ورود کافران به حرم امامان(ع): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
== مفهوم شناسی ==
== مفهوم شناسی ==


مراد از کافران، کسانی هستند که بیرون از حوزه اسلام‌اند و به سه دسته مشرکان، اهل کتاب و ملحدان تقسیم شده‌اند.<ref>طوسی، 1388ق، ج2، ص9</ref>کافران غیر حربی، به کسانی گفته شده که بر سااس پیمان‌های اجتماعی با مسلمانان، با صلح و مسالمت رفتار می‌کنند.  
مراد از کافران، کسانی هستند که بیرون از حوزه اسلام‌اند و به سه دسته مشرکان، اهل کتاب و ملحدان تقسیم شده‌اند.<ref>طوسی، 1388ق، ج2، ص9</ref> کافران غیر حربی، به کسانی گفته شده که بر اساس پیمان‌های اجتماعی با مسلمانان، با صلح و مسالمت رفتار می‌کنند.  


در تعریف دارالاسلام، میان فقیهان و حقوق‌دانان مسلمان اختلاف نظر وجود دارد.<ref>عمید زنجانی، 1366ش، ج3، ص215.</ref> به باور [[شیخ طوسی]]، فقیه شعیه، دارالاسلام جایی است که احکام و مقررات اسلامی میان مردم آنجا جاری است.<ref>طوسی، 1388ق، ج3، ص343</ref> برخی از فقیهان شیعه، قیدهای دیگری نیز مانند نبودن کافران حربی در آن سرزمین را بر آن افزوده‌اند.<ref>علامه حلی، 1419ق، ج17، ص350 ؛ شهید اول، 1414ق، ج3، ‌ص78</ref>
در تعریف دارالاسلام، میان فقیهان و حقوق‌دانان مسلمان اختلاف نظر وجود دارد.<ref>عمید زنجانی، 1366ش، ج3، ص215.</ref> به باور [[شیخ طوسی]]، فقیه شعیه، دارالاسلام جایی است که احکام و مقررات اسلامی میان مردم آنجا جاری است.<ref>طوسی، 1388ق، ج3، ص343</ref> برخی از فقیهان شیعه، قیدهای دیگری نیز مانند نبودن کافران حربی در آن سرزمین را بر آن افزوده‌اند.<ref>علامه حلی، 1419ق، ج17، ص350 ؛ شهید اول، 1414ق، ج3، ‌ص78</ref>
 
== ورود کفار به مساجد مسلمانان ==
 
 
 
 
== مفهوم‌شناسی ==
مراد از کفار گروه­هایی مانند ناصبیان و غالیان، اگرچه در فقه کافر شمرده می­شوند، اما در حوزه این تحقیق قرار نمی‌گیرند. بلکه مراد ما از کفار، کسانی هستند که بیرون از حوزه اسلام‌اند و به دیانت اسلام اعتقاد ندارند. اینان به طور کلى به سه گروه تقسیم مى­شوند:
 
* مشرکان<ref>بت پرستان</ref>؛
* اهل کتاب<ref>مسیحیان، یهودیان و زردشتیان</ref>؛
* ملحدان<ref>بی‌اعتقادان به خدا و دین</ref><ref>طوسی، 1388ق، ج2، ص9</ref>.
 
فقیهان براى هر یک از این گروه‌ها تقسیم‌بندی‌هاى جزئى و جداگانه‌ای بیان کرده­اند که در اینجا پرداختن به آنها و تفسیر اصطلاحى هرکدام به­طور جداگانه نیاز نیست. در این نوشتار، منظور ما از دو واژه «کفار» و «غیر مسلمانان»، کفارِ غیر مشرک است و نیز کسانى که جدا از باورشان، به عنوان انسـانی قانونمند در رفتار و زندگى یا دست کم در پیوندها و پیوستگی­های اجتماعى خود، به دیگر انسان­ها، با هر اعتقاد و باورى، نگاه و برخورد انسانى دارند و به موجودیت و حقوق انسانی هم‌نوعان خود احترام مى­گذارند. در اصطلاح فقهى، به چنین کسانى «کفّار غیر حربى» گفته مى­شود؛ یعنى کافرانى که بر اساس پیمان­های اجتماعی با مسلمانان، با صلح و مسالمت رفتار می­کنند.
 
در تعریف دارالاسلام، دیدگاه روشن و یگانه­اى وجود ندارد. فقیهان و حقوق‌دانان مسلمان در این‌باره آرای گوناگونى را ابراز داشته­اند<ref>عمید زنجانی، 1366ش، ج3، ص215</ref>، بعضی دارالاسلام را سرزمین­هایی می­دانند که قوانین و مقررات اسلامی میان مردمان آنجا جاری است<ref>طوسی، 1388ق، ج3، ص343</ref>، فقیهانی دیگر، دارالاسلام را جایى دانسته‌اند که احکام اسلام در آنجا جارى باشد و هیچ کافرى، جز بر اساس پیمان با مسلمانان، در آنجا نباشد<ref>علامه حلی، 1419ق، ج17، ص350 ؛ شهید اول، 1414ق، ج3، ‌ص78</ref>.
 
فقهاى عامه نیز در تعریف دارالاسلام آراى گوناگونى را ابراز کرده‌اند<ref>ابن قدامه، 1403ق، ج6 ، ص375 ؛ الطریقى، 1414ق، ص170؛ عمید زنجانی، 1366ش، ج3، ص216</ref>، عده‌ای دارالاسلام را تنها سرزمین مدینه مى‌‌‌دانند<ref>ابن حزم، 1421ق، ج7، ص353 ؛ عمید زنجانی، 1366ش، ج3، ص216</ref>، شمارى نیز همه سرزمین‌هایى را که ساکنان آن مسلمان هستند یا امنیت و آزادى کافى براى اجرای شعائر و وظایف دینى دارند، دارالاسلام دانسته‌اند<ref>الطریقی، 1414ق، ص172ـ170؛ مجله فقه، شماره دهم، علی اکبر کلانتری: «دارالاسلام ودارالکفر و آثار ویژه آن دو»</ref>، به هر حال با توجه به تعریفهاى گوناگونى که از سوی فقهای اسلامی براى دارالاسلام بیان شده است<ref>عمیدزنجانی، ج3، ص223 ؛ الطریقی، 1414ق، ص172 ـ 170</ref>، در جمع بندى سخنان آنان می‌توان این­گونه نتیجه گرفت که هر سرزمین و منطقه‌اى که یکى از این شاخص‌ها را دارا باشد، دارالاسلام است و احکام ویژه دارالاسلام بر آن بار مى‌‌‌شود:
 
* در میان مردمان آنجا احکام اسلام جارى باشد.
* حاکمیت آن به دست مسلمانان بوده و آن منطقه در قلمرو نفوذ مسلمانان قرار گرفته باشد.
* همه یا بیشتر ساکنان آن مسلمان باشند؛ هرچند حکومت در دست کافران باشد.
* مسلمانان امنیت و آزادى کافى براى اجرای وظایف اسلامى داشته باشند.
 
== ارتباط میان مسلمانان و کفار ==
از آنجا که حرم امامان در دارالاسلام واقع شده و در فقه اسلامی دارالاسلام دارای احکام خاصی است، امروزه برای اینکه کفار بخواهند به حرم امامان(ع) بیایند، دو چیز لازم است: ورود غیر مسلمان به دارالاسلام؛ جواز ارتباط غیر مسلمان با مسلمانان.
 
نخست به اختصار بررسی می‌کنیم که اساساً آیا جایز است کفار به دارالاسلام وارد شوند و در میان مسلمانان حضور یابند؟ و در صورت جایز بودن، آیا آنان به هر شهر
 
و مکانی که بخواهند، مى‌‌‌توانند بروند یا در این‌باره، از نگاه فقهی، محدودیت‌هایى وجود دارد؟ سپس از جواز معاشرت و رفت و آمدشان با مسلمانان سخن خواهیم گفت.
 
== ورود غیر مسلمان به دار الاسلام ==
فقیهان در مورد ورود افراد غیر مسلمان به دارالاسلام<ref>کشورها و شهرهای اسلامى</ref> به جز سرزمین حجاز، بى هیچ شرطى حکم به جواز داده‌اند<ref>طوسی، 1388، ج2، ص49</ref>، در صدر اسلام نیز رفت و آمد تاجران غیر مسلمان به سرزمین‌هاى اسلامى متداول و رایج بوده است و جز مبلغى که به عنوان گمرگ از آنان گرفته مى‌‌‌شد، محدودیت دیگرى برایشان نبود<ref>حمید الله، 1407ق، ص519</ref>.
 
=== ورود به سرزمین حجاز ===
ورود این افراد به سرزمین حجاز مورد اختلاف است که خلاصه اقوال فقها در این‌باره چنین است:
 
* ورود ایشان به قصد سکنا گزیدن در سرزمین حجاز از دیدگاه بسیارى از فقها حرام است. بلکه به تعبیر صاحب جواهر، فقهای شیعه بر حرام بودن آن اجماع دارند<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص290ـ289</ref>، در این‌باره از طریق شیعه و عامه<ref>ابن قدامه، 1403ق، ج10، ص613</ref> روایاتی رسیده است که مضمون همه آنها یکسان است<ref>علامه حلی، 1419ق، ج9، ص334</ref>،
* برای گردشگری و عبور و مرور، وارد سرزمین حجاز شوند. در این صورت میان فقیهان اختلاف نظر وجود دارد: برخی جواز ورود را رأی مشهور دانسته‌اند<ref>شهید ثانی، 1414ق، ج3، ص81</ref>، اما بعضی این امر را به اختیار و صلاح دید حاکم مسلمین دانسته و تنها در صورتی که حاکم اسلامی اجازه ورود به آنان بدهد، آن را روا دانسته‌اند<ref>علامه حلی، 1419ق، ج9، ص336</ref>، فقهای عامه نیز ورود آنان را برای تجارت تا سه یا چهار روز روا دانسته‌اند<ref>ابن قدامه، 1403ق، ج10، ص615</ref>.
 
=== محدوده حجاز و جزیره العرب ===
فقها در کتاب‌های خود درباره اینکه حجاز شامل چه مناطقی است، توضیحاتی بیان کرده‌اند؛ بعضی مکه، مدینه، یمامه، خیبر، ینبع، فدک و اطراف آن را حجاز دانسته‌اند، ولی برخی دیگر تنها مکه و مدینه را جزو آن شمرده‌اند<ref>نجفی، 1366ش، ج21، صص290 ـ 289</ref>، اما در بعضی متون فقهی به جای حجاز، واژه جزیره‌العرب، آمده است که بعضی آن را مرادف با حجاز دانسته‌اند<ref>طوسی، 1388ق، ج2، ص47</ref> و برخی گفته‌اند مراد از جزیره‌العرب، از جهت طول  از سرزمین عدن است تا کنار دریای آبادان، و از جهت عرض از سرزمین تهامه است تا اطراف شام. صاحب جواهر این قول را رأی مشهورِ اهل لغت دانسته و آن را پذیرفته است<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص291</ref>.
 
بنابراین، در فقه اسلامی، حرمت ورود کفار به دارالاسلام، مختص محدوده‌ای خاص است، نه تمام سرزمین‌های اسلامی. دیگر اینکه آنچه مورد اتفاق فقهاست، حرمت وطن گرفتن یا ساکن شدن است، نه ورود موقت برای جهانگردى و دیدار از اماکن اسلامی. البته حکم جواز ورود با این شرط است که حضور کفار در سرزمین‌های اسلامی با مصالح عمومى مسلمانان و ارزش‌هاى شناخته شده اسلامى ناسازگار نباشد.
 
== معاشرت غیر مسلمان با مسلمانان ==
از سخنانی­که درباره چگونگی ارتباط مسلمانان با کفار بیان شده، دو دیدگاه به دست می‌آید:
 
=== دیدگاه نخست ===
عده‌ای، از آیاتی که در آنها دستور جهاد با کفار داده شده<ref>توبه : 12 و 123؛ تحریم : 9</ref> و روایاتى­که مسلمانان را از دوستى باکافران بازداشته و به پیکار و مبارزه با آنان دعوت کرده است، به این باور رسیده‌اندکه هرگونه برقرارى رابطه با کافران، ممنوع، و اصل بر جهاد با آنان است<ref>دائرة‌المعارف الاسلامیه، بی‌تا، ج9، ص78</ref>، البته باید گفت: اگرچه کفر و شرک، ستمى بزرگ، و ریشه همه ستم‌ها، فسادها، بى‌عدالتی‌ها و بدبختی‌هاى انسان در روى زمین است<ref>لقمان : 13</ref> و بر این اساس، رویارویى اسلام و کفر امرى اجتناب‌ناپذیر است و اسلام ـ بر اساس دعوت به توحید و یکتاپرستى ـ مى‌‌‌خواهد ریشه کفر و شرک را بخشکاند و بشر را از مهلکه کفر و شرک نجات دهد، ولی این بدان معنا نیست که کافران و مشرکان، بدون تجاوزگری به مسلمانان و فتنه‌گرى علیه آنان، تنها به دلیل کافر بودن، همواره باید دشمن داشته شوند و رابطه مسلمانان با آنان بر پایه جنگ استوار باشد. بطلان این دیدگاه از آنجا روشن می‌شود که همه فقیهان شیعه و سنى اتفاق نظر دارند که در جهاد با کافران، کشتن پیرمردان و زنان و خردسالان و آنان که از عرصه معرکه برکنار هستند، جایز نیست و مسلمانان حق ندارند آنها را بکشند<ref>علامه حلی، 1419ق، ج9، ص65 ـ 63</ref>؛ در حالی که اگر کفر و شرک به تنهایی علت واجب بودن جهاد با کافران می‌بود، باید کشتن هیچ یک از آنان استثنا نمی‌شد؛ زیرا همه آنان در کافر بودن مشترک‌اند.
 
از این گذشته، از قرآن استنباط می‌شود که تنها کفر نمی‌تواند انگیزه وجوب جهاد باشد. در آیات قرآن دستور جهاد با کافرانی داده شده که با مسلمانان دشمنی دارند
 
و اندیشه تجاوزگرى و تعدی به مسلمانان را در سر می‌پرورانند<ref>بقره : 190</ref> یا درصدد فتنه‌گرى و آشوب علیه مسلمانان‌اند<ref>بقره : 193</ref>، در آیاتی­که به ستیز و جهاد با کافران دستور داده شده، به مسائلى غیر از کافر بودنِ آنان اشاره شده است. باید با آن گروه ازکافران به جهاد برخاست که نه اسلام مى‌‌‌آورند و نه به پیمان و عهد خود با مسلمانان وفادارند؛ زیرا اگر پیمانى هم ببندند، آن را مى‌‌‌شکنند و طغیان مى‌‌‌کنند؛ یعنى در برابر دیگر انسان‌ها هیچ مرزى را براى خود نمى‌شناسند و از این رو، همواره در تلاش‌اند که دیگران را به یـوغ طاعت و فرمانبری خویش درآورند و بر آنان چیرگى یابند<ref>توبه : 12</ref>، در برابر این کفاران مستکبر و طغیانگر، هیچ­گونه نرمش و مسامحه‌اى روا نیست. تنها باید با زبان شمشیر و جهاد و قطع هرگونه ارتباط، با آنان سخن گفت؛ چراکه جز این، هیچ منطقى را نمى‌شناسند<ref>آل عمران : 75</ref>.
 
اما  قرآن درباره کافرانی که حد و عهد نگاه مى‌‌‌دارند و به پیمان‌هاى خود پایـبندند و کفرِ خود را به تکبر و طغیان نیامیخته‌اند، به ایجاد پیوند، همزیستى، آمدوشد، وفاق و تعاملِ نیکو و شایسته با آنان دستور داده است. حتى خداوند مى‌خواهد با دشمنى این گروه از کافران، به دوستى بدل گردد<ref>ممتحنه : 7</ref>
 
=== دیدگاه دوم ===
در برابر دیدگاه اول، عده‌اى بر این باورندکه اصل براین است­که با کفار و کشورهاى غیر اسلامى روابط حسنه و زندگى مسالمت‌آمیز داشته باشیم و تا هنگامى­که آنان متعرض اسلام و مسلمانان نشده‌اند، قطع رابطه و جلوگیرى از آمدوشد با آنان وجهى ندارد. در قرآن آیات فراوانى وجود دارد که نشان مى‌‌‌دهد معاشرت و زندگى مسالمت‌آمیز با جهان کفر منع نشده است؛ بلکه اگر آنان سر دشمنى و آزار رساندن به مسلمانان را نداشته باشند و به فتنه‌گرى در میان مسلمانان نپردازند، مسلمانان و کافران درچارچوبی شناخته شده و با حفظ حدودی که در فقه معین شده است، مى‌‌‌توانند با مسالمت، همزیستی و معاشرت داشته باشند<ref>نساء : 90</ref>.
 
در منطق قرآن، صلح و همزیستى اساسى­ترین اصل در برقرارى پیوستگی‌ها میان پیروان ادیان است؛ به همین دلیل، قرآن مسلمانان را موظف مى‌‌‌داند که پیشنهاد قراردادِ صلح را تا آنجاکه با هدف‌هاى اصیل اسلام ناسازگارى نداشته باشد، با آغوش باز بپذیرند<ref>انفال : 61</ref>.
 
على(ع) نیز در فرمان خود به مالک اشتر مى‌‌‌نویسد: «وَ لَا تَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاکَ إِلَیْهِ عَدُوُّکَ لِله فِیهِ رِضًا فَإِنَّ فِی الصُّلْحِ دَعَهً لِجُنُودِکَ وَ رَاحَهً مِنْ هُمُومِکَ وَ أَمْناً لِبِلَادِکَ»<ref>نهج البلاغه، خ338</ref>.
 
به طور کلی از آیات قرآن به خوبى استفاده مى‌‌‌شود که میزان و معیار در تنظیم رابطه با کفار، نوع برخورد آنان با مسلمانان است؛ اگر از سر دشمنى، تجاوزگرى و فسادانگیزى، ظلم و آزار مسلمانان را پیشه خود ساختند، دستور به مقابله می‌دهد<ref>بقره : 190</ref>؛ ولی اگر خوى
 
و خصلت تجاوزکارانه نداشته باشند و درصدد آشوب و تجاوز نباشند و بخواهند زندگى مسالمت‌آمیزى داشته باشند، اسلام نیز نه‌تنها سر جنگ با آنها را ندارد، بلکه به مسلمانان سفارش مى‌‌‌کند با آنان به نیکى رفتارکنند<ref>ممتحنه : 8</ref>.
 
آیات دیگرى بر جایز بودن معاشرت مسلمان با کافر دلالت دارد؛ مانند آیات دالّ بر جایز بودن روابط اقتصادى از قبیل خرید و فروش، قرض، اجازه، شرکت، رهن، مزارعه، مساقات و… با کافران، یا آیاتی که جواز پیوستگى در مسائل دفاعى را نشان می‌دهد؛ مانند هم‌پیمان شدن براى دفع دشمن، کمک گرفتن از آنان هنگام جنگ، یا آیاتى که خوردن از خوراکی‌هاى کافران اهل کتاب یا ازدواج با آنان را بر مسلمانان روا مى‌‌‌شمارد،
 
و نمونه‌هاى فراوان دیگر که فقیهان شیعه و سنى در باب‌هاى گوناگون فقه مطرح کرده‌اند.
 
همچنین در متون روایی ـ تاریخی، روایات بسیارى وجود دارد که ارتباط و معاشرت گسترده مسلمانان و کافران را، در صدر اسلام و روزگاران بعد، نشان مى‌‌‌دهد؛ مانند روایاتى که در آنها مسائلى چون سلام کردن بر یکدیگر، دست دادن، بر سر یک سفره نشستن و هم‌غذا شدن، از ظرف­هاى آنان استفاده کردن، به حمام مشترک درآمدن و… مطرح شده است<ref>حر عاملی، 1403ق، ج2، ص1018 و ج8 ، ص493</ref>، در زندگى و سیره معصومان: ، در باب معاشرت با کافران، انبوهى از نمونه‌ها را، به گستردگى همه ابعاد زندگى و ارتباطى که هر انسان با دیگران دارد، مشاهده می‌کنیم. در خانه پیامبر(ص) کنیزی بود به نام ریحانه که مدت‌ها بر یهودیت خود ماند تا آن زمان که به دل‌خواه خویش مسلمان شد<ref>مجلسی، 1403ق، ج20، ص278؛ ابن هشام، 1355ق، ج3، ص255</ref> و نیز در روایتى با سند صحیح مى‌‌‌خوانیم که زنى مسیحى در منزل امام رضا(ع) به عنوان خدمتکار حضور داشته است<ref>حر عاملی، 1403ق، ج2، ص1020</ref>.
 
در اینجا این پرسش مطرح مى‌‌‌شود که آیا این آیات وروایات وسیره معصومان: خاص است یا عام؟ یعنى تنها به­جواز معاشرت با کافرانى­که به­عنوان اهل ذمه شناخته مى‌‌‌شوند اختصاص دارد، یا معاشرت با کافرانى را هم­که به­عنوان جهانگرد درسرزمین اسلامى حضور می­یابند، شامل می‌شود؟ پاسخ این است­که آیات و روایات و سیره معصومان:  فراگیر است؛ زیرا: آیات قرآن که بر جواز معاشرت با غیر مسلمانان دلالت دارند<ref>که به برخى از آنها اشاره شد</ref>، به گونه عام سفارش کرده‌اند که با آن دسته از کافرانى که با شما سر ستیز و عناد ندارند و خواهان صلح و آرامش‌اند، به نیکى همزیستى و معاشرت کنید.
 
کافران دوگونه‌اند: کافرانى که در سرزمین‌هاى اسلامى زندگى مى‌‌‌کنند و با مسلمانان قرارداد ذمه بسته‌اند و کافرانى که در خارج از سرزمین‌هاى اسلامى هستند و با مسلمانان قرارداد صلح و متارکه جنگ دارند. در فقه از این نوع قرارداد به عنوان معاهده یا مهادنه یاد مى‌‌‌شود.[1]  آیات یاد شده اطلاق دارد و هر دو گروه را شامل مى‌‌‌شود.
 
در روایات نیز به نیکویی در معاشرت با هر دو گروه سفارش شده است؛ هم کافرانِ اهل ذمه و هم کافرانِ مُعاهد. سیره نیز عام است؛ یعنى پیامبر(ص)، هم با کافران اهل ذمه و هم با کافرانى که اهل ذمه نبودند و از بیرون سرزمین اسلام به مدینه مى‌‌‌آمدند، به نیکویى برخورد و معاشرت مى‌‌‌کرد؛ مانند معاشرت حضرت با یهودیان مدینه با آنکه اهل ذمّه نبودند یا برخورد حضرت با مسیحیان نجران.
 
در اینجا این نکته نیز درخور توجه است که در این روزگار، پذیرفتنِ پیمان‌ها و قراردادهاى بین‌المللى و پایبندى به آنها از سوى کسانی که وارد سرزمین اسلامى مى‌‌‌شوند، مانند معاهده و پیمانى است که در گذشته میان مسلمانان وکافران بسته مى‌‌‌شده است. از همین­رو هر جهانگردی که حرکت و فعالیتى متضاد با پیمان‌هاى بین‌المللى و مورد توافق ملت‌ها انجام ندهد، بسان کافرانِ هم‌پیمان، جان و مال و حقوق انسانى او بر مسلمانان محترم است. بنابراین، درمتون اسلامی به تمام انسان‌ها، از هر کیش و مذهب که باشند، اگر به قراردادها و حقوق انسانى ملت‌ها متعهد و پایبند باشند و رفتارشان با مسلمانان مسالمت‌آمیز باشد، به دیده انسانى نگاه شده و نه‌تنها همزیستى و وفاق و رفت و آمد با ایشان جایز دانسته شده، بلکه برقرار کردن پیوندهاى شایسته و ابراز عواطف و احساسات انسانى و مراعات آداب هم‌نشینى و انعطاف و نرمى در برابر آنان نیز سفارش شده است. اساساً دین اسلام به پیروانش دستور انزواطلبی و جدا شدن از هم نوعان و دیگر انسان‌ها را نداده است؛بلکه به افزودن تعامل و تبادل و مشارکت با انسان‌ها و گسترش انواع پیوندها در میان آدمیان سفارش کرده است تا به موفقیت و پیشرفت در زندگى و بهره‌مندى از آفرینش‌هاى خداوند بیشتر دست یابند؛ از همین­رو در اسلام، پیوند مسلمانان با دیگران، به عنوان انسان‌هایى که نیازمند ارتباط با هم‌نوعان خود هستند، نادیده گرفته نشده و قانون‌هاى فقهى، ارتباط و پیوند را با کسانى که مسلمان نیستند، نفى و طرد نکرده؛ بلکه به آن، شکل و چهارچوب قانونى بخشیده است.
 
== ورود غیر مسلمانان به اماکن مقدس اسلامی ==
تا اینجا از دیدگاه فقهی، چگونگی ورود کفار به بلاد اسلامی و نیز ارتباط و معاشرت مسلمانان با آنها را بیان کردیم. درکتاب‌های فقهی حکم ورود کفار به حرم امامان(ع)  به­گونه مستقل به بحث گذارده نشده است، بلکه فقها در کتاب «جهاد»، ضمن بیان احکام اهل ذمّه، درباره ورود کفار به مسجد‌الحرام و دیگر مساجد، و بعضی درباره حرم مکه نیز بحث کرده‌اند.
 
در اینجا چون بدون روشن شدن احکام آن اماکن مقدس و بدون بررسی دلایل آنها، حکم ورود به حرم امامان(ع) روشن نمی‌شود، ناگزیریم، با رعایت اختصار، به آن بحث‌ها نیز بپردازیم. بنابراین، در این بخش، حکم ورود کفار به هر یک از مسجد‌الحرام و مساجد اسلامی را به صورت جداگانه بررسی می‌کنیم تا ببینیم حرم امامان(ع)  با کدام­یک از این اماکن، انطباق دارد، حکم کدام را می‌توان به حرم ائمه: تسرّی داد.
 
=== ورود کافران به مسجد‌الحرام ===
در مورد جواز ورود کفار به مسجد‌الحرام، میان فقهاى شیعه و عامه اختلاف نظر است.
 
==== دیدگاه فقیهان شیعه ====
مشهور فقیهان شیعه براین باورند که وارد شدن کفار به مسجد‌الحرام جایز نیست<ref>طوسی، 1407، ج 1، ص518</ref>، بلکه ادعای اجماع نیز شده است<ref>محقق حلّی، 1408ق، ج1، ص332</ref> و صاحب جواهر می‌نویسد: «فلا یجوز أن یدخلوا المسجد الحرام إجماعا من المسلمین محصلا و محکیاً»<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص287</ref>. «جایز نیست کافران وارد مسجدالحرام شوند، به اجماع به دست آمده<ref>جماع محصل</ref> و حکایت شده<ref>اجماع منقول</ref>»  
 
==== دیدگاه فقهای عامه ====
فقهای عامه در این‌باره آرای متفاوتی دارند. نظر شافعى و مالک همانند فقهای شیعه است؛ اما ابوحنیفه بر این رأی است که با اجازه می‌توانند به حرم مکه و مسجد‌الحرام و هم به دیگر مساجد وارد شوند<ref>طوسی، 1407ق، ج1، ص518</ref>.
 
با نگاهی به آرای فقهی، روشن می‌شود که مهم‌ترین دلیلی که، هم فقهای شیعه<ref>علامه حلی، 1419ق، ج9، ص338 ؛ طوسی، 1407ق، ج1، ص518</ref> و هم عامه<ref>ابن قیم، 1983م، ج1، ص175؛ ابن قدامه، 1403ق، ج10، ص616</ref>، برای نظر خودشان مبنی بر حرام بودن ورود کافران به مسجدالحرام اقامه کرده‌اند، این آیه است: {یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلا یَقْرَبُوا الْمَسْجِدَ الْحَرامَ بَعْدَ عامِهِمْ هذا}<ref>توبه : 28</ref>، اما آیا این آیه بر مطلب دلالت دارد؟
 
آیه شریفه در مورد مشرکانى نازل شده است که در هنگام حج براى اجرای مراسم خود به مسجدالحرام ‌‌‌آمده و در کنار آن به کار تجارت و بازرگانى نیز مى‌‌‌پرداخته‌اند، تا اینکه در ذی‌حجه سال نهم هجرت، على(ع)  از سوى پیامبر(ص) مأموریت یافت با ابلاغ این دستور خداوند، آنان را از آمدن به مسجدالحرام و مکه باز دارد. لذا اولاً مورد آیه، تنها مسجد‌الحرام است و ثانیاً مخاطبان اصلى آن، کفار مشرک و بت‌پرستانى هستند که براى اجرای مراسم حج، همه ساله به مکه مى‌‌‌آمدند. به همین سبب شمارى از فقها برای تسرّی دادن این حکم به اهل کتاب، به دو طریق رو آورده‌اند:
 
* از راه توسعه در معناى شرک وارد شده‌اند؛ یعنی گفته‌اند که عنوان مشرک به بت‌پرستان و آنان که براى خداوند در الوهیت شریک مى‌‌‌پندارند، اختصاص ندارد؛ بلکه اهل کتاب را نیز در بر مى‌‌‌گیرد؛ بسیارى از فقیهان متقدم بر این نظرند. اینان برای مشرک شمردن اهل کتاب به دلیل‌هایی نیز متمسک شده‌اند که البته فقیهان متأخر و معاصر بر استدلال آنان اشکال وارد کرده‌اند<ref>اردبیلی، 1416ق، ج1، ص319 ؛ امام خمینی، بی‌تا، ج3، ص298</ref> و گفته‌اند نباید تمام اقسام کفار، از جمله اهل کتاب را مشرک شمرد<ref>خوانساری، 1405ق، ج1، ص201</ref> و برای درستی نظر خود به این نکته قرآنی اشاره کرده‌اند که در آیات قرآن، مشرکان و اهل کتاب بر یکدیگر عطف گرفته مى‌‌‌شود و این نشانه یکی نبودن مشرک و اهل کتاب است<ref>موسوی عاملی، 1411ق، ج2، ص266</ref>،
 
ازهمین­رو برخی در بحث ازدواج با زنان اهل کتاب، آنجا که براى نادرست بودن این ازدواج به آیه شریفه {وَ لاَ تَنْکِحُوا الْمُشْرِکَاتِ...} استدلال مى‌‌‌شود، پاسخ داده‌اند که این آیه مربوط به زنان مشرک است و شرک در اصطلاح شریعت، غیر از اهل کتاب است<ref>نجفی، 1366ش، ج30، ص35</ref>.
 
آری، در بسیارى از آیات قرآن، مشرکان و اهل کتاب با «واو» بر یکدیگر عطف شده و مشرکان از دیگر گروه‌های کفار جدا شده‌اند؛ مانند: {لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتٰابِ...}<ref>بینه : 1</ref> و {إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هٰادُوا وَ الصّٰابِئِینَ وَ النَّصٰارىٰ وَ الْمَجُوسَ
 
وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیٰامَهِ...}<ref>حج : 17</ref>، توجه به این نکته ادبی روشن می‌کند که مراد از واژه «مشرکون» در آیه مورد بحث<ref>إِنَّمَا الْمُشْـرِِکُونَ نَجَسٌ...</ref> فرقه و گروه خاصى است<ref>بت‌پرستان</ref>، نه کفار اهل کتاب یا هر کسى­که به گونه‌اى بتوان او را مشرک نامید. بنابراین، نمى‌توان با توسعه در معناى شرک، اهل کتاب را مصداقی برای واژه مشرکان در آیه شمرد و اینان را، در عدم جواز ورود به مسجد‌الحرام، با مشرکان بت‌پرست یکسان دانست.
 
* از راه توسعه در علت؛ به این معنا که در آیه، علت عدم جواز ورود مشرکان، نجس بودن آنان بیان شده است و چون دیگر کافران<ref>کافران غیر مشرک</ref> نیز مانند مشرکان، نجس‌اند، در نتیجه نمى‌توانند به مسجدالحرام و نیز دیگر مساجد مسلمانان وارد شوند<ref>عراقی، 1414ق، ج4، ص375</ref>، اما بر این روش استدلالی نیز خدشه شده است؛ چراکه این استدلال در صورتى تمام است که ثابت شود واژه نجس در قرآن به معناى لغوی آن نیست؛ بلکه نجسى است که در اصطلاح فقهى به کار مى‌‌‌رود. ولی چنین چیزی ثابت نیست؛ زیرا وقتى خداوند ممنوع بودن ورود مشرکان را به مسجدالحرام معلل مى‌‌‌کند به اینکه آنان نجس‌اند، دانسته مى‌‌‌شود که براى مشرکان گونه‌اى پلیدى، و براى مسجد گونه‌اى پاکى و پاکیزگى اعتبارکرده است. به هرحال، آن­گونه پلیدى، هر چه باشد، غیر از نجس بودن فقهى است که با خیسى سرایت می‌کند<ref>طباطبایی، 1390ق، ج9، ص229</ref>.
 
برخی برای اثبات اینکه معنای نجس در این آیه، همان معنای لغوی<ref>پلید</ref> است، چنین استدلال کرده‌اند که نجس به معنای پلیدی با حکم ناروایى نزدیک شدن به مسجد‌الحرام مناسبت دارد؛ زیرا نجس به معناى اصطلاحى، مانع ورود به مسجدالحرام نیست؛ اگر هتک آن نباشد<ref>خویی، بی‌تا، ج2، ص44</ref>، به همین دلیل شمارى از فقیهانى که به نجاست کافران قائل‌اند، به این آیه استدلال نکرده‌اند و حتی بعضی از ایشان، پس از بحث و بررسی مفصل، چنین نتیجه گرفته‌اند که اگر واژه نجس را به معنای نجاست فقهی بدانیم، این آیه بر نجس بودن مشرکان دلالت ندارد؛ تا چه رسد به نجس بودن اهل کتاب<ref>همان، بی‌تا، ج2، ص46</ref>.
 
بنابراین، با روش توسعه در علتِ حکم نیز نمی‌توان حکم عدم جواز ورود مشرکان به مسجد‌الحرام را به تمام کفار تسرّی داد؛ زیرا اولاً نجس در آیه به معنای پلیدی است، نه نجس در اصطلاح فقهی؛ و ثانیاً به فرض که نجس به معنای فقهی باشد، نجس بودن تمام کفار ـ مشرک و غیر مشرک و کتابی و غیر کتابی ـ امر قطعى و مسلّم نیست و دست کم نجس بودن اهل کتاب مورد اختلاف است؛ همچنان­که می‌بینیم شمارى از فقیهان پیشین
 
و نیز بعضى از فقیهان متأخر، کافران اهل کتاب را پاک دانسته‌اند. از میان فقهای قدیم، ابن جنید و ابن ابی‌عقیل<ref>معروف به قدیمین</ref> و شیخ مفید و شیخ طوسی<ref>معروف به شیخین</ref>، اگرچه مطابق مشهور نظر داده‌اند،  در بعضی از کتاب‌های فقهی خود عباراتی دارند که بر طهارت اهل کتاب دلالت دارد<ref>حسینی عاملی، 1419ق، ج2، ص35، به نقل از: حسینی طهرانی، 1425ق، ص127ـ 124</ref> و بسیاری از فقهای متأخر؛ مانند مقدس اردبیلى<ref>م993 ق</ref>، سیدمحمد عاملى<ref>م 1009 ق</ref> و ملامحسن فیض کاشانی<ref>م 1090 ق</ref>، اهل کتاب را پاک شمرده‌اند<ref>جناتی، 1385ش، ص319 ـ 317</ref>.
 
برخی از فقهای معاصر، پس از بررسی تمام ادله قائلان به نجاست، به این نتیجه رسیده‌اند که هیچ دلیلی بر نجاست اهل کتاب نداریم<ref>همدانی، 1422ق، ج7، ص260 ـ 235؛ مغنیه، 1420ق، ج1، ص33</ref>، محقق سبزوارى، آخوند خراسانى، سیدمحسن حکیم و شهید صدر<ref>صدر، 1381ق، ص319</ref>  اهل کتاب را پاک دانسته‌اند<ref>جناتی، 1385ش، صص320 ـ 318</ref>، بیشتر مراجع تقلید فعلی نیز اهل کتاب را طاهر می‌دانند، اگرچه برخى احتیاط نیز کرده‌اند<ref>توضیح المسائل مراجع، ج1، صص86 ـ 84</ref>.
 
گفتنی است اگر درباره طهارت اهل کتاب بحث و بررسى گسترده و پرحوصله‌ای صورت بگیرد، نه تنها پاک بودن کافران اهل کتاب،  بلکه پاک بودن ذاتى انسان، با هرکیش و مرامی، به دست مى‌‌‌آید<ref>حسینی طهرانی، 1425ق؛ عابدینی، ص11</ref>.
 
به هر روی، دلالت آیه بر حرام بودن ورود مشرکان و بت‌پرستان به مسجدالحرام و بلکه محدوده حرم، تمام است؛ چه مشرک را نجس فکرى و پلید بدانیم و چه نجس جسمى و فقهی. اما دلالت آن بر حرمت ورود کفارِ غیر مشرک به مسجد‌الحرام کاملاً قابل بحث و مناقشه است و با استناد به آن نمی‌توان حکم عدم جواز ورود به مسجد‌الحرام را از کفارِ مشرک به دیگر کافران؛ به ویژه اهل کتاب تسرّی داد. از همین رو، امام صادق(ع) با کافرِ منکر خدایی مانند ابن ابی‌العوجا در داخل مسجد‌الحرام به احتجاج پرداخته است<ref>مجلسی، 1403ق، ج1، ص209</ref>، این نقل تاریخی تأییدی است بر اینکه جایز نبودن ورود کفار به مسجدالحرام، ویژه کفاری است که مشرک‌اند، نه هر کافری.
 
اما ادعای اجماع که بعضی بیان کرده‌اند و به آن اشاره شد، قابل استناد نیست؛ زیرا روشن است که مدرک آن، همان آیه {إِنَّمَا الْمُشْـرِِکُونَ نَجَسٌ...} است و در این صورت، اجماع دلیل جدا و مجزایی محسوب نمی‌شود و تمام اعتنا به همان مدرک است. افزون بر اینکه در این مسئله، این رأی نیز وجود دارد که ممنوع بودن ورود کافران به مسجد‌الحرام، حکم حکومتی، وفقط مربوط به هنگام حج و عمره است<ref>طبرسی، 1376ق، ج3، ص43</ref>.
 
بررسی تسرّی حکم مسجد‌الحرام به حرم امامان(ع)  همانگونه که گذشت، نمی‌توان با استناد به آیه {إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ...}  جایز نبودن ورود کفار به مسجد‌الحرام را اثبات کرد. اجماع هم، به دلیل مدرکی بودن، نمی‌تواند دلیل این حکم قرار گیرد. حال به فرض اینکه تمام اشکالات را نادیده بگیریم و تسلیم رأی فقهی مزبور شویم، آیا می‌توان حکم مسجد‌الحرام را به حرم امامان(ع) نیز تسرّی داد؟
 
پاسخ منفی است؛ زیرا مسجدالحرام، با توجه به داشتن موقعیت ویژه در میان همه مکان‌های مقدس و به دلیل دارا بودن احکام فراوان مخصوص به خود، اهمیتی منحصر
 
به فرد دارد و نمی‌توان هیچ نظیر و بدیلی برای آن یافت. حتی سایر مساجد نیز احکامی مانند احکام مسجد‌الحرام ندارند. با این وصف چگونه می‌توان احکام مسجد‌الحرام را به حرم امامان(ع) تسرّی داد و تمام ویژگی‌های آنجا را نادیده گرفت و گفت که در حرمت ورودِ کفار همانند یکدیگرند؟!
 
=== ورود کفار به مساجد مسلمانان ===
نظر فقهای شیعه درباره ورود کفار به دیگر مساجد اسلامی، همان نظری است که درباره مسجد‌الحرام بیان کرده‌اند. آنان در حقیقت، حکم جایز نبودن ورود کفار به مسجد‌الحرام را به دیگر مساجد نیز تسری داده‌اند. بنابراین، رأی مشهور میان فقیهان شیعه این است که کفار نمی‌توانند به هیچ یک از مساجد مسلمانان وارد شوند.
نظر فقهای شیعه درباره ورود کفار به دیگر مساجد اسلامی، همان نظری است که درباره مسجد‌الحرام بیان کرده‌اند. آنان در حقیقت، حکم جایز نبودن ورود کفار به مسجد‌الحرام را به دیگر مساجد نیز تسری داده‌اند. بنابراین، رأی مشهور میان فقیهان شیعه این است که کفار نمی‌توانند به هیچ یک از مساجد مسلمانان وارد شوند.


خط ۱۶۷: خط ۳۸:
حاصل آنکه مهم‌ترین دلیل بر حرام بودن ورود کفار به مساجد، آیه شریفه و اجماع بود که دیدیم چگونه مورد خدشه‌اند. بنابراین، نبود دلیل بر عدم جواز ورود، خود دلیلی است  بر جایز بودن ورود کفار به مساجد؛ زیرا مقتضاى اصل اولیه، جواز ورود همگان به مسجد‌هاست، الاّ ما خرج بالدّلیل، و چنین دلیلی در کار نیست.  
حاصل آنکه مهم‌ترین دلیل بر حرام بودن ورود کفار به مساجد، آیه شریفه و اجماع بود که دیدیم چگونه مورد خدشه‌اند. بنابراین، نبود دلیل بر عدم جواز ورود، خود دلیلی است  بر جایز بودن ورود کفار به مساجد؛ زیرا مقتضاى اصل اولیه، جواز ورود همگان به مسجد‌هاست، الاّ ما خرج بالدّلیل، و چنین دلیلی در کار نیست.  


=== بررسی تسرّی حکم مساجد به حرم امامان ===
== بررسی تسرّی حکم مساجد به حرم امامان ==
آیا حرم امامان(ع) ، در حکم عدم جواز ورود، به مساجد ملحق مى‌‌‌شود یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: اگر بخواهیم حرم امامان(ع) را از نظر احکام، همانند مساجد در نظر بگیریم، باز هم حکم عدم جواز ورود کفار به حرم‌ها به دست نمی‌آید؛ زیرا:
آیا حرم امامان(ع) ، در حکم عدم جواز ورود، به مساجد ملحق مى‌‌‌شود یا خیر؟ در پاسخ باید گفت: اگر بخواهیم حرم امامان(ع) را از نظر احکام، همانند مساجد در نظر بگیریم، باز هم حکم عدم جواز ورود کفار به حرم‌ها به دست نمی‌آید؛ زیرا:


خط ۱۷۹: خط ۵۰:
حکم ورود کفار به مسجد‌الحرام و مساجد مسلمانان بررسی شد؛ اما چون برخی عدم جواز ورود کفار به حرم امامان(ع) را به دلیل جایز نبودن ورود آنان به حرم مکه دانسته‌اند، حکم در این مورد را نیز به بحث و بررسی می‌گذاریم.
حکم ورود کفار به مسجد‌الحرام و مساجد مسلمانان بررسی شد؛ اما چون برخی عدم جواز ورود کفار به حرم امامان(ع) را به دلیل جایز نبودن ورود آنان به حرم مکه دانسته‌اند، حکم در این مورد را نیز به بحث و بررسی می‌گذاریم.


=== ورود کافران به حرم مکه ===
== ورود کافران به حرم مکه ==
بیشتر فقیهان حکم ورود کفار به منطقه «حرم مکه» را جداگانه بیان نکرده و تنها از حرمت ورود کفار به «مسجد‌الحرام» سخن گفته‌اند؛ چراکه آن دو را دارای حکمی یکسان دانسته‌اند؛ یعنی همان گونه که مشهور میان فقها عدم جواز ورود کفار به مسجد‌الحرام است، درباره ورود به محدودۀ حرم مکه نیز بر همان رأی‌اند. صاحب جواهر در این مسئله ادعای اجماع نیز کرده است: «لا أجد خلافاً فیه بینهم معلّلا له بأنه المراد من المسجد الحرام فی الآیه...»<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص288</ref>.  چنان‌که ملاحظه می‌شود، صاحب جواهر این مسئله را مورد اتفاق و اجماع دانسته و دلیل آن را نیز چنین بیان کرده است که مقصود از مسجد‌الحرام در آیه، همان منطقه حرم است.  سپس چند شاهد برای آن آورده است<ref>همانجا</ref>.
بیشتر فقیهان حکم ورود کفار به منطقه «حرم مکه» را جداگانه بیان نکرده و تنها از حرمت ورود کفار به «مسجد‌الحرام» سخن گفته‌اند؛ چراکه آن دو را دارای حکمی یکسان دانسته‌اند؛ یعنی همان گونه که مشهور میان فقها عدم جواز ورود کفار به مسجد‌الحرام است، درباره ورود به محدودۀ حرم مکه نیز بر همان رأی‌اند. صاحب جواهر در این مسئله ادعای اجماع نیز کرده است: «لا أجد خلافاً فیه بینهم معلّلا له بأنه المراد من المسجد الحرام فی الآیه...»<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص288</ref>.  چنان‌که ملاحظه می‌شود، صاحب جواهر این مسئله را مورد اتفاق و اجماع دانسته و دلیل آن را نیز چنین بیان کرده است که مقصود از مسجد‌الحرام در آیه، همان منطقه حرم است.  سپس چند شاهد برای آن آورده است<ref>همانجا</ref>.


خط ۲۰۳: خط ۷۴:
بنابراین، روایت یاد شده و روایات مشابه آن، که مضمون آنها جایز نبودن ورود کفار به حرم مکه و مدینه است، قابل استناد نیستند و اگر نتوان در این مسئله به شهرت استناد کرد ـ که نمی‌توان ـ دلیل معتبر دیگرى بر عدم جواز یافت نمى‌شود؛ افزون بر اینکه برخى از فقها، ورود کفار به محدوده حرم مکه را، با اجازه حاکم، جایز دانسته‌اند<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص288</ref>.
بنابراین، روایت یاد شده و روایات مشابه آن، که مضمون آنها جایز نبودن ورود کفار به حرم مکه و مدینه است، قابل استناد نیستند و اگر نتوان در این مسئله به شهرت استناد کرد ـ که نمی‌توان ـ دلیل معتبر دیگرى بر عدم جواز یافت نمى‌شود؛ افزون بر اینکه برخى از فقها، ورود کفار به محدوده حرم مکه را، با اجازه حاکم، جایز دانسته‌اند<ref>نجفی، 1366ش، ج21، ص288</ref>.


=== انطباق حکم حرم مکه با حرم امامان ===
== انطباق حکم حرم مکه با حرم امامان ==
صاحب جواهر به دنبال نظریه حرام بودن ورود کافران به منطقه حرم مى‌‌‌نویسد: «و یحتمل إلحاق حرم الأئمّه: بذلک فضلاً عن الحضرات المشرفه بل و الصحن، و لکن السیره على دخولهم بلدانهم»<ref>همان، 1366ش، ج21، ص 289</ref>.
صاحب جواهر به دنبال نظریه حرام بودن ورود کافران به منطقه حرم مى‌‌‌نویسد: «و یحتمل إلحاق حرم الأئمّه: بذلک فضلاً عن الحضرات المشرفه بل و الصحن، و لکن السیره على دخولهم بلدانهم»<ref>همان، 1366ش، ج21، ص 289</ref>.


خط ۲۸۴: خط ۱۵۵:


بر پایه این اصل، تنظیم هرگونه پیوندى که سبب از میان رفتن عزت و سربلندى مسلمانان و تضعیف اقتدار نظام اسلامی شود یا به نفوذ و چیرگى کافران بینجامد، بى‌اعتبار خواهد بود. از همین رو، حفظ حرمت و جایگاه اماکن مقدس هنگام ورود غیر مسلمانان، ضرورتی فقهی است و بی‌تردید باید با برنامه‌ریزى درست، آن را تأمین کرد.
بر پایه این اصل، تنظیم هرگونه پیوندى که سبب از میان رفتن عزت و سربلندى مسلمانان و تضعیف اقتدار نظام اسلامی شود یا به نفوذ و چیرگى کافران بینجامد، بى‌اعتبار خواهد بود. از همین رو، حفظ حرمت و جایگاه اماکن مقدس هنگام ورود غیر مسلمانان، ضرورتی فقهی است و بی‌تردید باید با برنامه‌ریزى درست، آن را تأمین کرد.
== نتیجه ==
* از دیدگاه فقهی، ارتباط و معاشرت با غیر مسلمانانی که خوی تجاوزگرى و قصد فسادانگیزى ندارند و به قراردادها و حقوق انسان‌ها پایبندند و با مسلمانان رفتار مسالمت‌آمیز دارند، منعی ندارد. بلکه انواع روابط اجتماعی، اقتصادی و دفاعی با این گروه از کفار جایز شمرده شده است.
* از دیدگاه فقهی، دلیلی از قرآن و سنت، برای ممنوع کردن ورود غیر مسلمانان به حرم امامان شیعه وجود ندارد، لذا وارد شدن کافران به این مکان‌ها منعی نخواهد داشت؛ مگر آنکه ورود ایشان به این اماکن، سبب پیدا شدن عناوین دیگری؛ مانند اهانت و بى‌احترامی به آن مکان‌ها شود که اینها نیز با وضع مقررات و نظارت درست، قابل پیش‌گیرى است.


==پانویس==
==پانویس==
۱۵٬۶۱۴

ویرایش