در حال ویرایش کاربر:Seyedjavad/کارها
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۱: | خط ۱: | ||
== ابوسعد ورامینی == | |||
: از معماران حرمین شریفین | |||
رضی الدین ابوسعد / بوسعد ورامینی در اواخر سده پنجم و نیمه نخست سده ششم ق. در ورامین میزیسته؛ اما از زمان تولد و مرگ او اطلاعی دقیق در دست نیست و منابع کمتر به او پرداختهاند. ورامین از سده چهارم در زمره شهرهای شیعهنشین بوده و خاندانهای مشهور، از جمله خاندان ابوسعد ورامینی، از آن برخاستهاند.<ref>النقض، ص۱۱۱، ۱۲۷، ۱۹۴؛ اطلس شیعه، ص۲۱۳.</ref> او از نامآوران شیعه ورامین بوده و به اعتقاد عبدالجلیل قزوینی، از همین رو، مورخان اهل سنت کمتر بدو پرداختهاند.<ref>النقض، ص۲۲۶؛ تعلیقات النقض، ج۲، ص۷۹۳.</ref> او و خاندانش برای رونق و آبادانی شهر خود بسیار کوشیدهاند. بنای مسجد جامع، مدرسه رضویه و فتحیه در ورامین را میتوان از کارهای آنان به شمار آورد.<ref>النقض، ص۱۷۱، ۲۲۶.</ref> شهرت او و فرزندش حسین در جهان اسلام از این روست که در تعمیر و مرمت حرمین شریفین و احسان و بخشش به حاجیان و زائران فعال بودهاند.<ref>الانساب، ج۵، ص۵۸۷.</ref> | |||
سمعانی (م.۵۶۲ق.) ذیل عنوان «ورامینی» ابوسعد را از معاصران خود دانسته و او را به بزرگی ستوده و یاد کرده که وی ثروتش را در راه آبادانی حرمین شریفین به کار گرفته است.<ref>الانساب، ج۵، ص۵۸۷.</ref> سمعانی از فرزند ابوسعد، حسین، نیز یاد کرده و به کثرت حجگزاری وی و رغبتش به خیرات و صدقات اشاره و او را شیعه غالی (افراطی در شیعهگری) دانسته است.<ref>تعلیقات النقض، ج۲، ص۷۹۳-۸۰۰.</ref> عبدالجلیل قزوینی در گزارشی، ابوسعد را در رتبه خواجگان و بزرگان و رؤسای با اعتبار یاد کرده و از او در شمار معماران بیت الله الحرام و مسجدالنبی۹ نام برده است.<ref>تعلیقات النقض، ج۲، ص۷۹۳.</ref> محدث ارموی با بهرهگیری از سخنان عبدالجلیل، ابوسعد را در ردیف جواد اصفهانی (م.۵۵۸ق.) از بانیان برخی فعالیتهای مذهبی و خیرخواهانه در مدینه دانسته است.<ref>تعلیقات النقض، ج۲، ص۷۹۳.</ref> کارهای ابوسعد مانند ساختن بناها و مشاهد ائمه: موجب شد تا از سوی برخی سنّیان، به گورپرستی و رافضی بودن متهم شود.<ref>النقض، ص۱۷۱، ۲۲۶.</ref> قزوینی از فرزندان وی نیز تمجید کرده و آنان را از خیرین و احسان کنندگان شمرده و به ویژه از حسین با وصف عالم، زاهد و عماد الحاج و الحرمین یاد کرده است.<ref>تعلیقات النقض، ج۲، ص۷۹۳-۸۰۰.</ref> | |||
در | ابن جبیر در گزارشی، مردی بزرگ و ثروتمند را از سرزمین پارسیان یاد میکند که ثروتش را در راه توسعه و آبادانی مسجدالحرام هزینه میکرد و بازسازی تنوره چاه زمزم و قبه آن را به او نسبت میدهد. بر پایه برخی قراین، مقصود ابن جبیر در این گزارش، ابوسعد است که این کارها را در زمان جد امیر مکثر، امیر مکه در سالهای پس از ۵۱۸ق. هنگام حضورش در مراسم حج انجام داده است.<ref>رحلة ابن جبیر، ص۱۰۴-۱۰۶.</ref> | ||
از کسانی که ابوسعد و فرزندش حسین را با شکوه فراوان یاد کرده، رازی، شاعر شیعه با تخلص «قوامی» است که ترجیعبندی مشتمل بر ۱۱۶ بیت در مدح او سروده است. نیز در ترجیعبندی دیگر با ۴۴ بیت که گویا هنگام حضور حسین فرزند ابوسعد در سفر حج سروده شده، وی را به سبب اهتمامش به کعبه ستوده و به بخشندگی و کرم وصف کرده است.<ref>دیوان شرف الشعراء، ص۱۸۱-۱۸۵.</ref> | |||
منابع | |||
اطلس شیعه: رسول جعفریان، تهران، سازمان جغرافیایی نیروهای مسلح، ۱۳۸۷ش؛ الانساب: عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، بیروت، دار الجنان، ۱۴۰۸ق؛ تعلیقات نقض: میرجلال الدین ارموی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸ش؛ دیوان شرف الشعراء: بدر الدین قوامی رازی، به کوشش حسینی ارموی، تهران، چاپخانه سپهر، ۱۳۳۴ش؛ رحلة ابن جبیر: بیروت، دار صادر، ۱۴۰۰ق؛ کلید نقض و تعلیقات آن: حسینی ارموی، تهران، ۱۳۵۸ش؛ النقض: نصیر الدین ابورشید عبدالجلیل قزوینی رازی، تهران، انجمن آثار ملی، ۱۳۵۸ش. | |||
سیدجعفر جوادی | |||
ابوسعید ایلخانی: Ñ بهادر خان | |||
== ابوسعید خُدْری == | |||
: صحابی رسول خدا۹، از فقیهان مدینه، راوی احادیث فراوان | |||
سعد بن مالک بن سنان انصاری از تیره خزرج ۱۰ سال پیش از هجرت در یثرب زاده شد. وی به کنیهاش شهرت داشت.<ref>السیرة النبویه، ج۳، ص۶۳۸؛ تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۲۵؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۷۲.</ref> چون نیای او خدره نام داشته<ref>نسب المعد، ج۲، ص۷۲؛ الاصابه، ج۳، ص۶۵.</ref>، او را خدری گفتند.<ref>المعارف، ص۲۶۸؛ جمهرة انساب العرب، ص۳۶۲؛ الاصابه، ج۱، ص۸۸.</ref> مادرش انیسه دختر ابوحارثه از قبیله بنینجار، از زنانی بود که با رسول خدا۹ بیعت کردند.<ref>المغازی، ج۱، ص۳۰۲؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۷۱؛ الاصابه، ج۸، ص۳۷.</ref> پدرش مالک بن سنان در غزوه احد به شهادت رسید.<ref>جمهرة انساب العرب، ص۳۶۲؛ اسد الغابه، ج۴، ص۲۵۱.</ref> پیمان برادری او با حویصة بن مسعود بن کعب برقرار شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۶.</ref> در غزوه خندق و نبردهای پس از آن<ref>الاکمال، ص۱۰۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۶۹.</ref> و نیز در بیعت رضوان به سال ششم ق. حضور داشت.<ref>الاکمال، ص۱۰۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۶۹.</ref> | |||
ابوسعید در جنگ بدر به سبب خردسالی حضور نداشت. ۱۳ ساله بود که پدرش او را برای شرکت در جنگ احد معرفی کرد و پیامبر۹ به سبب خردسالی، شرکت او را در جنگ نپذیرفت. در ۱۵ سالگی نخستین بار در غزوه بنیمصطلق شرکت کرد<ref>تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۲۵-۵۲۶؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۴.</ref> و سپس در غزوههای گوناگون پیامبر۹ حضور یافت. حضور وی در ۱۲ غزوه گزارش شده است.<ref>تاریخ طبری، ج۱۱، ص۵۲۵-۵۲۶؛ الاستیعاب، ج۲، ص۶۰۲؛ البدایة و النهایه، ج۹، ص۴.</ref> | |||
از رابطه ابوسعید خدری با خلیفه اول و دوم گزارشی در دست نیست. تنها در زمان خلیفه دوم به عنوان یکی از فقیهان مدینه از او نام بردهاند.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۶۱.</ref> در زمان خلیفه سوم نیز از فقیهان مدینه بود.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۷؛ الاصابه، ج۱، ص۷۵.</ref> هنگامی که عثمان بن عفان خطبه را در نماز عیدین (فطر و قربان) بر نماز مقدم داشت، او روش رسولخدا۹ را مقدم داشتن نماز بر خطبهها شمرد.<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۴؛ المجموع، ج۵، ص۱۱.</ref> | |||
او از اصحاب خاص امام علی۷ بود که در جنگهای نهروان، جمل و صفین در رکاب امام علی۷<ref>رجال کشی، ج۱، ص۲۰۱؛ المنتظم، ج۶، ص۱۴۴.</ref> حضور داشت و از جمله یاران ایشان در شرطة الخمیس بود.<ref>رجال برقی، ص۳۳.</ref> | |||
ابوسعید خدری با بنیامیه رابطهای دوستانه نداشت و در جایهای گوناگون از سیاستهای آنان انتقاد میکرد. از جمله به مروان بن حکم که خطبه عیدین را پیش از نماز خواند، اعتراض کرد و با او درگیر شد.<ref>امتاع الاسماع، ج۱۰، ص۱۷۴؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۱۲۶.</ref> وی در ماجرای یورش سپاه معاویه به مکه به فرماندهی یزید بن شجره رهاوی، قثم بن عباس بن عبدالمطلب، فرماندار مکه، را دلداری داد و او را از تصمیم خود برای ترک مکه بازداشت. این تهاجم شامیان با پیروزی سپاه علی بن ابیطالب۷ در مکه پایان یافت.<ref>الغارات، ج۲، ص۵۰۸.</ref> | |||
ابوسعید خدری در روزگار خلافت معاویه، برای اعتراض به کارهای او به شام رفت.<ref>تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۳۷۷؛ الاصابه، ج۳، ص۶۶.</ref> نیز در واقعه حره در حمله سپاهیان شام به مدینه مورد هجوم سربازان بنیامیه قرار گرفت.<ref>تاریخ خلیفه، ص۱۴۹؛ تاریخ الاسلام، ج۵، ص۵۵۳؛ الاصابه، ج۳، ص۶۶.</ref> هنگامی که مروان بن حکم مانع دفن امام حسن۷ در کنار رسول خدا۹ شد، او با نقل حدیثی از رسول خدا۹ درباره جایگاه امام حسن۷ مروان را از این کار بر حذر داشت.<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۶۶؛ المنتظم، ج۳، ص۶۰.</ref> امام حسین۷ در روز عاشورا هنگامی که میخواست حقانیت خود و یارانش را به سپاه ابن زیاد ثابت کند، با یادکرد نام ابوسعید، به حدیثی به نقل از وی استناد کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵.</ref> | |||
بر | ابوسعید در سال ۷۳ق. همراه سلمة بن اکوع با عبدالملک بن مروان بیعت کرد.<ref>الطبقات، ج۵، ص۱۷۷.</ref> وی در زمره مکثرین روایت (روایتگران احادیث بسیار) بود. در مسند بقی بن مخلد ۱۱۷۰ حدیث از وی نقل شده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۷۱؛ الاصابه، ج۱، ص۸۸.</ref> از جمله روایتهای مشهور نقل شده از وی، احادیث فتح خیبر<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۹۹؛ البدایة و النهایه، ج۴، ص۱۸۵.</ref>، نزول آیه تطهیر درباره علی۷ و فاطمه۳<ref>تفسیر ابن ابی حاتم، ج۹، ص۳۱۳۱؛ جامع البیان، ج۲۲، ص۶.</ref>، حدیث معروف «الحسن والحسین سیدا شباب أهل الجنه»<ref>سنن الترمذی، ج۲، ص۳۰۶؛ تاریخ بغداد، ج۹، ص۲۳۰؛ تاریخ دمشق، ج۵، ص۳۷۴.</ref>، حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه»<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۱؛ مجمع البیان، ج۲، ص۲۷۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۵.</ref> و حدیث ثقلین<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۵۰؛ اسد الغابه، ج۱، ص۴۹۰؛ امتاع الاسماع، ج۶، ص۱۳.</ref> است. افزون بر روایتهای یاد شده، حدیثهایی ارزشمند درباره فضایل و مناقب اهل بیت: دارد که از آن جمله میتوان به این دو روایت اشاره کرد: «أنا مدینة العلم و علی بابها»<ref>الارشاد، ج۱، ص۳۳؛ مناقب علی بن ابی طالب، ص۸۶.</ref> و «ما گروه انصار، منافقان را به دشمنی علی بن ابیطالب۷ میشناختیم».<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۳۵۰.</ref> نیز از وی روایتهای فراوان درباره مهدویت در کتب اصلی شیعه<ref>مناقب الامام امیر المؤمنین، ج۲، ص۱۱۲؛ کفایة الاثر، ص۲۸-۳۵؛ الغیبه، ص۱۷۸.</ref> و کتب اهل سنت گزارش شده است.<ref>سنن الترمذی، ج۳، ص۳۴۳؛ مسند احمد، ج۳، ص۲۷؛ سنن ابی داود، ج۲، ص۳۱۰.</ref> اصحاب دیگر رسول خدا ۹ چون جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ثابت، انس، ابن عباس، ابن عمر، ابن زبیر و شماری از تابعین از جمله سعید بن مسیب، ابوسلمه، عبیدالله بن عتبه، عطاء بن یسار و ابوامامة بن سهل بن حنیف از وی روایت نقل کردهاند.<ref>اسد الغابه، ج۲، ص۲۱۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۶۹؛ الاصابه، ج۳، ص۶۵.</ref> او از فقیهان اصحاب رسول خدا۹ بود<ref>الطبقات، ج۲، ص۲۸۴.</ref> که در منابع اهل سنت با عناوینی چون امام مجاهد و مفتی مدینه یاد شده است. گفتهاند که در میان اصحاب جوان رسول خدا ۹ عالمتر از وی نبوده است.<ref>الطبقات، ج۲، ص۲۸۴؛ تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۹۲؛ سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۱۶۸.</ref> احادیث فقهی وی در موضوعهای گوناگون در کتب شیعه و اهل سنت آمده است. بر پایه روایتی از امام سجاد۷ ابوسعید بر سنت پیامبر۹ پایدار ماند و دگرگونی در او راه نیافت.<ref>رجال کشی، ج۱، ص۲۰۴-۲۰۵؛ وسائل الشیعه، ج۲، ص۴۶۳.</ref> نیز از امام صادق۷ روایت شده است: تشیع و پیروی علی۷ نصیب ابوسعید خدری شد و او بر این عقیده پایدار ماند.<ref>رجال کشی، ج۱، ص۲۰۱، ۲۰۴-۲۰۵.</ref> | ||
ابوسعید خدری در سال ۷۴ق. بیمار شد و پیش از وفات وصیت کرد که در جایی معین از بقیع به خاک سپرده شود که کسی در آنجا مدفون نشده باشد. او جایی را که خود در نظر گرفته بود، به فرزندش نشان داد. این مکان در بخش شرقی قبرستان بقیع، نزدیک مقبره فاطمه بنت اسد مادر امام علی۷ است.<ref>المستدرک، ج۳، ص۵۶۴؛ وفاء الوفاء، ج۳، ص۲۹۹.</ref> سرانجام وی پس از سه روز بیماری سخت در ۸۴ سالگی درگذشت و در همان مکان معین شده در بقیع، به خاک سپرده شد.<ref>المعارف، ص۲۶۸؛ الکافی، ج۳، ص۱۲۵.</ref> | |||
منابع | |||
رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش میرداماد و رجائی، قم، آل البیت:، ۱۴۰۴ق؛ الارشاد: المفید (م.۴۱۳ق.)، به کوشش آل البیت:، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاکمال فی اسماء الرجال: الخطیب التبریزی (م.۷۴۱ق.)، تعلیق: ابو اسد الله بن الحافظ، قم، مؤسسة اهل البیت:؛ امتاع الاسماع: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق؛ انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق؛ تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م.۴۶۳ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ تفسیسر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م.۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق؛ تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم): ابنکثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۹ق؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق؛ جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.۴۵۶ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ رجال البرقی: احمد بن خالد البرقی، به کوشش القیومی، نشر القیوم، ۱۴۱۹ق؛ سنن ابیداود: السجستانی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۰ق؛ سنن الترمذی: الترمذی (م.۲۷۹ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۲ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م. ۲۱۸ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق؛ شواهد التنزیل: الحاکم الحسکانی (م.۵۰۶ق.)، به کوشش محمودی، تهران، وزارت ارشاد، ۱۴۱۱ق؛ صحیح البخاری: البخاری (م.۲۵۶ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۱ق؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق؛ الغارات: ابراهیم الثقفی الکوفی (م.۲۸۳ق.)، به کوشش الحسینی، بهمن، ۱۳۵۵ش؛ الغیبه: الطوسی (م.۴۶۰ق.)، به کوشش التهرانی و ناصح، قم، المعارف الاسلامیه، ۱۴۱۱ق؛ الکافی: الکلینی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش؛ کفایة الاثر: علی بن محمد خزاز قمی (م.۴۰۰ق.)، به کوشش کوه کمری، قم، بیدار، ۱۴۰۱ق؛ مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۱۵ق؛ المجموع شرح المهذب: النووی (م.۶۷۶ق.)، دار الفکر؛ المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م.۴۰۵ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۶ق؛ مسند احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، بیروت، دار صادر؛ المعارف: ابن قتیبه (م.۲۷۶ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، شریف رضی، ۱۳۷۳ش؛ المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۹ق؛ مناقب الامام امیر المؤمنین: محمد بن سلیمان الکوفی (م.۳۰۰ق.)، به کوشش محمودی، قم، احیاء الثقافة الاسلامیه، ۱۴۱۲ق؛ مناقب علی بن ابیطالب۷: احمد بن مردویه (م.۴۱۰ق.)، قم، دار الحدیث، ۱۴۲۴ق؛ المنتظم: ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق. | |||
نسب المعد و الیمن الکبیر: ابن الکلبی (م.۲۰۴ق.)، به کوشش محمود فردوس، بیروت، دار الیقظه؛ وسائل الشیعه: الحر العاملی (م.۱۱۰۴ق.) به کوشش آل البیت:، قم، ۱۴۱۴ق؛ وفاء الوفاء: السمهودی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۲۰۰۶م. | |||
عبدالقادر کمالی | |||
== | == ابوسفیان == | ||
: سرسلسله امویان سفیانی و از سرسختترین دشمنان پیامبر۹ در مکه | |||
کنیه و نام و نسب او ابوسفیان / ابوحنظله صخر بن حرب بن امیة بن عبد شمس اموی است.<ref>المقتنی، ج۱، ص۲۷۷.</ref> مادرش صَفیه دختر حَزَن هلالیه، عمه میمونه همسر پیامبر۹ بوده است.<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref> بنا بر سخن مشهور ۱۰ سال پیش از عام الفیل در مکه زاده شد.<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref> بر این اساس، تولد او را باید در حدود سال ۵۶۰م. دانست. | |||
دورههای زندگی: زندگی ابوسفیان را میتوان به شش دوره قسمت کرد که پیدایش اسلام آن را در معرض تلاطم قرار داده است: | |||
۱. پیش از بعثت پیامبر۹ (۵۶۰ ۶۱۰م.): ابوسفیان در روزگار جاهلیت از صاحب رأیترین اشراف و بازرگانان قریش بوده است.<ref>التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵۴.</ref> او با دیگر مردان قریش به سفرهای تجاری میرفت. با عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر۹ نیز دوستی و آمد و شد داشت. به گفته ابن عباس، هنگامی که آن دو برای بازرگانی به یمن رفته بودند، خبر بعثت پیامبر۹ با نامه حنظله پسر ابوسفیان به آنان رسید.<ref>کفایة الطالب، ج۱، ص۱۶۶.</ref> در روایتی از هیثم بن عدی نقل شده که ابوسفیان با گروهی از قریش و ثقیف به قصد بازرگانی به عراق در قلمرو ساسانیان رفته است.<ref>الاصابه، ج۵، ص۲۵۴.</ref> او بازرگانان را با سرمایه خود تجهیز میکرد و اموال قریش را به سرزمینهای غیر عربی میبرد.<ref>الاغانی، ج۶، ص۳۵۹.</ref> | |||
ابوسفیان از رهگذر بازرگانی ثروتی انبوه فراهم آورد؛ چنانکه خانه فرزندان جحش، مهاجران مسلمان، را بدون رضایت آنان به ۴۰۰ دینار از علقمة بن حارث خرید.<ref>الطبقات، ج۴، ص۱۰۲؛ عیون الاثر، ج۱، ص۲۲۸.</ref> وی در مکه چندین خانه داشت<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۷۸.</ref> و خانه اصلی او میراث پدرش حرب و به گزارشی، متعلق به شیبة بن ربیعه بود. این خانه در زمان فاکهی به خانه ریطه یا رائطه دختر ابوالعباس معروف بوده است.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۸.</ref> (← خانه ابوسفیان) خانه خدیجه همسر پیامبر۹ در همسایگی همین منزل بوده است.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۳۲.</ref> (← خانه خدیجه) | |||
در روزگار جاهلیت، مقام قیادت یا رهبری جنگجویان از عبدمناف به عبد شمس، سپس به امیه، حرب و سرانجام به ابوسفیان رسید.<ref>اخبار مکه، ازرقی، ج۱، ص۱۱۵؛ النهایه، ج۴، ص۱۱۹.</ref> بعدها وی در غزوههای احد و احزاب بر ضد اسلام عهدهدار همین سمت بود.<ref>السیرة الحلبیه، ج۱، ص۲۴.</ref> نیز پرچم سیاه عقاب در آغاز ظهور اسلام نزد وی بوده است.<ref>السیرة الحلبیه، ج۲، ص۷۳۴.</ref> او خط را از پدرش آموخت<ref>صبح الاعشی، ج۳، ص۱۴.</ref> و به شعر و ادب دلبستگی داشت. با آن که شعرهای فراوانی از او نمانده، برخی او را در حد شاعران عهد جاهلیت شمردهاند.<ref>الفصول المختاره، ص۲۴۸.</ref> آنان شعری از ابوسفیان را شاهد میآورند که در آن، شهر «صِلاح» (از نامهای مکه پیش از اسلام)را نفوذناپذیر دانسته است.<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۴۱۹.</ref> | |||
۲. از بعثت پیامبر۹ تا هجرت به مدینه (۶۱۰-۶۲۳ م.): در این دوره، ابوسفیان از اصلیترین دشمنان اسلام و پیامبر۹ شناخته میشود.<ref>نک: الطبقات، ج۱، ص۲۰۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۷.</ref> پیشینه این دشمنی به دوران دعوت مخفیانه پیامبر۹ بازمیگردد. در آن دوره، ابوسفیان با گروهی از مشرکان قریش، مسلمانانی را که پنهانی نماز میگزاردند، دشنام داد و سعد بن ابیوقاص تازه مسلمان، با استخوان شتر یکی از مشرکان را زخمی کرد.<ref>الکامل، ج۲، ص۶۰.</ref> پس از هجرتِ شماری از مسلمانان به حبشه، ابوسفیان، عمرو بن عاص و عمارة بن ولید را با هدایایی نزد نجاشی فرستاد تا زمینه بازگرداندن آنان را به مکه فراهم سازد.<ref>ذخائر العقبی، ص۲۰۸.</ref> در همان حال، جاذبه قرآن و اسلام، او و دیگر سران شرک را به خود جذب میکرده است.<ref>السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۵۰۵.</ref> | |||
هنگامی که سران شرک در مکه از تسلیم پیامبر۹ نا امید شدند، کوشیدند هوادارانش را از او دور سازند. از همین رو، ابوسفیان و ابوجهل از ابوطالب خواستند تا محمد۹ را به آنان بسپارد و به جای او عُمارة بن ولید را به فرزندی بپذیرد.<ref>الحجة الذاهب، ص۳۵۴.</ref> در آستانه هجرتِ پیامبر۹ به مدینه پس از بیعت عقبه دوم، ابوسفیان و دیگر اشراف قریش دردار الندوه گرد آمدند تا درباره شیوه برخورد با پیامبر گفتوگو کنند. این روز را بعدها «یوم الزحمه» خواندند.<ref>تاریخ طبری، ج۱، ص۵۶۶.</ref> ابوسفیان هنگام هجرت پیامبر۹ به مدینه، سُراقة بن مالک، قیافهشناس مَدلِجی، را فرستاد که ردّ پای پیامبر را تا غار تعقیب کند.<ref>ثمار القلوب، ص۱۲۰-۱۲۱. </ref> | |||
۳. از هجرت پیامبر۹ به مدینه تا صلح حدیبیه (۱-۶ق.): در این دوره، نام ابوسفیان بیشتر در سفرهای تجاری و رویارویی قریش با مسلمانان یاد شده است. وی در آن دوره، برای مبارزه با گسترش اسلام تلاش فراوان کرد. او در هشتمین ماه هجرت<ref>نک: معجم ما استعجم، ج۷، ص۶۵۷.</ref> با ۲۰۰ مشرک قریشی در بطن رابغ میان مدینه و جحفه<ref>معجم ما استعجم، ج۲، ص۶۲۵.</ref>، در محلی به نام ثنیة المرء، با شماری از جنگجویان مسلمان زیر فرمان عبیدة بن حارث روبهرو شد. برخی امیر مکیان را در آن رخداد مکرز بن حفص پنداشتهاند؛ اما بیشتر مورخان، از جلمه واقدی و طبری، ابوسفیان را سرکرده این دسته دانستهاند.<ref>نک: تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱.</ref> | |||
در رخدادی که به جنگ بدر انجامید، ابوسفیان با ۷۰ سوار، کاروانی تجاری را رهبری میکرد. پیش از آن، در همان حال که کاروان را از شام به حجاز بازمیگرداند، خبرها را جستوجو میکرد؛ زیرا بیم داشت که مسلمانان بر او بتازند. او در سرگین چارپایان منطقه بدر، هسته خرما یافت و به آمدن سواران یثربی پی برد. از همین رو، مسیرش را تغییر داد<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۳، ۲۴.</ref> و با آگاه شدن از ورود مسلمانان به بدر، شتابان از معرکه گریخت. سپس کسی را نزد سپاه قریش فرستاد و از آنان خواست تا به مکه بازگردند. اما ابوجهل بر جنگ تا نابودی مسلمانان پای فشرد. سرانجام در کنار آبهای بدر جنگی رخ داد که به شکست قریش و کشته شدن و اسارت شمار درخور توجه سران شرک انجامید. حنظله پسر ابوسفیان در شمار کشته شدگان و عمرو پسر دیگرش در زمره اسیران بودند.<ref>الدرر، ص۱۱۱.</ref> (← غزوه بدر) | |||
ابوسفیان اگر چه نمیتوانست در جنگ بدر حضور داشته باشد، پس از بازگشت شکست خوردگان قریشی از بدر عهد کرد که تن نشوید و خود را نیاراید<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۰.</ref> تا هنگامی که با محمد نبرد کند.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۵۹؛ السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۲، ص۵۴۰.</ref> او و همراهانش در ذی قعده سال دوم ق.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱.</ref> بیابان نجد را پیمودند تا به سر قنات کوه نَبیت<ref>معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۵.</ref> رسیدند. ابوسفیان مهمان سلام بن مشکم، خزانهدار یهودیان بنینضیر، شد و اخبار مدینه را دریافت کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰.</ref> آنگاه مردانی را به این شهر فرستاد. آنان نخلستانی کوچک را در ناحیه عُرَیض آتش زدند<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴.</ref> و با کشتن معبد بن عمرو انصاری<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱. </ref> و همپیمانش، در مردم مدینه هراس افکندند. رسول خدا۹ آنان را تا قرقرة الکدر دنبال کرد. ابوسفیان و یارانش شتابان گریختند و برای سبککردن بار خود، کیسههای آرد خویش را در کشتزارهای اطراف مدینه رها ساختند. از این روی، این غزوه را «سویق» نام نهادند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰.</ref> | |||
قریش که پس از جنگ بدر از نا امن شدن راه بازرگانی خود به شام در هراس بود، راه عراق را برگزید. پیامبر۹ در جمادی الثانی سال سوم ق.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۴.</ref> زید بن حارثه را به آبگاه قِرده در نجد<ref>معجم ما استعجم، ج۳، ص۱۰۱۸.</ref> در مسیر راه جدید آنان فرستاد. ابوسفیان در این کاروان، باری سنگین از نقره حمل میکرد. بازرگانان قریش مردی از بنیبکر بن وائل به نام فرات بن حیان را استخدام کرده بودند تا آنان را راهنمایی کند. ابوسفیان و صفوان بن امیه در تغییر مسیر تجاری قریش نقش فراوان داشتند. در این نبرد غنایم بسیار نصیب مسلمانان شد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۵. </ref> | |||
جنگ احد از رخدادهایی بود که ابوسفیان در آن نقشی مهم داشت. اندیشه برپایی این جنگ به شکست قریش در بدر بازمیگردد. پس از آن که کاروان تجاری ابوسفیان (عیر) و سپاه جنگی قریش (نفیر) به مکه بازگشتند، برخی از مردان قریش همچون عکرمة بن ابیجهل، صفوان بن امیه، عبدالله بن ابیربیعه و دیگر بازماندگان کشتگان بدر نزد ابوسفیان رفتند و همگی بر آن شدند که از بازرگانان مکه بخواهند تا با سرمایهای که در کاروان دارند، جنگی با محمد۹ را تدارک کنند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۳۷. </ref> قریش و وابستگان آن همچون قبایل کنانه و تهامه گرد هم آمدند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.</ref> این لشکر به رهبری ابوسفیان<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.</ref> در شوال سال سوم ق. در دامنه کوه احد موسوم به «عینین<ref>معجم البلدان، ج۴، ص۱۱۴، ۱۷۴.</ref>» فرود آمد. آنان چارپایان خود را در کشتزارهای صَمْغَه، زمینی نزدیک اُحد، رها کردند.<ref>معجم البلدان، ج۳، ص۴۲۴.</ref> پرچمداری قریش در این جنگ با بنیعبدالدار بود که ابوسفیان در برانگیختن آنان نقش فراوان داشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴.</ref> در این نبرد، ابوسفیان تا پای مرگ پیش رفت. او در مصاف با حنظلة بن ابیعامر بر زمین افتاد؛ اما پیش از آن که حنظله او را بکشد، ضربه شداد بن اسود به زندگی حنظله پایان داد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۹.</ref> | |||
جنگ احد به سبب سرپیچی از فرمان پیامبر۹ به شکست مسلمانان انجامید. (← جنگ احد) مُثْلهکردن پیکر حمزه عموی پیامبر۹ در این جنگ از کارهای هند همسر ابوسفیان بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱.</ref> گویا یکی از علل بازگشت سپاه قریش به مکه پس از شکست مسلمانان، شایعه قتل پیامبر۹ بوده است. در برخی گزارشها آمده که ابوسفیان پس از جنگ هنوز در پی آسیب رساندن به پیامبر۹ بوده و مسلمانان به فرمان رسول خدا، در برابر پرسش او از زنده بودن یا نبودن ایشان سکوت کردهاند.<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸.</ref> روایتهای حاکی از اعتقاد استوار ابوسفیان به بتپرستی، بیشتر به همین جنگ مربوط میشود. او پیش از جنگ از هبل یاری جست<ref>النهایه، ج۳، ص۲۹۴.</ref> و در همین نبرد، دو بت بزرگ را با خود آورد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۲. </ref> وی در پایان جنگ، علی۷ را به لات و عُزّیٰ سوگند داد که آیا محمد۹کشته شده است<ref>تفسیر قمی، ص۱۱۷.</ref> و سپس شعارهای مشرکانه سرداد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۴۷-۴۸؛ حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۸-۳۹.</ref> او به اوس و خزرج پیغام داد که دست از یاری عموزادهاش بردارند و انصار به او پاسخی درشت دادند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۶۴، ۱۹۵.</ref> ابوسفیان به سواران عبدالقیس که راهی مدینه بودند، گفت این پیغام را به محمد برسانند که برای کندن ریشه مسلمانان بازمیگردد. رسول خدا۹ فرمود: خداوند ما را بس است. و این آیه نازل شد: {الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَد جَمَعُوا لَکم فَاخشَوهُم فَزَادَهُم إِیمَانًا وَقَالُوا حَسبُنَا اللهُ وَنِعمَ الوَکیلُ}. (آلعمران/۳، ۱۷۳) سپس جنگجویان زخمی و خسته مسلمان، در رکاب پیامبر۹ تا حمراء الاسد قریشیان را دنبال کردند و به مدینه بازگشتند.<ref>السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۴، ص۱۷۷.</ref> ابن عباس به نقل از پیامبر۹ میگوید: خدا ترس را بر دل ابوسفیان افکند تا به مکه بازگشت.<ref>جامع البیان، ج۴، ص۱۷۷.</ref> وی که پسرش عمرو در بدر به اسارت مسلمانان درآمده بود، برای رهایی او فدیه نپرداخت تا هم خسارت جانی و هم مالی تحمل نکرده باشد. او آن قدر درنگ کرد تا سعد بن نعمان سالخورده دوست بنیعمرو بن عوف از انصار مدینه برای عمره رهسپار مکه شد. سپس به رغم تعهد قریش برای عدم تعرض به حاجیان و عمرهگزاران، او را به گروگان گرفت و به بنیعمرو پیغام داد که برای آزادی او راهی بجویند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۴۲؛ الاصابه، ج۳، ص۷۳.</ref> | |||
در سال چهارم ق. قبایل عَضَل و قاره با نیرنگ، شش مسلمان را برای تعلیم قرآن و شریعت دعوت کردند؛ ولی به هدف امتیازخواهی از قریش چهار تن از آنان را کشتند و دو تن را به قریش سپردند تا به خونخواهی از کشتگان خود بکشند. این حادثه به «رجیع» یا سریه مرثد بن ابیمرثد غنوی<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۵.</ref> معروف است. یکی از مسلمانان دستگیر شده، زید بن دَثِنه بود. صفوان بن امیه با یکی از موالی خود به نام نسطاس او را از حرم بیرون برد تا بکشد. گروهی از قریش، از جمله ابوسفیان، برای تماشای قتل او گردآمدند. زید پیش از اعدام، وفاداری خود را به پیامبر۹ تأکید کرد و موجب شگفتی ابوسفیان شد. ابوسفیان از وی پرسید: آیا دوست داری به جای تو محمد کشته میشد؟ وی گفت: دوست ندارم در خانه باشم و خاری به بدن محمد۹ بخَلَد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۷۹.</ref> | |||
مدتی بعد، پیامبر۹ به قصد رویارویی با سپاه ابوسفیان عازم بدر شد. ابوسفیان پس از جنگ احد چنین قراری نهاده بود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۱. </ref> او نیز با گروهی از مکه حرکت کرد تا به مجنّه از ناحیه مرّ الظهران رسید<ref>السیر و المغازی، ج۳، ص۲۹۶. </ref>؛ ولی از تصمیم خود بازگشت؛ زیرا اندیشید که قریش با وجود خشکسالی و کمی امکانات، توانایی جنگ با مسلمانان را ندارد.<ref>الطبقات، ج۲، ص۵۹-۶۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۸۷.</ref> در همان سال و به روایتی در سال ششم ق.<ref>المقتنی، ص۱۷۷.</ref> پیامبر۹، عمرو بن امیه ضمری و سلمة بن حریس انصاری<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۴.</ref> را مأمور کشتن ابوسفیان کرد<ref>تاریخ خلیفه، ص۷۷.</ref>؛ اما آن دو توفیق نیافتند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۷۹؛ السیرة الحلبیه، ج۳، ص۱۸۷.</ref> همسر ابوسفیان، هند دختر عتبه، نیز در شمار چهار زنی بود که پیامبر۹ فرمان کشتن آنان را داده بود؛ اما او سرانجام اسلام آورد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۱.</ref> احتمالاً پس از حادثه رجیع، ابوسفیان به گروهی از قریش گفت: آیا کسی محمد را که در بازارها راه میرود، نمیکشد؟ سپس مردی از اعراب را به سراغ پیامبر۹ فرستاد؛ اما او نتوانست به هدفش برسد و ناگریز شد که واقعیت را آشکار کند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۹۴.</ref> | |||
شاید راهاندازی جنگ بزرگ احزاب در سال پنجم ق. ناشی از آن باشد که ابوسفیان کوشید با جمعآوری مال بیشتر و صرف آن در جنگ، ریشه اسلام را برکند؛ اما منابع، سران یهود بنینضیر را محرّکان اصلی این جنگ میدانند. آنان پس از رانده شدن از مدینه، به مکه رفتند و قریش را برای هجوم به مدینه برانگیختند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۵.</ref> ابوسفیان برای اطمینان یافتن از همراهی یهودیان یکتاپرست با خود، آنان را واداشت تا در برابر بتان قریش سجده کنند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۱.</ref> نقش ابوسفیان در این لشکرکشی، جز فرماندهی لشکر قریش<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۰.</ref>، دسیسه برای تحریک سران بنیقریظه، تنها قبیله یهودی باقی مانده در مدینه، همچون حُیی بن اَخطب برای شکستن پیمان خود با مسلمانان بود<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۷.</ref> تا شاید پس از رویارویی با مانعی به نام خندق، بتوانند به هدف خود برسند. اما با تدبیر پیامبر۹ و اقدام نعیم بن مسعود نومسلمان، اتحاد بنیقریظه و احزاب از هم گسست.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۹۷.</ref> بنا بر این، ابوسفیان ناچار شد لشکرِ ناکام احزاب را بازگرداند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۶۹.</ref> (← غزوه احزاب) | |||
در چنین اوضاعی بهترین گزینه برای قریش به رسمیت شناختن مسلمانان و بستن پیمان صلح بود؛ کاری که سال بعد در حدیبیه انجام شد. (← صلح حدیبیه) از آن پس نقش اسلامستیزانه ابوسفیان به تدریج کاهش یافت. به رغم آن که قرارداد حدیبیه را صلح میان پیامبر۹ و ابوسفیان میدانند<ref>غایة السؤول، ص۱۶۴.</ref>، در این ماجرا چندان سخنی از وی به میان نیامده است. حتی افراد خانواده او نیز از دشمنی آشکار خود با پیامبر۹کاستند. | |||
۴. از صلح حدیبیه تا فتح مکه (۶-۸ق.): در این مدت، ابوسفیان با وجود دشمنی با پیامبر۹ نمیتوانست کاری به زیان اسلام و مسلمانان انجام دهد؛ زیرا پیروزیهای پیاپی اسلام، افزایش پیوسته شمار مسلمانان و کاهش عدد مشرکان، او را در وضعیت انفعال قرار داده بود. پس از صلح حدیبیه، پیامبر۹ نامههایی به پادشاهان کشورهای همسایه جزیرة العرب نگاشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۸.</ref> ابوسفیان ادعا کرده که هنگام رسیدن نامه پیامبر۹ به دست قیصر روم که در شام به سر میبرده است، وی به قصد بازرگانی در آنجا بوده و با قیصر در غزّه<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۳۰.</ref> یا ایلیاء<ref>الآحاد و المثانی، ج۱، ص۳۶۹.</ref> دیدار کرده و به پرسشهای او درباره پیامبر۹ پاسخ داده است.<ref>معجم الصحابه، ج۲، ص۱۹؛ الاغانی، ج۶، ص۳۶۷.</ref> | |||
اما آرامش میان قریش و مسلمانان چندان دوام نیافت. پس از آنکه قریشیان، بر خلاف عهدنامه حدیبیه، بنیبکر بن عبدمناة را در رویارویی با خزاعه همپیمان مسلمانان یاری دادند، عمرو بن سالم و بدیل بن ورقاء، رفیق ابوسفیان، و گروهی دیگر از بزرگان خزاعه به حضور پیامبر۹ شتافتند و از او یاری خواستند. پیامبر۹ به این درخواست پاسخ مثبت داد. قریش در آن هنگام خود را ضعیف میدید. از این رو، ابوسفیان سراسیمه رهسپار مدینه شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۰۸-۲۰۹. </ref> او در عسفان به بدیل برخورد و به رغم انکار او دانست که از نزد پیامبر۹ میآید. وی در مدینه نتوانست با پیامبر۹ گفتوگو کند؛ اما با شماری از افراد خانواده و اصحاب ایشان گفتوگو کرد. دخترش ام حبیبه، ابوبکر، عمر، علی بن ابیطالب۷ و فاطمه۳ از کسانی بودند که ابوسفیان ملتمسانه با آنان گفتوگو نمود.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۴.</ref> دخترش ام حبیبه به دلیل شرک و نجاست پدرش اجازه نداد که وی بر زیرانداز پیامبر۹ بنشیند.<ref>الدرر، ص۲۱۲. </ref> این گفتوگوها برای ابوسفیان نتیجهای نداشت. پیشنهاد علی۷ به ابوسفیان را خود قریشیان نوعی بازی دادن او ارزیابی کردند. علی۷ به شوخی او را فرمان داد که یکجانبه قرارداد را تجدید کند و به سرزمین خود بازگردد.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref> | |||
آنگاه سپاه ۰۰۰/۱۰ نفری اسلام رهسپار مکه شد؛ رخدادی که قریش و خزاعه نیز آن را انتظار میکشیدند. قریش<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۲.</ref> از این امر بیمناک<ref>الدرر، ص۲۱۴.</ref> و خزاعه به آن امیدوار بودند. ابوسفیان، بدیل بن ورقاء و حکیم بن حزام از مکه بیرون آمدند تا خبری به دست آوردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۶.</ref> با رسیدن مسلمانان به مَر الظهران، دل عباس بن عبدالمطلب تازه مسلمان، به حال قریش سوخت. او بر شهباء، استر سفید رنگ پیامبر۹<ref>مسائل الامام احمد، ص۱۱۱.</ref> سوار شد تا از قریش بخواهد که برای امان خواستن اقدام کنند. او در اطراف مکه صدای ابوسفیان و بدیل بن ورقاء را شنید که درباره آتشهای انبوه افروخته اطراف گفتوگو میکردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> وی ابوسفیان را از حقیقت ماجرا آگاه کرد و او را بر پشت مرکب خود نشاند و شتابان راهی اردوگاه مسلمانان شد.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۱۰-۲۱۱. </ref> مسلمانان با دیدن عموی پیامبر۹ که بر استر او نشسته، خویشتنداری کردند. عمر بن خطاب کوشید که اجازه اعدام ابوسفیان را از پیامبر۹ بگیرد<ref>الدرر، ص۲۱۶.</ref> و این نشان میدهد که حکم اعدام او تا آن زمان هنوز بر جا بوده است. این رخداد برای ابوسفیان نوعی زبونی به شمار میآید و بلاذری از آن با تعبیر «اسارت ابوسفیان به دست مسلمانان» یاد کرده است.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۳.</ref> | |||
عباس برای ابوسفیان از پیامبر۹ امان گرفت و بامداد روز بعد او را نزد رسول خدا۹ برد تا اسلام بیاورد.<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۴، ص۸۶۳.</ref> واقعی یا غیر واقعی بودن اسلام او از دیرباز مورد اختلاف شرح حالنویسان بوده است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۱۰۶.</ref> به روایت بلاذری، وی در روز اسلام آوردنش از پیامبر خواست اجازه دهد تا به مکه بازگردد و مردم را به اسلام فراخواند<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۴۳.</ref>؛ اما پیامبر۹ به این درخواست اعتنا نکرد و به عباس فرمان داد که ابوسفیان را بر فراز تپهای ببرد تا شکوه سپاه اسلام را ببیند.<ref>الطبقات، ج۲، ص۱۳۵؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ معجم ما استعجم، ج۳، ص۹۵۷.</ref> این اقدام نشانه آن است که پیامبر۹ ایمان آوردن ابوسفیان را به رغم اسلام آوردنش تأیید نکرده؛ چنانکه قرآن نیز میان دو مفهوم «اسلام» و «ایمان» فرق نهاده است. (حجرات/۴۹، ۱۴) او که دعوت دینی پیامبر۹ را تلاش بنیهاشم برای کسب وجاهت سیاسی در میان قبایل عرب میپنداشت، در آن روز با عباس از گسترش پادشاهی برادرزادهاش سخن گفت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۸؛ مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۱۷۹.</ref> پاسخهای نامتناسب او به پرسشهای پیامبر۹ در لحظه اسلام آوردن، گواهی روشن بر کراهت او از پذیرش اسلام است؛ رفتاری که حتی دوستش عباس را به خشم آورد.<ref>نک: تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> او از پیامبر پرسید: با لات و عُزّی چه کنم؟<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۵، ص۲۱۱.</ref> در روایتی از پیامبر۹ نقل شده که چون ابوسفیان منت نهاد که به رسالت او شهادت داده است، فرمود: این را به زبان میگویی، نه با دل.<ref>قصص الانبیاء، ص۲۹۳.</ref> با این همه، اهل سنت او را در زمره صحابه به شمار میآورند<ref>نک: المعین، ص۲۸؛ الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref>؛ چنانکه بستی او را در شمار نامآوران صحابه مکه شمرده است.<ref>مشاهیر علماء الامصار، ص۴۴.</ref> | |||
در ماجرای فتح مکه، مهمترین امتیازی که پیامبر۹ به درخواست عباس<ref>الثقات، ج۲، ص۴۷؛ الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۷۹.</ref> و در واکنش به ترس شدید ابوسفیان<ref>صحیح مسلم، ج۵، ص۱۷۲؛ الطرائف، ج۲، ص۳۹۰؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۱، ص۷۵.</ref> به وی داد، آن بود که خانه وی را مکان امن قرار داد<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref>؛ کاری که از آن پس، ضرب المثل امنیت و بخشایشگری پس از قدرت شد.<ref>ثمار القلوب، ص۲۹.</ref> وی و خاندانش را پس از فتح مکه «طلیق» خواندند<ref>وقعة صفین، ص۲۹؛ مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۳۶۱.</ref> و این عنوانی تحقیرآمیز بود که از سخن پیامبر۹ برآمده است: «اذهبوا فأنتم الطلقاء».<ref>زاد المعاد، ج۵، ص۶۶.</ref> | |||
۵. از فتح مکه تا رحلت پیامبر (۸-۱۱ق.): گویا در بیشترین بخش این دوره، ابوسفیان در مدینه به سر میبرده است.<ref>نک: التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵۴.</ref> ورود او به مدینه همراه سپاهی بود که از نبرد طائف فراغت یافته بود؛ زیرا چند روز پس از فتح مکه، قبیله ثقیف از هوازن آماده نبرد با مسلمانان شد. آنان در نخستین رویارویی در درّه حنین نزدیک ذوالمجاز با مسلمانان به جنگ پرداختند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۵. </ref> قریشیان نومسلمان، از آن جمله ابوسفیان و فرزندانش، در شمار شرکتکنندگان در این جنگ بودند. پیامبر۹ سهم درخور توجه از غنایم این جنگ را به او بخشید تا دل او و دیگر نومسلمانان را به اسلام گرم سازد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۶۵؛ نک: الاصابه، ج۳، ص۴۱۳. </ref> | |||
پس از عقبنشینی ثقیف به طائف، مسلمانان آن شهر را محاصره کردند. در جریان این محاصره، ابوسفیان و مغیرة بن شعبه به آنجا وارد شدند تا زنانی از قریش و بنیکنانه را که در آنجا بودند، با خود ببرند تا به اسارت درنیایند؛ هر چند آنان از آمدن خودداری کردند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۷۲.</ref> مشهور است که ابوسفیان در اواخر زندگی بینایی خود را از دست داد.<ref>مسائل الامام احمد، ص۳۲۵؛ نک: التحفة اللطیفه، ج۱، ص۵۴۵.</ref> برخی از راویان نابینایی او را به جنگ طائف ربط داده و کوشیدهاند تا فضیلتی برای او ثابت کنند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۶؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۷.</ref> اما بعید است کسی که غنیمتهای فراوان به عنوان «مؤلفة قلوبهم» دریافت میکند، به چنین جایگاهی دست یابد. | |||
در منابع از گفتوگوهای تند میان ابوسفیان و برخی از بزرگان صحابه در این دوره سخن رفته است. در یکی از آنان سلمان، صهیب و بلال او را دشمن خدا دانستند و هشدار دادند که هنوز شمشیر را از گردن او برنداشتهاند و چون ابوبکر بر سخن آنان خرده گرفت، پیامبر۹ وی را از خشم گرفتن بر این سه صحابی پرهیز داد.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۶.</ref> | |||
برخی از راویان کوشیدهاند رابطه او را با پیامبر۹ در این دوره گرم و صمیمانه جلوه دهند. در صحیح مسلم آمده است که ابوسفیان از پیامبر۹ سه چیز خواست: ازدواج ایشان با دخترش ام حبیبه، انتخاب پسرش معاویه به عنوان کاتب و برگزیدن خود او به امیری لشکر برای جنگیدن با کافران.<ref>شذرات الذهب، ج۲، ص۳۷.</ref> ذهبی این روایت را ناخوشایند دانسته است<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۱۳۷.</ref>؛ زیرا تقاضای تجدید عقد پیامبر۹ با ام حبیبه، نامعقول است.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۲۲۱.</ref> زرعی نیز به ادله مختلف این خبر را قاطعانه رد کرده است؛ از جمله به این دلیل که قطعی نیست ابوسفیان لشکر مسلمانان را در جنگی فرماندهی کرده باشد.<ref>زاد المعاد، ص۱۰۲.</ref> او حتی در همین دوره، یک بار با اهانت به بنیهاشم، پیامبر۹ را از خود سخت رنجاند. او ایشان را در میان بنیهاشم به گُلی در میان گنداب<ref>نوادر الاصول، ج۱، ص۳۳۱.</ref> یا گیاهی خوش عطر در میان خاکروبه تشبیه کرد.<ref>اثبات صفة العلو، ص۷۴؛ اجتماع الجیوش الاسلامیه، ص۵۶.</ref> | |||
نام ابوسفیان در شمار شاهدان قرارداد صلح پیامبر۹ با مسیحیان نجران در سال نهم ق. یاد شده است.<ref>الطبقات، ج۱، ص۳۵۸؛ فتوح البلدان، ص۷۸.</ref> شاید همین دستمایه شده تا برخی ادعا کنند پیامبر۹ وی را عامل خود بر نجران و پسرش یزید را حکمران تیماء قرار داده است.<ref>زاد المعاد، ج۱، ص۱۲۱.</ref> آنان برای اثبات این مدعا به شعری از شاعری گمنام استناد کردهاند: | |||
کذاک قد ولّی أباسفیانٍ | |||
خَربن حربٍ بعد ذا نجرانا<ref>نظام الحکومه، ج۱، ص۲۴۵.</ref> | |||
ابن حجر موضوع ولایت ابوسفیان بر نجران را اثباتپذیر نمیداند و به نقل از واقدی میگوید: اصحاب ما آن را انکار میکنند.<ref>الاصابه، ج۳، ص۳۳۳.</ref> یعقوبی عامل پیامبر۹ بر نجران را فروة بن مَسیک مرادی دانسته است.<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۲.</ref> پس از آن که گروهی از بنیثقیف در سال نهم ق. به مدینه آمدند تا با شرطهایی اسلام بیاورند و پیامبر۹ هیچ یک از شش شرط آنان را نپذیرفت، ایشان ابوسفیان و مغیرة بن شعبه را به طائف فرستاد تا بت لات را ویران کنند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۰؛ معجم البلدان، ج۵، ص۴؛ البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۹۳.</ref> ابوسفیان از بیم آن که او را همچون عروة بن مسعود ثقفی تیرباران کنند، مغیره را پیش انداخت. مغیره طلاها و زینتهای آن بت را نزد ابوسفیان آورد. پیامبر۹ به ابوسفیان فرمان داد تا با آنها خونبهای ابن مسعود را بپردازد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۱.</ref> | |||
۶. از رحلت پیامبر۹ تا مرگ ابوسفیان (۱۱-۳۱ق.): پس از انتخاب ابوبکر به خلافت از سوی گروهی در سقیفه بنیساعده، ابوسفیان به ایفای نقش پرداخت. آن هنگام او در مدینه بود و از انتخاب ابوبکر ابراز ناخشنودی کرد.<ref>الاستیعاب، ج۳، ص۹۷۴؛ تاریخ الخلفاء، ص۶۷.</ref> ابوسفیان اعتراض خود را نزد علی۷ و عباس اینگونه بیان کرد: چگونه اجازه دادهاند این کار به یکی از کم بهاترین و اندک شمارترین بطون قریش سپرده شود؟ او وعده داد اگر آنان بخواهند، لشکری انبوه گرد آورد تا این ریسمان را بگسلد.<ref>الریاض النضره، ج۲، ص۱۷۸.</ref> علی۷ با یادآوری دشمنی دیرینه او با اسلام و مسلمانان، سخن وی را فتنهانگیز خواند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷.</ref> اما مخالفت او با ابوبکر سرانجام با انتخاب پسرش یزید به حکمرانی شام<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۲۳۷.</ref> به دوستی مبدل شد. گزارشی نشان میدهد که خود ابوسفیان نیز از کسب مقام بینصیب نماند و ابوبکر در گیرودار جنگهای موسوم به «ردّه» او را به ولایت منطقهای مرزی میان حجاز و نجران گماشت.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۱۲۳.</ref> | |||
از کارهایی که در دوره کوتاه حکمرانی ابوبکر به ابوسفیان نسبت دادهاند، شرکت در جنگهای شام بر ضد رومیان است. از مجموع گزارشها برمیآید که وی تنها در نبرد یرموک حضور داشته و در این رخداد نیز نقش نظامی ایفا نکرده است. آنچه در این جنگ به او نسبت دادهاند، فراخواندن مسلمانان به خصوص پسرش یزید<ref>فتوح الشام، ج۱، ص۲۱۲.</ref> به جهاد با ایراد خطابه<ref>جمهرة خطب العرب، ج۱، ص۲۰۵.</ref>، دعاکردن<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۶.</ref>، داستانسرایی<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۳۳۶.</ref> و مشورت دادن به ابوعبیدة بن جراح<ref>فتوح الشام، ص۱۶۵، ۱۷۱-۱۷۲.</ref>، سردار سپاه، بوده است. | |||
ابوبکر و عمر در آغاز با اعزام سران مکه، به ویژه ابوسفیان و غیداق بن وائل، موافق نبودند؛ اما آنان جامه رزم پوشیده، به مدینه آمدند و اجازه حضور در جنگ را از خلیفه گرفتند.<ref>فتوح الشام، ص۶۸.</ref> شاید خبر فتوحات شام، قریش تجارتپیشه<ref>نک: معجم ما استعجم، ج۲، ص۶۱۵؛ معجم البلدان، ج۳، ص۷؛ البدایة و النهایه، ج۲، ص۲۲۷.</ref> را به طمعانداخت تا از قافله عقب نمانند و کوشیدند با زبانبازی، سران مسلمانان را از خود خشنود سازند. نیز احتمال میرود که حضور ابوسفیان همراه همسرش هند در این معرکه، برای همراهی با فرزندانشان، یزید و معاویه، بوده است.<ref>نک: فتوح البلدان، ص۱۶۰؛ شذرات الذهب، ج۱، ص۳۷.</ref> | |||
در دوره ۱۰ ساله خلافت عمر، ابوسفیان با او ارتباط داشته است. خلیفه هم جانب ابوسفیان و فرزندانش را رعایت میکرد و هم گاه دشمنی دیرین خود را با او آشکار میکرد؛ چنانکه در جریان فتح مکه و پیش از اسلام آوردن ابوسفیان، عمر تنها کسی بود که بر کشتن وی اصرار داشت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۱۵۷.</ref> در یک نوبت، او همراه سهیل بن عمرو به مدینه آمد و از عمر اجازه دیدار خواست؛ ولی عمر دیرتر از فقرای مسلمان آنان را پذیرفت. این کار خلیفه موجب گلهمندی آن دو شد. عمر گفت: شما نیز دیر اسلام آوردید!<ref>شذرات الذهب، ج۱، ص۳۰.</ref> | |||
عمر حتی از این که در مکه به ابوسفیان فرمان جابهجایی سنگی را داد و او اطاعت کرد و بدین ترتیب بر او سروری یافت، خداوند را شکرگزار بود<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۳، ص۲۵۵.</ref>؛ هر چند هند پاسخی تند به او داد.<ref>بلاغات النساء، ص۲۰۸.</ref> عمر، ابوسفیان را ستمگری سابقهدار و غصبکننده زمینها میدانست و این را به خود او نیز میگفت.<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۴، ص۱۰۰.</ref> بنا بر این، مواردی که از احترام عمر به ابوسفیان روایت شده، رعایت شأن قبیلهای و خاندانی او بوده است.<ref>نک: سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۷.</ref> شاید از همین روی، وی عتبه پسر ابوسفیان را به حکومت طائف<ref>التحفة اللطیفه، ج۲، ص۲۳۸.</ref> گمارده است. | |||
گویا پس از فتح مکه و حتی پس از درگذشت پیامبر۹ تغییری در زندگی و معیشت ابوسفیان و دیگر اشراف قریش رخ نداده و آنان همچنان به بازرگانی پرسود ادامه دادهاند. طبری گزارش داده که هند همسر ابوسفیان ۴۰۰۰ دینار از خلیفه دوم وام گرفت تا به سرزمین بنیکلب (شام) برود و آنجا به بازرگانی پردازد. در همان حال ابوسفیان و پسرش عمرو در دمشق نزد معاویه رفتند و معاویه ۱۰۰ دینار به پدر و برادرش داد که البته عمر آنها را بازپس ستاند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۶-۵۷۷.</ref> پس از تأسیس دیوان، ابوسفیان نگران شد که مردم داد و ستد را رها سازند و به درآمد عطایای دیوان تکیه کنند. او این نگرانی را به عمر نیز گوشزد کرد.<ref>فتوح البلدان، ج۳، ص۵۶۰.</ref> رابطه ابوسفیان با عثمان صمیمانه بود.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۷.</ref> او از این که فردی از بنیامیه قدرت را به دست گرفته، خشنود بود<ref>الاغانی، ج۶، ص۳۰۷.</ref> و بنیامیه را اندرز میداد که این فرصت را از دست ندهند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۶؛ الاغانی، ج۶، ص۳۷۱؛ الاحتجاج، ج۱، ص۴۰۹.</ref> عثمان نیز او را در شمار نزدیکترین افراد خود قرار داد.<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۲۲۷.</ref> او حتی میخواست مالی را که عمر از عمرو پسر ابوسفیان گرفته و به بیت المال انتقال داده بود، به وی بازگرداند؛ ولی ابوسفیان به ادله سیاسی نپذیرفت.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۶.</ref> | |||
مرگ ابوسفیان: نمیتوان تاریخ دقیق مرگ ابوسفیان را تعیین کرد. بیتردید او در یکی از سالهای خلافت عثمان در مدینه و شاید در شام<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۱۶۰.</ref> درگذشته است. سال مرگ او را به اختلاف از ۳۱ تا ۳۴ق. و سن او را از ۶۸ تا ۸۸ سال نوشتهاند.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۷۱۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۰۷؛ نک: شذرات الذهب، ج۱، ص۳۷.</ref> اگر ابوسفیان ۱۰ سال پیش از عام الفیل زاده شده و در سال ۳۱ق. مرده باشد، سن او هنگام مرگ ۹۴ سال بوده است. اگر در سال ۳۴ یعنی یک سال پیش از قتل عثمان درگذشته باشد، هنگام مرگ ۹۷ سال داشته است. اما به هیچ یک از این سخنان نمیتوان اعتماد کرد. عثمان بن عفان اموی در محل نگهداری جنازهها، و به گزارشی پسرش معاویه، بر پیکر او نماز گزارد.<ref>التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵۴.</ref> این خبر بر پایه همان سخن است که او در مدینه یا شام درگذشته است. اگر معاویه بر جنازه او نماز گزارده باشد، پیداست که در شام مرده است. البته بیشتر مورخان برآنند که وی در مدینه درگذشته است. سخاوی تصریح کرده است که ابوسفیان را در بقیع به خاک سپردند.<ref> التحفة اللطیفه، ج۱، ص۴۵۴.</ref> گفتهاند که دخترش ام حبیبه نیز در تجهیز پیکر او شرکت کرده است.<ref>فتوح البلدان، ج۱، ص۱۶۰.</ref> | |||
منابع | |||
الآحاد و المثانی: ابن ابیعاصم (م.۲۸۷ق.)، به کوشش فیصل، ریاض، دار الدرایه، ۱۴۱۱ق؛ اثبات صفة العلو: ابن قدامة المقدسی (م.۶۲۰ق.)، به کوشش البدر، کویت، الدار السلفیه، ۱۴۰۶ق.؛ اجتماع الجیوش الاسلامیه: ابن قیم الجوزی (م.۷۵۱ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق؛ الاحتجاج: ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق؛ اخبار مکه: الازرقی (م.۲۴۸ق.)، بیروت، دار الاندلس، ۱۴۱۶ق؛ اخبار مکه: فاکهی (م.۲۷۵ق.)، به کوشش ابندهیش، بیروت، دار خضر، ۱۴۱۴ق؛ الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق؛ الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق؛ الاغانی: ابوالفرج الاصفهانی (م.۳۵۶ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛ بلاغات النساء: احمد بن ابیطاهر طیفور (م.۲۸۰ق)، قم، الشریف الرضی؛ تاریخ الامم و الملوک: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۷ق.؛ تاریخ الخلفاء: السیوطی (م.۹۱۱ق.)، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، مصر، مطبعة السعاده، ۱۳۷۱ق؛ تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م.۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م.۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق؛ التحفة اللطیفه: شمس الدین السخاوی (م.۹۰۲ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۳م؛ تفسیر القمی: القمی (م.۳۰۷ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، ۱۴۰۴ق؛ الثقات: ابن حبان (م.۳۵۴ق.)، به کوشش سید شرف الدین، بیروت، دار الفکر، ۱۳۹۵ق؛ ثمار القلوب: الثعالبی النیشابوری (م.۴۲۹ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، قاهره، دار المعارف، ۱۹۶۵م؛ جامع البیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش صدقی جمیل، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق؛ جمهرة خطب العرب: احمد زکی صفوت، بیروت، المکتبة العلمیه، ۱۹۸۵م؛ الحجة الذاهب الی تکفیر ابیطالب: سید فخار بن معد موسوی، قم، سید الشهداء، ۱۴۱۰ق؛ حلیة الاولیاء: ابونعیم الاصفهانی (م.۴۳۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۵ق؛ الدرر: ابن عبدالبر (م.۴۶۳ق.)، به کوشش شوقی ضیف، قاهره، دار المعارف، ۱۴۰۳ق؛ ذخائر العقبی: محب الدین الطبری (م.۶۹۴ق.)، قاهره، ۱۳۵۶ق؛ الریاض النضره: محب الدین الطبری (م.۶۹۴ق.)، به کوشش الحمیری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۹۹۵م.؛ زاد المعاد: ابن قیم الجوزیه (م.۷۵۱ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، الرساله، ۱۴۰۷ق؛ سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق؛ السیر و المغازی: ابن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، به کوشش محمد حمید الله، معهد الدراسات و الابحاث؛ السیرة الحلبیه: الحلبی (م.۱۰۴۴ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۰۰ق؛ السیرة النبویه: ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش مصطفی عبدالواحد، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۹۶ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق؛ شذرات الذهب: عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط و العرقسوسی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۳ق؛ شرح نهج البلاغه: ابن ابیالحدید (م.۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق؛ صبح الاعشی: احمد بن علی قلقشندی (م.۸۲۱ق.)، به کوشش یوسف علی طویل، دار الفکر، دمشق، ۱۹۸۷م؛ صحیح ابن حبان بترتیب ابن بلبان: علی بن بلبان الفارسی (م.۷۳۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، الرساله، ۱۴۱۴ق؛ صحیح مسلم: مسلم (م.۲۶۱ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر؛ الطرائف: ابن طاووس (م.۶۶۴ق.)، قم، مطبعة الخیام، ۱۳۹۹ق؛ عیون الاثر: ابن سید الناس (م.۷۳۴ق.)، بیروت، مؤسسة عزالدین، ۱۴۰۶ق؛ غایة السؤول: عمر بن علی ابن الملقن (م.۸۰۴ق.)، به کوشش عبدالله بحر الدین، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۹۹۳م؛ فتوح البلدان: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش صلاح الدین، قاهره، النهضة المصریه، ۱۹۵۶م؛ فتوح الشام: ابوعبدالله محمد بن عمر واقدی، یبروت، دار الجیل؛ الفصول المختاره: المفید (م.۴۱۳ق.)، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳ق؛ قصص الانبیاء: الراوندی (م.۵۷۳ق.)، به کوشش عرفانیان، الهادی، ۱۴۱۸ق؛ الکامل فی التاریخ: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کفایة الطالب اللبیب: عبدالرحمن سیوطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۸۵م؛ مسائل الامام احمد: احمد بن حنبل (م.۲۴۱ق.)، به کوشش فضل الرحمن، دلهی، الدار العلمیه، ۱۹۸۸م؛ مشاهیر علماء: به کوشش مرزوق علی، دار الوفاء، ۱۴۱۱ق؛ معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م؛ معجم الصحابه: عبدالباقی بن قانع (م.۳۵۱ق.)، به کوشش صلاح بن سالم، مکتبة الغرباء الاثریه، ۱۴۱۸ق؛ معجم ما استعجم: عبدالله البکری (م.۴۸۷ق.)، به کوشش مصطفی السقا، بیروت، عالم الکتاب، ۱۴۰۳ق؛ المعین فی طبقات المحدثین: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق؛ المقتنی فی سرد الکنی: الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش محمد صالح، المدینه، مطابع الجامعة الاسلامیه، ۱۴۰۸ق؛ مناقب آل ابیطالب: ابن شهر آشوب (م.۵۸۸ق.)، به کوشش گروهی از اساتید، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۷۶ق؛ نظام الحکومة النبویه: عبدالحی کتانی فاسی، بیروت، دار الکتاب العربی؛ النهایه: ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.۶۰۶ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، ۱۳۶۷ش؛ نوادر الاصول: محمد بن علی الترمذی (م.۳۶۰ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار الجیل، ۱۹۹۲م؛ وقعة صفین: ابن مزاحم المنقری (م.۲۱۲ق.)، به کوشش عبدالسلام، قم، مکتبة النجفی، ۱۴۰۴ق. | |||
رضا کردی |