←در زمان یزید
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
===در زمان یزید=== | ===در زمان یزید=== | ||
یزید به توصیه پدرش معاویه پس از رسیدن به حکومت، عبدالله بن زبیر را میان بیعت و اعدام مخیر ساخت و باعث شد تا او به مکه پناه ببرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.</ref> ابن زبیر در مکه در جماعت بنیامیه شرکت نمیکرد و در کنار کعبه نماز میگزارد و در این مدت، پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت میکرد و خود را عائذ البیت (پناهنده به خانه خدا) میخواند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.</ref> گویا وی این لقب را برای خویش برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از | [[یزید بن معاویه|یزید]] به توصیه پدرش [[معاویه بن ابی سفیان|معاویه]] پس از رسیدن به حکومت، عبدالله بن زبیر را میان [[بیعت]] و اعدام مخیر ساخت و باعث شد تا او به [[مکه]] پناه ببرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۴؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۳۳۹.</ref> ابن زبیر در مکه در جماعت [[بنیامیه]] شرکت نمیکرد و در کنار [[کعبه]] نماز میگزارد و در این مدت، پنهانی مردم را به شورای خلافت دعوت میکرد و خود را عائذ البیت (<small>پناهنده به خانه خدا</small>) میخواند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵-۳۱۸؛ الکامل، ج۴، ص۱۲۲.</ref> گویا وی این لقب را برای خویش برگزید تا خود را با شخصی تطبیق کند که بر پایه روایتی از [[پیامبر(ص)|پیامبر]]، به کعبه پناه میبرد و دشمنان او در بیابان [[سرزمین بیداء|بَیداء]]، میان [[مکه]] و [[مدینه النبی|مدینه]]، در زمین فرومیروند. به اعتقاد برخی، این شخص [[امام زمان(عج)]] است.<ref>المصنف، ابن ابی شیبه، ج۸، ص۶۰۸؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۱۶۷.</ref> | ||
ابن زبیر پس از رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع)، خطابهای در رثای وی خواند و اهل کوفه و عراق را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref> یزید بر وی که خود را مطیع میخواند و آماده بیعت با نمایندهاش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref> از این رو، عمرو بن | ابن زبیر پس از رسیدن خبر شهادت [[امام حسین(ع)]]، خطابهای در رثای وی خواند و اهل [[کوفه]] و [[عراق]] را نکوهش کرد و با کنایه یزید را برای خلافت نالایق دانست. در این هنگام، هوادارانش خواهان بیعت با او شدند؛ ولی او زمان را مناسب ندانست.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹؛ المنتظم، ج۵، ص۳۴۷.</ref> یزید بر وی که خود را مطیع میخواند و آماده بیعت با نمایندهاش بود، سخت گرفت و با فرستادن قاصدی همراه غل و زنجیری از نقره، از او خواست تا برای نشان دادن فرمانبرداری خود، با آن غل و زنجیر نزد یزید حضور یابد؛ ولی وی نپذیرفت.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۲۷-۳۲۸؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۷۵.</ref> از این رو، [[عمرو بن سعید]]، حاکم مکه و مدینه، به فرمان یزید ۴۰۰ تن را برای دستگیری ابن زبیر و وادار ساختن او به بیعت با یزید، به سوی مکه گسیل داشت. فرماندهی این نیروها را عمرو برادر ابن زبیر که مادرش از بنیامیه<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۸.</ref> و خود داروغه و مأمور رویارویی با طرفداران ابن زبیر در مدینه بود<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۱۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۸.</ref>، داوطلبانه عهدهدار شد. با رسیدن خبر اعزام نیرو به مکه، هواداران ابن زبیر از مناطق مختلف [[حجاز]] به یاری او آمدند. در نبردی کوتاه میان نیروهای ابن زبیر و لشکر عمرو در ناحیه [[ذیطوی|ذیطُویٰ]] یا [[حجون]]، لشکریان عمرو که در میانشان طرفداران ابن زبیر بودند، پراکنده شدند و عمرو با امان گرفتن از برادرش به اسارت نیروهای او درآمد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۰.</ref> رفتار ابن زبیر در برخورد با برادرش، به رغم ادعای دینداری و زهد، نارضایتی و سرزنش مردم مکه را در پی داشت<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۵؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref>؛ زیرا وی عمرو را در زندانی تنگ در پشت [[دارالندوه|دارالندوه]]<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۳۴۰.</ref> که به نام یکی از همراهان او «عارم» نام گرفت، محبوس کرد<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۷؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۱۴۹.</ref> و پس از مدتی زندان را بر سر وی و همراهانش ویران کرد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۱.</ref> بر پایه گزارشی دیگر، پس از توبیخ برادرش به سبب شکستن حرمت کعبه و حمله به مکه، اعلان کرد هر که از عمرو در دوران ریاستش در مدینه آزار دیده، بدون نیاز به اثبات آن، وی را [[قصاص]] کند. در جریان این قصاصها، عمرو پس از تحمل ۱۰۰ ضربه تازیانه به تقاص تازیانههایی که به فرزند [[عبدالرحمن بن عوف]] زده بود، جان داد<ref>الطبقات، خامسه۲، ص۴۸؛ الفتوح، ج۵، ص۱۵۴.</ref> و عبدالله فرمان داد تا جنازه او را بهدار بیاویزند<ref>المحبّر، ص۴۸۱؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۳.</ref> و پس از مدتی پیکرش را در شعب جِیف رها ساخت.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۴۲؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۰۰.</ref> | ||
یزید که از تمایل مردم مدینه به ابن زبیر آگاه بود،گروهی از اشراف مدینه از جمله منذر، برادر عبدالله بن زبیر، و عبدالله بن حنظله را نزد خود خواند و به رغم تلاش برای دلجویی از این افراد، آنان در بازگشت، همه به فسق و آلودگی وی گواهی دادند. | یزید که از تمایل مردم مدینه به ابن زبیر آگاه بود،گروهی از اشراف مدینه از جمله منذر، برادر عبدالله بن زبیر، و [[عبدالله بن حنظله]] را نزد خود خواند و به رغم تلاش برای دلجویی از این افراد، آنان در بازگشت، همه به فسق و آلودگی وی گواهی دادند. | ||
ابن زبیر پس از پیروزی بر لشکر اموی مدینه، با مشورت مادرش اسماء<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.</ref>، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، ضمن خطبهای در مکه با بیان مفاسد و آلودگیهای یزید، مردم را به خلع او فراخواند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.</ref> و در این زمینه با مردم مدینه نامهنگاری و آنان را به خود دعوت کرد. مردم مدینه در پاسخ به وی، با عبدالله بن مُطیع عَدوی به نیابت از او بیعت کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref> آنان با اجازه او، عثمان بن | ابن زبیر پس از پیروزی بر لشکر اموی مدینه، با مشورت مادرش اسماء<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۲۰۲؛ انساب الاشراف، ج۷، ص۱۲۳.</ref>، با رد پیشنهادهای مکرر یزید برای تسلیم شدن، ضمن خطبهای در مکه با بیان مفاسد و آلودگیهای یزید، مردم را به خلع او فراخواند<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۱۹، ۳۷۲؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۸.</ref> و در این زمینه با مردم مدینه نامهنگاری و آنان را به خود دعوت کرد. مردم مدینه در پاسخ به وی، با [[عبدالله بن مطیع عدوی|عبدالله بن مُطیع عَدوی]] به نیابت از او بیعت کردند.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۷.</ref> آنان با اجازه او، [[عثمان بن محمد]]، حاکم یزید، را بیرون راندند و پس از فشار بر [[بنیامیه]]، آنان را اخراج کردند.<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۶۹.</ref> با بالا گرفتن کار هواداران ابن زبیر در مدینه و بیتوجهی آنان به نامه تهدیدآمیز یزید که ایشان را از مجازاتی بر حذر داشت که مانند داستان [[عاد]] و [[ثمود]] زبانزد شود<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۲۹؛ انساب الاشراف، ج۵، ص۳۳۹.</ref>، یزید لشکری را برای سرکوب ابن زبیر به حجاز گسیل داشت. او هنگام اعزام این سپاه که از طوایف مختلف [[شام]] تشکیل شده بود، سرودهای تهدیدآمیز برای ابن زبیر فرستاد.<ref>انساب الاشراف، ج۵، ص۳۴۰؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۳-۱۴.</ref> به فرمان یزید، این لشکر نخست مدینه را محاصره کرد و سه روز به مردم مدینه مهلت داد تا با فرمانبرداری از یزید، برای سرکوب ابن زبیر با لشکر شام همکاری کنند؛ اما آنان نپذیرفتند و به فرماندهی [[عبدالله بن حنظله]] بر [[انصار]] و فرماندهی ابن مطیع بر [[مهاجران]] که از طرف ابن زبیر منصوب شده بودند<ref>البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۶۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۳۵۳.</ref>، در ۲۸ ذیحجه سال ۶۳ق. با لشکر شام به نبرد برخاستند.<ref>المنتظم، ج۶، ص۱۶.</ref> فرمانده شامیان [[مسلم بن عقبه مری|مسلم بن عُقبه مُری]] بود که پس از جنایتهایش در این حادثه «مُسرف» نامیده شد.<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۴.</ref> او پس از شکست مردم مدینه، به فرمان یزید سه روز جان و مال و ناموس آنان را بر لشکر خود مباح کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۵، ص۲۵.</ref> شامیان با قتل عام مردم و صحابه پیامبر و هتک حرمت نوامیس، [[واقعه حره|فاجعه حَرّه]] را رقم زدند و پس از اعتراف گرفتن از افراد باقیمانده به بندگی برای یزید، برای دستیابی به ابن زبیر به سوی مکه آمدند.<ref>الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۳۱؛ البدایة و النهایه، ج۸، ص۲۲۰.</ref> مسلم در میانه راه جان داد و به فرمان یزید، [[حصین بن نمیر کندی|حُصَین بن نُمَیر کِنْدی]] فرماندهی آن سپاه را بر عهده گرفت.<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۴۹.</ref> | ||
====ابن زبیر در محاصره لشکر یزید در مکه==== | ====ابن زبیر در محاصره لشکر یزید در مکه==== |