۵٬۱۲۵
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '</ref>' به '</ref> ') |
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> ') |
||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
==معرفی نویسنده== | ==معرفی نویسنده== | ||
[[خاقانی شروانی|افضلالدین بدیل بن علی بن عثمان]] که شرححالنگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفتهاند،<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ تذکره آتشکده، ص 24؛ خاقانی شروانی، ص 52-60.</ref> | [[خاقانی شروانی|افضلالدین بدیل بن علی بن عثمان]] که شرححالنگاران نامش را ابراهیم و عثمان نیز گفتهاند،<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ تذکره آتشکده، ص 24؛ خاقانی شروانی، ص 52-60.</ref> از بزرگان شعر فارسی در (سده ششمق.) است. تاریخ تولد خاقانی مانند بسیاری از دیگر رخدادهای زندگی او بهدرستی معلوم نیست. | ||
گویا وی در سال (520 ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.<ref>خاقانی شروانی، ص 41، 69، 146-157.</ref> گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش [[کافیالدین عمر بن عثمان]] که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. | گویا وی در سال (520 ق.) در شهر شماخی شروان از پدری درودگر و مادری که در اصل کنیزی رومی بوده، زاده شد.<ref>خاقانی شروانی، ص 41، 69، 146-157.</ref> گویا پدرش به دلیل تنگدستی مدتی خانواده را ترک گفت و او چند سال زیر نظر عمویش [[کافیالدین عمر بن عثمان]] که طبیب و حکیم بود، تربیت شد. | ||
<ref>تحفةالعراقین، مقدمه، ص 26، 216</ref> | <ref>تحفةالعراقین، مقدمه، ص 26، 216</ref> سپس مدتی نزد ابوالعلاء گنجوی فن شاعری آموخت و هنوز جوانی بیستساله بود که با میانجیگری ابوالعلاء در سال (540 ق.) به دربار [[منوچهر بن فریدون شروان شاه]] (حک: 514-555 ق.) راه یافت و 29 سال در خدمت او بود و سپس به خدمت پسرش [[اخستان شروان شاه]] (حک: 555-575 ق.) درآمد. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۱: | ||
بیشتر شرححالنگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آوردهاند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهمترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر (ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا باهنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند.<ref>تحفةالعراقین، ص 171-173</ref> | بیشتر شرححالنگاران سفر حج خاقانی را همچون مرزی میان دو مرحله زندگی وی به شمار آوردهاند. سفر حج برای او فرصتی مطلوب برای دور شدن از شروان و تفکر در احوال معنوی خویش بود. جدال درونی وی بر سر جدایی از شیوه زندگی گذشته در تحفة العراقین نیز بازتاب یافته است. مهمترین مورد آن، راز و نیاز بلند خاقانی با پیامبر (ص) است که در آن از زندگی آلوده به گناه و میگساری توبه کرده و سوگند خورده تا باهنر شعر خود، جز شایستگان را ستایش نکند.<ref>تحفةالعراقین، ص 171-173</ref> وی در پی بازگشت از سفر حج به ملازمت شروانشاهان ادامه داد؛ اما کمتر در مجالس دربار شرکت میکرد و از درباریان دوری میگزید. اینگونه رفتارها به دشمنی با او دامن زد تا جایی که به رنجش شاه و حبس وی انجامید.<ref>تذکرة الشعرا، ص 34؛ تذکرة نتایج الافکار، ص 261؛ دیدار با کعبه جان، ص 17؛ سخن و سخنوران، ص 621</ref> آوردهاند که خاقانی آرزوی حجگزاری دوباره داشت؛ اما با مخالفت شروان شاه روبهرو گشت و چون خواست از شروان بگریزد، گرفتار شد و هفت ماه را در زندان گذراند و پس از مدتی با میانجیگری خواهر شروان شاه اجازه حج یافت.<ref>تذکرة الشعراء، ص 63؛ دیوان خاقانی، ص 18-20 مقدمه.</ref> | ||
==عنوان اصلی تحفةالعراقین== | ==عنوان اصلی تحفةالعراقین== | ||
خط ۶۷: | خط ۶۷: | ||
==علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین== | ==علت شهرت این منظومه به تحفةالعراقین== | ||
درباره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمیتوان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، بهخصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه [[عراق]] و [[شام]] را بس».<ref>تحفةالعراقین، ص 248</ref> | درباره علت شهرت این منظومه به تحفة العراقین جز به حدس و گمان نمیتوان چیزی گفت. شاید بهره بردن خود خاقانی از واژه تحفه در چند جای مثنوی، بهخصوص در بیت «مدحش به از این نگسترد کس/ این تحفه [[عراق]] و [[شام]] را بس».<ref>تحفةالعراقین، ص 248</ref> دیگران را به گزاردن چنین نامی برانگیخته یا چنانکه برخی پژوهشگران گفتهاند، این نام بدان دلیل شهرت یافته که خاقانی این منظومه را نخست به عراق عجم (بخشی از سرزمینهای داخلی [[ایران]] شامل شهرهایی مانند [[کرمانشاه]]، [[همدان]]، [[اصفهان]] و [[ری]] که بدان [[جبل]] نیز میگفتند) و [[خراسان]] نزد برخی از شعرای روزگار از قبیل [[عبدالرزاق اصفهانی]] و سپس به [[عراق عرب]] تحفه فرستاده است.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 54-55؛ خاقانی شروانی، ص 270، 271؛ جغرافیای تاریخی، ص 200.</ref> دلیل سادهتر آن است که در این منظومه، شرح سفر خاقانی به عراق عجم و عراق عرب به نظم کشیده است.<ref>مثنوی تحفة العراقین، صمو، مقدمه.</ref> | ||
==شیوهی نگارش کتاب== | ==شیوهی نگارش کتاب== | ||
مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیدههای او در این سفر است که در سال (551 ق.) به پایان رسیده است.<ref>سخن و سخنوران، ص 626؛ رخسار صبح، ص 37.</ref> برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان میدهد و در آنها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یکجا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن [[استطاعت]] مالی ابراز ناخرسندی کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 140-141</ref> | مشهور است که تحفة العراقین سفرنامه نخستین سفر حج نویسنده و رهاورد دیدههای او در این سفر است که در سال (551 ق.) به پایان رسیده است.<ref>سخن و سخنوران، ص 626؛ رخسار صبح، ص 37.</ref> برخی از پژوهشگران بر این باورند که تحفة العراقین در حین یا بعد از سفر حج سروده نشده و خاقانی پیش از نگارش آن سفری به حج نداشته است. دلیل اصلی این مدعا، وجود ابیاتی در منظومه است که حضور شاعر در شروان هنگام نگارش آن را نشان میدهد و در آنها از گرفتاری در شروان و آرزوی دیدار کعبه سخن رانده و حتی در یکجا از نرفتن به حج در آن سال به دلیل مخالفت پدر و مادرش و نداشتن [[استطاعت]] مالی ابراز ناخرسندی کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 140-141</ref> آگاهیهای موجود در تحفة العراقین درباره افراد و مکانها نیز آنقدر جزئی نیست که وجود آنها دلیلی بر سفر خاقانی به حج شمرده شود.<ref>مقدمه تحفة الخواطر، ص 23-30؛ تحفةالعراقین، ص 31</ref> | ||
خط ۸۲: | خط ۸۲: | ||
==محتوای کتاب== | ==محتوای کتاب== | ||
تحفة العراقین در قالب مثنوی در [[بحر هزج مسدس اخرب مقبوض]] و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفتوگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر (ص) پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 13-25</ref> | تحفة العراقین در قالب مثنوی در [[بحر هزج مسدس اخرب مقبوض]] و در حدود 3100 بیت سروده شده است. خاقانی مثنوی خود را خطاب به آفتاب سروده و در بیشتر ابیات با ضمیر مخاطب به گفتوگو با آفتاب پرداخته است. در مقاله اول، از بدی روزگار گلایه کرده و به ستایش پیامبر (ص) پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 13-25</ref> در مقاله دوم، سفر خود به عراق عجم را برای آفتاب شرح کرده.<ref>تحفةالعراقین، ص 27-79</ref> و در مقاله سوم که بلندترین قسمت منظومه است، به شرح سفرش به مکه پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 81-135</ref> در مقاله چهارم، به ستایش کعبه.<ref>تحفةالعراقین، ص 137-145</ref> و در مقاله پنجم، در پی وصف کوتاه مدینه، به ستایش پیامبر (ص) و مناجات با ایشان پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 147-176</ref> او در مقاله ششم، شام و موصل را وصف کرده و افزون بر ستایش [[جمالالدین موصلی]] و دیگر بزرگان آن دیار، از زندگی شخصی و پدر و مادرش آگاهیهایی به دست داده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 177-248</ref> | ||
===مقالهی دوم کتاب=== | ===مقالهی دوم کتاب=== | ||
سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548 ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار [[سلطان محمد بن محمود سلجوقی]] (حک: 547-554 ق.) صورت گرفته است.<ref>خاقانی شروانی، ص 268، 272، 276؛ تحفةالعراقین، ص 32</ref> | سفر خاقانی به عراق عجم که شرحش در مقاله دوم آمده، در سال (547 یا 548 ق.) به امید رهایی از شروان و تلاش برای تقرب به دربار [[سلطان محمد بن محمود سلجوقی]] (حک: 547-554 ق.) صورت گرفته است.<ref>خاقانی شروانی، ص 268، 272، 276؛ تحفةالعراقین، ص 32</ref> وی به وصف زیباییهای طبیعی سرزمین [[کهستان]] (عراق عجم) پرداخته و از غلبه راهزنان بر آن منطقه که آنان را «غولان کمین گشای خونریز» (بهاحتمال، اشاره به [[اسماعیلیان نزاری]]) سخت گلایه کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 33-35</ref> و همچنین به نکوهش صنعتگران و پیشهوران کهستان پرداخته و آنان را فریبکار دانسته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 35-36</ref> | ||
خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، موردتوجه بزرگان و صاحبمنصبان قرار گرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 38-41</ref> | خاقانی با رسیدن به شکارگاه سلطان، موردتوجه بزرگان و صاحبمنصبان قرار گرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 38-41</ref> او که قصد نزدیک شدن به درباره سلطان را داشت، نزد خواجه بزرگ (عنوان وزیران سلاطین سلجوقی که در آن زمانبر عهده [[جلالالدین درگزینی]] بود) رفت و درخواست خود را بیان نمود.<ref>تحفةالعراقین، ص 42-46</ref> خواجه با اشاره به جوانی و خامی شاعر، او را به ترک [[غرور]] و [[خودبینی]] و دوری گزیدن از دربار شاه و بازگشت به وطن خویش و اهتمام به آموختن زبان عربیاندر داد.<ref>خاقانی شروانی، ص 271-273، 277؛ تحفةالعراقین، ص 47-48</ref> او نصیحت وزیر را پذیرفت و از وی طلب مال کرد و خواجه انگشتر ارزشمند خود را به او داد؛ انگشتری که شروان شاه حاضر بود درازای ستاندن آن از خاقانی دهی را به نام او کند، اما او نپذیرفت.<ref>تحفةالعراقین، ص 50-53</ref> | ||
===مقالهی سوم کتاب=== | ===مقالهی سوم کتاب=== | ||
خط ۹۴: | خط ۹۴: | ||
آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به [[بغداد]] و بارگاه خلیفه [[المقتفی بالله]] (حک: 530-555 ق.) برود. خاقانی در اینجا، افزون بر یادکرد زیباییهای طبیعی شهرها و راهها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 87-116</ref> | آفتاب در ادامه راه باید از همدان بگذرد و به [[بغداد]] و بارگاه خلیفه [[المقتفی بالله]] (حک: 530-555 ق.) برود. خاقانی در اینجا، افزون بر یادکرد زیباییهای طبیعی شهرها و راهها، به ستایش سلطان سلجوقی و خلیفه عباسی پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 87-116</ref> وی در سفر حج خود مورداحترام خلیفه قرار گرفت و به او اجازه بوسیدن دست خلیفه را دادند که امتیازی بزرگ به شمار میآمد. او از این خاطره در تحفة العراقین یادکرده و بوسیدن دست خلیفه را به آفتاب نسبت داده است.<ref>خاقانی شروانی، ص 314؛ تحفةالعراقین، ص 179</ref> خاقانی در وصف [[کوفه]] که مسافر حج باید در پی بغداد از آن میگذشت، به ستایش بارگاه [[امام علی (ع)]] پرداخته و «خاک مقدس» مقبره «شیر مرد عالم» را مشکآگین و بهشتآسا شمرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 117-119</ref> | ||
====راه بیابانی حج==== | ====راه بیابانی حج==== | ||
با گذر از کوفه، سفر حاجی در [[راه بیابانی حج]] آغاز میشد. در تحفة العراقین از دشواریهای سفر بادیه که همه سفرنامه نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سرودههایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.<ref>نک: حج در ادب فارسی، ص 216.</ref> بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پستهای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است.<ref>تحفةالعراقین 119-120</ref> | با گذر از کوفه، سفر حاجی در [[راه بیابانی حج]] آغاز میشد. در تحفة العراقین از دشواریهای سفر بادیه که همه سفرنامه نویسان و حتی خود خاقانی در دیگر سرودههایش از آن گلایه کرده، خبری نیست.<ref>نک: حج در ادب فارسی، ص 216.</ref> بادیه در زبان شاعرانه خاقانی به باغ تشبیه شده و پوشش گیاهی آن به لباسی به رنگ سبز پستهای بر تن خاک ماننده گشته است. او بادهای سَموم بیابان را عطرآگین و سرابش را آینه صفابخش جان دانسته و بیابان را به دلیل فراوانی گیاهان شفابخش، داروکده نامیده است.<ref>تحفةالعراقین 119-120</ref> آب باران جمع شده در مشربهها و چاههای بر سر راه را به شراب صبوح مانند کرده و درمانکننده استسقاء دانسته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 121</ref> وی که [[وادی بطحا]] را به دریا و حرکت ناقه را بر آن به حرکت کشتی تشبیه کرده، صدای زنگ شتران را از نغمههای زبور و آواز مغنیان دلانگیزتر شمرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 121-123</ref> | ||
بیان خاقانی درباره مکانهای مکه، وصفهایی کوتاه و شاعرانه و خالی از آگاهیهای جغرافیایی و تاریخی است. وی بعد از وصف [[ذات العرق]]، احرام گاه عراقیان و شرححال حاجیان و [[احرام بستن]] آنان، با زبانی شاعرانه به وصف [[دشت عرفات]] و جمعیت بسیار آن پرداخته و گروه صوفیان، عالمان و غازیان (لشکریان) حاضر در عرفات را ستوده.<ref>تحفةالعراقین، ص 123-127</ref> | بیان خاقانی درباره مکانهای مکه، وصفهایی کوتاه و شاعرانه و خالی از آگاهیهای جغرافیایی و تاریخی است. وی بعد از وصف [[ذات العرق]]، احرام گاه عراقیان و شرححال حاجیان و [[احرام بستن]] آنان، با زبانی شاعرانه به وصف [[دشت عرفات]] و جمعیت بسیار آن پرداخته و گروه صوفیان، عالمان و غازیان (لشکریان) حاضر در عرفات را ستوده.<ref>تحفةالعراقین، ص 123-127</ref> و سپس به وصف شاعرانه [[جبل الرحمه]]، [[مزدلفه]]، [[مشعرالحرام]]، [[جمره عقبه]]، [[منی]]، مکه، [[حجرالأسود]]، [[زمزم]]، [[ناودان کعبه]]، [[صفا]]، [[مروه]] و... پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 127-135</ref> | ||
===مقالهی چهارم=== | ===مقالهی چهارم=== | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
<ref>تحفةالعراقین، ص 94-98</ref> | <ref>تحفةالعراقین، ص 94-98</ref> ازجمله اهل علم همدان نیز [[کافیالدین احمد]] قاضی همدان، [[مجدالدین ابوالقاسم بن جعفر قزوینی]]، [[مجدالدین ابوجعفر]]، [[امامالدین ابوالعلاء حسن بن احمد عطار]](م. 569) و [[علاءالدین رازی]] را ستوده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 99-104</ref> در بغداد به مدح [[شهابالدین ابونصر یوسف دمشقی]] و برادرش فخرالدین و [[ابوالحسن محمد بن مبارک]] (م. 552)، [[فخرالدین احمد ذوالمناقب]]، [[ضیاءالدین امام ابو نجیب]]، [[عزالدین ابوالفضل محمد سعید اشعری]].<ref>تحفةالعراقین، ص 114-116</ref> و در شام به مدح [[ضیاءالدین عمر نسوی]] پرداخته است.<ref>تحفةالعراقین، ص 197</ref> | ||
خاقانی در منظومه خود، بیش از همه، جمالالدین محمد اصفهانی وزیر شاهان زنگی موصل (حک 521-648) را ستوده و منظومه خویش را به او تقدیم کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 182-197</ref> | خاقانی در منظومه خود، بیش از همه، جمالالدین محمد اصفهانی وزیر شاهان زنگی موصل (حک 521-648) را ستوده و منظومه خویش را به او تقدیم کرده است.<ref>تحفةالعراقین، ص 182-197</ref> جمالالدین اصفهانی شخصیت ممتاز و مورداحترام سلاطین سلجوقی و خلفای عباسی و به سخاوتمندی نام بردار بود و به دلیل ساختن بناهای عامالمنفعه و به ویژه بازسازی برخی ساختمانهای کعبه که خاقانی در اشعار خود به آنها اشارهکرده، با لقب «[[جواد اصفهانی]]»* خوانده میشد.<ref>العقد الثمین، ج 2، ص 308-312</ref> .<ref>تحفةالعراقین، ص 192</ref> | ||
===بخش پایانی کتاب=== | ===بخش پایانی کتاب=== |
ویرایش