در حال ویرایش کاربر:Seyedjavad/کارها
این ویرایش را میتوان خنثی کرد. لطفاً تفاوت زیر را بررسی کنید تا تأیید کنید که این چیزی است که میخواهید انجام دهید، سپس تغییرات زیر را ذخیره کنید تا خنثیسازی ویرایش را به پایان ببرید.
نسخهٔ فعلی | متن شما | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۲: | ||
ابوعزیز قتادة بن ادریس: امیر مکه، از اشراف حسنی و سرسلسله آل قتاده | |||
ابوعزیز قتادة بن ادریس بن مُطاعن/ مظاعن، ملقب به نابغه، با ۱۵ واسطه به امام حسن مجتبی(ع) نسب میرساند.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۲۲، ص۱۰۶؛ العقد الثمین، ج۷، ص۳۹؛ غایة المرام، ج۱، ص۵۵۰-۵۵۱.</ref> مادرش نیز از اشراف حسنی از خاندان هواشم، طبقه سوم اشراف حاکم برمکه<ref>سمط النجوم، ج۴، ص۲۰۷؛ تاریخ مکه، ص۲۲۴.</ref>، بود. محل تولد را قریه عَلقمیه در ینْبُع دانستهاند.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵؛ سمط النجوم، ج۴، ص۲۰۷.</ref> وی در کودکی به حفظ قرآن و آموختن حدیث پرداخت.<ref>العقود اللؤلؤیه، ص۱۳۲.</ref> در منابع از زندگی او تا امارتش بر مکه، گزارشی در دست نیست. | |||
ابوعزیز با همراهی خویشاوندان خود، با اخراج اشراف حاکم بر ینْبُع، شهری در حجاز بر ساحل دریای سرخ، بر این شهر تسلط یافت و سپس با بیرون راندن بنییحیی از وادی صفراء در۵۱ کیلومتری مدینه در راه بدر<ref>مراصد الاطلاع، ج۲، ص۸۴۴؛ الروض المعطار، ص۳۶۲؛ المعالم الاثیره، ص۱۵۹.</ref> آن را نیز بر قلمرو خود افزود.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۶؛ العقد الثمین، ج۷، ص۳۹-۴۰؛ تاریخ مکه، ص۲۲۵، ۲۲۸.</ref> در گزارشی آمده آنگاه که اموال گروهی از بازرگانان مصری در مراسم حج به سرقت رفت و به حجگزاران اهانت شد، آنان برای شکایت نزد ابوعزیز به ینبع آمدند.<ref>تحفة الازهار، ج۱، ص۴۲۲.</ref> شاید از این رو بود که او در سال ۵۹۸ق. به بهانه برچیدن بساط فساد و ستم اشراف هواشم، حاکمان مکه، فرزندش عزیز را به مکه فرستاد. با پیروزی عزیز بر امیر مکه، مُکثر بن عیسی و خروج وی از آن شهر، ابوعزیز، خود، وارد مکه شد و با کشتن محمد بن مکثر به حکومت آل هواشم در آن شهر پایان داد.<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۵.</ref> برخی آغاز حکمرانی ابوعزیز بر مکه را در ۵۹۷<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۷؛ غایة المرام، ج۱، ص۵۵۱.</ref> یا ۵۹۹ق. دانستهاند.<ref>السلوک، ج۱، ص۲۷۴.</ref> | |||
ابوعزیز پس از تثبیت موقعیتش در مکه، فرزندش عزیز را برای تصرف مدینه فرستاد. اما امیر مدینه، قاسم بن مهنا، حمله او را دفع کرد.<ref>تاریخ مکه، ص۲۲۵.</ref> حملات ابوعزیز به مدینه در سالهای بعد نیز تکرار شد؛ اما وی نتوانست بر آن شهر تسلط یابد.<ref>الکامل، ج۱۵، ص۲۰۵؛ تاریخ امراء مکه، ص۴۶۵-۴۷۰.</ref> پس از چندی طائف، نجد و برخی از نواحی یمن نیز به قلمرو حکومت او افزوده شد.<ref>العقد الثمین، ج۱، ص۱۷۳؛ تحصیل المرام، ج۲، ص۷۴۲.</ref> قدرت روزافزون وی عباسیان را به پذیرش حکومتش واداشت. او در پی دعوت کتبی خلیفه عباسی، ناصر یا پدرش مستنصر، برای دیدار با وی<ref>اتحاف الوری، ج۳، ص۱۷.</ref> به عراق سفر کرد و تا نجف پیش رفت. ولی با دیدن مردم کوفه که شیری را در زنجیر به استقبالش آورده بودند، آن را به فال بد گرفت و به حجاز بازگشت و در سرودهای خطاب به خلیفه، علت انصراف خود را بیان کرد.<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref> وی شأن خویش را برتر از خلیفه<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵.</ref> و خود را از الناصرلدین الله عباسی برای خلافت شایستهتر میدانست.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۴؛ ص۳۶۰؛ تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۳۵-۱۳۶.</ref> او در دوران امارتش برای آبادانی شهر مکه خدماتی انجام داد که آثار برخی از آنها تا چندی پیش باقی بود. وی حصاری از سنگ و گل در اطراف مکه کشید. در گزارشی دیگر آمده است که او در شمال مکه برای پاسداری از شهر دیواری کشید و به بازسازی مزار شهید فخ، حسین بن علی، پرداخت.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۶۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۸.</ref> | |||
ابوعزیز در ابتدای حکومتش بر مکه، با حاجیان رفتاری نیک داشت و عدالت را به کار میبست. هیبت او در چشم مردم و شدت برخوردش با فسادگران مشهور است.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۳؛ النجوم الزاهره، ج۶، ص۲۵۰.</ref> اما بعدها رفتارش با آنان به خشونت گرایید؛ چنانکه او را به سنگدلی و ستمگری وصف کردهاند.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۴؛ عمدة الطالب، ص۱۲۷-۱۲۸.</ref> او دیگر بار رسم مُکوس (مالیات) را برقرار کرد.<ref>الکامل، ج۱۲، ص۴۰۱.</ref> برخی ترور نافرجام او در منا به سال ۶۰۸ق. به دست یکی از اسماعیلیان را سبب تغییر رفتار وی دانستهاند.<ref>الکامل، ج۱۲، ص۲۹۷.</ref> در این زمان، اسماعیلیان با آمدن حسن نو مسلمان بر سر کار، با خلافت عباسی رابطهای نزدیک برقرار کرده بودند. بر پایه گزارشی، یکی از عموزادگان ابوعزیز که شبیه او بود، به دست اسماعیلیان ترور شد. این امر بدگمانی وی به خلیفه عباسی<ref>الکامل، ج۱۲، ص۲۹۷؛ العقد الثمین، ج۷، ص۴۷-۴۸.</ref> و قتل عام و غارت حاجیان عراق در منا و مکه را در پی داشت. گروهی از آنان با پیوستن به کاروان حاجیان شام و پناه بردن به ربیعه خاتون، خواهر ملک عادل ایوبی، و وساطت او نجات یافتند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۳، ص۳۵.</ref> در گزارشی آمده که مکیان برای صدور اجازه ورود به مکه و انجام طواف ۰۰۰/۳۰ دینار از حاجیان عراقی میستاندند.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.</ref> سپس ابوعزیز با فرستادن فرزندش راجح و گروهی به بغداد، به سبب کشتار حاجیان از خلیفه عذرخواهی کرد. اینان کفنپوش و با شمشیرهای کشیده نزد خلیفه حضور یافتند و او عذر ابوعزیز را پذیرفت.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.</ref> از دیگر رویدادهای دوران حکومت وی میتوان به غارت حاجیان یمنی در سال ۶۰۷ق. اشاره کرد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۶.</ref> در همین سال، از کشته شدن فردی به نام بلال یاد شده که از بزرگان قتاده بود و بدین سبب، این سال به سال بلال معروف شد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۴.</ref> در سال ۶۰۹ق. خلیفه همراه با کاروان عراقی، برای ابوعزیز مال و خلعت فرستاد و از قتل و غارت حاجیان ذکری به میان نیاورد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۶.</ref> در سال ۶۱۱ق. عیسی بن ملک عادل، حاکم ایوبیان شام، به حج رفت و ابوعزیز او را خدمت کرد. اما چون مانند حاکم مدینه او را تکریم نکرد، حاکم ایوبی لشکریانی در اختیار حاکم مدینه قرار داد تا با ابوعزیز بجنگد.<ref>البدایة و النهایه، ج۱۳، ص۸۰؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷؛ النجوم الزاهره، ج۱، ص۲۱۱.</ref> در این سالها در مکه به نام ابوبکر بن ایوب، حاکم مصر و شام خطبه خوانده میشد.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۹۷.</ref> | |||
دانشمندان معاصر ابوعزیز وی را ستوده و فاضلی گرانمایه، ادیب و دارای صفاتی پسندیده همچون شجاعت و زیرکی خواندهاند. او صاحب قصیدههایی در مدح حضرت فاطمه(س) است.<ref>الاحتجاج، ص۱۴۲.</ref> او به فرزندان و خاندان خویش سفارش کرد تا با حاجیان مدارا کنند و بدانان یادآور شدکه عزت ایشان در گرو مجاورت کعبه است.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۰-۵۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۱۴-۱۵.</ref> | |||
سرانجام ابوعزیز در ذیحجه سال ۶۱۷ق. در حدود ۹۰ سالگی پس از حدود ۲۰ سال حکمرانی بر مکه<ref>الکامل، ج۱۲، ص۶۱۸؛ سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۱۰۶؛ تاریخ الاسلام، ج۴۴، ص۳۵۹.</ref> به دست فرزندش حسن کشته شد.<ref>الکامل، ج۱۲، ص۴۰۲؛ العقد الثمین، ج۴، ص۱۷۱؛ اتحاف الوری، ج۳، ص۲۷.</ref> اما برخی این گزارش را نقد کردهاند.<ref>الاشراف علی تاریخ الاشراف، ج۱، ص۶۵.</ref> ابوعزیز به امام زیدیان یمن، عبدالله بن حمزه، بسیار گرایش داشت و حتی برای او از قبایل حجازی بیعت گرفت و بر پایه عقاید شیعیان و از جمله زیدیه، گفتن «حی علی خیر العمل» را در اذان رسمی کرد.<ref>تاریخ الاسلام، ج۴۴، ص۳۶۰؛ النجوم الزاهره، ج۶، ص۲۴۹-۲۵۰.</ref> از این رو، او را زیدی دانستهاند<ref>تاریخ ابن خلدون، ج۴، ص۱۱.</ref>؛ هر چند گاه به نام خلیفه عباسی و ایوبیان نیز خطبه میخواند.<ref>العقد الثمین، ج۷، ص۵۳؛ تاریخ مکه، ص۲۳۰.</ref> او خانه خود را که در پایین مکه بود و امروز به «حی مسفله» شناخته میشود، وقف فقرای متأهل عرب کرد و شرط نمود که در صورت انقراض آنان، آن خانه به مساکین و فقیران و در راهماندگان مسلمان اختصاص یابد. وکیل او در این وقف، ربیع بن عبدالله ماردینی بود.<ref>موسوعة مکة المکرمه، ج۱، ص۵۴۶.</ref> | |||
در شمار فرزندان ابوعزیز اختلاف است.<ref>عمدة الطالب، ص۱۴۲-۱۴۳؛ النجوم الزاهره، ج۲، ص۱۹۹.</ref> نسل او به واسطه نُه تن از فرزندانش حسن و راجح ادامه یافت<ref>عمدة الطالب، ص۱۲۸.</ref> که برخی از ایشان بر مکه حکمرانی یافتند. اینان به «آل قتاده» شهرت دارند و از طبقه چهارم اشراف حسنی مکه شمرده میشوند. | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | |||
==منابع== | |||
{{منابع}} | |||
{{دانشنامه | |||
| آدرس = | |||
| عنوان = | |||
| نویسنده = سید محمود سامانی | |||
}} | |||
* '''اتحاف الوری''': عمر بن فهد (م.۸۸۵ق.)، به کوشش شلتوت، دار المدنی، جده | |||
* '''الاحتجاج''': ابومنصور الطبرسی (م.۵۲۰ق.)، به کوشش سید محمد باقر، دار النعمان، ۱۳۸۶ق | |||
* '''الاشراف علی تاریخ الاشراف''': عاتق بن غیث، بیروت، دار النفائس، ۱۴۲۳ق | |||
* '''البدایة و النهایه''': ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق | |||
* '''تاریخ ابن خلدون''': ابن خلدون (م.۸۰۸ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۸ق | |||
* '''تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق | |||
* '''تاریخ امراء مکة المکرمه''': عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، ۱۴۱۳ق | |||
* '''تاریخ مکه''': احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، نادی مکة الثقافی، ۱۴۰۴ق | |||
* '''تحصیل المرام''': محمد بن احمد الصباغ (م.۱۳۲۱ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، ۱۴۲۴ق | |||
* '''تحفة الازهار و زلال الانهار''': ضامن بن شدقم الحسینی (م.۱۰۹۰ق.)، به کوشش الجبوری، تهران، میراث، ۱۴۲۰ق | |||
* '''الروض المعطار''': محمد بن عبدالمنعم الحمیری (م.۹۰۰ق.)، بیروت، مکتبة لبنان، ۱۹۸۴م | |||
* '''السلوک لمعرفة دول الملو'''ک: المقریزی (م.۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۸ق | |||
* '''سمط النجوم العوالی''': عبدالملک بن حسین العصامی (م.۱۱۱۱ق.)، قاهره، المکتبة السلفیه | |||
* '''سیر اعلام النبلاء''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق | |||
* '''شفاء الغرام''': محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م | |||
* '''العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین''': محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.) به کوشش فؤاد سیر، مصر، الرساله، ۱۴۰۶ق | |||
* '''العقود اللؤلؤیه''': به کوشش الحسنی، قاهره، مکتبة مدبولی، ۱۴۱۵ق | |||
* '''عمدة الطالب''': ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، قم، انصاریان،۱۴۱۷ق | |||
* '''غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام''': عبدالعزیز بن فهد المکی (م.۹۲۰ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة القری، ۱۴۰۹ق | |||
* '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق | |||
* '''مراصد الاطلاع''': صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق | |||
* '''المعالم الاثیره''': محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، ۱۴۱۱ق | |||
* '''موسوعة مکة المکرمة و المدینة المنوره''': احمد زکی یمانی، مؤسسة الفرقان، ۱۴۲۹ق | |||
* '''النجوم الزاهره''': ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی. | |||
{{پایان}} | |||
ابوعلی عمر الشریف: امیر الحاج عراقیان، واسطه بازگرداندن حجرالاسود به کعبه | |||
ابوعلی عمر بن یحیی بن حسین علوی<ref>المنتظم، ج۱۳، ص۳۷۸؛ عمدة الطالب، ص۲۷۴-۲۷۵.</ref> که برخی نام او را محمد بن یحیی<ref>البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۸۹؛ النجوم الزاهره، ج۳، ص۲۶۴.</ref> و لقبش را «شریف»<ref>البدایة و النهایه، ج۱، ص۱۸۹؛ عمدة الطالب، ص۲۷۵.</ref> آوردهاند، نسبش از طریق زید شهید به امام سجاد(ع) میرسد.<ref>الکامل، ج۷، ص۱۲۶؛ عمدة الطالب، ص۲۷۵.</ref> او از نقیبان سادات علوی<ref>تاریخ مکه، ص۲۲۶؛ تاریخ عتبات عالیات عراق، ص۳۳.</ref> و سرپرست کاروان حاجیان در عراق بود. از این رو، به امیر الحاج شهرت یافت.<ref>شفاء الغرام، ج۲، ص۳۷۴.</ref> وی ۳۷ فرزند داشت که ۲۱ نفر از آنان پسر بودند؛ اما نسلش تنها از طریق سه تن از پسرانش ابوالحسن، ابوطالب و ابوالغنائم ادامه یافت.<ref>عمدة الطالب، ص۲۷۵.</ref> | |||
ابوعلی در سال ۳۲۷ق. از طرف خلیفه عباسی، المطیع لله، با ابوطاهر قرمطی که در پی غارت مکه و ربودن حجرالاسود در سال ۳۱۷ق. مانع حج عراقیان بود<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۴؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ شفاء الغرام، ج۲، ص۳۷۱.</ref>، مکاتبه کرد و بازگشایی مسیر مکه را از او خواست. قرامطه که او را به سبب شجاعت و بزرگواریاش دوست داشتند، به رغم ملاحظات سیاسی و درگیری با حکومت عباسی، خواسته وی را پذیرفتند و با دریافت پنج دینار برای هر شتر و هفت دینار برای بار آن، راه مکه را برای مردم عراق گشودند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ البدایة و النهایه، ج۱۱، ص۱۸۹؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۱۳۹.</ref> بدین سان، نخستین برای انجام مناسک حج، از حاجیان مُکوس (مالیات) دریافت شد.<ref>المنتظم، ج۱۳، ص۳۷۸؛ تاریخ الاسلام، ج۲۴، ص۵۵؛ شذرات الذهب، ج۴، ص۱۳۹.</ref> نیز ابوعلی در سال ۳۳۵ق.<ref>آثار البلاد، ص۱۶۹؛ مراصد الاطلاع، ج۱، ص۳۸۲.</ref> یا ۳۳۹ق.<ref>معجم البلدان، ج۲، ص۲۲۴.</ref>، برای بازگرداندن حجرالاسود میان المطیع لله و قرمطیان واسطه شد. آنان نیز حجرالاسود را به کوفه بردند و بر ستون هفتم مسجد کوفه آویختند و سپس به مکه انتقال دادند. این در حالی بود که پیشتر خلفای فاطمی و عباسی<ref>تاریخ طبری، ج۱۱، ص۳۷۱؛ تجارب الامم، ج۶، ص۱۵۸؛ الکامل، ج۸، ص۴۸۶.</ref> نتوانسته بودند در برابر هزاران دینار، قرامطه را به بازگرداندن حجرالاسود راضی کنند.<ref>المنتظم، ج۱۴، ص۸۰؛ تاریخ مکه، ص۲۲۷.</ref> | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | |||
==منابع== | |||
{{منابع}} | |||
{{دانشنامه | |||
| آدرس = | |||
| عنوان = | |||
| نویسنده = مهدی امیریان | |||
}} | |||
* '''آثار البلاد''': زکریا بن محمد القزوینی (م.۶۸۲ق.)، ترجمه''': میرزا جهانگیر، تهران، امیر کبیر، ۱۳۷۳ش | |||
* '''البدایة و النهایه''': ابن کثیر (م.۷۷۴ق.)، بیروت، مکتبة المعارف | |||
* '''تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی،۱۴۱۰ق | |||
* '''تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)''': الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی | |||
* '''تاریخ عتبات عالیات عراق''': علی اصغر قائدان، قم، مشعر، ۱۳۸۳ش | |||
* '''تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه''': احمد السباعی (م.۱۴۰۴ق.)، ترجمه''': جعفریان، تهران، مشعر، ۱۳۸۵ش | |||
* '''تجارب الامم''': ابوعلی مسکویه (م.۴۲۱ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، ۱۳۷۹ش | |||
* '''شذرات الذهب''': عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق | |||
* '''شفاء الغرام''': محمد الفأسی (م.۸۳۲ق.)، به کوشش مصطفی محمد، مکه، النهضة الحدیثه، ۱۹۹۹م | |||
* '''عمدة الطالب''': ابن عنبه (م.۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق | |||
* '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق | |||
* '''مراصد الاطلاع''': صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.۷۳۹ق.)، بیروت، دار الجیل، ۱۴۱۲ق | |||
* '''معجم البلدان''': یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م | |||
* '''المنتظم''': ابن جوزی (م.۵۹۷ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۲ق | |||
* '''النجوم الزاهره''': ابن تغری بردی الاتابکی (م.۸۷۴ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی. | |||
{{پایان}} | |||
ابوعلی غلام الهَرّاس: ملقب به امام الحرمین (م.۴۶۸ق.)، از استادان فن قرائت | |||
ابوعلی حسن بن قاسم واسطی، مشهور به غلام الهّراس و امام الحرمین از استادان فنّ قرائت قرآن کریم در سال ۳۷۴ق. در واسط، از شهرهای عراق، زاده شد.<ref>تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۳۵۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۰-۲۵۲.</ref> وی برای آموختن قرائت و ملاقات با استادان این فن، سفرهای فراوان به بغداد، مصر، دمشق و نیز مکه داشت.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.</ref> او برای دستیابی به دیگر معارف قرآنی بسیار کوشید و بر پایه نقلی، کسی به پایه او نرسید و دیگران برای آموختن نزد او میآمدند.<ref>الانساب، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.</ref> وی از دانشوران مشهور در علم قرائت بود و کتابهایی در این زمینه تألیف کرد.<ref>شذرات الذهب، ج۵، ص۲۹۱.</ref> از او با عنوان مُقْری (استاد فنّ قرائت) اهل عراق<ref>لسان المیزان، ج۲، ص۲۴۵.</ref>، مُحدّث و علامه یاد کردهاند.<ref>الکامل، ج۱۰، ص۱۰۱.</ref> غالب شرححالنگاران از وی نام بردهاند؛ ولی تنها به تخصص وی در قرائت و تجوید اشاره کردهاند. بر پایه گزارشی، او را که در حرم سکونت داشت، به دلیل برتری علمی بر معاصران خود در مکه و مدینه «امام الحرمین» خواندند.<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱-۲۵۲؛ الوافی، ج۱۲، ص۱۲۷.</ref> در منابع اشارهای به هنگام رفتن او به مکه و مدت اقامتش در آنجا نشده است. | |||
وی أعْوَر (یک چشم) بود و در پایان عمر بینایی خود را از دست داد<ref>تاریخ الاسلام، ج۳۱، ص۲۵۱.</ref> و در سن نود و اندی<ref>سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۳۴۷.</ref> به سال ۴۶۸ق. در واسط درگذشت.<ref>الانساب، ج۱۰، ص۱۰۰؛ تاریخ دمشق، ج۱۳، ص۳۵۰.</ref> | |||
==پانویس== | |||
{{پانویس}} | |||
==منابع== | |||
{{منابع}} | |||
{{دانشنامه | |||
| آدرس = | |||
| عنوان = | |||
| نویسنده = مصطفی صادقی کاشانی | |||
}} | |||
* '''الانساب''': عبدالکریم السمعانی (م.۵۶۲ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، ۱۳۸۲ق | |||
* '''تاریخ الاسلام''': الذهبی (م.۷۴۸ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۱۰ق | |||
* '''تاریخ مدینة دمشق''': ابن عساکر (م.۵۷۱ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ق | |||
* '''سیر اعلام النبلاء''': الذهبی (م.۷۴۸ق)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق | |||
* '''شذرات الذهب فی اخبار من ذهب''': عبدالحی بن عماد (م.۱۰۸۹ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، ۱۴۰۶ق | |||
* '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق | |||
* '''لسان المیزان''': ابن حجر العسقلانی (م.۸۵۲ق.)، بیروت، اعلمی، ۱۳۹۰ق | |||
* '''الوافی بالوفیات''': الصفدی (م.۷۶۴ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ق. | |||
{{پایان}} |