در حال ویرایش ستون حنانه
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
ماجرای گریه تنه درخت در فراغ پیامبر اسلام، در ادبیات عرفانی مسلمانان مورد توجه قرار گرفته است.<ref>نک: «تحلیلی از هفت روایت استن حنانه»</ref> از [[حسن بصری]] روایت شده وقتی حدیث الجذع را نقل میکرد میگریست و میگفت که تکه چوبی از شوق [[حضرت محمد (ص)|رسولالله]] گریه میکند، ای بندگان خدا چنین اشتیاقی در شما باید بیشتر باشد.<ref>وفاء الوفا، ج۲، ص 108</ref> | ماجرای گریه تنه درخت در فراغ پیامبر اسلام، در ادبیات عرفانی مسلمانان مورد توجه قرار گرفته است.<ref>نک: «تحلیلی از هفت روایت استن حنانه»</ref> از [[حسن بصری]] روایت شده وقتی حدیث الجذع را نقل میکرد میگریست و میگفت که تکه چوبی از شوق [[حضرت محمد (ص)|رسولالله]] گریه میکند، ای بندگان خدا چنین اشتیاقی در شما باید بیشتر باشد.<ref>وفاء الوفا، ج۲، ص 108</ref> | ||
[[جلال الدین محمد بلخی]]، عارف و شاعر فارسی سرا (درگذشت | [[جلال الدین محمد بلخی]]، عارف و شاعر فارسی سرا (درگذشت ۶۷۲ق.)، سروده است<ref>مثنوی معنوی مولوی، دفتر اول</ref>: | ||
{{شعر|استن حنانه از هجر رسول|ناله میزد همچو ارباب عقول|گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون|گفت جانم از فراقت گشت خون|گفت خواهی که ترا نخلی کنند؟|شرقی و غربی ز تو میوه چنند|یا در آن عالم، حقت سروی کند؟|تا تر و تازه بمانی تا ابد|گفت آن خواهم که دایم شد بقاش|بشنو ای غافل کم از چوبی مباش|آن ستون را دفن کرد اندر زمین|تا چو مردم حشر گردد یوم دین}} | {{شعر|استن حنانه از هجر رسول|ناله میزد همچو ارباب عقول|گفت پیغامبر چه خواهی ای ستون|گفت جانم از فراقت گشت خون|گفت خواهی که ترا نخلی کنند؟|شرقی و غربی ز تو میوه چنند|یا در آن عالم، حقت سروی کند؟|تا تر و تازه بمانی تا ابد|گفت آن خواهم که دایم شد بقاش|بشنو ای غافل کم از چوبی مباش|آن ستون را دفن کرد اندر زمین|تا چو مردم حشر گردد یوم دین}} | ||