کرخ: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
خط ۶۹: خط ۶۹:
====دوره آل فرات و آل بویه====
====دوره آل فرات و آل بویه====
ابن‌جوزى، در حوادث سال ٣٣١ق. از جمعیت بسیار شيعيان در كرخ ياد مى‌كند؛ سالی که دوره حكمرانى المقتدر بالله عباسى بوده و وزراى شيعى آل فرات، در دستگاه عباسى نفوذ يافته بودند.<ref>سبط بن جوزى، المنتظم، ذيل حوادث سال٣٣١ هجرى. </ref> ضعف حكومت بنى‌عباس، اقتدار آل‌فرات، نفوذ دانشمندان نوبختى در دستگاه عباسى و حضور [[نواب اربعه]] امام زمان(ع) در بخش غربى بغداد، عواملى بود كه بر شمار و قدرت شيعيان كرخ مى‌افزود. با قدرت گرفتن [[آل بویه|آل‌بويه]] در [[ايران]] كه حاكمانى شيعى بودند و سپس ورود آنان به بغداد، اهل كرخ در زمینه‌های علمى، فرهنگى و سياسى حضورى پررنگ و مؤثر یافتند.<ref>يادنامه علامه شريف رضى، ص٢٨٣.</ref>
ابن‌جوزى، در حوادث سال ٣٣١ق. از جمعیت بسیار شيعيان در كرخ ياد مى‌كند؛ سالی که دوره حكمرانى المقتدر بالله عباسى بوده و وزراى شيعى آل فرات، در دستگاه عباسى نفوذ يافته بودند.<ref>سبط بن جوزى، المنتظم، ذيل حوادث سال٣٣١ هجرى. </ref> ضعف حكومت بنى‌عباس، اقتدار آل‌فرات، نفوذ دانشمندان نوبختى در دستگاه عباسى و حضور [[نواب اربعه]] امام زمان(ع) در بخش غربى بغداد، عواملى بود كه بر شمار و قدرت شيعيان كرخ مى‌افزود. با قدرت گرفتن [[آل بویه|آل‌بويه]] در [[ايران]] كه حاكمانى شيعى بودند و سپس ورود آنان به بغداد، اهل كرخ در زمینه‌های علمى، فرهنگى و سياسى حضورى پررنگ و مؤثر یافتند.<ref>يادنامه علامه شريف رضى، ص٢٨٣.</ref>
== نزاع بین شیعیان کرخ و حنبلی‌های بغداد ==
در ميان مذاهب [[اهل سنت]]، در [[بغداد]]، پيروان مذهب [[حنبلى]] قدرت، نفوذ و جمعيت بیشتری نسبت به ديگر مذاهب داشتند. آن‌ها بیشتر، در ميان بخش شرقى و سمت قبله كرخ، در محله باب البصره ساکن بودند. اختلاف‌ها و درگيرى‌هاى شيعيان كرخ بیشتر با حنبلى‌ها بود. پيروان سه مذهب ديگر، مشكلى با شيعيان نداشتند، بلكه برخى چون [[شافعى|شافعى‌ها]] به آن‌ها نزديك بودند. اين نزاع‌ها همه ساله و به بهانه‌هاى گوناگون ایجاد شده که به کشتار و ویرانی منجر می‌شد.<ref>آل بويه، ص٧٠٨؛ تاريخ تشيع در عراق، ص٢٧۵؛ يادنامه شريف رضى، ص٣٢۶.</ref>
'''عوامل نزاع'''
برخی از مواردی که باعث ایجاد نزاع می‌شد عبارت بود از: ناسزا به رهبران یک فرقه، برپایی عزاداری برای [[اهل بیت(ع)]]، برپایی جشن [[غدیر]]، ذکر «حی علی خیرالعمل» و گواهی دادن به ولایت [[امام علی(ع)]] در اذان و اقامه، استفاده شیعیان از رنگ سفید در برابر رنگ سیاه [[بنی‌عباس|بنی عباس]]، اهتمام آن‌ها برای زیارت [[عتبات عالیات]] در [[عراق]]، [[مشهد (شهر)|مشهد]] و [[بقیع]].<ref>تاريخ تشيع در عراق، ص٢٣٢و٢٣٣، آل بويه، ص۴٧١. </ref>
شماری از قصه‌گویان، که دانش کافی نداشته و از دروغ و جعل حدیث برای جذابیت سخنانشان استفاده می‌کردند، در مسجدها و كوچه‌ها برای مردم سخن می‌گفتند. آن‌ها برای گیرایی سخن خود از شیوه‌هایی مانند، بيان رسا، عبارت‌های مُسّجع و آواز دل‌نشين، بهره می‌بردند. فعالیت قصه‌گواین در ترغیب مردم به سوى آشوب و دشمنی با يكديگر مؤثر بود؛ از این رو، گاه از سوى حاكمان وقت، قصه‌خوانى ممنوع می‌شد. در سال ٣۶٧ق. كه نزاع مداوم ميان پيروان مذاهب اسلامى از جمله شيعيان و حنابله، شدید شد، [[عضدالدوله دیلمی|عضدالدوله ديلمى]]، فرمانرواى شيعى [[آل بویه|آل‌بويه]] قصه‌خوانی را ممنوع کرده و خون هر کسی که به قصه‌خوانى بپردازد هدر دانست.<ref>المنتظم، ج۵، ص١٢٢ و ج٧، ص٨٨؛ تيمة الدهر، ثعالبى، ج ١ ص٢٠۶. </ref> برخی، یکی دیگر از علت‌های نزاع را، تألیف کتاب‌هایی توسط افراد متعصب و ورد مطالب آن کتاب‌ها در سخنرانی‌ها دانسته‌اند.<ref>يادنامه شريف رضى، ص٣٢١.</ref>
'''دوران آل بویه'''
در دوره معزالدوله ديلمى، برخوردهايى كه ميان كرخى‌هاى شيعه و مخالفان آنان روى داد، تشديد شد. معزالدوله، در آغاز ورود به بغداد، شعائر شیعه را آشکار و رسمی کرد.  از سال ۳۵۳ق. مراسم سوگوارى برای اهل بیت(ع) و جشن روز غدیر، توسط معزالدوله ترویج شده و با وجود مخالفت حنابله، تا زمان عضدالدوله باقی بود. با این همه، آل بویه، برای پرهیز از اغتشاش در بغداد، با تعصب‌های حنابله مقابله نکرده و دنبال ایجاد محیطی آرام بودند.
<ref>تاريخ مردم ايران، ج٢، ص۴٧٩-۴٨١. </ref>
'''عیاران'''


==نواب اربعه در کرخ==
==نواب اربعه در کرخ==
خط ۹۵: خط ۱۱۱:
پس از درگذشت حسین بن روح، ابوالحسن على بن محمد سمرى، جانشين او شد. وی پس از سه سال، در ١۵ [[شعبان]] ٣٢٩ق. درگذشته و پيكرش در خيابان خلجانى در ربع المحول دفن شد. بر پایه گزارش [[ياقوت حموى]]، اين مكان در شمال روستاى براثا و در سمت غربى بغداد قرار داشت.<ref>الغيبة، ص٢۵٧و٢۵٨؛ بحارالانوار، ج۵١، ص٣۶٢؛ معجم‌البلدان، ج ١، ص۵٣٢؛ تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص٢١١و٢٢١.</ref>
پس از درگذشت حسین بن روح، ابوالحسن على بن محمد سمرى، جانشين او شد. وی پس از سه سال، در ١۵ [[شعبان]] ٣٢٩ق. درگذشته و پيكرش در خيابان خلجانى در ربع المحول دفن شد. بر پایه گزارش [[ياقوت حموى]]، اين مكان در شمال روستاى براثا و در سمت غربى بغداد قرار داشت.<ref>الغيبة، ص٢۵٧و٢۵٨؛ بحارالانوار، ج۵١، ص٣۶٢؛ معجم‌البلدان، ج ١، ص۵٣٢؛ تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص٢١١و٢٢١.</ref>


== رویدادهای خونین ==
==رویدادهای خونین==


==== در دوره مستعصم عباسی ====
====در دوره مستعصم عباسی====
در اواخر دوره مستعصم [[بنی‌عباس|عباسی]]، در سال ۶۵۰ق. میان شیعیان کرخ و شماری از حامیان خلیفه نزاعی واقع شد. ابوبکر، پسر مستعصم مأمور خاموش کردن این نزاع شد. وی به محله کرخ یورش برده و این ناحیه و [[آستان مقدس کاظمین|مشهد امام کاظم(ع)]] را چپاول کرده، شماری را کشته و عده‌ای از سادات و علویان را اسیر کرد. بر پایه قولی، هزار دختر را دستگیر کرده و با خود بردند. ابن علقمی قمی، وزیر شیعه مستعصم بالله، که از این رویداد متأثر شده بود، شرح آن را نگاشته و برای برخی از عالمان فرستاد.<ref>ابن‌تعزى بردى، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۴، ص٣٢٧. </ref>
در اواخر دوره مستعصم [[بنی‌عباس|عباسی]]، در سال ۶۵۰ق. میان شیعیان کرخ و شماری از حامیان خلیفه نزاعی واقع شد. ابوبکر، پسر مستعصم مأمور خاموش کردن این نزاع شد. وی به محله کرخ یورش برده و این ناحیه و [[آستان مقدس کاظمین|مشهد امام کاظم(ع)]] را چپاول کرده، شماری را کشته و عده‌ای از سادات و علویان را اسیر کرد. بر پایه قولی، هزار دختر را دستگیر کرده و با خود بردند. ابن علقمی قمی، وزیر شیعه مستعصم بالله، که از این رویداد متأثر شده بود، شرح آن را نگاشته و برای برخی از عالمان فرستاد.<ref>ابن‌تعزى بردى، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۴، ص٣٢٧. </ref>


==== یورش مغولان ====
====یورش مغولان====
یورش [[مغولان]]، به بغداد، با کشتار اهل سنت در بغداد، و قتل عام شیعیان در کرخ همراه بود. هشدار [[خواجه نصيرالدين طوسى]] و نرمش ابن‌علقمى، وزیر شیعی آخرین خلیفه عباسی، نتوانست جلوی این خونریزی را بگیرد. كانون علمی و فرهنگی مسلمانان در بغداد فرو پاشیده و حوزه علمیه کرخ به نابودى کشیده شد. عالمان و طلاب شیعه، از کرخ به [[حله]]، [[کربلا]] و [[نجف]] کوچ کردند.
 
پس از آرام شدن اوضاع، ابن‌علقمى، که وزير مغولان شده بود، در بغداد اقامه نماز جمعه را متوقف کرده و در مدرسه‌اى كه براى شيعيان كرخ بنا كرد، اين مراسم را برپا مى‌كرد. وی موفق شد بسيارى را از كشته شدن توسط مغولان نجات دهد. ابن‌علقمى با شیوه نرمش و ملایمت با شرارت‌های مغولان روبه‌رو می‌شد؛‌ از این رو، تاریخ‌نگاران [[اهل سنت|سنى مذهب]]، موضع‌گيرى‌هاى او را ناشى از اعتقادات شيعى‌اش دانسته‌ و به باور برخى از آن‌ها، ابن‌علقمى، پیش از یورش مغولان، مى‌خواست با فراهم آوردن زمينه‌هاى زوال [[بنی عباس|عباسيان]]، شاخه‌اى از [[علویان|علويان]] را كه در كرخ ساكن بوده‌اند به حكومت برساند.<ref>ابن‌تعزى بردى، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۴، ص٣٢٧. </ref>





نسخهٔ ‏۱۱ نوامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۱:۵۹

کَرخ،

واژه‌شناسی

به گفته ياقوت حموى، «كَرْخ» لفظى عربى نبوده، بلكه واژه‌اى نبطى است.[۱]

موقعیت

دهکده کرخ، در بین‌النهرین، نزدیکی تیسفون، مرکز ساسانیان قرار داشت. این دهکده که برای استقرار نیروهای نظامی ساخته شده بود، به تدریج، مسکونی شده و دهکده‌ای ایرانی‌نشین شناخته شد.[۲] کرخ، در دوره منصور عباسی و تأسیس شهر جدید بغداد، بیرون یکی از دروازه‌ها به نام «کوفه» و در جنوب غربی بغداد قرار می‌گرفت.[۳] این آبادی، پس از گسترش بغداد، جزء‌ یکی از محله‌های آن قرار گرفت.[۴]

مناطق هم‌نام

یاقوت حموی، در كتاب «المشترك وضعاً و المفترق صقعا»، کرخ را نام چندین جایگاه دانسته، که عبارتند از:

  1. كرخ، واقع در سوى غربى بغداد كه گروهى از دانشمندان در فنون گوناگون به آن منسوبند.
  2. كرخ جُدّان يا جَدّان، كه به گمان برخى، همان كرخ سامرا است. ابن‌فقيه همدانى، این گمان را رد کرده و كرخ جدّان را، در آخر مرزهای عراق، نزدیک خانقين و مرز ميان ولايت خانقين و شهر زور دانسته است. گروهى، «معروف كرخى» را به آن‌جا نسبت داده و عده‌اى ديگر، او را از كرخ واقع در غرب بغداد دانسته‌اند.
  3. كرخ خوزستان، که شهرى است در ناحیه خوزستان و بیشتر آن را كرخه خوانده‌اند.
  4. كرخ سامرا، كه آن را «كرخ فيروز» خوانده‌اند؛ مراد، فيروز، فرزند بلاش، فرزند قباد است. برخی، عباد بن تميم كرخى و احمد بن هارون كرخى را از اين آبادى دانسته‌اند.
  5. كرخ عبرتا، که از توابع نهروان است. اگرچه نهروان به صورت ويرانه‌اى درآمده، ولى اين آبادى همچنان داير است.
  6. كرخ ميسان یا استرآباد، كه غير از استرآباد واقع در شمال ايران و جنوب شرقى خزر است و در نزدیکی بغداد قرار داشته است. برخی گفته‌اند، این آبادی از توابع بحرين است، و برخی این گفته را محل تأمّل دانسته‌اند.[۵]

پایه‌گذاری

کرخ، توسط شاهپور دوم (ح.۳۱۰-۳۷۹ق)، از فرمانروایان ساسانی، مشهور به شاپور ذوالاکتاف، پایه‌گذاری شد. او در منطقه بین‌النهرین، در نبرد با رومیان، برای دفع تهاجم آن‌ها، آبادی‌های گوناگونی ساخت، که یکی از آن‌ها دهکده کرخ است. هدف از پایه‌گذاری این دهکده، استقرار نیروهای نظامی و ایجاد پایگاه مقاومت در برابر رومی‌ها بود.[۲] برخی بنیانگذار کرخ را منصور عباسی دانسته و برخی دیگر رد کرده‌اند.[۶]

در کتاب حدود العالم، ساخت کرخ، به معتصم عباسی و پایان آن به مأمون نسبت داده شده است.[۷] برخی این نسبت را رد کرده‌اند؛ زیرا معتصم عباسی (ح.٢١٨-٢٢٧ق)، پس از مأمون (ح.١٩٨-٢١٨ق) حکومت می‌کرده است؛ از این رو، نمی‌توانسته کار مأمون را دنبال کند.[۸] به باور برخی، معتصم عباسی، کرخ سامرا را بنا کرده، (نه کرخ بغداد) و متوکل عباسی (ح.۲۳۳-۲۴۷ق) کار او را دنبال کرده است.[۹] برخی، نویسندگان دائرة‌المعارف تشیع[۱۰] و لغت‌نامه دهخدا را،[۱۱] برای ورود این اشتباه به کتاب‌هایشان، سرزنش کرده‌اند.[۸] ابوعبدالله محمد بن احمد مقدسى[۱۲] و ابن حوقل[۱۳] نیز، این دو کرخ را از یکدیگر تفکیک کرده‌اند.

گسترش

محله کرخ، در بغدادِ کنونی.

منصور عباسی، پایتخت را از هاشمیه، به شهر بغداد، که خود در ساحل غربی رود دجله و نزدیک مدائن بنا کرده بود، انتقال داد.[۱۴] ساختمان شهر، در سال ١۴۵ق. آغاز و در سال ١۴٩ق. پایان يافت.[۱۵] سرزمينى كه بغداد در آن ساخته شد، خالى از سكنه نبود. از زمان‌هاى گذشته، روستاهاى آبادى در آن وجود داشت؛ يكى از آن‌ها بغداد نام داشت، كه كانون اصلى شهر جديد گرديد. روستاى ديگر به «كرخا» موسوم بود كه محله بزرگ شيعه‌نشين كرخ در آن به وجود آمد. روستاى ديگر به «براثا» مشهور بود كه يكى از محله‌های حاشیه بغداد به جاى آن پديد آمد. در كرخا، از سال‌هایی پیش از ساخت شهر جدید، بازارى بزرگ تشكيل مى‌شد كه در آبادانى روستاهاى اطراف مؤثر بود.[۱۵]

بخشی از شهر جدید بغداد، برای داد و ستد بازرگانان بیگانه اختصاص داده شده بود. منصور عباسی پس از مدتی دریافت ورود افراد بیگانه درون پایتخت، مشکلات امنیتی به وجود خواهد آورد؛[۱۶] از این رو، بازارها را به بیرون حصارِ شهر انتقال داده و آبادی کرخ به عنوان کانون مراکز تجاری تعیین شد. ساختمان آغازین بازار کرخ، که به دست عباسیان ساخته شد، در میان دو نهر عیسی و صراة قرار داشته و از دو دروازه باب کوفه و باب بصره، با شهر بغداد ارتباط داشت. هر دسته‌اى از پيشه‌وران و تاجران در بخشی از بازار جاى مى‌گرفتند. مسجد جامعى براى كرخ بنا گرديد، تا نیازی نباشد بازاریان برای نماز وارد بغداد شوند. «وضّاح بن شبا» كه مهندس بازار كرخ بود، در شرق نهر صراة مسجد و قصرى بنا كرد كه به نام خودش مشهور شد. انتقال بازارهاى بغداد به كرخ در زمان منصور به پايان نرسيده و فرزند و جانشين او، مهدى عباسى كار او را پى گرفت و بخش‌هايى از بازارهاى داخلى بغداد را به كرخ انتقال داد. كرخ از همان آغاز، يك منطقه صرفاً تجارى و اقتصادى نبود؛ بلكه كسبه و صاحبان مشاغل، محل سكونت خود را به كرخ منتقل كردند و اين‌گونه منطقه‌اى مسكونى و تجارى با فرهنگ خاصّ خود پديد آمد.[۳]

۱۳۰ سال پس از پایان ساخت بغداد، محله کرخ، بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین محله بغداد گزارش شده است. بر پایه این گزارش، بازار بزرگ کرخ، دو در یک فرسخ مساحت داشته و برای هر صنعت و تجارتی، بازاری معین و جداگانه داشته و هر بازار دارای دکان‌ها و میدان‌هایی بوده است؛ به گونه‌ای که هیچ دسته‌ای به دسته دیگر آمیخته نمی‌شده است. این بازار از قصر وضّاح[یادداشت ۱] تا سه‌شنبه‌بازار و از سوی دیگر از قطعه زمین ربیع تا رود دجله کشیده می‌شد. میان این قطعه‌زمین‌ها، خانه‌های مردم از عرب، سپاهیان، کشاورزان، بازرگانان و جز این‌ها قرار داشت و گذرها و کوچه‌ها به ساکنان آن نسبت داده می‌شد.[۱۸]

کاتب بغدادی (م.۳۳۷ق)، دارای کتابی با نام الخراج و صنعة الكتابة، است كه شامل خراج و ماليات از منابع معتبر بوده است. وی در این کتاب، در بخش منزلگاه‌هاى معتبر، به بیان راهی پرداخته که از مدینة السلام[یادداشت ۲] تا اكناف و گوشه‌هاى مغرب و نواحى آن مى‌رود. او يكى از اين راه‌هاى مهم را از قادسيه تا كرخ دانسته كه پنج فرسخ بوده است.[۲۰]

در سده چهارم قمری، اعتبار کرخ به اندازه‌ای رسید که بخش غربی بغداد با عنوان کرخ شناخته می‌شد.[۲۱] در این سده، در کرخ، مسجد و مکان‌های مذهبی بسیاری قرار داشت و تاجران مهم و تأثیرگذاری در اقتصاد منطقه عراق در این بخش زندگی می‌کردند.[۲۲]

مَقدسی، در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، که در سال ۳۷۵ق. تألیف شده، شهر بغداد را ویران گزارش کرده و مسجد جامع آن‌ را تنها در جمعه‌ها آباد دانسته است؛‌ با این همه، آبادترین جای بغداد را بخش‌های ربیع و کرخ که در سمت غرب بغداد قرار دارد معرفی کرده است.[۲۳]

مردم كرخ، در سال ۴۴١ق. با هميارى يكديگر، ديوارى گرد محله کرخ ساختند تا از يورش دشمنان و مخالفان متعصب در امان بوده و امنیت این محله حفظ شود.[۲۴] ابن‌جبير، در بازدید خود از بغداد، در اواخر سده ششم قمری، کرخه را محله‌ای معرفی کرده که خود شهری است با دیوار و بارو، که پس از آن، محله باب‌البصره قرار دارد.[۲۵] برخی، دیوار گزارش شده در سده ششم قمری را همان دیواری دانسته‌اند که در سده پنجم به دست مردم ساخته شده بود.[۲۴]

به گزارش یاقوت حموى، در سده هفتم قمری، کرخ محله‌ای آباد و تنها، در ميان ويرانه‌ها بوده است. وی، کرخ را پیش از آن، محله‌ای در وسط شهر بغداد دانسته که محله‌های دیگر در اطراف آن قرار گرفته بودند.[۲۶] زكريا قزوينى، كه از سرشناسان ميانه سده هفتم قمری است، كرخ را آبادى‌اى، بالاى بغداد معرفی کرده، که يك ميل راه از بغداد فاصله دارد. وی، بیشتر مردم آن را شيعه دانسته و آن‌ها را سازندگان کاغذ مرغوب و بافندگان جامه ابریشمی معرفی کرده است.[۲۷]

مذهب

همه مردم کرخ شیعه بوده و میان آن‌ها پیروان دیگر فرقه‌های اسلامی دیده نمی‌شد. کرخ را یکی از کانون‌های مهم تشیع دانسته‌اند.[۴] بر پایه گزارشی، کنار محله کرخ در بغداد، محله باب‌البصره قرار داشت[۲۵] و بر پایه گزارشی در سده چهارم قمری، دروازه باب‌البصره در سمت قبله قرار داشت كه مردم آن سنّى مذهب و حنبلى بودند. در جنوب كرخ، محله نهر القلايين استقرار يافته بود كه آنها نیز حنبلى بودند. اهالى باب‌المحول، در سمت چپ قبله كرخ نيز، اهل سنت بودند؛ از این رو، ساكنين شيعه‌مذهب كرخ، در همسايگى اين فرقه‌ها مى‌زيستند.[۲۸]

تاریخچه گرایش‌‌های اعتقادی

دوره حامیان عباسیان

برخی، پس از پایه‌گذاری شهر بغداد، ساكنان نخستین كرخ و اطراف آن را، افراد خاندان بنى‌عباس، خادمان وفادار، فرماندهان نظامى، ايرانيانى كه در دستگاه عباسيان مناصب عالى داشتند، شماری از قبیله‌های قريش، انصار، ربيعه، يمن و مهاجرانى ترك‌تبار از بلخ، مرو، ختل و خوارزم دانسته‌اند. برمکیان نیز، كه در دستگاه عباسى مشغول خدمات ادارى و ديوانى بوده‌اند، در منطقه كرخ و غرب بغداد، بر كرانه دجله، كاخ‌ها و املاكى داشته‌اند؛ از این رو، نخستین ساكنان كرخ، تركيبى از دو نژاد ايرانى و عرب بوده كه همگی در حمايت از دولت بنى‌عباس مشترك بوده‌اند. اين همگونى به تدریج، دچار دگرگونی شده و افراد زيادى از شهرهاى مختلف با منشأ جغرافيايى و نژادى گوناگون، به كرخ كوچ كردند. اين مهاجران، به لحاظ مشاغل و فعاليت‌هاى اقتصادى به دو دسته تقسيم مى‌شدند: گروهى كه تاجر، بازرگان عمده، كشاورز و توليد كننده محصولات زراعى بودند، و شماری ديگر در كارهايى چون باربرى، حمل‌ونقل، تداركات، كارگرى و مانند آن مشغول بودند.[۲۹]

آغاز شیعه‌گری

به باور برخی، سکنه کرخ، از نظر گرايش اعتقادى و موضع‌گيرى‌ سياسى، به تدريج، به نفع شيعيان متحول شدند.[۲۹] تاریخ‌نگاران، از وقوع خیزشی در كرخ، توسط مواليان، در سده سوم قمری گزارش داده‌اند. حضور موالیان در كرخ را، نشانه‌ای بر تأثيرپذيرى اوضاع اجتماعى و فرهنگى کرخ، از تعاليم تشيع دانسته‌اند.[یادداشت ۳][۳۰]

نقش کوفه

كرخ، در بيرون دروازه كوفه، یکی از دروازه‌های بغداد، ساخته شده و بر سر كاروان‌هايى بود كه از بغداد به كوفه و از آن‌جا به سوى حجاز می‌رفتند. فاصله كوفه تا كرخ اندك بوده و كوفه مركز نشر، شكوفايى و رشد تشيع در جهان اسلام آن عصر به شمار رفته و تشيع از آن‌جا به نقاط ديگر سرايت مى‌يافت؛ از این رو، برخی، سکونت مبلغّان شیعه هنگام هجرت از كوفه به بغداد در كرخ را، امری طبيعى دانسته‌اند. برخى از قيام كنندگان در كوفه، هنگام تنگناها، به كرخ پناه مى‌آوردند يا در اين منطقه دعوت خود را آشكار مى‌كردند تا افرادى را همراه خود كنند.[۳۱]

هشام بن حکم در کرخ

هشام بن حکم، صحابی امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، که مهارت زیادی در مناظره داشت، با هدف ترویج و دفاع از مکتب اهل بیت(ع)، از کوفه به بغداد هجرت کرده و در منطقه کرخ ساکن شد. هجرت او به کرخ را، در زمان اختناق علیه شیعیان، نشانه‌ای از وجود هم‌فکران او در کرخ دانسته‌اند. این هجرت را، در تقویت گرایش شیعی در مردم کرخ نیز تأثیرگذار معرفی کرده‌اند. جاثليق، یکی از شخصیت‌های مسيحى، همراه گروهى از كشيش‌ها به مغازه تجارتى هشام در كرخ رفته و بحث‌هاى اعتقادى با وى داشت. پس از آن، متقاعد شد همراه هشام براى ملاقات با امام صادق(ع) از كرخ به مدينه برود. جاثليق، پس از دیدار با امام(ع) ايمان آورده و نزد وی به علم‌آموزی پرداخت. او در زمان مرگش، از یاران امام کاظم(ع) بود. يحيى بن خالد برمكى، كاخى در كرخ داشته و اهل علم در حضور او، با يكديگر به مباحثه مى‌پرداختند. هشام بن حکم در اين محافل، پیروز شده، دیگران را به تسلیم وا می‌داشت؛ از این رو،‌ به قتل تهدید شد. هارون عباسى نیز، احساس خطر كرده، نقشه قتل هشام را کشید؛‌ ولی هشام، پیش از اجرایی شدن آن، از محله كرخ به سوى كوفه گریخت و در خانه يكى از دوستانش مخفى شد.[۳۲]

مردم کرخ پس از شهادت امام هادی(ع)

هارون الرشيد، پس از اين‌كه امام هادی(ع) را در زندان‌ زير نظر گرفته بود، دستور داد تا او را به شهادت برسانند؛ به گونه‌اى كه مردم شيعه ساكن در كرخ، هارون را متهم به قتل نكنند؛ از این رو، در سال ١٨٣ق. خود در رقّه اقامت گزيده و عواملش امام(ع) را با خوراندن سمّ شهيد كردند. اين دستور توسط رئيس پليس بغداد يعنى «سندى بن شاهك» اجرا شد. هارون، ۸۰ نفر از سرشناسان را فراخوانده و در محله كرخ بر پيكر امام(ع) گرد آورد تا گواهى دهند وی به مرگ طبيعى درگذشته است. برخی، این اقدام هارون را نشانه‌ای بر ترس او، از خیزش اعتراضی کرخ دانسته‌اند.

هارون، اجازه تشییع جنازه امام(ع) را به شيعيان نداد. تابوت حامل پيكر امام(ع) را بر روى پل بغداد قرار داده و فرمان داد بانگ برآورند كه اين بدن پيشواى رافضيان است. سليمان بن جعفر، جنازه امام(ع) را از دست مأموران گرفت و در ابتداى محله كرخ قرار داده، فرمان داد تا اهالی براى تشييع پيكر وی آماده شوند. شيعيان كرخ با جمعیت زیادی، وی را تا مقابر قريش تشييع کرده و در محلى كه اكنون به كاظمين موسوم است، دفن کردند. سليمان بن جعفر خود با سر و پاى برهنه به دنبال جنازه امام(ع) حركت كرد. برخی مدیریت وی و هیئت حضور او در تشییع جنازه را در خاموش کردن خشم شیعیان کرخ مؤثر دانسته‌اند.[۳۳] انتخاب شماری سرشناس را، از ميان شيعيان كرخ براى گواهى دادن، نشانه پیوند مردم این منطقه با امامان(ع)‌ دانسته‌اند.[۳۴]

احمد، نوه زید بن علی(ع)

احمد، فرزند عيسى، فرزند زيد بن على(ع)، از راويان حديث، در زمان هارون‌الرشيد، قيام كرد. هارون وى را دستگير كرد و در رافقه محبوس ساخت. وى، پس از مدتى كوتاه از زندان گريخته، به بصره رفت و از آن‌جا شيعيان منطقه عراق، از جمله مردم كرخ را با نامه به سوى خود فراخواند. مأموران هارون، به جست‌وجوى او پرداخته، ولى موفق به یافتنش نشدند؛ از این رو، «حاضر» دبير و یار احمد را دستگير كرده و به بغداد بردند. آن‌ها از جانب كرخ وارد بغداد شدند. حاضر، تا به محله کرخ رسيد، خود را با فریاد، خطاب به مردم کرخ، «دوست و یاور احمد، نوه زید بن علی(ع)» معرفی کرد، که مأموران هارون او را دستگیر کرده‌اند. او مى‌خواست پيام احمد بن عيسى را به مردم كرخ برساند، ولى مأموران سخنانش را ناتمام گذاشته، او را نزد هارون بردند. وی، پس از این‌که محل اختفای احمد بن عیسی را فاش نکرد، زیر ضربات مأموران هارون شهید شده و در بغداد به دار آویخته شد.[۳۵]

دوره آل فرات و آل بویه

ابن‌جوزى، در حوادث سال ٣٣١ق. از جمعیت بسیار شيعيان در كرخ ياد مى‌كند؛ سالی که دوره حكمرانى المقتدر بالله عباسى بوده و وزراى شيعى آل فرات، در دستگاه عباسى نفوذ يافته بودند.[۳۶] ضعف حكومت بنى‌عباس، اقتدار آل‌فرات، نفوذ دانشمندان نوبختى در دستگاه عباسى و حضور نواب اربعه امام زمان(ع) در بخش غربى بغداد، عواملى بود كه بر شمار و قدرت شيعيان كرخ مى‌افزود. با قدرت گرفتن آل‌بويه در ايران كه حاكمانى شيعى بودند و سپس ورود آنان به بغداد، اهل كرخ در زمینه‌های علمى، فرهنگى و سياسى حضورى پررنگ و مؤثر یافتند.[۳۷]

نزاع بین شیعیان کرخ و حنبلی‌های بغداد

در ميان مذاهب اهل سنت، در بغداد، پيروان مذهب حنبلى قدرت، نفوذ و جمعيت بیشتری نسبت به ديگر مذاهب داشتند. آن‌ها بیشتر، در ميان بخش شرقى و سمت قبله كرخ، در محله باب البصره ساکن بودند. اختلاف‌ها و درگيرى‌هاى شيعيان كرخ بیشتر با حنبلى‌ها بود. پيروان سه مذهب ديگر، مشكلى با شيعيان نداشتند، بلكه برخى چون شافعى‌ها به آن‌ها نزديك بودند. اين نزاع‌ها همه ساله و به بهانه‌هاى گوناگون ایجاد شده که به کشتار و ویرانی منجر می‌شد.[۳۸]

عوامل نزاع

برخی از مواردی که باعث ایجاد نزاع می‌شد عبارت بود از: ناسزا به رهبران یک فرقه، برپایی عزاداری برای اهل بیت(ع)، برپایی جشن غدیر، ذکر «حی علی خیرالعمل» و گواهی دادن به ولایت امام علی(ع) در اذان و اقامه، استفاده شیعیان از رنگ سفید در برابر رنگ سیاه بنی عباس، اهتمام آن‌ها برای زیارت عتبات عالیات در عراق، مشهد و بقیع.[۳۹]

شماری از قصه‌گویان، که دانش کافی نداشته و از دروغ و جعل حدیث برای جذابیت سخنانشان استفاده می‌کردند، در مسجدها و كوچه‌ها برای مردم سخن می‌گفتند. آن‌ها برای گیرایی سخن خود از شیوه‌هایی مانند، بيان رسا، عبارت‌های مُسّجع و آواز دل‌نشين، بهره می‌بردند. فعالیت قصه‌گواین در ترغیب مردم به سوى آشوب و دشمنی با يكديگر مؤثر بود؛ از این رو، گاه از سوى حاكمان وقت، قصه‌خوانى ممنوع می‌شد. در سال ٣۶٧ق. كه نزاع مداوم ميان پيروان مذاهب اسلامى از جمله شيعيان و حنابله، شدید شد، عضدالدوله ديلمى، فرمانرواى شيعى آل‌بويه قصه‌خوانی را ممنوع کرده و خون هر کسی که به قصه‌خوانى بپردازد هدر دانست.[۴۰] برخی، یکی دیگر از علت‌های نزاع را، تألیف کتاب‌هایی توسط افراد متعصب و ورد مطالب آن کتاب‌ها در سخنرانی‌ها دانسته‌اند.[۴۱]

دوران آل بویه در دوره معزالدوله ديلمى، برخوردهايى كه ميان كرخى‌هاى شيعه و مخالفان آنان روى داد، تشديد شد. معزالدوله، در آغاز ورود به بغداد، شعائر شیعه را آشکار و رسمی کرد. از سال ۳۵۳ق. مراسم سوگوارى برای اهل بیت(ع) و جشن روز غدیر، توسط معزالدوله ترویج شده و با وجود مخالفت حنابله، تا زمان عضدالدوله باقی بود. با این همه، آل بویه، برای پرهیز از اغتشاش در بغداد، با تعصب‌های حنابله مقابله نکرده و دنبال ایجاد محیطی آرام بودند. [۴۲]

عیاران


نواب اربعه در کرخ

عباسیان، از سال‌های آغازین سده سوم قمری، به سیاست اقامت اجباری امامان(ع) در پایتخت و نظارت بر آن‌ها روی آوردند. این سیاست شامل امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) شد. از این رو، از سال‌های پایانی امام جواد(ع)، تشکیلات وکیلان امامان(ع) گسترش یافت.[۴۳] در زمان امام حسن عسکری(ع)، وکیلان، به سازمان‌دهی پیراوانشان در واحد‌های جداگانه پرداختند. آن‌ها شيعيان را بر مبناى گوناگون، به چهار گروه تقسيم كردند: ناحيه اول شامل كرخ، بغداد، مدائن، سواد و كوفه؛ ناحيه دوم شامل بصره و اهواز؛ ناحيه سوم قم و همدان و ناحيه چهارم شامل حجاز، يمن و مصر.[۴۴]

سازمان وکالت در دوره غيبت صغرى، در قالب چهار نماینده از طرف امام زمان(ع)، ادامه یافت. نمایندگان امام زمان(ع)، در کرخ فعالیت داشته‌اند؛ این چهار نماینده که به سفرا یا نواب اربعه شهرت یافتند و برخی از فعالیت‌های آن‌ها در کرخ، عبارت است از:

عثمان بن سعيد

ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، از قبيله بنى‌اسد، پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، از سامراء به بغداد هجرت کرده و در کرخ ساکن شد. برخی علت هجرت او را، دوری از دید مقامات دولتی و شیعه‌نشین بودن کرخ دانسته‌اند. عثمان بن سعید، خود را به صورت يكى از روغن‌فروشان بازار كرخ درآورده و وجوه شرعى را در كيسه‌هاى روغن قرار داده و براى امام زمان(ع) مى‌برد. او در بحث‌هاى كلامى، مجادله‌هاى اعتقادى و محافل سياسى كرخ حاضر نمى‌شد، که دلیل آن را دور‌ نگهداشتن خود از بازرسى‌هاى حکومت عباسى دانسته‌اند.

بسيارى از وکیلان، در مراتبى از سازمان وکالت شیعه، در كرخ، بغداد و ساير شهرهاى عراق زير نظر عثمان بن سعید فعاليت مى‌كردند. عثمان، در كرخ با کمک سه معاون، این سازمان را اداره مى‌كرد. عثمان بن سعيد، در بغداد درگذشته و پيكرش در بخش غربى بغداد، در مسجد درب جبله، كه خيابانى منشعب از خيابان ميدان است دفن شد. اين مكان، جزء قلمرو كرخ شمرده شده است.[۴۵]

محمد بن عثمان

پس از عثمان بن سعید عمری، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان، نماینده امام زمان(ع) شده و به مدت نيم قرن در كرخ فعالیت کرد. وظیفه وی، بیشتر از نایب نخست بود؛ از این رو، شمار معاونان خود را از سه نفر،[یادداشت ۴] به ده نفر افزايش داد. در ميان آنان حسين بن روح نوبختى، كه پس از او، نماینده امام(ع) گرديد، وجود داشت. فعّال‌ترين وكيل كرخ، محمد بن احمد قطان بود؛ زيرا وى واسطه مستقيم بين امام زمان(ع) و شيعيان، از طريق سفير دوم بود.

محمد بن عثمان، فعاليت‌هاى مخفیانه گسترده‌اى با وکیلان خود داشته و بیشتر، در محله كرخ و برخى توابع، با آنان ديدار مى‌كرد. به گزارش شيخ صدوق، وی با ابن متيل قمى، در خرابه‌اى كه به عباسيه معروف بوده و در بخش غربى دجله و كرخ قرار داشت، ديدار مى‌كرد. محمد بن عثمان، در آن‌جا نامه‌اى كه امام زمان(ع) خطاب به او نوشته بود را خوانده و سپس پاره مى‌كرد. وی در سال ٣٠۵ق. درگذشته و پيكرش در خانه خودش در جاده‌اى كه از كرخ به كوفه ختم مى‌شد، دفن گرديد.[۴۶]

حسين بن روح

ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، پس از درگذشت نایب دوم، به مرکز سازمان امامیه یا دارالنیابه، در کرخ رفته و امانت‌های نایب دوم را که شامل صندوق‌های خزانه و مهرهای امام(ع) بود را گرفت. دستیار نزدیک حسین بن روح در کرخ، محمد بن علی شلمعانی بود. وی از فقیهان و سرشناسان شیعه بوده و آثارى درباره فقه و كلام تأليف كرده بود. او از سوى حسين بن روح، سال‌ها هدايت شيعيان را در بغداد، توابع آن و كوفه عهده‌دار بود. با این همه، از مسیر تشیع منحرف شد. برخی علت آن را، جاه‌طلبى سياسى وی دانسته‌اند. حسین بن روح، او را از سمتش بركنار و نادرستى عقايدش را در همه جا منتشر کرد. ابن روح، در ١٨ شعبان ٣٢۶ق. درگذشته و در روستای نوبختيه، در سمت غربى بغداد، در قلمرو كرخ دفن شد.[۴۷]

على بن محمد سمرى

پس از درگذشت حسین بن روح، ابوالحسن على بن محمد سمرى، جانشين او شد. وی پس از سه سال، در ١۵ شعبان ٣٢٩ق. درگذشته و پيكرش در خيابان خلجانى در ربع المحول دفن شد. بر پایه گزارش ياقوت حموى، اين مكان در شمال روستاى براثا و در سمت غربى بغداد قرار داشت.[۴۸]

رویدادهای خونین

در دوره مستعصم عباسی

در اواخر دوره مستعصم عباسی، در سال ۶۵۰ق. میان شیعیان کرخ و شماری از حامیان خلیفه نزاعی واقع شد. ابوبکر، پسر مستعصم مأمور خاموش کردن این نزاع شد. وی به محله کرخ یورش برده و این ناحیه و مشهد امام کاظم(ع) را چپاول کرده، شماری را کشته و عده‌ای از سادات و علویان را اسیر کرد. بر پایه قولی، هزار دختر را دستگیر کرده و با خود بردند. ابن علقمی قمی، وزیر شیعه مستعصم بالله، که از این رویداد متأثر شده بود، شرح آن را نگاشته و برای برخی از عالمان فرستاد.[۴۹]

یورش مغولان

یورش مغولان، به بغداد، با کشتار اهل سنت در بغداد، و قتل عام شیعیان در کرخ همراه بود. هشدار خواجه نصيرالدين طوسى و نرمش ابن‌علقمى، وزیر شیعی آخرین خلیفه عباسی، نتوانست جلوی این خونریزی را بگیرد. كانون علمی و فرهنگی مسلمانان در بغداد فرو پاشیده و حوزه علمیه کرخ به نابودى کشیده شد. عالمان و طلاب شیعه، از کرخ به حله، کربلا و نجف کوچ کردند.

پس از آرام شدن اوضاع، ابن‌علقمى، که وزير مغولان شده بود، در بغداد اقامه نماز جمعه را متوقف کرده و در مدرسه‌اى كه براى شيعيان كرخ بنا كرد، اين مراسم را برپا مى‌كرد. وی موفق شد بسيارى را از كشته شدن توسط مغولان نجات دهد. ابن‌علقمى با شیوه نرمش و ملایمت با شرارت‌های مغولان روبه‌رو می‌شد؛‌ از این رو، تاریخ‌نگاران سنى مذهب، موضع‌گيرى‌هاى او را ناشى از اعتقادات شيعى‌اش دانسته‌ و به باور برخى از آن‌ها، ابن‌علقمى، پیش از یورش مغولان، مى‌خواست با فراهم آوردن زمينه‌هاى زوال عباسيان، شاخه‌اى از علويان را كه در كرخ ساكن بوده‌اند به حكومت برساند.[۵۰]


در احادیث

بر پایه روایتی از امام على(ع) درباره فتنه‌هاى زمان، به پلى در بغداد اشاره شده است، که برخی مصداق آن را پلى در كرخ دانسته‌اند. در پاره‌ای از روایات، يكى از نشانه‌هاى آخرالزمان، بستن پلى نزديك محله كرخ بغداد معرفی شده است. به گفته احمد بن زكريا، امام رضا(ع) سالم‌ترین محله بغداد را کرخ دانسته است.[۵۱]

مسجد براثا

بُراثا، روستایی است در غرب بغداد و روبه‌روى كرخ که پیشینه آن به پيش از اسلام بازمى‌گردد. بر پایه منابع شيعى و برخى از مصادر اهل سنت امام على(ع) هنگام بازگشت از نبرد نهروان، در سال ٣٧ق، در نزدیکی اين مكان غسل نموده و پس از آن نماز اقامه کرده است. از همان موقع، شيعيان اين محل را مقدس شمرده و به زيارت اين روستا مى‌رفته‌اند. در سال‌هاى مقارن با روى كار آمدن عباسيان، در اين مكان مسجدى بنا شد كه تاكنون باقى است.[۵۲]

در دوره المقتدر بالله (ح.٢٩۵-٣٢٠ق) شایع شد شیعیان در مسجد براثا برای سبّ صحابه گردآمده و قصد خروج و نافرمانی از خلیفه عباسی را دارند. برخی، این خبر را دروغ و ساخته مخالفان شیعه دانسته‌اند. وقتى اين خبر به المقتدر بالله رسيد، دستور داد همه نمازگزاران شيعه را كه در اين مسجد اجتماع كرده بودند، دستگير و زندانی كنند. مسجد ویران شده و زمين آن مسطح گردید. در دوه راضی بالله عباسی، در سال ٣٢٨ق. مسجد براثا دوباره ساخته و در ٣٢٩ق. افتتاح شد.[۵۳] درآغاز، شيعيان كرخ مخفيانه به اين مسجد رفت و آمد داشته و پس از اين‌كه نزاع‌هاى فرقه‌اى تا اندازه‌ای كاهش يافت، آشکارا به این مسجد می‌رفتند. با فتح بغداد توسط آل‌بويه، مردم كرخ مسجد براثا را به طور كامل در اختيار گرفتند. در سال ۴۲۰ق. به خلیفه عباسی گزارش رسید سخنران مسجد براثا هنگامی که به نام حضرت محمد(ع) می‌رسد، پس از درود بر پیامبر(ص)، بر «برادرش امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب» نیز درود می‌فرستد.[یادداشت ۵] خلیفه عباسی او را برکنار کرده و سخنران و امام جماعت دیگری گذاشت. مردم کرخ، با وساطت سید مرتضی، سخنران پیشین را بازگرداندند.[۵۴]

در روايات متعددى از فضايل اين مسجد ياد شده و در كتب فقهى نیز نام آن آمده است.[۵۵]



پانوشت

  1. معجم البلدان، ج۴، ص٢۵۵.
  2. ۲٫۰ ۲٫۱ مجمل التواريخ و القصص، تصحيح ملك الشعراى بهار، ص ۶٣؛ تجارب الامم، ترجمه علينقى فندوى، ج۵، ص٢٠٧.
  3. ۳٫۰ ۳٫۱ تاريخ بغداد، ج ١، ص٨٠و٨١.
  4. ۴٫۰ ۴٫۱ محمد كاظم خواجويان، تاريخ تشيع، ص ١١٣؛ دليسى اوليدى، انتقال علوم يونانى به عالم اسلام، ترجمه احمد آرام، ص ٢٣٣؛ ياقوت حموى، معجم البلدان، ج۴، ص٢۵۵.
  5. برگزيده مشترك ياقوت حموى، ترجمه محمد پروين گنابادى، ص١۵٩و١۶٠.
  6. کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۵۳.
  7. حدود العالم من المشرق الى المغرب (تاليف ٣٧٢) ، به كوشش منوچهر ستوده، ص ١۵۴.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۵۴.
  9. مسعودى، مروج الذهب، ج٢، ص۴۶٨؛ يعقوبى، البلدان، ص٣٢، ٣٩ و۴٠. .
  10. دائرة المعارف تشيع، ج١۴، ص٢٧.
  11. لغتنامه دهخدا، ج١٢، ص١٨٢۴٧.
  12. مقدسى، احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ترجمه علينقى منزوى، ج ١، ص١۵٩، ١١٠، ٧٨، ٣۵و١٧٠. .
  13. ابن حومل، صورة الارض، ج ١، ص٢١۶و٢١٧.
  14. تجارب السلف ص ١٠۶؛ البلدان، ص۶و٧.
  15. ۱۵٫۰ ۱۵٫۱ آلبرت حورانى، تاريخ مردمان عرب، ترجمه فريد جواهر كلام، ص۶٣؛ جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر كلام، ص٧١.
  16. خطيب بغدادى، تاريخ بغداد، ج ١، ص٧٧-٨٠؛ تاريخ طبرى، ج٨، ص٣٧-٣٩؛ ابن‌جوزى، مناقب بغداد، ص١١-١٣؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۴٨.
  17. تاريخ بغداد، ج ١، ص٨٠و٨١.
  18. البلدان، ص١٧و١٨.
  19. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۰.
  20. قدامة بن جعفر، كتاب الخارج، ترجمه و تحقيق: حسين قره چانلو، ص۶٩.
  21. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۰.
  22. صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص٨٩.
  23. احسن التقاسيم فى معرفة الاقاليم، ج ١، ص١۶۵و ١۶۶.
  24. ۲۴٫۰ ۲۴٫۱ دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۱.
  25. ۲۵٫۰ ۲۵٫۱ محمد بن احمد بن جبير، سفرنامه ابن جبير، ترجمه پرويز اتابكى، ص٢٧۵و٢٧۶.
  26. معجم البلدان، ج۴، ص٢۵٢.
  27. زكريا بن محمد قزوينى، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه با اضافات از جهانگير ميرزا قاجار، به تصحيح و تكميل ميرهاشم محدث، ص۵١٧.
  28. صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخرى، مسالك و ممالك، ص٨٩.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۲.
  30. مرتضى مطهرى، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص١٣۶و١٣٧؛ جلال‌الدين همايى، شعوبيه، ص۶-٨؛ لوسين بودا، برمكيان، ترجمه عبدالحسين ميكده، ص١٠٩؛ البلدان، ص١۴؛ كامل ابن اثير، ج١٩، ص١٧۴؛ تسترى، قاموس الرجال، ح٩، ص١٢٧؛ مجلسى، بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٢و٢٧١.
  31. البلدان، ص١۴و٧٢؛ كامل ابن اثير، ج۵، ص٣۵٢؛ تاريخ طبرى، ح٩، ص۴۶٢و۴۶٣.
  32. آيت‌الله خوئى، معجم رجال الحديث، ج١٩، ص١٧۴؛ قاموس الرجال، ج٩، ص٢١٧؛ بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال كشى، ص٢۶٣و٢٧١.
  33. ابوالفرج اصفهانى، مقاتل الطايبين، ص۵٠۴؛ نوبختى، فرق الشيعه ص٨٠و٨١؛ محمدحسين مظفر، تاريخ شيعه، ترجمه سيد محمدباقر حجتى، ص١٠۴و١٠۵.
  34. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۵.
  35. تاريخ يعقوبى، ج ٢، ص۴٣٣؛ حسين كريمان، سيره و قيام زيد بن على٧، ص١٢٩.
  36. سبط بن جوزى، المنتظم، ذيل حوادث سال٣٣١ هجرى.
  37. يادنامه علامه شريف رضى، ص٢٨٣.
  38. آل بويه، ص٧٠٨؛ تاريخ تشيع در عراق، ص٢٧۵؛ يادنامه شريف رضى، ص٣٢۶.
  39. تاريخ تشيع در عراق، ص٢٣٢و٢٣٣، آل بويه، ص۴٧١.
  40. المنتظم، ج۵، ص١٢٢ و ج٧، ص٨٨؛ تيمة الدهر، ثعالبى، ج ١ ص٢٠۶.
  41. يادنامه شريف رضى، ص٣٢١.
  42. تاريخ مردم ايران، ج٢، ص۴٧٩-۴٨١.
  43. جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه سيد محمد تقى آيت‌اللّهى، ص٨٩.
  44. جاسم حسين، تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ترجمه سيد محمد تقى آيت‌اللّهى، ص۱۳۷.
  45. شيخ طوسى، الغيبة، ص٢۵٨ و ٢٢٩ و ٢٣٢.
  46. همان، ص١٩٣، ١٩۵، ١٩٨ و ٢٣٨؛ رجال نجاشى، ص١٩٨؛ آقابزرگ تهرانى، نوابع الرواة، ص١٨۶.
  47. الغيبة، ص٢۵٠، و ٢۵۶؛ ذهبى، العبر، ج٢، ص١٩١؛ همو، تاريخ الاسلام، ص١٣٢؛ آقابزرگ تهرانى، نوابغ الرواة، ص٢٨٩؛ شيخ صدوق، كمال الدين و تمام النعمة، ص۵١٧.
  48. الغيبة، ص٢۵٧و٢۵٨؛ بحارالانوار، ج۵١، ص٣۶٢؛ معجم‌البلدان، ج ١، ص۵٣٢؛ تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص٢١١و٢٢١.
  49. ابن‌تعزى بردى، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۴، ص٣٢٧.
  50. ابن‌تعزى بردى، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج۴، ص٣٢٧.
  51. دائرة المعارف تشيع، ج١۴، ص٢۶و٢٧؛ سيد محمد صدر، تاريخ غيبت كبرى، ترجمه سيد حسن افتخارزاده، ص۵٩٠.
  52. على بن عيسى اربلى، كشف الغمه فى معرفة الائمه، ج ١، ص١١٧و١١٨.
  53. تاريخ بغداد، ص١٠٩و١١٠.
  54. سيد حسن امين، دائرةالمعارف الاسلاميه الشيعيه، ج٢، ص۴۴٨؛ جعفر خليلى، موسوعة العتبات المقدسه، قسم الكاظمين، ج ١، ص١٨، ٢١، ٣١، ٣٣؛ دائرةالمعارف تشيع، ج٢، ص١۵٨و١۵٩؛ على‌اصغر فقيهى، آل بويه، ص۴۴۵؛ تاريخ تشيع در عراق در قرون نخستين، ص٢۴٠؛ يادنامه شريف رضى، ص٣٢٧.
  55. المنتظم، ج٨، ص۴۴.
  1. وضاح بن شبا، مهندس بازار کرخ، در شرق نهر صراة، مسجد و قصری بنا کرد که به نام خود او مشهور شد.[۱۷]
  2. مراد او، بغداد است.[۱۹]
  3. اين مواليان، از نسل ايرانيانى هستند كه از امويان نفرت داشته و در قيام مختار عليه امویان نقش مؤثرى داشتند. آن‌ها در سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان نیز نقش داشتند. اگر چه، پس از آشکار شدن سیاست‌های حقیقی عباسیان، مخالفت خود علیه عباسیان آشکار کرده، از این رو، از تشکیلات عباسی کنار گذاشته شدند.
  4. سه معاون وی عبارت بودند از:‌ احمد بن اسحاق، محمد بن احمد قطان و حاجز وشّاء.
  5. بعد الصلاة على النبى و على أخيه اميرالمؤمنين على بن ابى‌طالب.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله کرخ در قلمرو تاریخ، غلامرضا گلی‌زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره هفدهم، زمستان 1392، ص1۵۱ است.