استان انبار: تفاوت میان نسخه‌ها

۶۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۹
خط ۲۰: خط ۲۰:
ایرانیان، انبار را فیروز شاپور می‌خواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای این‌که شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزی‌اش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1" /> شهر انبار، در نوشته‌های رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2" /> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبار توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1" />
ایرانیان، انبار را فیروز شاپور می‌خواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای این‌که شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزی‌اش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1" /> شهر انبار، در نوشته‌های رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2" /> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبار توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1" />


این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، مقر فرمانروایی خود را از کوفه به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد (ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref>
این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، مقر فرمانروایی خود را از کوفه به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد(ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref>


==مناطق هم‌نام==
==مناطق هم‌نام==
خط ۷۴: خط ۷۴:
برخی بر این باورند که انبار، به سبب تسلط فرهنگ و تمدن شاهان ایران بر آن، نه تنها از نظر نظامی قدرت دفاع خود را از دست داد، بلکه از نظر اجتماعی و اخلاقی نیز مضمحل شده بود؛ از این رو، مردم انبار که سال‌ها در رنج فاصله طبقاتی ساسانی بودند، در برابر جاذبه دین اسلام و نگرش ضدطبقاتی این آیین، مقاومتی احساس نمی‌کردند؛ اگر هم در هنگام فتح انبار و شهرهای پیرامون، مقاومت‌هایی در برابر مسلمانان صورت می‌گرفت، تلاش‌های فئودال‌ها، بقایای تیول‌داران، مرزبانان، اسپهبدان و دژخیمان برای حفظ باقی مانده سلطه رو به زوال خویش بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص ١١٠۴.</ref>
برخی بر این باورند که انبار، به سبب تسلط فرهنگ و تمدن شاهان ایران بر آن، نه تنها از نظر نظامی قدرت دفاع خود را از دست داد، بلکه از نظر اجتماعی و اخلاقی نیز مضمحل شده بود؛ از این رو، مردم انبار که سال‌ها در رنج فاصله طبقاتی ساسانی بودند، در برابر جاذبه دین اسلام و نگرش ضدطبقاتی این آیین، مقاومتی احساس نمی‌کردند؛ اگر هم در هنگام فتح انبار و شهرهای پیرامون، مقاومت‌هایی در برابر مسلمانان صورت می‌گرفت، تلاش‌های فئودال‌ها، بقایای تیول‌داران، مرزبانان، اسپهبدان و دژخیمان برای حفظ باقی مانده سلطه رو به زوال خویش بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص ١١٠۴.</ref>


==امام علی (ع) در انبار==
==امام علی(ع) در انبار==


====استقبال از حاکم====
====استقبال از حاکم====
زمانی که [[امام علی(ع)]] از سرزمین [[حجاز]] به سوی [[شام]] و [[عراق]] می‌رفت، از دیار انبار گذشت. مردم از مرکب‌ها پیاده شده، با سرعت به سوی او شتافته و پیشاپیش امام علی (ع) که خلیفه مسلمانان بود، می‌دویدند. امام (ع) برخی از آن‌ها را فراخوانده از چرایی این دویدن پرسید. آنان این کار را رسمی برای احترام به امیران و افراد مورد احترام دانستند. امام (ع) این رسم را برای زمامداران، بدون سود و برای مردم، باعث رنج دنیا و بدبختی آخرت دانست.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٢.</ref>
زمانی که [[امام علی(ع)]] از سرزمین [[حجاز]] به سوی [[شام]] و [[عراق]] می‌رفت، از دیار انبار گذشت. مردم از مرکب‌ها پیاده شده، با سرعت به سوی او شتافته و پیشاپیش امام علی(ع) که خلیفه مسلمانان بود، می‌دویدند. امام(ع) برخی از آن‌ها را فراخوانده از چرایی این دویدن پرسید. آنان این کار را رسمی برای احترام به امیران و افراد مورد احترام دانستند. امام(ع) این رسم را برای زمامداران، بدون سود و برای مردم، باعث رنج دنیا و بدبختی آخرت دانست.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٢.</ref>


هنگامی که امام علی (ع)، برای نبرد با معاویه در جنگ صفین، از [[کوفه]] به سوی [[نینوا]] حرکت کرد و وارد شهر [[مدائن]] شد، پس از توقفی کوتاه به سوی شهر انبار رفت. مردم شهر، با هدایایی به استقبال وی شتافته و از اسب‌های خود فرود آمده و در مقابل او به خضوع و تذلل پرداختند. بر پایه برخی منابع، آنان دهقانانی از طایفه «بنوخوش نوشک» بودند.<ref>الفتوح، ص ۵٠٩ و ۵١٠؛ پیکار صفین، ص ١٩٩ و ٢٠٠؛ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٠٣.</ref> امام (ع) درباره چهارپایانی که با خود آورده و دویدن آن‌ها پرسید. آن‌ها این کار را رسمی برای احترام به فرمانروایان دانسته و مرکب‌ها را هدایای برای امام (ع) معرفی کردند. آن‌ها برای او و همراهانش غذا و برای چهارپایانشان علوفه آماده کرده بودند. امام (ع) رسمشان را برای امیران بدون سود و برای خودشان رنج و زحمت دانسته و از تکرار آن نهی کرد. وی برای پذیرفتن هدایا شرط گذاشت به جای خراجشان محاسبه کند و در برابر خوراکی‌هایشان، بهای آن را پرداخت کند. آن‌ها خوش داشتند امام (ع) هدیه و رسم احترامشان را بپذیرد. امام (ع) بر آن‌ها آفرین گفته، ولی خودش را از آن بی‌نیاز دانست. وی دو روز در شهر انبار اقامت گزید و روز سون حرکت کرد.<ref>پیکار صفین، ص ٢۵.</ref>
هنگامی که امام علی(ع)، برای نبرد با معاویه در جنگ صفین، از [[کوفه]] به سوی [[نینوا]] حرکت کرد و وارد شهر [[مدائن]] شد، پس از توقفی کوتاه به سوی شهر انبار رفت. مردم شهر، با هدایایی به استقبال وی شتافته و از اسب‌های خود فرود آمده و در مقابل او به خضوع و تذلل پرداختند. بر پایه برخی منابع، آنان دهقانانی از طایفه «بنوخوش نوشک» بودند.<ref>الفتوح، ص ۵٠٩ و ۵١٠؛ پیکار صفین، ص ١٩٩ و ٢٠٠؛ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٠٣.</ref> امام(ع) درباره چهارپایانی که با خود آورده و دویدن آن‌ها پرسید. آن‌ها این کار را رسمی برای احترام به فرمانروایان دانسته و مرکب‌ها را هدایای برای امام(ع) معرفی کردند. آن‌ها برای او و همراهانش غذا و برای چهارپایانشان علوفه آماده کرده بودند. امام(ع) رسمشان را برای امیران بدون سود و برای خودشان رنج و زحمت دانسته و از تکرار آن نهی کرد. وی برای پذیرفتن هدایا شرط گذاشت به جای خراجشان محاسبه کند و در برابر خوراکی‌هایشان، بهای آن را پرداخت کند. آن‌ها خوش داشتند امام(ع) هدیه و رسم احترامشان را بپذیرد. امام(ع) بر آن‌ها آفرین گفته، ولی خودش را از آن بی‌نیاز دانست. وی دو روز در شهر انبار اقامت گزید و روز سون حرکت کرد.<ref>پیکار صفین، ص ٢۵.</ref>


====یورش معاویه به انبار====
====یورش معاویه به انبار====
پس از آن‌که امام علی (ع) کوفه را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، «اشرس بن حسان بکری» معروف به ابوحسان را به سمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین (ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref>
پس از آن‌که امام علی(ع) کوفه را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، «اشرس بن حسان بکری» معروف به ابوحسان را به سمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین (ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref>
معاویه پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگی‌های سیاسی اجتماعی عراق، عده‌ای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو حضرت علی (ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها «سفیان بن عوف غامدی» است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد؛ هدف معاویه ایجاد وحشت و ناامنی بود. سفیان با شش‌هزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب فرات و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی (ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا آن‌که به شهادت رسید. او هنگام جنگ آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را می‌خواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمی‌خواهند سفارش می‌کرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آن‌ها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی (ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده آن‌ها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام (ع) دید کسی او را یاری نمی‌کند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به نخیله رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبه‌ای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آن‌ها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردن‌بندها و گشواره‌های او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آن‌که صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی (ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش می‌رود؟}} امام (ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و سعید بن قیس همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت می‌کردند خواسته و همراه با هشت‌هزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آن‌ها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref>
معاویه پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگی‌های سیاسی اجتماعی عراق، عده‌ای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو حضرت علی (ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها «سفیان بن عوف غامدی» است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد؛ هدف معاویه ایجاد وحشت و ناامنی بود. سفیان با شش‌هزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب فرات و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی(ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا آن‌که به شهادت رسید. او هنگام جنگ آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را می‌خواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمی‌خواهند سفارش می‌کرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آن‌ها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی(ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده آن‌ها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام(ع) دید کسی او را یاری نمی‌کند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به نخیله رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبه‌ای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آن‌ها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردن‌بندها و گشواره‌های او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آن‌که صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی(ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش می‌رود؟}} امام(ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و سعید بن قیس همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت می‌کردند خواسته و همراه با هشت‌هزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آن‌ها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref>


====کمیل، کارگزار شهر هیت====
====کمیل، کارگزار شهر هیت====
هنگامی که نیروهای معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا کمیل بن زیاد بدون اطلاع و دستور امام علی (ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی (ع) این تصمیم‌گیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره، در نامه‌ای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}} خبر داد.
هنگامی که نیروهای معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا کمیل بن زیاد بدون اطلاع و دستور امام علی(ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی(ع) این تصمیم‌گیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره، در نامه‌ای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}} خبر داد.
کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام خود را از حادثه قبلی جبران کند. پس «عبدالله بن وهب الراسبی» را در با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل در نامه‌ای خبر این پیروزی را به امام (ع) داد. امام علی (ع) در پاسخ از کمیل به نیکی اید کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref>
کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام خود را از حادثه قبلی جبران کند. پس «عبدالله بن وهب الراسبی» را در با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل در نامه‌ای خبر این پیروزی را به امام(ع) داد. امام علی(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی اید کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref>


====مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر====
====مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر====
مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که امام علی (ع) از عراق برای یاری محمد بن ابی‌بکر به مصر فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خوانده‌اند.
مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که امام علی(ع) از عراق برای یاری محمد بن ابی‌بکر به مصر فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خوانده‌اند.


نعمان بن بشیر انصاری، همراه با ابوهریره از سوی معاویه مأمور شدند تا به کوفه، نزد امام علی (ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریب‌کاری دانسته و بر این باورند که معاویه می‌دانست امام (ع) این فریب‌کاری او را نمی‌پذیرد، ولی می‌خواست جواب منفی حضرت را وسیله‌ای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام (ع) به آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه انصار از او پیروی کرده‌اند جز گروهی اندک که نعمان جزء آن‌هاست. نعمان در پاسخ نامه معاویه را بهانه‌ای دانست تا در جوار امام علی (ع) بماند. ابوهریره عازم شام گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به «عین التمر» از توابع انبار گریخت. «مالک بن کعب ارحبی» کارگزار امام علی (ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا درباره‌اش از امام (ع) فرمانی دریافت کند. نعمان برای رهایی از این گرفتاری به قرظة بن کعب انصاری متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی (ع) مالیات و صدقات جمع‌آوری می‌کرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت.
نعمان بن بشیر انصاری، همراه با ابوهریره از سوی معاویه مأمور شدند تا به کوفه، نزد امام علی(ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریب‌کاری دانسته و بر این باورند که معاویه می‌دانست امام (ع) این فریب‌کاری او را نمی‌پذیرد، ولی می‌خواست جواب منفی حضرت را وسیله‌ای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام(ع) به آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه انصار از او پیروی کرده‌اند جز گروهی اندک که نعمان جزء آن‌هاست. نعمان در پاسخ نامه معاویه را بهانه‌ای دانست تا در جوار امام علی(ع) بماند. ابوهریره عازم شام گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به «عین التمر» از توابع انبار گریخت. «مالک بن کعب ارحبی» کارگزار امام علی(ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا درباره‌اش از امام(ع) فرمانی دریافت کند. نعمان برای رهایی از این گرفتاری به قرظة بن کعب انصاری متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی(ع) مالیات و صدقات جمع‌آوری می‌کرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت.
معاویه از اطرافیان خود جویای کسی شد که با گروهی سواره به سواحل فرات برود و مردم آن نواحی را بترساند. نعمان اعلام آمادگی کرد و با دوهزار سرباز به سوی عراق حرکت کرد و در عین التمر اردو زد. مالک بن کعب، ماجرا را به امام علی (ع) گزارش داد و از امام دستور خواست. در این حال برای دفع شرارت‌های قوای نعمان، از «مخنف بن سلیم» که در کناره‌های فرات مشغول جمع‌آوری صدقات علی (ع) بود یاری خواست. جنگ شب‌هنگام درگرفت و برخی از افراد طرفین کشته و زخمی شدند. امام علی (ع) پس از رسیدن خبر یورش نعمان بن بشیر، مردم کوفه را به خاطر سستی در دفع یورش‌های معاویه مذمت کرده و از آنان خواست به کمک مالک بن کعب در عین‌التمر بروند؛ ولی مردم برای یاری مالک بن کعب بسیج نشدند؛ تنها عدی بن حاتم اعلام آمادگی کرده، با دوهزار نفر از افراد قبیله طیّ عازم عین التمر گردید و نعمان بن بشیر را تعقیب کرده، تا حوالی شام پیش رفتند و بازگشتند. گفت شده مالک بن کعب نیز دلاوری و مقاومت در خوری کرده است.<ref>الغارات، ص ٢۴١ - ٢۴٩، انساب الاشراف، ج ٢، ص ١۶۶، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٣٠۶.</ref>
معاویه از اطرافیان خود جویای کسی شد که با گروهی سواره به سواحل فرات برود و مردم آن نواحی را بترساند. نعمان اعلام آمادگی کرد و با دوهزار سرباز به سوی عراق حرکت کرد و در عین التمر اردو زد. مالک بن کعب، ماجرا را به امام علی(ع) گزارش داد و از امام دستور خواست. در این حال برای دفع شرارت‌های قوای نعمان، از «مخنف بن سلیم» که در کناره‌های فرات مشغول جمع‌آوری صدقات علی (ع) بود یاری خواست. جنگ شب‌هنگام درگرفت و برخی از افراد طرفین کشته و زخمی شدند. امام علی(ع) پس از رسیدن خبر یورش نعمان بن بشیر، مردم کوفه را به خاطر سستی در دفع یورش‌های معاویه مذمت کرده و از آنان خواست به کمک مالک بن کعب در عین‌التمر بروند؛ ولی مردم برای یاری مالک بن کعب بسیج نشدند؛ تنها عدی بن حاتم اعلام آمادگی کرده، با دوهزار نفر از افراد قبیله طیّ عازم عین التمر گردید و نعمان بن بشیر را تعقیب کرده، تا حوالی شام پیش رفتند و بازگشتند. گفت شده مالک بن کعب نیز دلاوری و مقاومت در خوری کرده است.<ref>الغارات، ص ٢۴١ - ٢۴٩، انساب الاشراف، ج ٢، ص ١۶۶، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٣٠۶.</ref>


==امام حسن (ع) در انبار==
==امام حسن(ع) در انبار==
[[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آن‌جا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامه‌ای وعده فرمانداری یکی از نواحی شام یا عراق داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه پانصدهزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن (ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن (ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین می‌کنم؛ گرچه می‌دانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت می‌کند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمی‌کند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنی‌مراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیک‌هایی به دیدارش فرستاد و در نامه‌ای فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. همراه نامه پنج‌هزار درهم برای او فرستاد. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانت‌ها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref>ترجمه المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن (ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.</ref>
[[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آن‌جا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامه‌ای وعده فرمانداری یکی از نواحی شام یا عراق داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه پانصدهزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن(ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن (ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین می‌کنم؛ گرچه می‌دانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت می‌کند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمی‌کند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنی‌مراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیک‌هایی به دیدارش فرستاد و در نامه‌ای فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. همراه نامه پنج‌هزار درهم برای او فرستاد. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانت‌ها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref>ترجمه المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن (ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.</ref>


بر پایه گزارشی که به امام حسن (ع) رسیده بود، معاویه پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آن‌جا به مدائن بروند. به همین دلیل، امام (ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref>
بر پایه گزارشی که به امام حسن(ع) رسیده بود، معاویه پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آن‌جا به مدائن بروند. به همین دلیل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref>


==خوارج در انبار==
==خوارج در انبار==
انبار از کانون‌های فعالیت [[خوارج]] بود. [[امام علی(ع)]] برای سرکوبی آنان نیروهایی بسیج نمود و در سال ۳۸ق. در این شهر فرود آمد. امام برای مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوی آنان رفت تا به [[نهروان]] رسید و کسی را نزدشان فرستاد تا از گمراهی به‌درآیند؛ ولی آنان فرستاده امام (ع) را کشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به کشته شدن تمامی ایشان به جز دو نفر انجامید.<ref>مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.</ref>
انبار از کانون‌های فعالیت [[خوارج]] بود. [[امام علی(ع)]] برای سرکوبی آنان نیروهایی بسیج نمود و در سال ۳۸ق. در این شهر فرود آمد. امام برای مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوی آنان رفت تا به [[نهروان]] رسید و کسی را نزدشان فرستاد تا از گمراهی به‌درآیند؛ ولی آنان فرستاده امام(ع) را کشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به کشته شدن تمامی ایشان به جز دو نفر انجامید.<ref>مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.</ref>


شبیب بن یزید بن نعیم شیبانی، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملک مروان بر [[مدائن]] چیره گشت. او با نیرویی قابل توجه به [[کوفه]] شبیخون زد. در این شهر درگیری بین سپاهیان [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبیب کشته شدند. وی با کسانی از بازماندگان نیروهایش به شهر انبار گریخت. سفیان بن ابرد کلبی، به دستور حجاج با سه‌هزار نیرو او را تعقیب کرد. شبیب در نبرد با لشکر مزبور شکست خورد و هنگام گذشتن از پلی در کنار انبار، به سبب بریدن ریسمان‌های آن توسط یاران سفیان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفیان بیشتر خوارج را در انبار کشت. در این ماجرا مادر و همسر شبیب نیز به قتل رسیدند.<ref>وفیات الاعیان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بین الفرق، ص ۶۵–۶٧.</ref>
شبیب بن یزید بن نعیم شیبانی، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملک مروان بر [[مدائن]] چیره گشت. او با نیرویی قابل توجه به [[کوفه]] شبیخون زد. در این شهر درگیری بین سپاهیان [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبیب کشته شدند. وی با کسانی از بازماندگان نیروهایش به شهر انبار گریخت. سفیان بن ابرد کلبی، به دستور حجاج با سه‌هزار نیرو او را تعقیب کرد. شبیب در نبرد با لشکر مزبور شکست خورد و هنگام گذشتن از پلی در کنار انبار، به سبب بریدن ریسمان‌های آن توسط یاران سفیان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفیان بیشتر خوارج را در انبار کشت. در این ماجرا مادر و همسر شبیب نیز به قتل رسیدند.<ref>وفیات الاعیان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بین الفرق، ص ۶۵–۶٧.</ref>


==انبار، مرکز حکم‌رانی عباسیان==
==عباسیان در انبار==


====ابوالعباس سفاح====
====ابوالعباس سفاح====
اگرچه در دوران [[بنی‌عباس|عباسیان]]، [[بغداد]] بزرگ‌ترین شهر [[عراق]] بود، ولی با سه شهر بزرگ واسط، کوفه و بصره که توسط مسلمانان ساختند شده بود، چهار شهر بزرگ و پرجمعیت عراق در دوره عباسی محسوب می‌شد.<ref>جغرافیای تاریخی سرزمین‌های شرقی، ص ٣ و ۴.</ref>
اگرچه در دوران [[بنی‌عباس|عباسیان]]، [[بغداد]] بزرگ‌ترین شهر [[عراق]] بود، ولی با سه شهر بزرگ واسط، کوفه و بصره که توسط مسلمانان ساختند شده بود، چهار شهر بزرگ و پرجمعیت عراق در دوره عباسی محسوب می‌شد.<ref>جغرافیای تاریخی سرزمین‌های شرقی، ص ٣ و ۴.</ref>


پس از کشته شدن ابراهیم امام، ابومسلم خراسانی، داعی عباسیان با لشکر خراسان روی به عراق آورد و در ۱۲ ربیع‌الثانی ۱۳۲ق. برادر ابراهیم امام را که ابوالعباس سفاح{{یادداشت|به فارسی یعنی خون‌ریز.}} لقب داشت، بر مسند خلافت نشاند. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی تمام مناطقی را که امویان در اختیار داشتند، به دست آورد.{{یادداشت|فاصله زمانی میان بیعت با سفاح برای خلافت و کشته شدن مروان حمار، آخرین فرمانروای اموی حدود نه ماه بود، که تمام آن در سال ۱۳۲ق. سپری شد؛ بنابراین، این تاریخ، هم زمان سقوط بنی‌امیه است و هم تاریخ روی کار آمدن بنی‌عباس.}}<ref>تاریخ ایران زمین، ص ١۴١.</ref> وی با وجود اقتداری که داشت، موفق نشد در کوفه که کانون شیعیان بود، زندگی کند؛ به همین دلیل مقر فرمانروایی خود را به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد (ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4" />
پس از کشته شدن ابراهیم امام، ابومسلم خراسانی، داعی عباسیان با لشکر خراسان روی به عراق آورد و در ۱۲ ربیع‌الثانی ۱۳۲ق. برادر ابراهیم امام را که ابوالعباس سفاح{{یادداشت|به فارسی یعنی خون‌ریز.}} لقب داشت، بر مسند خلافت نشاند. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی تمام مناطقی را که امویان در اختیار داشتند، به دست آورد.{{یادداشت|فاصله زمانی میان بیعت با سفاح برای خلافت و کشته شدن مروان حمار، آخرین فرمانروای اموی حدود نه ماه بود، که تمام آن در سال ۱۳۲ق. سپری شد؛ بنابراین، این تاریخ، هم زمان سقوط بنی‌امیه است و هم تاریخ روی کار آمدن بنی‌عباس.}}<ref>تاریخ ایران زمین، ص ١۴١.</ref> وی با وجود اقتداری که داشت، موفق نشد در کوفه که کانون شیعیان بود، زندگی کند؛ به همین دلیل مقر فرمانروایی خود را به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد(ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4" />


ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال، از قبیله همْدان که برای روی کار آمدن عباسیان تلاش بسیاری کرد و خون‌های زیادی ریخت، به عنوان نخستین وزیر دولت بنی‌عباس تعیین شد و در این شهر استقرار یافت.<ref>التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠.</ref> ابوسلمه را فردی مدبر و سیاستمدار گزارش کرده‌اند، ابومسلم خراسانی به برتری ابوسلمه حسادت ورزیده، او را نزد ابوالعباس سفاح، فردی خطرناک معرفی کرد که قصد دارد خلافت را به آل علی بازگرداند. ابومسلم تاکید کرد باید او را از میان برداشت. سفاح، ادعای ابومسلم را ثابت نشده دانسته، حاضر به کشتن وی نشد. این تحریکات به گوش ابوسلمه رسید و ابومسلم خراسانی پریشان شده، از جانب وی احساس خطر کرد؛ او جمعی از یاران مورد اعتماد خود را مأمور کرد تا برای ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام کنند. شبی ابوسلمه از کاخ سفاح در انبار بیرون آمد و کسی هم همراه او نبود. یاران ابومسلم موقعیت را مناسب دیدند و به ابوسلمه یورش بردند و او را کشتند. سفاح، به گفته خودش از کشته شدن ابوسلمه چیزی را از دست نداده، بنابراین متأسف و ناراحت نشد. البته بین مردم شایع کردند که خوارج او را کشته‌اند.<ref>مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٧۵؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨.</ref>
ابوسلمه حفص بن سلیمان خلال، از قبیله همْدان که برای روی کار آمدن عباسیان تلاش بسیاری کرد و خون‌های زیادی ریخت، به عنوان نخستین وزیر دولت بنی‌عباس تعیین شد و در این شهر استقرار یافت.<ref>التنبیه والاشراف، ص ٣٢٠.</ref> ابوسلمه را فردی مدبر و سیاستمدار گزارش کرده‌اند، ابومسلم خراسانی به برتری ابوسلمه حسادت ورزیده، او را نزد ابوالعباس سفاح، فردی خطرناک معرفی کرد که قصد دارد خلافت را به آل علی بازگرداند. ابومسلم تاکید کرد باید او را از میان برداشت. سفاح، ادعای ابومسلم را ثابت نشده دانسته، حاضر به کشتن وی نشد. این تحریکات به گوش ابوسلمه رسید و ابومسلم خراسانی پریشان شده، از جانب وی احساس خطر کرد؛ او جمعی از یاران مورد اعتماد خود را مأمور کرد تا برای ترور ابوسلمه در شهر انبار اقدام کنند. شبی ابوسلمه از کاخ سفاح در انبار بیرون آمد و کسی هم همراه او نبود. یاران ابومسلم موقعیت را مناسب دیدند و به ابوسلمه یورش بردند و او را کشتند. سفاح، به گفته خودش از کشته شدن ابوسلمه چیزی را از دست نداده، بنابراین متأسف و ناراحت نشد. البته بین مردم شایع کردند که خوارج او را کشته‌اند.<ref>مروج الذهب، ج ٢، ص ٢٧۵؛ تاریخ عرب و اسلام، ص ٢١٨.</ref>
خط ۲۰۳: خط ۲۰۳:
این مزار، در منطقه قلعه، در شهر هیت، قرار داشته، به باور مردم منطقه، مدفن چهل تن از صحابه یا اولیای خداست که در اینجا به شهادت رسیده‌اند. مقامی نیز منسوب به [[امام علی(ع)]] در فاصله حدود ۱۰۰ متری از این مقام، وجود دارد.<ref name=":8" />
این مزار، در منطقه قلعه، در شهر هیت، قرار داشته، به باور مردم منطقه، مدفن چهل تن از صحابه یا اولیای خداست که در اینجا به شهادت رسیده‌اند. مقامی نیز منسوب به [[امام علی(ع)]] در فاصله حدود ۱۰۰ متری از این مقام، وجود دارد.<ref name=":8" />


====مقام امام علی (ع)====
====مقام امام علی(ع)====
به نظر می‌رسد این مقام، در ارتباط با مسیر برگشت امام علی (ع) از جنگ صفین به [[کوفه]]، در محل توقف یا اقامت حضرت، ساخته شده است.<ref name=":9">الموسم، شماره ٢ و ٣، سال ١٩٨٩ م، ص۶٣۵.</ref>
به نظر می‌رسد این مقام، در ارتباط با مسیر برگشت امام علی(ع) از جنگ صفین به [[کوفه]]، در محل توقف یا اقامت حضرت، ساخته شده است.<ref name=":9">الموسم، شماره ٢ و ٣، سال ١٩٨٩ م، ص۶٣۵.</ref>


====مقام‌های امام علی (ع)====
====مقام‌های امام علی(ع)====
در شمال شهر عانه و نیز در منطقه خلیلیه در جنوب عانه، دو گنبد منسوب به امام علی (ع) وجود دارد که گفته می‌شود در نقاط توقف و اقامت آن امام (ع)، در مسیر بازگشت وی از صفین به کوفه، ساخته شده است.<ref name=":9" />
در شمال شهر عانه و نیز در منطقه خلیلیه در جنوب عانه، دو گنبد منسوب به امام علی(ع) وجود دارد که گفته می‌شود در نقاط توقف و اقامت آن امام(ع)، در مسیر بازگشت وی از صفین به کوفه، ساخته شده است.<ref name=":9" />


====مزار خضر نبی (ع)====
====مزار خضر نبی (ع)====
۱۵٬۶۱۴

ویرایش