غزوه احد: تفاوت میان نسخهها
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
==رشادت حضرت علی در جنگ== | ==رشادت حضرت علی در جنگ== | ||
در این نبرد، | در این نبرد، [[علی(ع)]] که با [[پیامبر(ص)]] پیمان بسته بود تا پای جان از ایشان دفاع کند، از اندک کسانی بود که با رشادت فراوان مانع دستیابی سپاه دشمن به وی شدند. هرگاه دشمن توان خود را در نقطهای برای حمله جمع میکرد، او با اشاره رسول گرامی حمله را پس میراند.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.</ref> آن روز شمشیر حضرت علی(ع) هنگام نبرد شکست و پیامبر(ص) شمشیر خود «[[ذوالفقار]]» را به او داد.<ref>تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.</ref> روایت کردهاند فداکاریهای علی(ع) چنان بود که جبرئیل ندا داد:ای پیامبر! از خود گذشتگی یعنی همین. پیامبر(ص) پاسخ داد: او از من است و من از اویم. جبرئیل گفت: من نیز از شما هستم.<ref>المبعث و المغازی، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.</ref> همچنین گفتهاند: بر اثر رشادتهای علی(ع) صدایی غیبی برخاست که میگفت: «لا سیف إلا ذو الفقار و لا فتی إلا ﻋﻠﻰ؛ شمشیری چون ذوالفقار و رادمردی چون علی نیست».<ref>المبعث و المغازی، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.</ref> | ||
آنگاه که شعله نبرد فروکش کرد و از تهاجم دشمن کاسته شد، پیامبر(ص) همراه برخی از [[اصحاب]] که در رکاب وی مانده بودند، به دامنه [[کوه احد]] پناه برد. در آنجا ایشان گروهی از فراریان را که با دیدنش خوشحال شده بودند، به علت فرارشان سرزنش کرد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۸.</ref> [[ابی بن خلف|اُبَیّ بن خَلَف]] که بارها در [[مکه]] پیامبر را به مرگ تهدید کرده و با پاسخ «ان شاء الله من تو را خواهم کشت» روبهرو شده بود، با دیدن وی بر کوه احد به او گفت: نجات نیابم، اگر تو نجات یابی! آنگاه رسول خدا با پرتاب نیزهای او را زخمی کرد. هر چند آن زخم عمیق نبود، ابی بن خلف در راه مکه با همان زخم هلاک شد.<ref>تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۸-۵۱۹؛ المغازی، ج۱، ص۲۵۰.</ref> | |||
==مثلهکردن بدن حمزه== | ==مثلهکردن بدن حمزه== |
نسخهٔ ۱۰ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۳۱
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Ahmad در تاریخ ۱۸ آبان ۱۳۹۶ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
غَزوه اُحُد، دومین نبرد مهم میان مسلمانان و مشرکان که در کنار کوه احد روی داد.
محل غزوه
اُحُد دومین نبرد مهم میان مسلمانان و مشرکان مکه است که نزدیک شهر مدینه و کنار کوه اُحُد رخ داد و از همین رو به نبرد اُحُد معروف شد. زمان این رخداد را هفتم[۱] یا نیمه[۲] شوال سال سوم قمری دانستهاند.
فرماندهی ابوسفیان
شکست مشرکان در غَزوه بَدر زمینهساز نبرد اُحد گشت.[۳] در پی این شکست، سران قریش تصمیم گرفتند سود تجارتی را که سبب بروز نبرد بدر شده بود، برای آمادهسازی سپاهی نیرومند با هدف انتقامگیری به کار گیرند.[۴] مسئولیت آمادهسازی این سپاه را ابوسفیان بر عهده گرفت.[۵] برخی نزول آیه «إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا ینفِقُونَ أَموَالَهُم لِیصُدُّوا عَن سَبِیلِ اللهِ فَسَینفِقُونَهَا ثُمَّ تَکونُ عَلَیهِم حَسرَةً ثُمَّ یغلَبُونَ وَ الَّذِینَ کفَرُوا إِلی جَهَنَّمَ یحُشرُون»[۶] را در نکوهش صاحبان این اموال دانستهاند.[۷] آنان برای همراهکردن سایر قبایل با خود برای نبرد با مسلمانان، افرادی را به میان آنان فرستادند.[۸]
فرماندهی سپاه برعهده ابوسفیان نهاده شد.[۹] به پیشنهاد صفوان بن امیه، برای تحریک به خونخواهی[۱۰] یا جلوگیری از فرار رزمندگان[۱۱]، گروهی از زنان نیز با سپاه مشرکان همراه شدند؛ مانند هند همسر ابوسفیان، ام ّحکیم دختر حارث بن هشام و فاطمه دختر ولید بن مغیره.[۱۲] بر پایه گزارش مشهور، این سپاه ۳۰۰۰ رزمنده داشت که ۷۰۰ تن از آنان زرهپوش بودند و با ۲۰۰ اسب و ۳۰۰۰ شتر آماده کارزار شدند.[۱۳] سپاه قریش پنجم[۱۴] یا دوازدهم[۱۵] شوّال نزدیک کوه عینین فرود آمد.[۱۶] مکه در جنوب مدینه قرار دارد. پس مشرکان باید در جنوب مدینه برای نبرد مستقر میشدند؛ اما آنان کنار کوه عینین نزدیک کوه احد[۱۷] در شمال مدینه[۱۸] اردو زدند؛ زیرا از لحاظ نظامی بهترین مکان برای نبرد بود.[۱۹] به لحاظ تدارکاتی نیز مزارع این منطقه، علوفه مَرکبهای مشرکان را تأمین میکرد.[۲۰] حفر خندق در شمال مدینه[۲۱] و استقرار سپاه مشرکان در این منطقه در نبرد خندق[۲۲] نشان از موقعیت نظامی آن دارد.
اطلاع پیامبر از جنگ
عباس بن عبدالمطلب عموی پیامبر(ص) در نامهای محرمانه از طریق مردی از بنیغفار، رسول خدا را از زمان حرکت و توان نظامی مشرکان مکه آگاه ساخت. پیک حامل نامه در قُبا بر پیامبر وارد شد. آنگاه که ابی بن کعب نامه را بر ایشان خواند، وی مخفی ماندن مضمون نامه را خواستار شد. عمرو بن سالم خزاعی نیز که در مسیر خود با سپاه قریش برخورد کرده بود، خبر لشکرکشی آنان را به پیامبر رساند. دیری نگذشت که خبر حرکت قریش در مدینه شایع شد.[۲۳] با منزل گزیدن مشرکان در ذُوالحُلَیفه، یکی از میقاتهای احرام، پیامبر اَنَس و مونِس فرزندان فضاله را برای خبرگیری از وضع دشمن روانه ساخت.[۲۴] در نوبت دیگر، ایشان حُباب بن مُنذِر را محرمانه برای ارزیابی وضعیت دشمن فرستاد و گروهی از اصحاب به پاسداری از شهر، به ویژه مسجد و خانه پیامبر، پرداختند.[۲۵]
مشورت پیامبر درباره شیوه جنگ
پیامبر(ص) درباره شیوه رویارویی با دشمن، با مسلمانان به مشورت پرداخت. بزرگان مهاجر و انصار با ماندن در شهر موافق بودند. عبدالله بن اُبَی با این استدلال که در کوچههای کمعرض مدینه بهتر میتوان با دشمن جنگید و کودکان و زنان نیز میتوانند از فراز بامها به رزمندگان یاری کنند، بر ماندن در مدینه اصرار داشت. او با توجه به تجربه نبردهای دوران جاهلیت، میگفت: هرگاه از شهر بیرون رفتهایم، شکست خوردهایم.[۲۶] در برابر، گروهی از جوانان رویارویی با دشمن را در بیرون شهر پیشنهاد کردند. حمزه عموی پیامبر، سعد بن عباده و نعمان بن مالک با این گروه موافق بودند؛ با این استدلال که ماندن در شهر نشانه ضعف مسلمانان دانسته میشود و دشمن را گستاختر میکند و تجربه نشان داده تا در بیرون شهر با دشمن نجنگند، دشمن از ایشان دست نخواهد کشید.[۲۷]
آمده است که پیامبر(ص) بیرون رفتن از مدینه را نمیپسندید؛[۲۸] اما با توجه به رأی مشاوران، این دیدگاه را پذیرفت. ایشان مسلمانان را موعظه نمود و به جهاد امر کرد و پیروزی آنان را در گرو صبر دانست. آنگاه لباس رزم پوشید و آماده حرکت به سوی اُحُد شد. آنان که بر خروج از مدینه اصرار داشتند، از پافشاری بر رأی خود رنجیدند و گفتند: شایسته نیست خلاف رأی پیامبر(ص) رفتار کنیم. از این رو، به عذرخواهی نزد ایشان آمدند. پیامبر(ص) گفت: «آنگاه که پیامبری لباس رزم پوشد، شایسته نیست آن را بیرون آورد، مگر این که با دشمن بجنگد یا خداوند میان وی و دشمنانش حکم کند.»[۲۹] او با این سخن آمادگی خود را برای حرکت نشان داد.[۳۰]
محل استقرار سپاهیان
پیامبر(ص) ابن ام مکتوم را جانشین خود در مدینه قرار داد[۳۱] و با ۱۰۰۰ تن از مسلمانان[۳۲] که ۱۰۰ تن از آنان زره بر تن داشتند،[۳۳] رهسپار اُحُد شد. وقتی سپاه اسلام به منطقه شَیخان، میان مدینه و احد در راه شرقی حَرّه، رسید،[۳۴] پیامبر(ص) از سپاهیان سان دید و نوجوانان همراه، جز رافع بن خدیج و سمرة بن جندب را که نوجوانانی چالاک بودند، به مدینه بازگرداند.[۳۵] بر پایه خواست پیامبر(ص) و با راهنمایی یکی از مسلمانان، سپاه اسلام نیمه شب از مسیری به سوی احد حرکت کرد که با مشرکان روبهرو نشود.[۳۶] در حالی که مشرکان در دامنه کوه احد مستقر بودند، مسلمانان از کنار آنان گذشتند و در دامنه کوه فرود آمدند.[۳۷]
بازگشت عبدالله بن ابی از جنگ
عبدالله بن اُبَی به بهانه پیروی پیامبر(ص) از رأی جوانان[۳۸] با هوادارانش که حدود ۳۰۰ تن بودند،[۳۹] از میان راه[۴۰] یا از اُحُد[۴۱] به مدینه بازگشت و بدین ترتیب شمار سپاه اسلام به ۷۰۰ تن کاهش یافت.[۴۲] آنگاه که عبدالله بن عمرو بن حزام از عبدالله بن اُبَی و پیروان او خواست تا بمانند و در راه خدا بجنگند، آنان جدایی خود را چنین توجیه کردند: نبردی روی نخواهد داد؛ وگر نه ما با شما میماندیم. آیه (وَ قِیلَ لَهُم تَعَالَوا قَاتِلُوا فی سَبِیلِ اللَّهِ أَوِ ادفَعُوا قَالُوا لَو نَعلَمُ قِتَالًا لاَّتَّبَعنَاکم}[۴۳] به این رویداد اشاره دارد.[۴۴]
آرایش نظامی دو سپاه
مسلمانان به گونهای آرایش نظامی یافتند که کوه احد پشت سر، مدینه در برابر و کوه عینین در سمت چپ آنها قرار داشت؛ در حالی که سپاه قریش رو به مسلمانان و پشت به مدینه بودند.[۴۵] پیامبر(ص) پرچم سپاه اسلام را به مُصْعَب بن عمیر[۴۶] یا علی بن ابیطالب(ع) سپرد.[۴۷] وجود فاصله میان کوه احد و عینین و امکان دورزدنِ سپاه اسلام و حمله از پشت سر، پیامبر را نگران ساخته بود.[۴۸] از این رو، رسول گرامی عبدالله بن جُبَیر را همراه ۵۰ تن بر کوه عینین گماشت[۴۹] و به آنها فرمان داد در صورت پیروزی یا شکست، به هیچ روی، آن مَکان را ترک نکنند.[۵۰] (تصویر شماره ۱۴)
ابوسفیان که رهبری مشرکان را عهدهدار بود، خالد بن ولید را به فرماندهی جناح راست و عکرمة بن ابیجهل را به فرماندهی جناح چپ گماشت. پرچم آنان نیز به طلحة بن ابیطلحه سپرده شد.[۵۱] زنان قریش با خواندن اشعار حماسی مردان را به نبرد تشویق میکردند.[۵۲] فرمانده سپاه قریش که از اهمیت فاصله میان احد و عینین آگاه بود، به خالد بن ولید با ۲۰۰ تن مأموریت داد تا در فرصتی مناسب مسلمانان را دور زده، از پشت سر بر آنها یورش آورند.[۵۳]
شکست اولیه مشرکان
نخست ابوعامر راهب، پدر حنظله غسیل الملائکه که پس ازهجرت پیامبر(ص) به مشرکان پناهنده شده و وعده همکاری قومش را در این نبرد داده بود، میان دو سپاه آمد و اوسیان را به همکاری با خود فراخواند. این کار باعث سنگپرانی میان دو سپاه شد و اینگونه درگیری آغاز گشت.[۵۴] پرچمدار قریش، طلحة بن ابیطلحه، نخستین کسی بود که به میدان پای نهاد و به دست علی(ع) کشته شد.[۵۵] با مرگ وی رزمندگانی از بنیعبدالدار یک به یک پرچم را در دست گرفتند و مبارز خواستند و به دست حضرت علی(ع)[۵۶] یا دیگر سرداران[۵۷] از پای درآمدند. خالد بن ولید در چند نوبت کوشید سپاه اسلام را دور بزند؛ اما با تیراندازی کماندارانِ مستقر در کوه عینین، از حرکت بازایستاد.[۵۸] دیری نپایید که آثار شکست در جبهه مشرکان نمایان شد و سربازانشان پا به فرار گذاشتند و فریاد زنانشان بلند شد.[۵۹]
عبور خالد بن ولید از تنگه
در حالی که تا شکست نهایی سپاه قریش چیزی نمانده بود، چهره نبرد دگرگون شد؛ زیرا برخی از مسلمانان که نبرد را تمام شده میانگاشتند، به جای تعقیب دشمن به گردآوری غنیمتها روی آوردند. تیراندازانی نیز که بر کوه عینین گماشته شده بودند، به رغم دستور پیامبر(ص)، برای دستیابی به غنیمتها، سنگر خویش را رها کردند.[۶۰] خالد بن ولید که منتظر این فرصت بود، عبدالله بن جبیر و اندک تیراندازان همراه وی را به شهادت رساند و از پشت سر به مسلمانان حمله کرد. اوضاع به سود قریش دگرگون شد[۶۱] و سپاه اسلام به گونهای آشفته گشت که مسلمانان یکدیگر را مجروح میکردند.[۶۲] برافراشته شدن پرچم قریش به دست عمره دختر علقمه، مایه تقویت روحیه قریش شد وآنان دیگر بار به میدان نبرد بازگشتند.[۶۳]
شایعه کشتهشدن پیامبر
عبدالله بن قمئه/ قمیئه مصعب بن عمیر را که از پیامبر(ص) دفاع میکرد، به شهادت رساند و چنین پنداشت که پیامبر را کشته است. از این رو، فریاد بر آورد: محمد را کشتم.[۶۴] انتشار این خبر به همان اندازه که به مشرکان جرئت داد، مسلمانان را سست کرد و سبب شد از میدان نبرد بگریزند.[۶۵] گویا برخی از آنان به فکر بازگشت به آیین جاهلی بودند. آیه ۱۴۴ سوره آل عمران، نشان از آن رویداد دارد: «و مَا محمدٌ إلّا رَسولٌ قَد خَلَت مِن قبله الرُّسُلُ أَفَإن مَاتَ أو قُتِل إنقَلبتُم علی أَعْقَابِکم...» ( «محمد فقط فرستاده خداست و پیش از او، فرستادگانی دیگر نیز بودند. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، شما به روزگار پیشین بازمیگردید؟)[۶۶]
آشفتگی در سپاه اسلام به حدی بود که پیامبر(ص) برخی را به نام میخواند و میفرمود : من محمد هستم؛ ولی آنان توجه نمیکردند.[۶۷] تنها تنی چند پیرامون پیامبر(ص) را گرفتند و از وی در برابر دشمن سرسختانه پاسداری کردند؛[۶۸] مانند علی بن ابیطالب(ع)، ابودجانه، زبیر بن عوام، طلحة بن عبیدالله و سعد بن معاذ.[۶۹] نسیبه دختر کعب (ام عماره) از کسانی بود که به کمک رزمندگان سپاه اسلام آمد و با دشمن درگیر شد.[۷۰] بر پایه گزارش ابن سعد، علی(ع)، زبیر، طلحه، ابودجانه، حارث بن صمّه، حباب بن منذر، عاصم بن ثابت و سهل بن حنیف با پیامبر(ص) عهد بستند که تا پای جان از او پاسداری کنند.[۷۱] ایشان که خود در این نبرد سرسختانه با دشمن میجنگید،[۷۲] در حالی که مجروح شده بود و خون از صورتش جریان داشت، فرمود: چگونه رستگار شوند مردمی که صورت پیامبرشان را به خون آغشتند، در حالیکه او آنها را به خدا دعوت میکند؟[۷۳] در این درگیریها، عبدالله بن قمئه/ قمیئه صورت پیامبر را مجروح کرد و عتبة بن ابیوقاص دندان ایشان را شکست.[۷۴]
رشادت حضرت علی در جنگ
در این نبرد، علی(ع) که با پیامبر(ص) پیمان بسته بود تا پای جان از ایشان دفاع کند، از اندک کسانی بود که با رشادت فراوان مانع دستیابی سپاه دشمن به وی شدند. هرگاه دشمن توان خود را در نقطهای برای حمله جمع میکرد، او با اشاره رسول گرامی حمله را پس میراند.[۷۵] آن روز شمشیر حضرت علی(ع) هنگام نبرد شکست و پیامبر(ص) شمشیر خود «ذوالفقار» را به او داد.[۷۶] روایت کردهاند فداکاریهای علی(ع) چنان بود که جبرئیل ندا داد:ای پیامبر! از خود گذشتگی یعنی همین. پیامبر(ص) پاسخ داد: او از من است و من از اویم. جبرئیل گفت: من نیز از شما هستم.[۷۷] همچنین گفتهاند: بر اثر رشادتهای علی(ع) صدایی غیبی برخاست که میگفت: «لا سیف إلا ذو الفقار و لا فتی إلا ﻋﻠﻰ؛ شمشیری چون ذوالفقار و رادمردی چون علی نیست».[۷۸]
آنگاه که شعله نبرد فروکش کرد و از تهاجم دشمن کاسته شد، پیامبر(ص) همراه برخی از اصحاب که در رکاب وی مانده بودند، به دامنه کوه احد پناه برد. در آنجا ایشان گروهی از فراریان را که با دیدنش خوشحال شده بودند، به علت فرارشان سرزنش کرد.[۷۹] اُبَیّ بن خَلَف که بارها در مکه پیامبر را به مرگ تهدید کرده و با پاسخ «ان شاء الله من تو را خواهم کشت» روبهرو شده بود، با دیدن وی بر کوه احد به او گفت: نجات نیابم، اگر تو نجات یابی! آنگاه رسول خدا با پرتاب نیزهای او را زخمی کرد. هر چند آن زخم عمیق نبود، ابی بن خلف در راه مکه با همان زخم هلاک شد.[۸۰]
مثلهکردن بدن حمزه
زنان قریش که میدان را از رزمندگان اسلام تهی دیدند، بعضی از اندامهای شهیدان، همچون گوش و بینی آنان را بریدند و مثله کردند.[۸۱] هند، همسر ابوسفیان، شکم حمزه عموی پیامبر۹ را درید و جگر وی را به دندان گرفت.[۸۲] بر پایه گزارش موسی بن عقبه، وحشی غلام مطعم بن جبیر که حمزه را به شهادت رسانده بود، سینه حمزه را شکافت و جگر او را برای هند برد.[۸۳] پیامبر۹ با دیدن مثله شدن یارانش، به ویژه عمویش حمزه، بسیار اندوهگین شد و مسلمانان که رنجوری ایشان را دیدند، گفتند: اگر بر مشرکان دست یابیم، مانند این کار یا بدتر از آن را با آنان انجام خواهیم داد.[۸۴] خداوند با فرود آوردن آیه {وَ إِن عَاقَبتُم فَعَاقِبُوا بِمِثلِ مَا عُوقِبْتُم بِهِ وَ لَئنِ صَبرَتُم لَهُوَ خَیرٌ لِلصّابِرِین} (نحل/۱۶، ۱۲۶) صبر را برای آنان بهتر دانست.[۸۵] ابن اسحاق آن تصمیم را هم به پیامبر۹ و هم به مسلمانان نسبت میدهد.[۸۶]
ابوسفیان نزدیک احد آمد و بانگ برداشت: «ای محمد! نبرد و پیروزی به نوبت است. روزی به جای روز بدر!» به فرمان پیامبر۹ مسلمانان پاسخ دادند: ما با شما برابر نیستیم؛ کشتگان ما در بهشت و کشتگان شما در دوزخاند. ابوسفیان گفت: ما عُزّی داریم و شما ندارید! پیامبر۹ فرمود: خداوند مولای ماست و شما را مولایی نیست.[۸۷] آنگاه هنگام بازگشت گفت: وعده ما سال آینده در بدر خواهد بود.[۸۸] (← بدر الموعد)
کشتگان دو سپاه
مشرکان با بر جای گذاشتن ۲۲[۸۹] یا ۲۳[۹۰] کشته شتابان رزمگاه را ترک کردند. از آنجا که احتمال میرفت به مدینه حمله کنند، پیامبر۹ علی۷ را در پی آنان روانه کرد تا از مقصدشان آگاه گردد. علی۷ پس از بازگشت گزارش داد که آنها راهی مکه هستند.[۹۱] موسی بن عقبه، سعد بن ابیوقاص را مأمور این کار میداند.[۹۲] با پایان یافتن نبرد، مسلمانان به درمان مجروحان پرداختند. برخی از زنان مسلمان، از جمله حضرت فاطمه۳، امّ ایمن، عایشه و امّ سلیم در پرستاری از زخمیها نقشی مهم داشتند.[۹۳] فاطمه۳ با دست خویش خون از صورت پدر زدود و با آبی که علی۷ از مهراس آورده بود، زخمهایش را شست.[۹۴]
در این نبرد، حدود ۷۰ تن از سپاه اسلام به شهادت رسیدند و شماری فراوان مجروح شدند.[۹۵] درباره مقام شهیدان احد، این آیات نازل شده است: {وَ لَا تحَسَبنَ الَّذِینَ قُتِلُوا فی سَبِیلِ اللهِ أَموَاتاً بَل أَحیاءٌ عِندَ رَبِّهِم یرزَقُونَ فَرِحِینَ بِمَا آتاهُمُ اللهُ مِن فَضلِهِ وَ یسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِینَ لَم یلحَقُوا بهِم مِن خَلفِهِم أَلَّا خَوفٌ عَلَیهِم وَ لَا هم یحزَنُون}؛ «[ای پیامبر!] هرگز گمان مبر کسانی که در راه خدا کشته شدند، مردگاناند! بلکه آنان زندهاند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند. آنها به سبب نعمتهای فراوان که خداوند از فضل خود به ایشان بخشیده است، خوشحالند و برای کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند (مجاهدان و شهیدان آینده)، خوشوقتند [زیرا مقامات برجسته آنها را در آن جهان میبینند و میدانند] که نه ترسی بر آنهاست و نه غمی خواهند داشت». (آل عمران/۳، ۱۶۹-۱۷۰)[۹۶] پیامبر۹ بر پیکر شهدا نماز گزارد. در مقام حمزه همین بس که پیامبر۹ افزون بر نماز گزاردن جداگانه بر پیکر وی، هنگام نماز بر پیکر دیگر شهدا، حمزه را نیز کنار آنها مینهاد.[۹۷] پیامبر۹ مسلمانان را از حمل پیکرهای شهیدان به مدینه نهی کرد.[۹۸] اما پیش از رسیدن این فرمان، برخی از شهدا در مکانهای دیگر دفن شدند.[۹۹] بیشتر شهیدان آن روز در احد دفن گشتند.[۱۰۰] آرامگاه مجروحانی که بر اثر زخمهای این نبرد در مدینه به شهادت رسیدند، در بقیع کنار قبر ابراهیم فرزند رسول خدا۹ است.[۱۰۱] حمزه عموی پیامبر۹، مصعب بن عمیر، سعد بن ربیع، عبدالله بن جبیر و حنظله غسیل الملائکه از شهیدان احد به شمار میروند.[۱۰۲]
زیارت شهیدان احد
پیامبر(ص) پس از غَزوه اُحُد سالی یک بار به زیارت قبرهای شهیدان این نبرد به کوه احد میرفت. خلفای نخست و بسیاری از صحابه نیز به این سیره عمل میکردند. حضرت فاطمه(س) هر دو یا سه روز یک بار به زیارت شهیدان احد میرفت.[۱۰۳]
پیامدهای غزوه احد
برخی از پیامدهای غزوه اُحُد عبارتند از:
- مشرکان در میان راه سرمست از پیروزی خواستند به مدینه بازگردند تا کار اسلام را یکسره کنند که به غزوه حمراء الأسد انجامید.[۱۰۴]
- یهودیان مدینه با این پندار که توان نظامی مسلمانان پس از این رویداد به سستی گراییده است، در صدد شورش در مدینه برآمدند.(← بنینضیر، غزوه)
- قبایل اطراف که اقتدار مسلمانان را متزلزل میدیدند، بهاندیشه ستیز با آنان فرورفتند.[۱۰۵]
- صف منافقان از مؤمنان جدا شد.[۱۰۶] منافقان درباره رسول خدا۹ گفتند: اگر او پیامبر بود، این رویدادها برایش پیش نمیآمد.[۱۰۷]
- از آنجا که رخدادهای مربوط به غزوه احد نقشی اساسی در تاریخ صدر اسلام داشت، آیاتی فراوان درباره آنها فرود آمد. به گفته عبدالرحمن بن عوف، هر کس آیات ۱۲۰ به بعد آل عمران/۳ را بخواند، گویا خود در احد حاضر بوده است.[۱۰۸] محمد بن اسحاق ۶۰ آیه از سوره آل عمران را درباره نبرد احد میداند.[۱۰۹]
در آیات سوره آل عمران درباره رخدادهای نبرد احد نکاتی به چشم میخورد؛ همچون:۱. شناخت منافقان و جدا شدن آنان از صف مؤمنان. (۱۶۶-۱۶۸) ۲. عوامل شکست مسلمانان؛ مانند سستی، نزاع و دنیاخواهی. (۱۵۲) ۳. دلداری مؤمنان. (۱۳۹-۱۴۰) ۴. آزمایش مؤمنان. (۱۴۰-۱۴۳) ۵. جایگاه شهیدان؛ با توجه به شمار فراوان شهیدان اسلام و با عنایت به تبلیغات مؤثر منافقان که اگر حاضران در احد به آنان میپیوستند و به میدان نبرد نمیرفتند، شهید نمیشدند. (۱۶۹-۱۷۰)
پانویس
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۹؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۹؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۰.
- ↑ سوره انفال، آیه ۳۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۰؛ الکشاف، ج۲، ص۲۱۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۳، ص۵۸۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۳؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۸؛ الطبقات، ج۲، ص۲۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۲؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۲.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۱۸۰.
- ↑ معجم البلدان، ج۱، ص۱۰۹.
- ↑ المسالک و الممالک، ص۱۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۷؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۴۵.
- ↑ المغازی، ج۲، ص۴۴۴؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۴-۲۰۵؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۴.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۷.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۸-۲۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۰۸-۲۱۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۰؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ص۳۲۴؛ الطبقات، ج۲، ص۲۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۱۹۷.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۳.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۲۹.
- ↑ المعالم الاثیره، ص۱۵۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۶؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۵-۵۰۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۶.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ص۳۲۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۷۸.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۹؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۶۵؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.
- ↑ سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۸۷۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ص۳۲۹.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ص۳۲۹؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۶؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۱۹.
- ↑ المغازی النبویه، ص۲۶۵؛ الطبقات، ج۲، ص۳۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۴؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۲۰۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۰؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۰-۵۱۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۵.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۳-۲۲۴.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۲۷؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴؛ مجمع البیان، ج۲، ص۸۲۵.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص۲۷-۲۸.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۲۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۱؛ تاریخ خلیفه، ص۲۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۹؛ دلائل النبوه، ج۳، ص۲۱۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۸۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ الکامل، ج۲، ص۱۵۴.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ص۳۲۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۷۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۳۲.
- ↑ جامع البیان، ج۴، ص۷۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۳۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۶۹.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۵؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۸۰.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.
- ↑ تفسیر قمی، ج۱، ص۱۱۶.
- ↑ المبعث و المغازی، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.
- ↑ المبعث و المغازی، ص۶۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۱۸-۵۱۹؛ المغازی، ج۱، ص۲۵۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۱.
- ↑ المغازی النبویه، ص۲۶۰.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۳۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۶، ص۶۰۵.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۶؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۱.
- ↑ سیره ابن اسحاق، ص۳۳۴.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۲۹.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۳.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۲۷.
- ↑ المغازی النبویه، ص۲۷۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۹-۲۵۰.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۴۹؛ الطبقات، ج۲، ص۳۷.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۳؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۸.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۸۸۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۹۷؛ الطبقات، ج۲، ص۳۴.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۴.
- ↑ الطبقات، ج۲، ص۳۴.
- ↑ تاریخ المدینه، ج۱، ص۱۳۰، ۱۳۲.
- ↑ معالم مکة و المدینه، ص۴۴۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۰۰، ۳۰۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۳.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۱-۱۰۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۵۰۴.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۷.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۲۷۳.
- ↑ المغازی، ج۱، ص۳۱۹؛ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۶.
- ↑ السیرة النبویه، ج۲، ص۱۰۶.
منابع
- انساب الاشراف: البلاذری (م.۲۷۹ق.)، به کوشش محمد حمیدالله، مصر، دار المعارف، ۱۹۵۹م.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): محمد بن جریر الطبری (م.۳۱۰ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار التراث، ۱۳۸۷ق.
- تاریخ المدینة المنوره: عمر بن شبّة النمیری (م.۲۶۲ق.)، به کوشش فهیم محمد، قم، دار الفکر، ۱۳۶۸ش.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط(م.۲۴۰ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
- تاریخ الیعقوبی: الیعقوبی(م.۲۸۴ق.)، بیروت، دار صادر.
- تفسیر القمی: القمی (م.۳۲۹ق.)، به کوشش الموسوی الجزایری، قم، دار الکتاب، ۱۳۶۷ش.
- جامعالبیان: الطبری (م.۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م.۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام الحمیری (م.۲۱۸ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه.
- سیره ابن اسحاق (السیر و المغازی): محمد بن اسحاق (م.۱۵۱ق.)، قم، مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ۱۴۱۰ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م.۲۳۰ق.)، دار الفکر، ۱۴۲۰ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن الاثیر (م.۶۳۰ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق.
- الکشاف: الزمخشری (م.۳۸۰ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۰۷ق.
- المبعث و المغازی: ابان بن عثمان الاحمر (م.۱۷۰ق.)، به کوشش جعفریان، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۱۷ق.
- مجمع البیان: الطبرسی (م.۵۴۸ق.)، به کوشش بلاغی، تهران، ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
- المسالک و الممالک: ابراهیم بن محمد اصطخری (م.۳۴۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۲۰۰۴م.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، دمشق، دار القلم، ۱۴۱۱ق.
- معالم مکة و المدینه: یوسف رغد العاملی، بیروت، دار المرتضی، ۱۴۱۸ق.
- معجم البلدان: یاقوت الحموی (م.۶۲۶ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۵م.
- المغازی: الواقدی (م.۲۰۷ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، الاعلمی، ۱۴۰۹ق.
- المغازی النبویه: موسی بن عقبه (م.۱۴۱ق.)، به کوشش مرادینسب، قم، ذوی القربی، ۱۴۲۴ق.