| نسخهٔ فعلی |
متن شما |
| خط ۲: |
خط ۲: |
|
| |
|
| [[رده:مقالههای در حال ویرایش]] | | [[رده:مقالههای در حال ویرایش]] |
| '''حدیث شبلی'''، متن گفتاری است منسوب به [[امام سجاد(ع)]] که امام در آن برخی [[اسرار حج|اسرار عرفانی حج]] را شرح میدهد. شبلی صوفی برجسته قرن سوم و چهارم هجری بود که پس از کنارهگیری از [[بنیعباس|دربار عباسی]] به زهد و عرفان روی آورد و شاگرد جنید بغدادی شد. این روایت نخستینبار در قرن دوازدهم در کتاب التحفة السنية نقل شده و شهرت زیادی دارد اما برخی در اصالت آن تردید کرده و منشأ آن را در متون صوفیانه پیش از آن میدانند.
| | == شبلی == |
| | شبلی (ابوبکر دلف بن جحدر)، صوفی نامدار قرن سوم و چهارم هجری، در سال ۲۴۷ قمری در سامرا زاده شد. پدرش از اهالی روستای شبلیه در اشروسنه واقع ماوراءالنهر بود و به همین دلیل او را شبلی نامیدند. شبلی در ابتدا در دربار عباسیان خدمت میکرد و حاکم دماوند بود، اما پس از توبه صوفی شد و از شاگردان جنید بغدادی بوده است. |
| | |
| | او حدود شش سال نزد جنید تعلیم دید و سپس در زهد و عرفان مشهور شد. دربارهٔ مذهب او اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی وی را مالکی و برخی دیگر شیعه دانستهاند. شبلی در سال ۳۳۴ قمری در بغداد درگذشت. |
| | |
| | در روایتی از امام سجاد(ع) نام شبلی ذکر شده که با آن حضرت دیدار کرده و حضرت از اسرار حج به او گفته است. با برسی های صورت گرفته روشن میشود که ارتباطی میان شبلی و امام سجاد(ع) وجود ندارد، چون بین امام و شبلی بیش از دو قرن فاصله است. احتمالاً تشابه نام سبب شده روایت به شبلی صوفی نسبت داده شود. به نظر محققان، شبلیِ این روایت فردی ناشناخته و از یاران امام سجاد(ع) بوده است. |
| | == حدیث شبلی == |
| | حدیث شبلی روایتی منسوب به امام زینالعابدین (ع) است که در آن امام در گفتوگویی با شخصی به نام شبلی، اسرار و معانی باطنی اعمال حج را بیان میکند. این روایت نخستینبار در قرن دوازدهم قمری در کتاب التحفة السنية تألیف سید عبدالله جزائری نقل شده و محدث نوری آن را در مستدرک الوسائل آورده است. بهدلیل نبود در منابع کهن و نقل مرسل، انتساب آن به امام سجاد مورد تردید است و برخی پژوهشگران منشأ آن را در متون عرفانی صوفیه میدانند. |
| | == اعتبار سنجی == |
| | پیشینه حدیث شبلی در منابع شیعه |
| | |
| | نخستین بار روایت منسوب به گفتوگوی امام سجاد(ع) با شبلی در کتاب التحفة السنية فی شرح النخبة المحسنية اثر سید عبدالله شوشتری (۱۱۱۴–۱۱۷۳ق)، فرزند سید نعمتالله جزائری، نقل شده است. او این روایت را بدون سند مشخص و بهصورت مرسل آورده است. |
| | |
| | نسخههایی خطی از این روایت به عربی و فارسی از سده یازدهم هجری به بعد در کتابخانههای ایران و نجف شناسایی شده است. در دورههای بعد، حدیث شبلی همراه با کتابهایی مانند توحید صدوق چاپ شد و محدث نوری آن را در مستدرک الوسائل نقل کرد که به منبع اصلی نقل و استناد در میان علمای شیعه تبدیل شد. |
|
| |
|
| == شبلی ==
| | در دوران معاصر نیز شماری از نویسندگان و عالمان شیعه مانند جوادی آملی، حجتی کرمانی، علیاکبر مظاهری، محمود شریفی و دیگران در آثار خود درباره اسرار حج به این روایت استناد کردهاند. |
| '''شبلی''' (ابوبکر دلف بن جحدر)<ref>تاریخ تصوف سیر تطور عرفان اسلامی از آغاز تا قرن ششم هجری، ج 1، ص 116.</ref>، صوفی نامدار قرن سوم و چهارم هجری، در سال ۲۴۷ قمری در [[سامراء|سامرا]] زاده شد. <ref>طبقات الصوفیه، ج3، ص 337.</ref>پدرش از اهالی روستای شبلیه در اشروسنه واقع ماوراءالنهر بود و به همین دلیل او را شبلی نامیدند.<ref>تاریخ بغداد، ج 16؛ ص 564.
| |
|
| |
|
| معجم الادباء، ج 1، ص245.</ref> شبلی در ابتدا در دربار [[بنیعباس|عباسیان]] خدمت میکرد و حاکم دماوند بود،<ref>وفیات الاعیان، ج 2، ص 273.
| | دیدگاهها درباره اعتبار این روایت متفاوت است: |
|
| |
|
| المنتظم، ج 14، ص 51.</ref> اما پس از توبه صوفی شد <ref>نفحات الانس، ص 135.
| | برخی از محققان مانند سید محمدرضا حسینی جلالی انتساب آن به امام سجاد(ع) را پذیرفتهاند. |
|
| |
|
| کشف المحجوب، ج 1، ص 221.</ref>و از شاگردان جنید بغدادی بود.<ref>جست و جو در تصوف ایران، ص 154.</ref> او حدود شش سال نزد جنید تعلیم دید و سپس در زهد و عرفان مشهور شد.<ref>تذکره الاولیاء، ج 1، ص 515-516.</ref> دربارهٔ مذهب او اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی وی را [[مالکی]]<ref>تاریخ بغداد، ج 16، ص 568.
| | آیتالله جوادی آملی با وجود تردید در سند، متن روایت را «قوی و آموزنده» دانسته است. |
|
| |
|
| طبقات الصوفیه، ج1، ص 448.</ref> و برخی دیگر شیعه دانستهاند.<ref>مجالس المومنین، ج 2ف ص 32.
| | در مقابل، محمدی ریشهری محتوای آن را عرفانی و غیرمنسوب به اهلبیت دانسته و احتمال داده که گفتاری صوفیانه باشد که بعدها به امام سجاد(ع) نسبت داده شده است. |
|
| |
|
| روضات الجنات، ج 2، ص 231.
| | پژوهشگران همچنین تأکید کردهاند که شخصیت «شبلی» در این روایت نمیتواند همان ابوبکر شبلی، صوفی بغدادی قرن چهارم، باشد؛ زیرا او دو قرن پس از امام سجاد(ع) میزیسته است. بر این اساس، بسیاری احتمال دادهاند که نام شبلی در این روایت تحریفی از نام دیگری (مانند شیبة بن نعامة) باشد. |
|
| |
|
| ریحانه الادب، ج 3، ص 181-182.</ref> شبلی در سال ۳۳۴ قمری در بغداد درگذشت.<ref>طبقات الصوفیه، ج 1، ص 338.
| |
|
| |
|
| تاریخ بغداد، ج 16، ص 572.
| | تحریرهای صوفیانه حدیث شبلی |
|
| |
|
| وفیات الاعیان، ج 2، ص 276.</ref>
| | در متون کهن صوفیه و آثار برخی نویسندگان اهل سنت، روایتهایی با ساختار مشابه «حدیث شبلی» دیده میشود که در آن ابوبکر شبلی، صوفی مشهور بغدادی، درباره اسرار و معانی حج گفتوگو میکند. |
| == حدیث شبلی ==
| |
| حدیث شبلی روایتی منسوب به [[امام زینالعابدین(ع)]] است که در آن امام در گفتوگوی با شبلی، [[اسرار حج|اسرار]] و معانی باطنی اعمال حج را بیان میکند. این روایت نخستینبار در قرن دوازدهم قمری در کتاب التحفة السنية تألیف سید عبدالله جزائری نقل شده و محدث نوری آن را در مستدرک الوسائل نقل کرده است، و به دلیل نبود در منابع کهن و نقل مرسل، انتساب آن به امام سجاد(ع) مورد تردید است و برخی پژوهشگران منشأ آن را در متون عرفانی صوفیه میدانند.<ref>مستدرک الوسائل، ج1، ص160-170.</ref>
| |
|
| |
|
| === اعتبار سنجی ===
| | قدیمیترین نمونهها در تهذیبالاسرار ابوسعد خرگوشی (د. ۴۰۷ق) و حقائقالتفسیر ابوعبدالرحمن سلمی (د. ۴۱۲ق) آمده است. بعدها نویسندگانی چون ابن جوزی، ابن عربی و خوارزمی روایتهایی مشابه با تفاوتهای جزئی نقل کردهاند. |
| برخی از محققان مانند سید محمدرضا حسینی جلالی انتساب آن به امام سجاد(ع) را پذیرفتهاند؛ آیتالله جوادی آملی با وجود تردید در سند، متن روایت را «قوی و آموزنده» دانسته است، در مقابل محمدی ریشهری محتوای آن را عرفانی و غیرمنسوب به اهلبیت دانسته و احتمال داده که گفتاری صوفیانه باشد که بعدها به امام سجاد(ع) نسبت داده شده است.
| |
|
| |
|
| برخی پژوهشگران برآنند که شخصیت «شبلی» در این روایت نمیتواند همان ابوبکر شبلی، صوفی بغدادی قرن چهارم، باشد؛ زیرا او دو قرن پس از امام سجاد(ع) میزیسته است. بر این اساس، احتمال دادهاند که نام شبلی در این روایت تحریفی از نام دیگری (مانند شیبة بن نعامة) از یاران امام سجاد (ع) باشد.
| | در تصوف فارسی نیز هجویری در کشفالمحجوب گفتوگویی میان جنید بغدادی و شخصی (احتمالاً شبلی) با همین مضمون آورده و ناصر خسرو نیز نسخهای منظوم از آن سروده است. |
|
| |
|
| در متون کهن صوفیه و آثار برخی نویسندگان اهل سنت، روایتهایی با ساختار مشابه «حدیث شبلی» دیده میشود که در آن ابوبکر شبلی، صوفی مشهور بغدادی، درباره اسرار و معانی حج گفتوگو میکند. قدیمیترین نمونهها در تهذیبالاسرار ابوسعد خرگوشی (د. ۴۰۷ق) و حقائقالتفسیر ابوعبدالرحمن سلمی (د. ۴۱۲ق) آمده است. بعدها نویسندگانی چون ابن جوزی، ابن عربی و خوارزمی روایتهایی مشابه با تفاوتهای جزئی نقل کردهاند. در تصوف فارسی نیز هجویری در کشفالمحجوب گفتوگویی میان جنید بغدادی و شخصی (احتمالاً شبلی) با همین مضمون آورده و ناصر خسرو نیز شعری با مضمون آن سروده است.
| | این تحریرها نشان میدهند که اصل روایت شبلی ریشهای صوفیانه دارد و بعدها در منابع شیعی به امام سجاد(ع) نسبت داده شده است. |
|
| |
|
| == مضمون حدیث == | | == مضمون حدیث == |
| این حدیث به اعمال حج و مفاهیم اخلاقی و عرفانی آن میپردازد که به صورت کلی شامل موضوعات زیر است: | | در این حدیث به اعمال حج و مفاهیم اخلاقی و عرفانی آن میپردازد که به صورت کلی شامل: |
|
| |
|
| ==== اسرار میقات و مناسک آن ====
| | 1. اسرار میقات و مناسک آن |
| این بخش به مقدمات حج میپردازد و مفاهیم اخلاقی و عرفانی اعمالی چون کندن لباس دوخته (پاکسازی درون و بیرون)، پوشیدن [[لباس احرام]] (بیداری)، [[غسل احرام]]، نماز قبل از احرام، و [[تلبیه]] را شرح میدهد. در این گفتارها احرام بهعنوان نماد ورود به مرحلهای تازه از سلوک معنوی تفسیر شده است.
| |
|
| |
|
| ==== اسرار ورود به حرم و اعمال مکه ====
| | این بخش به مقدمات حج میپردازد و مفاهیم اخلاقی و عرفانی اعمالی چون کندن لباس دوخته (پاکسازی درون و بیرون)، پوشیدن لباس احرام (بیداری)، غسل احرام، نماز قبل از احرام، و تلبیه را شرح میدهد. در این گفتارها احرام بهعنوان نماد ورود به مرحلهای تازه از سلوک معنوی تفسیر شده است. |
| در این بخش، ورود به حرم، [[طواف]]، [[استلام]] حجرالاسود، نماز در مقام ابراهیم، نوشیدن [[زمزم|آب زمزم]]، و [[سعی]] بین [[صفا و مروه]] از منظر عرفانی بررسی میشود؛ این اعمال نشانههایی از شناخت صاحب خانه، پیمان بندگی، فناء فیالله و رسیدن به مقام خوف و رجا است.
| |
|
| |
|
| ==== اسرار وقوف در مشاعر مقدس ====
| | 2. اسرار ورود به حرم و اعمال مکه |
| در این حدیث همچنین به وقوف در منا، [[وقوف به عرفات|عرفات]]، [[مشعر]] و اعمال مربوط به آنها پرداخته شده است و هر عمل با ذکر مفهوم اخلاقی یا معرفتی همراه شده است، مانند خروج از خودخواهی، خودشناسی، مبارزه با شیطان، ایثار، و آغاز حرکتی تازه در مسیر بندگی.
| |
|
| |
|
| برخی برآنند که امام سجاد(ع) در این حدیث چهار مرحله از تهذیب نفس در اخلاق اسلامی را که با عنوان مرابطه شناخته میشود شرح میدهد. این مراحل عبارتند از:: مشارطه (شرط بستن با نفس)، مراقبه (نظارت بر رفتار)، محاسبه (ارزیابی اعمال) و معاتبه (سرزنش و اصلاح نفس).
| | در این بخش، ورود به حرم، طواف، استلام حجرالاسود، نماز در مقام ابراهیم، نوشیدن آب زمزم، و سعی بین صفا و مروه از منظر عرفانی بررسی میشود؛ این اعمال نشانههایی از شناخت صاحب خانه، پیمان بندگی، فناء فیالله و رسیدن به مقام خوف و رجا میباشد. |
|
| |
|
| == متن حدیث شبلی ==
| | 3. اسرار وقوف در مشاعر مقدس |
| {{متن و ترجمه | | |
| | در اینجا به وقوف در منا، عرفات، مشعر و اعمال مربوط به آنها میپردازد که هر عمل با مفهوم اخلاقی یا معرفتی همراه شده است ،مانند خروج از خودخواهی، خودشناسی، مبارزه با شیطان، ایثار، و آغاز حرکتی تازه در مسیر بندگی. |
| | |
| | یکی از برنامههای مهم تهذیب نفس در اخلاق اسلامی مرابطه است؛ مرابطه به معنای پاسداری از نفس در برابر وسوسههای شیطان است و شامل چهار مرحله است: مشارطه (شرط بستن با نفس)، مراقبه (نظارت بر رفتار)، محاسبه (ارزیابی اعمال) و معاتبه (سرزنش و اصلاح نفس). امام سجاد در حدیث شبلی، این مراحل را در قالب معنای باطنی مناسک حج آموزش میدهد و تأکید میکند که حج واقعی زمانی انسانساز است که با این مراقبتهای اخلاقی همراه باشد.{{متن و ترجمه |
| | تیتر = حدیث شبلی و ترجمه | | | تیتر = حدیث شبلی و ترجمه |
| | متن عربی = لَما رَجَعَ مَولانا زَیْنُ العابِدینَ ( ع) مِن الحَجِّ اسْتَقْبَلَهُ الشِبْلیُّ. | | | متن عربی = لَما رَجَعَ مَولانا زَیْنُ العابِدینَ ( ع) مِن الحَجِّ اسْتَقْبَلَهُ الشِبْلیُّ. |
| خط ۷۹: |
خط ۸۷: |
| قالَ: لا. | | قالَ: لا. |
| قالَ لَهُ ( ع ) : ما دَخَلْتَ المِیقاتَ وَ لا صَلَّیْتَ وَ لا لَبَّیْتَ.» | | قالَ لَهُ ( ع ) : ما دَخَلْتَ المِیقاتَ وَ لا صَلَّیْتَ وَ لا لَبَّیْتَ.» |
| «ثُمَّ قالَ لَهُ ( علیه السلام ) : اَدَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ صَلَّیْتَ؟
| |
| قالَ: نَعَمْ.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ دَخَلْتَ الْحَرَمَ نَوَیْتَ اَنَّکَ حَرَّمْتَ عَلی نَفْسِکَکُلَّ غِیْبَةٍ تَسْتَغِیبُهَا المُسْلِمِینَ مِنْ اَهْلِ مِلَّةِالاِْسْلامِ؟
| |
| قالَ: لا.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ وَصَلْتَ مَکَّةَ نَوَیْتَ بِقَلْبِکَ اَنَّکَ قَصَدْتَ اللّهَ؟
| |
| قالَ: لا.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : فَما دَخَلْتَ الْحَرَمَ وَ لا رَأَیْتَ الْکَعْبَةَ وَ لا صَلَّیْتَ.»
| |
| «ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ مَسَسْتَ الاْرَکانَ وَسَعَیْتَ؟
| |
| قالَ: نَعَمْ.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ سَعَیْتَ نَوَیْتَ اَنَّکَ هَرَبتَ اِلَی اللّهِ وَ عَرَفَ مِنْکَ ذلِکَ عَلاّمُ الْغُیُوبِ؟
| |
| قالَ: لا.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : فَما طُفْتَ بِالْبَیْتِ وَ لا مَسَسْتَ الاَْرْکانَ وَ لا سَعَیْتَ.»
| |
| «ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: صافَحْتَ الْحَجَرَ وَ وَقَفْتَ بِمَقامِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَصَلَّیْتَ بِهِ رَکْعَتَینِ؟
| |
| قالَ: نَعَمْ.
| |
| فَصاحَ ( علیه السلام ) صَیْحَةً کادَ یُفارِقُ الدُّنیا.
| |
| ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : آهٍ آهٍ، مَنْ صافَحَ الْحَجَرَ الاَْسْوَدَ فَقَدْ صافَحَ اللّهَتَعالی. فَانْظُرْ یا مِسْکین لا تُضَیِّعْ اَجْرَ ما عَظُمَ حُرْمَتُهُ وَتَنْقُضِ الْمُصافَحَةَ بِالْمُخالَفَةِ وَ قَبْضِ الْحَرامِ نَظیرَاَهْلِ الآثامِ.
| |
| ثُمَّ قالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ حینَ وَقَفْتَ عِنْدَ مَقامِ اِبْراهیمَ ( علیه السلام ) اَنَّکَ وَقَفْتَ عَلی کُلِّ طاعَةٍ وَ تَخَلَّفْتَ عَنْ کُلِّ مَعْصِیَةٍ؟
| |
| قالَ: لا.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : فَحینَ صَلَّیْتَ فِیهِ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ اَنَّکَ صَلَّیْتَ بِصَلاةِ اِبْراهِیمَ ( علیه السلام ) وَ اَرْغَمْتَ بِصَلاتِکَ اَنْفَ الشَّیطانِ؟
| |
| قالَ: لا.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) لَهُ: فِما صافَحتَ الحَجَر الاَسوَد وَ لا وَقَفتَ عِندَ المَقام وَ لا صَلّیتَ فیهِ رَکعَتینِ».
| |
| «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ: أَشْرَفْتَ عَلَی بِئْرِ زَمْزَمَوَ شَرِبْتَ مِنْ مَائِهَا؟
| |
| قَالَ: نَعَمْ
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ أَنَّکَ أَشْرَفْتَ عَلَی الطَّاعَةِ وَ غَضَضْتَ طَرْفَکَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا أَشْرَفْتَ عَلَیْهَا وَ لَا شَرِبْتَ مِنْ مَائِهَا!»
| |
| «ثُمَّ قَالَ لَهُ: أَ سَعَیْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ وَ مَشَیْتَ وَ تَرَدَّدْتَ بَیْنَهُمَا؟
| |
| قَالَ: نَعَمْ
| |
| قَالَ لَهُ: نَوَیْتَ أَنَّکَ بَیْنَ الرَّجَاءِ وَ الْخَوْفِ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا سَعَیْتَ وَ لَا مَشَیْتَ وَ لَا تَرَدَّدْتَ بَیْنَ الصَّفَا وَ الْمَرْوَة»
| |
| «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) : أَ خَرَجْتَ إِلَی مِنًی؟
| |
| قَالَ: نَعَمْ.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : نَوَیْتَ أَنَّکَ آمَنْتَ النَّاسَ مِنْ لِسَانِکَ وَ قَلْبِکَ وَ یَدِکَ
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا خَرَجْتَ إِلَی مِنی»
| |
| «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ أَ وَقَفْتَ الْوَقْفَةَ بِعَرَفَةَ وَ طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِوَ عَرَفْتَ وَادِیَ نَمِرَةَ وَ دَعَوْتَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ عِنْدَالْمِیلِ وَ الْجَمَرَاتِ؟
| |
| قالَ: نَعَم.
| |
| قَالَ نَعَمْ قَالَ هَلْ عَرَفْتَ بِمَوْقِفِکَبِعَرَفَةَ مَعْرِفَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَمْرَ الْمَعَارِف وَالْعُلُومِ وَ عَرَفْتَ قَبْضَ اللَّهِ عَلَی صَحِیفَتِکَ وَ اطِّلَاعَهُعَلَی سَرِیرَتِکَ وَ قَلْبِکَ؟
| |
| قَالَ: لَا.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) نَوَیْتَ بِطُلُوعِکَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ أَنَّ اللَّهَ یَرْحَمُ کُلَّ مُوءْمِن
| |
| وَ مُوءْمِنَةٍ وَ یَتَوَلَّی کُلَّ مُسْلِمٍ وَ مُسْلِمَةٍ
| |
| قالَ ( علیه السلام ) : قَالَ فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّکَ لَا تَأْمُرُ حَتَّی تَأْتَمِرَ وَ لَا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ فَنَوَیْتَ عِنْدَ نَمِرَةَ أَنَّکَ لَا تَأْمُرُحَتَّی تَأْتَمِرَ وَ لَا تَزْجُرُ حَتَّی تَنْزَجِرَ قَالَ لَا قَالَفَعِنْدَ مَا وَقَفْتَ عِنْدَ الْعَلَمِ وَ النَّمِرَاتِ نَوَیْتَ أَنَّهَاشَاهِدَةٌ لَکَ عَلَی الطَّاعَاتِ حَافِظَةٌ لَکَ مَعَ الْحَفَظَةِبِأَمْرِ رَبِّ السَّمَاوَاتِ؟
| |
| قالَ:لا.
| |
| قالَ ( علیه السلام ) :فَمَا وَقَفْتَ بِعَرَفَةَ وَ لَا طَلَعْتَ جَبَلَ الرَّحْمَةِ وَ لَاعَرَفْتَ نَمِرَةَ وَ لَا دَعَوْتَ وَ لَا وَقَفْتَ عِنْدَ النَّمِرَاتِ.»
| |
| «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) : مَرَرْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ صَلَّیْتَ قَبْلَ مُرُورِکَرَکْعَتَیْنِ وَ مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ فِیهَا الْحَصَی وَمَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ؟
| |
| قَالَ: نَعَمْ.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) :فَحِینَ صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ نَوَیْتَ أَنَّهَا صَلَاةُ شُکْرٍ فِیلَیْلَةِ عَشْرٍ تَنْفِی کُلَّ عُسْرٍ وَ تُیَسِّرُ کُلَّ یُسْرٍ؟
| |
| قَالَ: لَا.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بَیْنَ الْعَلَمَیْنِ وَ لَمْ تَعْدِلْ عَنْهُمَایَمِیناً وَ شِمَالًا نَوَیْتَ أَنْ لَا تَعْدِلَ عَنْ دِینِ الْحَقِّیَمِیناً وَ شِمَالًا لَا بِقَلْبِکَ وَ لَا بِلِسَانِکَ وَ لَابِجَوَارِحِکَ؟
| |
| قَالَ: لَا.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَشَیْتَ بِمُزْدَلِفَةَ وَ لَقَطْتَ مِنْهَا الْحَصَینَوَیْتَ أَنَّکَ رَفَعْتَ عَنْکَ کُلَّ مَعْصِیَةٍ وَ جَهْلٍ وَ ثَبَّتَّکُلَّ عِلْمٍ وَ عَمَلٍ؟
| |
| قَالَ: لَا.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا مَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ نَوَیْتَ أَنَّکَأَشْعَرْتَ قَلْبَکَ إِشْعَارَ أَهْلِ التَّقْوَی وَ الْخَوْفَ لِلَّهِعَزَّ وَ جَلَّ؟
| |
| قَالَ: لَا.
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَمَا مَرَرْتَ بِالْعَلَمَیْنِ وَ لَا صَلَّیْتَ رَکْعَتَیْنِ وَ لَامَشَیْتَ بِالْمُزْدَلِفَةِ وَ لَا رَفَعْتَ مِنْهَا الْحَصَی وَ لَامَرَرْتَ بِالْمَشْعَرِ الْحَرَامِ»
| |
| «ثُمَّ قَالَ ( علیه السلام ) لَهُ: وَصَلْتَ مِنًی وَ رَمَیْتَ الْجَمْرَةَ وَ حَلَقْتَ رَأْسَکَ وَذَبَحْتَ هَدْیَکَ وَ صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ وَ رَجَعْتَ إِلَیمَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِ؟
| |
| قَالَ: نَعَمْ
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَنَوَیْتَ عِنْدَ مَا وَصَلْتَ مِنًی وَ رَمَیْتَ الْجِمَارَ أَنَّکَبَلَغْتَ إِلَی مَطْلَبِکِ وَ قَدْ قَضَی رَبُّکَ لَکَ کُلَّ حَاجَتِکَ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ نَوَیْتَ أَنَّکَ رَمَیْتَ عَدُوَّکَ إِبْلِیسَ وَ غَضِبْتَهُ بِتَمَامِ حَجِّکَ النَّفِیسِ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا حَلَقْتَ رَأْسَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ تَطَهَّرْتَ مِنَالْأَدْنَاسِ وَ مِنْ تَبِعَةِ بَنِی آدَمَ وَ خَرَجْتَ مِنَ الذُّنُوبِکَمَا وَلَدَتْکَ أُمُّکَ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِ الْخَیْفِ نَوَیْتَ أَنَّکَ لَاتَخَافُ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذَنْبَکَ وَ لَا تَرْجُو إِلَّارَحْمَةَ اللَّهِ تَعَالَی ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا ذَبَحْتَ هَدْیَکَ نَوَیْتَ أَنَّکَ ذَبَحْتَ حَنْجَرَةَالطَّمَعِ بِمَا تَمَسَّکْتَ بِهِ مِنْ حَقِیقَةِ الْوَرَعِ وَ أَنَّکَاتَّبَعْتَ سُنَّةَ إِبْرَاهِیمَ ( علیه السلام ) بِذَبْحِ وَلَدِهِ وَ ثَمَرَةِ فُوءَادِهِ وَ رَیْحَانِ قَلْبِهِ وَحَاجَّهُ سُنَّتُهُ لِمَنْ بَعْدَهُ وَ قَرَّبَهُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَیلِمَنْ خَلْفَهُ؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ ( علیه السلام ) : فَعِنْدَ مَا رَجَعْتَ إِلَی مَکَّةَ وَ طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِنَوَیْتَ أَنَّکَ أَفَضْتَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ تَعَالَی وَ رَجَعْتَإِلَی طَاعَتِهِ وَ تَمَسَّکْتَ بِوُدِّهِ وَ أَدَّیْتَ فَرَائِضَهُ وَتَقَرَّبْتَ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی؟
| |
| قَالَ: لَا
| |
| قَالَ لَهُ زَیْنُ الْعَابِدِینَ ( علیه السلام ) : فَمَا وَصَلْتَ مِنًی وَ لَا رَمَیْتَ الْجِمَارَ وَ لَا حَلَقْتَرَأْسَکَ وَ لَا أَدَّیْتَ نُسُکَکَ وَ لَا صَلَّیْتَ فِی مَسْجِدِالْخَیْفِ وَ لَا طُفْتَ طَوَافَ الْإِفَاضَةِ وَلَا تَقَرَّبْتَ ارْجِعْفَإِنَّکَ لَمْ تَحُجَّ.
| |
| فَطَفِقَ الشِّبْلِیُّ یَبْکِی عَلَی مَا فَرَّطَهُ فِیحَجِّهِ وَ مَا زَالَ یَتَعَلَّمُ حَتَّی حَجَّ مِنْ قَابِلٍ بِمَعْرِفَةٍوَ یَقِین».
| |
| | ترجمه = شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سجاد علیه السّلام مشرّف شد، امام علیه السّلام از وى پرسید: اى شبلى حج گذاردى؟ | | | ترجمه = شبلى به حج رفته بود و پس از انجام اعمال حج به حضور امام سجاد علیه السّلام مشرّف شد، امام علیه السّلام از وى پرسید: اى شبلى حج گذاردى؟ |
|
| |
|
| خط ۳۲۶: |
خط ۲۶۰: |
| پس شبلى از تفریط حجّش به ندبه و زارى افتاد و پیوسته آداب حج می آموخت تا سال دیگر از روى معرفت و یقین حج بگذارد. | | پس شبلى از تفریط حجّش به ندبه و زارى افتاد و پیوسته آداب حج می آموخت تا سال دیگر از روى معرفت و یقین حج بگذارد. |
| }} | | }} |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |