پرش به محتوا

احمد احسائی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵۹۷ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۲ نوامبر ۲۰۱۷
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۸: خط ۲۸:
| وبگاه رسمی        =
| وبگاه رسمی        =
}}
}}
'''احمد بن زین الدین''' مشهور به'''احمد اَحسائی''' (۱۱۶۶-۱۲۶۲ق)، از علماء [[امامیه|شیعه]] و پیشوای فرقه [[شیخیه]]. وی در اَحساء منطقه شیعه‌نشین [[عربستان]] به دنیا آمد، در [[عراق]]، [[یزد]]، [[کرمانشاه]] و [[اصفهان]] سکونت کرد و سرانجام در [[مدینه]] در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد. [[محمدباقر وحید بهبهانی]]، [[سیدمهدی بحر العلوم]] و [[شیخ جعفر کاشف الغطاء]] از مهم‌ترین استادان او بودند. احمد احسائی به [[روایت|روایات]] بیش از عقل بها می‌داد و ازاین‌رو با برخی از دیدگاه‌های [[فلسفه اسلامی|فیلسوفان]] مسلمان چون [[میرداماد]] و [[ملاصدرا]] مخالف بود.<br />او درباره [[معاد]] جسمانی، [[معراج]] پیامبر اسلام(ص)، جایگاه امام در هستی و زندگی [[امام زمان(ع)]] عقاید ویژه خود را داشت. برخی از علماء شیعه او را به جهت عقایدش تکفیر کرده‌اند. مهم‌ترین کتاب‌های اَحسایی عبارت‌اند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم.
'''احمد بن زین الدین''' مشهور به'''احمد اَحسائی''' (۱۱۶۶-۱۲۶۲ق)، از علماء [[امامیه|شیعه]] و پیشوای فرقه [[شیخیه]]. وی در اَحساء منطقه شیعه‌نشین [[عربستان]] به دنیا آمد، در [[نجف]]، [[یزد]]، [[کرمانشاه]] و [[اصفهان]] سکونت کرد و سرانجام در [[مدینه]] در [[قبرستان بقیع]] به خاک سپرده شد. [[محمدباقر وحید بهبهانی]]، [[سیدمهدی بحر العلوم]] و [[شیخ جعفر کاشف الغطاء]] از مهم‌ترین استادان او بودند. احمد احسائی به [[روایت|روایات]] بیش از عقل بها می‌داد و ازاین‌رو با برخی از دیدگاه‌های [[فلسفه اسلامی|فیلسوفان]] مسلمان چون [[میرداماد]] و [[ملاصدرا]] مخالف بود.<br />او درباره [[معاد]] جسمانی، [[معراج]] پیامبر اسلام(ص)، جایگاه امام در هستی و زندگی [[امام زمان(ع)]] عقاید ویژه خود را داشت. برخی از علماء شیعه او را به جهت عقایدش تکفیر کرده‌اند. مهم‌ترین کتاب‌های اَحسایی عبارت‌اند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم.




==تولد==
==تولد==
شیخ احمد فرزند شیخ زین الدین بن ابراهیم بن صقر احسائی از قبیله بنی‌خالد، تیره‌ای از قریش، است.<ref>دلیل المتحیرین، ص۱۳؛ ریحانة الادب، ج۱، ص۷۸.</ref> وی در رجب سال ۱۱۶۶ق. در روستای مُطَیرِف در منطقه شیعه‌نشین «الاَحساء» در شرق عربستان کنونی زاده شد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ شیخیگری بابیگری، ص۱۲.</ref> به گفته خود وی، پیشینه تشیع در نیاکانش به جدّ چهارمش داغِر بازمی‌گردد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۳.</ref> داغر در پی ستیز با پدرش رمضان، به روستای مطیرف مهاجرت کرد و نخستین فرد این خاندان بود که بادیه‌نشینی را رها نمود و سپس به مذهب تشیع گروید که در آن ناحیه رونق یافته بود.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ فهرست کتب، ج۱، ص۱۶۶.</ref>
احمد فرزند زین الدین بن ابراهیم بن صقر اَحسائی از قبیله [[بنی‌خالد]]، تیره‌ای از [[قریش]]، است.<ref>دلیل المتحیرین، ص۱۳؛ ریحانة الادب، ج۱، ص۷۸.</ref> وی در رجب سال ۱۱۶۶ق. در روستای مُطَیرِف در منطقه [[امامیه|شیعه‌نشین]] «الاَحساء» در شرق [[عربستان]] کنونی زاده شد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ شیخیگری بابیگری، ص۱۲.</ref> به گفته خود وی، پیشینه تشیع در نیاکانش به جدّ چهارمش داغِر بازمی‌گردد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۳.</ref> داغر در پی ستیز با پدرش رمضان، به روستای مطیرف مهاجرت کرد و نخستین فرد این خاندان بود که بادیه‌نشینی را رها نمود و سپس به مذهب تشیع گروید که در آن ناحیه رونق یافته بود.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴؛ فهرست کتب، ج۱، ص۱۶۶.</ref>


==مهاجرت به عراق==
==مهاجرت به عراق==
احمد در پنج سالگی قرآن را نزد پدرش و رساله‌های اَجرومیه و عوامل در نحو را نزد شیخ محمد بن محسن احسائی در زادگاهش آموخت<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.</ref> و تا ۲۰ سالگی علوم دینی متداول را همان جا فراگرفت. خود گفته است که از کودکی پیوسته در آثار و احوال گذشتگان اندیشه می‌کرد و هنگام تحصیل نیز به علومی که فرامی‌گرفت، ژرف می‌اندیشید تا آن‌گاه که چند رؤیا زندگی او را دگرگون کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.</ref> وی هم‌زمان با آشوب‌های ناشی از هجوم عبدالعزیز، حاکم سعودی، به احساء، در سال ۱۱۸۶ق. به عراق مهاجرت کرد و در شهر نجف ساکن شد. او پیوسته میان دو شهر نجف و کربلا برای شرکت در درس دانشورانی چون آقا محمد باقر وحید بهبهانی (م.۱۲۰۵ق.سید مهدی بحر العلوم (م.۱۲۱۲ق.) و شیخ جعفر کاشف الغطاء (م.۱۲۲۸ق.) رفت و آمد می‌کرد<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۸؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۵۲.</ref> و از مشایخ نجف و کربلا اجازه روایت گرفت<ref>الذریعه، ج۱، ص۱۸۸؛ اجازات شیخ احمد احسائی، ص۱-۳۵.</ref>؛ ولی در آثارش از کسی به عنوان استاد یاد نکرده است.
احمد اَحسائی در پنج‌سالگی [[قرآن]] را نزد پدرش و رساله‌های اَجرومیه و عوامل در نحو را نزد شیخ محمد بن محسن احسائی در زادگاهش آموخت<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.</ref> و تا ۲۰ سالگی علوم دینی متداول را همان‌جا فراگرفت. خود گفته است که از کودکی پیوسته در آثار و احوال گذشتگان اندیشه می‌کرد و هنگام تحصیل نیز به علومی که فرامی‌گرفت، ژرف می‌اندیشید تا آن‌گاه که چند رؤیا زندگی او را دگرگون کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴-۵.</ref> وی هم‌زمان با آشوب‌های ناشی از هجوم عبدالعزیز، حاکم [[آل سعود|سعودی]]، به احساء، در سال ۱۱۸۶ق. به [[عراق]] مهاجرت کرد و در شهر [[نجف]] ساکن شد. او پیوسته میان دو شهر نجف و [[کربلا]] برای شرکت در درس علمائی چون [[محمدباقر وحید بهبهانی]] (درگذشت ۱۲۰۵ق)، [[سیدمهدی بحر العلوم]] (درگذشت ۱۲۱۲ق) و [[جعفر کاشف الغطاء]] (درگذشت ۱۲۲۸ق) رفت و آمد می‌کرد<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۸؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۵۲.</ref> و از مشایخ نجف و کربلا اجازه روایت گرفت<ref>الذریعه، ج۱، ص۱۸۸؛ اجازات شیخ احمد احسائی، ص۱-۳۵.</ref>؛ ولی در آثارش از کسی به عنوان استاد یاد نکرده است.


احسایی در پی شیوع بیماری طاعون در عراق، به زادگاه خود بازگشت و پس از ازدواج، همراه خانواده‌اش در سال ۱۲۰۸ق. به بحرین رفت و بار دیگر در سال ۱۲۱۲ق. رهسپار عراق شد و در پیرامون بصره سکنا گزید.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰.</ref> هنگام اقامت در بصره، برخی از عبارات معماگونه و افکار رازآلود خویش را نخستین بار بازگو کرد که خشم دانشوران بصره، از جمله شیخ محمد بن شیخ مبارک قطیفی حاکم آن سامان، را برانگیخت.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۰۵.</ref>
احسایی در پی شیوع بیماری طاعون در عراق، به زادگاه خود بازگشت و پس از ازدواج، همراه خانواده‌اش در سال ۱۲۰۸ق. به [[بحرین]] رفت. او بار دیگر در سال ۱۲۱۲ق. رهسپار عراق شد و در پیرامون [[بصره]] سکنا گزید.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰.</ref> هنگام اقامت در بصره، برخی از عبارات معماگونه و افکار رازآلود خویش را نخستین بار بازگو کرد که خشم علماء بصره، از جمله شیخ محمد بن شیخ مبارک قطیفی حاکم آن سامان، را برانگیخت.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۱۹-۲۰؛ فهرست کتب، ج۱، ص۲۰۵.</ref>


==سکونت در یزد==
==سکونت در یزد==
حمله وهابی‌ها در ۱۸ ذی‌حجه سال ۱۲۱۶ق. به کربلا و قتل و غارتی که در آن دیار به راه‌انداختند، احسائی را بیش از پیش گوشه‌گیر کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۰؛ تاریخ کربلا، ص۱۸۷؛ شهداء الفضیله، ص۲۸۸-۳۰۴.</ref> او در سال ۱۲۲۱ق. به زیارت کربلا و نجف راهی گشت و سپس برای زیارت حضرت علی ‌بن موسی الرضا، هشتمین پیشوای شیعیان، با خانواده و گروهی عازم خراسان شد. در بازگشت از خراسان، به درخواست مردم یزد در آن‌جا سکونت گزید.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۲.</ref> شهرت وی شهرهای بسیار را تحث تأثیر قرار داد. فتحعلی شاه قاجار برای دیدار با او نامه‌ای به حاکم یزد نوشت و از وی خواست تا زمینه سفر احسائی را به پایتخت فراهم سازد. شیخ احمد در پی اصرار شاه راهی تهران و با استقبال گرم او روبه‌رو شد. او با این استدلال که حضورش در پایتخت مشکلات حکومت را دو چندان خواهد کرد، درخواست سکونت در پایتخت را نپذیرفت<ref>شیخیگری بابیگری، ص۱۸-۱۹.</ref> و با حمایت شاهزادگان قاجار به یزد بازگشت.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸.</ref>
حمله [[وهابیت|وهابی‌ها]] در ۱۸ ذی‌حجه سال ۱۲۱۶ق. به [[کربلا]] و قتل و غارتی که در آن دیار به راه‌انداختند، احسائی را بیش از پیش گوشه‌گیر کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۰؛ تاریخ کربلا، ص۱۸۷؛ شهداء الفضیله، ص۲۸۸-۳۰۴.</ref> او در سال ۱۲۲۱ق. به زیارت [[کربلا]] و [[نجف]] راهی گشت و سپس برای زیارت [[امام رضا(ع)]]، با خانواده و گروهی عازم [[خراسان]] شد. در بازگشت از خراسان، به درخواست مردم [[یزد]] در آنجا سکونت گزید.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۲.</ref> شهرت وی شهرهای بسیار را تحث تأثیر قرار داد. فتحعلی شاه قاجار برای دیدار با او نامه‌ای به حاکم یزد نوشت و از وی خواست تا زمینه سفر احسائی را به پایتخت فراهم سازد. شیخ احمد در پی اصرار شاه راهی [[تهران]] و با استقبال گرم او روبه‌رو شد. او با این استدلال که حضورش در پایتخت مشکلات حکومت را دو چندان خواهد کرد، درخواست سکونت در پایتخت را نپذیرفت<ref>شیخیگری بابیگری، ص۱۸-۱۹.</ref> و با حمایت شاهزادگان قاجار به یزد بازگشت.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸.</ref>


==اقامت در کرمانشاه==
==اقامت در کرمانشاه==
احسائی در سال ۱۲۲۹ق. با وجود ناخرسندی مردم و حاکم یزد، به قصد زیارت عتبات مقدسه، یزد را ترک گفت و در راه با استقبال مردم اصفهان و کرمانشاه روبه‌رو شد. او درخواست پافشارانه محمد علی میرزا، فرزند فتحعلی شاه، را برای اقامت در کرمانشاه پذیرفت. اقامت وی در کرمانشاه حدود ۱۰ سال به درازا انجامید و در این مدت به سال ۱۲۳۲ق. همراه فرزندش شیخ عبدالله و جمعی از یاران عازم حج شد. در اواخر ماه شعبان آن سال در مسیر حج از راه صحرای شام به دمشق رفت و ماه رمضان را در آن‌جا سپری کرد. در نیمه ماه شوال راهی مدینه گشت و در ۲۴ ذی‌قعده در مسجد شجره احرام بست و برای انجام مناسک حج به سوی مکه حرکت کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸، ۳۳-۳۵؛ شیخیگری بابیگری، ص۲۱.</ref>
احسائی در سال ۱۲۲۹ق. با وجود ناخرسندی مردم و حاکم یزد، به قصد زیارت [[عتبات عالیات|عتبات مقدسه]] ، یزد را ترک گفت و در راه با استقبال مردم [[اصفهان]] و [[کرمانشاه]] روبه‌رو شد. او درخواست پافشارانه محمدعلی میرزا، فرزند فتحعلی شاه را برای اقامت در کرمانشاه پذیرفت. اقامت وی در کرمانشاه حدود ده سال به درازا انجامید و در این مدت به سال ۱۲۳۲ق. همراه فرزندش شیخ عبدالله و جمعی از یاران عازم حج شد. در اواخر ماه [[شعبان]] آن سال در مسیر حج از راه صحرای شام به دمشق رفت و ماه [[رمضان]] را در آنجا سپری کرد. سپس در نیمه ماه [[شوال]] راهی [[مدینه]] گشت و در ۲۴ [[ذی‌قعده]] در [[مسجد شجره]] احرام بست و برای انجام [[مناسک حج]] به سوی [[مکه]] حرکت کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۲۸، ۳۳-۳۵؛ شیخیگری بابیگری، ص۲۱.</ref>


پس از مرگ دولتشاه، حاکم کرمانشاه، در سال ۱۲۳۷ق. و گسترش وبا و قحطی، احسائی کرمانشاه را به قصد زیارت دیگر بار امام رضا۷ ترک کرد و با گذشتن از قم، قزوین و دیگر شهرهای مسیر وارد مشهد شد و از آن‌جا به یزد و سپس اصفهان رفت که از بزرگ‌ترین مراکز علمی بود ‌و فلسفه و حکمت در آن رونق داشت. هنگامی که از شیخ علی نوری (م.۱۲۴۷ق.) از برتری آغا محمد بیدآبادی (م.۱۱۹۸ق.) و شیخ احمد احسائی پرسیده شد، او ترجیح یکی بر دیگری را مشکل دانست<ref>دلیل المتحیرین، ص۲۷.</ref>؛ اما چون در بحث فلسفی احسایی حضور یافت، احسایی را با فلسفه بیگانه دید و از این که به ترویج افکار او پرداخته بود، پشیمان شد.<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۴.</ref>
پس از مرگ دولتشاه، حاکم [[کرمانشاه]] در سال ۱۲۳۷ق. و گسترش وبا و قحطی، احسائی کرمانشاه را به قصد [[زیارت]] دیگر بار [[امام رضا(ع)]] ترک کرد و با گذشتن از [[قم]]، [[قزوین]] و دیگر شهرهای مسیر وارد [[مشهد]] شد و از آنجا به [[یزد]] و سپس [[اصفهان]] رفت که از بزرگ‌ترین مراکز علمی بود ‌و [[فلسفه]] و حکمت در آن رونق داشت. هنگامی که از شیخ علی نوری (درگذشت ۱۲۴۷ق) از برتری آغامحمد بیدآبادی (م.۱۱۹۸ق.) و شیخ احمد احسائی پرسیده شد، او ترجیح یکی بر دیگری را مشکل دانست؛<ref>دلیل المتحیرین، ص۲۷.</ref> اما چون در بحث فلسفی احسایی حضور یافت، احسایی را با فلسفه بیگانه دید و از اینکه به ترویج افکار او پرداخته بود، پشیمان شد.<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۴.</ref>


بر پایه گزارشی از ملا هادی سبزواری (م.۱۲۸۹ق.)، نویسنده کتاب منظومه، هنگام ورود احسائی به اصفهان، همه محافل علمی شهر تعطیل شد و بسیاری از دانشوران بزرگ، از جمله شیخ محمد کلباسی (م.۱۲۶۲ق.)، نویسنده کتاب اشارات، در درس حکمت او حضور یافتند.<ref>شیخ احمد احسائی، ص۳۲.</ref> هنگام اقامه نماز جماعت، افزون بر ۱۶۰۰۰ تن در مسجد حکیم اصفهان به او اقتدا می‌کردند.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۵۱؛ شیخیگری بابیگری، ص۵۱.</ref>
بر پایه گزارشی از [[ملاهادی سبزواری]] (درگذشت ۱۲۸۹ق)، نویسنده کتاب منظومه، هنگام ورود احسائی به اصفهان، همه محافل علمی شهر تعطیل شد و بسیاری از دانشوران بزرگ، از جمله شیخ محمد کلباسی (درگذشت ۱۲۶۲ق)، نویسنده کتاب اشارات، در درس حکمت او حضور یافتند.<ref>شیخ احمد احسائی، ص۳۲.</ref> هنگام اقامه نماز جماعت، افزون بر ۱۶۰۰۰ تن در مسجد حکیم [[اصفهان]] به او اقتدا می‌کردند.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۵۱؛ شیخیگری بابیگری، ص۵۱.</ref>


==آثار احسائی==
==آثار احسائی==
از او افزون بر ۱۳۸ اثر در موضوعات متنوع بر ‌جای ماند. این آثار شامل ۱۱۵ رساله، پنج خطبه و ۳۵ فایده است که در ۳۱ مجلد چاپ و منتشر شده<ref>روضات الجنات، ج۱، ص۲۲۰؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۹۱-۵۹۳؛ دلیل المتحیرین، ص۱۱۸-۱۳۲؛ فهرست کتب، ج۲، ص۸۲؛ الشیخیة نشأتها، ص۳۷۵-۳۸۹.</ref> و۱۰ جلد از آن در دست نیست. از نام‌آورترین آثار او می‌توان به کتاب‌های شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم اشاره کرد.<ref>الشیخیة نشأتها، ص۹۱.</ref> او در چند رساله در کتاب جوامع الکلم به احکام و موضوع حج پرداخته و به پرسش‌هایی در این زمینه پاسخ داده است.
از احسائی افزون بر ۱۳۸ اثر در موضوعات متنوع بر ‌جای ماند. این آثار شامل ۱۱۵ رساله، پنج خطبه و ۳۵ فایده است که در ۳۱ مجلد چاپ و منتشر شده است.<ref>روضات الجنات، ج۱، ص۲۲۰؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۵۹۱-۵۹۳؛ دلیل المتحیرین، ص۱۱۸-۱۳۲؛ فهرست کتب، ج۲، ص۸۲؛ الشیخیة نشأتها، ص۳۷۵-۳۸۹.</ref> ده جلد از آن در دست نیست. مشهورترین آثار او عبارت‌اند از شرح الزیارة الجامعة الکبیره، شرح العرشیه، شرح المشاعر و کتاب جوامع الکلم.<ref>الشیخیة نشأتها، ص۹۱.</ref> او در چند رساله در کتاب جوامع الکلم به احکام و موضوع [[حج]] پرداخته و به پرسش‌هایی در این زمینه پاسخ داده است.<br />ازجمله در رساله قطیفیه، به [[میقات]] اهل [[مدینه]] و جواز تأخیر [[احرام]] از میقات، برتری اقامت در [[مکه]] یا مدینه، بقا یا عدم بقای وجوب [[ذبح]] در صورت تبدیل [[حج تمتع|حج تَمَتُّع]] به [[حج افراد|حج اِفراد]]، پهن‌شدن زمین از زیر [[کعبه]]، معنای مخزون بودن بادها در ارکان کعبه، و معنای فرورفتن عهد و میثاق در [[حجرالاسود]] پرداخته است.<ref>الشیخیة نشأتها، ص۲۵۱، ۲۷۳.</ref> نیز در رساله صالحیه فساد یا عدم فساد حج تمتع در صورت ارتکاب آمیزش را بررسی کرده<ref>الشیخیة نشأتها، ص۲۶۳.</ref> و در رساله‌ای در پاسخ شیخ علی عُرَیضی، استفسار از حد استطاعت حج را به بحث گذاشته است.<ref>الشیخیة نشأتها، ص۲۶۹.</ref>
 
از جمله در رساله قطیفیه، به میقات اهل مدینه و جواز تأخیر احرام از میقات، برتری اقامت در مکه یا مدینه، بقا یا عدم بقای وجوب ذبح در صورت تبدیل حج تمتع به حج اِفراد، پهن شدن زمین از زیر کعبه، معنای مخزون بودن بادها در ارکان کعبه، و معنای فرورفتن عهد و میثاق در حجرالاسود پرداخته است.<ref>الشیخیة نشأتها، ص۲۵۱، ۲۷۳.</ref> نیز در رساله صالحیه فساد یا عدم فساد حج تمتع در صورت ارتکاب آمیزش را بررسی کرده<ref>الشیخیة نشأتها، ص۲۶۳.</ref> و در رساله‌ای در پاسخ شیخ علی عُرَیضی، استفسار از حد استطاعت حج را به بحث نهاده است.<ref>الشیخیة نشأتها، ص۲۶۹.</ref>


==مخالفت علماء ایران با احسائی==
==مخالفت علماء ایران با احسائی==
حضور احسائی در ایران مخالفت‌هایی نیز در پی داشت. از جمله می‌توان به مخالفت برخی از روحانیون و دانشوران قزوین در سفر زیارتی او به مشهد اشاره کرد.<ref>قصص العلماء، ص۴۳-۴۴.</ref> ملا محمد تقی بَرَغانی (م.۱۲۶۳ق.)، معروف به شهید ثالث و از دانشوران قدرتمند قزوین، شیخ احمد احسائی را تکفیر نمود. این تکفیر در پی گفت‌وگوی علمی میان آن دو بر سر معاد جسمانی و قانع نشدن برغانی از پاسخ‌های او صورت گرفت. انتشار این فتوا در میان دانشوران کربلا و نیز نسبت یافتن باورهای مبالغه‌آمیز به او، در واپسین سفرش به کربلا عصه را بر وی تنگ کرد. کوشش او برای اصلاح اوضاع و آرام ساختن حوزه‌ها نتیجه نداد و وی را از ماندن در کربلا منصرف ساخت.<ref>قصص العلماء، ص۵۱؛ شیخگیری بابیگری، ص۳۸-۳۹؛ هدایة الطالبین، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>
حضور احسائی در [[ایران]] مخالفت‌هایی نیز در پی داشت. از جمله می‌توان به مخالفت برخی از روحانیون [[قزوین]] در سفر زیارتی او به [[مشهد]] اشاره کرد.<ref>قصص العلماء، ص۴۳-۴۴.</ref> [[ملامحمدتقی برغانی|ملامحمدتقی بَرَغانی]] (درگذشت ۱۲۶۳ق)، معروف به شهید ثالث از علماء بزرگ قزوین، شیخ احمد احسائی را تکفیر نمود. این تکفیر در پی گفت‌وگوی علمی میان آن دو بر سر [[معاد]] جسمانی و قانع‌نشدن برغانی از پاسخ‌های او صورت گرفت. انتشار این [[فتوا]] در میان علماء [[کربلا]] و نیز نسبت یافتن باورهای مبالغه‌آمیز به او در واپسین سفرش به کربلا عرصه را بر وی تنگ کرد. کوشش او برای اصلاح اوضاع و آرام ساختن [[حوزه علمیه|حوزه‌های علمیه]] نتیجه نداد و وی را از ماندن در کربلا منصرف ساخت.<ref>قصص العلماء، ص۵۱؛ شیخگیری بابیگری، ص۳۸-۳۹؛ هدایة الطالبین، ص۱۰۹-۱۱۰.</ref>


مخالفانش در پی انتشار برخی داستان‌ها درباره او، مجازاتش را از حکمران بغداد خواستند. او با شنیدن این خبر، درنگ در کربلا را جایز ندانست و پس از فروختن خانه و اثاث منزل، در کهنسالی همراه خانواده‌اش برای زیارت خانه خدا و حرم پیامبر۹ از راه صحرای شام به سوی حجاز حرکت کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰.</ref>
مخالفانش در پی انتشار برخی داستان‌ها درباره او، مجازاتش را از حکمران بغداد خواستند. او با شنیدن این خبر، درنگ در کربلا را جایز ندانست و پس از فروختن خانه و اثاث منزل، در کهنسالی همراه خانواده‌اش برای زیارت خانه خدا و حرم [[پیامبر(ص)]] از راه صحرای [[شام]] به سوی [[حجاز]] حرکت کرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰.</ref>


==درگذشت==
==درگذشت==
او در دمشق بیمار شد و با شدت یافتن بیماری‌اش در نزدیکی مدینه، در محلی به نام هدیه در روز یک‌شنبه ۲۱ ذی‌قعده سال ۱۲۴۱ق. درگذشت. پسرش شیخ حسن بر جنازه او نماز گزارد و او را به مدینه برد و در قبرستان بقیع، پشت دیوار بقعه ائمه بقیع از سوی جنوب و زیر ناودان محراب در برابر بیت‌ الاحزان به خاک سپرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰؛ دلیل المتحیرین، ص۶۸.</ref> فرهاد میرزا معتمد الدوله (م.۱۳۰۵ق.) در سفرنامه حج خود، درباره آرامگاه وی می‌نویسد: «در خارج بقعه مبارکه [ائمه بقیع] قبر شیخ احمد بحرینی [احسایی] است. سنگ نازکی بر بالای قبر او بوده که شکسته شده؛ معلوم نشد که از نازکی شکسته یا کسی عمداً شکسته است.»<ref>سفرنامه فرهاد میرزا، ص۱۴۱.</ref> به نظر می‌رسد تا پیش از تخریب بقاع متبرک بقیع به دست وهابیان، قبر احسائی مشخص و بر آن محجری از آهن و سنگ لوحی بوده است.<ref>نک: سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی، ص۲۳۱.</ref> وفات وی در سرزمین‌های اسلامی، ‌حزن و اندوه و برپایی مراسم ختم و بزرگداشت را همراه داشت. از جمله شیخ محمد ابراهیم کلباسی (م.۱۲۶۲ق.) سه روز پیاپی برای او در اصفهان مجلس ختم برپا کرد.<ref>روضات الجنات، ج۱، ص۹۴.</ref>
شیخ احمد اَحسائی در [[دمشق]] بیمار شد و با شدت‌یافتن بیماری‌اش در نزدیکی [[مدینه]]، در محلی به نام هدیه در روز یک‌شنبه ۲۱ [[ذی‌قعده]] سال ۱۲۴۱ق درگذشت. پسرش شیخ حسن بر جنازه او نماز گزارد و او را به مدینه برد و در [[قبرستان بقیع]]، پشت دیوار بقعه ا[[ئمه بقیع]] از سوی جنوب و زیر ناودان محراب در برابر [[بیت‌ الاحزان]] به خاک سپرد.<ref>رساله شرح احوال شیخ اجل، ص۴۰؛ دلیل المتحیرین، ص۶۸.</ref> [[فرهادمیرزا معتمد الدوله]] (درگذشت ۱۳۰۵ق) در سفرنامه [[حج]] خود، درباره آرامگاه وی می‌نویسد: «در خارج بقعه مبارکه [ائمه بقیع] قبر شیخ احمد بحرینی [احسایی] است. سنگ نازکی بر بالای قبر او بوده که شکسته شده؛ معلوم نشد که از نازکی شکسته یا کسی عمداً شکسته است.»<ref>سفرنامه فرهاد میرزا، ص۱۴۱.</ref> به نظر می‌رسد تا پیش از تخریب بقاع متبرک بقیع به دست [[وهابیت|وهابیان]]، قبر احسائی مشخص و بر آن محَجری از آهن و سنگ لوحی بوده است.<ref>نک: سفرنامه میرزا محمد حسین حسینی فراهانی، ص۲۳۱.</ref> وفات وی در سرزمین‌های اسلامی، ‌حزن و اندوه و برپایی مراسم ختم و بزرگداشت را همراه داشت. ازجمله شیخ محمد ابراهیم کلباسی (درگذشت ۱۲۶۲ق) سه روز پیاپی برای او در [[اصفهان]] مجلس ختم برپا کرد.<ref>روضات الجنات، ج۱، ص۹۴.</ref>


==دیدگاه‌های احسائی==
==دیدگاه‌های احسائی==
بررسی آثار شیخ احمد احسائی نشان می‌دهد که در عین احاطه بر روایات، از هوشی سرشار و ذکاوتی درخور بهره داشته است. با این همه، چون اهل فلسفه و مباحث عقلی نبوده، درباره مسائل فلسفی سخنانی سست ‌گفته است. او بر خلاف فیلسوفان پیش از خود، همچون میرداماد (م.۱۰۴۱ق.) و ملا صدرا (م.۱۰۵۰ق.)، به موازین عقلی و فلسفی و توجه به روایت‌های اهل بیت همراه با تأمل و تلاش برای فهم آن‌ها از منظر عقلی و مشاهده درونی پایبند نبود. نگاه او به عقل، از منظر نقل بود و تا آن‌جا که می‌توانست عقل را به استخدام نقل درمی‌آورد. از همین ‌رو، در بیشتر مسائل با حکمای اشراقی و رواقی و مشائی مخالفت و در ردّ سخنان آنان پافشاری می‌کرد.<ref>دلیل المتحیرین، ص۲۸.</ref> مثلاً با نظریه حرکت در جوهر مخالفت کرد و سخنان صدر المتألهین را در این باب مردود شمرد.<ref>شرح العرشیه، ص۳۵.</ref> پاره‌ای از باورها و اندیشه‌های احسائی که او را از دیگران تمایز می‌بخشد و به عنوان پایه‌گذار مکتب فکری جدید در مذهب شیعه معرفی می‌کند، چنین است:
بررسی آثار شیخ احمد احسائی نشان می‌دهد که در عین احاطه بر [[روایت|روایات]]، از هوشی سرشار و ذکاوتی درخور بهره داشته است. بااین‌همه، چون اهل [[فلسفه اسلامی|فلسفه]] و مباحث عقلی نبوده، درباره مسائل فلسفی سخنانی سست ‌گفته است. او برخلاف فیلسوفان پیش از خود، همچون میرداماد (درگذشت ۱۰۴۱ق) و ملا صدرا (درگذشت ۱۰۵۰ق)، به مباحث عقلی چندان بها نمی‌داد. نگاه او به عقل، از منظر روایات بود و تا آن‌جا که می‌توانست عقل را به استخدام نقل درمی‌آورد. از همین‌رو، در بیشتر مسائل با فیلسوفان اشراقی و رواقی و مشائی مخالفت و در ردّ سخنان آنان پافشاری می‌کرد.<ref>دلیل المتحیرین، ص۲۸.</ref> مثلاً با نظریه حرکت در جوهر مخالفت کرد و سخنان صدر المتألهین را در این باب مردود شمرد.<ref>شرح العرشیه، ص۳۵.</ref> پاره‌ای از باورها و اندیشه‌های اَحسائی که او را از دیگران تمایز می‌بخشد و به عنوان پایه‌گذار مکتب فکری جدید در مذهب شیعه معرفی می‌کند، چنین است:


* معاد جسمانی: مفهوم معاد نزد عامه امامیه آن است که روزی جان‌های مردگان به بدنی بازمی‌گردند که همه ویژگی‌های این جهانی آن‌ها را دارد.<ref>حقائق الایمان، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص۵۰؛ بدایة المعارف، ج۲، ص۱۶۹.</ref> اما احسائی آشکارا بر آن است که انسان با جسم هورقلیایی (جهان واسطه برزخ و فاصله میان عالم ملک و جهان اجسام و دنیا) بازمی‌گردد و بازگشت روح در کالبدی لطیفی صورت می‌پذیرد که در قیاس با جهان برزخ و قیامت، جسم محسوب می‌شود؛ ولی لطیف‌تر از جسم دنیایی است.<ref>شرح العرشیه، ص۴۷-۴۸.</ref>
* معاد جسمانی: مفهوم [[معاد]] نزد عامه علماء [[امامیه|شیعه]] آن است که روزی جان‌های مردگان به بدنی بازمی‌گردند که همه ویژگی‌های این جهانی آن‌ها را دارد.<ref>حقائق الایمان، ص۱۵۹؛ بحار الانوار، ج۷، ص۵۰؛ بدایة المعارف، ج۲، ص۱۶۹.</ref> اما احسائی آشکارا بر آن است که انسان با جسم هورقلیایی (جهان واسطه [[عالم برزخ|برزخ]] و فاصله میان عالم مُلک و جهان اجسام و دنیا) بازمی‌گردد و بازگشت روح در کالبدی لطیف صورت می‌پذیرد که در قیاس با جهان برزخ و قیامت، جسم محسوب می‌شود؛ ولی لطیف‌تر از جسم دنیایی است.<ref>شرح العرشیه، ص۴۷-۴۸.</ref>


* معراج جسمانی: به اتفاق متکلمان شیعه، پیامبر گرامی با جسم خاکی خویش به آسمان‌ها و عرش اعلی و بهشت رضوان عروج کرد.<ref>نک: مکیال المکارم، ج۲، ص۹۲.</ref> احسائی همانند ایشان جسمانی بودن معراج پیامبر را باور دارد؛ اما بر آن است که پیامبر در هر فلک از افلاک آسمانی به هنگام حرکت به سوی عرش برین، جسمی متناسب با جرم آن فلک یافت تا خرق و التیامی لازم نباشد و ورود به افلاک گوناگون برای پیکر وی مشکلی پدید نیاورد.<ref>جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.</ref> او همچون معاد جسمانی، عروج پیامبر را با جسم هورقلیایی تصویر می‌کند.<ref>جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.</ref>
* معراج جسمانی: به اتفاق [[کلام اسلامی|متکلمان]] شیعه، [[پیامبر اسلام(ص)]] با جسم خاکی خویش به آسمان‌ها و [[عرش]] و [[بهشت]] رضوان عروج کرد.<ref>نک: مکیال المکارم، ج۲، ص۹۲.</ref> احسائی همانند ایشان جسمانی بودن [[معراج]] پیامبر(ص) را باور دارد؛ اما بر آن است که پیامبر در هر فلک از افلاک آسمانی به هنگام حرکت به سوی عرش برین، جسمی متناسب با جرم آن فلک یافت تا خرق و التیامی لازم نباشد و ورود به افلاک گوناگون برای پیکر وی مشکلی پدید نیاورد.<ref>جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.</ref> او همچون معاد جسمانی، عروج پیامبر را با جسم هورقلیایی تصویر می‌کند.<ref>جوامع الکلم، ج۱، ص۱۸۱.</ref>


* جایگاه امام در آفرینش: بر پایه آثار احسائی، امامت مقامی است همراه و پیوسته به مقام رسالت و هر چه خداوند از احکام به رسولش بخشیده، نزد امامان معصوم: حفظ شده است. او ۱۴ معصوم را معانی خداوند می‌داند؛ یعنی علم، حکم، فرمان و قدرت فراگیر خداوندی‌اند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۴۸.</ref> وی امامان را علل فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی می‌شمرد<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۳، ص۲۹۶؛ ج۴، ص۶۹.</ref> و بر این باور است که تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ایشان خالق و رازق‌اند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۸۶-۸۷.</ref> او باور دارد که اصول دین بر چهارند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع. به نظر او، عدالت و معاد جزء اصول دین نیستند.<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۲-۵۳.</ref>
* جایگاه امام در آفرینش: بر پایه آثار احسائی، [[امامت]] مقامی است متصل به مقام [[رسالت]] است و هرچه خداوند از احکام به رسولش بخشیده، نزد [[دوازده امام|امامان معصوم(ع)]] حفظ شده است. او [[چهارده معصوم]] را معانی خداوند می‌داند؛ یعنی علم، حکم، فرمان و قدرت فراگیر خداوندی‌اند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۴۸.</ref> وی امامان را علل فاعلی، مادی، صوری و غایی جهان هستی می‌شمرد<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۳، ص۲۹۶؛ ج۴، ص۶۹.</ref> و بر این باور است که تمام امور جهان به آنان واگذار شده و ایشان خالق و رازق‌اند.<ref>شرح الزیارة الجامعه، ج۱، ص۸۶-۸۷.</ref> به باور او [[اصول دین]] چهار تا هستند: [[توحید]]، [[نبوت]]، [[امامت]] و [[رکن رابع]]. به نظر او، [[عدالت]] و [[معاد]] جزء اصول دین نیستند.<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۲-۵۳.</ref>


* زندگی امام مهدی در هورقلیا: احسائی همانند دیگر دانشوران شیعه، وجود و ظهور امام زمان[ را از اصول مسلم و ضروری دین می‌داند<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۵.</ref>؛ اما بر خلاف آنان، معتقد است که زندگی و بقای امام نه در این جهان، بلکه در عالم هورقلیا تحقق دارد.<ref>جوامع الکلم، ج۲، ص۱۰۳.</ref>
* زندگی امام مهدی(ع) در هورقلیا: اَحسائی همانند دیگر علماء [[امامیه|شیعه]]، وجود و ظهور [[امام زمان(ع)]] را از اصول مسلم و ضروری دین می‌داند؛<ref>شیخیگری بابیگری، ص۵۵.</ref> اما برخلاف آنان، معتقد است که زندگی و بقای او نه در این جهان، بلکه در عالم هورقلیا تحقق دارد.<ref>جوامع الکلم، ج۲، ص۱۰۳.</ref>


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
خط ۱۱۵: خط ۱۱۳:
*'''هدایة الطالبین''': محمد کریم کرمانی، ۱۳۸۰ق.
*'''هدایة الطالبین''': محمد کریم کرمانی، ۱۳۸۰ق.


[[رده:مقاله‌های تکمیل‌شده]]
[[رده:مدفونان در بقیع]]
[[رده:مدفونان در بقیع]]
[[رده:شیخیه]]
[[رده:شیخیه]]
[[رده:بنی‌خالد]]
۱٬۷۸۰

ویرایش