پرش به محتوا

فتح مکه: تفاوت میان نسخه‌ها

۳٬۰۳۵ بایت حذف‌شده ،  ‏۹ مهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:


==نقض صلح حدیبیه در قتل عام خزاعه، زمینه ساز فتح مکه==
==نقض صلح حدیبیه در قتل عام خزاعه، زمینه ساز فتح مکه==
قبیله خزاعه پیش از [[قریش]]، تولیت [[کعبه]] را به عهده داشت و پس‌ از آن در نواحی اطراف مکه ساکن بود.<ref>السیره النبویه، ج‌1، ص117؛ معجم قبائل العرب، ج‌1، ص339</ref> قبیله بنی‌بکر‌ بن عبد منات نیز از تیره‌های [[بنی‌کنانه|کنانه]]، و ساکن در نزدیکی مکه بود که از دوران جاهلیت با یکدیگر درگیری‌های انتقام‌جویانه داشتند.<ref>المغازی، ج‌2، ص781</ref> .
در پی [[صلح حدیبیه]] در سال ششم هجرت، قبیله [[خزاعه]] که از دیرباز به مسلمانان دلبستگی داشت<ref>السیره النبویه ج‌2، ص312</ref> و هم‌پیمان عبدالمطلب (جد پیامبر) بود، <ref>ابن حبیب، ص86</ref>هم‌پیمان مسلمانان، <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص318</ref> و قبیله بنی‌بکر هم‌پیمان قریشیان مکه شد و بر اساس این معاهده تعهد کردند که به مدت ده سال از هرگونه آسیب و دزدی و خیانت و کینه‌ورزی به یکدیگر خودداری کنند؛<ref>السیره النبویه، ج‌2، ص317</ref>  اما در شعبان سال هشتم هجری، پس از 22 ماه از صلح حدیبیه، شاخه بنی‌نفاثه بنی‌بکر با پشتیبانی نظامی قریش مکه و همراهی چند تن از سران مکه (چون صفوان ‌بن امیه و مکرز‌ بن حفص‌ بن الأخیف و حُوَیطب ‌بن عبدالعزّى‌) به خزاعه شبیخون زدند.<ref>المغازی، ج‌2، ص792</ref>
 
در پی صلح حدیبیه در سال ششم هجرت، قبیله خزاعه که از دیرباز به مسلمانان دلبستگی داشت<ref>السیره النبویه ج‌2، ص312</ref> و هم‌پیمان عبدالمطلب (جد پیامبر) بود، <ref>ابن حبیب، ص86</ref>هم‌پیمان مسلمانان، <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص318</ref> و قبیله بنی‌بکر هم‌پیمان قریشیان مکه شد و بر اساس این معاهده تعهد کردند که به مدت ده سال از هرگونه آسیب و دزدی و خیانت و کینه‌ورزی به یکدیگر خودداری کنند؛<ref>السیره النبویه، ج‌2، ص317</ref>  اما در شعبان سال هشتم هجری، پس از 22 ماه از صلح حدیبیه، شاخه بنی‌نفاثه بنی‌بکر با پشتیبانی نظامی قریش مکه و همراهی چند تن از سران مکه (چون صفوان ‌بن أمیه و مکرز‌ بن حفص‌ بن الأخیف و حُوَیطب ‌بن عبدالعزّى‌) به خزاعه شبیخون زدند.<ref>المغازی، ج‌2، ص792</ref>  


پس از این واقعه عمرو ‌بن سالم خزاعی به همراه چهل تن از مردان این قبیله نزد رسول‌ خدا رفت و آن حضرت را به خونخواهی آنان و یاری‌شان فراخواند و از نقش قریش در کشتار مردان خزاعه و پیمان‌شکنی آنان یاد کرد. <ref>المغازی، ج‌2، ص789؛ السیره النبویه، ج‌2، ص394</ref>
پس از این واقعه عمرو ‌بن سالم خزاعی به همراه چهل تن از مردان این قبیله نزد رسول‌ خدا رفت و آن حضرت را به خونخواهی آنان و یاری‌شان فراخواند و از نقش قریش در کشتار مردان خزاعه و پیمان‌شکنی آنان یاد کرد. <ref>المغازی، ج‌2، ص789؛ السیره النبویه، ج‌2، ص394</ref>
پس‌ از این ماجرا قریشیان‌، که از واکنش رسول‌ خدا بیمناک بودند، ابوسفیان را تشویق کردند تا نزد آن حضرت برود و بر استمرار صلح حدیبیه تأکید کند. <ref>المغازی، ج‌2، ص785</ref>
پس‌ از این ماجرا قریشیان‌، که از واکنش رسول‌ خدا بیمناک بودند، ابوسفیان را تشویق کردند تا نزد آن حضرت برود و بر استمرار صلح حدیبیه تأکید کند. <ref>المغازی، ج‌2، ص785</ref>


وقتی ابوسفیان به محضر رسول خدا در مدینه رسید کوشید به بهانه حضور نیافتن در صلح حدیبیه، پیمان جدیدی را با ایشان برقرار کند و بر زمان آن نیز بیفزاید تا پیامبر خدا نتواند به پیمانی که تازه بسته، به خاطر پیمان‌شکنی قریش، بی‌توجه باشد؛ اما رسول‌الله از او پرسید آیا پیمان حدیبیه را نقض کرده‌اید؟! وقتی با انکار و اظهار بی‌اطلاعی ابوسفیان روبرو شد،<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص217؛ مجمع‌البیان، ج10، ص845</ref>  تنها بر وفاداری خود به پیمان حدیبیه و مفاد آن تأکید کرد. <ref>المغازی، ج‌2، ص792</ref> ابوسفیان ‌که نتوانست با حیله خود از پیامبر خدا دستاویزی بگیرد سراغ دیگر مسلمانان ـ از جمله ابوبکر، عمر، سعد ‌بن عباده، عثمان، علی‌ بن ابی‌طالب و حضرت فاطمه ـ رفت، ولی آنها نیز از نظر رسول‌الله درباره صلح با قریش آگاه بودند و از پناه دادن به ابوسفیان و تضمین دادن به او خودداری کردند. از این رو ابوسفیان دست‌خالی به مکه بازگشت.<ref>المغازی، ج‌2، ص793؛  تاریخ طبری، ج‌3، ص47</ref>
اما ابوسفیان نتوانست رضایت پیامبر را در استمرار صلح به‌دست بیاورد و دست خالی به مکه بازگشت<ref>المغازی، ج‌2، ص793؛  تاریخ طبری، ج‌3، ص47</ref>


==قبائل همراه پیامبر در فتح مکه==
==قبائل همراه پیامبر در فتح مکه==
در این فاصله پیامبر خدا ، که از خداوند خواسته بود حرکتش به مکه را پوشیده بدارد، تمام مسیرهای مکه و نواحی اطراف آن را زیر نظر نگاهبانانی به فرماندهی حارثة ‌بن نعمان گمارد<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص217</ref> و دسته‌هایی را نیز برای گمراه کردن ذهن به منطقه بطن اضم اعزام کرد.<ref>المغازی، ج‌2، ص797</ref>پیامبر خدا با فرستادن یاران خود به ‌سوی قبایل مختلف بیابان‌نشین اطراف ـ چون أَسلَم، غِفار، مُزَینة، جُهَینة و أشجع ـ آنان را با تأکید هرچه ‌تمام‌تر به حضور در مدینه در ماه رمضان فراخواند. قبایل دیگر عرب، چون بنی‌سلیم و بنی‌کعب، نیز در میانه راه به لشکر اسلام ملحق شدند. <ref>المغازی، ج‌2، ص799 و813</ref>  
پیامبر خدا در مسیر حرکت خود به مکه، از خداوند خواست تا حرکتش پنهان بماند، بنابراین تمام مسیرهای مکه و نواحی اطراف آن را زیر نظر نگاهبانانی به فرماندهی حارثة ‌بن نعمان گمارد<ref>اعلام الوری بأعلام الهدی، ج1، ص217</ref> و دسته‌هایی را نیز برای گمراه کردن ذهن به منطقه بطن اضم اعزام کرد.<ref>المغازی، ج‌2، ص797</ref>
 
پیامبر با فرستادن یاران خود به ‌سوی قبایل مختلف بیابان‌نشین اطراف ـ چون أَسلَم، غِفار، مُزَینة، جُهَینة و أشجع ـ آنان را با تأکید هرچه ‌تمام‌تر به حضور در [[مدینه]] در ماه رمضان فراخواند. قبایل دیگر عرب، چون بنی‌سلیم و بنی‌کعب، نیز در میانه راه به لشکر اسلام ملحق شدند. <ref>المغازی، ج‌2، ص799 و813</ref>  


==لشکرکشی به سوی مکه==
==لشکرکشی به سوی مکه==
لشکر اسلام، که در بئر عنبه (در یک میلی مدینه) <ref>مراصد الاطلاع علی اسما الامکنه و البقاع، ج‌2، ص966؛ وفاءالوفا، ج‌3، ص142</ref> اردو زده بود، سرانجام در عصرگاه دهم ماه مبارک رمضان به ‌سوی مقصد خود به راه افتاد. <ref>المغازی، ج‌2، ص801؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص50؛ السیره النبویه، ج‌2، ص399</ref> جانشین پیامبر در مدینه ابو رهم کُلثوم ‌بن حَصین غِفاری‌ بود. <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص399</ref>هر چند هنوز لشکریان سازوبرگ جنگی خود را آشکار نکرده بودند <ref>تاریخ طبری، ج‌3، ص52</ref> و چهره یک ارتش را نداشتند، <ref>تاریخ سیاسی اسلام، ص624</ref> اما پس از پیوستن قبایل دیگر به لشکر اسلام در منطقه قدید، پیامبر خدا پرچمداران و علمداران لشکر اسلام را تعیین کردند. <ref>المغازی، ج‌2، ص800</ref>
لشکر اسلام، که در بئر عنبه (در یک میلی مدینه) <ref>مراصد الاطلاع علی اسما الامکنه و البقاع، ج‌2، ص966؛ وفاءالوفا، ج‌3، ص142</ref> اردو زده بود، سرانجام در عصرگاه دهم ماه مبارک رمضان به ‌سوی مقصد خود به راه افتاد. <ref>المغازی، ج‌2، ص801؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص50؛ السیره النبویه، ج‌2، ص399</ref> جانشین پیامبر در مدینه [[ابو رهم کُلثوم ‌بن حَصین غِفاری‌]] بود. <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص399</ref>هر چند هنوز لشکریان سازوبرگ جنگی خود را آشکار نکرده بودند <ref>تاریخ طبری، ج‌3، ص52</ref> و چهره یک ارتش را نداشتند، <ref>تاریخ سیاسی اسلام، ص624</ref> اما پس از پیوستن قبایل دیگر به لشکر اسلام در منطقه قدید، پیامبر خدا پرچمداران و علمداران لشکر اسلام را تعیین کردند. <ref>المغازی، ج‌2، ص800</ref>


لشکریان اسلام ده هزار نفر بودند؛ شامل هفتصد نفر از مهاجران ‌که سیصد نفرشان سواره‌نظام بودند و چهارهزار نفر از انصار که پانصد نفرشان سواره‌نظام بودند
لشکریان اسلام ده هزار نفر بودند؛ شامل هفتصد نفر از [[مهاجران]] ‌که سیصد نفرشان سواره‌نظام بودند و چهارهزار نفر از [[انصار]] که پانصد نفرشان سواره‌نظام بودند و طلایه‌داران آن، دویست سواره نظام به فرماندهی [[زبیر ‌بن عوام]] بودند.<ref>المغازی، ج2، ص 801</ref>  
و طلایه‌داران آن، دویست سواره نظام به فرماندهی زبیر ‌بن عوام بودند.<ref>المغازی، ج2، ص 801</ref>  


===تاکید پیامبر بر افطار روزه در مسافرت===
===تاکید پیامبر بر افطار روزه در مسافرت===
از آنجا که این روزها در ماه رمضان بود، در میانه روز پیامبر خدا در مقابل لشکر آب آشامید تا عملاً اعلام کند که در مسافرت روزه نگیرند. با این‌ حال شنید که عده‌ای از لشکریان روزه خود را افطار نکردند. از این رو پیامبر به سرزنش آنان را نافرمانان خواند.<ref>المغازی، ج‌2، ص802</ref>  
از آنجا که این روزها در ماه رمضان بود، در میانه روز پیامبر خدا در مقابل لشکر آب آشامید تا عملاً اعلام کند که در مسافرت روزه نگیرند. با این‌ حال شنید که عده‌ای از لشکریان روزه خود را افطار نکردند. از این رو پیامبر به سرزنش، آنان را نافرمانان خواند.<ref>المغازی، ج‌2، ص802</ref>  
==فتح مکه==
==فتح مکه==
===غافلگیری اهالی مکه===
===غافلگیری اهالی مکه===
پیامبر خدا تا منزلگاه (مَرالظَهران)، در 22 کیلومتری شمال مکه <ref>المعالم الاثیره فی السنه و السیره، ص250</ref>، به ‌صراحت از مقصد خود نگفت و هرچه برخی از صحابه در منزلگاه (عرج) کوشیدند نتوانستند مقصد را از زبان پیامبر به ‌روشنی بشنوند.<ref>المغازی، ج‌2، ص803</ref>  
پیامبر خدا تا منزلگاه (مَرالظَهران)، در 22 کیلومتری شمال مکه <ref>المعالم الاثیره فی السنه و السیره، ص250</ref>، به ‌صراحت از مقصد خود چیزی نگفت و هرچه برخی از صحابه در منزلگاه (عرج) کوشیدند نتوانستند مقصد را از زبان پیامبر به ‌روشنی بشنوند.<ref>المغازی، ج‌2، ص803</ref>  


وقتی لشکر اسلام به مرالظهران رسید، پیامبر خدا فرمان داد تا هر کدام از لشکریان آتش بیفروزند. از این رو ده هزار شعله آتش پیرامون مکه، مکیان را، که از حرکت مسلمانان کاملاً بی‌خبر بودند، غافلگیر کرد. بنابراین آنان ابوسفیان و دو تن دیگر از سران قریش را برای تجسس و بررسی اخبار فرستادند. وقتی این افراد، لشکر اسلام و نفراتشان را بر فراز کوهی دیدند، به ‌شدت وحشت کردند و از این رو اردوگاه مسلمانان را چون ایامی که حاجیان به مکه می‌آیند، بزرگ و شلوغ شمردند.<ref>المغازی، ج‌2، ص814</ref>  
وقتی لشکر اسلام به مرالظهران رسید، پیامبر خدا فرمان داد تا هر کدام از لشکریان آتش بیفروزند. از این رو ده هزار شعله آتش پیرامون مکه، مکیان را، که از حرکت مسلمانان کاملاً بی‌خبر بودند، غافلگیر کرد. بنابراین آنان ابوسفیان و دو تن دیگر از سران قریش را برای تجسس و بررسی اخبار فرستادند. وقتی این افراد، لشکر اسلام و نفراتشان را بر فراز کوهی دیدند، به ‌شدت وحشت کردند و از این رو اردوگاه مسلمانان را چون ایامی که حاجیان به مکه می‌آیند، بزرگ و شلوغ شمردند.<ref>المغازی، ج‌2، ص814</ref>  


===تلاش عباس برای اسلام آوردن قریش===
===تلاش عباس برای اسلام آوردن قریش===
عباس (عموی پیامبر)، که به ‌تازگی به مسلمانان پیوسته بود و هنوز با قریشیان پیوندی تمام داشت، به دنبال فرصتی بود تا بتواند قریش را به تسلیم شدن بدون درگیری قانع کند. ازاین‌رو پس از شعله‌ور شدن آتش لشکر اسلام پیرامون مکه، به دنبال گروهی بود تا از محاصره‌کنندگان خبری آورند. وی توانست صدای ابوسفیان را تشخیص دهد و او (و به نقلی همراهانش حکیم‌ بن حُزام و بدیل‌ بن ورقا) را به تسلیم شدن و رفتن نزد پیامبر قانع کند.
عباس (عموی پیامبر)، که به ‌تازگی به مسلمانان پیوسته بود و هنوز با قریشیان پیوندی تمام داشت، توانست پس از غافلگیری قریش از عظمت سپاه پیامبر،<ref>المغازی، ج‌2، ص815 و 816؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص52</ref> برخی بزرگان قریش مانند ابوسفیان<ref>المصنف، ج 14، ص475</ref>، حکیم بن حزام و بدیل بن ورقا را به دین اسلام درآورد.<ref>المغازی، ج‌2، ص815 و 816؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص52</ref>  
طبق این نقل آنان شبانه به دیدن رسول خدا شتافتند؛ ولی ابوسفیان، برخلاف آن دو تن، از پیامبر برای مسلمان شدنش مهلت خواست <ref>المغازی، ج‌2، ص815 و 816؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص52</ref>بالأخره ابوسفیان صبحگاه فتح با توبیخ عباس، عموی پیامبر، اظهار اسلام کرد<ref>المصنف، ج 14، ص475</ref>  
===درگیری چندتن از سران مکه با سپاه پیامبر===
===درگیری چندتن از سران مکه با سپاه پیامبر===
بااین‌حال چند تن از سران مکه، چون صفوان‌ بن أمیة و عِکرمة بن ابی‌جهل
بااین‌حال چند تن از سران مکه، چون صفوان‌ بن امیة و عِکرمة بن ابی‌جهل و سهیل ‌بن عمرو، تلاش کردند با جمع‌کردن تعداد اندکی نیرو در مقابل لشکر اسلام مقاومت کنند و در ناحیه «لیط» در پایین مکه به تیرباران هنگی که به سرکردگی
و سهیل ‌بن عمرو، تلاش کردند با جمع‌کردن تعداد اندکی نیرو در مقابل لشکر اسلام مقاومت کنند و در ناحیه «لیط» در پایین مکه به تیرباران هنگی که به سرکردگی
خالد ‌بن ولید وارد مکه می‌شد، پرداختند و علی‌رغم هشدار و نصیحت ابوسفیان،
خالد ‌بن ولید وارد مکه می‌شد، پرداختند و علی‌رغم هشدار و نصیحت ابوسفیان،
با مسلمانان درگیر شدند؛ ولی با دادن تلفاتی سنگین (24 کشته از قریش و 4 نفر از هُذَیل) در کوه خَندَمه فرار کردند و تا محله حَزوَره تحت تعقیب قرارگرفتند و متواری شدند و برخی از آنها نیز به بالای کوه‌های اطراف پناه بردند.<ref>المغازی، ج‌2، ص826 و 839</ref>  
با مسلمانان درگیر شدند؛ ولی با دادن تلفاتی سنگین (24 کشته از قریش و 4 نفر از هُذَیل) در کوه خَندَمه فرار کردند و تا محله حَزوَره تحت تعقیب قرارگرفتند و متواری شدند و برخی از آنها نیز به بالای کوه‌های اطراف پناه بردند.<ref>المغازی، ج‌2، ص826 و 839</ref>  


===ورود پیامبر به مکه===
===ورود پیامبر به مکه===
پیامبر خدا لشکر اسلام را به چهار دسته تقسیم کرد: خود از ورودی اَذاخِر  و خالد از گردنه لِیط در پایین مکه نزدیکی «فخ»، <ref>معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج‌4، ص1167</ref> سعد ‌بن عباده از کَداء<ref>الروض المعطار فی خبرالاقطار، ص490</ref>  (ورودی مکه از سمت حجون) <ref>المعالم الاثیره فی السنه و السیره، ص231</ref>و زبیر از کُدَی (در پایین مکه و نزدیکی کوه قعیقعان) و جنوب شرقی مکه به سمت منا <ref>التاریخ القویم لمکه و بیت الله الکریم، ج‌1، ص407؛ المعالم الاثیره فی السنه و السیره، ص231</ref>وارد مکه شدند. حضرت به آنان دستور مؤکد داد تا کسی با آنان درگیر نشده با کسی نبرد نکنند. <ref>المغازی، ج‌2، ص825؛ السیره النبویه، ج‌2، ص407؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص56</ref>
پیامبر خدا لشکر اسلام را به چهار دسته تقسیم کرد: خود از ورودی اَذاخِر  و خالد از گردنه لِیط در پایین مکه نزدیکی «فخ»، <ref>معجم ما استعجم من اسماءالبلاد و المواضع، ج‌4، ص1167</ref> [[سعد ‌بن عباده]] از کَداء<ref>الروض المعطار فی خبرالاقطار، ص490</ref>  (ورودی مکه از سمت حجون) <ref>المعالم الاثیره فی السنه و السیره، ص231</ref>و زبیر از کُدَی (در پایین مکه و نزدیکی کوه قعیقعان) و جنوب شرقی مکه به سمت منا <ref>التاریخ القویم لمکه و بیت الله الکریم، ج‌1، ص407؛ المعالم الاثیره فی السنه و السیره، ص231</ref>وارد مکه شدند. حضرت به آنان دستور مؤکد داد تا کسی با آنان درگیر نشده با کسی نبرد نکنند. <ref>المغازی، ج‌2، ص825؛ السیره النبویه، ج‌2، ص407؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص56</ref> سواره‌نظام مسلمانان در منطقه ذی‌طوی گرداگرد پیامبر خدا را گرفتند و با آن حضرت ـ که بر شتری سوار بود و عبا و عمامه‌ای سیاه‌رنگ بر تن داشت و پرچم علمش نیز سیاه بود ـ وارد مکه شدند.<ref>المغازی، ج‌2، ص824</ref>  
سواره‌نظام مسلمانان در منطقه ذی‌طوی گرداگرد پیامبر خدا را گرفتند و با آن حضرت ـ که بر شتری سوار بود و عبا و عمامه‌ای سیاه‌رنگ بر تن داشت و پرچم علمش نیز سیاه بود ـ وارد مکه شدند.<ref>المغازی، ج‌2، ص824</ref>  
 


==اقدامات پیامبر پس از فتح مکه==
==اقدامات پیامبر پس از فتح مکه==
پیامبر خدا در مدت اقامتش در مکه، در خیمه‌ای چرمی در حجون ـ که منطقه ابطح مکه است ـ سکونت کرد و از همان‌جا برای هر نمازی به مسجدالحرام می‌آمد و بازمی‌گشت. <ref>المغازی، ج‌2، ص829</ref>  
پیامبر خدا در مدت اقامتش در مکه، در خیمه‌ای چرمی در حجون ـ که منطقه ابطح مکه است ـ سکونت کرد و از همان‌جا برای هر نمازی به [[مسجدالحرام]] می‌آمد و بازمی‌گشت. <ref>المغازی، ج‌2، ص829</ref>  


===طواف کعبه و شکستن بت‌های اطراف آن===
===طواف کعبه و شکستن بت‌های اطراف آن===
پیامبر خدا پس از ساعتی بر شتر خود سوار شد و به سمت مسجدالحرام حرکت کرد؛ درحالی‌که مسلمانان دور آن حضرت را گرفته بودند. آن حضرت سواره به کعبه نزدیک شد و با چوب‌دستی‌اش حجرالأسود را استلام کرد و تکبیر گفت. سپس حضرت سواره طواف کرد؛ درحالی‌که افسار شترش را محمد ‌بن مسلمه به دست داشت.
پیامبر خدا پس از ساعتی بر شتر خود سوار شد و به سمت مسجدالحرام حرکت کرد؛ درحالی‌که مسلمانان دور آن حضرت را گرفته بودند. آن حضرت سواره به [[کعبه]] نزدیک شد و با چوب‌دستی‌اش [[حجر الاسود|حجرالأسود]] را [[استلام]] کرد و [[تکبیر]] گفت. سپس حضرت سواره [[طواف]] کرد؛ درحالی‌که افسار شترش را محمدبن سلمه به دست داشت.


پیرامون کعبه و در مسیر طواف حضرت، 360 بت قریش قرار داشت که با گچ کنار کعبه محکم شده بود. پیامبر هنگام گذر از هر بتی با عصای خود آن بت را سرنگون می‌کرد و آیة (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً) را تلاوت می‌فرمود و چون به حجرالأسود می‌رسید با عصا به آن اشاره می‌فرمود. همچنین طبق نقلی، به ‌فرمان آن حضرت، بت‌ها را با صورت بر زمین می‌انداختند. <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص417</ref>
پیرامون کعبه و در مسیر طواف حضرت، 360 بت قریش قرار داشت که با گچ کنار کعبه محکم شده بود. پیامبر هنگام گذر از هر بتی با عصای خود آن بت را سرنگون می‌کرد و آیة (جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً) را تلاوت می‌فرمود و چون به حجرالأسود می‌رسید با عصا به آن اشاره می‌فرمود. همچنین طبق نقلی، به ‌فرمان آن حضرت، بت‌ها را با صورت بر زمین می‌انداختند. <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص417</ref>


امام علی نیز در جریان پاکسازی کعبه مشرفه از بت‌ها، بر فراز دوش رسول‌الله رفت و بتی که بر فراز کعبه بود را بر زمین انداخت. <ref>المصنف، ج7، ص403</ref>
[[امام علی]] نیز در جریان پاکسازی کعبه مشرفه از بت‌ها، بر فراز دوش رسول‌الله رفت و بتی که بر فراز کعبه بود را بر زمین انداخت. <ref>المصنف، ج7، ص403</ref>


پس از تمام شدن طواف، حضرت کنار مقام ابراهیم ـ که آن زمان به کعبه چسبیده بود ـ دو رکعت نماز طواف خواند و بر فراز کوه صفا ایستاد و به دعا و ذکر خدا مشغول شد. <ref>المصنف، ج14، ص473</ref>  سپس سر در [[زمزم|چاه زمزم]] برد؛ ولی خود آب نکشید تا مبادا دیگران به منصب سقایت فرزندان عبدالمطلب طمع کنند. به همین جهت عباس، آن حضرت را سقایت کرد و دلوی آب کشید و پیامبر از آن نوشید و همچنان که ایستاده بود، دستور داد تا هبل، بت بزرگ قریش، را بشکنند. <ref>المغازی، ج‌2، ص832</ref>
پس از تمام شدن طواف، حضرت کنار [[مقام ابراهیم(ع)|مقام ابراهیم]] ـ که آن زمان به کعبه چسبیده بود ـ دو رکعت نماز طواف خواند و بر فراز کوه [[صفا و مروه|صفا]] ایستاد و به دعا و ذکر خدا مشغول شد. <ref>المصنف، ج14، ص473</ref>  سپس سر در [[زمزم|چاه زمزم]] برد؛ ولی خود آب نکشید تا مبادا دیگران به منصب سقایت فرزندان عبدالمطلب طمع کنند. به همین جهت عباس، آن حضرت را سقایت کرد و دلوی آب کشید و پیامبر از آن نوشید و همچنان که ایستاده بود، دستور داد تا هبل، بت بزرگ قریش، را بشکنند. <ref>المغازی، ج‌2، ص832</ref>


===پاک کردن نقاشی پیامبران از دیوار کعبه===
===پاک کردن نقاشی پیامبران از دیوار کعبه===
پس‌ از آن، پیامبر کلید کعبه را از عثمان‌ بن طلحه، بازمانده خاندان کلیدداران کعبه که مسلمان شده بود، گرفت و وارد کعبه شد و با دست خود نقاشی‌های پیامبران را که بر دیوار کعبه بود (به جز تصویر حضرت ابراهیم) پاک کرد. البته در روایتی دیگر آمده است که حضرت پیش از آمدن به مسجدالحرام به عمر ‌بن خطاب مأموریت داد تا تصاویر پیامبران را از دیوار کعبه پاک کند و او تنها تصویر حضرت ابراهیم را (که پیرمردی را نشان می‌داد که به ‌رسم جاهلی با تیرهای کمان نزد بتان در حال قرعه‌کشی بود) نگاه داشت؛ ولی پیامبر با دیدن این تصویر، او را به خاطر پاک نکردن آن مؤاخذه کرد و دستور داد آن را نیز پاک کند. سپس در را به روی خود و همراهانش، بلال و اسامة‌بن زید و عثمان ‌بن طلحه <ref>المغازی، ج‌2، ص835؛ السیره النبویه، ج‌2، ص413</ref>، بست.
پس‌ از آن، پیامبر کلید کعبه را از عثمان‌ بن طلحه، بازمانده خاندان کلیدداران کعبه که مسلمان شده بود، گرفت و وارد کعبه شد و با دست خود نقاشی‌های پیامبران را که بر دیوار کعبه بود (به جز تصویر حضرت ابراهیم) پاک کرد. البته در روایتی دیگر آمده است که حضرت پیش از آمدن به مسجدالحرام به عمر ‌بن خطاب مأموریت داد تا تصاویر پیامبران را از دیوار کعبه پاک کند و او تنها تصویر حضرت ابراهیم را (که پیرمردی را نشان می‌داد که به ‌رسم جاهلی با تیرهای کمان نزد بتان در حال قرعه‌کشی بود) نگاه داشت؛ ولی پیامبر با دیدن این تصویر، او را به خاطر پاک نکردن آن مؤاخذه کرد و دستور داد آن را نیز پاک کند. سپس در را به روی خود و همراهانش، [[بلال بن رباح|بلال]] و اسامة‌بن زید و عثمان ‌بن طلحه <ref>المغازی، ج‌2، ص835؛ السیره النبویه، ج‌2، ص413</ref>، بست.


===نمازخواندن در کعبه===
===نمازخواندن در کعبه===
بلال نقل کرده است که کعبه در آن روزگار شش ستون داشت و حضرت وسط ستون‌های جلویی دو رکعت نماز خواند<ref>المغازی، ج‌2، ص834</ref>  و بعد در هر زاویه و گوشه کعبه ایستاد و بر آن تکبیر گفت.<ref>المصنف، ج14، ص477</ref>  سپس، پس‌ از اندکی درنگ، درهای کعبه را گشود و بر درگاه کعبه ایستاد و دو طرف چارچوب [[در کعبه]] را گرفت و خطاب به مردم ـ که گرد کعبه نشسته بودند ـ فرمود: «سپاس خدایی را که وعده‌اش را تحقق داد و بنده‌اش را یاری کرد و به ‌تنهایی احزاب را شکست داد. چه می‌گویید و چه گمانی می‌برید؟» گفتند: گمان خیر داریم و تو را برادری بزرگوار و پسر برادر بزرگوارمان می‌دانیم که اکنون بر ما قدرت یافته‌ای». آن حضرت فرمود: «اکنون من همان را گویم که حضرت یوسف گفت. امروز سرزنشی بر شما نیست و خدایتان می‌بخشاید که او مهربان‌ترین مهربانان است»؛ <ref>المغازی، ج‌2، ص835</ref> به روایتی دیگر فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء»؛ «بروید که شما آزادشده‌اید». این‌گونه پیامبر خدا همه کافران مکه را، با اینکه با جنگ به بردگی‌اش درآمده بودند و می‌توانست آنان را بفروشد، آزاد کرد. از این پس اهل مکه طلقا (آزادشده‌ها) نام گرفتند. <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص412؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص61</ref>
بلال نقل کرده است که کعبه در آن روزگار شش ستون داشت و حضرت وسط ستون‌های جلویی دو رکعت نماز خواند<ref>المغازی، ج‌2، ص834</ref>  و بعد در هر زاویه و گوشه کعبه ایستاد و بر آن تکبیر گفت.<ref>المصنف، ج14، ص477</ref>  سپس، پس‌ از اندکی درنگ، درهای کعبه را گشود و بر درگاه کعبه ایستاد و دو طرف چارچوب [[در کعبه]] را گرفت و خطاب به مردم ـ که گرد کعبه نشسته بودند ـ فرمود: «اذهبوا انتم الطلقاء»؛ «بروید که شما آزادشده‌اید». این‌گونه پیامبر خدا همه کافران مکه را، با اینکه با جنگ به بردگی‌اش درآمده بودند و می‌توانست آنان را بفروشد، آزاد کرد. از این پس اهل مکه طلقا (آزادشده‌ها) نام گرفتند. <ref>السیره النبویه، ج‌2، ص412؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص61</ref>


===بیان احکام حقوقی و اجتماعی اسلام===
===بیان احکام حقوقی و اجتماعی اسلام===
حضرت درباره پاره‌ای از مهم‌ترین احکام حقوقی و اجتماعی اسلام سخن گفت؛ از جمله این‌که همه جایگاه‌های جاهلیت ملغاست، مگر سقایت و پرده‌داری کعبه. همچنین اینکه مکه، از روزی که خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید، حرام شده است و برای هیچ‌کس جز من به ‌اندازه ساعتی کوتاه از روز حلال نشد و حلال نخواهد شد.  
حضرت درباره پاره‌ای از مهم‌ترین احکام حقوقی و اجتماعی اسلام سخن گفت؛ از جمله این‌که همه جایگاه‌های جاهلیت ملغاست، مگر سقایت و [[حجابت|پرده‌داری کعبه]]. همچنین این‌که مکه، از روزی که خداوند آسمان‌ها و زمین را آفرید، حرام شده است و برای هیچ‌کس جز من به ‌اندازه ساعتی کوتاه از روز حلال نشد و حلال نخواهد شد. از این رو کسی حق ندارد شکار پناه‌برده به آن را فراری دهد یا درخت و گیاهی از آن را (مگر گیاه اذخر) قطع کند و بدون اعلان چیزی را که در آن یافته مالک شود. نیز این‌که مسلمانان با یکدیگر برادرند و در مقابل غیر مسلمانان یکپارچه هستند و خون‌هایشان با یکدیگر برابر است... . <ref>المغازی، ج‌2، ص836</ref>
از این رو کسی حق ندارد شکار پناه‌برده به آن را فراری دهد یا درخت و گیاهی از آن را (مگر گیاه اذخر) قطع کند و بدون اعلان چیزی را که در آن یافته مالک شود. نیز این‌که مسلمانان با یکدیگر برادرند و در مقابل غیر مسلمانان یکپارچه هستند و خون‌هایشان با یکدیگر برابر است... . <ref>المغازی، ج‌2، ص836</ref>


===بازگرداندن کلید کعبه به عثمان بن طلحه===
===بازگرداندن کلید کعبه به عثمان بن طلحه===
خط ۷۶: خط ۷۰:


===فرمان دادن به بلال برای اذان گفتن بر کعبه===
===فرمان دادن به بلال برای اذان گفتن بر کعبه===
هنگام ظهر پیامبر خدا به بلال فرمان داد تا بر فراز کعبه برود و با رساترین صدا اذان بگوید. <ref>المغازی، ج‌2، ص846</ref>  
هنگام ظهر پیامبر خدا به بلال فرمان داد تا بر فراز کعبه برود و با رساترین صدا [[اذان و اقامه|اذان]] بگوید. <ref>المغازی، ج‌2، ص846</ref>  


===شکستن بت‌ها در خانه‌ها و بتکده‌ها===
===شکستن بت‌ها در خانه‌ها و بتکده‌ها===
از آنجا که هر خانه‌ای در مکه بت داشت و اطراف آن نیز بتکده‌هایی وجود داشت، پیامبر خدا فرمان داد تا بت‌های خانه خود را بشکنند و سریه‌هایی را برای شکستن بت‌های بتکده‌های اطراف مکه فرستاد؛ از جمله طفیل‌ بن عمر دوسی را برای ذى‌الکفّین (بت قبیله عمرو ‌بن حممه)، و سعد ‌بن زید أشهلىّ را برای نابودی مناة بدر منطقه مشلّل، و هشام ‌بن عاص را با دویست سوار به یَلَملَم، و خالد ‌بن سعید ‌بن عاص را با سیصد سوار به سمت عُرَنه برای نابودی سُواع (بت قبیله هذیل)، و خالد ‌بن ولید را با سی سوار به بتخانه عُزی فرستاد. <ref>المغازی، ج‌2، ص870 و 871 ؛ المغازی ، ج‌3، ص873 ؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص66</ref>  
از آنجا که هر خانه‌ای در مکه بت داشت و اطراف آن نیز بتکده‌هایی وجود داشت، پیامبر خدا فرمان داد تا بت‌های خانه خود را بشکنند و سریه‌هایی را برای شکستن بت‌های بتکده‌های اطراف مکه فرستاد؛ از جمله طفیل‌ بن عمر دوسی را برای ذى‌الکفّین (بت قبیله عمرو ‌بن حممه)، و سعد ‌بن زید أشهلىّ را برای نابودی مناة بدر منطقه مشلّل، و هشام ‌بن عاص را با دویست سوار به یَلَملَم، و خالد ‌بن سعید ‌بن عاص را با سیصد سوار به سمت عُرَنه برای نابودی سُواع (بت قبیله هذیل)، و خالد ‌بن ولید را با سی سوار به بتخانه عُزی فرستاد. <ref>المغازی، ج‌2، ص870 و 871 ؛ المغازی ، ج‌3، ص873 ؛ تاریخ طبری، ج‌3، ص66</ref>
 
 
 
==پانویس==
==پانویس==
{{پانویس}}
{{پانویس}}