مسجد بنی قریظه
مسجد بنيقريظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
به آن مسجد بنيقريظه گفته ميشود؛ زيرا پيامبر9 هنگام محاصره قبيله بنيقريظه در مکان اين مسجد نماز ميخواند.[1] پيش از پرداختن به موقعيت و ويژگيهاي ساختمان مسجد، به غزوه بنيقريظه ميپردازيم.
غزوه قبيله بنيقريظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
قبيله بنيقريظه[2] با پيامبر9 همپيمان بودند؛ ولي پيمانشان را نقض، و در غزوه احزاب (خندق.) خيانت کردند. پيامبر9 آنها را پس از غزوه خندق محاصره کرد. در ادامه برخي از جزئيات اين غزوه ميآيد.
حي بن اخطب، رئيس قبيله بنينضير، شبانه نزد کعب بن اسد، رئيس قبيله بنيقريظه، آمد. کعب درِ قلعه را بدون توجه به او بست و گفت: «واي بر تو اي حي، تو شخص نحسي هستي!» ولي حي اصرار کرد وارد قلعه شود. کعب در را به روي او باز کرد. حي وارد دژ شد و گفت: «واي بر تو کعب، قريش و فرماندهان و رهبرانش را برايت آوردهام تا آنها را به مجتمعالأسيال (م.حل تجمع سيلابها) در رومه برسانم. غطفان و فرماندهان و رهبرانش را برايت آوردهام تا آنها را به کنار احد برسانم. آنها با من عهد بستهاند که آرام نگيرند تا محمد و همراهانش را ريشهکن کنند». کعب گفت: «دست از سر من بردار و من را به حال خودم بگذار. من از محمد فقط وفاداري و درستي ديدهام». حي دست از سر کعب برنداشت تا زماني که او را راضي کرد عهد و پيماني از جانب خدا با او ببندد مبني بر اينکه اگر قريش و غطان بازگشتند و نتوانستند محمد را شکست بدهند، حي هم با کعب وارد قلعهاش ميشود تا آنچه بر سر وي بيايد، بر سر حي هم بيايد؛ همچنانکه کعب از او خواست تا گِرو و امانتهايي را از قريش و غطفان بگيرد و نزد خودشان نگه دارد تا اگر محمد را از روي زمين برنداشتند و برگشتند، حي و کعب را بدنام نکنند. قرار شد امانتها نود مرد از اشراف قريش و غطفان باشد. حي با آنها در اين زمينه موافقت کرد. در آن هنگام بود که عهد خود را نقض کردند و عهدنامهشان را پاره نمودند. بدينسان آنان خودشان را از عهدنامهاي که بين آنها و پيامبر9 بسته شده بود، مبرا ساختند.
وقتي اين خبر هنگام جنگ احزاب به پيامبر9 رسيد، ايشان سعد بن معاذ، سعد بن عباده،[3] عبدالله بن رواحه و خوات بن جبير[4] را نزد آنها فرستاد و به آنها فرمود: «برويد تا ببينيد اخباري که درباره اين قوم به ما رسيده است، صحيح است يا نه؟» آنها ميان آن مردم رفتند و به خيانت و آسيبشان به رسول خدا9 پي بردند. سعد بن معاذ چنين دعا کرد: «خداوندا تا زماني که چشمانم با شکست قبيله بنيقريظه شاد نشده است، من را از دنيا نبر!»
آن چهار صحابي، خبر را براي رسول خدا9 آوردند و گفتند: «قبيله بنيقريظه عهدنامه را پاره، و پيمان را نقض کردهاند». پيامبر9 فرمود: «اي جماعت مسلمانان مژده بدهيد».
وقتي پيامبر9 از غزوه خندق برگشت، به دليل سختي جبهه نبرد، در خانه ام سلمه غسل ميکرد. جبرئيل نزد ايشان آمد و گفت: «اسلحه را زمين گذاشتهاي؟! به خدا سوگند ما آن را زمين نگذاشتهايم! ... به سمت آنان برو». آن حضرت گفت: «کجا بروم؟» جبرئيل گفت: «آنجا». سپس با دستش به قبيله بنيقريظه اشاره کرد و پيامبر9 به سمت آنان حرکت کرد.
بخاري از ابن عمر روايت کرده است که پيامبر9 روز احزاب فرمود: «همه بايد نماز عصر را در سکونتگاه قبيله بنيقريظه بخوانند». بعضي صحابه نماز عصر را در راه خواندند. بعضي ديگر گفتند تا به آنجا نرسيم، نماز نميخوانيم. برخي ديگر گفتند ما نماز ميخوانيم. پيامبر9 اين را از ما نخواسته است. اين موارد براي پيامبر9 بازگو شد؛ اما ايشان هيچ يک از صحابه را مورد نکوهش قرار نداد.
پيامبر9 قبيله بنيقريظه را 25 شب محاصره کرد تا اينکه به دستور سعد بن معاذ بيرون آمدند و محاصره را شکستند. سعد دستور داد جنگجويان آنها را بکشند و خانوادههايشان را اسير کنند؛ زيرا پيمان خود را نقض، و هنگام غزوه خندق خيانت کرده بودند. اين غزوه سال 5 هجري اتفاق افتاد.[5] خداوند متعال در اين آيه از غزوه بنيقريظه ياد ميکند و ميفرمايد:
{وَأَنزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقاً تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقاً وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضاً لَّمْ تَطَؤُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيراً}.
خداوند كساني از اهل كتاب (بنيقريظه) را كه احزاب را پشتيباني كرده بودند، از دژهايشان پايين كشيد و به دلهايشان ترس و هراس انداخت. گروهي را كشتيد و گروهي را اسير كرديد و زمينها و خانههايشان و دارايي آنان و همچنين زميني را كه هرگز بر آن گام ننهاده بوديد، به چنگ شما انداخت. بيگمان خداوند بر هر چيزي تواناست.[6]
قرطبي ميگويد: «کساني که قريش و غطفان را در جنگ احزاب ياري دادند، قبيله بنيقريظه بودند».[7] برخي جزئيات اين غزوه در ادامه بيان ميشود.
از عايشه روايت شده است:
مردي از مشرکان قريش، که به او ابن عرقه گفته ميشد، تيري به سمت سعد پرتاب ميکند و به او ميگويد: «اين را بگير؛ من ابن عرقه هستم». آن تير به شاهرگ دست سعد برخورد و آن را قطع کرد.[8] سعد به درگاه خداوند دعا کرد و گفت: «خداوندا من را از دنيا نبر تا زماني که چشمان من با شکست قبيله بنيقريظه شاد نشده است و از دژهاي[9] خود خارج نشدهاند!» رسول خدا9 به مدينه برگشت و دستور داد تا سايباني از پوست بسازند. آن سايبان روي سعد در مسجد زده شد. ... جبرئيل آمد، درحاليکه گرد و غبار را از سرش پاک ميکرد،[10] گفت: «اسلحه را زمين گذاشتهاي؟ به خدا سوگند ملائکه هنوز سلاح را زمين نگذاشتهاند. به سمت قبيله بنيقريظه حرکت کن و با آنان بجنگ». پيامبر9 لباس جنگياش را پوشيد و به مردم اجازه داد تا به سمت ميدان جنگ حرکت کنند. سپس رسول خدا9 حرکت کرد. از محله قبيله بنيغنم، که همسايه مسجد بودند، عبور کرد و فرمود: «چه کسي از کنار شما رد شد؟» آنان گفتند: «دحيه کلبي».[11] محاسن و صورت دحيه کلبي شبيه جبرئيل بود. ...پيامبر9 به سمت قبيله بنيقريظه رفت و آنها را 25 شب محاصره کرد. وقتي حلقه محاصره تنگ شد و گرفتاريهايشان بسيار افزايش يافت، به آنها گفته شد با دستور پيامبر خدا9 از محاصره بيرون بياييد. آنها از ابولبابة بن منذر[12] مشورت گرفتند. ابولبابه به گلويش اشاره کرد؛ يعني اينکه او به آنها گفت همه شما کشته ميشويد. سپس گفتند: «با داوري سعد بن معاذ تسليم ميشويم و از محاصره در ميآييم». معاذ را سوار بر الاغي که پالاني از پوست خرما روي آن بود، آوردند. قومش او را احاطه کردند و گفتند: «اي اباعمرو، با همپيمانانت، بردههايت و اهل خيانت خوب رفتار کن». سعد هرگز تحت تأثير حرفهايشان قرار نگرفت. به آنها توجهي نکرد تا اينکه به خانههايشان نزديک شد و گفت: «اکنون وقت آن رسيده است که من در راه خداوند از سرزنش هيچ سرزنشکنندهاي نهراسم». ابوسعيد ميگويد: وقتي سعد نزديک شد، پيامبر9 فرمود: به احترام سرورتان بايستيد و تسليم شويد. عمر گفت: سرور ما خداوند است. آن حضرت فرمود: نزد او برويد و تسليم شويد. آنان نزد سعد رفتند و تسليم شدند. رسول خدا9 به سعد فرمود: درباره آنها داوري کن. سعد گفت: من درباره آنها اينگونه داوري ميکنم که جنگجويانشان کشته شوند، خانوادههايشان اسير و اموالشان تقسيم گردد. پيامبر9 فرمود: در مورد آنها بر اساس حکم خداوند و رسولش قضاوت کردي». (حديث)
هيثمي ميگويد: «اين حديث را احمد روايت کرده است. ميان راويان آن، محمد بن عمرو بن علقمه وجود دارد که احاديث او حَسَن هستند (وي حَسَن الحديث است). بقيه رجال آن روايت، ثقهاند».[13]
موقعيت مسجد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مورخان چنين گزارش کردهاند که مسجد بنيقريظه در جهت شرقي مسجد فضيخ و در جهت جنوبي مشربه ام ابراهيم است. در حال حاضر، بين بيمارستان الزهرا و بيمارستان ملي، بر سر راهي واقع شده است که از خيابان علي بن ابيطالب٧ (خيابان عوالي) جدا ميشود و آن را به خيابان امير عبدالمجيد (خيابان حزام سابق.) وصل ميکند. کسي که به سمت آن مسجد حرکت کند، مدخلي سمت راستش ورودي را به فاصله 45/1 متر مشاهده ميکند. در آن ورودي مسجد به وضوح در فاصله سيصد متري به چشم ميخورد.
ويژگيهاي ساختمان مسجد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
اين مسجد از يک رواق و يک صحن تشکيل شده است. با سنگ بازالت (سياهرنگ) ساخته شده است. رواقش از لحاظ فضا، به پنج فضاي خالي تقسيم ميشود که هر يک از آنها با گنبدي گِرد پوشانده شده است. ديوارها و گنبدها با گچ سفيد و آهک سفيد پوشيده شدهاند. ديوارهاي مسجد با کنگرههايي نيمدايرهاي تزئين شده است.[14]
در چهاردهم ربيعالاول 1418 هجري، به زيارت اين مسجد مشرف شدم. طول آن 22 در 22 متر است. ساختمانش به شکل مربع است. مساحت آن 2/484 متر است. در آن نمازهاي پنجگانه برگزار ميشود.
نماز پيامبر٩ در اين مسجد[ویرایش | ویرایش مبدأ]
علي بن ابيرافع نقل کرده است: «پيامبر9 در منزل زني روستايي نماز خواند. آن منزل، وارد زمين مسجد بنيقريظه شد. آن مکاني که پيامبر9 در آن نماز خواند، شرق مسجد بنيقريظه کنار منارهاي قرار دارد که ويران شده است».[15]
ابن نجار ميگويد: «عمر بن عبدالعزيز اين مسجد را بنا کرد و خانهاي را که پيامبر٩ واردش شده و در آن نماز خوانده بود، وارد زمين مسجد کرد».[16]
هيتمي ميگويد: «پيامبر9 در خانه زني نماز خواند که وليد بن عبدالملک، زماني که مسجد را ساخت، آن را وارد زمين مسجد کرد».[17]
ازاينرو سمهودي ميگويد: «شايسته است که در مسجد بنيقريظه، کنار منارهاي که در شرق مسجد است، نماز خواند؛ زيرا آنجا مکانِ خانهاي است که پيامبر9 در آن نماز خواند».[18]
ابوسعيد خدري ميگويد:
اهالي بنيقريظه با داوري سعد بن معاذ تسليم شدند و حلقه محاصره را شکستند. پيامبر9 شخصي را دنبال معاذ فرستاد. معاذ را سوار بر الاغي که پالاني از پوست خرما روي آن بود، آوردند. وقتي سعد نزديک مسجد شد، پيامبر9 فرمود: «به احترام سرورتان بايستيد و تسليم شويد». به سعد گفتند: «بنيقريظه با داوري تو تسليم شدهاند و حلقه محاصره را شکستهاند». سعد گفت: «من درباره آنها اينگونه داوري ميکنم که جنگجويانشان کشته شوند، خانوادههايشان اسير، و اموالشان تقسيم گردد». پيامبر9 فرمود: «در مورد آنها بر اساس حکم خداوند و رسولش قضاوت کردي». شايد هم فرمود: «بر اساس حکم پادشاهان قضاوت کردي».[19]
ابن حجر ميگويد: «گفته شده است مراد از مسجد، همان مسجدي است که پيامبر9 آن را براي نماز خواندن در ديار قبيله بنيقريظه در زمان محاصره آنها آماده کرده بود. مقصود از آن، مسجد پيامبر٩ در مدينه نيست».[20]
مسجد بنيقريظه در گذر تاريخ[ویرایش | ویرایش مبدأ]
ابن نجار و مطري در گزارش خود آوردهاند که عمر بن عبدالعزيز اين مسجد را هنگام حکومتش بر مدينه منوره (در فاصله سالهاي87 ـ 93) در مکاني بنا کرده است که پيامبر9 هنگام غزوه بنيقريظه در آن نماز خواند.[21]
ابن شبه (م.262ق.) اين مسجد را از مساجدي آورده که پيامبر9 در آن نماز خوانده است. او رواياتي را ذکر ميکند که نشاندهنده همين مطلب هستند.[22]
ابن نجار (م.643ق.) اينگونه مشخصات آن مسجد را ذکر کرده است: «اين مسجد همچنان در عوالي باقي مانده است. مسجدي بزرگ است. به سبک مسجد قبا ساخته شده است. اطراف آن بوستانها، مزارع و مشربه ام ابراهيم قرار گرفته است».[23]
مطري (م.741ق.) ميگويد:
مسجد بنيقريظه در شرق مسجد شمس (فضيخ)، با مقداري فاصله، در ناحيه حره شرقي، نزديک درِ باغي واقع شده که اکنون به باغ حاجزه معروف است. اين باغ، وقف فقراست و ميان خانههاي ويرانشدهاي قرار گرفته که برخي از آنها خانههاي قبيله بنيقريظه در شمال درِ باغ حاجزه است. شماري از مردم عاليه هم در آن اطراف زندگي ميکنند. بناي مسجد، بنايي زيباست که به سبک مسجد قبا ساخته شده است. طول آن 45 ذراع، و عرضش هم همين مقدار است. عمر بن عبدالعزيز، والي وقت وليد بن عبدالملک در مدينه، آن مسجد را همزمان با بناي مسجد قبا به دستور خليفه وقت، وليد بن عبدالملک، ساخته است.[24]
زين مراغي (م.816ق.) سخن مطري را درباره اين مسجد تکرار کرده است.[25]
فيروزآبادي (م.817 ق.) از اين مسجد اينگونه سخن ميگويد:
مسجد بنيقريظه در شرق مسجد شمس (فضيخ)، با مقداري فاصله، در ناحيه حره شرقي، نزديک درِ باغي است که اکنون به باغ حاجزه معروف است. اين باغ، وقف شماري از مردم عاليه است. طول آن مسجد 45 ذراع، و عرضش هم همين مقدار است.[26]
خوارزمي (م.827 ق.) ميگويد: «مسجد بنيقريظه در شرق مسجد فضيخ واقع شده و معماري آن به سبک مسجد قباست».[27]
ابوالبقاء مکي (م.854 ق.) ميگويد: «اين مسجد همچنان در عوالي باقي مانده است. در شرق مسجد الشمس قرار گرفته است و با آن فاصله دارد».[28]
سخاوي (م.902ق.) نيز ميگويد: «مسجد بنيقريظه در شرق مسجد شمس (فضيخ) قرار گرفته است. با آن فاصله دارد و نزديک ناحيه حره شرقي است».[29]
سمهودي اين مسجد را چنين توصيف کرده است:
اين مسجد، امروز به همان شکلي است که مطري آن را بيان کرده است. اندازهگيرياش را درستآزمايي کردم. از جهت قبله تا سمت شامياش، 44 ذراع و ربع است. اندازهاش از جهت شرق تا غرب، 43 ذراع است. شاهين جمالي،[30] شيخ حرم نبوي، ديوار شمالياش را سال 893 هجري بازسازي کرد.[31]
وي در کتاب خلاصة الوفاء ميگويد:
مسجد بنيقريظه، نزديکي حره شرقي، نزديک درِ باغي است که اکنون به باغ حاجزه معروف است. طول آن تقريباً همان مقداري است که مطري گفته است؛ يعني از جهت قبله تا سمت شامياش، 44 ذراع و ربع است. اندازهاش از جهت شرق تا غرب نيز همين مقدار است.[32]
احمد عباسي در قرن يازدهم هجري ميگويد:
مسجد بنيقريظه در شرق مسجد شمس (فضيخ)، با مقداري فاصله، در ناحيه حره شرقي، نزديک درِ باغي است که اکنون به باغ حاجزه معروف است. اين باغ، وقف فقيران عاليه است. ... تصميم گرفتم آن را اندازهگيري کنم. طول و عرضش 45 ذراع بود. مسجد يادشده مربعشکل است. اطراف آن مقبرهاي در انتهاي عوالي قرار گرفته است.[33]
ابوسالم عياشي در سفرنامهاش به سال 1073 هجري/ 1662 ميلادي از اين مسجد صحبت کرده، ميگويد:
از آنها مسجد بنيقريظه است که در ناحيه حره شرقيشان، نزديک درِ باغي است که در آنجا قرار گرفته است. اين مسجد کنار ويرانههاي خانههاي قبيله بنيقريظه است که در شمالِ آن باغ است. دژ زبير بن باطا داخل اين مسجد است.[34]
ابراهيم عباس صديقي (م.1300ق.) ميگويد: «مسجد بنيقريظه در عوالي، نزديک درِ باغي است که امروزه به حاجز معروف شده است».[35]
ابراهيم رفعت، که سال 1318 هجري به زيارت مدينه منوره اقدام کرده است، ميگويد: «مسجد بنيقريظه در شرق مسجد فضيخ، با مقداري فاصله از آن، نزديک ناحيه حره شرقي است».[36]
اشارهاي مهم[ویرایش | ویرایش مبدأ]
سيدغالي محمد شنقيطي در کتابش چنين آورده است: «مسجد بنيقريظه از ميان رفته است. امروزه در محل آن، ساختمان فعلي سازمان حِسْبه (هيئت امر به معروف) در ناحيه حره شرقي قرار دارد».[37] شايد چنين اظهار نظري از غالي محمد شنقيطي نشاندهنده نوعي سهلانگاري و رفتار سطحي با اين موضوع باشد؛ زيرا مورخان در اين نکته همعقيدهاند که مسجد بنيقريظه ميان مسجد بنينضير و مسجد مشربه ام ابراهيم است. از طرف ديگر، مشربه ام ابراهيم سمت شمالي مسجد بنيقريظه است.[38] از آنجا که محل مشربه ام ابراهيم روشن است، مسجد بنيقريظه بايد سمت جنوبي آن باشد؛ اما ساختمان هيئت امر به معروف و نهي از منکر، سمت جنوبي مشربه ام ابراهيم نيست تا در موقعيت مسجد بنيقريظه باشد.
شايد چنين سهلانگاري و رفتار سطحي با اين موضوع، ناشي از سهلانگاري همه مورخان معاصر در زمينه تعيين موقعيت مسجد فضيخ باشد. در ادامه، پژوهش مختصري را در اين زمينه بر اساس نظرات مورخان ميآوريم.
پژوهشي درباره تعيين مکان مسجد فضيخ و مسجد بنيقريظه[ویرایش | ویرایش مبدأ]
مورخان سدههاي پيشين در زمينه تعيين موقعيت هر يک از مساجد فضيخ و بنيقريظه با يکديگر همعقيده هستند که مسجد فضيخ، کوچک است و در جهت شرقي مسجد قبا قرار گرفته و مسجد بنيقريظه، بزرگ است و در جهت شرقي مسجد فضيخ، نزديک باغ حاجزه است. نويسندگان معاصر در اين زمينه اختلاف نظر دارند؛ طوريکه بعضي از آنها اسم مسجد فضيخ را بر مسجد بنيقريظه ميگذارند.[39] نميدانم لوحهاي که نام مسجد فضيخ را بر آن نوشتهاند، بر اساس عقيده اين نويسندگان، روي مسجد بنيقريظه نصب شده است يا اينکه آنها بر اساس اين لوحه، اين نظريه را دادهاند.
در ادامه اين پژوهش ميکوشيم مکان مسجد فضيخ و مسجد بنيقريظه و موقعيتشان را بر اساس سخنان مورخان سدههاي پيشين و سدههاي معاصر و بررسي ميداني تعيين کنيم. طوري که در لابهلاي سخنان آنها درباره اين دو مسجد ميبينيم، آنها در نکات زير همعقيده هستند؛ با اين توضيح که ما در بررسي اين نظرات، مسجد فضيخ (حقيقي) را مسجد شماره 1 و مسجد بنيقريظه (حقيقي که امروزه به مسجد فضيخ معروف شده است) را مسجد شماره 2 ناميدهايم. اکنون نکات به دست آمده از نظرات مورخان سدههاي پيشين و سدههاي معاصر ميآيد:
اولاً مورخان سدههاي پيشين با يکديگر همعقيدهاند که مسجد فضيخ در جهت شرقي مسجد قباست و مسجد بنيقريظه در شرق مسجد فضيخ، با مقداري فاصله از آن، قرار گرفته است.
پس معلوم شد که مسجد فضيخ، بين مسجد قبا و مسجد بنيقريظه است. اين مطلب نشان ميدهد که مسجد شماره 1، که نزديکي مسجد قبا و شرق آن قرار دارد، مسجد فضيخ است و مسجد شماره 2، که شرق مسجد فضيخ، با مقداري فاصله از آن، قرار گرفته است، مسجد بنيقريظه است.
ثانياً مورخان سدههاي پيشين با يکديگر همعقيدهاند که مسجد فضيخ روي زميني مرتفع قرار گرفته است. رازي گفته است: «نشز بر وزن فلس، عبارت است از مکاني مرتفع از زمين».[40]
بر زائر اين دو مسجد پوشيده نيست که اين ويژگيها با مسجد شماره 1 همخواني دارد و با مسجد شماره 2 همخواني ندارد.
ابراهيم عياشي نيز پس از بازديدش از مکان آن مساجد، اين مسئله را به روشني بيان ميکند و ميگويد: «مسجد بنينضير دقيقاً با همان ويژگيهايش، که به اندازه قامت انسان ارتفاع دارد، امروزه موجود است. روي تپهاي است که وسط محوطه قرار گرفته است».[41]
ثالثاً از ميان مورخان سدههاي پيشين، مطري (م. 741ق.) در لابهلاي سخنانش درباره مسجد فضيخ ميگويد: «آن مسجد، مسجدي کوچک است».[42] مراغي (م. 816 ق.) ميگويد: «مسجد فضيخ، مسجد بسيار کوچکي است».[43] سمهودي (م. 911ق.) گفته است: «اين مسجد، مربعيشکل است. اندازه آن از شرق تا غرب، يازده ذراع است. از جهت قبله تا جهت شامياش نيز همين مقدار است».[44] عباسي (م.قرن يازده ق.) نيز ميگويد: «مسجد فضيخ، مسجد کوچکي است».[45] ابوسالم عياشي در سفرنامهاش به سال 1073 هجري ميگويد: «آن مسجد، مسجدي کوچک است».[46] فيروزآبادي (م.817ق.)،[47] خوارزمي (م. 827ق.)،[48] ابوالبقاء مکي[49] (م.854 ق.) و عبدالحق دهلوي[50] نيز همين مطلب را ذکر کردهاند.
از سوي ديگر مورخان سدههاي پيشين و معاصر با يکديگر همعقيدهاند که مسجد بنيقريظه، مسجدي بزرگ و مربعيشکل است که طول آن 45 ذراع، و عرضش نيز همين مقدار است. ابن نجار، مطري، فيروزآبادي، سمهودي، احمد عباسي، و ابراهيم عباس الصديقي اين مطلب را به روشني آوردهاند.
به اين ترتيب، مساحت مسجد فضيخ آشکار ميشود. همچنين مشخص ميگردد که آن مسجد، مسجدي کوچک است. اين ويژگي با مسجد شماره 1 همخواني دارد. همچنين مساحت مسجد بنيقريظه نيز آشکار، مشخص ميشود که آن مسجد، مسجدي بزرگ است. اين ويژگي نيز با مسجد شماره 2 همخواني دارد.
آنچه مطالب پيشگفته را تأييد ميکند، اين است که من اين مسجد را در چهاردهم ربيعالاول 1418 هجري اندازه گرفتم. مشاهده کردم آن مسجد، مربعيشکل است و همان طول و عرضي را دارد که مطري و مورخان پس از او بيان کردهاند؛ يعني طول و عرض آن مسجد، 45 ذراع در 45 ذراع است که معادل نزديک 22 متر در 22 متر است.
رابعاً سمهودي، عباسي، عياشي، فيروزآبادي و ابراهيم عباس صدقي در اين زمينه با يکديگر همعقيدهاند که مسجد بنيقريظه نزديک درِ باغي است که به حاجزه معروف است. در اين زمينه، هيچ اختلاف نظري بين مورخاني که درباره آثار مدينه منوره تاريخنگاري کردهاند، وجود ندارد. اين ويژگي با مسجد شماره 2 سازگاري دارد؛ بهگونهايکه حاجزه از سدههاي گذشته تا کنون نزد ساکنان اين منطقه، به مجاورت اين مسجد معروف است. از طرف ديگر، ثابت شد که مسجد شماره 2 همان مسجد بنيقريظه است. ابراهيم عياشي، که از مورخان سدههاي ميانه است، پس از اينکه شکل اين مسجد را ميآورد، اين مطلب را به روشني بيان ميکند و ميگويد: «اين، مسجد بنيقريظه است که در جنوب شرقي مدينه، نزديک درِ باغ حاجزه قرار دارد. حاجزه در جهت غربي و جنوبي آن قرار ميگيرد».[51]
علي حافظ، که از مورخان سدههاي ميانه است، درباره باغ حاجزه صحبت ميکند (هرچند در تعيين مکان مسجد دقيق نبوده است؛ زيرا مسجد فضيخ و باغ حاجزه را يکجا با هم آورده و يکي فرض کرده است) و درباره مسجد فضيخ ميگويد: «و در مجاور مسجد فضيخ، باغي است که از سدههاي گذشته تا امروز به حاجزه معروف است».[52]
خامساً مورخان سدههاي ميانه و معاصر در اين زمينه همعقيدهاند که مسجد فضيخ در حاشيه وادي، روي زميني مرتفع است. در ادامه، عين گفتههاي مورخان سدههاي ميانه در اين مورد آورده ميشود:
مراغي (م.816 ق.) ميگويد: «مسجد فضيخ در حاشيه وادي، روي زميني مرتفع است».[53]
سخاوي (م.902ق.) ميگويد: «مسجد فضيخ، مسجدي کوچک است. در شرق مسجد قبا در حاشيه وادي قرار دارد».[54]
سمهودي (م.911ق.) نيز ميگويد: «مسجد فضيخ، مسجدي کوچک است. در شرق مسجد قبا در حاشيه وادي است».[55]
در قرن يازدهم هجري، احمد عباسي عين سخن سمهودي را تکرار ميکند و درستي آن را تقويت ميکند.[56]
ابوسالم عياشي در سفرنامهاش به سال 1073 هجري، درباره اين موضوع چنين ميگويد: «مسجد فضيخ، در شرق مسجد قبا در حاشيه وادي است».[57]
ابراهم عياشي (م.1400ق.) موقعيت مسجد فضيخ را در اين وادي مشخص ميکند و ميگويد: «مسجد بنينضير در محوطه بزرگي از آن در ابتداي امتداد وادي مذينب تا آبراهه وادي بطحان قرار ميگيرد».[58]
اين مطلب که منازل قبيله بنينضير نيز در دره مذينب قرار داشتهاند و آنان اولين کساني بودهاند که اين منطقه را کندهاند، صحت اين ادعا را تأييد ميکند.[59]
شيخمحمد طيب الانصاري (م.1363ق.) ميگويد: «مسجد فضيخ در گوشه برخي چهارديواريهاي ويرانشده در ناحيه وادي است».[60]
اين ويژگي با مسجد شماره1 همخواني دارد و با مسجد شماره 2 همخواني ندارد؛ زيرا دور از وادي مذينب قرار گرفته است و در ناحيه وادي قرار ندارد.
سادساً مورخان سدههاي ميانه در اين زمينه همعقيدهاند که مسجد فضيخ در شرق مسجد قبا و نزديک آن است. همچنين در اين زمينه نيز همعقيده هستند که مسجد بنيقريظه در شرق مسجد فضيخ و با مقداري فاصله از آن قرار گرفته است. معلوم است که ويژگي قرار گرفتن در نزديکي مسجد قبا با مسجد شماره 1 همخواني دارد و ويژگي داشتن مقداري فاصله با مسجد فضيخ با مسجد شماره 2 همخواني دارد. گفته محمد کبريت الحسيني (م.1070ق.) نيز درستي ادعاي پيشگفته را تأييد ميکند؛ زماني که مسافت بين مسجد قبا و مسجد فضيخ را مشخص ميکند و ميگويد: «اما مسجد شمس، که امروزه به مسجد فضيخ معروف است، در نيم مايلي جهت شرقي مسجد قباست».[61]
محمد محزون، که از مورخان سدههاي ميانه است، ميگويد: «مسجد فضيخ حدود هفتصد متر با مسجد قبا فاصله دارد».[62]
اين ويژگي دقيقاً با مسجد شماره 1، که همان مسجد فضيخ است، همخواني دارد؛ ولي مسجد شماره 2 از آنجا که خيلي بيشتر از نيم مايل با مسجد قبا فاصله دارد، اين ويژگي با آن همخواني ندارد؛ ازاينرو درست نيست که آن مسجد، مسجد فضيخ ناميده شود. آن مسجد فقط مسجد بنيقريظه است. خداوند به درستي اين مطلب آگاهتر است.
[1]. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج7، ص412.
2. بنيقريظه، نام قبيلهاي يهودي است. وقتي يهوديها به يثرب رسيدند، قريظه در عاليه، که مشرف به وادي مذينب و مهزور است، ساکن شدند. کوه کوچکي در شرق عوالي وجود دارد که قريظه ناميده ميشود. منازل قريظه در آنجا قرار داشت. وقتي پيامبر٩ به مدينه آمد، با آنها پيمان بست؛ ولي آنها به پيمان خود پايبند نبودند. هميشه مکر و نيرنگ ميکردند؛ ازاينرو، پيامبر٩ با آنها جنگيد. (بلادي، معجم قبائل الحجاز، ص422)
1. نام او سعد بن عبادة بن دليم بن حارثه (رئيس قبيله خزرج) است. او در عقبه مشارکت کرده است. وي در زمان جاهليت مينوشت. خوب تيراندازي و شنا ميکرد. او در غزوات، پرچمدار انصار بود. از بيعت با ابوبکر سر باز زد. از مدينه خارج شد و سال 15هجري در حوران سرزمين شام از دنيا رفت. گفته شده او پس از اين سال وفات کرده است. (ابن قتيبه، المعارف، ص259؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج3 ص475)
2. نامش خوات بن جبير انصاري است. او صحابي بود. گفته شده که او در غزوه بدر مشارکت داشته است. او سال 40 هجري يا پس آن، در سن 74 سالگي از دنيا رفت. (ابن حجر عسقلاني، تقريب التهذيب، شرح حال شماره 1759)
[5]. بخاري، صحيح البخاري، کتاب مغازي، باب مرجع النبي من الأحزاب؛ ابن سعد، الطبقات الکبري، ج2 ص71؛ ابن حنبل، المسند، ج6، ص141؛ ابن هشام، السيرة النبوية، ج3، ص705.
[6]. احزاب: 26و27.
[7]. قرطبي، تفسير قرطبي، ج14، ص161.
[8]. «أکحل»، به معناي رگ دست يا رگ حيات است. گفته شده است: نگو عرق اکحل (رگ اکحل)؛ زيرا خود کلمه اکحل به معناي رگ است (فيروزآبادي، القاموس المحيط، ماده «ک ح ل»)
[9]. «صياصي»، به معناي حصن (دژ و قلعه) است. (رازي، مختار الصحاح، ماده «ص ي ص»)
[10]. مترجم درباره اين داستان تحقيق کرده است؛ زيرا با وجود آنکه اين گزارش در منابع مختلف حديثي و تاريخي به روشني بيان شده است، عبارت نقلشده در متن عربي کتاب، دچار ابهام بود؛ ازآنرو که مؤلف به برش عبارات و جملات اقدام کرده بود. اصل اين ماجرا در گزارشهاي تاريخي به اين شکل ذکر شده است: «فلما رجع رسول الله9 من الخندق وضع السلاح واغتسل، فأتاه جبريل7 وهو ينفض رأسه من الغُبار، فقال…:»؛ «زماني که رسولالله٩ از خندق بازگشت، سلاح خود را بر زمين گذاشت و غسل کرد. در اين هنگام، جبريل٧ درحاليکه گرد و غبار را از سرش پاک ميکرد، نزد ايشان آمد و گفت...». حال آنکه مؤلف فقط به آوردن اين عبارات، بسنده کرده است که همين کمدقتياش باعث ابهام و اشکال در دريافت مفهوم گزارش شده است: «فجاء جبرئيل7 و إن علي ثناياه لبقع الغبار»؛ «جبرئيل٧ آمد، درحاليکه روي سرش تکههايي از گرد و غبار بود». (مترجم)
1. نام او دحية بن خليفة بن عامر بن فروة بن فضالة بن امريء القيس کلبي است. او زيباترين چهره را بين مردم داشت. زود اسلام آورد. پيامبر٩ او را به عنوان فرستاده خويش نزد قيصر (پادشاه روم) فرستاد. ايشان شبيه جبرئيل بود. دحيه تا دوره خلافت معاويه در قيد حيات بود. (ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج3، ص206و207؛ ابن قتيبه، المعارف، ص329)
2. نام او ابولبابة بن عبدالمنذر انصاري مدني است. کنيهاي که به او داده شده، به خاطر دخترش است که به او لبابه گفته ميشد. دخترش همسر زيد بن خطاب بود. اسم ابولبابه، بشير بن عبدالمنذر بود. گفته شده نامش رفاعة بن عبدالمنذر نيز بوده است. وي به بدر رفت. پيامبر٩ او را از روحا آورد و در مدينه به کار گرفت. در فتح مکه به همراه او پرچمي از قبيله بنيعمرو بن عوف بود. وي يکي از نقيبان شب عقبه بود. وي در زمان خلافت علي٧ درگذشت. گفته شده که او پس از سال 50 هجري درگذشته است. (ابن قتيبه، المعارف، ص325؛ ابن حجر عسقلاني، تهذيب التهذيب، ج12، ص214)
[13]. هيثمي، مجمع الزوائد، ج6، ص138.
[14]. لمعي مصطفي، المدينة المنورة و تطورها العمراني، ص203.
[15]. ابن شبه نميري، تاريخ المدينة المنورة، ج1، ص70.
[16]. ابن نجار، أخبار مدينة الرسول، ص116.
[17]. ابن حجر هيثمي، حاشية الهيثمي علي الإيضاح، ص457.
[18]. سمهودي، وفاء الوفا، ج3، ص823.
[19]. بخاري، صحيح بخاري، کتاب المغازي، باب مرجع النبي من الاحزاب ومخرجه الي بنيقريظه، کتاب64، حديث شماره 4121.
[20]. ابن حجر عسقلاني، فتح الباري، ج7، ص412.
[21]. ابن نجار، أخبار مدينة الرسول٩، ص116؛ مطري، التعريف بما آنست الهجرة، ص45.
[22]. ابن شبه نميري، تاريخ المدينة المنورة، ج1، ص70.
[23]. ابن نجار، أخبار مدينة الرسول٩، ص116.
[24]. مطري، التعريف بما آنست الهجرة، ص45.
[25]. مراغي، تحقيق النصرة، ص137.
[26]. فيروزآبادي، المغانم المطابة في معالم طابة (مخطوط)، ص216.
[27]. خوارزمي، إثارة الترغيب والتشويق (مخطوط)، ص139.
[28]. مکي، البحر العميق في المناسک (مخطوط)، ورقة رقم 158.
[29]. سخاوي، التحفة اللطيفة، ج1، ص70.
[30]. نامش شاهين جمالي است. او سال 838 هجري/ 1434 ميلادي متولد شد. عمارتهاي سلطان را در جده ساخت. سپس بر عمارت مسجدالحرام نظارت کرد. نيابت ولايت جده را بر عهده گرفت. پس از آن، سررئيس خادمان مسجد نبوي شريف در فاصله سالهاي 891 تا 903 هجري شد. او بعضي آثار تاريخي مدينه منوره را نوسازي کرد. (سخاوي، الضوء اللامع، ج3، ص293)
[31]. سمهودي، وفاء الوفا، ج3، ص825.
[32]. سمهودي، خلاصة الوفاء، ص382.
[33]. عباسي، عمدة الاخبار، ص172 -173.
[34]. عياشي، المدينة المنورة في رحلة العياشي، ص111.
[35]. صديق، المناهل الصافيه العذبه، ص63.
[36]. باشا، مرآة الحرمين الشريفين، ج1، ص419.
[37]. شنقيطي، الدر الثمين، ص148.
[38]. سيدغالي محمد شنقيطي در صفحه 149 از کتابش به اين موضوع اعتراف کرده است.
[39]. ر.ک: عباسي، آثار المدينة المنورة، ص141؛ خياري، تاريخ معالم المدينة المنورة قديماً و حديثاً، ص123؛ شنقيطي، الدر الثمين، ص140.
[40]. رازي، مختار الصحاح، ص275.
[41]. عياشي، المدينة المنوره بين الماضي و الحاضر، ص30.
[42]. مطري، التعريف بما آنست الهجرة، ص45.
[43]. مراغي، تحقيق النصرة، ص137.
[44]. سمهودي، وفاء الوفا، ج3، ص82.
[45]. عباسي، عمدة الاخبار، ص171.
[46]. عياشي، المدينة المنورة في رحلة العياشي، ص111.
[47]. فيروزآبادي، المغانم المطابة، ص215.
[48]. خوارزمي، إثارة الترغيب والتشويق، ص139.
[49]. مکي، البحر العميق، ص158.
[50]. دهلوي، جذب القلوب، ص142.
[51]. عياشي، المدينة المنورة بين الماضي والحاضر، ص39.
[52]. حافظ، فصول من تاريخ المدينة المنورة، ص144.
[53]. مراغي، تحقيق النصرة، ص137.
[54]. سخاوي، التحفة اللطيفة، ج1، ص70.
[55]. سمهودي، خلاصة الوفاء، ص380.
[56]. عباسي، عمدة الاخبار، ص171.
[57]. عياشي، المدينة المنورة في رحلة العياشي، ص111.
[58]. عياشي، المدينة المنورة بين الماضي و الحاضر، ص30.
[59]. عباسي، آثار المدينة المنورة، ص234.
[60]. عباسي، عمدة الاخبار، ص170.
[61]. حسيني، الجواهر الثمينة في محاسن المدينة، ص222.
[62]. عياشي، المدينة المنورة في رحلة العياشي، ص111.