تحفةالعراقین

از ویکی حج

سفرنامه منظوم حجسروده خاقانی شروانی شاعر سده ششم قمری است. او شاعری را نزد ابوالعلاء گنجوی یاد گرفت و بعدها با میانجگری او به دربار شروانشاه راه یافت. خاقانی در سال (595ق.) در شهر تبریز درگذشت.شعر خاقانی شعری بسیر فنی است و در برخی موارد پیچیدگی های بیانی باعث شده تا محتوای اشعار دور از دسترس قرار گیرد. سفر حج در زندگی خاقانی نقطه ی عطفی است چرا که در اثر آن به کلی متحول شده و رویه ی قبلی خود را کنار گذاشته و یک زندگی نو را شروع می کند؛ و حتی به خاطر این کار مورد غضب حاکم وقت قرار میگرد چرا که قبلا با وی خیلی مرتبط بوده ولی بعد از حج ارتباطش را با وی بسیار کم می کند.

در مورد عنوان اصلی این کتاب اختلاف نظر بین عما وجود دارد ولی نظری که مشهور است اینست که اسم اصلی آن  ختم الغرائب بوده است؛ اما در مورد اینکه چرا که آن را تحفةالعراقین نامیده اند دلیلی جز حدس و گمان در دسترس نیست. در مورد نگارش این کتاب نیز عده ای از علما بر این باورند که خاقانی این کتاب را قبل از سفر حج نوشته و نه در حین آن ولی عده ای به دلیل وجود برخی ابیات می گویند بعد از سفر حج نگاشته شده و عده ای بر این باورند که مدت نگارش آن طولانی بوده و از آغز سفر شروع شده و تا آخر آن ادامه داشته است.

تحفة العراقین که در قالب مثنوی و در شش مقاله سروده شده، شرح دو سفر خاقانی، یکی به عراق عجم و دیگری به حجاز، به قصد حج است. این موضوع با حواشی شاعرانه فراوان از جمله مناجات‌ها و مدح شخصیت‌های سیاسی و علمی و نیز شرحی مختصر از زندگی خصوصی خاقانی همراه است. مقاله ی دوم این سفرنامه در مورد سفر خاقانی است به عراق عجم که برای نزدیک شدن به دربار سلجوقی و برای رهایی از شر شروانشاه سروده شده است. مقاله ی سوم این کتاب که شرح سفر حج از آن آغاز می شود به وصف راه حج و اتفاقاتی که برسر نویسنده خواهد آمد و بزرگان که در مسیر با آنها مواجه خواهد شد پرداخته است. در مقاله ی چهارم نیز به وصف مکه و مدینه پرداخته شده است. بخش پایانی کتاب هم بخش از زندگی نامه ی خاقانی است.

این کتاب برای اولین بار در هند به صورت سنگی چاپ شد.

معرفی نویسنده

افضل الدین بدیل بن علی بن عثمان که شرح حال‌نگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفته‌اند، [۱][۲][۳] از بزرگان شعر فارسی در (سده ششم‌ق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او به درستی معلوم نیست. گویا وی در سال(520ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.[۴]گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش کافی الدین عمر بن عثمان که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. [۵] سپس مدتی نزد ابوالعلاء گنجوی فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیست ساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540ق.) به دربار منوچهر بن فریدون شروانشاه (حک: 514-555ق.) راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش اخستان شروانشاه (حک: 555-575ق.) درآمد. در آغاز «حقایقی» تخلص می‌کرد و بعد از پیوستن به دربار، لقب خاقانی (منسوب به خاقان منوچهر) یافت. از شاعران معاصر وی، جز استادش ابوالعلاء گنجوی و شاگردش مجیرالدین بیلقانی که پس از چندی با هر دو به دشمنی گرایید، می‌توان از نظامی گنجوی و رشیدالدین و طواطکه با او دوستی داشتند، اشاره کرد. خاقانی به سال (595ق.) در تبریز درگذشت و در مقبرة الشعرای این شهر مدفون شد.[۶][۷][۸]

ویژگیهای شعر خاقانی

خاقانی از بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان ادب پارسی است که بیش از هر چیز به دلیل قدرت تصویرگری و خیال‌پردازی در اشعارش و نیز استفاده از تشبیهات و ترکیبات تازه، ستوده شده است. شعر او فنی و دشوار است و نزد وی پروراندن شکل و صورت بیان بیش از محتوای آن‌که بیشتر در پیچیدگی‌های بیانی از دسترس دور شده، اهمیت دارد.[۹][۱۰]از وی جز دیوان شعر، منظومه تحفة العراقین و منشآت او به نثر باقی مانده است. مدح پادشاهان و بزرگان سیاسی و علمی و ادبی، گلایه از روزگار، حبسیه، مرثیه، زهد و عرفان، و بزمو وصف طبیعت از مفاهیم پرتکرار شعرهای خاقانی است.[۱۱][۱۲][۱۳] حج و بزرگداشت حرمین و ستایش پیامبر(ص) اسلام نیز از مهم‌ترین مضامین اشعار او است. خاقانی دو بار به سفر حج رفت؛ بار نخست در سال (551ق.) و بار دوم میان سال‌های (569 و570ق.) و جز منظومه تحفة الحرمین چندین قصیده در وصف کعبه و مکه و مدینه و شرح سفر خود به حجاز بر جای نهاد که از مشهورترین و بهترین نمونه‌ها در ادب فارسی به شمار می‌روند.[۱۴][۱۵][۱۶]به دلیل چیره‌دستی در ستایش پیامبر(ص)، او را حسّان العجم لقب دادند. مشهور است که در سفرش به حج، یکی از شعرهایش را با مَطلع «صبح از حمایل فلک آهیخت خنجرش» به زر نگاشتند.[۱۷][۱۸][۱۹]منظومه تحفة الحرمین نیز از شهرتی بسزا در ادب فارسی برخوردار است و مورد تقلید برخی از شاعران پس از وی قرار گرفته است.[۲۰]

اثر حج در زندگی خاقانی

سفر حج در زندگی فکری خاقانی همچون نمودی از تحول فکری و معنوی وی حائز اهمیت بود. با این‌که او در دربار شروانشاهان جایگاهی بلند داشت و به ویژه در سال‌های آغازین ورودش به دربار منوچهر شروانشاه مورد توجه وی بود، نوعی وسوسه معنوی درونی که از گرایش وی به زهد و عرفان سرچشمه می‌گرفت، او را به سرعت از موقعیت خود به عنوان شاعری مدیحه‌سرا ناخشنود کرد.[۲۱]وی در طرح و پرداخت‌اندیشه‌های عرفانی تا حدودی از سنایی که الگوی او بود، پیروی کرده است؛ اما گرایش وی به زهد و تصوف هیچ گاه چنان عمیق نشد که مانند سنایی به عزلت کامل روی آورد.[۲۲][۲۳] بیشتر شرح حال‌نگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آورده‌اند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهم‌ترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر(ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا با هنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند. .[۲۴] وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت می‌کرد و از درباریان دوری می‌گزید. این‌گونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.[۲۵][۲۶][۲۷][۲۸]آورده‌اند که خاقانی آرزوی حج‌گزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروانشاه روبه‌رو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروانشاه اجازه حج یافت.[۲۹][۳۰]

عنوان اصلی تحفةالعراقین

عنوان تحفة العراقین که از دیرباز بر این منظومه اطلاق شده، نام اصلی آن نیست. برخی از پژوهشگران بر اساس آن چه در جمله آخر مقدمه برخی از نسخ خطی آمده، نام اصلی کتاب را تحفة الخواطر و زبدة الضمائر دانسته و این نام را با محتوای منظومه که حاوی نکاتی بسیار از‌اندیشه‌های اصلی خاقانی و شرح حال او است، متناسب می‌دانند.[۳۱][۳۲]بازشناسی قدیم‌ترین نسخه موجود از کتاب که در سال (593ق.) یعنی دو سال پیش از وفات خاقانی کتابت شده، نشان می‌دهد که نام اصلی این مثنوی ختم الغرائب بوده است. این نام در صفحات اول و آخر این نسخه ضبط شده و در کنار برخی شواهد دیگر، نشان می‌دهد که نام اصلی کتاب، ختم الغرائب بوده است.[۳۳]

علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین

در باره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمی‌توان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، به خصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه عراق و شام را بس» .[۳۴] دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنان‌که برخی پژوهشگران گفته‌اند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمین‌های داخلی ایران شامل شهرهایی مانند کرمانشاه، همدان، اصفهان و ری که بدان جبل نیز می‌گفتند) و خراسان نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل عبدالرزاق اصفهانی و سپس به عراق عرب تحفه فرستاده است.[۳۵][۳۶][۳۷]دلیل ساده‌تر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.[۳۸]

شیوه ی نگارش کتاب

مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیده‌های او در این سفر است که در سال (551ق.) به پایان رسیده است.[۳۹][۴۰]برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان می‌دهد و در آن‌ها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یک جا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن استطاعتمالی ابراز ناخرسندی کرده است. .[۴۱] آگاهی‌های موجود در تحفة العراقین در باره افراد و مکان‌ها نیز آن قدر جزئی نیست که وجود آن‌ها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.[۴۲] .[۴۳] برخی از پژوهشگران شکل روایت خاقانی در این منظومه را نیز تایید این نظر دانسته‌اند. خاقانی در اثر خود سخنی از سفرش به حج به میان نیاورده است. او که منظومه را خطاب به آفتاب سروده، آفتاب را دعوت کرده تا از آسمان به زمین بیاید و به سفر در زمین پردازد و به حج رود. بدین ترتیب، ادامه تحفة العراقین شرح سفر حجی است که به شکلی شاعرانه به آفتاب نسبت داده شده است؛ گویی خاقانی که خود پیشتر راه حج را طی کرده، آفتاب را به این سفر دعوت و منازلی را که در طول راه طی خواهد کرد، برایش وصف می‌کند و به ستایش کسانی که در شهرها خواهد دید، می‌پردازد. با این دیدگاه، خاقانی این منظومه را چند سال پیش از سفر حج سروده و نسخه‌ای از آن را به عراق و خراسان فرستاده و پس از سفر حج، بر آن مقدمه‌ای نگاشته و آن را به جمال الدین اصفهانی، وزیر موصل، تقدیم کرده است. این مقدمه منثور که به یقین در کنار رود دجله در عراق نگاشته شده، در بسیاری از نسخه‌های خطی تحفة العراقین وجود ندارد. به احتمال، این دسته از نسخ خطی از روی نسخه‌ای که خاقانی پیش از سفر حج به خراسان فرستاده، کتابت شده‌اند.[۴۴] با این همه، نمی‌توان سفرنامه بودن تحفة الحرمین را به یقین منتفی دانست. برخی از محققان وجود ابیاتی را که اشاره به حضور شاعر در شروان دارد، مربوط به دوران پس از سفر و بازگشت خاقانی به زادگاهش و شاهدی بر آن می‌دانند که این منظومه در میانه سفر نگاشته نشده؛ بلکه در پایان سفر به نظم کشیده شده است.[۴۵]گروهی نیز سرایش و نگارش منظومه را فرایندی بلند می‌دانند که پیش از سفر حج آغاز شده و در پی اتمام سفر و بازگشت خاقانی به شروان در سال (522ق.) به شکل نهایی درآمده است.[۴۶][۴۷][۴۸]بدین ترتیب، این دسته از ابیات را شاید بتوان رهاورد حضور خاقانی در شروان در پی سفر حج و یا باقی‌مانده قسمت‌هایی از منظومه دانست که خاقانی پیش از رفتن به حج سروده بوده است. نسبت دادن حج به آفتاب را نیز می‌توان تنها تمهیدی شاعرانه برشمرد که پیامد منطقی روش خاقانی در خطاب به آفتاب در سراسر منظومه است.

محتوای کتاب

تحفة العراقین در قالب مثنوی در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفت‌وگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر(ص) پرداخته است. .[۴۹] در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده .[۵۰] و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است. .[۵۱] در مقاله چهارم، به ستایش کعبه .[۵۲] و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر(ص) و مناجات با ایشان پرداخته است. .[۵۳] او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش جمال الدین موصلی و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهی‌هایی به دست داده است. .[۵۴]

مقاله ی دوم کتاب

سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار سلطان محمد بن محمود سلجوقی (حک: 547-554ق.) صورت گرفته است.[۵۵] .[۵۶] وی به وصف زیبایی‌های طبیعی سرزمین کهستان (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین‌گشای خون‌ریز» (به احتمال، اشاره به اسماعیلیان نزاری) سخت گلایه کرده است. .[۵۷] او همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشه‌وران کهستان پرداخته و آنان را فریب‌کار دانسته است. .[۵۸] خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، مورد توجه بزرگان و صاحب‌منصبان قرار گرفت. .[۵۹] او که قصد نزدیک شدن به در باره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمان بر عهده جلال الدین درگزینی بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود. .[۶۰] خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک غرور و خودبینی و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربی‌اندر داد.[۶۱] .[۶۲] او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروانشاه حاضر بود در ازای ستاندن آن از خاقانی دهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت. .[۶۳]

مقاله ی سوم کتاب

شرح سفر حج از مقاله سوم آغاز می‌شود؛ جایی که خاقانی آفتاب را به سفر در زمین فراخوانده و در ادامه از آن چه در سفر از سر خواهد گذراند و سرزمین‌هایی که خواهد دید و بزرگانی که به حضورشان خواهد رفت، برایش شرح داده است. نخستین منزل سفر حج آفتاب، لشکرگاه سلطان محمد بن محمود سلجوقی بوده که در آن هنگام یعنی میانه سال (551ق.) در اردوگاهی نزدیک همدان اقامت داشته است. آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به بغداد و بارگاه خلیفه المقتفی بالله (حک: 530-555ق.) برود. خاقانی در این جا، افزون بر یادکرد زیبایی‌های طبیعی شهرها و راه‌ها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است. .[۶۴] وی در سفر حج خود مورد احترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار می‌آمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یاد کرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.[۶۵] .[۶۶] خاقانی در وصف کوفه که مسافر حج باید در پی بغداد از آن می‌گذشت، به ستایش بارگاه امام علی(ع) پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشک‌آگین و بهشت‌آسا شمرده است. .[۶۷]

راه بیابانی حج

با گذر از کوفه، سفر حاجی در راه بیابانی حج آغاز می‌شد. در تحفة العراقین از دشواری‌های سفر بادیه که همه سفرنامه‌نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سروده‌هایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.[۶۸]بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پسته‌ای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است. .[۶۹] آب باران جمع شده در مشربه‌ها و چاه‌های بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمان‌کننده استسقاء دانسته است. .[۷۰] وی که وادی بطحا را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمه‌های زبور و آواز مغنیان دل‌انگیزتر شمرده است. [۷۱] بیان خاقانی در باره مکان‌های مکه، وصف‌هایی کوتاه و شاعرانه و خالی از آگاهی‌های جغرافیایی و تاریخی است. وی بعد از وصف ذات العرق، احرام‌گاه عراقیان، و شرح حال حاجیان و احرام بستن آنان، با زبانی شاعرانه به وصف دشت عرفات و جمعیت بسیار آن پرداخته و گروه صوفیان، عالمان و غازیان (لشکریان) حاضر در عرفات را ستوده .[۷۲] و سپس به وصف شاعرانه جبل الرحمه،مزدلفه، مشعر الحرام، جمره عقبه، منی، مکه، حجرالاسود، زمزم، ناودان کعبه، صفا، مروه و... پرداخته است. .[۷۳]

مقاله ی چهارم

در پی زیارت کعبه و اختصاص دادن مقاله چهارم به مدح آن، خاقانی سخن خود را در باره مدینه با وصف نخلستان مدینه آغاز کرده و به ستایش مدینه و مرقد پیامبر(ص) پرداخته و سخن را در مدح وی و راز و نیاز با او به درازا کشانده است. [۷۴] خاقانی در پی مدینه، از شام و موصل سخن گفته است. گویا در سفر خود از مدینه همراه با کاروان شام به آن دیار و سپس موصل رفته است. او شام را ستوده؛ اما از مصر به بدی یاد کرده است. در این کار، وی تحت تاثیر اختلافی است که میان شاهان سلجوقی و خلیفه عباسی با حاکمان مصر یعنی فاطمیان (297-556ق.) که واپسین سال‌های قدرت خود را در مصر سپری می‌کردند، حاکم بوده است.[۷۵] .[۷۶] خاقانی در تحفة العراقین جز مدح سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی، به مناسبت سخن در باره هر شهر و دیار، به ستایش گروهی از اهل علم یا بزرگان آن پرداخته است. در همدان از سید علاء الدوله فخر الدین عربشاه (م. 584ق) که رئیس همدان و از سادات نامدار دوران سلجوقیان بود و نقابت علویان را بر عهده داشت[۷۷]و نیز سه پسر او به نام‌های مجدالدین خلیل، فخرالدین و عمادالدین به نیکی سخن رانده است. .[۷۸] از جمله اهل علم همدان نیز کافی الدین احمد قاضی همدان، مجدالدین ابوالقاسم بن جعفر قزوینی، مجدالدین ابوجعفر، امام الدین ابوالعلاء حسن بن احمد عطار(م. 569)، و علاء الدین رازی را ستوده است.[۷۹] در بغداد به مدح شهاب الدین ابونصر یوسف دمشقی و برادرش فخرالدین و ابوالحسن محمد بن مبارک (م. 552)، فخرالدین احمد ذوالمناقب، ضیاء الدین امام ابونجیب، عزالدین ابولفضل محمد سعید اشعری .[۸۰] و در شام به مدح ضیاء الدین عمر نسوی پرداخته است. .[۸۱] خاقانی در منظومه خود، بیش از همه، جمال الدین محمد اصفهانی وزیر شاهان زنگی موصل (حک 521-648) را ستوده و منظومه خویش را به او تقدیم کرده است. .[۸۲] جمال الدین اصفهانی شخصیت ممتاز و مورد احترام سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی و به سخاوتمندی نامبردار بود و به دلیل ساختن بناهای عام المنفعه و به ویژه بازسازی برخی ساختمان‌های کعبه که خاقانی در اشعار خود به آن‌ها اشاره کرده، با لقب «جواد اصفهانی»* خوانده می‌شد.[۸۳] .[۸۴]

بخش پایانی کتاب

پایان‌بخش این مثنوی، آگاهی‌هایی سودمند در باره رخدادهای زندگی خاقانی است. در این بخش، خاقانی با گلایه از اوضاع زندگی خود، به مدح و شکرگزاری از پدر و مادرش پرداخته و از عمویش کافی الدین علی بن عثمان و پسر عمویش وحیدالدین عثمان بن عمر به نیکی و بزرگی یاد کرده و از سال‌های علم‌آموزی نزد آن دو سخن رانده است. .[۸۵]

چاپ‌های کتاب

کهن‌ترین چاپ‌های تحفة العراقین آن‌ها است که در هند به شکل سنگی به چاپ رسیده است. از این کتاب، پنج نسخه در قرن (نوزدهم م.) در اکبرآباد، لکنهو و لاهور به چاپ رسیده است. نخستین چاپ سربی تحفة العراقین به سال (1954م.) در مجموعه کلیات ابجدی و ضمن شرحی است که میر محمد اسماعیل خان ابجدی بر این منظومه نگاشته و در لکنهوی هند به چاپ رسیده است. نخستین تصحیح انتقادی این منظومه را دکتر یحیی قریب در دهه (30 ش.) به دست داد که در چاپخانه سپهر به چاپ رسید و بعدها به همت انتشارات امیرکبیر در سال (1357ش.) تجدید چاپ شد. چاپ بعدی منظومه، تصویر نسخه خطی یافت شده در کتابخانه ملی اتریش بود که به شکل نسخه‌برگردان با مقدمه ایرج افشار در سال (1385ش.) به همت انتشارات میراث مکتوب و با همکاری انتشارات فرهنگستان علوم اتریش در تهران به چاپ رسید. در دهه هشتاد ش. دو تصحیح دیگر از این کتاب منتشر شد. تصحیح دکتر یوسف عالی عباس‌آباد از این کتاب را انتشارات سخن در سال (1386ش.) با عنوان ختم الغرائب به چاپ رساند. به سال (1387ش.) تصحیح علی صفری آق‌قلعه به دست انتشارات میراث مکتوب در 830 صفحه در قطع وزیری با عنوان تحفة العراقین (ختم الغرائب) به چاپ رسید که نسخه مورد مراجعه در این مقاله بوده است.

پانویس

  1. تذکرة الشعراء، ص63.
  2. تذکره آتشکده، ص24.
  3. خاقانی شروانی، ص52-60.
  4. خاقانی شروانی، ص41، 69، 146-157.
  5. تحفةالعراقین، مقدمه، ص26، 216
  6. سخن و سخنوران، ص642.
  7. تاریخ ادبیات درایران، ج2، ص776-782.
  8. خاقانی شروانی، ص87.
  9. رخسار صبح، ص175، 184.
  10. تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص291.
  11. خاقانی شاعر دیرآشنا، ص55-60.
  12. رخسار صبح، ص199-204.
  13. تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص780.
  14. دیوان خاقانی، ص88، 95-215، 368.
  15. رخسار صبح، ص201.
  16. تاریخ ادبیات در ایران، ج2، ص779-780.
  17. تاریخ ادبیات ایران از دوران باستان، ص287.
  18. رخسار صبح، ص5.
  19. دیوان خاقانی، ص17، «مقدمه.
  20. تاریخ ادبیات درایران، ج5، ص1079، 1725، 1295.
  21. خاقانی شروانی، ص239-245.
  22. تاریخ ادبیات درایران، ج2، ص566.
  23. خاقانی شاعر دیر آشنا، ص57-60.
  24. تحفةالعراقین،ص 171-173
  25. تذکرة الشعرا، ص34.
  26. تذکرة نتایج الافکار، ص261.
  27. دیدار با کعبه جان، ص17.
  28. سخن و سخنوران، ص621
  29. تذکرة الشعراء، ص63.
  30. دیوان خاقانی، ص18-20 «مقدمه.
  31. مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55.
  32. خاقانی شروانی، ص269-270.
  33. ختم الغرایب، ص18-21، «مقدمه»، ص1، 219.
  34. تحفةالعراقین، ص248
  35. مقدمه تحفة الخواطر، ص54-55.
  36. خاقانی شروانی، ص270، 271.
  37. جغرافیای تاریخی، ص200.
  38. مثنوی تحفة العراقین، صمو، «مقدمه.
  39. سخن و سخنوران، ص626.
  40. رخسار صبح، ص37.
  41. تحفةالعراقین، ص140-141
  42. مقدمه تحفة الخواطر، ص23-30.
  43. تحفةالعراقین، ص31
  44. مقدمه تحفة الخواطر، ص23-25، 53
  45. مثنوی تحفة العراقین، ص«مب»، «مقدمه.
  46. ختم الغرایب، ص29.
  47. خاقانی شروانی، ص270.
  48. دیدار با کعبه جان، ص145.
  49. تحفةالعراقین، ص13-25
  50. تحفةالعراقین، ص27-79
  51. تحفةالعراقین، ص81-135
  52. تحفةالعراقین، ص137-145
  53. تحفةالعراقین، ص147-176
  54. تحفةالعراقین، ص177-248
  55. خاقانی شروانی، ص268، 272، 276.
  56. تحفةالعراقین، ص32
  57. تحفةالعراقین، ص33-35
  58. تحفةالعراقین، ص35-36
  59. تحفةالعراقین، ص38-41
  60. تحفةالعراقین، ص42-46
  61. خاقانی شروانی، ص271-273، 277.
  62. تحفةالعراقین، ص47-48
  63. تحفةالعراقین، ص50-53
  64. تحفةالعراقین، ص87-116
  65. خاقانی شروانی، ص314.
  66. تحفةالعراقین، ص179
  67. تحفةالعراقین، ص117-119
  68. نک: حج در ادب فارسی، ص216.
  69. تحفةالعراقین119-120
  70. تحفةالعراقین، ص121
  71. تحفةالعراقین، ص121-123
  72. تحفةالعراقین، ص123-127
  73. تحفةالعراقین، ص127-135
  74. تحفةالعراقین، ص149-176
  75. خاقانی شروانی، ص325-326.
  76. تحفةالعراقین، ص179-182
  77. نک: راحة الصدور، ص45
  78. تحفةالعراقین، ص94-98
  79. تحفةالعراقین، ص99-104
  80. تحفةالعراقین، ص114-116
  81. تحفةالعراقین، ص197
  82. تحفةالعراقین، ص182-197
  83. العقد الثمین، ج2، ص308-312
  84. تحفةالعراقین، ص192
  85. تحفةالعراقین، ص210-225

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تحفةالعراقین.

*تذكرة الشعراء. *تذكره آتشكده. *خاقاني شرواني. *سخن و سخنوران. *تاريخ ادبيات درايران. *رخسار صبح. *تاريخ ادبيات ايران از دوران باستان. *خاقاني شاعر ديرآشنا. *ديوان خاقاني. *تذكرة نتايج الافكار. *ديدار با كعبه جان. *مقدمه تحفة الخواطر. *ختم الغرايب. *مثنوي تحفة العراقين. *حج در ادب فارسي. *راحة الصدور. *العقد الثمين.