در حال ویرایش کاربر:Seyedjavad/کارها
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== ابرهه == | |||
: فرمانده سپاه حبشه در تهاجم به مکه پیش از اسلام | |||
اَبرَهِه نامی حبشی است<ref>الاشتقاق، ج۱، ص۵۳۲؛ جمهرة اللغه، ج۱، ص۳۳۱، «بره».</ref> که عربها از آن استفاده نکردهاند.<ref>المعرب، ص۱۶.</ref> گروهی نیز با بیان ریشه سه حرفی «ب ر ه» برای این واژه، آن را عربی میدانند و معنایش را سفیدی چهره و آشکار شدن و بیانکردن دانستهاند.<ref>العین، ج۴، ص۴۹؛ تهذیب اللغه، ج۶، ص۱۵۸، «بره».</ref> | |||
ابرهه از فرمانروایان یمن و صاحب فیل یاد شده در قرآن و حملهکننده به مکه بوده است. در برخی منابع، نام او ابرهة بن صباح<ref>الاغانی، ج۱۷، ص۳۰۴؛ معجم البلدان، ج۳، ص۵۳؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۱۶، «ب ر ه».</ref> و در برخی دیگر اَبرهة بن أشرَم<ref>تفسیر مقاتل، ج۴، ص۸۴۷؛ سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۱۴.</ref> بیان شده است. اما بیشتر مورخان و سیرهنویسان نام صحیح او را ابرهة الاشرم با کنیه ابو یکسُوم یاد کردهاند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۹؛ تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۶؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۶۷.</ref> به گفته جوهری در صحاح و دیگران، ابرهة بن صباح شخصی غیر از ابرهه معروف و از بزرگان یمن و فردی عالم و بخشنده بوده است.<ref>الصحاح، ج۶، ص۲۲۲۷، «بره»؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲،ق اول، ص۲۹۱.</ref> ابرهه معروف، فردی حبشی<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۱۹۱.</ref>، کوتاه قد، بریدهبینی (اشرم)، بسیار مکار و حیلهگر<ref>تهذیب اللغه، ج۱۱، ص۲۴۷؛ لسان العرب، ج۲، ص۴۳۴؛ ج۱۲، ص۳۲۱، «شرم».</ref> و دارای دو فرزند به نامهای یکْسوم و مسروق بوده که پس از او پادشاه شدند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۶۹؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۷۶.</ref> | |||
در | فرمانروایی: در گزارشهای تاریخی با تفاوتهایی اندک، درباره فرمانروایی ابرهه آمده که پادشاه حبشه برای گسترش مسیحیت و جلوگیری از ستم پادشاه یهودی یمن، ذونَواس، به مسیحیان، لشکری ۰۰۰/۷۰ نفری به فرماندهی اَریاط روانه یمن کرد که ابرهه معروف به اشرم نیز در لشکر وی بود. اریاط بر ذونواس پیروز شد و یمن را تصرف کرد و یهودیان را کشت و اموالشان را تصرف کرد.<ref>الاخبار الطوال، ص۶۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۱۹۹-۲۰۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۵.</ref> | ||
اریاط چندین سال در آنجا حکومت کرد. سپس ابرهه اشرم با او به نزاع برخاست<ref>تفسیر ابن کثیر، ج۸، ص۴۵۹.</ref> و حبشیان دو دسته شدند: دستهای با اریاط و دستهای دیگر با ابرهه همراه شدند و برای جنگ در برابر یکدیگر ایستادند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۰۰.</ref> در آغاز جنگ، اریاط پیشدستی کرد و با نیزه بر بینی ابرهه زد و بینی او بریده شد. از این رو، وی اشرم نامیده شد<ref>العین، ج۶، ص۳۶۱، «ش ر م»؛ الکامل، ج۱، ص۴۳۲.</ref>؛ اما سرانجام ابرهه توانست با نیرنگ و خدعه بر اریاط پیروز شود.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۰- ۶۱.</ref> در نتیجه این پیروزی، وی خود را پادشاه یمن معرفی کرد و مردم را به اطاعت خود درآورد<ref>الطبقات، ج۱، ص۷۳.</ref> و کشتار و ویرانی بسیار به بار آورد و هیچ سهمی از غنایم نزد نجاشی نفرستاد.<ref>طبقات ناصری، ج۱، ص۱۸۵.</ref> | |||
نجاشی از این کار ابرهه، بسیار خشمگین شد و به مسیح سوگند یاد کرد که وی را بکشد.<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۵۲؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۸۵.</ref> ابرهه از خشم نجاشی بیم ورزید و هدیهها و اموال بسیاری نزد وی فرستاد و در نامهای از او یاری خواست و تقاضای مهربانی و بخشش کرد و از رفتاری که با اریاط کرده بود، پوزش خواست. نجاشی او را بخشید و پادشاهی یمن در دست ابرهه ماند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۰.</ref> | |||
انگیزههای هجوم: ابرهه پس از چند سال حکومت بر یمن، قدرتی فراوان به دست آورد.<ref>الکامل، ج۱، ص۴۳۲-۴۳۳.</ref> بر پایه روایتهای تاریخی، وی در موسم حج، مردم را در حال سفر به سوی مکه برای انجام حج دید و درباره خانه کعبه جویا شد.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۶؛ المنتظم، ج۲، ص۱۲۷.</ref> آنگاه برای دفاع از آیین خود یعنی مسیحیت<ref>الطبقات، ج۱، ص۷۳.</ref> و نیز برای خشنودی نجاشی<ref>تاریخنامه طبری، ج۲، ص۷۱۱.</ref> تصمیم گرفت در صنعا کلیسایی بنا نهد تا مردم از حج مکه دست بکشند و به سوی آن کلیسا حج بگزارند.<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۱۹۳-۱۹۴؛ زین الاخبار، ص۴۵۳.</ref> | |||
او این کلیسا را قُلَّیس<ref>لسان العرب، ج۶، ص۱۸۰، «قلس».</ref> نام نهاد.<ref>المنمق، ص۷۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۶۷.</ref> در وصف آن گفتهاند: در زیبایی، بزرگی، نقش و نگار، رنگآمیزی و دیگر آرایهها در یمن بیمانند بود. قبایل عرب با شنیدن این خبر، خشمگین شدند.<ref>الاصنام، ص۴۶-۴۷.</ref> مردی از نسأه، قومی که ماههای حلال و حرام را جا به جا میکردند<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳-۴۵.</ref> از بنیفقیم<ref>امتاع الاسماع، ج۴، ص۸۱.</ref> و نیز مردی دیگر از بنیمالک<ref>تفسیر سمعانی، ج۶، ص۲۸۳؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۱.</ref> راهی کلیسای قلّیس شدند و آنجا را آلوده کردند.<ref>الکامل، ج۱، ص۴۴۲؛ تفسیر الجلالین، ص۶۰۴.</ref> در گزارشی دیگر آمده که گروهی از عربها نزدیک آن کلیسا آتش افروختند و باد آتش را به سوی معبد برد و آن را سوزاند.<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۶؛ طبقات ناصری، ج۱، ص۱۸۶.</ref> | |||
ابرهه با آگاهی از این ماجرا، از عامل آن جویا شد و چون به او گفتند: مردی از مکیان بوده است، گفت: با این کار، خواستهاند مرا تحقیر کنند. سپس به مسیح سوگند یاد کرد که کعبه آنان را ویران کند تا دیگر کسی برای حج به مکه نرود.<ref>المعارف، ص۶۳۸؛ التبیان، ج۱۰، ص۴۱۰.</ref> هدف دیگر این تهاجم را گسترش سلطه و نفوذ پادشاهی حبشه و تسلط بر سرزمینهای شمالی عربستان مانند مکه دانستهاند.<ref>المفصل، ج۳، ص۵۰۷؛ پرتوی از قرآن، ج۴، ص۲۶۰.</ref> | |||
حمله به مکه: ابرهه در نامهای به نجاشی، او را از این ماجرا آگاه کرد و از وی خواست تا فیل بزرگ و نیرومندش موسوم به محمود<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۶؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۲۴؛ تفسیر الجلالین، ص۶۰۴.</ref> را برای حمله به مکه بفرستد و او نیز پذیرفت.<ref>التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۲۸۸.</ref> آنگاه ابرهه دستور بسیج لشکر و فیلها را داد. در نقلهای تاریخی، شمار آنها یک<ref>تفسیر مقاتل، ج۴، ص۸۴۸؛ الکشاف، ج۴، ص۷۹۷؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۲۴.</ref>، هشت<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۲۴-۸۲۵.</ref>، دوازده<ref>جوامع الجامع، ج۴، ص۵۳۸؛ روض الجنان، ج۲۰، ص۴۰۸؛ جلاء الاذهان، ج۱۰، ص۴۴۶.</ref>، سیزده<ref>الکامل، ج۱، ص۴۴۲.</ref> رأس فیل و حتی بسیار بیش از این یاد شده است<ref>الکشاف، ج۴، ص۷۹۷؛ التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۲۸۸.</ref> که مبالغهآمیز به نظر میرسد. وی با لشکری ۰۰۰/۷۰ نفری به راه افتاد و پادشاه حمیر و نفیل بن حبیب خثعمی از بزرگان یمن نیز همراهش بودند.<ref>الطبقات، ج۱، ص۷۴؛ تفسیر سمرقندی، ج۳، ص۶۱۸؛ الکامل، ج۱، ص۴۴۳.</ref> در میان راه، یکی از مردان قبیله بنیسلیم از سوی ابرهه به قبایل اطراف گسیل شد تا آنان را به حج معبد ابرهه تشویق کند. در این میان، قتل او به دست مردی از قبیله کنانه، ابرهه را بیش از پیش خشمگین ساخت و سبب شد با سرعت بیشتر به سوی مکه بشتابد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳؛ امتاع الاسماع، ج۴، ص۸۱.</ref> چون به طائف رسید، از مردم آن دیار راهنما خواست و آنان هم اسیری از قبیله هذیل به نام نفیل را که پیشتر قصد کشتنش را داشتند، نزد ابرهه فرستادند. وقتی سپاهیان به منطقه «مغمس»<ref>البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۷۱.</ref> و بر پایه گزارشی، «حب المحصب»<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۱۰۴.</ref> در شش کیلومتری مکه رسیدند، ابرهه طلایهداران لشکر خود به فرماندهی اسود بن مقصود را به مکه فرستاد. وی دارایی مردم مکه از جمله۲۰۰ شتر از عبدالمطلب بن هاشم را غارت کرد.<ref>روض الجنان، ج۲۰، ص۴۰۵؛ جلاء الاذهان، ج۱۰، ص۴۴۵؛ سیرت رسول الله، ج۱، ص۷۳-۷۴.</ref> | |||
ابرهه، حناطه حمیری را برای جستوجوی بزرگ قبیله قریش به مکه فرستاد و پیام داد که نه برای جنگ با آنان، بلکه تنها برای ویرانی خانه کعبه آمده است و اگر آنان مانع نشوند، نیازی به جنگ و خونریزی نخواهد بود.<ref>الکامل، ج۱، ص۴۴۳.</ref> حناطه پیام ابرهه را به عبدالمطلب رساند. عبدالمطلب گفت: به خدا سوگند! ما نیز نمیخواهیم با ابرهه بجنگیم. این خانه خدا و خانه ابراهیم، دوست خداست.<ref>زاد المسیر، ج۴، ص۴۹۰.</ref> اگر قرار باشد که از این خانه نگهداری شود، خدا خود از خانه و حرم خود پاسداری میکند و کسی نمیتواند بر آن تسلط یابد<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۱۲۴.</ref>؛ ولی اگر خدا بخواهد پای بیگانه را به خانه خویش باز کند، بر ما شایسته نیست تا از آن جلوگیری کنیم.<ref>البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۷؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۶۲؛ امتاع الاسماع، ج۴، ص۷۵.</ref> | |||
گفتوگوی ابرهه با عبدالمطلب: عبدالمطلب که مردی بزرگ، درشت اندام، با شکوه و زیبارو بود، برای گفتوگو با ابرهه نزد وی رفت.<ref>سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۳۹؛ جوامع الجامع، ج۴، ص۵۳۸.</ref> ابرهه ورودش را گرامی داشت و به احترام وی از تختش برخاست و به سویش رفت و او را کنار خود نشاند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵۳-۵۵۴.</ref> آنگاه از مترجم خواست که درخواستش را با او در میان بگذارد. عبدالمطلب، خواستار بازپسگیری ۲۰۰ شتری شد که از او گرفته بودند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹-۵۰.</ref> ابرهه که انتظار شنیدن چنین سخنی را نداشت، از این پاسخ دلزده شد<ref>الامالی، مفید، ص۳۱۲-۳۱۳.</ref> و گفت: آیا با من از شتران خود سخن میگویی و از خانهای که دین تو و پدرانت به آن وابسته است و من برای ویران کردنش آمدهام، چیزی نمیگویی؟<ref>الطبقات، ج۱، ص۷۴.</ref> عبدالمطلب پاسخ داد: من صاحب شتران خود هستم و خانه کعبه نیز صاحبی دارد که آن را خود پاسداری خواهد کرد.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۵۰؛ الامالی، طوسی، ص۸۱.</ref> آنگاه ابرهه دستور داد تا شترهای عبدالمطلب را به او بازپس دهند.<ref>تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۲۹۱-۲۹۲؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۱۷۲.</ref> عبدالمطلب آنها را گرفت و قربانی نمود و در حرم کعبه انفاق کرد.<ref>الکامل، ج۱، ص۴۴۴.</ref> سپس نزد قریش رفت و مردان قبیله قریش را از لشکرکشی ابرهه آگاه کرد و دستور داد که همراه وی از مکه بیرون روند و بر فراز کوهها پناهنده شوند تا از پیامدهای جنگ در امان بمانند.<ref>زاد المسیر، ج۴، ص۴۹۰-۴۹۱؛ التسهیل، ج۲، ص۵۱۳.</ref> سپس با چند تن از مردان قریش حلقهوار پیرامون کعبه گردآمدند تا خدا را بخوانند و برای شکست ابرهه از او یاری بخواهند.<ref>تفسیر مقاتل، ج۴، ص۸۴۹-۸۵۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۳۴؛ الکامل، ج۱، ص۴۴۵.</ref> | |||
در روایتی دیگر از زهری آمده است که قریش پیش از عبدالمطلب از مکه گریختند و او تا اندکی پیش از حادثه در مکه ماند و در کنار کعبه چنین مناجات کرد: پروردگارا! مردم از خانه و کاشانه خود دفاع میکنند. تو هم از سرزمین خود حمایت فرما.<ref>دلائل النبوه، ج۱، ص۸۵.</ref> | |||
سرانجام حمله به کعبه: بامدادان ابرهه برای ورود به مکه لشکریان خویش را بسیج کرد و همه وسایل را فراهم ساخت تا کعبه را ویران کند.<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۵۲؛ الکامل، ج۱، ص۴۴۵.</ref> فیل یا فیلهای لشکر در صفهای پیشین قرار داشتند؛ اما هنگامی که آن فیل بزرگ را به سوی مکه به حرکت واداشتند، در همان جا خود را بر زمین افکند و دیگر برنخاست.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۵۵.</ref> اما چون روی آن حیوان را به سوی یمن میگرداندند، به راه میافتاد و چون دوباره رویش را به سوی مکه میگرداندند، باز بر زمین مینشست و حرکت نمیکرد.<ref>سیره ابن اسحاق، ج۱، ص۴۰؛ التبیان، ج۱۰، ص۴۱۰.</ref> | |||
در این هنگام، خداوند پرندگانی مانند پرستو، موسوم به ابابیل را از سوی دریا فرستاد. هر پرنده سه سنگریزه، یکی در منقار و دو تا در دو چنگال داشت<ref>معانی القرآن، ج۳، ص۲۹۱؛ جامع البیان، ج۳۰، ص۱۹۲.</ref>: {وَأَرسَلَ عَلَیهِم طَیرًا أَبَابِیلَ تَرمِیهِم بِحِجَارَةٍ مِن سِجِّیلٍ}. (فیل/۱۰۵، ۳-۴) ابن عباس گوید: «سِجّیل» از سنگ و گل<ref>تفسیر سمعانی، ج۶، ص۲۸۵.</ref> و از عدس بزرگتر و از نخود کوچکتر بوده است.<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۱۹۳؛ تفسیر الجلالین، ص۶۰۴.</ref> ابابیل سنگریزهها را بر لشکریان ابرهه پرتاب کردند. هنگامی که سنگریزه به سر کسی میخورد، از پشتش بیرون میآمد و او را میکشت.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۴۴۳.</ref> از ابن عباس و عکرمه نقل شده است که سپاهیان ابرهه همانند برگ خشک خُرد شدهای گشتند که تنها کاه آن مانده باشد.<ref>الدر المنثور، ج۶، ص۳۹۵-۳۹۶.</ref> آنگاه خداوند سیلی فرستاد و همه هلاکشدگان را به دریا ریخت.<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۱۹۷؛ الکامل، ج۱، ص۴۴۵.</ref> (← ابابیل) | |||
نجاتیافتگان حادثه با ابرهه از مکه بیرون آمدند و به سوی یمن گریختند. برخی از آنان نیز میان راه هلاک شدند.<ref>المحرر الوجیز، ج۵، ص۵۲۳.</ref> در بدن ابرهه بیماری بدی افتاد که سبب شد یکایک اندامهای او سست شوند و فروریزند؛ چنآن که وقتی او را به یمن رساندند، مانند جوجهای بود و سرانجام در همین وضعیت مرد.<ref>المعارف، ص۶۳۸؛ الکشاف، ج۴، ص۷۹۷.</ref> نیز نقل شده است که ابرهه نزد نجاشی بازگشت و در حالی که رخداد مکه را شرح میداد، ناگهان پرندهای سنگی بر سرش افکند و وی را کشت.<ref>تفسیر ثعلبی، ج۱۰، ص۲۹۶؛ روض الجنان، ج۲۰، ص۴۱۱.</ref> | |||
پیامدها: به دلیل اهمیت فوقالعاده سال هجوم ابرهه به مکه، این سال مبدأ تقویم عرب پیش از اسلام گشت.<ref>المعارف، ص۶۳۸؛ الانباء، ص۴۴؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۶۱.</ref> خداوند در سوره فیل از نابودی لشکر فیل و تبدیل آنان به چیزی همچون کاه در هم کوبیده شده، سخن میگوید. سپس نتیجه این معجزه الهی را در سوره ایلاف بیان میکند: در پناه حفظ حرمت کعبه، قریش به سرزمین مقدس مکه انس و الفت گرفتند<ref>التبیان، ج۱۰، ص۴۱۳؛ اعلام قرآن، ص۵۲۵-۵۲۷.</ref> و به راحتی و بیهراس به سفرهای تجاری زمستانی و تابستانی به شام و یمن مسافرت کردند.<ref>تفسیر تستری، ص۲۰۶.</ref> از همین رو، خداوند در ادامه سوره فیل، سوره قریش را نازل فرمود که در واقع تکمله آن است. در پی این منّت که خداوند بر قریش نهاد، از آنان خواست درون کعبه را از بتها پاکسازی کنند و صاحب راستین کعبه را که خدای یکتا و بیهمتاست، بپرستند<ref>الکاشف، ج۷، ص۶۱۳.</ref> و زمینه تولد و بعثت پیامبر خاتم را فراهم آورند.<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۸۲۹؛ تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۵۷؛ سیرت رسول الله، ج۱، ص۸۳.</ref> بیشتر مورخان و مفسران بر این عقیدهاند که پیامبر گرامی در سال حمله ابرهه به مکه یا عام الفیل<ref>السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۹؛ دلائل النبوه، ج۱، ص۷۵.</ref> یا در روز حمله ابرهه<ref>الطبقات، ج۱، ص۱۰۱؛ المستدرک، ج۲، ص۶۰۳؛ امتاع الاسماع، ج۱، ص۷؛ الثقات، ج۱، ص۱۴-۱۵.</ref> یا ۵۰ روز پس از آن<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۲۷۴؛ زین الاخبار، ص۴۵۳؛ البدء و التاریخ، ج۴، ص۱۳۱.</ref> به دنیا آمده است. با پذیرش این سخن باید گفت که حمله ابرهه به مکه، ۵۳ سال پیش از هجرت رخ داده است. | |||
منابع | |||
الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م.۲۸۲ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، ۱۴۱۲ق؛ الاشتقاق: ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت،دار الجیل، ۱۴۱۱ق؛ الاصنام (تنکیس الاصنام): هشام بن محمد کلبی (م.۲۰۴ق.)، به کوشش احمد زکی، تهران، تابان، ۱۳۴۸ش؛ اعلام قرآن: خزائلی، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۱ش؛ الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، به کوشش علی مهنّا و سمیر جابر، بیروت،دار الفکر؛ الامالی: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، قم،دار الثقافه، ۱۴۱۴ق؛ الامالی: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش غفاری و استاد ولی، بیروت،دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ الانباء: ابن العمرانی (م.۵۸۰ق.)، به کوشش السامرائی، قاهره،دار الآفاق، ۱۴۲۱ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد حمید الله، مصر،دار المعارف، ۱۹۵۹م؛ البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م.۳۵۵ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۹۰۳م؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ پرتوی از قرآن: طالقانی، تهران، شرکت سهامی انتشار، ۱۳۵۰ش؛ تاج العروس: الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۳۹۱ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخنامه طبری: بلعمی (م.قرن۴)، به کوشش روشن، تهران، سروش، ۱۳۷۸ش؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت،دار احیاء التراث العربی؛ التسهیل لعلوم التنزیل: ابن جزی الغرناطی (م.۷۴۱ق.)، به کوشش خالدی، بیروت،دار الارقم، ۱۴۱۶ق؛ تفسیر التستری: التستری (م.۲۸۳ق.)، به کوشش محمد باسل، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۳ق؛ تفسیر الجلالین: جلال الدین المحلی (م.۸۶۴ق.) و جلال الدین السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت، النور، ۱۴۱۶ق؛ تفسیر القرآن العظیم: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم،دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ التفسیر الکاشف: المغنیه، بیروت،دار العلم للملایین، ۱۹۸۱م؛ التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق؛ تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م.۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق؛ تفسیر سمرقندی (بحر العلوم)، السمرقندی (م.۳۷۵ق.)، به کوشش عمر بن غرامه، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۶ق؛ تفسیر سمعانی (تفسیر القرآن): منصور السمعانی (م.۴۸۹ق.)، به کوشش غنیم و یاسر، ریاض،دار الوطن، ۱۴۱۸ق؛ تفسیر گازر (جِلاء الاذهان): حسین بن حسن جرجانی (قرن۹-۱۰)، به کوشش حسینی ارموی، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش؛ تفسیر مقاتل بن سلیمان: عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، ۱۴۲۳ق؛ تهذیب اللغه: الازهری (م.۳۷۰ق.)، به کوشش محمد عوض، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۲۰۰۰م؛ الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، الکتب الثقافیه، ۱۳۹۳ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۴۱۲ق؛ جمهرة اللغه: ابن درید (م.۳۲۱ق.)، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت،دار العلم للملایین، ۱۹۸۷م؛ جوامع الجامع: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش؛ زاد المسیر: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالرحمن، بیروت،دار الفکر، ۱۴۰۷ق؛ زین الاخبار: گردیزی (م.۴۴۳ق.)، به کوشش عبدالحی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳ش؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ سیرت رسول الله: به کوشش مهدوی، تهران، خوارزمی، ۱۳۷۷ش؛ سیره ابن اسحاق (السیر و المغازی): ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث؛ الصحاح: الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش العطار، بیروت،دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ طبقات ناصری: منهاج سراج (م.۶۵۸ق.)، به کوشش عبدالحی، تهران، دنیای کتاب، ۱۳۶۳ش؛ العین: خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی،دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ لسان العرب: ابن منظور (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المحرر الوجیز: ابن عطیة الاندلسی (م.۵۴۶ق.)، به کوشش عبدالسلام، لبنان،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق؛ مروج الذهب: المسعودی (م.۳۴۶ق.)، به کوشش اسعد داغر، قم،دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت،دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، ۱۳۷۳ش؛ معانی القرآن: الفراء (م.۲۰۷ق.)، به کوشش نجاتی و نجار، مصر،دار الکتب المصریه؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المعرب من الکلام الاعجمی: الجوالیقی (م.۵۴۰ق.)، به کوشش خلیل عمران، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛ المفصل: جواد علی، بیروت،دار العلم للملایین، ۱۹۷۶م؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق؛ المنجد فی اللغه: لویس معلوف (م.۱۹۴۶م.)، بیروت،دار المشرق، ۱۹۹۶م؛ المنمق: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، ۱۴۰۵ق. | |||
رقیه جعفرپور/ حسین تقیپور | |||
ابطال حج: Ñ فساد حج | |||
== ابطح == | |||
: مکانی شریف در پیرامون مکه | |||
ابطح (جمع: اَباطِح) به معنای رودی فراخ است که کف آن را سنگریزه پوشانیده باشد. نیز به کف و داخل دره، ریگزار، مسیل آکنده از سنگریزه و گذرگاه سیل تنگ یا فراخ<ref>لسان العرب، ج۲، ص۴۱۳؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۲۱۰، «بطح»؛ معجم البلدان، ج۱، ص۷۴.</ref> و به هرجای فرورفته، ابطح گفتهاند. جاهای فراوان به این نام شهرت یافتهاند<ref>الصحاح، ج۱، ص۳۵۶، «بطح».</ref>؛ اما مشهورترین آنها ناحیهای در شمال مکه، حد فاصل این شهر و سرزمین منا و اندکی نزدیکتر به منا، میان دو کوه حجون و جبل نور و متصل به المُعَلّی است.<ref>اخبار مکه، ج۲، ص۲۹؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۲۱۰.</ref> اکنون بیشترین بخش ابطح در محدوده شهری مکه در منطقه مُعابده قرار گرفته است. در منابع از این سرزمین افزون بر ابطح به خیف (منزلگاه) بنیکنانه و مُحَصَّب یاد شده؛ زیرا از سنگریزه و شن پوشیده شده است. در گزارشی نیز از آن به ذی طُویٰ تعبیر شده که یاقوت حموی آن را رد کرده است.<ref>معجم البلدان، ج۱، ص۷۴.</ref> این مکان را به سبب هموار بودنش سیل فرامیگرفته است.<ref>نک: اخبار مکه، ج۲، ص۳۲۹؛ ج۳، ص۳، ۳۱۶.</ref> | |||
به نقل از امام صادق۷، حضرت آدم۷ به امر الهی تا طلوع فجر در ابطح درنگ کرد.<ref>الکافی، ج۴، ص۱۹۱-۱۹۲؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۹۹؛ جواهر الکلام، ج۱۹، ص۷۳.</ref> برخی بر این باورند که این سرزمین را ابطح نامیدند، زیرا ایشان در آنجا درنگ کرد.<ref>الکافی، ج۴، ص۱۹۲-۱۹۳؛ معجم البلدان، ج۱، ص۷۴.</ref> سپس وی به دستور جبرئیل۷ شیطان را در منا رجم کرد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۶.</ref> به نقل ازرقی، ابراهیم۷ نیز در ابطح حضور یافته است.<ref>اخبار مکه، ج۱، ص۷۴.</ref> | |||
بر پایه گزارشهایی، قصی بن کلاب، جد چهارم پیامبر۹ در پی مرگ حلیل خزاعی بزرگ مکه، از این رو که داماد و جانشین او بود یا در پی نبرد با قبایل خزاعه و بنیبکر و چیرگی بر ایشان در ابطح<ref>الطبقات، ج۱، ص۶۷-۶۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۳۹-۲۴۰.</ref>، ریاست مکه را به دست گرفت. از کارهای مهم وی در دوران ریاستش آن بود که تیرههای قریش را از پیرامون آن شهر فراخواند و برخی را در ابطح<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹-۵۲.</ref> و شماری دیگر را در حومه مکه اسکان داد که به ترتیب به «قریش بطاح» (بطائح) و «قریش ظواهر» شهرت یافتند.<ref>المحبّر، ص۱۶۷؛ الطبقات، ج۱، ص۷۱.</ref> خاندان پیامبر۹ از قریش بطاح بودند. عبدمناف و عبدالمطلب، اجداد رسول خدا و ابوطالب عموی ایشان را به ترتیب قمر البطحاء<ref>سبل الهدی، ج۱، ص۲۷۲؛ اضواء البیان، ج۲، ص۶۲.</ref>، ابوالبطحاء<ref>سبل الهدی، ج۱، ص۲۶۲؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۹؛ تاج العروس، ج۱۹، ص۱۳۳.</ref> و سیدالبطحاء خواندهاند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۲۴۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۸.</ref> رسول خدا۹ نیز همانند اجداد خود ابطحی بود. به نقل طبری، جبرئیل۷ در آنجا بر پیامبر۹ فرود آمد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱-۵۲.</ref> دعوت آشکار رسول خدا۹ هم در ابطح آغاز شد.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴.</ref> هنگامی که رسول خدا۹ عمرة القضاء را به سال هفتم ق. انجام داد، از ورود به خانههای مکه خودداری کرد و در ابطح چادر زد.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۲۹؛ الطبقات، ج۲، ص۱۲۲.</ref> در روز فتح مکه به سال هشتم ق. نیز خیمه خود را در آن مکان برافراشت.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۲۸-۸۳۰؛ اخبار مکه، ج۲، ص۱۶۱.</ref> پس از فتح آن شهر، چند تن از زنان، از جمله هند همسر ابوسفیان، به جایگاه استقرار رسول خدا۹ در ابطح آمدند و با ایشان بیعت کردند.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۵۰؛ الطبقات، ج۸، ص۲۳۶.</ref> از همین مکان پیامبر۹ به مصاف قبیله هَوازِن رفت و نبرد حنین رخ داد.<ref>المغازی، ج۲، ص۸۰۹.</ref> در حجة الوداع به سال دهم ق. رسول خدا۹ پس از حرکت از منا نماز ظهر و عصر را در ابطح به جای آورد.<ref>المغازی، ج۳، ص۱۱۱۳.</ref> گویا ایشان چند بار در بازگشت از برخی غزوهها و نیز پس از مناسک حج، در سال دهم ق. در ابطح فرود آمده و نماز خوانده است.<ref>نک: البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۲۳-۲۲۵.</ref> | |||
جای داشتن سرزمین ابطح در جوار بیت الله الحرام، سکونت برخی از تیرههای ممتاز قریش در آنجا، و قرار داشتنش در مسیر حرکت حاجیان به منا و به عکس، مایه قداست این مکان گشته است. از اینرو، برخی از قریش به خود نسبت ابطحی میداده و بدان افتخار میکردهاند؛ چنانکه معاویه در مقام مفاخره به امام حسن۷ گفت: من پسر بطحاء و مکهام. سپس ایشان با بیان افتخارات خود بدو پاسخ داد.<ref>تاریخ دمشق، ج۱۴، ص۱۱۳.</ref> نیز آنگاه که هشام اموی هنگام طواف کعبه، امام سجاد۷ را دید و وانمود کرد که ایشان را نمیشناسد، فرزدق شاعر گفت که او کسی است که سنگریزههای سرزمین بطحاء او را میشناسند<ref>تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۱۴۹-۱۵۰؛ ج۴۱، ص۴۰۰؛ مناقب، ج۳، ص۳۰۶.</ref>: | |||
هذالذی تعرف البطحاء وطأته | |||
و البیت یعرفه و الحل و الحرم | |||
بیشتر فقیهان شیعه بلند گفتن لبیک در ابطح را سنت و مستحب دانسته<ref>من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۵۳۸؛ الاستبصار، ج۲، ص۲۵۱؛ المقنع، ص۲۶۷-۲۶۸.</ref> و در این حکم تفاوتی میان سواره و پیاده قائل نشده<ref>مستدرک الوسائل، ج۹، ص۱۸۸.</ref> و استحباب استمرار آن را تا هنگام خروج به سرزمین منا یادآور شدهاند.<ref>النهایه، ص۲۴۸.</ref> حرّ عامِلی بابی با عنوان «استحباب بلند گفتن لبیک در ابطح در حج تمتع» گشوده است.<ref>وسائل الشیعه، ج۱۲، ص۳۹۶.</ref> نیز گفتهاند که مستحب است حاجیان برای تأسی به سیره پیامبر گرامی۹ پس از رسیدن به ابطح اندکی توقف و استراحت کنند و سپس به مکه وارد شوند.<ref>الکافی، ج۴، ص۵۲۳؛ دعائم الاسلام، ج۱، ص۳۳۲؛ من لایحضره الفقیه، ج۲، ص۴۸۲.</ref> سیره امام باقر۷ همانند پیامبر۹ توقف کوتاه مدت در آنجا بوده است.<ref>مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۱۶۲.</ref> | |||
گویند: در ابطح مسجدی بوده که اکنون از آن اثری نیست.<ref>مسالک الافهام، ج۲، ص۳۷۶.</ref> برخی از فقیهان اهل سنت خواندن نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا را در این سرزمین، سنت میدانند.<ref>نک: المغنی، ج۳، ص۴۸۳-۴۸۴.</ref> گویند: ابوبکر نماز ظهر را در ابطح خوانده است.<ref>المغازی، ج۳، ص۱۰۷۸.</ref> از دیگر سنن، استحباب ورود به مکه از بلندای آن و ابطح است؛ زیرا رسول خدا۹ از این سوی به مکه درآمده است.<ref>المغنی، ج۳، ص۳۸۰.</ref> | |||
منابع | |||
اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت،دار الاندلس، ۱۴۱۶ق؛ الاستبصار: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش موسوی الخرسان، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ش؛ اضواء البیان: محمد امین الشنقیطی (م.۱۳۹۳ق.)، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ جواهر الکلام: النجفی (م.۱۲۶۶ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت،دار احیاء التراث العربی؛ دعائم الاسلام: النعمان المغربی (م.۳۶۳ق.)، به کوشش فیضی، قاهره،دار المعارف، ۱۳۸۳ق؛ سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی؛ (م.۹۴۲ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۴ق؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛ الصحاح: الجوهری (م.۳۹۳ق.)، به کوشش احمد العطار، بیروت،دار العلم للملایین، ۱۴۰۷ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت،دار صادر؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ لسان العرب: ابن منظور (م.۷۱۱ق.)، قم، ادب الحوزه، ۱۴۰۵ق؛ مجمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق؛ المحبّر: ابن حبیب (م.۲۴۵ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت،دار الآفاق الجدیده؛ مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام: الشهید الثانی (م.۹۶۵ق.)، قم، معارف اسلامی، ۱۴۱۶ق؛ مستدرک الوسائل: النوری (م.۱۳۲۰ق.)، بیروت، آل البیت:، ۱۴۰۸ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ المغنی و الشرح الکبیر: عبدالله بن قدامه (م.۶۲۰ق.) و عبدالرحمن بن قدامه (م.۶۸۲ق.)، بیروت،دار الکتب العلمیه؛ المقنع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادی۷، ۱۴۱۵ق؛ مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ النهایه: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش آغا بزرگ تهرانی، بیروت،دار الکتاب العربی،۱۴۰۰ق؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.)، قم، آل البیت:، ۱۴۱۲ق. | |||
سید محمود سامانی | |||
== ابلیس == | |||
: موجودی سرکش از فرمان الهی و وسوسهگر در برابرآدم هنگام انجام مناسک حج، و نیز برابر ابراهیم هنگام ذبح اسماعیل | |||
ابلیس به معنای یأس، حُزن، ترس و پشیمانی آمده است و ابلیس از آن رو به این نام خوانده شد که از رحمت الهی مأیوس شد.<ref>العین، ج۷، ص۲۶۲؛ معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۲۲۹-۳۰۰، «بلس»؛ مفردات، ص۶۰.</ref> برخی لغتشناسان<ref>معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۰۰، «بلس»؛ مفردات، ص۶۰؛ تاج العروس، ج۸، ص۲۰۹.</ref> و مفسران<ref>جامع البیان، ج۱، ص۳۲۵؛ فتح الباری، ج۶، ص۲۳۹؛ روح المعانی، ج۱، ص۲۲۹.</ref> بر این باورند که ابلیس واژهای عربی است؛ ولی بسیاری از خاورشناسان<ref>قاموس کتاب مقدس، ص۵۴۵؛ معجم اللاهوت، ص۴۶۶.</ref> این واژه را برگرفته از کلمه یونانی دیابولس (diabolos) معادل لغت عبری stive (شیطان) دانستهاند که در عهد عتیق به کار رفته است. در میان یهودیان و مسیحیان نیز ابلیس موجودی منفی و منفور شناخته میشود. در کتاب مقدس، ابلیس مترادف شیطان است<ref>کتاب مقدس، مکاشفه یوحنا، ۹: ۱۲.</ref> و درباره وسوسهها و فریبهایش هشدار داده شده<ref>کتاب مقدس، اعمال رسولان، ۲۶: ۱۸.</ref> و از وی با عنوان «پدر واقعی کفر پیشگان»<ref>کتاب مقدس، یوحنا، ۸ : ۴۳، ۴۵.</ref> تعبیر کردهاند. | |||
واژه شیطان و شیاطین ۸۸ بار در قرآن به کار رفته که در بسیاری از موارد به معنای ابلیس است. از بررسی کاربرد واژه شیطان در قرآن و گفتار مفسران برمیآید که معمولاً مقصود از شیطان یا مصداق بارز آن، ابلیس است.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۳۳۶؛ روض الجنان، ج۸، ص۱۵۱؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۴۳.</ref> در قرآن کریم پس از سرباززدن ابلیس از سجده، از وی با عنوان (الشَّیطان} یاد شده است. (بقره/۲، ۳۶؛ اعراف/۷، ۲۰؛ طه/۲۰، ۱۲۰) از این رو، به نظر برخی، مقصود از (الشَّیطان} همه جا ابلیس است.<ref>اعلام القرآن، ص۸۳.</ref> | |||
برابر برخی روایتها، نام اصلی ابلیس، حارث / حرث بوده است که به سبب عبادت طولانی، او را عزازیل (عزیز خدا) خطاب میکردند. وی پس از غرور ورزیدن، ابلیس و پس از امتناع از سجده بر آدم و رانده شدن از درگاه الهی، شیطان نام گرفت.<ref>تاریخ بلعمی، ج۱، ص۱۶؛ معانی الاخبار، ص۱۳۸؛ البدایة و النهایه، ج۱، ص۵۹.</ref> | |||
ماهیت ابلیس: بسیاری از مفسران<ref>التبیان، ج۱، ص۱۵۱؛ الکشاف، ج۱، ص۱۲۷؛ روض الجنان، ج۱، ص۲۱۲.</ref> ابلیس را از جن شمرده و از وی با عنوان پدر جن (ابوالجن) یاد کردهاند.<ref>التبیان، ج۱، ص۱۵۲؛ کشف الاسرار، ج۳، ص۵۷۰.</ref> صاحبان این رأی، افزون بر برخی روایتها<ref>تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۴؛ البرهان، ج۱، ص۱۷۰؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۱۴۴.</ref>، به آیاتی همچون {فَسَجَدُوا إِلّا إِبلِیسَ کانَ مِنَ الجِنِّ فَفَسَقَ عَن أَمرِ رَبِّهِ...} (کهف/۱۸، ۵۰) استناد کردهاند. | |||
بر اساس آیات قرآن، انسان از خاک و جن از آتش آفریده شده (حجر/۱۵، ۲۶-۲۷) و برپایه روایتها، آفرینش ملائک از نور، ریح و روح بوده است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۱۴؛ تفسیر قرطبی، ج۱۰، ص۲۳-۲۴.</ref> ابلیس، جنس خود را از آتش معرفی کرده است: {خَلَقتَنِی مِن نَارٍ وَخَلَقتَهُ مِن طِینٍ} (ص/۳۸، ۷۶)، بر این اساس، ابلیس از جنیان است که از آتش آفریده شدهاند. گروهی دیگر از مفسران، ابلیس را از جنس ملائک دانستهاند.<ref>جامع البیان، ج۱، ص۳۲۱؛ التبیان، ج۱، ص۱۵۰؛ تفسیر بیضاوی، ج۱، ص۲۹۴.</ref> آلوسی این رأی را به بیشتر صحابه و تابعان نسبت داده است.<ref>روح المعانی، ج۱، ص۲۳۱.</ref> صاحبان این نظر افزون بر روایتها<ref>جامع البیان، ج۱، ص۳۲۱؛ تاریخ بلعمی، ج۱، ص۱۶؛ نهج البلاغه، ج۲، ص۱۳۷، ح۱۹۲.</ref> به ظاهر آیاتی مانند {وَإِذ قُلنَا لِلمَلائِکةِ اسجُدُوا} (بقره/۲، ۳۴) تمسک کردهاند<ref>التبیان، ج۱، ص۱۵۲.</ref> و درباره آیه {کانَ مِنَ الجِنِّ} (کهف/۱۸، ۵۰) توجیههایی آوردهاند.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲، ص۲۱۵؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۲۳۹.</ref> از بررسی مجموع ادلّه و روایتها برمیآید که ابلیس از جنّ بوده؛ ولی به سبب عبادت فراوان، در جایگاه قدسی فرشتگان قرار داشته و از همین رو، امر به سجده او را نیز در برگرفته است. | |||
واژه ابلیس در قرآن کریم ۱۱ بار از جمله نُه بار در داستان آفرینش آدم و فرمان سجده برای وی آمده است. بر پایه آیات قرآن (ص/ ۳۸، ۷۱-۷۶) پس از خلقت آدم۷ خداوند به فرشتگان فرمان داد نزد وی سجده کنند. فرشتگان اطاعت کردند؛ اما ابلیس که خود را برتر ازآدم میپنداشت، با این فرمان الهی مخالفت کرد و خداوند او را از مقامش راند و لعنت کرد. از آن پس ابلیس از خداوند خواست که او را تا روز قیامت مهلت دهد: {قَالَ رَبِّ فَأَنظِرنِی إِلَی یومِ یبعَثُونَ قَالَ فَإِنَّک مِنَ المُنظَرِینَ} (حجر/۱۵، ۳۶-۳۷)؛ آنگاه که ابلیس مهلت یافت، سوگند یاد کرد که غیر از بندگان مُخْلَص همه را گمراه کند: {إِلَی یومِ الوَقتِ المَعلُومِ قَالَ فَبِعِزَّتِک لأُغوِینَّهُم أَجمَعِینَ إِلّا عِبَادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ} (ص/ ۳۸، ۸۱-۸۲) بر پایه آیه {لأَقعُدَنَّ لَهُم صِرَاطَک المُستَقِیمَ} ابلیس بر سر راه راست بندگان خداوند کمین کرده است. (اعراف/ ۷، ۱۶) | |||
وسوسهگری ابلیس: بر پایه آیات قرآن، ابلیس و خاندان و دستیارانش حتی در برابر پیامبران به دشمنی برخاستهاند: {وَکذَلِک جَعَلنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الإنسِ وَالجِنِّ} (انعام/۶، ۱۱۲) و برای رویارویی با اهداف و آرزوهای انبیا، کوششهایی فریبکارانه پی افکندهاند. (نحل/۱۶، ۶۳؛ حجّ/۲۲، ۵۲) | |||
تلاشهای دشمنانه ابلیس بر ضد آدم۷ مشتمل بر وسوسه: {فَوَسوَسَ إِلَیهِ الشَّیطَانُ} (طه/ ۲۰، ۱۲۰)، سوگند دروغ خیرخواهی: {وَقَاسَمَهُمَا إِنِّی لَکمَا لَمِنَ النَّاصِحِینَ} (اعراف/ ۷، ۲۱)، فریبکاری و ایجاد زمینه هبوط از بهشت: {فَأَزَلَّهُمَا الشَّیطَانُ عَنهَا فَأَخرَجَهُمَا مِمَّا کانَا فِیهِ وَقُلنَا اهبِطُوا} (بقره/ ۲، ۳۶) است. | |||
بر پایه روایتی، هنگامی که خداوند خواست توبه آدم را بپذیرد، جبرئیل را نزد او فرستاد تا مناسک حج را که زمینه پذیرش توبهاش را فراهم میکرد، به او بیاموزد. آن دو نخست به سوی بیت الله و سپس عرفات و مزدلفه رفتند. جبرئیل به آدم۷ فرمان داد تا سنگریزههایی از آن مکان جمع کند و با خود همراه ببرد.<ref>جامع احادیث الشیعه، ج۱۰، ص۴۲۴.</ref> پس از ورود به منا و انجام اعمال ویژه آن، آن دو به سوی خانه خدا حرکت کردند و در محل جمره عقبه با ابلیس روبهرو شدند. ابلیس خواست آدم۷ را از ادامه همراهی با جبرئیل منصرف سازد. آدم به امر جبرئیل، با پرتاب هفت سنگ او را از خود دور کرد و با پرتاب هر سنگ تکبیر گفت. در روز دوم نیز ابلیس در مکان جمره اول و دوم و سوم به آدم۷ نزدیک شد که به فرمان جبرئیل هر بار با زدن هفت سنگ همراه با تکبیر او را از خود دور کرد. همین کار در روزهای سوم و چهارم نیز ادامه یافت. آنگاه جبرئیل به آدم گفت: از این پس هرگز او را نخواهی دید.<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۴۳۷؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱۰، ص۴۲۶.</ref> بر پایه روایتی از امام صادق۷، نخستین کسی که رمی جمرات کرد، آدم۷ بود که به فرمان جبرئیل چنین کرد؛ زیرا شیطان در آن مکان بر او نمایان شده بود.<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۴۳۷؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱۰، ص۴۲۱.</ref> | |||
نمونه دیگر از وسوسههای ابلیس، وسوسه ابراهیم۷ بود. بر پایه آیات قرآن، پس از آن که ابراهیم۷ در خواب دید فرزندش اسماعیل۷ را قربانی میکند، از خود او در این باره نظر خواست. اسماعیل۷ گفت: آنچه را بدان امر شدهای، انجام ده. من به خواست خدا صبر خواهم کرد: {قَالَ یا بُنَی إِنِّی أَرَی فِی المَنَامِ أَنِّی أَذبَحُک فَانظُر مَاذَا تَرَی قَالَ یا أَبَتِ افْعَل مَا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِن شَاءَ اللهُ مِنَ الصَّابِرِینَ}. (صافّات/۳۷، ۱۰۲) بر پایه نقل مفسران، هنگامی که ابراهیم۷ خواست فرمان خدا را اجرا کند، ابلیس کوشید با وسوسه و تردید افکنی در دل او و همسر و فرزندش، نگذارد فرمان خدا را عمل کند. ابلیس که میپنداشت اگر در این هنگام بر آل ابراهیم پیروز نشود، از آن پس هرگز موفق نخواهد شد. نخست به سراغ همسر ابراهیم رفت و او را از تصمیم ابراهیم۷ آگاه و او را وسوسه کرد تا نگذارد فرزندش را قربانی کند. همسر ابراهیم۷ به او گفت: چون فرمان خداست، ما به آن راضی و تسلیم هستیم. چون ابلیس از او نومید شد، نزد اسماعیل رفت و او را نیز وسوسه کرد. وی پاسخ داد: چون فرمان خداست، به حکم الهی راضی و تسلیم امر او هستم. آنگاه نزد ابراهیم۷ رفت و به ایشان گفت: شنیدهام که شیطان تو را در خواب، خیالی فاسد در سر افکنده که پسر خویش را قربانی کنی. ابراهیم۷ دانست که او شیطان است و وی را از خود راند. ابلیس از او هم نومید شد. | |||
بر پایه نقل ابن عباس، چون ابراهیم۷ به مشعر الحرام آمد تا پسرش را قربانی کند، شیطان بشتافت تا نزد ابراهیم۷ آید که ایشان بر وی سبقت گرفت. از آنجا به جمره اولی آمد تا از امتثال امر الهی به دست ابراهیم۷ پیشگیری کند. ایشان با پرتاب هفت سنگ او را از خود دور کرد. از آنجا به جمره دوم رفت و شیطان را دید و با زدن هفت سنگ دیگر او را از خود دور کرد. سپس به سوی جمره عقبه رفت و شیطان را دید و هفت سنگ دیگر به او زد. این پرتاب سنگ در جمرات از جمله مناسک حج شد.<ref>جامع البیان، ج۲۳، ص۹۵، ۹۷-۹۸؛ روض الجنان، ج۱۶، ص۲۱۹؛ الدر المنثور، ج۵، ص۲۸۰-۲۸۱.</ref> روایتی از علی۷ درباره رمی ابلیس به فرمان جبرئیل به دست ابراهیم۷ در جمرات سهگانه و سنت شدنش در مناسک حج، مؤید همین مطلب است.<ref>من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۳۹؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱۰، ص۴۲۱؛ بحار الانوار، ج۱۲، ص۱۱۰.</ref> بر پایه روایتی از امام سجاد۷ تمامیت حج هر حجگزار به این است که هنگام رمی جمرات، قصد رمی دشمن خویش ابلیس و خاندان او کند.<ref>جامع احادیث الشیعه، ج۱۰، ص۳۷۳.</ref> | |||
در اینکه ذبیح کدام یک از فرزندان ابراهیم۷ بوده، در میان مفسران اختلاف نظر است.<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۶، ص۱۵۳؛ البحر المحیط، ج۷، ص۳۵۶؛ تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۹.</ref> برخی او را اسحاق و گروهی دیگر اسماعیل دانستهاند. با توجه به شواهد روایی، رأی اخیر قویتر به نظر میرسد.<ref>جامع البیان، ج۲۳، ص۹۶؛ مجمع البیان، ج۸، ص۳۲۴؛ روض الجنان، ج۱۶، ص۲۱۳،۲۱۰.</ref> بر پایه روایتی، ابراهیم۷ هنگامی که خواست گوسفندی را به جای اسماعیل قربانی کند، ابلیس بر او ظاهر شد و خواست که ایشان قسمتهایی از آن ذبیحه را به او بدهد. وی فقط طحال آن را به او داد.<ref>من لایحضره الفقیه، ج۳، ص۳۳۹.</ref> | |||
بر پایه روایتی از امام صادق۷ سعی میان صفا و مروه بدین رو تشریع شد که ابلیس در این مکان بر ابراهیم۷ ظاهر گشت و جبرئیل به ایشان فرمان داد تا بر او سخت گیرد و او را از خود دور کند. ابراهیم۷ به صورت هروله در پی ابلیس حرکت کرد و ابلیس گریخت و از این رو هروله در آن مکان سنت شد.<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۴۳۲؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱۰، ص۴۱۸.</ref> بر پایه روایتی دیگر از آن امام، هنگام ورود به مسجدالحرام از در بنیشیبه تکبیر گفتن سفارش شده است؛ زیرا ابلیس و یاورانش در این مکان راه را بر حاجیان و زائران تنگ میکنند و هنگامی که با صدای تکبیر وارد شوندگان روبهرو میشوند، وحشتزده از این مکان میگریزند و فرشتگان تا راهی دور آنان را تعقیب میکنند.<ref>علل الشرایع، ج۲، ص۴۵۰.</ref> | |||
ابلیس و تغییر تلبیه قریش: تلبیه قریش و عرب در حج چنین بود: «لَبَّیک اللهم لَبَّیک، لا شَریک لَک لَبَّیک، إنَّ الحمد و النعمة لَک والمُلْک لا شَریک لَک». این تلبیه ابراهیم۷ و دیگر پیامبران الهی بود تا آن که روزی ابلیس به صورت پیرمردی بر آنان ظاهر شد و با این استدلال که پیشینیان و نیاکان آنان چنین تلبیه نمیگفتهاند، تلبیه ایشان را چنین تغییر داد: «لَبَّیک اللهّم لَبّیک، لا شریک لَک إلّا شریک هُوَ لَک تَمْلِکه و ما یملِک». از آن پس قریش به همین صورت تلبیه میگفتند تا آن که پیامبر گرامی۹ به رسالت مبعوث شد<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۱۵۴؛ جامع احادیث الشیعه، ج۱۱، ص۶۶.</ref> و چنین تلبیهای را شرک دانست.<ref>المیزان، ج۱۶، ص۱۸۶.</ref> | |||
حضور ابلیس دردار الندوه و غدیر: بر پایه نقلهای تاریخی، ابلیس در جلسهای که با حضور سران قریش دردار الندوه مکه برای تصمیمگیری درباره قتل پیامبر۹ تشکیل شده بود، به صورت پیرمردی نجدی شرکت داشت و پیشنهاد کسانی را که به حبس یا تبعید رسول خدا۹ قائل بودند، با تردید روبهرو ساخت و پیشنهاد ابوجهل را برای قتل ایشان با مشارکت ۴۰ نفر از قبایل مختلف مشرکان تأیید کرد. از این رو، در میان مشرکان اتفاقنظر بر قتل پیامبر۹ حاصل شد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۷۰.</ref> | |||
بر پایه روایتی از امام صادق۷ ابلیس و خاندانش در روز عید غدیر خم هنگام ابلاغ امامت و ولایت علی۷ از سوی پیامبر حاضر بودند و ابلیس به خاندانش اختلاف و تفرقه در میان اصحاب پیامبر۹ در این زمینه را خبر داد.<ref>تفسیر قمی، ج۲، ص۲۰۱؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۱۹-۱۲۰؛ نور الثقلین، ج۱، ص۶۵۸.</ref> | |||
منابع | |||
اعلام القرآن: شبستری، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۷۹ش؛ بحار الانوار: المجلسی (م.۱۱۱۰ق.)، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ البحر المحیط: ابوحیان الاندلسی (م.۷۵۴ق.)، به کوشش عادل احمد و دیگران، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۲ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق؛ البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.۱۱۰۷ق.)، قم، البعثه، ۱۴۱۵ق؛ تاج العروس: الزبیدی (م.۱۲۰۵ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ بلعمی: بلعمی (م.۳۲۵ق.)، به کوشش محمد تقی بهار و گنابادی، تهران، زوار، ۱۳۵۳ش؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت،دار احیاء التراث العربی؛ التبیان: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش العاملی، بیروت،دار احیاء التراث العربی؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت،دار المعرفه، ۱۴۰۹ق؛ تفسیر العیاشی: العیاشی (م.۳۲۰ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم،دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ التفسیر الکبیر: الفخر الرازی (م.۶۰۶ق.)، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۱۳ق؛ تفسیر بیضاوی (انوار التنزیل): البیضاوی (م.۶۸۵ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۶ق؛ تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن): القرطبی (م.۶۷۱ق.)، بیروت،دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق؛ جامع احادیث الشیعه: اسماعیل معزی ملایری، قم، المطبعة العلمیه، ۱۳۹۹ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ نور الثقلین: العروسی الحویزی (م.۱۱۱۲ق.)، به کوشش رسولی محلاتی، اسماعیلیان، ۱۳۷۳ش؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ روح المعانی: الآلوسی (م.۱۲۷۰ق.)، به کوشش علی عبدالباری، بیروت، ۱۴۱۵ق؛ روض الجنان: ابوالفتوح رازی (م.۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش؛ علل الشرایع: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۵ق؛ العین: خلیل (م.۱۷۵ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی،دار الهجره، ۱۴۰۹ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت،دار المعرفه؛ قاموس کتاب مقدس: مستر هاکس، تهران، اساطیر، ۱۳۷۷ش؛ الکتاب المقدس: بیروت،دار الکتاب المقدس فی الشرق الاوسط، ۱۹۹۳م؛ الکشاف: الزمخشری (م.۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق؛ کشف الاسرار: میبدی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۱ش؛ مجمع البحرین: الطریحی (م.۱۰۸۵ق.)، به کوشش الحسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، ۱۴۰۸ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق؛ معانی الاخبار: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش؛ معجم اللاهوت الکتابی: به کوشش سید اروس و سلیم دکاش الیسوعی، بیروت،دار المشرق، ۱۹۸۶م؛ معجم مقاییس اللغه: ابن فارس (م.۳۹۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبلیغات، ۱۴۰۴ق؛ مفردات: الراغب (م.۴۲۵ق.)، نشر الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق؛ نهج البلاغه: الرضی (م ۴۰۶ق.)، به کوشش عبده، قم،دار الذخائر، ۱۴۱۲ق. | |||
لطفالله خراسانی | |||
ابن ابیساج: Ñ بنوساج | |||
ابن ابیکبشه: Ñ محمد بن عبدالله | |||
== ابن ابیالهَیجاء == | |||
: از وزیران دولت فاطمی و دارای آثار عمرانی در مدینه | |||
سیف الدین حسین بن ابیالهیجاء از نژاد کُرد و از وزیران فاطمی<ref>وفاء الوفاء، ج۳، ص۴۳؛ قاموس الحرمین، ص۱۹۰.</ref> و داماد طلائع بن رُزَیک (م.۵۵۶ق.) وزیر عاضد آخرین خلیفه فاطمی است.<ref>صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۷؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۳۸.</ref> | |||
ابن ابیالهیجاء در پی شورش شاور حاکم شهر قوص در مصر<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۴۱۳.</ref> بر طلائع بن رزیک<ref>اتعاظ الحنفاء، ج۲، ص۲۸۷.</ref> و قدرت یافتن وی، به مدینه کوچ کرد؛ اما زمان آن دانسته نیست. وی سالهای پایانی عمرش را در این شهر سپری کرد<ref>المواعظ و الاعتبار، ج۳، ص۸۶-۸۷؛ اتعاظ الحنفاء، ج۲، ص۲۸۹-۲۹۰.</ref> و افزون بر احسان به مردم مدینه و اعطای مال و لباس به آنان<ref>المواعظ و الاعتبار، ج۳، ص۸۷.</ref>، خدماتی فراوان در اماکن مقدس این شهر انجام داد؛ مانند پرده کشیدن دیوارهای حرم نبوی و پوشاندن مرقد پیامبر گرامی۹ با پردهای از ابریشم سفید گلدوزی شده با حاشیهای از ابریشم قرمز که بر روی آن سوره یس نوشته شده بود.<ref>صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۷؛ قاموس الحرمین، ص۱۹۱؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۳۸.</ref> آنگاه که شریف قاسم بن مُهنّا امیر مدینه نصب این پرده را منوط به اجازه خلیفه دانست، ابن ابیالهیجاء با اعزام قاصدی از المستضیء بالله خلیفه عباسی اجازه گرفت. سپس این پرده حدود دو سال بر مرقد رسول خدا۹ قرار گرفت.<ref>وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۳۸؛ کشف الارتیاب، ص۳۶۰-۳۶۱.</ref> برخی از منابع تاریخی، پوشاندن حرم نبوی را برای نخستین بار به خیزران مادر هارون الرشید نسبت میدهند.<ref>وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۳۹.</ref> اما برخی نیز ابن ابیالهیجاء را نخستین کسی میدانند که به این کار مبادرت ورزید.<ref>وفاء الوفاء، ج۲، ص۱۳۹؛ قاموس الحرمین، ص۱۹۱؛ صبح الاعشی، ج۴، ص۳۰۷.</ref> | |||
ابن ابیالهیجاء در سال ۵۴۶ق. مرقد اسماعیل فرزند امام صادق۷ را تجدید بنا کرد. مطری به استناد قطعه سنگی که نام ابن ابیالهیجاء و سال تجدید بنای مرقد در آن ذکر شده، این مطلب را بیان کرده است.<ref>وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۳؛ تاریخ حرم ائمه بقیع، ص۳۰۳.</ref> به بیان سمهودی، وقف باغی برای حرم اسماعیل بن جعفر در سمت غربی مرقد او، با استناد به قطعه سنگ نصب شده در آن مرقد، از دیگر اقدامهای ابن ابیالهیجاء بود.<ref>وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۳؛ تاریخ حرم ائمه بقیع، ص۳۰۳.</ref> | |||
نیز او مسجد فتح یا خندق را که ویران شده بود، در سال ۵۷۵ق. بازسازی کرد. وی این مسجد را که از شمال به جنوب ۲۰ ذراع و از شرق به غرب ۱۷ ذراع بود، با یک رواق و سه ستون بنا کرد و گنبدی بر آن قرار داد.<ref> وفاء الوفاء، ج۳، ص۴۳.</ref> نیز دو مسجد دیگر را به نامهای علی بن ابیطالب۷ و سلمان فارسی که در پایین مسجد فتح از جهت قبله قرار داشت، در سال ۵۷۵ق. تجدید بنا کرد.<ref>وفاء الوفاء، ج۳، ص۴۳؛ تاریخ مکة المشرفه، ج۱، ص۲۹۹.</ref> | |||
ساخت مسجد وادی یا مسجد عسکر در سال۵۸۰ق. که به سبب قرار داشتن در محل شهادت حمزه سیدالشهداء به مسجد مَصرع (شهادتگاه) معروف بوده، از دیگر آثار عمرانی ابن ابیالهیجاء است که در سمت شرقی دامنه جبل الرماة قرار داشته است.<ref>وفاء الوفاء، ج۳، ص۵۳.</ref> نیز وی در حدود سال ۵۶۰ق. شعبهای از چشمه الزرقاء را از سمت باب السلام به حیاط نزدیک مسجد پیامبر و شعبه کوچکی را نیز به داخل صحن مسجد کشید و در آن فوارهای نصب کرد تا مردم از آن آب وضو بگیرند.<ref>التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۱۶؛ وفاء الوفاء، ج۲، ص۲۰۷.</ref> | |||
آرامگاه ابن ابیالهیجاء در قبرستان بقیع دارای بقعه کوچکی نزدیک قبه عباس بن عبدالمطلب و ائمه: بود<ref>وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۰۰؛ آثار اسلامی مکه و مدینه، ص۳۳۱.</ref> که به دست آل سعود ویران شد. | |||
منابع | |||
آثار اسلامی مکه و مدینه: رسول جعفریان، قم، مشعر، ۱۳۸۶ش؛ اتعاظ الحنفاء: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش الشیال، مصر، وزارة الاوقاف، ۱۴۱۶ق؛ تاریخ حرم ائمه بقیع: محمد صادق نجمی، تهران، مشعر، ۱۳۸۰ش؛ تاریخ مکة المشرفه: محمد بن احمد ابن الضیاء (م.۸۵۴ق.)، به کوشش علاء و ایمن، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۴ق؛ التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق.)، قاهره،دار الثقافه، ۱۳۹۹ق؛ صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م.۸۲۱ق.)، به کوشش زکار، دمشق، وزارة الثقافه، ۱۹۸۱م؛ قاموس الحرمین: محمد رضا نعمتی، قم، مشعر، ۱۳۷۶ش؛ کشف الارتیاب: سید محسن الامین (م.۱۳۷۱ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، ۱۳۸۲ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۹۹۵م؛ المواعظ و الاعتبار: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش المنصور، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م. | |||
مهدی امیریان | |||
== ابن اُمّ مکتوم == | |||
: مؤذن و جانشین پیامبر۹ در مدینه در برخی غزوهها برای اقامه نماز | |||
عمرو/ عبدالله بن قیس بن زائدة بن اصم از تیره بنیعامر بن لؤی قریش، از عرب عدنانی است<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۷.</ref> که با پیامبر۹ در جدّ هشتم (لؤی) به هم میرسند.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۷۱.</ref> مادرش ام مکتوم عاتکه، دختر عبدالله بن عنکثة بن عامر از تیره بنیمخزوم قریش است.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۵؛ انساب الاشراف، ج۲، ص۱۸۳-۱۸۴؛ اسد الغابه، ج۳، ص۷۶۰.</ref> از این رو، عمرو به «ابن ام مکتوم» شهرت یافت. وی پسر دایی حضرت خدیجه۳ محسوب میشد، زیرا مادر خدیجه۳ خواهر قیس بن زائده بود.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۱۷۱؛ الاصابه، ج۴، ص۴۹۵.</ref> در منابع، از زمان تولد وی تا مسلمان شدنش، جز اشاره به نابینایی او در کودکی، گزارشی در دست نیست. برخی حدیث قدسی «پاداش بهشت از آنِ کسی است که خداوند چیز با ارزشی را از او بگیرد» را درباره وی دانستهاند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۶.</ref> مردم مدینه او را عبدالله؛ و اهل شام و عراق او را عمرو میخواندند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۴-۱۵۵.</ref> | |||
ابن ام مکتوم از نخستین مسلمانان بود؛ اما دانسته نیست که چندمین نفر است. از حضور او در رویدادهای دوران مکی پیامبر۹ اطلاع چندان در دست نیست. مفسران ذیل آیات ۱-۱۰ عبس/۸۰: {عَبَس و تَوَلّی أَنَ جاءَهُ الأعمی...} شأن نزول آن را رفتار نامناسب فردی دانستهاند که با دیدن ابن ام مکتوم چهره ترش کرد و از او روی برگرداند. برخی مفسران اهل سنت، این رفتار را به پیامبر نسبت داده و آیات یاد شده را در شأن ایشان دانستهاند. به نقلی، روزی پیامبر در پی اندرز دادن به عتبة بن ربیعه، ابوجهل و عباس بن عبدالمطلب بود که ابن ام مکتوم نابینا، به سوی ایشان آمد و بیتوجه به گفتوگوی پیامبر۹ خواست تا ایشان آیهای از قرآن را بدو بیاموزد. رسول خدا از وی روی برگرداند و به گفتوگوی خود با افراد یاد شده ادامه داد. در پی آن، آیات آغازین عبس/۸۰ نازل شد. از آن پس، پیامبر او را گرامی میداشت و نیاز وی را برمیآورد.<ref>جامع البیان، ج۳۰، ص۶۴-۶۵؛ کشف الاسرار، ج۱۰، ص۳۸۱-۳۸۲؛ الدر المنثور، ج۶، ص۳۱۴-۳۱۵.</ref> | |||
بر پایه اعتقاد بزرگان شیعه، چنین سخنی درباره پیامبراکرم۹ پذیرفتنی نیست. طبرسی پس از بیان داستان پیشین، به نقل از سید مرتضی یادآور شده است که ظاهر این آیات هیچ دلالتی ندارد که مخاطب آن، پیامبر۹ باشد<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۶۴.</ref>؛ بلکه قراینی میتوان یافت که مقصود فردی غیر از رسول خداست؛ زیرا ترشرویی حتی در رویارویی با دشمنان سرسخت، از صفات پیامبر نیست، چه رسد با مؤمنان. | |||
مؤید این سخن، آیات {وَإِنَّک لَعَلی خُلُقٍ عَظِیمٍ} (قلم/۶۸، ۴) و {وَلَو کنتَ فَظًّا غَلِیظَ القَلبِ لَانفَضُّوا مِن حَولِک} (آلعمران/۳، ۱۵۹) است. از امام صادق۷ نیز نقل شده که آیه درباره مردی از بنیامیه است.<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۶۴.</ref> علامه طباطبایی<ref>المیزان، ج۲۰، ص۲۰۳.</ref> و جعفر مرتضی عاملی<ref>نک: الصحیح من سیرة النبی، ج۳، ص۱۵۵-۱۶۷.</ref>، به تحلیل تاریخی، کلامی و اخلاقی درباره شأن نزول این آیات پرداخته و نتیجه گرفتهاند که آنها ارتباطی با رسول خدا ندارند. | |||
ابن ام مکتوم از نخستین مهاجران به یثرب بود که در مأموریت مُصعب بن عمیر به سال دوازدهم بعثت برای تبلیغ اسلام و آشنا ساختن مردم با قرآن به آن شهر هجرت کرد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۵-۱۵۶.</ref> اما در گزارشی دیگر، او اندکی پس از غزوه بدر در سال دوم ق. به آن شهر رفته<ref>انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۷.</ref> و در خانه مخرمة بن نوفل که بهدار القراء معروف بود، فرود آمده است.<ref>الطبقات، ج۴، ص۲۰۵؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۷-۹۹۸.</ref> | |||
ابن ام مکتوم در کنار بلال از مؤذنان پیامبر۹ در مدینه بود و هر یک زودتر به جماعت میرسید، اذان و دیگری اقامه میگفت.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲.</ref> بر پایه روایتی، امساک روزهداران در ماه رمضان با ندای ابن ام مکتوم آغاز میشد.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۶.</ref> اما به روایتی از امام صادق۷، ابن ام مکتوم پیش از صبح اذان میگفت و مردم با اذان بلال، روزه خود را آغاز میکردند.<ref>الکافی، ج۴، ص۹۸؛ من لایحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷.</ref> برخی گزارشها حکایت دارند که ابن ام مکتوم تنها در غیاب دیگر مؤذنان همانند بلال، اذان میگفت.<ref>الطبقات، ج۳، ص۱۷۷.</ref> | |||
ابن ام مکتوم در غزوههای بسیار جانشین پیامبر۹ در مدینه بود.<ref>انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۴؛ الاستیعاب، ج۳، ص۹۹۸.</ref> برخی شمار آن را ۱۳ غزوه دانستهاند.<ref>تاریخ خلیفه، ص۴۸؛ الاصابه، ج۴، ص۴۹۵.</ref> بر پایه گزارشی، او نخستین کسی بود که به جانشینی ایشان گماشته شد.<ref>الادارة فی عصر الرسول، ص۹۷.</ref> غزوههای قرقرة الکدر، بَدر، بَواط، بنیسلَیم، سویق، ذوالعُشَیره، اَبواء در سال دوم ق.، اُحُد، حَمراء الاَسد، غَطْفان، بَحْران در سال سوم، ذات الرِقاع در سال چهارم، بنیقرَیظه در سال پنجم، ذوقَرَد در سال ششم، فتح مکه به سال هشتم، و حجة الوداع در سال دهم از غزوهها و سفرهایی هستند که از جانشینی ابن ام مکتوم در آنها سخن به میان آمده است.<ref>نک: المغازی، ج۱، ص۸؛ تاریخ خلیفه، ص۴۸.</ref> به تصریح برخی، جانشینی او تنها در نماز بود؛ زیرا فرد نابینا مجاز به حکمکردن میان مردم نیست، چرا که نمیتواند طرفین را ببیند.<ref>الاصابه، ج۴، ص۴۹۵؛ الادارة فی عصر الرسول، ص۹۸.</ref> | |||
بر پایه گزارشی، وی پیش از نبرد بدر به سال دوم ق. همراه ابواحمد بن جحش اسدی که وی نیز نابینا بود، به حضور پیامبر رسید و نظر ایشان را درباره شرکت در جنگ جویا شد. در این هنگام، آیه {لایستَوِی الْقاعِدُونَ مِن المُؤمنینَ غَیرُ أُولِی الضَّررِ و الْمُجاهِدُونَ فِی سَبیلِ اللهِ بأَمْوالِهِم و أنفسِهِم} (نساء/۴، ۹۵) نازل شد و آن دو را از نبرد معاف نمود.<ref>جامع البیان، ج۵، ص۳۰۹-۳۱۱.</ref> در این آیه، خداوند جهادگران را با فرونشستگان، جز ناتوانان، نابرابر دانسته است.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۵۹؛ الاصابه، ج۴، ص۴۹۵.</ref> طبرسی نزول این آیه را درباره متخلفان از جنگ تبوک در سال نهم دانسته که با نزول {غَیرُ أُولِی الضّررِ} ابن ام مکتوم از آن استثنا شده است.<ref>مجمع البیان، ج۳، ص۱۴۷.</ref> در غزوه بدر، نخست رسول خدا ابن ام مکتوم را جانشین خود قرار داد؛ اما در میان راه ابولبابه اوسی را بدین منظور به آن شهر بازگرداند.<ref>المغازی، ج۱، ص۱۵۹؛ السیرة النبویه، ج۱، ص۶۱۲؛ الطبقات، ج۳، ص۱۵۵، ۳۴۸.</ref> پیامبر از غنایم بدر برای ابن ام مکتوم سهمی در نظر گرفت.<ref>اقضیة رسول الله، ص۴۶.</ref> وی در غزوه اُحد به سال سوم، هنگامی که شایعه کشته شدن پیامبر۹ را شنید، با سرزنش فراریان از نبرد، از مردم خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه، به هرکسی که میرسید، از حال پیامبر جویا میشد و آنگاه که از سلامتی پیامبر آگاهی یافت، به مدینه بازگشت.<ref>المغازی، ج۱، ص۲۷۷.</ref> | |||
از زندگی ابن ام مکتوم پس از رحلت پیامبر۹ گزارشی در دست نیست، جز حضور او در نبرد قادسیه به سال ۱۶ق. که با ایرانیان انجام شد. بر پایه گزارشی، وی در این نبرد، پرچمی سیاه<ref>المعارف، ص۲۹۰؛ الطبقات، ج۴، ص۱۶۰.</ref> در دست داشت و طبق نقلی، در همین جنگ به شهادت رسید.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۶۵؛ الاصابه، ج۴، ص۴۹۵.</ref> اما برخی دیگر از بازگشت وی از قادسیه به مدینه و درگذشت وی در این شهر در زمان خلافت عمر سخن گفتهاند.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۶۱؛ الاصابه، ج۴، ص۴۹۵.</ref> ابن شبّه از خانه او میان آل زمعة بن اسود و شرقدار القمقم در مدینه منوره یاد کرده است.<ref>تاریخ المدینه، ج۱، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref> | |||
منابع | |||
الادارة فی عصر الرسول: احمد عجام کرمی، قاهره،دار السلام، ۱۴۲۷ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت،دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت،دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ اقضیة رسول الله۹: ابن طلاّع قرطبی (م.۴۹۷ق.)، بیروت،دار الکتاب العربی، ۱۴۲۶ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش شلتوت، قم،دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت،دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت،دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الدر المنثور: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۳۶۵ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه؛ الصحیح من سیرة النبی۹: جعفر مرتضی العاملی، قم،دار الحدیث، ۱۴۲۶ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت،دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران،دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کشف الاسرار: میبدی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش حکمت، تهران، امیر کبیر، ۱۳۶۱ش؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، بیروت،دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ من لایحضره الفقیه: الصدوق (م.۳۸۱ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، ۱۴۰۴ق؛ المیزان: الطباطبایی (م.۱۴۰۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۳ق. | |||
سید علی رضا واسعی |