنة النبویه
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
- شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق
- شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
- طبقات الفقهاء: ابراهیم بن محمد الشیرازی (م.۴۷۶ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار الرائد
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر
- علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق
- الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش المحدث، بهمن، ۱۳۵۵ش
- فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد رضوان، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۳۹۸ق
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
- کتاب السنه: الشیبانی (م.۲۸۷ق.)، به کوشش محمد البانی، بیروت، المکتب الاسلامی، ۱۴۱۳ق
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- مجمع الزوائد: الهیثمی (م.۸۰۷ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۲ق
- المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- مسند ابییعلی: احمد بن علی بن المثنی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت، دار المأمون للتراث
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر
- المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م
- المعجم الکبیر: الطبرانی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق
- المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق
- من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق
- المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق.
اجزای صوفه: Ñ حج جاهلی
احتباء: نشستن با شیوه جمعکردن ران و زانوها به سوی شکم به وسیله دستها، دستار یا لباس
واژه «احتباء» از ریشه «ح ب و» و این ریشه به معنای نزدیک شدن و حرکت به حالت چهار دستوپا است.[۱] احتباء به معنای جمعکردن پشت و ساقهای پا به وسیله لباس است.[۲] در اصطلاح فقهی احتباء نوعی نشستن است بدینگونه که فرد زانوهایش را به سمت شکم جمع کند و پیراهن یا پارچهای پشت، شکم و پاهایش را در برگیرد. این کار در وضعی خاص حرام یا مکروه شمرده میشود.
پیشینه احتباء به پیش از اسلام بازمیگردد. اعراب پیش از اسلام معمولاً به این صورت مینشستهاند. در حدیثهایی از پیامبر گرامی۹ احتباء تکیهگاه عرب خوانده شده است.[۳] از آنجا که بسیاری از اعراب در بیابانها یا خیمهها میزیستند و دیوار و تکیهگاه نداشتند، برای رفع خستگی از این شیوه به عنوان تکیهگاه استفاده میکردند.[۴]
واژههای «اِقعاء»، «قُرْفُصاء» و «احتیاک» از واژههای مرتبط با همین موضوعند. واژهشناسان و فقیهان معانی گوناگون برای اقعاء بیان کردهاند؛ از جمله نوعی احتباء که دستها به جای این که روی ساقهای پا قرار گیرند، بر زمین تکیه میکنند.[۵] معنای دیگرش این است که شخص به گونهای بنشیند که باسنهایش بر روی زمین قرار گیرد و به پشت تکیه زند.[۶] برخی نیز اقعاء را قرار دادن انگشتان پا بر زمین و نشیمنگاه بر پشت پاشنه پا میدانند.[۷] قرفصاء نیز نوعی از احتباء است که به جای استفاده از پارچه، دستها روی ساقها قفل و تکیهگاه میشوند.[۸]
احکام فقهی احتباء: در فقه اسلام، اصل احتباء جایز و مباح است؛ اما در موارد خاص دارای احکامی است:
۱. احتباء شخص مُحْرم و حاضر در مسجدالحرام: به نظر فقیهان امامی، احتباء شخص مُحْرم و نیز کسی که در مسجدالحرام حضور دارد، مکروه است.[۹] مستند فقهی این حکم، حدیثهایی مانند روایتهای حماد بن عثمان و عبدالله بن سنان از امام صادق۷ است که محرم و حاضر در مسجدالحرام را از این کار نهی کردهاند.[۱۰] حِکمت این حکم، پاس داشتن حرمت و عظمت کعبه[۱۱]، پرهیز از احتمال آشکار شدن عورت[۱۲] و خوابآلودگی و باطل شدن وضو[۱۳] یاد شده است. از سوی دیگر، در روایت زراره از امام باقر۷ به احتباء ایشان کنار کعبه تصریح شده است.[۱۴] برخی از فقیهان به روشهایی میان این دو دسته حدیث سازگاری پدید آوردهاند؛ از جمله:
أ. حمل روایت زراره بر بیان جواز احتباء و حرام نبودن آن.[۱۵] ب. مقید بودن حکم کراهت به حالتی که فرد در معرض کشف عورت باشد.[۱۶] ج. حمل حدیثهای دلالتگر بر کراهت، بر محدوده مسجدالحرام در زمان پیامبر گرامی۹ و حمل روایت جواز بر محدوده توسعه یافته آن پس از عصر پیامبر.[۱۷]
۲. احتباء در غیر حالت احرام و خارج از مسجدالحرام: به نظر فقیهان امامی، احتباء در غیر حالت احرام و نیز بیرون از مسجدالحرام کراهت ندارد و تنها در صورت پوشیده نبودن عورت، حرام به شمار میرود.[۱۸] مستند فقهی این حکم، حدیثهایی از جمله روایت سماعه از امام صادق۷[۱۹] و نیز روایتهای گوناگون[۲۰] در سیره پیامبر گرامی۹ و امامان: و همچنین سخن پیامبر۹ است که احتباء به طور مطلق یا در مسجد را دیوار و تکیهگاه عرب خوانده است[۲۱]، بدون این که از آن نهی کرده باشد.
فقیهان اهل سنت احتبا در حال احرام یا در مسجدالحرام را مکروه به شمار نیاوردهاند.[۲۲] در پارهای از منابع اهل سنت، از احتباء بهگونه مطلق نهی شده است.[۲۳] عموم فقیهان اهل سنت آن را تنها در صورت پوشیده نبودن عورت حرام شمرده و در دیگر حالتها جایز دانستهاند.[۲۴] مستند آنها، حدیثهای نبوی است که تنی چند از صحابه مانند جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید خدری گزارش کردهاند.[۲۵]
تنها مورد کراهت احتباء در فقه اهل سنت، احتبای شخص حاضر در نماز جمعه هنگام خطبهخوانی امام جمعه است. بر پایه مذاهب مالکی[۲۶]، حنبلی[۲۷] و حنفی[۲۸] و نیز ظاهر سخن شافعی[۲۹] احتباء در این حال نیز جایز است؛ اما شاگردان شافعی و فقیهان پیرو او آن را مکروه دانستهاند.[۳۰] مستند آنان، روایت نبوی است که نمازگزاران جمعه را از احتباء هنگام خطبه نماز جمعه بازداشته است.[۳۱] فقیهان دیگر مذاهب اهل سنت، برای جواز احتباء در نماز جمعه، به ادلهای مانند احتبای پیامبر گرامی۹ در نمازهای مستحب و قیاس آن با احتباء در هنگام خطبه[۳۲]، استناد نموده یا با مناقشه در سند روایت[۳۳] و توجیه متن آن[۳۴] به حلّ تعارض آن با دیگر روایتها[۳۵] پرداختهاند. علت کراهت این احتباء از دید مکروهشمارندگان این است که زمینه خواب و بطلان وضو را فراهم ساخته[۳۶]، نیز مانع دقت در شنیدن خطبه نماز جمعه میشود.[۳۷]
۳. احتباء در نماز: در فقه اسلامی از احتباء در نماز سخن نرفته است. اما از اقعاء در نماز سخن گفتهاند. نظر مشهور فقیهان شیعه با استناد به روایتها[۳۸]، کراهت اقعاء در نماز است.[۳۹] معنای اقعاء از دید آنان، قرار دادن انگشتان پا بر زمین و نشیمنگاه بر پشت پاشنه پاست.[۴۰] فقیهان اهل سنت در معنای اقعاء اختلاف نظر دارند و همگی آن را در تشهد و پس از سجده نماز مکروه میشمرند.[۴۱]
پانویس
- ↑ العین، ج۳، ص۳۰۸؛ الصحاح، ج۶، ص۲۳۰۷؛ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۳۲، «حبو».
- ↑ الصحاح، ج۲، ص۱۳۲؛ معجم مقاییس اللغه، ج۲، ص۱۳۲؛ النهایه، ج۱، ص۳۳۵، «حبو».
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۶۲؛ امثال الحدیث، ص۱۵۱-۱۵۲؛ کنز العمال، ج۱۵، ص۳۰۷.
- ↑ المجازات النبویه، ص۲۰۰؛ مواهب الجلیل، ج۲، ص۵۴۶؛ شرح اصول الکافی، ج۱۱، ص۱۴۲.
- ↑ غریب الحدیث، ابن سلام، ج۲، ص۱۰۸-۱۰۹؛ غریب الحدیث، حربی، ج۱، ص۶۰؛ تحفة الفقهاء، ج۱، ص۱۴۲.
- ↑ الصحاح، ج۶، ص۲۴۶۵؛ نک: المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۲۶.
- ↑ بدایة المجتهد، ج۱، ص۱۱۴؛ المجموع، ج۳، ص۴۳۶؛ تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ غریب الحدیث، ابن سلام، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۱؛ ج۲، ص۱۰۹؛ ج۳، ص۵۷؛ الصحاح، ج۳، ص۱۰۵۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۱۱۸.
- ↑ الجامع للشرایع، ص۲۳۰؛ الدروس، ج۱، ص۳۸۸، ۴۷۴؛ الحدائق، ج۱۵، ص۵۶۵.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۳۶۶، ۵۴۶؛ تهذیب، ج۵، ص۴۵۳.
- ↑ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۱۹۸؛ علل الشرایع، ج۲، ص۴۴۶.
- ↑ مدارک العروه، ج۱۲، ص۴۲۴.
- ↑ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۱، «حبو»؛ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.
- ↑ الکافی، ج۴، ص۲۳۹-۲۴۰.
- ↑ مرآة العقول، ج۱۷، ص۱۰۰.
- ↑ مدارک العروه، ج۱۲، ص۴۲۴.
- ↑ مرآة العقول، ج۱۷، ص۱۰۰-۱۰۱.
- ↑ المبسوط، طوسی، ج۲، ص۱۵۸؛ وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۱۱۱.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۶۳.
- ↑ نک: مناقب، ج۳، ص۲۱۱؛ وسائل الشیعه، ج۱۳، ص۲۶۶؛ بحارالانوار، ج۴۶، ص۳۵۳؛ ج۹۶، ص۵۳.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶۶۲، ح۲, ۳.
- ↑ نک: المدونة الکبری، ج۱، ص۴۶۱؛ حواشی الشروانی، ج۴، ص۱۶۲.
- ↑ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.
- ↑ فتح الباری، ج۱۱، ص۶۷؛ عمدة القاری، ج۴، ص۷۵؛ کشاف القناع، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ صحیح البخاری، ج۲، ص۲۴۹؛ ج۷، ص۴۱-۴۲؛ صحیح مسلم، ج۶، ص۱۵۴.
- ↑ المدونة الکبری، ج۱، ص۱۴۹؛ مواهب الجلیل، ج۲، ص۵۴۵-۵۴۶.
- ↑ المغنی، ج۲، ص۱۷۱؛ کشاف القناع، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۳۶.
- ↑ الام، ج۱، ص۲۳۵؛ المجموع، ج۴، ص۵۹۲.
- ↑ روضة الطالبین، ج۱، ص۵۳۸؛ مغنی المحتاج، ج۱، ص۲۹۰؛ حواشی الشروانی، ج۲، ص۴۶۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۱، ص۹۶-۹۷؛ سنن الترمذی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۳۶.
- ↑ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۸-۳۰۹.
- ↑ نک: نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.
- ↑ المبسوط، سرخسی، ج۲، ص۳۶؛ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۸.
- ↑ نیل الاوطار، ج۳، ص۳۰۹.
- ↑ مواهب الجلیل، ج۲، ص۵۴۶.
- ↑ الکافی، ج۳، ص۳۳۶؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۳۱۴؛ الاستبصار، ج۱، ص۳۲۷-۳۲۸.
- ↑ الخلاف، ج۱، ص۳۶۰؛ السرائر، ج۱، ص۲۲۷؛ تحریر الاحکام، ج۱، ص۲۵۵.
- ↑ المعتبر، ج۲، ص۲۱۸؛ تحریر الاحکام، ج۱، ص۲۵۵-۲۵۶؛ تذکرة الفقهاء، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ المبسوط، سرخسی، ج۱، ص۲۶؛ المغنی، ج۱، ص۵۶۴؛ المجموع، ج۳، ص۴۳۶، ۴۳۹.
منابع
- الاستبصار: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش
- الام: الشافعی (م.۲۰۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۳ق
- امثال الحدیث: ابن خلاء الرامهرمزی (م.۵۷۶ق.)، به کوشش احمد عبدالفتاح، بیروت، مؤسسة الکتب الثقافیه، ۱۴۰۹ق
- بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق
- بدایة المجتهد: ابن رشد القرطبی (م.۵۹۵ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق
- تحریر الاحکام الشرعیه: العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق۷، ۱۴۲۰ق
- تحفة الفقهاء: علاء الدین السمرقندی (م.۹-۵۳۵ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق
- تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م.۷۲۶ق.)، قم، آل البیت:، ۱۴۱۴ق
- تهذیب الاحکام: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ش
- الجامع للشرایع: یحیی بن سعید الحلی (م.۶۹۰ق.)، به کوشش گروهی از فضلا، قم، سید الشهداء، ۱۴۰۵ق
- الحدائق الناضره: یوسف البحرانی (م.۱۱۸۶ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، ۱۳۶۳ش
- حواشی الشروانی و العبادی: الشروانی (م.۱۳۰۱ق.) و العبادی (م.۹۹۴ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- الخلاف: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش سید علی خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق
- الدروس الشرعیه: الشهید الاول (م.۷۸۶ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۲ق
- روضة الطالبین: النووی (م.۶۷۶ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه
- السرائر: ابن ادریس (م.۵۹۸ق.)، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۱ق
- سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق
- شرح اصول کافی: محمد صالح مازندرانی (م.۱۰۸۱ق.)، به کوشش سید علی عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۱ق
- الصحاح: الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق
- صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق
- صحیح مسلم: مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر
- علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق
- عمدة القاری: العینی (م.۸۵۵ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
- العین: خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، ۱۴۰۹ق
- غریب الحدیث: ابن سلّام الهروی (م.۲۲۴ق.)، به کوشش محمد عبدالمعید خان، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۳۹۶ق
- غریب الحدیث: ابراهیم بن اسحاق الحربی (م.۲۸۵ق.)، به کوشش سلیمان بن ابراهیم، جده، دار المدینه، ۱۴۰۵ق
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، دار المعرفه
- الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش
- کشاف القناع: منصور البهوتی (م.۱۰۵۱ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق
- کنز العمال: المتقی الهندی (م.۹۷۵ق.)، به کوشش صفوة السقاء، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق
- المبسوط فی فقه الامامیه: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه
- المبسوط: السرخسی (م.۴۸۳ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق
- المجازات النبویه: الشریف الرضی (م.۴۰۶ق.)، به کوشش طه محمد، قم، مکتبة بصیرتی
- مجمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق
- المجموع شرح المهذب: النووی (م.۶۷۶ق.)، دار الفکر
- مدارک العروه: علی پناه اشتهاردی، تهران، دار الاسوه، ۱۴۱۷ق
- المدونة الکبری: مالک بن انس (م.۱۷۹ق.)، مصر، مطبعة السعاده
- مرآة العقول: المجلسی (م.۱۱۱۱ق.)، به کوشش رسولی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش
- المعتبر: المحقق الحلی (م.۶۷۶ق.)، مؤسسة سید الشهداء، ۱۳۶۳ش
- معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق
- مغنی المحتاج: محمد الشربینی (م.۹۷۷ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۳۷۷ق
- المغنی: عبدالله بن قدامه (م.۶۲۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه
- من لا یحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق
- مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق
- مواهب الجلیل: الحطاب الرعینی (م.۹۵۴ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۶ق
- النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.۶۰۶ق.)، به کوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش
- نیل الاوطار: الشوکانی (م.۱۲۵۵ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۹۷۳م
- وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، آل البیت(ع)، ۱۴۱۲ق.
احجاج: Ñ نیابت
احجار البیت: Ñ احجار الزیت