پرش به محتوا
منوی اصلی
منوی اصلی
انتقال به نوار کناری
نهفتن
ناوبری
تغییرات اخیر
مقالهٔ تصادفی
جستجو
جستجو
ایجاد حساب
ورود
ابزارهای شخصی
ایجاد حساب
ورود
صفحههایی برای ویرایشگرانی که از سامانه خارج شدند
بیشتر بدانید
مشارکتها
بحث
در حال ویرایش
مسجد بنی قریظه
(بخش)
صفحه
بحث
فارسی
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
نمایش تاریخچه
ابزارها
ابزارها
انتقال به نوار کناری
نهفتن
عملها
خواندن
ویرایش
ویرایش مبدأ
نمایش تاریخچه
عمومی
پیوندها به این صفحه
تغییرات مرتبط
بارگذاری پرونده
صفحههای ویژه
اطلاعات صفحه
در پایگاههای دیگر
ویکیشیعه
دانشنامه اسلامی
امامت پدیا
ویکیپاسخ
ویکی حسین
هشدار:
شما وارد نشدهاید. نشانی آیپی شما برای عموم قابل مشاهده خواهد بود اگر هر تغییری ایجاد کنید. اگر
وارد شوید
یا
یک حساب کاربری بسازید
، ویرایشهایتان به نام کاربریتان نسبت داده خواهد شد، همراه با مزایای دیگر.
بررسی ضدهرزنگاری. این قسمت را پر
نکنید
!
== غزوه قبيله بنيقريظه == قبيله بنيقريظه[2] با پيامبر9 همپيمان بودند؛ ولي پيمانشان را نقض، و در غزوه احزاب (خندق.) خيانت کردند. پيامبر9 آنها را پس از غزوه خندق محاصره کرد. در ادامه برخي از جزئيات اين غزوه ميآيد. حي بن اخطب، رئيس قبيله بنينضير، شبانه نزد کعب بن اسد، رئيس قبيله بنيقريظه، آمد. کعب درِ قلعه را بدون توجه به او بست و گفت: «واي بر تو اي حي، تو شخص نحسي هستي!» ولي حي اصرار کرد وارد قلعه شود. کعب در را به روي او باز کرد. حي وارد دژ شد و گفت: «واي بر تو کعب، قريش و فرماندهان و رهبرانش را برايت آوردهام تا آنها را به مجتمعالأسيال (م.حل تجمع سيلابها) در رومه برسانم. غطفان و فرماندهان و رهبرانش را برايت آوردهام تا آنها را به کنار احد برسانم. آنها با من عهد بستهاند که آرام نگيرند تا محمد و همراهانش را ريشهکن کنند». کعب گفت: «دست از سر من بردار و من را به حال خودم بگذار. من از محمد فقط وفاداري و درستي ديدهام». حي دست از سر کعب برنداشت تا زماني که او را راضي کرد عهد و پيماني از جانب خدا با او ببندد مبني بر اينکه اگر قريش و غطان بازگشتند و نتوانستند محمد را شکست بدهند، حي هم با کعب وارد قلعهاش ميشود تا آنچه بر سر وي بيايد، بر سر حي هم بيايد؛ همچنانکه کعب از او خواست تا گِرو و امانتهايي را از قريش و غطفان بگيرد و نزد خودشان نگه دارد تا اگر محمد را از روي زمين برنداشتند و برگشتند، حي و کعب را بدنام نکنند. قرار شد امانتها نود مرد از اشراف قريش و غطفان باشد. حي با آنها در اين زمينه موافقت کرد. در آن هنگام بود که عهد خود را نقض کردند و عهدنامهشان را پاره نمودند. بدينسان آنان خودشان را از عهدنامهاي که بين آنها و پيامبر9 بسته شده بود، مبرا ساختند. وقتي اين خبر هنگام جنگ احزاب به پيامبر9 رسيد، ايشان سعد بن معاذ، سعد بن عباده،[3] عبدالله بن رواحه و خوات بن جبير[4] را نزد آنها فرستاد و به آنها فرمود: «برويد تا ببينيد اخباري که درباره اين قوم به ما رسيده است، صحيح است يا نه؟» آنها ميان آن مردم رفتند و به خيانت و آسيبشان به رسول خدا9 پي بردند. سعد بن معاذ چنين دعا کرد: «خداوندا تا زماني که چشمانم با شکست قبيله بنيقريظه شاد نشده است، من را از دنيا نبر!» آن چهار صحابي، خبر را براي رسول خدا9 آوردند و گفتند: «قبيله بنيقريظه عهدنامه را پاره، و پيمان را نقض کردهاند». پيامبر9 فرمود: «اي جماعت مسلمانان مژده بدهيد». وقتي پيامبر9 از غزوه خندق برگشت، به دليل سختي جبهه نبرد، در خانه ام سلمه غسل ميکرد. جبرئيل نزد ايشان آمد و گفت: «اسلحه را زمين گذاشتهاي؟! به خدا سوگند ما آن را زمين نگذاشتهايم! ... به سمت آنان برو». آن حضرت گفت: «کجا بروم؟» جبرئيل گفت: «آنجا». سپس با دستش به قبيله بنيقريظه اشاره کرد و پيامبر9 به سمت آنان حرکت کرد. بخاري از ابن عمر روايت کرده است که پيامبر9 روز احزاب فرمود: «همه بايد نماز عصر را در سکونتگاه قبيله بنيقريظه بخوانند». بعضي صحابه نماز عصر را در راه خواندند. بعضي ديگر گفتند تا به آنجا نرسيم، نماز نميخوانيم. برخي ديگر گفتند ما نماز ميخوانيم. پيامبر9 اين را از ما نخواسته است. اين موارد براي پيامبر9 بازگو شد؛ اما ايشان هيچ يک از صحابه را مورد نکوهش قرار نداد. پيامبر9 قبيله بنيقريظه را 25 شب محاصره کرد تا اينکه به دستور سعد بن معاذ بيرون آمدند و محاصره را شکستند. سعد دستور داد جنگجويان آنها را بکشند و خانوادههايشان را اسير کنند؛ زيرا پيمان خود را نقض، و هنگام غزوه خندق خيانت کرده بودند. اين غزوه سال 5 هجري اتفاق افتاد.[5] خداوند متعال در اين آيه از غزوه بنيقريظه ياد ميکند و ميفرمايد: '''{'''وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً'''}.''' خداوند كساني از اهل كتاب (بنيقريظه) را كه احزاب را پشتيباني كرده بودند، از دژهايشان پايين كشيد و به دلهايشان ترس و هراس انداخت. گروهي را كشتيد و گروهي را اسير كرديد و زمينها و خانههايشان و دارايي آنان و همچنين زميني را كه هرگز بر آن گام ننهاده بوديد، به چنگ شما انداخت. بيگمان خداوند بر هر چيزي تواناست.[6] قرطبي ميگويد: «کساني که قريش و غطفان را در جنگ احزاب ياري دادند، قبيله بنيقريظه بودند».[7] برخي جزئيات اين غزوه در ادامه بيان ميشود. از عايشه روايت شده است: مردي از مشرکان قريش، که به او ابن عرقه گفته ميشد، تيري به سمت سعد پرتاب ميکند و به او ميگويد: «اين را بگير؛ من ابن عرقه هستم». آن تير به شاهرگ دست سعد برخورد و آن را قطع کرد.[8] سعد به درگاه خداوند دعا کرد و گفت: «خداوندا من را از دنيا نبر تا زماني که چشمان من با شکست قبيله بنيقريظه شاد نشده است و از دژهاي[9] خود خارج نشدهاند!» رسول خدا9 به مدينه برگشت و دستور داد تا سايباني از پوست بسازند. آن سايبان روي سعد در مسجد زده شد. ... جبرئيل آمد، درحاليکه گرد و غبار را از سرش پاک ميکرد،[10] گفت: «اسلحه را زمين گذاشتهاي؟ به خدا سوگند ملائکه هنوز سلاح را زمين نگذاشتهاند. به سمت قبيله بنيقريظه حرکت کن و با آنان بجنگ». پيامبر9 لباس جنگياش را پوشيد و به مردم اجازه داد تا به سمت ميدان جنگ حرکت کنند. سپس رسول خدا9 حرکت کرد. از محله قبيله بنيغنم، که همسايه مسجد بودند، عبور کرد و فرمود: «چه کسي از کنار شما رد شد؟» آنان گفتند: «دحيه کلبي».[11] محاسن و صورت دحيه کلبي شبيه جبرئيل بود. ...پيامبر9 به سمت قبيله بنيقريظه رفت و آنها را 25 شب محاصره کرد. وقتي حلقه محاصره تنگ شد و گرفتاريهايشان بسيار افزايش يافت، به آنها گفته شد با دستور پيامبر خدا9 از محاصره بيرون بياييد. آنها از ابولبابة بن منذر[12] مشورت گرفتند. ابولبابه به گلويش اشاره کرد؛ يعني اينکه او به آنها گفت همه شما کشته ميشويد. سپس گفتند: «با داوري سعد بن معاذ تسليم ميشويم و از محاصره در ميآييم». معاذ را سوار بر الاغي که پالاني از پوست خرما روي آن بود، آوردند. قومش او را احاطه کردند و گفتند: «اي اباعمرو، با همپيمانانت، بردههايت و اهل خيانت خوب رفتار کن». سعد هرگز تحت تأثير حرفهايشان قرار نگرفت. به آنها توجهي نکرد تا اينکه به خانههايشان نزديک شد و گفت: «اکنون وقت آن رسيده است که من در راه خداوند از سرزنش هيچ سرزنشکنندهاي نهراسم». ابوسعيد ميگويد: وقتي سعد نزديک شد، پيامبر9 فرمود: به احترام سرورتان بايستيد و تسليم شويد. عمر گفت: سرور ما خداوند است. آن حضرت فرمود: نزد او برويد و تسليم شويد. آنان نزد سعد رفتند و تسليم شدند. رسول خدا9 به سعد فرمود: درباره آنها داوري کن. سعد گفت: من درباره آنها اينگونه داوري ميکنم که جنگجويانشان کشته شوند، خانوادههايشان اسير و اموالشان تقسيم گردد. پيامبر9 فرمود: در مورد آنها بر اساس حکم خداوند و رسولش قضاوت کردي». (حديث) هيثمي ميگويد: «اين حديث را احمد روايت کرده است. ميان راويان آن، محمد بن عمرو بن علقمه وجود دارد که احاديث او حَسَن هستند (وي حَسَن الحديث است). بقيه رجال آن روايت، ثقهاند».[13]
خلاصه:
لطفاً توجه داشتهباشید که همهٔ مشارکتها در ویکی حج منتشرشده تحت Creative Commons Attribution-NonCommercial-ShareAlike در نظر گرفتهمیشوند (برای جزئیات بیشتر
ویکی حج:حق تکثیر
را ببینید). اگر نمیخواهید نوشتههایتان بیرحمانه ویرایش و توزیع شوند؛ بنابراین، آنها را اینجا ارائه نکنید.
شما همچنین به ما تعهد میکنید که خودتان این را نوشتهاید یا آن را از یک منبع با مالکیت عمومی یا مشابه آزاد آن برداشتهاید (برای جزئیات بیشتر
ویکی حج:حق تکثیر
را ببینید).
کارهای دارای حق تکثیر را بدون اجازه ارائه نکنید!
لغو
راهنمای ویرایشکردن
(در پنجرهٔ تازه باز میشود)
جستجو
جستجو
در حال ویرایش
مسجد بنی قریظه
(بخش)
افزودن مبحث
Toggle limited content width