ابوسفیان: تفاوت میان نسخه‌ها

۱۲ بایت حذف‌شده ،  ‏۴ ژوئن ۲۰۱۹
جز
جایگزینی متن - ' </ref>' به '</ref>'
جز (جایگزینی متن - '<ref> ' به '<ref>')
جز (جایگزینی متن - ' </ref>' به '</ref>')
خط ۴۰: خط ۴۰:
در دوره بعثت پیامبر(ص) تا هجرت به مدینه، ابوسفیان از اصلی‌ترین دشمنان اسلام و پیامبر(ص) شناخته می‌شود.<ref>نک: الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۷.</ref> پیشینه این دشمنی به دوران دعوت مخفیانه پیامبر(ص) بازمی‌گردد. در آن دوره، ابوسفیان با گروهی از مشرکان قریش، مسلمانانی را که پنهانی نماز می‌گزاردند، دشنام داد و سعد بن ابی‌وقاص تازه مسلمان، با استخوان شتر یکی از مشرکان را زخمی کرد.<ref>الکامل، ج۲، ص۶۰.</ref> پس از هجرتِ شماری از مسلمانان به حبشه، ابوسفیان، عمرو بن عاص و عمارة بن ولید را با هدایایی نزد نجاشی فرستاد تا زمینه بازگرداندن آنان را به مکه فراهم سازد.<ref>ذخائر العقبی، ص۲۰۸.</ref> در همان حال، جاذبه قرآن و اسلام، او و دیگر سران شرک را به خود جذب می‌کرده است.<ref>السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۵۰۵.</ref>
در دوره بعثت پیامبر(ص) تا هجرت به مدینه، ابوسفیان از اصلی‌ترین دشمنان اسلام و پیامبر(ص) شناخته می‌شود.<ref>نک: الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۷.</ref> پیشینه این دشمنی به دوران دعوت مخفیانه پیامبر(ص) بازمی‌گردد. در آن دوره، ابوسفیان با گروهی از مشرکان قریش، مسلمانانی را که پنهانی نماز می‌گزاردند، دشنام داد و سعد بن ابی‌وقاص تازه مسلمان، با استخوان شتر یکی از مشرکان را زخمی کرد.<ref>الکامل، ج۲، ص۶۰.</ref> پس از هجرتِ شماری از مسلمانان به حبشه، ابوسفیان، عمرو بن عاص و عمارة بن ولید را با هدایایی نزد نجاشی فرستاد تا زمینه بازگرداندن آنان را به مکه فراهم سازد.<ref>ذخائر العقبی، ص۲۰۸.</ref> در همان حال، جاذبه قرآن و اسلام، او و دیگر سران شرک را به خود جذب می‌کرده است.<ref>السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۵۰۵.</ref>


هنگامی که سران شرک در مکه از تسلیم پیامبر(ص) نا امید شدند، کوشیدند هوادارانش را از او دور سازند. از همین رو، ابوسفیان و ابوجهل از ابوطالب خواستند تا محمد(ص) را به آنان بسپارد و به جای او عُمارة بن ولید را به فرزندی بپذیرد.<ref>الحجة الذاهب، ص۳۵۴.</ref> در آستانه هجرتِ پیامبر(ص) به مدینه پس از بیعت عقبه دوم، ابوسفیان و دیگر اشراف قریش در‌دار الندوه گرد آمدند تا درباره شیوه برخورد با پیامبر گفت‌وگو کنند. این روز را بعدها «یوم الزحمه» خواندند.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۶۶.</ref> ابوسفیان هنگام هجرت پیامبر(ص) به مدینه، سُراقة بن مالک، قیافه‌شناس مَدلِجی، را فرستاد که ردّ پای پیامبر را تا غار تعقیب کند.<ref>ثمار القلوب، ص۱۲۰-۱۲۱. </ref>
هنگامی که سران شرک در مکه از تسلیم پیامبر(ص) نا امید شدند، کوشیدند هوادارانش را از او دور سازند. از همین رو، ابوسفیان و ابوجهل از ابوطالب خواستند تا محمد(ص) را به آنان بسپارد و به جای او عُمارة بن ولید را به فرزندی بپذیرد.<ref>الحجة الذاهب، ص۳۵۴.</ref> در آستانه هجرتِ پیامبر(ص) به مدینه پس از بیعت عقبه دوم، ابوسفیان و دیگر اشراف قریش در‌دار الندوه گرد آمدند تا درباره شیوه برخورد با پیامبر گفت‌وگو کنند. این روز را بعدها «یوم الزحمه» خواندند.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۶۶.</ref> ابوسفیان هنگام هجرت پیامبر(ص) به مدینه، سُراقة بن مالک، قیافه‌شناس مَدلِجی، را فرستاد که ردّ پای پیامبر را تا غار تعقیب کند.<ref>ثمار القلوب، ص۱۲۰-۱۲۱.</ref>


==راه‌اندازی جنگ‌های گوناگون علیه مسلمانان مکه==
==راه‌اندازی جنگ‌های گوناگون علیه مسلمانان مکه==
خط ۴۷: خط ۴۷:
در رخدادی که به جنگ بدر انجامید، ابوسفیان با ۷۰ سوار، کاروانی تجاری را رهبری می‌کرد. پیش از آن، در همان حال که کاروان را از شام به حجاز بازمی‌گرداند، خبرها را جست‌وجو می‌کرد؛ زیرا بیم داشت که مسلمانان بر او بتازند. او در سرگین چارپایان منطقه بدر، هسته خرما یافت و به آمدن سواران یثربی پی ‌برد. از همین رو، مسیرش را تغییر داد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۳، ۲۴.</ref> و با آگاه شدن از ورود مسلمانان به بدر، شتابان از معرکه گریخت. سپس کسی را نزد سپاه قریش فرستاد و از آنان خواست تا به مکه بازگردند. اما ابوجهل بر جنگ تا نابودی مسلمانان پای فشرد. سرانجام در کنار آب‌های بدر جنگی رخ داد که به شکست قریش و کشته شدن و اسارت شمار درخور توجه سران شرک انجامید. حنظله پسر ابوسفیان در شمار کشته شدگان و عمرو پسر دیگرش در زمره اسیران بودند.<ref>الدرر، ص۱۱۱.</ref> (← غزوه بدر)
در رخدادی که به جنگ بدر انجامید، ابوسفیان با ۷۰ سوار، کاروانی تجاری را رهبری می‌کرد. پیش از آن، در همان حال که کاروان را از شام به حجاز بازمی‌گرداند، خبرها را جست‌وجو می‌کرد؛ زیرا بیم داشت که مسلمانان بر او بتازند. او در سرگین چارپایان منطقه بدر، هسته خرما یافت و به آمدن سواران یثربی پی ‌برد. از همین رو، مسیرش را تغییر داد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۳، ۲۴.</ref> و با آگاه شدن از ورود مسلمانان به بدر، شتابان از معرکه گریخت. سپس کسی را نزد سپاه قریش فرستاد و از آنان خواست تا به مکه بازگردند. اما ابوجهل بر جنگ تا نابودی مسلمانان پای فشرد. سرانجام در کنار آب‌های بدر جنگی رخ داد که به شکست قریش و کشته شدن و اسارت شمار درخور توجه سران شرک انجامید. حنظله پسر ابوسفیان در شمار کشته شدگان و عمرو پسر دیگرش در زمره اسیران بودند.<ref>الدرر، ص۱۱۱.</ref> (← غزوه بدر)


ابوسفیان اگر چه نمی‌توانست در جنگ بدر حضور داشته باشد، پس از بازگشت شکست خوردگان قریشی از بدر عهد کرد که تن نشوید و خود را نیاراید<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> تا هنگامی که با محمد نبرد کند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۵۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۰.</ref> او و همراهانش در ذی قعده سال دوم ق.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱.</ref> بیابان نجد را پیمودند تا به سر قنات کوه نَبیت<ref>معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۵.</ref> رسیدند. ابوسفیان مهمان سلام بن مشکم، خزانه‌دار یهودیان بنی‌نضیر، شد و اخبار مدینه را دریافت کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰.</ref> آن‌گاه مردانی را به این شهر فرستاد. آنان نخلستانی کوچک را در ناحیه عُرَیض آتش زدند<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴.</ref> و با کشتن معبد بن عمرو انصاری<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱. </ref> و هم‌پیمانش، در مردم مدینه هراس افکندند. رسول خدا(ص) آنان را تا قرقرة الکدر دنبال کرد. ابوسفیان و یارانش شتابان گریختند و برای سبک‌کردن بار خود، کیسه‌های آرد خویش را در کشتزارهای اطراف مدینه رها ساختند. از این روی، این غزوه را «سویق» نام نهادند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰.</ref>
ابوسفیان اگر چه نمی‌توانست در جنگ بدر حضور داشته باشد، پس از بازگشت شکست خوردگان قریشی از بدر عهد کرد که تن نشوید و خود را نیاراید<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> تا هنگامی که با محمد نبرد کند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۵۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۰.</ref> او و همراهانش در ذی قعده سال دوم ق.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱.</ref> بیابان نجد را پیمودند تا به سر قنات کوه نَبیت<ref>معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۵.</ref> رسیدند. ابوسفیان مهمان سلام بن مشکم، خزانه‌دار یهودیان بنی‌نضیر، شد و اخبار مدینه را دریافت کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰.</ref> آن‌گاه مردانی را به این شهر فرستاد. آنان نخلستانی کوچک را در ناحیه عُرَیض آتش زدند<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴.</ref> و با کشتن معبد بن عمرو انصاری<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱.</ref> و هم‌پیمانش، در مردم مدینه هراس افکندند. رسول خدا(ص) آنان را تا قرقرة الکدر دنبال کرد. ابوسفیان و یارانش شتابان گریختند و برای سبک‌کردن بار خود، کیسه‌های آرد خویش را در کشتزارهای اطراف مدینه رها ساختند. از این روی، این غزوه را «سویق» نام نهادند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰.</ref>


قریش که پس از جنگ بدر از نا امن شدن راه بازرگانی خود به شام در هراس بود، راه عراق را برگزید. پیامبر(ص) در جمادی الثانی سال سوم ق.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۴.</ref> زید بن حارثه را به آبگاه قِرده در نجد<ref>معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۱۸.</ref> در مسیر راه جدید آنان فرستاد. ابوسفیان در این کاروان، باری سنگین از نقره حمل می‌کرد. بازرگانان قریش مردی از بنی‌بکر بن وائل به نام فرات بن حیان را استخدام کرده بودند تا آنان را راهنمایی کند. ابوسفیان و صفوان بن امیه در تغییر مسیر تجاری قریش نقش فراوان داشتند. در این نبرد غنایم بسیار نصیب مسلمانان شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵. </ref>
قریش که پس از جنگ بدر از نا امن شدن راه بازرگانی خود به شام در هراس بود، راه عراق را برگزید. پیامبر(ص) در جمادی الثانی سال سوم ق.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۴.</ref> زید بن حارثه را به آبگاه قِرده در نجد<ref>معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۱۸.</ref> در مسیر راه جدید آنان فرستاد. ابوسفیان در این کاروان، باری سنگین از نقره حمل می‌کرد. بازرگانان قریش مردی از بنی‌بکر بن وائل به نام فرات بن حیان را استخدام کرده بودند تا آنان را راهنمایی کند. ابوسفیان و صفوان بن امیه در تغییر مسیر تجاری قریش نقش فراوان داشتند. در این نبرد غنایم بسیار نصیب مسلمانان شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵.</ref>


جنگ احد از رخدادهایی بود که ابوسفیان در آن نقشی مهم داشت.‌ اندیشه برپایی این جنگ به شکست قریش در بدر بازمی‌گردد. پس از آن که کاروان تجاری ابوسفیان (عیر) و سپاه جنگی قریش (نفیر) به مکه بازگشتند، برخی از مردان قریش همچون عکرمة بن ابی‌جهل، صفوان بن امیه، عبدالله بن ابی‌ربیعه و دیگر بازماندگان کشتگان بدر نزد ابوسفیان رفتند و همگی بر آن شدند که از بازرگانان مکه بخواهند تا با سرمایه‌ای که در کاروان دارند، جنگی با محمد(ص) را تدارک کنند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۷. </ref> قریش و وابستگان آن همچون قبایل کنانه و تهامه گرد هم آمدند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.</ref> این لشکر به رهبری ابوسفیان<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> در شوال سال سوم ق. در دامنه کوه احد موسوم به «عینین<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴، ۱۷۴.</ref>» فرود آمد. آنان چارپایان خود را در کشتزارهای صَمْغَه، زمینی نزدیک اُحد، رها کردند.<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۴۲۴.</ref> پرچمداری قریش در این جنگ با بنی‌عبدالدار بود که ابوسفیان در برانگیختن آنان نقش فراوان داشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴.</ref> در این نبرد، ابوسفیان تا پای مرگ پیش رفت. او در مصاف با حنظلة بن ابی‌عامر بر زمین افتاد؛ اما پیش از آن که حنظله او را بکشد، ضربه شداد بن اسود به زندگی حنظله پایان داد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹.</ref>
جنگ احد از رخدادهایی بود که ابوسفیان در آن نقشی مهم داشت.‌ اندیشه برپایی این جنگ به شکست قریش در بدر بازمی‌گردد. پس از آن که کاروان تجاری ابوسفیان (عیر) و سپاه جنگی قریش (نفیر) به مکه بازگشتند، برخی از مردان قریش همچون عکرمة بن ابی‌جهل، صفوان بن امیه، عبدالله بن ابی‌ربیعه و دیگر بازماندگان کشتگان بدر نزد ابوسفیان رفتند و همگی بر آن شدند که از بازرگانان مکه بخواهند تا با سرمایه‌ای که در کاروان دارند، جنگی با محمد(ص) را تدارک کنند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۷.</ref> قریش و وابستگان آن همچون قبایل کنانه و تهامه گرد هم آمدند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.</ref> این لشکر به رهبری ابوسفیان<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> در شوال سال سوم ق. در دامنه کوه احد موسوم به «عینین<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴، ۱۷۴.</ref>» فرود آمد. آنان چارپایان خود را در کشتزارهای صَمْغَه، زمینی نزدیک اُحد، رها کردند.<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۴۲۴.</ref> پرچمداری قریش در این جنگ با بنی‌عبدالدار بود که ابوسفیان در برانگیختن آنان نقش فراوان داشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴.</ref> در این نبرد، ابوسفیان تا پای مرگ پیش رفت. او در مصاف با حنظلة بن ابی‌عامر بر زمین افتاد؛ اما پیش از آن که حنظله او را بکشد، ضربه شداد بن اسود به زندگی حنظله پایان داد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹.</ref>


جنگ احد به سبب سرپیچی از فرمان پیامبر(ص) به شکست مسلمانان انجامید. (← جنگ احد) مُثْله‌کردن پیکر حمزه عموی پیامبر(ص) در این جنگ از کارهای هند همسر ابوسفیان بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱.</ref> گویا یکی از علل بازگشت سپاه قریش به مکه پس از شکست مسلمانان، شایعه قتل پیامبر(ص) بوده است. در برخی گزارش‌ها آمده که ابوسفیان پس از جنگ هنوز در پی آسیب رساندن به پیامبر(ص) بوده و مسلمانان به فرمان رسول خدا، در برابر پرسش او از زنده بودن یا نبودن ایشان سکوت کرده‌اند.<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸.</ref> روایت‌های حاکی از اعتقاد استوار ابوسفیان به بت‌پرستی، بیشتر به همین جنگ مربوط می‌شود. او پیش از جنگ از هبل یاری جست<ref>النهایه، ج۳، ص۲۹۴.</ref> و در همین نبرد، دو بت بزرگ را با خود آورد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲. </ref> وی در پایان جنگ، علی(ع) را به لات و عُزّیٰ سوگند داد که آیا محمد۹کشته شده است<ref>تفسیر قمی، ص۱۱۷.</ref> و سپس شعارهای مشرکانه سرداد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۴۷-۴۸؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸-۳۹.</ref> او به اوس و خزرج پیغام داد که دست از یاری عموزاده‌اش بردارند و انصار به او پاسخی درشت دادند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴، ۱۹۵.</ref> ابوسفیان به سواران عبدالقیس که راهی مدینه بودند، گفت این پیغام را به محمد برسانند که برای کندن ریشه مسلمانان بازمی‌گردد. رسول خدا(ص) فرمود: خداوند ما را بس است. و این آیه نازل شد: {الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکم فَاخشَوهُم فَزَادَهُم إِیمَانًا وَقَالُوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیلُ}. (آل‌عمران/۳، ۱۷۳) سپس جنگجویان زخمی و خسته مسلمان، در رکاب پیامبر(ص) تا حمراء الاسد قریشیان را دنبال کردند و به مدینه بازگشتند.<ref>السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۷.</ref> ابن عباس به نقل از پیامبر(ص) می‌گوید: خدا ترس را بر دل ابوسفیان افکند تا به مکه بازگشت.<ref>جامع البیان، ج۴، ص۱۷۷.</ref> وی که پسرش عمرو در بدر به اسارت مسلمانان درآمده بود، برای رهایی او فدیه نپرداخت تا هم خسارت جانی و هم مالی تحمل نکرده باشد. او آن قدر درنگ کرد تا سعد بن نعمان سالخورده دوست بنی‌عمرو بن عوف از انصار مدینه برای عمره رهسپار مکه شد. سپس به رغم تعهد قریش برای عدم تعرض به حاجیان و عمره‌گزاران، او را به گروگان گرفت و به بنی‌عمرو پیغام داد که برای آزادی او راهی بجویند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ج۳، ص۷۳.</ref>
جنگ احد به سبب سرپیچی از فرمان پیامبر(ص) به شکست مسلمانان انجامید. (← جنگ احد) مُثْله‌کردن پیکر حمزه عموی پیامبر(ص) در این جنگ از کارهای هند همسر ابوسفیان بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱.</ref> گویا یکی از علل بازگشت سپاه قریش به مکه پس از شکست مسلمانان، شایعه قتل پیامبر(ص) بوده است. در برخی گزارش‌ها آمده که ابوسفیان پس از جنگ هنوز در پی آسیب رساندن به پیامبر(ص) بوده و مسلمانان به فرمان رسول خدا، در برابر پرسش او از زنده بودن یا نبودن ایشان سکوت کرده‌اند.<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸.</ref> روایت‌های حاکی از اعتقاد استوار ابوسفیان به بت‌پرستی، بیشتر به همین جنگ مربوط می‌شود. او پیش از جنگ از هبل یاری جست<ref>النهایه، ج۳، ص۲۹۴.</ref> و در همین نبرد، دو بت بزرگ را با خود آورد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲.</ref> وی در پایان جنگ، علی(ع) را به لات و عُزّیٰ سوگند داد که آیا محمد۹کشته شده است<ref>تفسیر قمی، ص۱۱۷.</ref> و سپس شعارهای مشرکانه سرداد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۴۷-۴۸؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸-۳۹.</ref> او به اوس و خزرج پیغام داد که دست از یاری عموزاده‌اش بردارند و انصار به او پاسخی درشت دادند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴، ۱۹۵.</ref> ابوسفیان به سواران عبدالقیس که راهی مدینه بودند، گفت این پیغام را به محمد برسانند که برای کندن ریشه مسلمانان بازمی‌گردد. رسول خدا(ص) فرمود: خداوند ما را بس است. و این آیه نازل شد: {الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکم فَاخشَوهُم فَزَادَهُم إِیمَانًا وَقَالُوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیلُ}. (آل‌عمران/۳، ۱۷۳) سپس جنگجویان زخمی و خسته مسلمان، در رکاب پیامبر(ص) تا حمراء الاسد قریشیان را دنبال کردند و به مدینه بازگشتند.<ref>السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۷.</ref> ابن عباس به نقل از پیامبر(ص) می‌گوید: خدا ترس را بر دل ابوسفیان افکند تا به مکه بازگشت.<ref>جامع البیان، ج۴، ص۱۷۷.</ref> وی که پسرش عمرو در بدر به اسارت مسلمانان درآمده بود، برای رهایی او فدیه نپرداخت تا هم خسارت جانی و هم مالی تحمل نکرده باشد. او آن قدر درنگ کرد تا سعد بن نعمان سالخورده دوست بنی‌عمرو بن عوف از انصار مدینه برای عمره رهسپار مکه شد. سپس به رغم تعهد قریش برای عدم تعرض به حاجیان و عمره‌گزاران، او را به گروگان گرفت و به بنی‌عمرو پیغام داد که برای آزادی او راهی بجویند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ج۳، ص۷۳.</ref>


در سال چهارم ق. قبایل عَضَل و قاره با نیرنگ، شش مسلمان را برای تعلیم قرآن و شریعت دعوت کردند؛ ولی به هدف امتیازخواهی از قریش چهار تن از آنان را کشتند و دو تن را به قریش سپردند تا به خون‌خواهی از کشتگان خود بکشند. این حادثه به «رجیع» یا سریه مرثد بن ابی‌مرثد غنوی<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۵.</ref> معروف است. یکی از مسلمانان دستگیر شده، زید بن دَثِنه بود. صفوان بن امیه با یکی از موالی خود به نام نسطاس او را از حرم بیرون برد تا بکشد. گروهی از قریش، از جمله ابوسفیان، برای تماشای قتل او گردآمدند. زید پیش از اعدام، وفاداری خود را به پیامبر(ص) تأکید کرد و موجب شگفتی ابوسفیان شد. ابوسفیان از وی پرسید: آیا دوست داری به جای تو محمد کشته می‌شد؟ وی گفت: دوست ندارم در خانه باشم و خاری به بدن محمد(ص) بخَلَد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۷۹.</ref>
در سال چهارم ق. قبایل عَضَل و قاره با نیرنگ، شش مسلمان را برای تعلیم قرآن و شریعت دعوت کردند؛ ولی به هدف امتیازخواهی از قریش چهار تن از آنان را کشتند و دو تن را به قریش سپردند تا به خون‌خواهی از کشتگان خود بکشند. این حادثه به «رجیع» یا سریه مرثد بن ابی‌مرثد غنوی<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۵.</ref> معروف است. یکی از مسلمانان دستگیر شده، زید بن دَثِنه بود. صفوان بن امیه با یکی از موالی خود به نام نسطاس او را از حرم بیرون برد تا بکشد. گروهی از قریش، از جمله ابوسفیان، برای تماشای قتل او گردآمدند. زید پیش از اعدام، وفاداری خود را به پیامبر(ص) تأکید کرد و موجب شگفتی ابوسفیان شد. ابوسفیان از وی پرسید: آیا دوست داری به جای تو محمد کشته می‌شد؟ وی گفت: دوست ندارم در خانه باشم و خاری به بدن محمد(ص) بخَلَد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۷۹.</ref>


مدتی بعد، پیامبر(ص) به قصد رویارویی با سپاه ابوسفیان عازم بدر شد. ابوسفیان پس از جنگ احد چنین قراری نهاده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱. </ref> او نیز با گروهی از مکه حرکت کرد تا به مجنّه از ناحیه مرّ الظهران رسید<ref>السیر و المغازی، ج۳، ص۲۹۶. </ref>؛ ولی از تصمیم خود بازگشت؛ زیرا‌ اندیشید که قریش با وجود خشکسالی و کمی امکانات، توانایی جنگ با مسلمانان را ندارد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۹-۶۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۸۷.</ref> در همان سال و به روایتی در سال ششم ق.<ref>المقتنی، ص۱۷۷.</ref> پیامبر۹، عمرو بن امیه ضمری و سلمة بن حریس انصاری<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۴.</ref> را مأمور کشتن ابوسفیان کرد<ref>تاریخ خلیفه، ص۷۷.</ref>؛ اما آن دو توفیق نیافتند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۹؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۱۸۷.</ref> همسر ابوسفیان، هند دختر عتبه، نیز در شمار چهار زنی بود که پیامبر(ص) فرمان کشتن آنان را داده بود؛ اما او سرانجام اسلام آورد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۱.</ref> احتمالاً پس از حادثه رجیع، ابوسفیان به گروهی از قریش گفت: آیا کسی محمد را که در بازارها راه می‌رود، نمی‌کشد؟ سپس مردی از اعراب را به سراغ پیامبر(ص) فرستاد؛ اما او نتوانست به هدفش برسد و ناگریز شد که واقعیت را آشکار کند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۴.</ref>
مدتی بعد، پیامبر(ص) به قصد رویارویی با سپاه ابوسفیان عازم بدر شد. ابوسفیان پس از جنگ احد چنین قراری نهاده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱.</ref> او نیز با گروهی از مکه حرکت کرد تا به مجنّه از ناحیه مرّ الظهران رسید<ref>السیر و المغازی، ج۳، ص۲۹۶.</ref>؛ ولی از تصمیم خود بازگشت؛ زیرا‌ اندیشید که قریش با وجود خشکسالی و کمی امکانات، توانایی جنگ با مسلمانان را ندارد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۹-۶۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۸۷.</ref> در همان سال و به روایتی در سال ششم ق.<ref>المقتنی، ص۱۷۷.</ref> پیامبر۹، عمرو بن امیه ضمری و سلمة بن حریس انصاری<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۴.</ref> را مأمور کشتن ابوسفیان کرد<ref>تاریخ خلیفه، ص۷۷.</ref>؛ اما آن دو توفیق نیافتند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۹؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۱۸۷.</ref> همسر ابوسفیان، هند دختر عتبه، نیز در شمار چهار زنی بود که پیامبر(ص) فرمان کشتن آنان را داده بود؛ اما او سرانجام اسلام آورد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۱.</ref> احتمالاً پس از حادثه رجیع، ابوسفیان به گروهی از قریش گفت: آیا کسی محمد را که در بازارها راه می‌رود، نمی‌کشد؟ سپس مردی از اعراب را به سراغ پیامبر(ص) فرستاد؛ اما او نتوانست به هدفش برسد و ناگریز شد که واقعیت را آشکار کند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۴.</ref>


شاید راه‌اندازی جنگ بزرگ احزاب در سال پنجم ق. ناشی از آن باشد که ابوسفیان کوشید با جمع‌آوری مال بیشتر و صرف آن در جنگ، ریشه اسلام را برکند؛ اما منابع، سران یهود بنی‌نضیر را محرّکان اصلی این جنگ می‌دانند. آنان پس از رانده شدن از مدینه، به مکه رفتند و قریش را برای هجوم به مدینه برانگیختند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۵.</ref> ابوسفیان برای اطمینان یافتن از همراهی یهودیان یکتاپرست با خود، آنان را واداشت تا در برابر بتان قریش سجده کنند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> نقش ابوسفیان در این لشکرکشی، جز فرماندهی لشکر قریش<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۰.</ref>، دسیسه برای تحریک سران بنی‌قریظه، تنها قبیله یهودی باقی مانده در مدینه، همچون حُیی بن اَخطب برای شکستن پیمان خود با مسلمانان بود<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۷.</ref> تا شاید پس از رویارویی با مانعی به نام خندق، بتوانند به هدف خود برسند. اما با تدبیر پیامبر(ص) و اقدام نعیم بن مسعود نومسلمان، اتحاد بنی‌قریظه و احزاب از هم گسست.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۷.</ref> بنا بر این، ابوسفیان ناچار شد لشکرِ ناکام احزاب را بازگرداند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۹.</ref> (← غزوه احزاب)
شاید راه‌اندازی جنگ بزرگ احزاب در سال پنجم ق. ناشی از آن باشد که ابوسفیان کوشید با جمع‌آوری مال بیشتر و صرف آن در جنگ، ریشه اسلام را برکند؛ اما منابع، سران یهود بنی‌نضیر را محرّکان اصلی این جنگ می‌دانند. آنان پس از رانده شدن از مدینه، به مکه رفتند و قریش را برای هجوم به مدینه برانگیختند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۵.</ref> ابوسفیان برای اطمینان یافتن از همراهی یهودیان یکتاپرست با خود، آنان را واداشت تا در برابر بتان قریش سجده کنند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> نقش ابوسفیان در این لشکرکشی، جز فرماندهی لشکر قریش<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۰.</ref>، دسیسه برای تحریک سران بنی‌قریظه، تنها قبیله یهودی باقی مانده در مدینه، همچون حُیی بن اَخطب برای شکستن پیمان خود با مسلمانان بود<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۷.</ref> تا شاید پس از رویارویی با مانعی به نام خندق، بتوانند به هدف خود برسند. اما با تدبیر پیامبر(ص) و اقدام نعیم بن مسعود نومسلمان، اتحاد بنی‌قریظه و احزاب از هم گسست.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۷.</ref> بنا بر این، ابوسفیان ناچار شد لشکرِ ناکام احزاب را بازگرداند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۹.</ref> (← غزوه احزاب)
خط ۶۶: خط ۶۶:
پس از صلح حدیبیه، ابوسفیان با وجود دشمنی با پیامبر(ص) نمی‌توانست کاری به زیان اسلام و مسلمانان انجام دهد؛ زیرا پیروزی‌های پیاپی اسلام، افزایش پیوسته شمار مسلمانان و کاهش عدد مشرکان، او را در وضعیت انفعال قرار داده بود. پس از صلح حدیبیه، پیامبر(ص) نامه‌هایی به پادشاهان کشورهای همسایه جزیرة العرب نگاشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۸.</ref> ابوسفیان ادعا کرده که هنگام رسیدن نامه پیامبر(ص) به دست قیصر روم که در شام به سر می‌برده است، وی به قصد بازرگانی در آن‌جا بوده و با قیصر در غزّه<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۳۰.</ref> یا ایلیاء<ref>الآحاد و المثانی، ج۱، ص۳۶۹.</ref> دیدار کرده و به پرسش‌های او درباره پیامبر(ص) پاسخ داده است.<ref>معجم الصحابه، ج۲، ص۱۹؛ الاغانی، ج۶، ص۳۶۷.</ref>
پس از صلح حدیبیه، ابوسفیان با وجود دشمنی با پیامبر(ص) نمی‌توانست کاری به زیان اسلام و مسلمانان انجام دهد؛ زیرا پیروزی‌های پیاپی اسلام، افزایش پیوسته شمار مسلمانان و کاهش عدد مشرکان، او را در وضعیت انفعال قرار داده بود. پس از صلح حدیبیه، پیامبر(ص) نامه‌هایی به پادشاهان کشورهای همسایه جزیرة العرب نگاشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۸.</ref> ابوسفیان ادعا کرده که هنگام رسیدن نامه پیامبر(ص) به دست قیصر روم که در شام به سر می‌برده است، وی به قصد بازرگانی در آن‌جا بوده و با قیصر در غزّه<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۳۰.</ref> یا ایلیاء<ref>الآحاد و المثانی، ج۱، ص۳۶۹.</ref> دیدار کرده و به پرسش‌های او درباره پیامبر(ص) پاسخ داده است.<ref>معجم الصحابه، ج۲، ص۱۹؛ الاغانی، ج۶، ص۳۶۷.</ref>


اما آرامش میان قریش و مسلمانان چندان دوام نیافت. پس از آن‌که قریشیان، بر خلاف عهدنامه حدیبیه، بنی‌بکر بن عبدمناة را در رویارویی با خزاعه هم‌پیمان مسلمانان یاری دادند، عمرو بن سالم و بدیل بن ورقاء، رفیق ابوسفیان، و گروهی دیگر از بزرگان خزاعه به حضور پیامبر(ص) شتافتند و از او یاری خواستند. پیامبر(ص) به این درخواست پاسخ مثبت داد. قریش در آن هنگام خود را ضعیف می‌دید. از این رو، ابوسفیان سراسیمه رهسپار مدینه شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۰۸-۲۰۹. </ref> او در عسفان به بدیل برخورد و به رغم انکار او دانست که از نزد پیامبر(ص) می‌آید. وی در مدینه نتوانست با پیامبر(ص) گفت‌وگو کند؛ اما با شماری از افراد خانواده و اصحاب ایشان گفت‌وگو کرد. دخترش ام حبیبه، ابوبکر، عمر، علی بن ابی‌طالب(ع) و فاطمه۳ از کسانی بودند که ابوسفیان ملتمسانه با آنان گفت‌وگو نمود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۴.</ref> دخترش ام حبیبه به دلیل شرک و نجاست پدرش اجازه نداد که وی بر زیرانداز پیامبر(ص) بنشیند.<ref>الدرر، ص۲۱۲. </ref> این گفت‌وگوها برای ابوسفیان نتیجه‌ای نداشت. پیشنهاد علی(ع) به ابوسفیان را خود قریشیان نوعی بازی دادن او ارزیابی کردند. علی(ع) به شوخی او را فرمان داد که یکجانبه قرارداد را تجدید کند و به سرزمین خود بازگردد.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref>
اما آرامش میان قریش و مسلمانان چندان دوام نیافت. پس از آن‌که قریشیان، بر خلاف عهدنامه حدیبیه، بنی‌بکر بن عبدمناة را در رویارویی با خزاعه هم‌پیمان مسلمانان یاری دادند، عمرو بن سالم و بدیل بن ورقاء، رفیق ابوسفیان، و گروهی دیگر از بزرگان خزاعه به حضور پیامبر(ص) شتافتند و از او یاری خواستند. پیامبر(ص) به این درخواست پاسخ مثبت داد. قریش در آن هنگام خود را ضعیف می‌دید. از این رو، ابوسفیان سراسیمه رهسپار مدینه شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۰۸-۲۰۹.</ref> او در عسفان به بدیل برخورد و به رغم انکار او دانست که از نزد پیامبر(ص) می‌آید. وی در مدینه نتوانست با پیامبر(ص) گفت‌وگو کند؛ اما با شماری از افراد خانواده و اصحاب ایشان گفت‌وگو کرد. دخترش ام حبیبه، ابوبکر، عمر، علی بن ابی‌طالب(ع) و فاطمه۳ از کسانی بودند که ابوسفیان ملتمسانه با آنان گفت‌وگو نمود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۴.</ref> دخترش ام حبیبه به دلیل شرک و نجاست پدرش اجازه نداد که وی بر زیرانداز پیامبر(ص) بنشیند.<ref>الدرر، ص۲۱۲.</ref> این گفت‌وگوها برای ابوسفیان نتیجه‌ای نداشت. پیشنهاد علی(ع) به ابوسفیان را خود قریشیان نوعی بازی دادن او ارزیابی کردند. علی(ع) به شوخی او را فرمان داد که یکجانبه قرارداد را تجدید کند و به سرزمین خود بازگردد.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref>


آن‌گاه سپاه ۱۰.۰۰۰ نفری اسلام رهسپار مکه شد؛ رخدادی که قریش و خزاعه نیز آن را انتظار می‌کشیدند. قریش<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref> از این امر بیمناک<ref>الدرر، ص۲۱۴.</ref> و خزاعه به آن امیدوار بودند. ابوسفیان، بدیل بن ورقاء و حکیم بن حزام از مکه بیرون آمدند تا خبری به دست آوردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۶.</ref> با رسیدن مسلمانان به مَر الظهران، دل عباس بن عبدالمطلب تازه مسلمان، به حال قریش سوخت. او بر شهباء، استر سفید رنگ پیامبر۹<ref>مسائل الامام احمد، ص۱۱۱.</ref> سوار شد تا از قریش بخواهد که برای امان خواستن اقدام کنند. او در اطراف مکه صدای ابوسفیان و بدیل بن ورقاء را شنید که درباره آتش‌های انبوه افروخته اطراف گفت‌وگو می‌کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> وی ابوسفیان را از حقیقت ماجرا آگاه کرد و او را بر پشت مرکب خود نشاند و شتابان راهی اردوگاه مسلمانان شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۱۰-۲۱۱. </ref> مسلمانان با دیدن عموی پیامبر(ص) که بر استر او نشسته، خویشتن‌داری کردند. عمر بن خطاب کوشید که اجازه اعدام ابوسفیان را از پیامبر(ص) بگیرد<ref>الدرر، ص۲۱۶.</ref> و این نشان می‌دهد که حکم اعدام او تا آن زمان هنوز بر جا بوده است. این رخداد برای ابوسفیان نوعی زبونی به شمار می‌آید و بلاذری از آن با تعبیر «اسارت ابوسفیان به دست مسلمانان» یاد کرده است.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۳.</ref>
آن‌گاه سپاه ۱۰.۰۰۰ نفری اسلام رهسپار مکه شد؛ رخدادی که قریش و خزاعه نیز آن را انتظار می‌کشیدند. قریش<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref> از این امر بیمناک<ref>الدرر، ص۲۱۴.</ref> و خزاعه به آن امیدوار بودند. ابوسفیان، بدیل بن ورقاء و حکیم بن حزام از مکه بیرون آمدند تا خبری به دست آوردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۶.</ref> با رسیدن مسلمانان به مَر الظهران، دل عباس بن عبدالمطلب تازه مسلمان، به حال قریش سوخت. او بر شهباء، استر سفید رنگ پیامبر۹<ref>مسائل الامام احمد، ص۱۱۱.</ref> سوار شد تا از قریش بخواهد که برای امان خواستن اقدام کنند. او در اطراف مکه صدای ابوسفیان و بدیل بن ورقاء را شنید که درباره آتش‌های انبوه افروخته اطراف گفت‌وگو می‌کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> وی ابوسفیان را از حقیقت ماجرا آگاه کرد و او را بر پشت مرکب خود نشاند و شتابان راهی اردوگاه مسلمانان شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۱۰-۲۱۱.</ref> مسلمانان با دیدن عموی پیامبر(ص) که بر استر او نشسته، خویشتن‌داری کردند. عمر بن خطاب کوشید که اجازه اعدام ابوسفیان را از پیامبر(ص) بگیرد<ref>الدرر، ص۲۱۶.</ref> و این نشان می‌دهد که حکم اعدام او تا آن زمان هنوز بر جا بوده است. این رخداد برای ابوسفیان نوعی زبونی به شمار می‌آید و بلاذری از آن با تعبیر «اسارت ابوسفیان به دست مسلمانان» یاد کرده است.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۳.</ref>


عباس برای ابوسفیان از پیامبر(ص) امان گرفت و بامداد روز بعد او را نزد رسول خدا(ص) برد تا اسلام بیاورد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۸۶۳.</ref> واقعی یا غیر واقعی بودن اسلام او از دیرباز مورد اختلاف شرح حال‌نویسان بوده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۱۰۶.</ref> به روایت بلاذری، وی در روز اسلام آوردنش از پیامبر خواست اجازه دهد تا به مکه بازگردد و مردم را به اسلام فراخواند<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ اما پیامبر(ص) به این درخواست اعتنا نکرد و به عباس فرمان داد که ابوسفیان را بر فراز تپه‌ای ببرد تا شکوه سپاه اسلام را ببیند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۳۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۵۷.</ref> این اقدام نشانه آن است که پیامبر(ص) ایمان آوردن ابوسفیان را به رغم اسلام آوردنش تأیید نکرده؛ چنان‌که قرآن نیز میان دو مفهوم «اسلام» و «ایمان» فرق نهاده است. (حجرات/۴۹، ۱۴) او که دعوت دینی پیامبر(ص) را تلاش بنی‌هاشم برای کسب وجاهت سیاسی در میان قبایل عرب می‌پنداشت، در آن روز با عباس از گسترش پادشاهی برادرزاده‌اش سخن گفت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۹.</ref> پاسخ‌های نامتناسب او به پرسش‌های پیامبر(ص) در لحظه اسلام آوردن، گواهی روشن بر کراهت او از پذیرش اسلام است؛ رفتاری که حتی دوستش عباس را به خشم آورد.<ref>نک: تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> او از پیامبر پرسید: با لات و عُزّی چه کنم؟<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۱۱.</ref> در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده که چون ابوسفیان منت نهاد که به رسالت او شهادت داده است، فرمود: این را به زبان می‌گویی، نه با دل.<ref>قصص الانبیاء، ص۲۹۳.</ref> با این همه، اهل‌ سنت او را در زمره صحابه به شمار می‌آورند<ref>نک: المعین، ص۲۸؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref>؛ چنان‌که بستی او را در شمار نام‌آوران صحابه مکه شمرده است.<ref>مشاهیر علماء الامصار، ص۴۴.</ref>
عباس برای ابوسفیان از پیامبر(ص) امان گرفت و بامداد روز بعد او را نزد رسول خدا(ص) برد تا اسلام بیاورد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۸۶۳.</ref> واقعی یا غیر واقعی بودن اسلام او از دیرباز مورد اختلاف شرح حال‌نویسان بوده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۱۰۶.</ref> به روایت بلاذری، وی در روز اسلام آوردنش از پیامبر خواست اجازه دهد تا به مکه بازگردد و مردم را به اسلام فراخواند<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ اما پیامبر(ص) به این درخواست اعتنا نکرد و به عباس فرمان داد که ابوسفیان را بر فراز تپه‌ای ببرد تا شکوه سپاه اسلام را ببیند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۳۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۵۷.</ref> این اقدام نشانه آن است که پیامبر(ص) ایمان آوردن ابوسفیان را به رغم اسلام آوردنش تأیید نکرده؛ چنان‌که قرآن نیز میان دو مفهوم «اسلام» و «ایمان» فرق نهاده است. (حجرات/۴۹، ۱۴) او که دعوت دینی پیامبر(ص) را تلاش بنی‌هاشم برای کسب وجاهت سیاسی در میان قبایل عرب می‌پنداشت، در آن روز با عباس از گسترش پادشاهی برادرزاده‌اش سخن گفت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۹.</ref> پاسخ‌های نامتناسب او به پرسش‌های پیامبر(ص) در لحظه اسلام آوردن، گواهی روشن بر کراهت او از پذیرش اسلام است؛ رفتاری که حتی دوستش عباس را به خشم آورد.<ref>نک: تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> او از پیامبر پرسید: با لات و عُزّی چه کنم؟<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۱۱.</ref> در روایتی از پیامبر(ص) نقل شده که چون ابوسفیان منت نهاد که به رسالت او شهادت داده است، فرمود: این را به زبان می‌گویی، نه با دل.<ref>قصص الانبیاء، ص۲۹۳.</ref> با این همه، اهل‌ سنت او را در زمره صحابه به شمار می‌آورند<ref>نک: المعین، ص۲۸؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref>؛ چنان‌که بستی او را در شمار نام‌آوران صحابه مکه شمرده است.<ref>مشاهیر علماء الامصار، ص۴۴.</ref>
خط ۷۵: خط ۷۵:


== زندگی در مدینه ==
== زندگی در مدینه ==
پس از فتح مکه، به نظر می‌رسد که ابوسفیان به مدینه رفته و در آنجا به سر می‌برده است.<ref>نک: التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵۴.</ref> ورود او به مدینه همراه سپاهی بود که از نبرد طائف فراغت یافته بود؛ زیرا چند روز پس از فتح مکه، قبیله ثقیف از هوازن آماده نبرد با مسلمانان شد. آنان در نخستین رویارویی در درّه حنین نزدیک ذوالمجاز با مسلمانان به جنگ پرداختند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۵. </ref> قریشیان نومسلمان، از آن جمله ابوسفیان و فرزندانش، در شمار شرکت‌کنندگان در این جنگ بودند. پیامبر(ص) سهم درخور توجه از غنایم این جنگ را به او بخشید تا دل او و دیگر نومسلمانان را به اسلام گرم سازد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۵؛ نک: الاصابه، ج۳، ص۴۱۳. </ref>
پس از فتح مکه، به نظر می‌رسد که ابوسفیان به مدینه رفته و در آنجا به سر می‌برده است.<ref>نک: التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵۴.</ref> ورود او به مدینه همراه سپاهی بود که از نبرد طائف فراغت یافته بود؛ زیرا چند روز پس از فتح مکه، قبیله ثقیف از هوازن آماده نبرد با مسلمانان شد. آنان در نخستین رویارویی در درّه حنین نزدیک ذوالمجاز با مسلمانان به جنگ پرداختند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۵.</ref> قریشیان نومسلمان، از آن جمله ابوسفیان و فرزندانش، در شمار شرکت‌کنندگان در این جنگ بودند. پیامبر(ص) سهم درخور توجه از غنایم این جنگ را به او بخشید تا دل او و دیگر نومسلمانان را به اسلام گرم سازد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۵؛ نک: الاصابه، ج۳، ص۴۱۳.</ref>


پس از عقب‌نشینی ثقیف به طائف، مسلمانان آن شهر را محاصره کردند. در جریان این محاصره، ابوسفیان و مغیرة بن شعبه به آن‌جا وارد شدند تا زنانی از قریش و بنی‌کنانه را که در آن‌جا بودند، با خود ببرند تا به اسارت درنیایند؛ هر چند آنان از آمدن خودداری کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۲.</ref> مشهور است که ابوسفیان در اواخر زندگی بینایی خود را از دست داد.<ref>مسائل الامام احمد، ص۳۲۵؛ نک: التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۴۵.</ref> برخی از راویان نابینایی او را به جنگ طائف ربط داده و کوشیده‌اند تا فضیلتی برای او ثابت کنند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۷.</ref> اما بعید است کسی که غنیمت‌های فراوان به عنوان «مؤلفة قلوبهم» دریافت می‌کند، به چنین جایگاهی دست یابد.
پس از عقب‌نشینی ثقیف به طائف، مسلمانان آن شهر را محاصره کردند. در جریان این محاصره، ابوسفیان و مغیرة بن شعبه به آن‌جا وارد شدند تا زنانی از قریش و بنی‌کنانه را که در آن‌جا بودند، با خود ببرند تا به اسارت درنیایند؛ هر چند آنان از آمدن خودداری کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۲.</ref> مشهور است که ابوسفیان در اواخر زندگی بینایی خود را از دست داد.<ref>مسائل الامام احمد، ص۳۲۵؛ نک: التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۴۵.</ref> برخی از راویان نابینایی او را به جنگ طائف ربط داده و کوشیده‌اند تا فضیلتی برای او ثابت کنند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۷.</ref> اما بعید است کسی که غنیمت‌های فراوان به عنوان «مؤلفة قلوبهم» دریافت می‌کند، به چنین جایگاهی دست یابد.