در حال ویرایش ابن تیمیه
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۱۳۴: | خط ۱۳۴: | ||
ابن تیمیه بر تمام مخالفتها و نزاعهای خود برچسب جهاد ضدّ [[بدعت|بدعتهای]] رایج زمان میزد و رد اینگونه افکار را وظیفه هر دانشمندی میخواند.<ref>الاعلام العلیه، ص۳۴.</ref> اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.</ref> برخورد آشتیآمیز وی با هواداران [[خاندان اموی]] و تقدیسگران [[یزید بن معاویه|یزید]] و نامیدن ایشان به [[اهل سنت]] و جماعت و فرقه منجیه<ref>الوصیة الکبری، ص۵.</ref> بیانگر میزان صحت ادعای وی است. | ابن تیمیه بر تمام مخالفتها و نزاعهای خود برچسب جهاد ضدّ [[بدعت|بدعتهای]] رایج زمان میزد و رد اینگونه افکار را وظیفه هر دانشمندی میخواند.<ref>الاعلام العلیه، ص۳۴.</ref> اما خود هیچ اعتراضی به کارهای ظالمانه حکمرانان نکرد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۸۳.</ref> برخورد آشتیآمیز وی با هواداران [[خاندان اموی]] و تقدیسگران [[یزید بن معاویه|یزید]] و نامیدن ایشان به [[اهل سنت]] و جماعت و فرقه منجیه<ref>الوصیة الکبری، ص۵.</ref> بیانگر میزان صحت ادعای وی است. | ||
== اندیشه ها== | |||
وی تنها منبع شریعت را [[قرآن]] دانسته و [[سنت]] را شارح آن شمرده است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۸؛ الایمان، ص۳۶.</ref> بزرگداشت نصوص شرعی در برابر حکم عقل<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۷.</ref>، تأیید آن به اقوال گذشتگان، رعایت ترتیب میان منابع اسلامی همچون کتاب، سنت نبوی و اقوال سلف، و واگذاشتن بحث از امور غیبی را از ویژگیهای عقیده او شمردهاند.<ref>دعاوی المناوئین، ص۳۹-۵۱.</ref> گاه مباحثی جالب در [[فقه اللغه]] و بسامد معنایی واژگان نیز مطرح کرده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۷-۵۱.</ref> اما آشفتگی روششناختی فراوان در اندیشه او به چشم میخورد؛ به گونهای که به هیچ یک از ویژگیهای یاد شده به طور مطلق پایبند نبوده و نمونههای بسیار تخلف از قول سلف در آثار او دیده میشود. | |||
وی تعارض میان [[قرآن|کتاب]] و [[سنت]] و [[عقل]] را منتفی میدانست<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۳۱-۲۳۳، ۲۵۵.</ref> و [[حجیت]] عقل در [[اعتقادات|امور اعتقادی]] و [[احکام]] را رد میکرد<ref>منهج شیخ الاسلام، ص۳۶. </ref> و با [[کلام]]، [[منطق]] و [[فلسفه]] میانه خوشی نداشت. در این زمینه، کتابهایی چون [[الرد علی الفلاسفه(کتاب)|الرد علی الفلاسفه]] و [[نقض المنطق]] را نگاشته و [[فخر رازی|رازی]] (م.۳۱۱ق.)، [[ابن سینا]] (م.۴۲۸ق.) و [[غزالی]] (م.۵۰۵ق.) را با تعابیری موهن، وارثان [[مجوس]] و هند و یونان و مشرک خوانده است.<ref>العقیدة الحمویه، ص۷؛ العقود الدریه، ص۹۸.</ref> البته خود وی در عمده آثارش به ترتیب دادن مقدمات منطقی و طرح مباحث کلامی روی آورده است؛ چنانکه [[قیاس منطقی|قیاس]] را مادام که به مخالفت با نص منتهی نگردد، معتبر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۲۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۹، ص۲۹۸-۲۹۹. </ref> | |||
ابن تیمیه خود را تبییینگر و پاسدار اندیشههای سلف دانسته است. از این رو، تنها دیدگاهی را برگزیده که به ادعای وی اجماع سلف که اطمینان آور و مصون از خطاست<ref>الفرقان، ص۲۰، ۷۵؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۸۲.</ref> بر آن مستقر شده باشد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۲۲۹؛ دعاوی المناوئین، ص۴۰.</ref> البته در جای دیگر از این اطلاق دست برداشته و به صرف وجود آن دیدگاه در میان دانشمندان بسنده کرده است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۹۵.</ref> این بدان روست که [[صحابه]] جز به کلام پیامبر تمسک نمیکردند و از سویی آگاهترین مردم به سنت نبوی بودند<ref>منهاج السنة النبویه، ج۵، ص۱۸۲.</ref>؛ پس سخنان غیر حدیثی ایشان نیز حجت است.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۲، ص۳۰۱. </ref> البته این حجیت تا جایی است که نصی بر خلاف آن نرسیده باشد و صحابه دیگر نیز با ایشان مخالفت نکرده باشند، به ویژه اگر شهرت یافته باشند؛ زیرا در این صورت عدم مخالفت به معنای «[[اجماع اقراری]]» بر پذیرش آن است. بر این اساس، سخنان [[خلفای راشدین]] نیز به خودی خود پذیرفتنی نیست.<ref>التوسل و الوسیله، ص۱۱۳. </ref> وی میکوشد تا میان سخنان [[صحابه]] جمع کند<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۳۴۹-۳۵۰. </ref>؛ اما ادعای عدم حجیت سخنان متعارض صحابه با رحمتآور خواندن اینگونه اختلافها و تخییر مکلّف در تمسک به هر یک از آنها متعارض میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۷۹-۸۱. </ref> او تا آنجا که به سود خود ببیند، اختلافها را رحمت میخواند؛ ولی اگر سخن صحابی را مخالف رأی خود بپندارد، آن را رد میکند.<ref>نک: التوسل و الوسیله، ص۱۱۳.</ref> | |||
===آرای حدیثی=== | |||
ابن تیمیه معمولاً پس از نقل [[حدیث|احادیث]] به بررسی درجه اعتبار آنها میپردازد. سپس دیدگاه خود را با قطعیت کامل بیان میکند. گویا پرونده هر مبحث با اظهار عقیده او برای همیشه بسته خواهد شد.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹. </ref> این نوع جزمگرایی در کنار اندوختههای وافر حدیثی وی شاگردانش را بر این عقیده داشت که هر چه او معتبر نشناسد، حدیث ندانند.<ref>تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۷۷؛ العقود الدریه، ص۷۱.</ref> البته منتقدان از اشتباههای وی در نقل و نقد حدیث پرده برداشتهاند. وی گاه [[حدیث نبوی]] را [[حدیث قدسی|قدسی]] میشمرد و در بسیاری اوقات احادیث متفاوت را با هم میآمیخت؛ چنانکه گاه در نسبت حدیث به مصدر یا [[راوی]] آن اشتباه میکرد. همین اشتباهها نقشی عمده در اندیشههای فقهی و کلامی وی داشت.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۶۹-۷۲.</ref> تقطیع یا گزینش سخنان بر وفق دیدگاههای خود نیز از دیگر موارد اتهام وی است.<ref>دفع شبه التشبیه، ص۷۴؛ المقالات السنیه، ص۲۰۵-۲۰۶. </ref> | |||
[[رجال|رجالشناسی]] ابن تیمیه نیز با اشتباههای فاحشی همراه است. گاه از شخصیتهایی یاد میکند که در هیچ منبع رجالی یافت نمیشوند.<ref>نک: کتاب الزیاره، ص۲۳.</ref> تضعیفهای رجالیاش از نظر متخصصان حدیث بیاعتبار است تا آنجا که اهل حدیث را بر آن داشته تا به بررسیهای رجالی او اعتنا نکنند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> ردکردن [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضیلت [[علی(ع)]] هواداران وی را نیز به اعتراض واداشته است؛ چنانکه [[البانی]] (م.۱۳۳۲ق.) وی را به جرئت در انکار احادیث صحیح متهم کرده است.<ref>سلسلة الاحادیث، ج۴، ص۳۴۴-۴۰۰.</ref> وی بیمهابا برخی از تضعیفهای خود را به [[اجماع]] نسبت داده است. مثلاً حدیث [[تصدّق خاتم علی(ع)]] را به اجماع نادرست میشمرد<ref>مقدمة فی اصول التفسیر، ص۳۱، ۳۶. </ref>؛ در حالی که بسیاری از محدثان و مفسران به آن احتجاج کردهاند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۱، ص۴۸۶؛ جامع البیان، ج۶، ص۸۶؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۱۶۲؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۸۰.</ref> اینگونه تعامل با روایتها، تداعیکننده روش جدالگرایانه وی در نقد علمی است.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۷۵. </ref> | |||
وی در نگاشتههایش از آثار حدیثی نویسندگان [[صحاح سته]]، [[عبدالله بن محمد جعفی]] (م.۲۲۹ق.)، [[ابوبکر بن اثرم]] (م.۲۶۱ق.)، [[حنبل بن اسحاق]] (م.۲۷۳ق.)، [[ابوداود سجستانی]] (م.۲۷۵ق.)، [[دارمی]] (م.۲۸۰ق.)، [[ابن ابیعاصم]] (م.۲۸۷ق.)، [[عبدالله بن احمد حنبل]] (م.۲۹۰ق.)، [[خلال|خلّال]] (م.۳۱۱ق.)، [[ابن ابیزمنین]] (م.۳۱۰ق.)، [[ابن ابیحاتم]] (م.۳۲۷ق.)، [[ابوحفص بن شاهین]] (م.۳۸۵ق.)، [[ابن منده]] (م.۳۹۵ق.)، [[ابوذر هروی]] (م.۴۳۴ق.) و نیز [[کتاب التوحید ابن خزیمه|کتاب التوحید اثر ابن خزیمه]] (م.۳۱۱ق.)، [[الشریعه ابوبکر آجری(کتاب)|الشریعه اثر ابوبکر آجری]] (م.۳۶۰ق.)، [[الابانه ابنبطه(کتاب)|الابانه از ابنبطه]] (م.۳۸۷ق.)، [[شرح اصول السنه لالکائی(کتاب)|شرح اصول السنه لالکائی]] (م.۴۱۸ق.) و [[عقیدة السلف و اصحاب الحدیث صابونی(کتاب)|عقیدة السلف و اصحاب الحدیث از صابونی]] (م.۴۴۹ق.) بهره برده است.<ref>دعاوی المناوئین، ص۴۲-۴۴.</ref> | |||
=== آرای تفسیری === | |||
بیشتر مباحث تفسیری ابن تیمیه به آیات صفات و آیات مرتبط با ردّ صوفیه اختصاص دارد<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ج۷، ص۱۴۱.</ref> که به طور پراکنده در لابهلای کتابهایش یافت میشوند و به قلم [[عبدالرحمن عمیره]] با عنوان [[التفسیر الکبیر(کتاب)|التفسیر الکبیر]]؛ و [[محمد سید جلیند]] با عنوان [[دقائق التفسیر(کتاب)|دقائق التفسیر]] گرد آمده است. | |||
به باور وی [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی اسلام]]، تمام [[قرآن]] را تفسیر کرد. از این رو، اختلاف اصحاب در تفسیر بسیار کم و بیشتر مربوط به اختلاف در تعابیر یا مصداقهای یک عنوان عام است.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۱-۹۵.</ref> البته گاه نیز به سبب اشتراک لفظی یک آیه بر اثر نزول مکرّر آن [[آیه]] یا اراده هر دو معنا در عرض یکدیگر، هر دو [[تفسیر]] درستاند.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۹۶.</ref> عقاید تشبیهی ابن تیمیه در تفسیرش نیز اثری بارز نهاده است؛ تا جایی که وجود [[متشابه]] را در قرآن انکار میکند و آن را امری کاملاً نسبی میداند. از این رو، بر این باور است که برای تفسیر آیات قرآن هیچ نیازی به ارجاع آیه متشابه به [[آیه محکم]] نیست و هر آیهای خودبسند است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۵۲.</ref> وی در جایی دیگر اِحکام را به سه معنای اِحکام در تنزیل با امحای القائات شیاطین<ref>الاکلیل، ص۸. </ref>، اِحکام در ابقای تنزیل با عدم [[نسخ]] آن و اِحکام معنا در برابر تفاسیر ناروا دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰.</ref> وی [[تفسیر قرآن به قرآن]] را بهترین شیوه تفسیر و سپس تفسیر به سنت، سخنان صحابه و آنگاه تابعین را مطلوب دانسته است.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۰-۱۱۱. </ref> او بهترین تفسیر را [[جامع البیان طبری]] با اسانید ثابت و به دور از نقل بدعت یا نقل از متهمین میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۷. </ref> تفسیر قرآن بر پایه مقتضای عربیت، بدون در نظر گرفتن قراین مرتبط با متکلم و مخاطب و سیاق آیه را نادرست میخواند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۵. </ref> [[تفسیر به رأی]] به معنای تفسیر از روی ظنّ و گمان یا آرای شخصی بدون مراجعه به لغت و [[شرع]]، [[حرام]] است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۶. </ref>؛ اما وی عملاً آیات را بر مقتضای رأی تشبیهی خود حمل کرده است؛ چنانکه در گزارش [[صفدی]] در ذیل آیات ۱۸۹-۱۹۰ [[سوره اعراف]] شاهد هستیم.<ref>الوافی بالوفیات، ج۷، ص۲۰-۲۱. </ref> رجوع به اهل کتاب به قصد استشهاد و نه اعتقاد رواست؛ اما ابن تیمیه [[اسرائیلیات]] را به سهگونه درست، نادرست و مسکوت قسمت کرده و درگونه سوم تنها نقل آن را جایز میشمارد.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۲. </ref> تفسیر [[نزول قرآن بر هفت حرف]] به [[قرائات هفتگانه]] اشتباه است؛ اما این اختلاف ممکن است به اختلاف در معنای غیر مخل به حقانیت دعوت، منتهی شود.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۶۸-۶۹. </ref> وی در جای دیگر مدعی میشود که قرائات هفتگانه در زمان پیامبر گرامی(ص) و به تأیید ایشان بوده است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۱۹.</ref> و ترادف به جهت کاربست تضمین در قرآن، بسیار نادر است<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۹۶.</ref> و احادیث مربوط به فضیلتهای سوره ها نیز دروغاند.<ref>دقائق التفسیر، ج۱، ص۱۰۴.</ref> | |||
===آرای اعتقادی=== | |||
ابن تیمیه در امور [[اعتقادات|اعتقادی]]، ظاهر [[قرآن|کتاب]] را [[حجیت|حجت]] دانسته، تأویل کلام بر خلاف ظاهر<ref>الصفدیه، ج۱، ص۲۹۱.</ref> یا هرگونه باطن مخالف با ظاهر را که گاه به بهانه دوری از [[تشبیه]] و [[تجسیم]] مطرح میگردد، رد میکند.<ref>الفتوی الحمویه، ص۱۰۶-۱۱۰.</ref> وی بر دیدگاه کسانی که [[اسمای الهی|اسما]] و [[صفات الهی]] را بر خلاف ظاهر درخور مخلوقات حمل میکنند، نیز میتازد و آن را مفسده انگیز میخواند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۳۵۷. </ref> این همه در حالی است که برخی او را به [[تأویل گرایی|تأویلگرایی]] در اثبات دعاوی فاسد خود متهم کردهاند.<ref>شواهد الحق، ص۲۲۷؛ السیف الصقیل، ص۱۳۲، ۱۳۶. </ref> وی با استناد به [[آیه نفر|آیه نَفْر]]، [[خبر واحد]] اعتقادی را حجت دانسته است. بر این اساس، چنانچه فارغ از طریق صدور، مفاد خبری قطعآور باشد، در فهم دین استنادپذیر خواهد بود.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۳، ص۳۸۳-۳۸۴؛ المسوده، ص۲۴۸. </ref> البته این حجیت مشروط به آن است که قرینهای دال بر صحت آن همچون وجود آن خبر در [[صحاح|کتابهای صحاح]]، یا عمل بر وفق آن وجود داشته باشد.<ref>الرد علی المنطقیین، ص۳۸؛ مجموع الفتاوی، ج۱۳، ص۳۵۱؛ ج۱۸، ص۴۸. </ref> همین اعتراض مخالفان را فراهم آورده است.<ref>الحقائق الجلیه، ص۸۷؛ رفع الاشتباه، ص۲۳۲. </ref> | |||
در تفسیر [[صفات خبری]] با دوگونه موضعگیری از ابن تیمیه روبهرو میشویم که جمع آن دو نتیجهای جز تشبیه و تجسیم به دست نمیدهد. وی از یکسو به تنزیه خداوند از صفات مخلوق اشاره میکند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۱۴؛ الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۲۴.</ref> و تشبیه اوصاف خداوند به بندگان را بدعت و ضلالت میخواند و در کنار عطف توجه به مبنای ظاهرگرایانه خود با پرهیز از تأویل این صفات به عدم توان عقل بر فهم کیفیت آنها عنایت میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹. </ref> و در جای دیگر با منسوب ساختن نظریه تجسیم به برخی [[شیعه]]<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> دامن خود و [[اهل سنت]] را از این دیدگاه، پاک و پیراسته میخواند<ref>شرح حدیث النزول، ص۱۳۰، ۲۳۷-۲۵۲، ۲۵۸؛ منهاج السنه، ج۲، ص۲۱۷.</ref> و باور به تمثیل<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۰۶. </ref>، مصافحه<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۵۰۰، ۵۲۰.</ref> و تجسیم<ref>الجواب الصحیح، ج۴، ص۴۵۱، ۴۵۳-۴۵۴. </ref> درباره خداوند را کفرآمیز دانسته، به عقیده «جسمانیت خداوند» اعتراض کرده، آن را مستلزم تشبیه میداند.<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۱۰، ص۳۱۲. </ref> همو در جای دیگر با ارائه تفسیری متفاوت از جسمانیت از ادعای خود بر ضدّ شیعه دست کشیده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۲۴۳، ۲۵۶. </ref> اعتراض دیگر او به نو پدید بودن اصطلاح جسمانیت است. | |||
به باور وی، از آنجا که اسماء و صفات خداوند [[توقیفی]] هستند، نمیتوان خداوند را به [[تجسیم|جسمانیت]] متصف کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۸. </ref> از این رو، با توجیه عقیده کرامیه درباره جسمانیت خداوند و تأویل آن به موجودیت، اشکال اخیر را بر آنان متوجه میداند<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۱۳۷. </ref> و بر همین اساس از پاسخ به متحیز و جهتدار بودن خداوند دوری کرده، این الفاظ را مجمل و فارغ از آموزههای کتاب و سنت میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۵، ص۳۰۲-۳۰۵. </ref> این همه در حالی است که وی در نوشتارهای خود صریحاً به ایستادن بر عرش، آمدن، دست، پا<ref>صحیح الکلم، ص۴۳. </ref>، شادی و عصبانیت و... برای خداوند اشاره دارد و روایتهای این باب را میپذیرد و بر تفسیر آنها بر پایه معنای ظاهری و عرفی آن تأکید میورزد<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۶۳۹-۶۴۰.</ref>؛ چنانکه تشبیه محال را تنها در اوصاف اختصاصی خداوند میپذیرد و تشبیه در برخی جهات را مستلزم تمثیل محال نمیشمارد.<ref>التدمریه، ص۳۹-۴۰.</ref> وی خداوند را ساکن در ما فوق [[آسمانهای هفتگانه]] بر روی [[عرش]] خود میداند. از همین رو، می توان به خدا اشاره کرد و به همین دلیل است که هنگام [[دعا]] دستها را به سمت آسمان میگیریم. یا ذیل آیات ۳۶-۳۷ [[سوره غافر]] [[فرعون]] در پی گفتار [[موسی]]، به [[هامان]] دستور ساخت کوشک بزرگی میدهد تا بدان وسیله به پیشگاه خدا برسد.<ref>العقیدة الحمویه، ص۹۴؛ شرح حدیث النزول، ص۵۹. </ref> | |||
[[حصنی]] (م.۸۲۹ق.)، [[ابن حجر هیتمی]] (م.۹۷۳ق.) و بسیاری دیگر ابن تیمیه را به تشبیه و تجسیم وصف کردهاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۹، ۱۲۹-۱۳۰؛ کشف النقاب، ص۱۵؛ فیض الوهاب، ج۲، ص۵۰؛ السیف الصقیل، ص۴۲.</ref> حصنی در این زمینه مینویسد: ابن تیمیه بر بالای منبر مسجد جامع اموی مسئله استواری خداوند بر عرش را به نشستن خود بر منبر تشبیه کرد و از همین رو حاضران به او اعتراض کردند.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۱.</ref> به روایت ابن بطوطه (م.۷۷۹ق.) وی [[حدیث]] نزول خداوند بر آسمان دنیا را به پایین آمدن خود از [[منبر]] تشبیه کرد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج۱، ص۳۱۷.</ref> فارغ از گزارش ابن بطوطه به عنوان جهانگردی بیطرف، به گزارش [[ابوحیان]] (م.۷۴۵ق.) نیز وی در کتاب العرش خود آورده که خداوند بر [[کرسی]] نشسته و جایی را برای نشستن پیامبرش خالی کرده است.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷.</ref> شاهد صحت این نسبت آن است که ابن تیمیه این حدیث را [[حدیث صحیح|صحیح]] شمرده است: عرش آنگاه که خداوند بر آن جلوس فرماید، تنها به پهنای چهار انگشت فضای خالی دارد!<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۶۲۸-۶۳۰.</ref> البته مفقود ماندن کتاب مورد اشاره ابوحیان بعید نیست؛ چنانکه در میان تاریخنگاران همفکر ابن تیمیه به نوعی پنهانکاری در منسوب ساختن نظریه تجسیم به وی برمیخوریم و پس از مراجعه به دیگر کتابهای تاریخی، این راز آشکار میشود.<ref>قس: تاریخ ابن الوردی، ج۲، ص۲۴۶؛ نک: الوافی بالوفیات، ج۷، ص۱۹.</ref> ابن تیمیه، خود، در جلسه دادگاهی که بدین منظور برگزار شده بود، حضور نیافت و حکومت با اعلان حمایت از وی و ضرب و شتم مخالفان، از آشکار شدن عقیده او جلوگیری کرد. موضعگیریهای علمای مذاهب و احضار مکرر وی به دادگاه و درخواست توضیح درباره عقیده او در تشبیه و تجسیم حاکی از وجود برخی گفتههای نانگاشته یا نگاشتههای نایافته از سوی وی است.<ref>ابنتیمیة حیاته عقائده، ص۱۱۷-۱۱۸، ۱۲۵.</ref> | |||
به ادعای [[شهرستانی]]، با ملاحظه بیش از ۱۰۰ کتاب تفسیری میتوان دریافت که هیچ یک از سلف صالح، آیات و روایتهای مرتبط با صفات را تأویل نبرده و آن را بر ظاهرش حمل کردهاند.<ref>تفسیر سورة النور، ص۱۷۸-۱۷۹. </ref> اما بسیاری از صحابه و دانشمندان در اینگونه صفات راه تأویل را برگزیدهاند.<ref>نک: ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref> برخی نویسندگان، عقیده تشبیه و تجسیم ابن تیمیه را برگرفته از [[ابوالبرکات بغدادی]] (م.۵۴۷ق.) که فردی [[یهودی]] زاده بود<ref>المقدمات الخمس و العشرون، ص۹-۱۰.</ref> یا محصول گرایشهای [[کرامیه|کرّامی]] وی<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۱، ص۳۱۱.</ref> یا به پیروی از طیف [[مجسمه]] [[حنبلی|حنابله]] همچون [[محمد بربهاری]] (م.۳۲۹ق.) و [[قاضی ابویعلی]] (م.۴۵۸ق.)<ref>التبصیر فی الدین، ص۶۷.</ref> دانستهاند. | |||
ابن تیمیه در عین التزام به [[قضا و قدر]] الهی و تفسیر [[جبر و اختیار|جبری]] از آن، هیچ عذری را برای مرتکبان جرایم نمیپذیرد و اینگونه عذرتراشی را مستلزم کفر میداند.<ref>مجموعة الرسائل، ج۲، ص۸۹-۹۱.</ref> او، دین را دارای سه مرتبه اسلام، ایمان و احسان دانسته است. از این رو، هر مسلمانی مؤمن نیست؛ چنانکه هر مؤمنی نیز محسن نیست.<ref>الایمان، ص۸.</ref> بر همین اساس، ایمان در صورتی که همراه با اسلام یاد گردد، به معنای اعمال قلبی و اسلام به معنای اعمال ظاهری خواهد بود.<ref>الایمان، ص۱۵.</ref> وی ایمان جامع اسلام را مرکب از قول قلب و زبان، و عمل قلب و زبان و جوارح و قابل زیادی و نقصان میدانست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۱.</ref> او [[کفر]] را عدم ایمان به خداوند و [[پیامبران الهی|پیامبرانش]] میداند؛ خواه مقرون به تکذیب باشد یا شک. هیچ مسلمانی به صرف گناه کافر نیست و میان تکفیر مطلق و معین میبایست تفاوت گذاشت؛ زیرا گاه کلام کفرآمیز از آنجا که حجت بر قائل آن تمام نیست، مستلزم کفر وی نیست.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۳، ص۳۴۸-۳۴۹؛ ج۱۲، ص۴۸۷-۴۸۸؛ ج۱۱، ص۴۰۶؛ ج۲۷، ص۴۷۸.</ref> به عقیده وی، «حجت» توانایی بر دانستن و قدرت بر عمل طبق آن است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۱۶۷.</ref> | |||
===آرای فقهی=== | |||
ابن تیمیه تقلید در [[اعتقادات|اصول اعتقاد]] از هر مذهبی را ممنوع میداند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۶، ص۲۱۶.</ref> وی گرچه مدافع نگرش [[حنبلی]] به شمار میرود و در دفاع از باورهاشان آنان را پیروان راستین [[قرآن]] و [[سنت]] دانسته است<ref>بیان تلبیس الجهمیه، ج۳، ص۵۴۸.</ref>، هیچ تعهدی به پذیرش کلام غیر مستند به [[حدیث نبوی]] از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (م.۲۴۱ق.) ندارد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۶۹.</ref> به باور وی، عقیده حق در ابن حنبل منحصر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۸۹.</ref> و او هم فتاوای خلاف جمهور داشته است؛ از جمله: [[طلاق]] در حالت [[حیض]] واقع نمیشود؛ قضای [[نماز]] بر تارک الصلاة اگر [[توبه]] کند، مشروع نیست؛ در صورت اقامه [[بینه]] بر رؤیت هلال، [[روزه]] ادامه روز مشروع است، گر چه پیش از آن چیزی خورده شده باشد؛ حائض هنگام ضرورت میتواند [[طواف]] کند و [[فدیه|فدیهای]] بر او واجب نیست؛ حکم [[محرمیت]] با شیر در بزرگسالی نیز تحققپذیر است؛ اجاره حیوان و درخت برای استفاده از منافع آن جایز است.<ref>منهج شیخ الاسلام، ابن تیمیه، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref> وی بر خلاف فقیهان [[مذاهب چهارگانه اهل سنت|مذاهب چهارگانه]]، معتقد است که مدت حیض تقدیرپذیر نیست؛ [[نماز مسافر|نماز در سفر]]، کوتاه یا بلند، شکسته است؛ جمع بین دو نماز هنگام حاجت نیز رواست؛ اگر [[بنیهاشم]] از [[خمس]] محروم گردند، میتوانند از [[زکات]] بهره گیرند؛ در صورت شک در طلوع فجر میتوان مبطلات روزه را انجام داد؛ زنان بتپرست نیز قابل ملکیت یمیناند.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.</ref> | |||
ابن تیمیه [[مسلمان|مسلمانان]] را از رفتن بر مزار پیامبران بازمیدارد و تنها رویکردن به قبر ایشان را هنگام سلام بر آنان میپذیرد؛ اما بر این باور است که هنگام دعا برای میت باید رو به [[قبله]] بود.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۶، ۸۸.</ref> وی بر آن است که هرگونه نماز یا دعا برای خود نزد قبر هر میتی [[بدعت]] و [[حرام]] است<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۲؛ قاعدة عظیمه، ص۵۶.</ref>؛ نیز نشستن نزدیک قبر پیامبران و لمس کردن یا بوسیدن قبرهای آنان ممنوع است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۵۷.</ref> وی با رد احادیث [[مستحب|استحباب]] زیارت قبر [[حضرت محمد(ص)|پیامبر گرامی(ص)]] آنها را دروغ دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۴، ص۳۵۶-۳۵۷. </ref> به عقیده وی، منظور از زیارت، همان حضور در [[مسجد النبی|مسجدالنبی]] و نماز خواندن در آنجا و سلام گفتن بر پیامبر هنگام ورود به مسجد است که به اتفاق مسلمانان جایز است.<ref>الجواب الباهر، ص۲۲.</ref> او از به کار بردن لفظ زیارت به سبب ابهام موجود در آن دوری میکند و لفظ سلام بر میت را به کار میبندد.<ref>قاعدة جلیله، ص۱۴۰-۱۴۱.</ref> | |||
ابن تیمیه پس از اشاره به اختلاف دانشمندان درباره [[حرمت]] یا عدم استحباب سفر به قصد زیارت قبور، دیدگاه نخست را منسوب به جمهور دانشمندان دانسته و پذیرفته است.<ref>الرد علی الاخنائی، ص۱۳.</ref> به عقیده وی تمام ائمه مسلمین بر حدیث عدم قصد سفر جز برای رفتن به [[مسجدالحرام]]، [[مسجدالنبی]] و [[مسجدالاقصی]] اتفاقنظر دارند<ref>الجواب الباهر، ص۴۳؛ قاعدة عظیمه، ص۶۲.</ref>؛ چنانکه سیره [[صحابه]] نیز بر همین بوده است.<ref>قاعدة عظیمه، ص۴۸-۴۹.</ref> این دیدگاه با اعتراض مخالفان روبهروست<ref>شفاء السقام، ص۱۱۵؛ السیف الصقیل، ص۱۵۶؛ الجوهر المنظم، ص۲۳. </ref>؛ زیرا سفر به قصد زیارت در سیره مسلمانان و صحابه همچون [[خلیفه دوم]] در توصیه به [[کعب الاحبار]] (م.۳۲ق.)، [[بلال حبشی]] (م.۲۰ق.) و [[عمر بن عبدالعزیز]] (م.۱۰۱ق.) یافت میشود.<ref>الوهابیة بین المبانی الفکریه، ص۱۸۱-۱۸۳.</ref> [[روایت شدّ الرحال|روایت «شدّ الرحال»]] نیز با مناقشه دلالی به گونهای دیگر تفسیر شده است.<ref>احیاء علوم الدین، ج۲، ص۲۴۷، ۴۴۸.</ref> این همه در حالی است که به گزارش حصنی (م.۸۲۹ق.) فتوایی مکتوب از ابن تیمیه بر حرام بودن مطلق زیارت قبرهای پیامبران وجود دارد.<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۷. </ref> | |||
ابن تیمیه به پیروی از [[ابن عبدالبر]] (م.۴۶۳ق.)<ref>التمهید، ج۱، ص۱۶۸.</ref> و ابنقدامه (م.۶۲۰ق.)<ref>المغنی، ج۳، ص۴۴۱.</ref> هرگونه بنا بر قبور را نشانه [[شرک]] و ریشه [[بتپرستی]] خوانده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> و احترام به قبر را آیین مشرکان و کار [[اهل کتاب]] شمرده است.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۴.</ref> او در این زمینه به روایتهای [[حدیث متواتر|متواتر]]<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۲.</ref> و عمل [[پیامبر اسلام(ص)|پیامبر]] و [[صحابه]] استناد میکند که ساختن بنا بر قبور در زمانشان رواجی نداشت<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۷۹.</ref> و بدعت به شمار میرفت<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۴۳۷.</ref>؛ چنانکه صحابه پیامبر بر ویرانکردن این مشاهد تأکید میورزیدند.<ref>منهاج السنه، ج۱، ص۴۸۰.</ref> وی ظهور مشاهد و روایتهای دال بر فضیلت زیارت آنها را مربوط به دوران سلطه [[قرامطه]] بر کشورهای اسلامی<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۶۷.</ref> و خراب کردن چنین مکانهایی را تکلیف هر مسلمان دانسته است.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۷۵. </ref> به عقیده او نماز کنار قبور، خواه به قصد [[تبرک]]<ref>الرد علی البکری، ج۱، ص۱۱۵؛ قاعدة عظیمه، ص۴۵.</ref> و خواه بدون قصد<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۴۸۸. </ref> جایز نیست. | |||
برخی از مخالفان ابن تیمیه این سخنان را انکار حیات پیامبران در قبر<ref>السیف الصقیل، ص۱۶۰.</ref>، مساوات قبور ایشان و دیگران<ref>دفع شبه من شبه، ص۴۵.</ref> و انکار رسالت نبوی پس از وفات وی<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۵، ۶۷.</ref>دانستهاند. به عقیده ایشان ادله تعظیم شعائر الهی ([[سوره حج|سوره حجّ]]، آیه ۳۲) و وجوب محبت پیامبر گرامی(ص) و [[اهل بیت(ع)|اهل بیت]] ایشان(ع) ([[سوره شوری]]، آیه ۲۳)، نیز گزارش [[قرآن]] از رواج سنت بنای [[مسجد]] بر قبور صالحان و تأیید ضمنی آن ([[سوره کهف]]، آیه ۲۱) و تصریح قرآن به اراده الهی بر بزرگداشت مادی یا معنوی خانههایی که در آن یاد خدا میشود ([[سوره نور]]، آیه ۳۶-۳۷) از ادله قرآنی مطلوبیت ساخت مشاهد بر قبور صالحاناند.<ref>نک: الوهابیة فی المیزان، ص۳۱-۴۲.</ref> نیز بقای آثار باستانی قبور پیامبران در منطقه [[حجاز]]، [[فلسطین]] و [[شامات]] به رغم دسترسی مسلمانان روزگار نزول و امکان تخریب آنها شاهدی بر جواز آن است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.</ref> ادله روایی ابن تیمیه و شاگردان مکتب وی نیز با مناقشات سندی، متنی و دلالی روبه رو شده است.<ref>الوهابیة فی المیزان، ص۴۹-۷۱، ۷۷-۹۰.</ref> | |||
به باور ابن تیمیه، [[توسل]] به معنای تبعیت از سنت رسول اکرم(ص) است.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۹-۸۰، ۱۵۹، ۲۴۱.</ref> وی گر چه دعای مؤمنان درباره یکدیگر را پسندیده میداند، درخواست [[دعا]] از صالحان پس از مرگشان را ناخواسته خداوند میشمرد<ref>قاعدة جلیله، ص۵۸.</ref> و در جای دیگر، درخواستی را که تنها مصلحت درخواستکننده را در نظر گیرد، نامطلوب میداند.<ref>قاعدة جلیله، ص۷۱.</ref> به همین سبب، [[خلیفه نخست]] و امثال وی هیچ گاه از پیامبر گرامی پس از رحلت ایشان درخواست دعا نکردند.<ref>قاعدة جلیله، ص۶۰.</ref> وی شفاعتجویی از پیامبر در زمان وفات وی را نیز بدعتآمیز دانسته، آیات دال بر مطلوبیت درخواست استغفار از پیامبران را ویژه زمان زندگی ایشان میداند.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۳۷۶.</ref> وی بر این باور است که تعبیر توسل به پیامبر در کلمات صحابه و دانشوران تنها در زمان حیات صالحان<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۷۷؛ الرد علی البکری، ص۱۲۶.</ref> و به معنای تمسک به دعا و شفاعت ایشان است.<ref>جامع الرسائل، ج۲، ص۸۰.</ref> از این رو، توسل به ذات صالحان هر چند مقامی ارجمند نزد خدا داشته باشند، مؤثر نیست<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۱۳۳.</ref>؛ زیرا ذات ایشان چیزی ندارد که اقتضای اجابت دعا کند.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۶۵؛ قاعدة جلیله، ص۲۷۵. </ref> شرک به خدا رهاورد توسل به پیامبران پس از مرگشان بوده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۸۰-۸۱. </ref> نیز درخواست دعا برای اموری چون شفای بیمار و ادای دِین و آمرزش [[گناه|گناهان]] که جز خداوند کسی قادر بر آن نیست، حرام است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۷، ص۶۷.</ref> سوگند یادکردن به مخلوقات نیز حرام است.<ref>الفتاوی الکبری، ج۴، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref> وی توسل به پیامبر در [[آخرت]] برای [[شفاعت]] را میپذیرد و آن را به [[اجماع]] مسلمانان نسبت میدهد.<ref>قاعدة جلیله، ص۲۴۴.</ref> برخی از منتقدان در پاسخ، مسئله توسل و زیارت را به اجماع عملی امت اسلامی نسبت داده و او را بنیانگذار تحریم این کارها دانستهاند.<ref>شفاء السقام، ص۱۵۳؛ مقالات الکوثری، ص۴۶۸؛ المذاهب الاسلامی، ص۳۲۱.</ref> به عقیده ایشان، ابن تیمیه تمام احادیث صحیح دال بر جواز توسل را به تاویل برده است.<ref>السیف الصقیل، ص۱۵۵.</ref> آنان در پاسخ به شرکآمیز بودن توسل، میان باور به استقلال در سببیت و وساطت در پیشگاه خداوند تفاوت نهاده و قسم دوم را خارج از شرک و عین توحید دانستهاند<ref>الوهابیون و البیوت المرفوعه، ص۱۵.</ref>؛ همانگونه که توسل در حال حیات نیز شرک نیست.<ref>البراهین الجلیه، ص۳۴.</ref> بر این اساس، کمکخواهی از اولیای الهی در حال حیات و در امور جزئی ([[سوره کهف]]، [[آیه]] ۹۵) یا برای دعا و طلب مغفرت (رجوع کنید به: [[سوره نساء]] آیه ۶۴؛ [[سوره توبه]]، آیه ۱۰۳) یا انجام امور فراعادی ([[سوره اعراف]]، آیه ۱۶۰؛ [[سوره نمل]]، آیه ۳۸؛ [[سوره مائده]]، آیه ۱۱۰) و نیز پس از وفات ایشان رواست؛ زیرا با الهام از قرآن، نه مرگ به معنای معدوم شدن است و نه اتصال به عالم ارواح، محال است.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵. </ref> اموات مؤمنان به سان زندگان در قبر خویش قدرت درک و برآوردن نیازها را به اذن خداوند دارند.<ref>حقیقة التوسل، ص۲۶۱-۲۶۲.</ref> آیات ([[سوره مائده]]، آیه ۳۵؛ [[سوره فرقان]]، آیه ۵۷)<ref>التوسل، ص۹۹-۱۰۷.</ref>، [[روایت|روایتها]]<ref>تحفة الزوار، ص۱۱۱؛ دفع شبه من شبه، ص۷۵؛ الجوهر المنظم، ص۱۲۴-۱۲۵؛ التوسل، ص۱۲۲-۱۷۹.</ref> و سیره مسلمانان نیز یاری خواستن از ارواح اولیای خدا را تأیید میکنند.<ref>التوسل، ص۱۱-۵۵.</ref> توسل در میان تابعینی چون [[محمد بن منکدر]] (م.۱۳۰ق.)<ref>تاریخ الاسلام، ج۸، ص۲۵۶.</ref> و دانشورانی چون [[شافعی]] (م.۲۰۴ق.)<ref>فضائل الخمسه، ج۲، ص۸۱.</ref>، [[طبرانی]] (م.۳۶۰ق.)، [[ابوبکر بن مقری]] (م.۳۸۱ق.) و [[ابوالشیخ]] (م.۳۶۹ق.) رواج داشته است.<ref>نک: التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲.</ref> ابن تیمیه در اعتراض به این روایت، آن را که تنها در نقل [[قاضی عیاض]] به چشم میخورد، از جهت سندی محکوم به [[روایت ضعیف|ضعف]] و [[روایت مرسل|ارسال]] و اعراض اصحاب [[مالک بن انس|مالک]] میشمرد و از جهت متنی نیز مخالف دیدگاه سلف و منافی با دیگر آرای مالک میداند؛ زیرا به باور مالک، تنها هنگام سلام میتوان رو به قبر کرد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۱، ص۲۲۸-۲۳۳.</ref> | |||
ابن تیمیه تبرک به اجزای بدن پیامبران را روا و جز آن را حرام میشمارد.<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج۲، ص۶۸۰-۶۸۱.</ref> اما بر پایه گزارشهای فراوان تاریخی، یاران رسول خدا به آثاری چون ظرفی که وی از آن نوشیده<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۱۳۴؛ ج۶، ص۲۶۷۳؛ السنن الکبری، ج۵، ص۳۴۹؛ الاصابه، ج۵، ص۲۷۶.</ref>، جای لبان و دست مبارک وی<ref>مسند احمد، ج۳، ص۱۱۹؛ ج۶، ص۳۷۶؛ مسند الشامیین، ج۱، ص۳۶۹؛ سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۱۳۲؛ الاصابه، ج۲، ص۲۰۰؛ ج۸، ص۴۲۶؛ التبرک، ص۱۲۱-۱۳۸.</ref>، منبر<ref>الثقات، ج۴، ص۹؛ الطبقات، ج۱، ص۱۹۶؛ المصنف، ج۳، ص۴۵۰؛ الشفا، ج۲، ص۱۲۷، ۲۰۰، ۶۶۴-۶۶۵.</ref>، دینارهای اعطایی<ref>المغازی، ج۲، ص۶۸۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۳۴۲-۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۳۱۴؛ ج۶، ص۳۸۰؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۹۸.</ref>، عصا<ref>المغازی، ج۲، ص۵۳۳؛ الطبقات، ج۲، ص۳۹؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.</ref>، لباس<ref>مسند احمد، ج۵، ص۳۳۳؛ الطبقات، ج۱، ص۳۵۱؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۴۱.</ref>، مکان عبور<ref>الموطأ، ج۱، ص۲۱۶،۲۹۱، «حاشیه».</ref> و قبر ایشان<ref>التبرک، ص۱۴۱-۱۶۲. </ref> تبرک میجستند. | |||
===آرای تاریخی=== | |||
ابن تیمیه در قصیدهای محبت همه صحابه را مذهب خود دانسته<ref>سؤال فی یزید بن معاویه، ص۱۹. </ref>، بر رعایت حقوق ایشان به اتفاق اهل سنت<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۲. </ref> و اهل بهشت بودن تمام ایشان به مقتضای رضایت الهی از آنها<ref>الصارم المسلول، ص۵۷۱-۵۷۳. </ref> تأکید میورزد. وی اعتقاد به ارتداد صحابه را موجب کفر خوانده و درباره جواز [[لعن]] تردید کرده است.<ref>الصارم المسلول، ص۵۸۶؛ مجموع الفتاوی، ج۳۵، ص۵۸.</ref> وی خطاهای ایشان را به سبب کارهای نیکشان مغفور میداند و بر این باور است که از ایشان گناهانی بخشوده میشود که از غیر آنان بخشوده نخواهد شد.<ref>مجموع الفتاوی، ج۳، ص۱۵۵. </ref> به باور وی، باید از بازگوکردن اختلافهای صحابه خودداری کرد و به بیان فضیلتهای آنان و [[استغفار]] برای ایشان بسنده نمود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۴، ۴۶۹، ۴۷۳؛ منهاج السنه، ج۵، ص۱۴۶-۱۴۷.</ref> این بدان روست که برخی از اشتباههای ایشان از روی عذر صورت گرفته و برخی به سبب توبه یا انجام کار خیر بخشوده شده است و یادکرد کارهای زشت آنان موجب بغض و دشمنی به آنان میگردد.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۹.</ref> | |||
این همه در حالی است که به عقیده برخی نویسندگان، هیچ فردی حتی صحابه از دشمنی و تکفیر ابن تیمیه در امان نمانده است.<ref>نشأة الفکر الفلسفی، ج۲، ص۱۱۶-۱۶۲؛ دفع شبه من شبه، ص۶۲، ۶۴، ۱۲۳.</ref> برخی نیز وی را به خبث نیت و برداشت غلط یا کینهورزی به صحابه متهم میدانند<ref>نک: دفع شبه من شبه، ص۹۴، ۱۰۷، ۱۲۱؛ البرهان الجلی، ص۵۶. </ref> و او را ضعیف العقل میخوانند.<ref>السیف الصقیل، ص۲۱؛ الجوهر المنظم، ص۲۸. </ref> به گزارش ایشان، ابن تیمیه [[ابوبکر]] را به عدم فهم اسلام<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> و [[عمر بن خطاب|عمر]] را به عدم اعتنا به سخنانش<ref>دفع شبه من شبه، ص۶۲.</ref> و [[عثمان بن عفان|عثمان]] را به مالدوستی<ref>الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۱.</ref> متهم کرده است. ابن تیمیه تحت تأثیر باورهای اموی [[دمشق]]، از ارادتمندان [[معاویه]] به شمار میرود. وی با نگارش فضائل معاویة و فی یزید و أنّه لا یسبّ نخستین بار آرزوی دیرینه شام را جامه عمل پوشاند.<ref>ابن تیمیة حیاته عقائده، ص۲۷۷-۲۷۸.</ref> وی معاویه را صحابی عادل و بهترین سلطان و فردی [[فقیه]] دانسته است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۵۳، ۴۶۶، ۴۷۸؛ منهاج السنه، ج۶، ص۲۳۲، ۲۳۵.</ref> نیز به برائت [[مروان بن حکم]] از هرگونه گناهی که سبب تبعیدش گردد، تصریح کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۳، ص۱۹۶.</ref> | |||
ابن تیمیه رویکردی دوگانه درباره [[اهل بیت(ع)]] دارد. در جایی سبب تقدم آنان را رسوم [[جاهلیت|جاهلی]] و رابطه خویشاوندی ایشان دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۲.</ref> و در جای دیگری محبت اهل بیت را فریضه<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۸۷. </ref> و فراتر از محبت به سایر قبایل [[قریش]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۵۹۹-۶۰۲. </ref> دانسته و آن را فارغ از نسب، به سبب [[ایمان]] قوی ایشان خوانده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۳. </ref> به عقیده وی، اهل بیت از [[فیء]] بهرهمند بودهاند<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰. </ref> و [[صدقه]] بر ایشان حرام است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۶۰۰.</ref> اجماع ایشان [[حجیت|حجت]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲۸، ص۴۹۳.</ref> و [[صلوات]] بر ایشان سنت<ref>فضل اهل البیت، ص۲۳.</ref> و واجب است.<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۴۳-۲۴۴.</ref> وی درباره شمول نسبت «آل» به همسران پیامبر، به دو روایت از [[احمد بن حنبل|ابن حنبل]] (م.۲۴۱ق.) اشاره کرده و روایت تأییدگر را پذیرفته<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۷۶.</ref> و صله به نسب را در مقایسه با صله به صهر، اولی دانسته است.<ref>فضل اهل البیت، ص۲۱. </ref> او در جایی [[فاطمه زهرا(س)]] را سرور زنان جهان خوانده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۶۳. </ref> و در جای دیگر او را به منافقان تشبیه کرده است.<ref>ابنتیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۶.</ref> نیز [[حسین بن علی(ع)]] را [[شهید]] و قاتل وی را ملعون دانسته<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۱۴۱.</ref>؛ اما [[یزید بن معاویه|یزید]] را از مشارکت در قتل وی تبرئه کرده و او را از بشارت یافتگان به [[بهشت]] خوانده است. وی قیام امام حسین(ع) را به هدف دستیابی به خلافت به گمان همکاری اهل [[عراق]] با وی وصف کرده است.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۴۲. </ref> | |||
او دیگر [[ائمه شیعه]] را گاه به عنوان فقیه، تابعی و عابد ستوده است.<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۵؛ ج۴، ص۵۰، ۵۲؛ ج۵، ص۱۶۲-۱۶۳؛ ج۷، ص۵۳۴.</ref> امام علی(ع) را چهارمین صحابی در فضیلت و خلافت<ref>منهاج السنه، ج۶، ص۳۳۰؛ الوصیة الکبری، ص۴۱. </ref>، محبوب خداوند<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۲۱۸.</ref> و زاهد<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۸۹. </ref> خوانده و دعوتگر به جنگ با وی را [[دوزخ|دوزخی]] شمرده است.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۷. </ref> با این حال، در جریان نبرد وی و معاویه، هر دو را بر حق نسبی دانسته است، گر چه علی(ع) به حق نزدیکتر بود.<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۳۳، ۴۳۸-۴۳۹، ۴۶۶؛ الجواب الصحیح، ج۶، ص۱۱۴؛ منهاج السنه، ج۴، ص۴۴۸.</ref> وی بسیاری از فضیلتهای علی(ع) را رد کرده یا آن را در حد فضیلتهای سایر صحابه تلقی کرده است. به عقیده وی، علی(ع) پیش از اسلام همچون خلفای سهگانه [[بتپرست]] بوده و اسلام وی نیز به سبب خردسالی پذیرفته نیست.<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۲۸۵-۲۸۶؛ الدرر الکامنه، ج۱، ص۱۸۸.</ref> او علم باطن آن امام را انکار کرده<ref>درء تعارض العقل و النقل، ج۵، ص۲۵.</ref> و جانشینی وی در مدینه هنگام [[جنگ تبوک]] را به سان جانشینی ابن ام مکتوم و دیگران در سایر جنگها دانسته<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۷۱-۲۷۲.</ref> و ربط ایمان به حبّ علی و نفاق به بغض وی را نیز به سان ربط این دو به حبّ و بغض انصار شمرده<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳۷۱. </ref> و شجاعتش را همسان دیگران<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۴۵۳.</ref> خوانده است. وی تنقیصهایی را که از جانب شیعه بر سه خلیفه نخست وارد شده، درباره علی(ع) نیز وارد میداند.<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۵۳؛ ج۸، ص۹۱.</ref> | |||
به تصریح او، مجموع [[حدیث صحیح|احادیث صحیح]] در فضل [[علی(ع)]] افزون بر ۱۰ حدیث است<ref>منهاج السنه، ج۸، ص۴۲۱. </ref>؛ ولی بر پایه برخی گزارشها، وی هیچ حدیثی را در مناقب علی(ع) صحیح نمیداند.<ref>ابن تیمیة و امامة علی(ع)، ص۵۵. </ref> به عنوان نمونه، احادیث [[حدیث سد الابواب|سدّ الاَبواب]]<ref>منهاج السنه، ج۵، ص۳۵. </ref>، [[حدیث منزلت|منزلت]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۲۶.</ref>، [[حدیث معیت علی(ع) و حق|معیت علی(ع) و حق]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۲۳۸. </ref>، [[حدیث مؤاخات|مؤاخات]]<ref>منهاج السنه، ج۴، ص۳-۳۳. </ref>، [[حدیث مدینة العلم|مدینة العلم]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۴، ص۴۱۰. </ref>، [[حدیث ولایت علی بر تمام مومنان|ولایت علی بر تمام مومنان]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۹۱.</ref>، [[رد الشمس]]<ref>الجواب الصحیح، ج۶، ص۳۴۲-۳۴۳. </ref>، حدیث معروف [[حدیث غدیر|غدیر]]<ref>منهاج السنه، ج۷، ص۳۱۹. </ref>، و [[تصدق خاتم|صدقه دادن انگشتری در مسجد]]<ref>مجموع الفتاوی، ج۲، ص۳۰-۳۲؛ ج۴، ص۴۱۸. </ref> از این دستاند.<ref>الغدیر، ج۳، ص۱۵۶-۲۱۶. </ref> برخی این رویکرد را برابر با شیوه منصفانه او در بازگوکردن واقعیات به دور از غلو شمرده<ref>دعاوی المناوئین، ص۵۴۹. </ref> یا پیامد اشتباههای علمی وی به خاطر تکیه بر حافظه در نقل و نقد احادیث دانستهاند.<ref>لسان المیزان، ج۶، ص۳۱۹.</ref> اما گروهی آن را بر پایه شیوه خاص مناظرات وی در برابر مخالفان، بدون پایبندی به مفاد کلام خود، شمردهاند.<ref>شیخ الاسلام لم یکن ناصبیاً، ص۴۸. </ref> برخی نیز با الهام از مناقشات بیامان وی در انکار احادیث صحیح در فضیلتهای علی(ع) آن را حاکی از نوعی بغض پنهانی به ایشان دانستهاند.<ref>فتح الملک العلی، ص۷۳؛ المقالات السنیه، ص۲۰۰، ۲۰۸.</ref> بسیاری از نویسندگان، روایتهای یاد شده را بررسی کرده و از طرق مختلف صحت آن را به اثبات رساندهاند.<ref>دلائل الصدق، ج۶، ص۵-۲۸۲؛ محاضرات فی الاعتقادات، ج۱، ص۳۵-۹۱.</ref> | |||
ابن تیمیه در عرصه نظریهپردازی سیاسی، دیدگاهی دوسویه درباره ارتباط دیانت و سیاست برگزیده است. از یک سو، در تحلیلی جامعهشناختی، نگاه بدبینانه به سیاست را مولود روش بد حاکمان خوانده و با تخطئه جدا انگاری دیانت و سیاست و مغضوب خواندن دنیاگرایان دین ستیز و گمراه دانستن دینمداران دنیاگریز، راه میانه را در برگزیدن کتاب و شمشیر دانسته<ref>السیاسة الشرعیه، ص۱۴۱. </ref> و از سوی دیگر، به حرمت خروج بر حاکم فاسد فتوا داده<ref>منهاج السنه، ج۲، ص۲۴۱. </ref> و خود را مرد دین و نه دولت خوانده است.<ref>الحسنة و السیئه، ص۳. </ref> | |||
==جایگاه و تأثیرات اجتماعی== | ==جایگاه و تأثیرات اجتماعی== |