بنیساج
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:E ebrahimi در تاریخ ۲۱ مرداد ۱۳۹۷ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
بنیساج: سلسلهای از امیران ایرانی راهدار حرمین و حاکم آذربایجان در سده سوم ق. بنیساج از سال 276 تا 319ق. در آذربایجان، اَران و گاه ارمنستان و حدود ری حکومت کردند[۱] از امیران ساجی، منصب راهداری حرمین به ابوساج دیوداد بن دیودست (266ق.) ، محمد افشین فرزند دیوداد (288 ق.) ، و ابوالقاسم یوسف بن دیوداد (288ق.) رسید و حکومت آذربایجان تنها از آن دو تن اخیر شد و خود ابوساج به رغم نقش اساسی در برآمدن خاندانش، به این مهم دست نیافت؛ ساجیان نخست در روستاهای جَنبَکاکِث و سویدَک در آسیای میانه سکونت داشتند[۲] در این مناطق، مواد نخست سلاحهای آهنین به دست میآمد و در فرغانه ساخته میشد و به سرزمینهای دیگر تا بغداد صادر میگشت. [۳] نسبت ساجی از زندگی آنها در خانههایی از نی مانند کپرنشینان امروزین، نشات گرفته است[۴]پارهای محققان ریشه نامهایی همچون «دیوداد» و «دیودست» را در فرهنگ قوم و زبان سُغدی جستجو کرده و گفتهاند که اینان پیش از فتح ماوراء النهر به دست مسلمانان که دیو را بر خلاف زردشتیان میستودهاند، پیرو یکی از آیینهای کهن آریایی بودهاند[۵] بر پایه دیدگاه دیگر، ساجیان اصالتاً از فرغانیهای بودایی بودند و نامهای نامانوس آنها از سنت و فرهنگ این سرزمینها گرفته شده است[۶] نام دیوداد فرزند دیودست را به گونههای دیگر نیز آوردهاند[۷] معرفی این خاندان با عنوان ساجدی به جای ساجی که در برخی از منابع معاصر آمده، [۸] آشکارا خطا است. امیران ساجی، به ویژه یوسف، در دوران حکومت خود در شهرهایی همچون اردبیل، مراغه، و بَردَعه آذربایجان دارالضرب داشتند که نشانه رونق اقتصادی در قلمرو آنان بود[۹] اکنون در موزه دولتی ارمیتاز پترزبورگ سکههایی از یوسف بن ابوساج موجود است که محل ضرب آن طی سالهای 293 تا 312ق. در شهرهای بردعه، مراغه و اردبیل بوده است[۱۰] از آغاز ورود ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، آگاهی روشنی در دست نیست. شماری از پژوهشگران معاصر با توجه به استیلای مسلمانان بر اُسروشَنه یا اشروسنه، از مناطق کهن ماوراء النهر، و اسلام آوردن واپسین امیر آن جا به دست مامون (حک: 198-218ق.) برآنند که ابوساج در همین دوره یااندکی بعد اسلام آورده است[۱۱]ساجیان را از کهنترین سلسلههای ایرانی مخالف خلافت عباسی (حک: 132-656ق.) دانستهاند[۱۲] این نظر که ساجیان خاندانی علمی، دارای جایگاه سیاسی و اجتماعی مؤثر بوده و در برابر قشریگرایی دستگاه خلافت مبارزه کردند، [۱۳] با آگاهیهای موجود از ساجیان که فرماندهانی جنگجو و مردانی سختکوش و پر هیبت بودند، سازگار نیست. اصل مخالفت آنها با دستگاه خلافت عباسی در برهههای خاص، رخدادی پذیرفتنی است؛ اما بُعد علمی آنها در منابع گزارش نشده است. در تحلیلی دیگر، موقعیت یافتن ساجیان را به کوشش خلافت عباسی برای کسب قدرت از طریق حاکمان و خاندانهای محلی توانمند پیوند دادهاند. گفتهاند که ساجیان نمونهای مهم از اینگونه خاندانها بودند که توجه خلفای عباسی را به خود جلب کردند. بدین سان، عباسیان بر سپاهی مرکب از آذربایجانیان و وابستگان به خاندانهای فئودالی ساجی تکیه کردند[۱۴] آغاز گزارشها از آمدن ساجیان به دستگاه خلافت عباسی، به 222ق. بازمیگردد که به موجب آن، ابوساج از سرداران افشین فرمانده سپاه خلیفه عباسی بود[۱۵] و برای نبرد با بابک خرمدین از سوی معتصم (حک: 218-227ق.) به آذربایجان فرستاده شد و در راس دستهای از سواران اُشروسِنی از خود دلیری نشان داد. ابوساج در سال224ق. فرماندهی سپاهی از دماوند را بر عهده داشته که برای نبرد با مازیار، حکمران محلی طبرستان، اعزام شد[۱۶] ابوساج در ماموریت سرکوب منکجور، حاکم ارمنستان شد[۱۷] و با تغییر خلیفه، به سبب خدماتش در سال 244ق. از سوی متوکل عباسی (حک: 232-247ق.) به بازرسی راه مکه مامور شد[۱۸] در 249ق. ابوساج پس از سرکوبی شورش تَنوخِیها در قِنَسرین در شمال سوریه، حکمران آن جا شد[۱۹] در سال 251ق. ابوساج به کاخ ابن هبیره، تختگاه عاملان و راهداران در12 فرسخی بغداد، رفت. در همین اوان، سرپرستی کوفه و سرزمینهای پیرامون را به او سپردند[۲۰] قصر ابن هبیره را یزید بن عمر بن هبیره فزاری، حکمران اموی عهد مروان بن محمد، ساخت[۲۱] و به دلیل استقرار کارگزاران در آن، نقشی مهم در مراقبت و نگهبانی از راهها داشت. در رونق این ناحیه کوشش شد و باریکه آبی از فرات به آن کشیدند[۲۲] شمار منزلگاههای کوفه تا مکه 31 مورد و مسافتش از طریق مدینه حدود 845 میل و از طریق نجد 745 میل (حدود 1300کیلومتر) بود. فید درست در میانه این مسیر و منزل پانزدهم بود و به سبب داشتن موقعیت مناسب نظامی، بازار و امکانات رفاهی برای حاجیان، به عنوان پایگاه راهداران انتخاب شده بود. حاجیان وسایل و کالاهاشان را در این شهر به امانت میگذاشتند[۲۳] از گزارشها برمیآید که ساجیان و سپاه زیر نظر آنها پاسداری از منزلگاهها و راهها و بدرقه حاجیان و کاروان عراق و رفت و آمدهای این مسیر طولانی را بر عهده داشتند؛ ابوساج در همین سال (251ق.) چند بار با تُرکها جنگید و سرکرده آنها، بایکباک، را که مایه ناامنی شده بود، همراه گروهی از ترکها کشت و شماری را اسیر کرد[۲۴] و باقیمانده ترکها و مغربیان را از عراق بیرون راند[۲۵] گویا در همین سال در بازگشت از مکه، 36 نفر از اعراب راهزن را که مزاحم امنیت حاجیان شده بودند، دستگیر کرد و آنها را روانه زندان بغداد کرد[۲۶] ابوساج پس از خلافت یافتن معتز در 252ق. موقعیتی استوار یافت و فرمان حکومت سواد، کناره رود فرات، را گرفت[۲۷] و مامور پاسداری از راه کوفه تا حجاز شد؛ ابوساج در انجام ماموریت راهداری مکه سیاستهای اجرایی ویژه به کار بست. او در هر منطقه فرماندهی با نیروی کافی مستقر کرد. یک تن را به انبار و فردی دیگر را به کوفه فرستاد و کسانی را روانه قصر ابن هبیره نمود و همراه این فرماندهان، نظامیانی برای انجام ماموریت فرستاد. از سوی دیگر، ابوساج دستهای نظامی، سواره و پیاده، برای بررسی قلمرو و موقعیت راهها و بیرون راندن راهزنان تعیین کرد[۲۸] به گزارش طبری، ابوساج برای ایجاد امنیت در راهها، دستههای ویژه کوچک سامان داد و آنها را مامور بازرسی راهها و منزلگاهها کرد[۲۹] سپس خود به بغداد آمد و در آن شهر با گروهی از طالبیان به سرکردگی ابوهاشم جعفری که قصد رفتن به کوفه داشت، روبهرو گشت و مانع سفر آنها شد. سیاست دیگر ابوساج در مراقبت از راه کوفه تا مکه، شناسایی و جلب گروههای مشکوک بود[۳۰] ابوساج شاید به جبران آن چه در گذشته در خدمت به عباسیان و پشت کردن به فرماندهان نامدار ایرانی کرده بود، در نبرد دیر العاقول میان یعقوب لیث و معتمد عباسی، به هواداری از سپاه ایران شرکت جست. از این رو، از چشم الموفق برادر معتمد افتاد و اموال و املاکش مصادره شد[۳۱] بعدها وی امیر مصر و قنسرین و مرزهای شام (عواصم) شد[۳۲] و حکمرانی اهواز در 261ق. به او سپرده گشت و به سود عباسیان با زنگیان جنگید[۳۳] همه اینها برای دور کردن او از پایتخت خلافت بود. وی سرانجام به سال 266ق. در جندیشاپور درگذشت[۳۴] در سال 266ق. حکمرانی حرمین و راهداری مکه را ابوالمسافر محمد بن ابوساج دیوداد، ملقب به افشین، از پدرش دریافت کرد[۳۵] بر پایه گزارشی دیگر، محمد بن ابوساج امارت راه مکه و حرمین را از عمرو بن لیث/علی بن لیث)[۳۶] صفاری (حک: 265-287ق.) گرفت[۳۷] محمد بن ابوساج آن گاه که به مکه رسید، با ابن مخزومی که مدعی همین مقام بود، جنگید و او را شکست داد[۳۸] در گزارش دیگر آوردهاند که به سال 266ق. پس از غارت کَسوه کعبه از سوی گروهی از اعراب، محمد بن ابوساج به مکه آمد و پس از سلطه بر ابن مخزومی که امیر مکه بود، از جانب خلیفه، حکم حکمرانی حرمین را دریافت نمود[۳۹] به روایت ابن فهد مکی (م. 922ق.) عمرو بن لیث ولایت مکه را از خلیفه گرفت و به محمد بن ابوساج واگذار نمود[۴۰] گزارش تاریخ سیستان در اعطای ولایت سرزمینهایی بسیار از بغداد و ایران تا هند و سند و منصب عمل الحرمین* به عمرو از سوی خلیفه[۴۱] این نظر را تایید میکند. به نظر میرسد امارت وی بر راههای حج، ولایت عقد و شرف بوده نه ولایت مستقیم؛ یعنی از طریق عمرو بن لیث این منصب را عهدهدار بوده است. محمد بن ابوساج تا 269ق. قبایل بدوی را که در مسیر کاروانهای حاجیان راهزنی میکردند، سرکوب نمود و رَحبه و قِرقِیسیا را تصرف کرد و عامل انبار و راه فرات شد[۴۲] محمد بن ابوساج در 273ق. با کمک خُمارویه بن طولون حاکم مصر، بر جزیره از شهرهای عراق و موصل تسلط یافت[۴۳] اندکی بعد، دچار اختلاف شدند و در 275ق. در نبرد میان آن دو، محمد شکست خورد[۴۴] در 276ق. محمد بن ابوساج برای سرکوب علویان از معتمد عباسی فرمان یافت و راهی آن جا شد[۴۵] همچنین او به حکمرانی آذربایجان دست یافت[۴۶] سپس بر عبدالله بن حسن همدانی، حاکم مراغه که سر به شورش برداشته بود، چیره شد و تا 280ق. آذربایجان و اران را به تصرف خود درآورد[۴۷] او در 285ق. از فرمان خلیفه سر باززد و به نام افشین (لقب پادشاهان اسروشنه) در آذربایجان ادعای استقلال کرد[۴۸] در گزارشی دیگر آمده است که در 288ق. کههارون بن محمدهاشمی امیر حاج بود، محمد بن ابوساج فرماندهی راهها و منزلگاهها را بر عهده داشت و پس از موسم حج، سپاه خود را به سوی جده رهسپار کرد[۴۹] در سال 288ق. وبا آذربایجان را فراگرفت[۵۰] و محمد بن ابوساج و 700 تن از یارانش را به کام مرگ فرستاد[۵۱] پس از او فرزندش دیوداد به حکمرانی آذربایجان برگزیده شد؛ اما عمویش ابوالقاسم یوسف بن ابوساج (حک: 250-315ق.) با او مخالفت کرد و به جنگش برخاست و شکستش داد و به حکومت رسید. دیوداد ناچار شد به بغداد برود. او بعدها به خدمت حامد بن عباس، وزیر مقتدر عباسی، درآمد[۵۲] یوسف بن ابوساج در 271ق. در دوران خلافت معتمد عباسی ولایت مکه یافت. در این سال، احمد طایی که حاکم مدینه و راهدار منازل مدینه تا مکه بود، غلامش بدر را به امارت حج برگزیده بود. یوسف بن ابوساج نزدیک درهای مسجدالحرام با امیر حاج درگیر شد. در این میان، حاجیان جانبدار بدر شدند و یوسف بن ابوساج را دستگیر و روانه زندان بغداد کردند[۵۳] پس از چندی خلیفه عباسی یوسف بن ابوساج را حکمرانی آذربایجان داد. یوسف پایتخت خود را از مراغه به اردبیل انتقال داد و حصار مراغه را ویران کرد[۵۴] چندی بعد از اطاعت مقتدر عباسی سر باززد و بیاجازه خلیفه، سَمباط پادشاه ارمنستان را کشت و ری و قزوین و زنجان و ابهر را گرفت و لشکر خلیفه را شکست داد[۵۵] سپس سپاه خلیفه توانست یوسف بن ابوساج را شکست دهد. وی چند سال متواری بود و در 310ق. اسیر و زندانی شد[۵۶] در گزارش ابن کثیر آمده که وی به سال310ق. آزاد شد[۵۷] پس از آزادی، خلیفه عباسی او را حکومت آذربایجان، ابهر، ری، قزوین و زنجان داد[۵۸] یوسف بن ابوساج در 313ق. همدان را تصرف کرد[۵۹] گفتهاند که محدوده شمالی سرزمین زیر فرمانش تا دربند قفقاز ادامه داشت و او سد دربند را برای مصونیت از خطر هجوم روسها و همسایگان شمالی مرمت کرد و اران و شروان را بدین وسیله در امان داشت[۶۰] خلیفه عباسی در315ق. پس از ناامن شدن راه عراق به حجاز و قتل حاجیان و غارت کاروانها از سوی قرمطیان، یوسف را به نبرد آنها گسیل داشت. اما یوسف شکست خورد و اسیر قرمطیان شد و به دست ابوطاهر قرمطی* به قتل رسید[۶۱] از این هنگام تا نزدیک دو دهه، قرمطیان بر راههای اصلی کاروان حاجیان سلطه یافتند و پس از سرقت حجرالاسود و چیره شدن بر طریق حجاز، خود به کاروانها اجازه عبور میدادند؛ ابوالمسافر فتح بن محمد افشین که به فرمانروایی آذربایجان رسید، در 317ق. به دست مفلح یوسفی در اردبیل مسموم گشت[۶۲] جانشینان بعد ساجیان در قلمرو پهناور آنها از ارمنستان تا ری، یاران و غلامان یوسف بن ابوساج، از جمله وصیف شیروانی، مفلح و دیسم بن ابراهیم بودند[۶۳]
پانویس
- ↑ اران از دوران باستان، ص442؛ نک: تاریخ ادبیات در ایران، ج1، ص217.
- ↑ صورة الارض، ج2، ص506.
- ↑ ترکستاننامه، ج1، ص378.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص179، «پاورقی.
- ↑ نک: اران از دوران باستان، ص443.
- ↑ نک: مجمل التواریخ، ص369.
- ↑ نک: صورة الارض، ج2، ص506؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص363؛ وفیات ابن خلکان، ج6، ص415.
- ↑ زبده تاریخ کرد و کردستان، ج2، ص29.
- ↑ صورة الارض، ص353-354.
- ↑ اران از دوران باستان، ص458.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510، «ابوالساج.
- ↑ نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص3، «مقدمه.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص9، «مقدمه.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج9، ص47؛ الکامل، ج6، ص472-473؛ اران از دوران باستان، ص443.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص86؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج5، ص510.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص475-478.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص210؛ الکامل، ج7، ص86.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج2، ص497.
- ↑ البلدان، ص145؛ امراء الکوفه، ص649-651.
- ↑ البلدان، ص145؛ الاخبار الطوال، ص350.
- ↑ البلدان، ص145؛ الاعلاق النفیسه، ص308-309.
- ↑ نک: احسن التقاسیم، ص254؛ الاعلاق النفیسه، ص174-182؛ الملامح الجغرافیه، ص31.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص327-333؛ تجارب الامم، ج4، ص353؛ الکامل، ج7، ص157.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص354؛ الکامل، ج7، ص168.
- ↑ امراء الکوفه، ص649.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص353؛ الکامل، ج7، ص168.
- ↑ نک: تجارب الامم، ج4، ص347-349.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص353.
- ↑ الکامل، ج7، ص168.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص442-443؛ الکامل، ج7، ص290-292.
- ↑ اعلام النبلاء، ج1، ص192.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص440.
- ↑ الکامل، ج7، ص333؛ امراء الکوفه، ص651.
- ↑ اتحاف الوری، ج2، ص355.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص427.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص549؛ العقد الثمین، ج2، ص180؛ غایة المرام، ج1، ص456.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص332.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص39.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص456-457.
- ↑ تاریخ سیستان، ص234-235.
- ↑ تاریخ طبری، ج9، ص549؛ تاریخ طبری، ج9، ص553؛ تاریخ طبری، ج9، ص590؛ تاریخ طبری، ج9، ص613-621؛ تاریخ طبری، ج9، ص628؛ الکامل، ج7، ص333.
- ↑ تاریخ موصل، ج2، ص121؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص415؛ البدایة و النهایه، ج11، ص51.
- ↑ تجارب الامم، ج4، ص483؛ الکامل، ج7، ص428.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص16.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص56.
- ↑ الکامل، ج7، ص491؛ النجوم الزاهره، ص115-116.
- ↑ الکامل، ج7، ص491.
- ↑ العقد الثمین، ج2، ص332.
- ↑ الکامل، ج7، ص509؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج21، ص32؛ تاریخ الموصل، ج2، ص160.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص84؛ تجارب الامم، ج5، ص17، 129.
- ↑ تاریخ طبری، ج10، ص8؛ المنتظم، ج12، ص244.
- ↑ صورة الارض، ص335.
- ↑ نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص99-103؛ الکامل، ج8، ص99-102.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص144.
- ↑ تجارب الامم، ج5، ص140؛ الکامل، ج8، ص136-137.
- ↑ الکامل، ج8، ص144-145.
- ↑ اران از دوران باستان، ص451-452.
- ↑ تاریخ طبری، ج11، ص111؛ نظری به تاریخ آذربایجان، ص133.
- ↑ نظری به تاریخ آذربایجان، ص134.
- ↑ البدایة و النهایه، ج11، ص167؛ تاریخ شروان و دربند، ص108-109.
منابع
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، 1408ق.
- احسن التقاسیم: المقدسی البشاری (م. 380ق.)، قاهره، مکتبة مدبولی، 1411ق.
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- اران از دوران باستان تا آغاز عهد مغول: عنایت الله رضا، تهران، وزارت امور خارجه، 1386ش.
- الاعلاق النفیسه: ابن رسته (م. قرن3ق.)، بیروت، دار صادر، 1892م.
- اعلام النبلاء: محمد راغب الطباخ (م. 1951م.)، حلب، دار القلم العربی، 1408ق.
- امراء الکوفه و حکامها: محمد علی آل خلیفه، به کوشش صلواتی، تهران، مؤسسة الصادق7، 1425ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- البلدان: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابنخلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ ادبیات در ایران: ذبیح الله صفا، تهران، فردوس، 1378ش.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ سیستان: ناشناخته (م. قرن5ق.)، به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، پدیده خاور، 1366ش.
- تاریخ شروان و دربند: ولادیمیر مینورسکی (م. 1966م.)، ترجمه خادم، به کوشش معتمدی، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1375ش.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ الموصل: یزید بن محمد ازدی (م. 334ق.)، به کوشش احمد عبدالله، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1427ق.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. 421ق.)، ترجمه امامی، تهران، سروش، 1376ش.
- ترکستاننامه: واسیلی بارتولد (م. 1930م.)، ترجمه کشاورز، تهران، آگاه، 1366ش.
- دانشنامه جهان اسلام: زیر نظر حداد عادل و دیگران، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، 1378ش.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
- زبده تاریخ کرد و کردستان: محمد امین زکی بیک (م. 1948م.)، ترجمه روشن اردلان، تهران، توس، 1381ش.
- صورة الارض: محمد بن حوقل (م. قرن4ق.)، بیروت، دار صادر، 1938م.
- العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
- غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، 1409ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- مجمل التواریخ و القصص: به کوشش ملک الشعرای بهار، تهران، خاور، 1318ش.
- الملامح الجغرافیة لدروب الحجیج: عبدالمجید البکر، جده، تهامه، 1401ق.
- المنتظم: ابن جوزی (م. 597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- النجوم الزاهره: یوسف بن تغری بردی (م. 874ق.)، قاهره، به کوشش شلتوت و دیگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومی، 1392ق.
- نظری به تاریخ آذربایجان: محمد جواد مشکور، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1375ش.
- وفیات الاعیان: ابن خلکان (م. 681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.