پرش به محتوا

استان انبار: تفاوت میان نسخه‌ها

۴۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۶ اکتبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{در دست ویرایش|ماه=[[مهر]]|روز=[[۲۲]]|سال=[[۱۳۹۸]]|کاربر=Abbasahmadi1363}}
{{در دست ویرایش|ماه=[[مهر]]|روز=[[۲۲]]|سال=[[۱۳۹۸]]|کاربر=Abbasahmadi1363}}
[[پرونده:استان انبار۲.png|بندانگشتی|استان انبار در نقشه کنونی [[عراق]].]]
[[پرونده:استان انبار۲.png|بندانگشتی|استان انبار در نقشه کنونی [[عراق]].]]
'''منطقه انبار'''، در گذشته، به ناحیه مرزی بین‌النهرین و نواحی جنوبی عراق گفته شده و شهر باستانی انبار مهمترین شهر این منطقه محسوب می‌شد. شهر انبار، در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، توسط لهراسب ساخته شده و بعدها توسط شاپور دوم (ح.۳۱۰-۳۷۹ق)، فرمانروای ایران از نو ساخته شد. به شهر انبار، فیروز شاپور و هاشمیه نیز گفته شده است. از توابع ناحیه انبار، در گذشته شهرهای عین‌التمر و هیت و آبادی‌های یوازیج و حدیثه را ذکر کرده‌اند. این ناحیه، نقطه مرزی بین ایران و روم بوده و اهمیت امنیتی، نظامی و اقتصادی برای ایران داشت. مردم آن ایرانی و عربی بوده بین آنان و [[حیره]] ارتباط فرهنگی و سیاسی برقرار بود. انبار، در دوره حکومت [[امام علی(ع)]] بارها مورد یورش [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] قرار گرفت. کارگزار امام علی(ع) در شهر هیت، [[کمیل بن زیاد|کمیل]] و در شهر عین‌التمر، مالک بن کعب ارحبی بود. [[امام حسن(ع)]] لشکر خود را برای مقابله با معاویه در انبار مستقر کرد. این منطقه، کانون فعالیت‌های [[خوارج]]، مرکز حکمرانی [[بنی‌عباس|عباسیان]] و مورد تسلط [[برمکیان]] نیز شد.  
'''منطقه انبار'''، در گذشته، ناحیه مرزی بین‌النهرین و نواحی جنوبی [[عراق]] بوده و شهر باستانی انبار مهمترین شهر این منطقه محسوب می‌شد. شهر انبار، در ۶۲ کیلومتری غرب [[بغداد]]، توسط لهراسب ساخته شده و بعدها توسط شاپور دوم (ح.۳۱۰-۳۷۹ق)، فرمانروای [[ايران|ایران]] از نو ساخته شد. به شهر انبار، فیروز شاپور و هاشمیه نیز گفته می‌شد. برخی از توابع ناحیه انبار، در گذشته، شهرهای عین‌التمر و هیت و آبادی‌های یوازیج و حدیثه بوده است. این ناحیه، نقطه مرزی بین ایران و [[روم]] بوده و اهمیت امنیتی، نظامی و اقتصادی برای ایران داشت. مردم آن ایرانی و عربی بوده و بین آنان و [[حیره]] ارتباط فرهنگی و سیاسی برقرار بود. انبار، در دوره حکومت [[امام علی(ع)]] بارها مورد یورش [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] قرار گرفت. کارگزار امام علی(ع) در شهر هیت، [[کمیل بن زیاد|کمیل]] و در شهر عین‌التمر، مالک بن کعب ارحبی بود. [[امام حسن(ع)]] لشکر خود را برای مقابله با معاویه در انبار مستقر کرد. این منطقه، کانون فعالیت‌های [[خوارج]]، مرکز حکمرانی [[بنی‌عباس|عباسیان]] و مورد تسلط [[برمکیان]] نیز شد.  


شهر باستانی انبار، تا سده هشتم قمری آباد توصیف شده و سده نهم قمری خرابه‌هایی از آن گزارش شده است. امروزه اثری از این شهر نمانده است.
شهر باستانی انبار، تا سده هشتم قمری آباد توصیف شده و سده نهم قمری خرابه‌هایی از آن گزارش شده است. امروزه اثری از این شهر نمانده است.


امروزه، مرکز استان انبار، رمادی بوده و دارای شهرهایی مانند فلوجه، حدیثه، عانه و هیت است. این استان، دارای زیارتگاه‌هایی مانند مزار عبدالله بن مبارک، مزار ایوب پیغمبر(ع) و مزار سید رجب روای رفاعی است.
امروزه، مرکز استان انبار، رمادی بوده و دارای شهرهایی مانند فلوجه، حدیثه، عانه و هیت است. این استان، دارای زیارتگاه‌هایی مانند [[مزار عبدالله بن مبارک (انبار)|مزار عبدالله بن مبارک]]، مزار ایوب پیغمبر(ع) و [[مزار سید رجب روای رفاعی]] است.


==موقعیت در گذشته==
==موقعیت در گذشته==
ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزی «جزیره» با نواحی جنوبی عراق قرار می‌گرفت.<ref>استان انبار عراق درگذر تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹، ص۱۳۲.</ref> جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛<ref>اشکال العالم.</ref> رومیان به آن «مزو پوتامیا» ،{{یادداشت|Meso Potaamia}} یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است که بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله کشیده شده باشد.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>
ناحیه یا شهرستان انبار در منطقه مرزی «جزیره» با نواحی جنوبی [[عراق]] قرار می‌گرفت.<ref>استان انبار عراق درگذر تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۹، ص۱۳۲.</ref> جزیره، به نواحی میان [[دجله]] و [[فرات]]، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند.<ref>اشکال العالم.</ref> رومیان به آن «مزو پوتامیا» ،{{یادداشت|Meso Potaamia}} یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران [[ساسانیان]] به آن میان‌رودان می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است و مرز آن با بخش جنوبی این کشور، خطی است بین شهر باستانی انبار در ساحل غربی فرات و شهر تکریت در کرانه شرقی دجله.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>


انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود{{یادداشت|یا «استان العال» به معنای قلمرو بالا.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref>}} و استان عالی یکی از استان‌های سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.<ref name=":0" /> سریانی‌ها که همان نبطی‌ها بودند، در این سرزمین می‌زیستند.<ref>مفاتیح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقیه، ص ۵٩.</ref>
انبار، یکی از چهار ناحیه استان عالی بود{{یادداشت|یا «استان العال» به معنای قلمرو بالا.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref>}} و استان عالی یکی از استان‌های سرزمین سورستان معروف به سواد بود. سرزمین سورستان، ۱۲ استان و ۶۰ شهرستان داشت.<ref name=":0" /> سریانی‌ها که همان نبطی‌ها بودند، در این سرزمین می‌زیستند.<ref>مفاتیح العلوم، ص ١١۵؛ آثار الباقیه، ص ۵٩.</ref>


به سورستان، سواد می‌گفتند، زیرا زمین‌های ساحل دجله و فرات و میان آن‌دو، آب‌رفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی ایران می‌آمدند و به منطقه پردرخت می‌رسیدند، این چشم‌انداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده می‌شد؛ از این روی، به آن «سواد العراق» می‌گفتند که بعدها به «السواد» تغییر یافت.<ref name=":0">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶٧.</ref> استان عالی، که یکی از استان‌های سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نام‌های انبار، مَسکِن، قُطرَبُّل و بادوریا داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص٧؛ معجم البلدان؛ ج ١، ص ٢۶٧.</ref>
به سورستان، سواد می‌گفتند، زیرا زمین‌های ساحل دجله و فرات و میان آن‌دو، آب‌رفتی بوده و دارای کشترازها، باغات و روستاهای سرسبزی بودند؛ هنگامی که مردم از جزیرة العرب خشک به سوی [[ايران|ایران]] می‌آمدند و به منطقه پردرخت می‌رسیدند، این چشم‌انداز سرسبز برای بینندگان، سیاه نشان داده می‌شد؛ از این روی، به آن سواد العراق می‌گفتند که بعدها به السواد تغییر یافت.<ref name=":0">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶٧.</ref> استان عالی، که یکی از استان‌های سرزمین سواد بود، در غرب بغداد قرار داشته و چهار ناحیه به نام‌های انبار، مَسکِن، قُطرَبُّل و بادوریا داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص٧؛ معجم البلدان؛ ج ١، ص ٢۶٧.</ref>


===موقعیت شهر انبار===
===موقعیت شهر انبار===
انبار، شهری در کناره غربی فرات، در ۶۲ کیلومتری غرب بغداد، و ۱۰ تا ۱۲ کیلومتری شمال غربی تیسفون، پایتخت ساسانی قرار داشت.<ref name=":2">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref> گفته شده بنیان‌گذار اصلی آن لُهراسب بوده است.<ref name=":1" /> برخی بر این باورند که لهراسب این شهر را به جهت زندان اسیران، که بخت‌النصر از بیت‌المقدس آورده بود ساخت.<ref name=":6" /> شاپور دوم، پسر هرمز دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ق. فرمانروایی کرد، آن را از نو ساخت تا یادگاری باشد از پیروزی وی، در این حدود بر گوردیانوس امپراتور روم و نیز برای آن که وقت ضرورت، هنگام نبرد با رومیان، به کار گرفته شود.<ref name=":1">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref>
انبار، شهری در کناره غربی فرات، در ۶۲ کیلومتری غرب [[بغداد]]، و ۱۰ تا ۱۲ کیلومتری شمال غربی تیسفون، پایتخت ساسانی قرار داشت.<ref name=":2">تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٠و ١٩١.</ref> گفته شده بنیان‌گذار اصلی آن لُهراسب بوده است.<ref name=":1" /> برخی بر این باورند که لهراسب این شهر را به جهت زندان اسیران، که بخت‌النصر از [[بیت المقدس|بیت‌المقدس]] آورده بود ساخت.<ref name=":6" /> شاپور دوم، پسر هرمز دوم که از ۳۱۰ تا ۳۷۹ق. فرمانروایی کرد، آن را از نو ساخت تا یادگاری باشد از پیروزی وی بر گوردیانوس امپراتور روم و نیز برای آن که وقت ضرورت، هنگام نبرد با [[روم|رومیان]]، به کار گرفته شود.<ref name=":1">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref>


==نام==
==نام==
ایرانیان، انبار را فیروز شاپور می‌خواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای این‌که شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزی‌اش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1" /> شهر انبار، در نوشته‌های رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2" /> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبار توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1" />
[[ايران|ایرانیان]]، انبار را فیروز شاپور می‌خواندند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> «شاپور»، برای این‌که شاپور دوم آن را ساخت و «فیروز»، زیرا این شهر را به یادگار از پیروزی‌اش در برابر امپراتور روم ساخت.<ref name=":1" /> شهر انبار، در نوشته‌های رومی، به نام پریساپور{{یادداشت|Perisapor}} خوانده شده است که نام یونانی-رومی آن است.<ref name=":2" /> این شهر، به انبار نیز معروف بود چون در مواقع عادی و صلح، انبارِ توشه لشکریان و هنگام جنگ، محل ذخیره سلاح جنگجویان بود.<ref name=":1" />


این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه عباسی، مقر فرمانروایی خود را از کوفه به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود هاشم بن عبد مناف، «هاشمیه» نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان حضرت محمد(ص) بودند، به اثبات رسانده و توجه مسلمانان را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref>
این شهر، هاشمیه نیز نامیده شد. ابوالعباس سفاح، نخستین خلیفه [[بنی‌عباس|عباسی]]، مقر فرمانروایی خود را از [[کوفه]] به شهر انبار، انتقال داده، آن را نوسازی کرده و در آن کاخی باشکوه برپا ساخت و آن را با انتساب به نیای خود [[هاشم بن عبد مناف]]، هاشمیه نامید. برخی بر این باورند که وی با این نام‌گذاری می‌خواست پیوستگی خاندان خود را به دودمان هاشمی که همان نیاکان [[حضرت محمد(ص)]] بودند، به اثبات رسانده و توجه [[اسلام|مسلمانان]] را به سوی خود جلب کند.<ref name=":4">مبارزات شیعیان در دوره نخست خلافت عباسیان، ص ٨۵.</ref>


==مناطق هم‌نام==
==مناطق هم‌نام==
چندین موضع جغرافیایی در جهان اسلام با نام انبار مطرح شده است؛ یکی از آنها «انبار جوزجان» است؛ چنان‌که ابن‌واضح یعقوبی<ref>البلدان، ص ۶٣.</ref> و ابن‌خردادبه از آن نام برده‌اند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> انبار جوزجان را «انبیر» هم نوشته‌اند. انبار جوزجان، به نوشته ابن‌حوقل، به فاصله یک روز از «اشبورقان» قرار داشته و بزرگ‌تر از مرو الرود و دارای تاک‌ها و باغ‌ها و بناهایش از گل بوده است.<ref>صورة الارض، ص ١٧٧.</ref> اکنون شهری بدین نام وجود ندارد ولی احتمال دارد در محل «ساری پل» کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده باشد.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> برخی گفته‌اند انبار جوزجان، همان شهری است که ناصر خسرو قبادیانی هنگام سفر به اشبورقان از آن‌جا عبور کرده و آن را «کرسی جوزجانان» نامیده است.<ref>سفرنامه ناسرخسرو، ص ٢ و ٣.</ref>
چندین موضع جغرافیایی در جهان اسلام با نام انبار مطرح شده است؛ یکی از آنها انبارِ جوزجان است؛ چنان‌که ابن‌واضح یعقوبی<ref>البلدان، ص ۶٣.</ref> و ابن‌خردادبه از آن نام برده‌اند.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٢.</ref> انبار جوزجان را «انبیر» هم نوشته‌اند. انبار جوزجان، به نوشته ابن‌حوقل، به فاصله یک روز از «اشبورقان» قرار داشته و بزرگ‌تر از مرو الرود و دارای تاک‌ها و باغ‌ها بوده و بناهایش از گل بوده است.<ref>صورة الارض، ص ١٧٧.</ref> اکنون شهری بدین نام وجود ندارد ولی احتمال دارد در محل «ساری پل» کنونی در قسمت علیای رودخانه شبورقان بوده باشد.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref> برخی گفته‌اند انبار جوزجان، همان شهری است که [[ناصر خسرو]] قبادیانی هنگام سفر به اشبورقان از آن‌جا عبور کرده و آن را «کرسی جوزجانان» نامیده است.<ref>سفرنامه ناسرخسرو، ص ٢ و ٣.</ref>


یاقوت حموی از «سِکّة الانبار» نام می‌برد که در بالای مرو است.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۵.</ref> در فرهنگ‌های جغرافیایی از چندین سرزمین دیگر با عنوان انبار یاد شده است؛ از جمله «انبار آبادی» در اطراف شهرستان بوکان آذربایجان غربی و انبار از توابع منطقه سید چشمه شهرستان ماکو.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref>
[[یاقوت حموی]] از «سِکّة الانبار» نام می‌برد که در بالای [[مرو]] است.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ٢۵.</ref> در فرهنگ‌های جغرافیایی از چندین سرزمین دیگر با عنوان انبار یاد شده است؛ از جمله «انبار آبادی» در اطراف شهرستان بوکان آذربایجان غربی و انبار از توابع منطقه سید چشمه شهرستان ماکو.<ref>لغت‌نامه دهخدا، ج ٣، ص ٣۴٢٩.</ref>


==توابع و پیرامون آن در گذشته==
==توابع و پیرامون آن در گذشته==


====عین‌التمر====
====عین‌التمر====
ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عین‌التمر، از توابع آن بود. عین‌التمر، به عنوان پادگانی ایرانی در حاشیه صحرا، در غرب فرات و جنوب شهر هیت قرار داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٣؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ١٣۴.</ref> عین التمر نخلستان‌ها و روستاهایی داشته و شخصی به نام مهران که فرزند بهرام چوبین بوده، در آن‌جا فرمانروایی می‌کرد. اعراب نمر، تغلب و ایاد در آن‌جا فراوان بودند. همین اعراب به فرمان عقة بن ابی‌عقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عین التمر برخاستند.<ref>عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.</ref>
ناحیه یا شهرستان انبار، دارای ۵ روستا بوده و شهر عین‌التمر، از توابع آن بود. عین‌التمر، به عنوان پادگانی [[ايران|ایرانی]] در حاشیه صحرا، در غرب [[فرات]] و جنوب شهر هیت قرار داشت.<ref>مسالک و ممالک، ص ١٣؛ برگزیده مشترک یاقوت حموی، ص ١٣۴.</ref> عین التمر نخلستان‌ها و روستاهایی داشته و شخصی به نام مهران که فرزند بهرام چوبین بوده، در آن‌جا فرمانروایی می‌کرد. اعراب نمر، تغلب و ایاد در آن‌جا فراوان بودند. همین اعراب به فرمان عقة بن ابی‌عقه به معارضه با مسلمانان هنگام فتح عین التمر برخاستند.<ref>عبدالحسین زرین‌کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠۴.</ref>


====هیت====
====هیت====
هیت، شهری است در کنار فرات، بالاتر از انبار که دارای نخل‌های فراوان و ثمرات زیادی بوده است، یاقوت حموی، مختصات آن را ۶۹ درجه طول غربی و ۳۲ درجه و سه ربع درجه عرض جغرافیایی نوشته است. ابن‌حوقل، از آبادانی آن سخن گفته و آن‌گونه که از وصف آن در سده هشتم قمری برمی‌آید، در این زمان متجاوز از ۳۰ آبادی جزء توابع آن بوده است و انواع میوه‌های سردسیری و گرمسیری در آن به دست می‌آمده است. هیت، یکی از پادگان‌های مهم ایران، در حاشیه صحرای عربستان بود. در زمان ساسانیان، برای اقامت سفیرانی که از خارج به دربار ایران می‌آمدند مراکز پنج‌گانه‌ای معین شده بود تا در آن‌جا هدف و مأموریت خود را برای نماینده دولت اعلام کنند؛ هیت یکی از آن مراکز بود.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٧ و ١٩٨.</ref>
هیت، شهری است در کنار فرات، بالاتر از انبار که دارای نخل‌های فراوان و ثمرات زیادی بوده است، یاقوت حموی، مختصات آن را ۶۹ درجه طول غربی و ۳۲ درجه و سه ربع درجه عرض جغرافیایی نوشته است. [[ابن‌ حوقل|ابن‌حوقل]]، از آبادانی آن سخن گفته و آن‌گونه که از وصف آن در سده هشتم قمری برمی‌آید، در این زمان متجاوز از ۳۰ آبادی جزء توابع آن بوده است و انواع میوه‌های سردسیری و گرمسیری در آن به دست می‌آمده است. هیت، یکی از پادگان‌های مهم ایران، در حاشیه صحرای [[عربستان]] بود. در زمان [[ساسانیان]]، برای اقامت سفیرانی که از خارج به دربار ایران می‌آمدند مراکز پنج‌گانه‌ای معین شده بود تا در آن‌جا هدف و مأموریت خود را برای نماینده دولت اعلام کنند؛ هیت یکی از آن مراکز بود.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٧ و ١٩٨.</ref>


====یوازیج====
====یوازیج====
خط ۳۹: خط ۳۹:


====حدیثه====
====حدیثه====
«الحدیثه» قریه‌ای کهن بود و در آن دو معبد و خانه‌هایی از نصارا قرار داشت. هرثمة بن اعین، بعد از مرزبندی زمین‌های موصل و اسکان اعراب در آن، به حدیثه آمد و عده‌ای از مسلمانان عرب را در آن مقیم ساخت. درباره علت نام‌گذاری‌اش گفته‌اند که عده‌ای از اهالی انبار در عصر حجاج بن یوسف ثقفی از ستم وی و والی او{{یادداشت|ابن رفیل.}} در این شهر به ستوه آمدند؛ پس ناگزیر از انبار به حدیثه رفتند و با همکاری اهالی این دیار، مسجدی ساختند و نامش را «حدیثه» نهادند.<ref>فتوح البلدان، ص ۴۶۶.</ref> حدیثه در پنج فرسخی انبار قرار داشت وآب رودخانه فرات بر آن احاطه داشت.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی.</ref>
الحدیثه، قریه‌ای کهن بود و در آن دو معبد و خانه‌هایی از [[نصارا]] قرار داشت. هرثمة بن اعین، بعد از مرزبندی زمین‌های [[موصل]] و اسکان اعراب در آن، به حدیثه آمد و عده‌ای از مسلمانان عرب را در آن مقیم ساخت. درباره علت نام‌گذاری‌اش گفته‌اند که عده‌ای از اهالی انبار در عصر [[حجاج بن یوسف]] ثقفی از ستم وی و والی او{{یادداشت|ابن رفیل.}} در این شهر به ستوه آمدند؛ پس ناگزیر از انبار به حدیثه رفتند و با همکاری اهالی این دیار، مسجدی ساختند و نامش را حدیثه نهادند.<ref>فتوح البلدان، ص ۴۶۶.</ref> حدیثه در پنج فرسخی انبار قرار داشت وآب رودخانه فرات بر آن احاطه داشت.<ref>برگزیده مشترک یاقوت حموی.</ref>


==اهمیت آن در گذشته==
==اهمیت آن در گذشته==
انبار، در مرز بین ایران و روم{{یادداشت|یعقوبی می‌نویسد: آخرین سرحد پارس از طرف فرات، انبار بود؛ سپس به مرزهای رومیان می‌رسید و از طرف دجله سپس به مرزهای روم می‌رسید؛ مگر آن که با دست‌اندازی و نیرنگ، ایرانیان بر خاک رومیان و بسا که رومیان به خاک ایران قدم می‌گذاردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ١، ص ٢١٩.</ref>}} و حاشیه صحرای عربستان قرار داشت که از نظر استراتژی نظامی ایران در برخورد با روم اهمیت بسیار داشته و منطقه‌ای گسترده را دربرمی‌گرفت.
انبار، در مرز بین [[ايران|ایران]] و [[روم]]{{یادداشت|یعقوبی می‌نویسد: آخرین سرحد پارس از طرف فرات، انبار بود؛ سپس به مرزهای رومیان می‌رسید و از طرف دجله سپس به مرزهای روم می‌رسید؛ مگر آن که با دست‌اندازی و نیرنگ، ایرانیان بر خاک رومیان و بسا که رومیان به خاک ایران قدم می‌گذاردند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ١، ص ٢١٩.</ref>}} و حاشیه صحرای [[عربستان]] قرار داشت که از نظر استراتژی نظامی ایران در برخورد با روم اهمیت بسیار داشته و منطقه‌ای گسترده را دربرمی‌گرفت.


اهمیت اقتصادی و نظامی انبار، گذشته از عمران و آبادی، به این سبب بوده که بر سر دو راه اصلی از راه‌های بازرگانی و نظامی دنیای قدیم قرار داشته است؛ یکی راه زمینی که آن را از شرق به تیسفون و جاده خراسان و از غرب به شهرهای روم و مغرب پیوند می‌داد؛ دیگر راه آبی بود که از طریق فرات به آبراه دجله و از آن‌جا به خلیج فارس و دریای آزاد راه می‌یافت.<ref name=":2" /> انبار، به منزله دروازه‌ای بود که دنیای شرق را بر روی روم می‌گشود و به سبب موقعیتی که داشت، در ضبط و نظم امر آبیاری سرزمین سواد بسیار مهم شمرده می‌شد. از این رو در کار لشکرکشی نیز برای ایران و روم بسیار مهم بود.<ref name=":3">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref>
اهمیت اقتصادی و نظامی انبار، گذشته از عمران و آبادی، به این سبب بوده که بر سر دو راه اصلی از راه‌های بازرگانی و نظامی دنیای قدیم قرار داشته است؛ یکی راه زمینی که آن را از شرق به تیسفون و جاده [[خراسان]] و از غرب به شهرهای روم و مغرب پیوند می‌داد؛ دیگر، راه آبی بود که از طریق [[فرات]] به آبراه [[دجله]] و از آن‌جا به [[خلیج فارس]] و دریای آزاد راه می‌یافت.<ref name=":2" /> انبار، به منزله دروازه‌ای بود که دنیای شرق را بر روی روم می‌گشود و به سبب موقعیتی که داشت، در ضبط و نظم امر آبیاری سرزمین سواد بسیار مهم شمرده می‌شد. از این رو در کار لشکرکشی نیز برای ایران و روم بسیار مهم بود.<ref name=":3">تاریخ ایران بعد از اسلام، ص ٣٠٣؛ تاریخ ایران زمین، ص ٨۵، جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧٢.</ref>


==مردم آن در گذشته==
==مردم آن در گذشته==
گذشته از ایرانیان که در انبار به مرزداری و نگهبانی مشغول بودند، اعراب نصارا هم در آن‌جا فراوان بودند. نسطوری‌ها و یعقوبی‌ها در این دیار، کلیسا و دستگاه داشتند؛ به علاوه از یهود هم افرادی در انبار می‌زیستند.<ref name=":3" />
گذشته از [[ایران|ایرانیان]] که در انبار به مرزداری و نگهبانی مشغول بودند، اعراب نصارا هم در آن‌جا فراوان بودند. نسطوری‌ها و یعقوبی‌ها در این دیار، کلیسا و دستگاه داشتند؛ به علاوه از [[یهودیت|یهود]] هم افرادی در انبار می‌زیستند.<ref name=":3" />


تردیدی نیست که در تمامی اعصار، اعراب شبه‌جزیره [[عربستان]] به بین‌النهرین مهاجرت می‌کرده‌اند؛ حتی در عصر بُخت‌النصر که معاصر با معد بن عدنان بوده، بازرگانان عرب در این قلمرو اقامت می‌گزیده و در انبار مستقر می‌شدند. افرادی از قبایل تغلب، قنس، غطفان و ایاد که در [[بحرین]] اجتماع کرده بودند و به همه آنها «تنوخ» می‌گفتند، در دوران حکومت آشفته اردشیرها در [[ایران]] از این تفرّق و نزاع بهره بردند و در غرب [[فرات]] و در حد فاصل میان انبار و [[حیره]] ساکن شدند. آنان هویت اجتماعی و فرهنگی خود را حفظ کرده و جز در چادر زندگی نکردند و با اهالی محله آمیختگی نداشتند. این اعراب را «عرب الضاحیه» یا اعراب پیرامونی گفته‌اند. در تاریخ [[اشکانیان]] نشانی از گروه‌هایی از قبیله تنوخ دیده می‌شود که از داخل صحرا به انبار یا پیرامون آن کوچیده‌اند. آنان در زیستگاه «اهل مَدَر» فرود نیامدند و با آنان نیامیختند.<ref>هشام جعیط، کوفه، پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، ص ١۴؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٨۴.</ref>
تردیدی نیست که در تمامی اعصار، اعراب شبه‌جزیره [[عربستان]] به بین‌النهرین مهاجرت می‌کرده‌اند؛ حتی در عصر بُخت‌النصر که معاصر با معد بن عدنان بوده، بازرگانان عرب در این قلمرو اقامت می‌گزیده و در انبار مستقر می‌شدند. افرادی از قبایل تغلب، قنس، غطفان و ایاد که در [[بحرین]] اجتماع کرده بودند و به همه آنها «تنوخ» می‌گفتند، در دوران حکومت آشفته اردشیرها در [[ایران]] از این تفرّق و نزاع بهره بردند و در غرب [[فرات]] و در حد فاصل میان انبار و [[حیره]] ساکن شدند. آنان هویت اجتماعی و فرهنگی خود را حفظ کرده و جز در چادر زندگی نکردند و با اهالی محله آمیختگی نداشتند. این اعراب را عرب الضاحیه یا اعراب پیرامونی گفته‌اند. در تاریخ [[اشکانیان]] نشانی از گروه‌هایی از قبیله تنوخ دیده می‌شود که از داخل صحرا به انبار یا پیرامون آن کوچیده‌اند. آنان در زیستگاه «اهل مَدَر» فرود نیامدند و با آنان نیامیختند.<ref>هشام جعیط، کوفه، پیدایش شهر اسلامی، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، ص ١۴؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٨۴.</ref>


==رابطه انبار و حیره==
==رابطه انبار و حیره==
برخی بر این گمانند که شهر انبار و توابعش، با ارتباط با منطقه [[حیره]]، به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه می‌داد. فرمانروایان ساسانی، کارگزاران خود، امیران عرب از خاندان نصر را، در حیره سکونت داده بودند و نیازهای آنان مانند آذوقه و مهمات را از انبارهای شهر انبار تأمین می‌کردند. در واقع ایرانیان و اعراب در این دو منطقه با یکدیگر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشتند و همین امر باعث تبادل فرهنگی بین آنان شده بود. می‌گویند نخستین کسی که به زبان عربی مطالبی می‌نوشت «مُرامِر بن مُرّة» از مردم انبار بود و از این دیار کتابت عربی به نقاط دیگر گسترش یافت. در روایتی از [[عبدالله بن عباس]] نقل شده است که یکی از انباریان، خط را به عبدالله بن جدعان آموزش داد و خط [[حجاز|حجازی]] قریشیان، از این راه پدید آمد. در شرح فتح انبار توسط رزمندگان مسلمان آمده است که وقتی مسلمانان بر انبار غلبه یافته، مردم این سرزمین از آنها ایمن گردیده و از مخفی‌گاه‌های خود بیرون آمدند، فرماندهان مسلمان دریافتند که مردم انبار به زبان عربی مطالبی می‌نویسند.<ref>المحاسن و المساوی، ص ٣۶۶؛ فتوح البلدان، ص ۶۵۵؛ تاریخ طبری، ج ١، ص ٢٠۶؛ الاعلاق النفسیه، ص ١٩١؛ مقدمه ابن‌خلدون، ص ٨٣٠؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ٢٠۵ و ٢٠۶.</ref>
شهر انبار و توابعش، با ارتباط با منطقه [[حیره]]، به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه می‌داد. فرمانروایان ساسانی، کارگزاران خود، امیران عرب از خاندان نصر را، در حیره سکونت داده بودند و نیازهای آنان مانند آذوقه و مهمات را از انبارهای شهر انبار تأمین می‌کردند. در واقع [[ايران|ایرانیان]] و اعراب در این دو منطقه با یکدیگر هم‌زیستی مسالمت‌آمیز داشتند و همین امر باعث تبادل فرهنگی بین آنان شده بود. می‌گویند نخستین کسی که به زبان عربی مطالبی می‌نوشت «مُرامِر بن مُرّة» از مردم انبار بود و از این دیار کتابت عربی به نقاط دیگر گسترش یافت. در روایتی از [[عبدالله بن عباس]] نقل شده است که یکی از انباریان، خط را به عبدالله بن جدعان آموزش داد و خط [[حجاز|حجازی]] [[قریش|قریشیان]]، از این راه پدید آمد. در شرح فتح انبار توسط رزمندگان مسلمان آمده است که وقتی مسلمانان بر انبار غلبه یافته، مردم این سرزمین از آنها ایمن گردیده و از مخفی‌گاه‌های خود بیرون آمدند، فرماندهان مسلمان دریافتند که مردم انبار به زبان عربی مطالبی می‌نویسند.<ref>المحاسن و المساوی، ص ٣۶۶؛ فتوح البلدان، ص ۶۵۵؛ تاریخ طبری، ج ١، ص ٢٠۶؛ الاعلاق النفسیه، ص ١٩١؛ مقدمه ابن‌خلدون، ص ٨٣٠؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ٢٠۵ و ٢٠۶.</ref>


==در دست حاکمان==
==در دست حاکمان==


====زبَاء====
====زبَاء====
مالک قلمرو انبار، در هنگام مهاجرت قبایل معروف به «عرب الضاحیه» به آن، بانویی به نام «زبّاء» بود که بر ساکنین آن فرمانروایی می‌کرد و اقتدارش ماجرای حکومت بلقیس بر سرزمین سبأ را در ذهن‌ها تداعی می‌نمود. «جذیمة الابرش» فرزند «مالک بن قهم» وقتی در انبار فرود آمد، با لشکری که فراهم کرد، می‌خواست زبّاء را شکست بدهد، ولی شکست خورد و کشته شد.
مالک قلمرو انبار، در هنگام مهاجرت قبایل معروف به عرب الضاحیه به آن، بانویی به نام زبّاء بود که بر ساکنین آن فرمانروایی می‌کرد و اقتدارش ماجرای حکومت بلقیس بر سرزمین سبأ را در ذهن‌ها تداعی می‌نمود. جذیمة الابرش، فرزند مالک بن قهم وقتی در انبار فرود آمد، با لشکری که فراهم کرد، می‌خواست زبّاء را شکست بدهد، ولی شکست خورد و کشته شد.


====عمرو بن عدی====
====عمرو بن عدی====
پس از کشته شدن جذیمة الابرش، خواهرزاده او عمرو بن عدی، با نقشه‌ای جدید وارد کارزار گردید. یکی از کارگزاران وی به نام قصیر در دربار آن بانو نفوذ کرد و چنین وانمود کرد که می‌خواهد خدمت‌گزار کاخش باشد و برای جلب اطمینان زبّاء چاره‌جویی می‌کرد تا آن‌که او را برای امور بازرگانی مأمور کرد و بارها قصیر برایش کالاها وارد کرد و او را خوش آمد و به کارش اعتماد نمود. در این حال قیصر نزد عمرو رفت و گفت نیروهای خود را در صندوق‌هایی جای ده؛ پس چهارهزار مرد جنگی با سلاح و تدارکات نظامی در صندوق‌هایی جای گرفتند و با دوهزار شتر به انبار آمدند. خود عمرو هم در میان این عده بود. صندوق‌ها در خانه‌های اصحاب زبّاء پراکنده گردید و چندین صندوق هم به کاخ او منتقل شد. چون شب فرارسید، آنان بیرون آمدند و آن بانوی فرمانروا و بسیاری از کارگزارانش را کشتند. آن‌گاه عمرو بن عدی زمام امور را به دست گرفت و پنجاه و پنج سال بر آن سرزمین حکومت کرد.
پس از کشته شدن جذیمة الابرش، خواهرزاده او عمرو بن عدی، با نقشه‌ای جدید وارد کارزار گردید. یکی از کارگزاران وی به نام قصیر در دربار آن بانو نفوذ کرد و چنین وانمود کرد که می‌خواهد خدمت‌گزار کاخش باشد و برای جلب اطمینان زبّاء چاره‌جویی می‌کرد تا آن‌که او را برای امور بازرگانی مأمور کرد و بارها قصیر برایش کالاها وارد کرد و او را خوش آمد و به کارش اعتماد نمود. در این حال قیصر نزد عمرو رفت و گفت نیروهای خود را در صندوق‌هایی جای ده؛ پس چهارهزار مرد جنگی با سلاح و تدارکات نظامی در صندوق‌هایی جای گرفتند و با دوهزار شتر به انبار آمدند. خود عمرو هم در میان این عده بود. صندوق‌ها در خانه‌های اصحاب زبّاء پراکنده گردید و چندین صندوق هم به کاخ او منتقل شد. چون شب فرارسید، آنان بیرون آمدند و آن بانوی فرمانروا و بسیاری از کارگزارانش را کشتند. آن‌گاه عمرو بن عدی زمام امور را به دست گرفت و ۵۵ سال بر آن سرزمین حکومت کرد.


====حارث بن عمرو====
====حارث بن عمرو====
پس از او حارث بن عمرو، در کنار مرزهای روم شرقی موقعیتی ممتاز یافت و سلطه خود را بر شهر انبار مستحکم کرد.<ref>جغرافیای تاریخ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧١؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ٢١٩.</ref>
پس از او حارث بن عمرو، در کنار مرزهای [[روم]] شرقی موقعیتی ممتاز یافت و سلطه خود را بر شهر انبار مستحکم کرد.<ref>جغرافیای تاریخ سرزمین‌های خلافت شرقی، ص ٧١؛ تاریخ یعقوبی، ج ۱، ص ٢١٩.</ref>


====شاپور دوم====
====شاپور دوم====
خط ۷۲: خط ۷۲:


====مسلمانان====
====مسلمانان====
برخی بر این باورند که انبار، به سبب تسلط فرهنگ و تمدن شاهان ایران بر آن، نه تنها از نظر نظامی قدرت دفاع خود را از دست داد، بلکه از نظر اجتماعی و اخلاقی نیز مضمحل شده بود؛ از این رو، مردم انبار که سال‌ها در رنج فاصله طبقاتی ساسانی بودند، در برابر جاذبه دین اسلام و نگرش ضدطبقاتی این آیین، مقاومتی احساس نمی‌کردند؛ اگر هم در هنگام فتح انبار و شهرهای پیرامون، مقاومت‌هایی در برابر مسلمانان صورت می‌گرفت، تلاش‌های فئودال‌ها، بقایای تیول‌داران، مرزبانان، اسپهبدان و دژخیمان برای حفظ باقی مانده سلطه رو به زوال خویش بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص ١١٠۴.</ref>
برخی بر این باورند که انبار، به سبب تسلط فرهنگ و تمدن شاهان [[ايران|ایران]] بر آن، نه تنها از نظر نظامی قدرت دفاع خود را از دست داد، بلکه از نظر اجتماعی و اخلاقی نیز مضمحل شده بود؛ از این رو، مردم انبار که سال‌ها در رنج فاصله طبقاتی [[ساسانیان|ساسانی]] بودند، در برابر جاذبه دین [[اسلام]] و نگرش ضدطبقاتی این آیین، مقاومتی احساس نمی‌کردند؛ اگر هم در هنگام فتح انبار و شهرهای پیرامون، مقاومت‌هایی در برابر مسلمانان صورت می‌گرفت، تلاش‌های فئودال‌ها، بقایای تیول‌داران، مرزبانان، اسپهبدان و دژخیمان برای حفظ باقی مانده سلطه رو به زوال خویش بوده است.<ref>نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، ص ١١٠۴.</ref>


==امام علی(ع) در انبار==
==امام علی(ع) در انبار==
خط ۷۹: خط ۷۹:
زمانی که [[امام علی(ع)]] از سرزمین [[حجاز]] به سوی [[شام]] و [[عراق]] می‌رفت، از دیار انبار گذشت. مردم از مرکب‌ها پیاده شده، با سرعت به سوی او شتافته و پیشاپیش امام علی(ع) که خلیفه مسلمانان بود، می‌دویدند. امام(ع) برخی از آن‌ها را فراخوانده از چرایی این دویدن پرسید. آنان این کار را رسمی برای احترام به امیران و افراد مورد احترام دانستند. امام(ع) این رسم را برای زمامداران، بدون سود و برای مردم، باعث رنج دنیا و بدبختی آخرت دانست.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٢.</ref>
زمانی که [[امام علی(ع)]] از سرزمین [[حجاز]] به سوی [[شام]] و [[عراق]] می‌رفت، از دیار انبار گذشت. مردم از مرکب‌ها پیاده شده، با سرعت به سوی او شتافته و پیشاپیش امام علی(ع) که خلیفه مسلمانان بود، می‌دویدند. امام(ع) برخی از آن‌ها را فراخوانده از چرایی این دویدن پرسید. آنان این کار را رسمی برای احترام به امیران و افراد مورد احترام دانستند. امام(ع) این رسم را برای زمامداران، بدون سود و برای مردم، باعث رنج دنیا و بدبختی آخرت دانست.<ref>تاریخ و فرهنگ ایران، ج ١، ص ١٩٢.</ref>


هنگامی که امام علی(ع)، برای نبرد با معاویه در جنگ صفین، از [[کوفه]] به سوی [[نینوا]] حرکت کرد و وارد شهر [[مدائن]] شد، پس از توقفی کوتاه به سوی شهر انبار رفت. مردم شهر، با هدایایی به استقبال وی شتافته و از اسب‌های خود فرود آمده و در مقابل او به خضوع و تذلل پرداختند. بر پایه برخی منابع، آنان دهقانانی از طایفه «بنوخوش نوشک» بودند.<ref>الفتوح، ص ۵٠٩ و ۵١٠؛ پیکار صفین، ص ١٩٩ و ٢٠٠؛ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٠٣.</ref> امام(ع) درباره چهارپایانی که با خود آورده و دویدن آن‌ها پرسید. آن‌ها این کار را رسمی برای احترام به فرمانروایان دانسته و مرکب‌ها را هدایای برای امام(ع) معرفی کردند. آن‌ها برای او و همراهانش غذا و برای چهارپایانشان علوفه آماده کرده بودند. امام(ع) رسمشان را برای امیران بدون سود و برای خودشان رنج و زحمت دانسته و از تکرار آن نهی کرد. وی برای پذیرفتن هدایا شرط گذاشت به جای خراجشان محاسبه کند و در برابر خوراکی‌هایشان، بهای آن را پرداخت کند. آن‌ها خوش داشتند امام(ع) هدیه و رسم احترامشان را بپذیرد. امام(ع) بر آن‌ها آفرین گفته، ولی خودش را از آن بی‌نیاز دانست. وی دو روز در شهر انبار اقامت گزید و روز سون حرکت کرد.<ref>پیکار صفین، ص ٢۵.</ref>
امام علی(ع)، برای نبرد با معاویه در جنگ صفین، از [[کوفه]] به سوی [[نینوا]] حرکت کرد و وارد شهر [[مدائن]] شد، پس از توقفی کوتاه به سوی شهر انبار رفت. مردم شهر، با هدایایی به استقبال وی شتافته و از اسب‌های خود فرود آمده و در مقابل او به خضوع و تذلل پرداختند. بر پایه برخی منابع، آنان دهقانانی از طایفه «بنوخوش نوشک» بودند.<ref>الفتوح، ص ۵٠٩ و ۵١٠؛ پیکار صفین، ص ١٩٩ و ٢٠٠؛ شرح نهج البلاغه، ج ٣، ص ٢٠٣.</ref> امام(ع) درباره چهارپایانی که با خود آورده و دویدن آن‌ها پرسید. آن‌ها این کار را رسمی برای احترام به فرمانروایان دانسته و مرکب‌ها را هدایای برای امام(ع) معرفی کردند. آن‌ها برای او و همراهانش غذا و برای چهارپایانشان علوفه آماده کرده بودند. امام(ع) رسمشان را برای امیران بدون سود و برای خودشان رنج و زحمت دانسته و از تکرار آن نهی کرد. وی شرط پذیرفتن هدایا را، محاسبه آن به جای خراجشان گذاشت و شرط خوردن خوراکی‌هایشان را، پذیرفتن بهای آن دانست. آن‌ها خوش داشتند امام(ع) هدیه و رسم احترامشان را بپذیرد. امام(ع) بر آن‌ها آفرین گفته، ولی خودش را از آن بی‌نیاز دانست. وی دو روز در شهر انبار اقامت گزید و روز سوم حرکت کرد.<ref>پیکار صفین، ص ٢۵.</ref>


====یورش معاویه به انبار====
====یورش معاویه به انبار====
پس از آن‌که امام علی(ع) کوفه را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، «اشرس بن حسان بکری» معروف به ابوحسان را به سمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین (ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref>
پس از آن‌که امام علی(ع) [[کوفه]] را مرکز حکومت بر جهان اسلام قرار داد و کارگزاران و والیان نقاط دیگر را تعیین کرد، اشرس بن حسان بکری، معروف به ابوحسان را به سِمت والی استان عالی به مرکزیت انبار منصوب کرد.<ref>سیمای کارگزاران علی بن ابی‌طالب امیرالمؤمنین (ع)، ج ١، ص ٢٧٨.</ref> [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگی‌های سیاسی اجتماعی [[عراق]]، عده‌ای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو امام علی(ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها سفیان بن عوف غامدی است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد. سفیان با شش‌هزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب [[فرات]] و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی(ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا به شهادت رسید. او هنگام جنگ، آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را می‌خواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمی‌خواهند، سفارش می‌کرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آن‌ها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی(ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده، آن‌ها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام(ع) دید کسی او را یاری نمی‌کند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به [[نخیله]] رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبه‌ای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آن‌ها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردن‌بندها و گشواره‌های او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آن‌که صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی(ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش می‌رود؟}} امام(ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و [[سعید بن قیس]] همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت می‌کردند خواسته و همراه با هشت‌هزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آن‌ها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref>
معاویه پس از فتح مصر و آگاهی از آشفتگی‌های سیاسی اجتماعی عراق، عده‌ای از سران لشکر خود را به مناطق تحت قلمرو حضرت علی (ع) در عراق اعزام کرد تا با قتل و غارت، هراس و ناامنی را بر این مناطق حکمفرما سازند. از جمله آنها «سفیان بن عوف غامدی» است که به سوی انبار آمد. معاویه، به سفیان سفارش کرد وارد کوفه نشود، تنها به کشتار و چپاول بپردازد و بازگردد؛ هدف معاویه ایجاد وحشت و ناامنی بود. سفیان با شش‌هزار سرباز حرکت کرده، از شهر هیت و روستایی در غرب فرات و بالای شهر انبار، که مردمش گریخته بودند گذشته و به سمت انبار رفت. شماری از رزمندگان انبار با دیدن جمعیت زیاد نیروهای سفیان، پراکنده شدند. ابوحسان بکری، کارگزار امام علی(ع) با ۳۰ تن از یارانش آنقدر جنگید تا آن‌که به شهادت رسید. او هنگام جنگ آیه ۲۳ سوره احزاب{{یادداشت|فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَی نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ ینْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلا.}} را می‌خواند و به کسانی که ملاقات با خدا را نمی‌خواهند سفارش می‌کرد تا زمانی که درگیر هستند از شهر خارج شوند؛ زیرا نبرد آن‌ها، مانع از تعقیب فراریان است. وقتی خبر شهادت وی را یکی از مردم انبار به امام علی(ع) رساند، وی متأثر شده، به منبر رفته و از ابوحسان بکری به نیکی یاد کرد و از مردم کوفه خواست به سوی مهاجمان یورش برده آن‌ها را بیرون کنند. امام به امید این که پاسخی بشنود سکوت کرد، ولی کسی چیزی نگفت. وقتی امام(ع) دید کسی او را یاری نمی‌کند پیاده از کوفه حرکت کرده، خود را به نخیله رساند. گروهی از مردم پشت سر او حرکت کردند.<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی‌الحدید، ج ٢، ص ٨۵، الغارات، ص ٢۵١.</ref> او در نخیله خطبه‌ای خواند که در آن به مذمت سستی یارانش در نبرد پرداخته، از آن‌ها به سبب یاری نکردن و تصرف انبار توسط معاویه، به سختی انتقاد کرد. بخشی از این خطبه، بعدها یکی از مشهورترین سخنان او شد که به این شرح است: «به من خبر رسیده که یکی از لشکریان معاویه بر یک زن مسلمان و یک زن کافر ذمی داخل شده و خلخال، دستبند و گردن‌بندها و گشواره‌های او را کنده و آن زن نتوانسته جلوی این کار را بگیرد، مگر آن‌که صدا به شیون و زاری بلند کند و از خویشاوندان خود کمک بطلبد. پس دشمنان با غنیمت و دارایی فراوان از انبار بیرون آمدند، در صورتی که به یک نفرشان هم زخمی نرسید و خونی از آنان بر زمین ریخته نشد. اگر مرد مسلمانی از شنیدن این واقعه، از شدت حزن و اندوه بمیرد، او را ملامتی نیست؛ بلکه نزد من به مُردن سزاوار است.»<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٧.</ref> پس از این خطبه، از مردم منطقه عراق تنها دو نفر به یاران امام علی(ع) افزوده شدند.{{یادداشت|«جندب بن عبدالله» و برادرش نزد امام (ع) آمدند و عرض کردند: ای مولای مؤمنان! ما در هر امری مطیع شما هستیم. امام فرمود: از شما دو نفر چه کاری پیش می‌رود؟}} امام(ع) با یارانی که از کوفه آمده بودند به کوفه بازگشت و سعید بن قیس همدانی را که از بزرگان قبیله همدان بود و مردم از او اطاعت می‌کردند خواسته و همراه با هشت‌هزار تن به انبار فرستاد. وقتی به «عانات» رسید، هانی بن خطاب همدانی را به جستجوی سفیان فرستاد؛ ولی آن‌ها گریخته بودند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص ١٠٣؛ الفتوح، ص ٧١۴؛ الغارات، ص ٢۵١؛ اعلام غارات، ص ۴٢۵ و ۵۶٨؛ تجلی امامت، ص ۶۵٢.</ref>


====کمیل، کارگزار شهر هیت====
====کمیل، کارگزار شهر هیت====
هنگامی که نیروهای معاویه به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا کمیل بن زیاد بدون اطلاع و دستور امام علی(ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی(ع) این تصمیم‌گیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره، در نامه‌ای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}} خبر داد.
هنگامی که نیروهای [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] به فرماندهی سفیان بن عوف غامدی به شهر هِیت یورش بردند، پادگان انبار تقریباً از قوای مدافع شهر خالی بود و تنها ۲۰۰ نفر در آن مستقر بودند؛ زیرا [[کمیل بن زیاد]] بدون اطلاع و دستور امام علی(ع) با نیروهای خود از هِیت به سوی «قرقیسیاء» حرکت کرده بود تا با متجاوزان مقابله کند. امام علی(ع) این تصمیم‌گیری کمیل را نادرست خواند و او را از این کار بازداشت؛ زیرا وظیفه کارگزار حفظ حوزه مأموریت اوست و نباید منطقه خود را ترک کند تا مورد تعرض قرار گیرد. گلایه حضرت از کمیل در نامه ۶۱ نهج البلاغه آمده است. در این حال «شبث بن عامر ازدی» کارگزار شهر نصیبین، واقع در جزیره{{یادداشت|جزیره، به نواحی میان دجله و فرات، که جزو قلمرو عراق بود می‌گفتند؛ رومیان به آن «مزو پوتامیا»، یا «بین‌النهرین» و فارس‌ها در دوران ساسانیان به آن «میان‌رودان» می‌گفتند. جزیره، بخش شمالی عراق کنونی است.<ref>اشکال العالم؛ تاریخ و فرهنگ ایران، ج ٢، ص ۶۴.</ref>}}، در نامه‌ای خطاب به کمیل از مأموریت عبدالرحمن بن اشتم، از جانب معاویه، برای کشتار و چپاول جزیره خبر داد. کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام علی(ع) را از حادثه قبلی جبران کند. پس عبدالله بن وهب الراسبی را با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل، در نامه‌ای خبر این پیروزی را به امام(ع) داد. امام علی(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی یاد کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref>
کمیل تصمیم گرفت جلوی تجاوز عبدالرحمن را بگیرد و با پیروزی بر وی، آزردگی امام خود را از حادثه قبلی جبران کند. پس «عبدالله بن وهب الراسبی» را در با ۴۰۰ سوار در هِیت جانشین خود قرار داد و خود با ۴۰۰ سوار به کمک شبث بن عامر پیوست. نبرد او با پیروزی همراه بوده، شماری از لشکریان معاویه کشته شده و مابقی فرار کردند. کمیل در نامه‌ای خبر این پیروزی را به امام(ع) داد. امام علی(ع) در پاسخ از کمیل به نیکی اید کرده و برای او و یارانش دعا کرد.<ref>الفتوح، ص ٧١۵ و ٧١۶؛ انساب الاشراف، ج ٢، ص ۴٧٣.</ref>


====مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر====
====مالک بن کعب ارحبی، والی عین التمر====
مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که امام علی(ع) از عراق برای یاری محمد بن ابی‌بکر به مصر فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خوانده‌اند.
مالک، فرزند کعب، کارگزار عین التمر از توابع استان انبار و امیر لشکری بود که [[امام علی(ع)]] از عراق برای یاری [[محمد بن ابی‌بکر]] به [[مصر]] فرستاد. او را مردی با فراست، مدیر و مدبّر خوانده‌اند.


نعمان بن بشیر انصاری، همراه با ابوهریره از سوی معاویه مأمور شدند تا به کوفه، نزد امام علی(ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریب‌کاری دانسته و بر این باورند که معاویه می‌دانست امام (ع) این فریب‌کاری او را نمی‌پذیرد، ولی می‌خواست جواب منفی حضرت را وسیله‌ای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام(ع) به آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه انصار از او پیروی کرده‌اند جز گروهی اندک که نعمان جزء آن‌هاست. نعمان در پاسخ نامه معاویه را بهانه‌ای دانست تا در جوار امام علی(ع) بماند. ابوهریره عازم شام گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به «عین التمر» از توابع انبار گریخت. «مالک بن کعب ارحبی» کارگزار امام علی(ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا درباره‌اش از امام(ع) فرمانی دریافت کند. نعمان برای رهایی از این گرفتاری به قرظة بن کعب انصاری متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی(ع) مالیات و صدقات جمع‌آوری می‌کرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت.
نعمان بن بشیر انصاری، همراه با [[ابوهریره]] از سوی معاویه مأمور شدند تا به [[کوفه]]، نزد امام علی(ع) بیایند و از ایشان بخواهند که قاتلان [[عثمان]] را تسلیم کند تا غائله به پایان رسد.{{یادداشت|برخی این اقدام معاویه را فریب‌کاری دانسته و بر این باورند که معاویه می‌دانست امام (ع) این فریب‌کاری او را نمی‌پذیرد، ولی می‌خواست جواب منفی حضرت را وسیله‌ای برای فریب شامیان و بر حق جلوه دادن خود قرار دهد.}} امام(ع) از آن دو فرستاده خواست از این سخنان درگذرند؛ سپس به نعمان بن بشیر گلایه کرد که همه [[انصار]] از او پیروی کرده‌اند جز گروهی اندک که نعمان جزء آن‌هاست. نعمان در پاسخ، نامه معاویه را بهانه‌ای دانست تا در جوار امام علی(ع) بماند. ابوهریره عازم [[شام]] گردید و نعمان بن بشیر چند ماه در کوفه اقامت گزید و سپس به عین التمر از توابع انبار گریخت. مالک بن کعب ارحبی، کارگزار امام علی(ع) در این منطقه، او را دستگیر کرد و مورد بازجویی قرار داد و روانه زندانش کرد تا درباره‌اش از امام(ع) فرمانی دریافت کند. نعمان، برای رهایی از این گرفتاری به [[قرظة بن کعب انصاری]] متوسل شد. وی در حوالی عین التمر برای امام علی(ع) مالیات و صدقات جمع‌آوری می‌کرد. با اصرار فراوان قرظه، نعمان از آن وضع نجات یافت و به سرعت از عین التمر و قلمرو انبار دور شد و خود را به معاویه رساند و ماجرا را به وی بازگفت. معاویه از اطرافیان خود جویای کسی شد که با گروهی سواره به سواحل [[فرات]] برود و مردم آن نواحی را بترساند. نعمان اعلام آمادگی کرد و با دوهزار سرباز به سوی [[عراق]] حرکت کرد و در عین التمر اردو زد. مالک بن کعب، ماجرا را به امام علی(ع) گزارش داد و از امام دستور خواست. در این حال برای دفع شرارت‌های قوای نعمان، از مخنف بن سلیم که در کناره‌های فرات مشغول جمع‌آوری صدقات امام علی(ع) بود یاری خواست. جنگ شب‌هنگام درگرفت و برخی از افراد طرفین کشته و زخمی شدند. امام علی(ع) پس از رسیدن خبر یورش نعمان بن بشیر، مردم کوفه را به خاطر سستی در دفع یورش‌های معاویه مذمت کرده و از آنان خواست به کمک مالک بن کعب در عین‌التمر بروند؛ ولی مردم برای یاری مالک بن کعب بسیج نشدند؛ تنها [[عدی بن حاتم]] اعلام آمادگی کرده، با دوهزار نفر از افراد قبیله طیّ عازم عین التمر گردید و نعمان بن بشیر را تعقیب کرده، تا حوالی شام پیش رفتند و بازگشتند. گفت شده مالک بن کعب نیز دلاوری و مقاومت در خوری کرده است.<ref>الغارات، ص ٢۴١ - ٢۴٩، انساب الاشراف، ج ٢، ص ١۶۶، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٣٠۶.</ref>
معاویه از اطرافیان خود جویای کسی شد که با گروهی سواره به سواحل فرات برود و مردم آن نواحی را بترساند. نعمان اعلام آمادگی کرد و با دوهزار سرباز به سوی عراق حرکت کرد و در عین التمر اردو زد. مالک بن کعب، ماجرا را به امام علی(ع) گزارش داد و از امام دستور خواست. در این حال برای دفع شرارت‌های قوای نعمان، از «مخنف بن سلیم» که در کناره‌های فرات مشغول جمع‌آوری صدقات علی (ع) بود یاری خواست. جنگ شب‌هنگام درگرفت و برخی از افراد طرفین کشته و زخمی شدند. امام علی(ع) پس از رسیدن خبر یورش نعمان بن بشیر، مردم کوفه را به خاطر سستی در دفع یورش‌های معاویه مذمت کرده و از آنان خواست به کمک مالک بن کعب در عین‌التمر بروند؛ ولی مردم برای یاری مالک بن کعب بسیج نشدند؛ تنها عدی بن حاتم اعلام آمادگی کرده، با دوهزار نفر از افراد قبیله طیّ عازم عین التمر گردید و نعمان بن بشیر را تعقیب کرده، تا حوالی شام پیش رفتند و بازگشتند. گفت شده مالک بن کعب نیز دلاوری و مقاومت در خوری کرده است.<ref>الغارات، ص ٢۴١ - ٢۴٩، انساب الاشراف، ج ٢، ص ١۶۶، شرح نهج البلاغه، ج ٢، ص ٣٠۶.</ref>


==امام حسن(ع) در انبار==
==امام حسن(ع) در انبار==
[[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آن‌جا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامه‌ای وعده فرمانداری یکی از نواحی شام یا عراق داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه پانصدهزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن(ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن (ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین می‌کنم؛ گرچه می‌دانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت می‌کند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمی‌کند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنی‌مراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیک‌هایی به دیدارش فرستاد و در نامه‌ای فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. همراه نامه پنج‌هزار درهم برای او فرستاد. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانت‌ها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref>ترجمه المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن (ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.</ref>
[[امام حسن(ع)]]، برای مقابله با [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]]، فرماندهی از قبیله کِندِه را به همراه چهارهزار تن به انبار فرستاد و به او فرمان داد که در آن‌جا فرود آید و کاری نکند تا فرمان لازم به او برسد. وقتی این فرمانده در کرانه [[فرات]] و در قلمرو انبار فرود آمد، معاویه پیکی به سوی او فرستاد و در نامه‌ای، وعده فرمانداری یکی از نواحی [[شام]] یا [[عراق]] را به او داده، از او خواست به سپاه او ملحق شود. همراه نامه ۵۰۰ هزار درهم نیز برای او فرستاد. آن فرمانده، به همراه ۲۰۰ نفر از یاران و خویشاوندان به معاویه پیوست. امام حسن(ع) از شنیدن این خبر، او را در وفاداری فقیر و بنده دنیا توصیف کرده{{یادداشت|امام حسن (ع) گفت: این مرد کندی نیز به امویان پیوست و به من و شما شیعیان خیانت کرد. چندین بار گفتم که چنین افرادی در وفاداری فقیرند و بندگان دنیا هستند. اکنون فرمانده دیگری را به جایش تعیین می‌کنم؛ گرچه می‌دانم او هم مثل فرمانده قبلی خیانت می‌کند و رضای خداوند را درباره ما مراعات نمی‌کند.}} و مرد دیگری را از قبیله بنی‌مراد با چهارهزار تن به انبار اعزام کرد و در حضور مردم به وی تأکید کرد که خیانت نورزد و سوگند داد که مرتکب چنین خطایی نشود. معاویه، پیک‌هایی به دیدار فرمانده جدید فرستاد و در نامه‌ای، فرمانداری یکی از ایالات شام یا عراق را به او وعده داده و از وی خواست که به او بپیوندد. معاویه، همراه نامه پنج‌هزار درهم برای او فرستاده بود. این فرمانده نیز به معاویه پیوست. این خیانت‌ها، در بنیان لشکر انبار تزلزل افکند و هماهنگی آنها را برهم زد.<ref>ترجمه المناقب، ج ٢، ص ١١۴ و ١١۵، حیاة الامام الحسن (ع)، ج ۲، ص ١٣٢؛ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۴٣ و ۴۴.</ref>


بر پایه گزارشی که به امام حسن(ع) رسیده بود، معاویه پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی «عبدالله بن عامر» به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آن‌جا به مدائن بروند. به همین دلیل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref>
بر پایه گزارشی که به امام حسن(ع) رسیده بود، معاویه پیش‌قراولان سپاه خود را به فرماندهی عبدالله بن عامر به انبار فرستاده بود تا پس از آرایش نظامی و بررسی تاکتیکی، از آن‌جا به [[مدائن]] بروند. به همین دلیل، امام(ع) در ساباطِ مدائن فرود آمد تا با بسیج نیروها، جلوی توطئه سپاه معاویه را بگیرد، ولی با پراکندگی سپاه و خیانت فرماندهان روبه‌رو شد.<ref>اخبار الطوال، ص ٢۶٣؛ مقاتل الطالبیین، ص ٧٢.</ref>


==خوارج در انبار==
==خوارج در انبار==
انبار از کانون‌های فعالیت [[خوارج]] بود. [[امام علی(ع)]] برای سرکوبی آنان نیروهایی بسیج نمود و در سال ۳۸ق. در این شهر فرود آمد. امام برای مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوی آنان رفت تا به [[نهروان]] رسید و کسی را نزدشان فرستاد تا از گمراهی به‌درآیند؛ ولی آنان فرستاده امام(ع) را کشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به کشته شدن تمامی ایشان به جز دو نفر انجامید.<ref>مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.</ref>
انبار، از کانون‌های فعالیت [[خوارج]] بود. [[امام علی(ع)]] برای سرکوبی آنان نیروهایی بسیج نمود و در سال ۳۸ق. در این شهر فرود آمد. امام برای مردم خطبه خواند؛ آن‌گاه به سوی آنان رفت تا به [[نهروان]] رسید و کسی را نزدشان فرستاد تا از گمراهی به‌درآیند؛ ولی آنان فرستاده امام(ع) را کشتند. سپس دو گروه صف بستند و خوارج آغازگر جنگ بودند، اما فرجام آن به کشته شدن تمامی ایشان به جز دو نفر انجامید.<ref>مروج الذهب، ج ١، ص ٧۶٣.</ref>


شبیب بن یزید بن نعیم شیبانی، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملک مروان بر [[مدائن]] چیره گشت. او با نیرویی قابل توجه به [[کوفه]] شبیخون زد. در این شهر درگیری بین سپاهیان [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبیب کشته شدند. وی با کسانی از بازماندگان نیروهایش به شهر انبار گریخت. سفیان بن ابرد کلبی، به دستور حجاج با سه‌هزار نیرو او را تعقیب کرد. شبیب در نبرد با لشکر مزبور شکست خورد و هنگام گذشتن از پلی در کنار انبار، به سبب بریدن ریسمان‌های آن توسط یاران سفیان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفیان بیشتر خوارج را در انبار کشت. در این ماجرا مادر و همسر شبیب نیز به قتل رسیدند.<ref>وفیات الاعیان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بین الفرق، ص ۶۵–۶٧.</ref>
شبیب بن یزید بن نعیم شیبانی، یکی از خوارج، هزار مرد گرد آورد و در دوره عبدالملک مروان بر [[مدائن]] چیره گشت. او با نیرویی قابل توجه به [[کوفه]] شبیخون زد. در این شهر درگیری بین سپاهیان [[حجاج بن یوسف ثقفی]] و خوارج شدت گرفت و غالب نیروهای شبیب کشته شدند. وی با کسانی از بازماندگان نیروهایش به شهر انبار گریخت. سفیان بن ابرد کلبی، به دستور حجاج با سه‌هزار نیرو او را تعقیب کرد. شبیب در نبرد با لشکر مزبور شکست خورد و هنگام گذشتن از پلی در کنار انبار، به سبب بریدن ریسمان‌های آن توسط یاران سفیان، با اسب در آب افتاد و غرق شد. سفیان بیشتر خوارج را در انبار کشت. در این ماجرا مادر و همسر شبیب نیز به قتل رسیدند.<ref>وفیات الاعیان، ج ١، ص ٢٢٣؛ الفرق بین الفرق، ص ۶۵–۶٧.</ref>
۱۵٬۶۱۴

ویرایش