پرش به محتوا

عبدالله بن عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۳۵: خط ۳۵:


====در زمان علی(ع)====
====در زمان علی(ع)====
در مدینه از اندک کسانی بود که با علی(ع) بیعت نکرد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹؛ الفتوح، ج۲، ص۴۴۱؛ مروج الذهب ج۲، ص۳۵۳؛ ج۳، ص۱۵.</ref> و آن را به هنگامی واگذاشت که همه مسلمانان بیعت کنند.<ref>الکامل، ج۳، ص۱۹۱.</ref> بر پایه گزارش برخی منابع، علی(ع) ولایت شام را به وی پیشنهاد کرد و او نپذیرفت<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶.</ref> و سپس از مدینه بیرون رفت و در مکه سکنا گزید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۴.</ref> هنگام احتضار از این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی(ع) با گروه ستمگر نجنگیدم.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹؛ سیر اعلام النبلاء، ‌ج۳، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref>
در [[مدینه]] از اندک کسانی بود که با [[علی(ع)]] بیعت نکرد<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹۹؛ الفتوح، ج۲، ص۴۴۱؛ مروج الذهب ج۲، ص۳۵۳؛ ج۳، ص۱۵.</ref> و آن را به هنگامی واگذاشت که همه [[مسلمان|مسلمانان]] بیعت کنند.<ref>الکامل، ج۳، ص۱۹۱.</ref> بر پایه گزارش برخی منابع، علی(ع) ولایت [[شام]] را به وی پیشنهاد کرد و او نپذیرفت<ref>انساب الاشراف، ج۱۰، ص۴۴۶.</ref> و سپس از [[مدینه]] بیرون رفت و در [[مکه]] سکنا گزید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۲۲۴.</ref> هنگام احتضار از این کار خود پشیمان گشت و گفت: تنها اشتباه من این بود که در کنار علی(ع) با گروه ستمگر نجنگیدم.<ref>اسد الغابه، ج۳، ص۲۲۸-۲۲۹؛ سیر اعلام النبلاء، ‌ج۳، ص۲۳۱-۲۳۲.</ref>


گزارش شده که طلحه و زبیر پیش از جنگ جمل و هنگامی که عبدالله در مکه بود، خلافت را به او پیشنهاد کردند و او سر باززد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.</ref> گزارشی از دعوت به همکاری طلحه و زبیر، نه بیعت با او، در مکه خبر می‌دهد. وی در پاسخ، خود را یکی از مردم مدینه دانست که اگر برخیزند، او هم برمی‌خیزد و اگر قعود کنند، او هم قعود خواهد کرد. بدین سان، از آنان کناره گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۲۰۸.</ref>و نیز مانع همکاری خواهرش حفصه با طلحه و زبیر شد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۸.</ref>
گزارش شده که [[طلحه]] و [[زبیر]] پیش از جنگ جمل و هنگامی که عبدالله در مکه بود، خلافت را به او پیشنهاد کردند و او سر باززد.<ref>الفتوح، ج۲، ص۴۵۲-۴۵۳.</ref> گزارشی از دعوت به همکاری طلحه و زبیر، نه بیعت با او، در مکه خبر می‌دهد. وی در پاسخ، خود را یکی از مردم [[مدینه النبی|مدینه]] دانست که اگر برخیزند، او هم برمی‌خیزد و اگر قعود کنند، او هم قعود خواهد کرد. بدین سان، از آنان کناره گرفت<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۴۷۰؛ الکامل، ج۳، ص۲۰۸.</ref>و نیز مانع همکاری خواهرش [[حفصه]] با طلحه و زبیر شد.<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۸.</ref>


معاویه با آگاهی از بیعت نکردن عبدالله با علی(ع)، در نامه‌ای او را شایسته خلافت قلمداد کرد. عبدالله در پاسخ او نوشت که با علی(ع) مخالفتی ندارد.<ref>وقعة صفین، ص۷۱-۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۲۹.</ref> گر چه این گزارش او را بی‌میل به کسب خلافت نشان می‌دهد، معاویه در زمان خلافت خود مدعی بود که ابن عمر به خلافت مایل است؛ ولی به عللی صلاحیت آن را ندارد.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۶۵.</ref>
[[معاویه بن ابوسفیان|معاویه]] با آگاهی از بیعت نکردن عبدالله با علی(ع)، در نامه‌ای او را شایسته [[خلافت]] قلمداد کرد. عبدالله در پاسخ او نوشت که با علی(ع) مخالفتی ندارد.<ref>وقعة صفین، ص۷۱-۷۳؛ الفتوح، ج۲، ص۵۲۹.</ref> گر چه این گزارش او را بی‌میل به کسب خلافت نشان می‌دهد، معاویه در زمان خلافت خود مدعی بود که ابن عمر به خلافت مایل است؛ ولی به عللی صلاحیت آن را ندارد.<ref>المعرفة و التاریخ، ج۱، ص۲۶۵.</ref>


=====در ماجرای حکمیت=====
=====در ماجرای حکمیت=====


به سال ۳۷ق. در ماجرای حکمیت، عمروعاص به ابوموسی پیشنهاد کرد تا علی(ع) و معاویه خلع شوند و خلافت به عبدالله بن عمر سپرده شود.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۶.</ref> گویا این پیشنهاد در رأی ابوموسی مؤثر افتاد؛ زیرا عبدالله داماد وی بود. او با اعلان توافق خلع علی(ع) و معاویه، امید داشت دامادش به خلافت رسد.<ref>نک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۹۷.</ref>  
به سال ۳۷ق. در ماجرای [[حکمیت]]، [[عمرو عاص]] به [[ابوموسی اشعری|ابوموسی]] پیشنهاد کرد تا علی(ع) و معاویه خلع شوند و خلافت به عبدالله بن عمر سپرده شود.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۰؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۱۰۶.</ref> گویا این پیشنهاد در رأی ابوموسی مؤثر افتاد؛ زیرا عبدالله داماد وی بود. او با اعلان توافق خلع علی(ع) و معاویه، امید داشت دامادش به خلافت رسد.<ref>نک: مروج الذهب، ج۲، ص۳۹۷.</ref>


====در زمان معاویه====
====در زمان معاویه====
۱٬۲۰۴

ویرایش