تبرک: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۹: خط ۱۹:
تبرک گاهی بر خواست و التفات شخصی استوار است. در این حالت، خداوند یا کسی که قدرت برکت‌بخشی دارد، آگاهانه کسی یا چیزی را متبرک می‌کند. ممکن است این کار تنها با بیان اراده یا با دست نهادن بر کسی یا چیزی و یا با دعای خیر و طلب برکت برای کسی یا چیزی صورت گیرد. در این حال، انتقال برکت به صورت ابتدایی و بدون درخواست شخص خواهان برکت است؛ همچون موردی که خداوند به یعقوب برکت داد<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 32: 30؛ 28: 1-4.</ref> و نیز اسحاق7 به پسرش یعقوب برکت بخشید<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 27: 8-40.</ref> و یعقوب7 با دعای خیر به پسرانش برکت بخشید و آن‌ها را مبارک ساخت<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.</ref> و یا رسول خدا9 دختر و دامادش را متبرک نمود.<ref>ازالة الخفاء، ج2، ص254.</ref> وجه مشترک در این سه نوع، وجود التفات و اراده‌ای از سوی خداوند یا شخصی مقدس است که مایه برکت می‌شود.
تبرک گاهی بر خواست و التفات شخصی استوار است. در این حالت، خداوند یا کسی که قدرت برکت‌بخشی دارد، آگاهانه کسی یا چیزی را متبرک می‌کند. ممکن است این کار تنها با بیان اراده یا با دست نهادن بر کسی یا چیزی و یا با دعای خیر و طلب برکت برای کسی یا چیزی صورت گیرد. در این حال، انتقال برکت به صورت ابتدایی و بدون درخواست شخص خواهان برکت است؛ همچون موردی که خداوند به یعقوب برکت داد<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 32: 30؛ 28: 1-4.</ref> و نیز اسحاق7 به پسرش یعقوب برکت بخشید<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 27: 8-40.</ref> و یعقوب7 با دعای خیر به پسرانش برکت بخشید و آن‌ها را مبارک ساخت<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.</ref> و یا رسول خدا9 دختر و دامادش را متبرک نمود.<ref>ازالة الخفاء، ج2، ص254.</ref> وجه مشترک در این سه نوع، وجود التفات و اراده‌ای از سوی خداوند یا شخصی مقدس است که مایه برکت می‌شود.
پیشینه برکت جستن در متون دینی آمده است. در عهد عتیق، در باره احوال حضرت یعقوب و یوسف، از تبرّک سخن رفته است.<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.</ref> در «ده فرمان» حضرت موسی آمده که روز هفتم و سبَّت (شنبه) را مبارک قرار داده است.<ref>کتاب مقدس، سفر خروج، 20: 8-11.</ref> در انجیل مرقس نیز بیان شده که حضرت مسیح7 با کشیدن دست بر سر کودکان، به آنان برکت می‌داد.<ref>کتاب مقدس، مرقس، 10: 13-16.</ref> در میان بنی‌اسرائیل رسم بوده که برای تبرک جستن، با روغن زیتون متبرک، خود را روغن‌مالی می‌کردند. آورده‌اند که وجه تسمیه حضرت عیسی به مسیح، همین است که با روغن زیتون متبرک، مسح شده است.<ref>المیزان، ج3، ص194.</ref>
پیشینه برکت جستن در متون دینی آمده است. در عهد عتیق، در باره احوال حضرت یعقوب و یوسف، از تبرّک سخن رفته است.<ref>کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.</ref> در «ده فرمان» حضرت موسی آمده که روز هفتم و سبَّت (شنبه) را مبارک قرار داده است.<ref>کتاب مقدس، سفر خروج، 20: 8-11.</ref> در انجیل مرقس نیز بیان شده که حضرت مسیح7 با کشیدن دست بر سر کودکان، به آنان برکت می‌داد.<ref>کتاب مقدس، مرقس، 10: 13-16.</ref> در میان بنی‌اسرائیل رسم بوده که برای تبرک جستن، با روغن زیتون متبرک، خود را روغن‌مالی می‌کردند. آورده‌اند که وجه تسمیه حضرت عیسی به مسیح، همین است که با روغن زیتون متبرک، مسح شده است.<ref>المیزان، ج3، ص194.</ref>
ƒمشروعیت تبرک: بر پایه دیدگاه رایج میان مسلمانان، زیارت قبور بزرگان و تبرک به آثار منسوب به ایشان، کاری پسندیده بوده است. برکت و مغفرت الهی به واسطه انبیا و اولیا نازل می‌گردد.<ref>مجموعه آثار مطهری، ج1، ص259، «عدل الهی. </ref> در این فرایند، واسطه‌هایی از سوی خداوند قرار داده شده‌اند که ریشه آن، برکت خداوند است<ref>مجموعه آثار مطهری، ج1، ص261-262، «عدل الهی. </ref> و امور مقدس که مسلمانان از آن‌ها برکت می‌طلبند، شانی مستقل از خداوند ندارند. از این رو، تبرک جستن از آن‌ها با شرک ملازم نیست.
 
مشروعیت تبرک: بر پایه دیدگاه رایج میان مسلمانان، زیارت قبور بزرگان و تبرک به آثار منسوب به ایشان، کاری پسندیده بوده است. برکت و مغفرت الهی به واسطه انبیا و اولیا نازل می‌گردد.<ref>مجموعه آثار مطهری، ج1، ص259، «عدل الهی. </ref> در این فرایند، واسطه‌هایی از سوی خداوند قرار داده شده‌اند که ریشه آن، برکت خداوند است<ref>مجموعه آثار مطهری، ج1، ص261-262، «عدل الهی. </ref> و امور مقدس که مسلمانان از آن‌ها برکت می‌طلبند، شانی مستقل از خداوند ندارند. از این رو، تبرک جستن از آن‌ها با شرک ملازم نیست.
بر خلاف این دیدگاه، به باور وهابیان، تبرک نوعی عبادت است؛ اما عبادت امری توقیفی است. پس تبرک جستن تنها در مواردی مانند نام خدا، قرآن، پیامبر در زمان زندگانی ایشان، و آثار مربوط به هنگام حیات پیامبر که دلیلی بر جواز آن‌ها در قرآن یا سنت پیامبر و صحابه یافت می‌شود، جایز است<ref>التبرک، جدیع، ص329، 343، 401.</ref> و در موارد دیگر که نصی بر جواز آن در قرآن و سنت در دست نیست و پیشینه‌ای میان سلف صالح وجود ندارد، تبرک غیر مشروع<ref>العبودیه، ص72؛ التبرک، جدیع، ص329-332.</ref> و بدعت<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص193؛ التبرک، جدیع، ص426-427؛ تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص336-337.</ref> است و هر بدعتی نیز ضلالت و گمراهی به شمار می‌رود.<ref>صحیح مسلم، ج3، ص11.</ref> از این رو، استلام دو رکن پیرامون حجرالاسود، دیوارهای کعبه، مقام ابراهیم، صخره بیت المقدس، و قبرهای پیامبران و صالحان بدعت* و نادرست است.<ref>زیارة القبور، ج1، ص31؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج27، ص79؛ نک: التبرک، جدیع، ص426-428، 449-453، 458-460.</ref> از این رو، برخی از صحابه، لمس حجرالاسود را تنها به عنوان پیروی از رفتار پیامبر9 مفید می‌دانستند.<ref>مسند احمد، ج2، ص3.</ref>
بر خلاف این دیدگاه، به باور وهابیان، تبرک نوعی عبادت است؛ اما عبادت امری توقیفی است. پس تبرک جستن تنها در مواردی مانند نام خدا، قرآن، پیامبر در زمان زندگانی ایشان، و آثار مربوط به هنگام حیات پیامبر که دلیلی بر جواز آن‌ها در قرآن یا سنت پیامبر و صحابه یافت می‌شود، جایز است<ref>التبرک، جدیع، ص329، 343، 401.</ref> و در موارد دیگر که نصی بر جواز آن در قرآن و سنت در دست نیست و پیشینه‌ای میان سلف صالح وجود ندارد، تبرک غیر مشروع<ref>العبودیه، ص72؛ التبرک، جدیع، ص329-332.</ref> و بدعت<ref>اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص193؛ التبرک، جدیع، ص426-427؛ تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص336-337.</ref> است و هر بدعتی نیز ضلالت و گمراهی به شمار می‌رود.<ref>صحیح مسلم، ج3، ص11.</ref> از این رو، استلام دو رکن پیرامون حجرالاسود، دیوارهای کعبه، مقام ابراهیم، صخره بیت المقدس، و قبرهای پیامبران و صالحان بدعت* و نادرست است.<ref>زیارة القبور، ج1، ص31؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج27، ص79؛ نک: التبرک، جدیع، ص426-428، 449-453، 458-460.</ref> از این رو، برخی از صحابه، لمس حجرالاسود را تنها به عنوان پیروی از رفتار پیامبر9 مفید می‌دانستند.<ref>مسند احمد، ج2، ص3.</ref>
این دیدگاه از چند جهت مردود است:
این دیدگاه از چند جهت مردود است:
یکم. عبادت کاری است که به نیت پرستش خداوند انجام پذیرد؛ اما کسی که در صدد تبرک‌جویی از آثار بزرگان دین برمی‌آید، هرگز این افراد را دارای مقام الوهیت نمی‌داند و در تبرک‌جویی هرگز قصد عبادت ندارد. بنا بر این، کار او مصداق عبادت نیست<ref>تهذیب الاصول، ج1، ص147.</ref> تا با توحید در الوهیت و عبودیت منافات داشته باشد یا غلوآمیز قلمداد گردد. شاهد این سخن، نهی نکردن پیامبر از مواردی است که در محضر ایشان به دست صحابه انجام می‌گرفته،<ref>التبرک، جدیع، ص244.</ref> حال آن‌که ایشان از برخی الفاظ غلوآمیز منع می‌نمودند.<ref>التوحید، ص106-108.</ref>
یکم. عبادت کاری است که به نیت پرستش خداوند انجام پذیرد؛ اما کسی که در صدد تبرک‌جویی از آثار بزرگان دین برمی‌آید، هرگز این افراد را دارای مقام الوهیت نمی‌داند و در تبرک‌جویی هرگز قصد عبادت ندارد. بنا بر این، کار او مصداق عبادت نیست<ref>تهذیب الاصول، ج1، ص147.</ref> تا با توحید در الوهیت و عبودیت منافات داشته باشد یا غلوآمیز قلمداد گردد. شاهد این سخن، نهی نکردن پیامبر از مواردی است که در محضر ایشان به دست صحابه انجام می‌گرفته،<ref>التبرک، جدیع، ص244.</ref> حال آن‌که ایشان از برخی الفاظ غلوآمیز منع می‌نمودند.<ref>التوحید، ص106-108.</ref>
دوم. با وجود ادله و شواهد گوناگون بر جواز این کار، نمی‌توان آن را بدعت‌آمیز شمرد. از این گذشته، هر‌گونه بدعتی ناپسند و حرام نیست؛ بلکه بدعت ناپسند و حرام، امری جدید است که در دین درونی شود و دلیلی بر مشروعیت آن نباشد و با سنت سازگار نگردد.<ref>جامع العلوم و الحکم، ج2، ص127.</ref> تبرک را که دارای ادله و شواهد گوناگون از سنت و سیره مسلمانان است، نمی‌توان بدعت ناپسند دانست؛ بلکه بر پایه نظر شافعی، بدعتی پسندیده است.<ref>جامع العلوم و الحکم، ج2، ص131.</ref> در مواردی هم که نصی بر جواز در میان نیست، بر خلاف نظر وهابیان، اصل عملی مورد استناد، اصل اباحه است که بر پایه آن، هر کاری که دلیلی استوار بر عدم جواز و حرمتش در دست نباشد، مجاز و مباح است.<ref>کشف الارتیاب، ص82.</ref>
دوم. با وجود ادله و شواهد گوناگون بر جواز این کار، نمی‌توان آن را بدعت‌آمیز شمرد. از این گذشته، هر‌گونه بدعتی ناپسند و حرام نیست؛ بلکه بدعت ناپسند و حرام، امری جدید است که در دین درونی شود و دلیلی بر مشروعیت آن نباشد و با سنت سازگار نگردد.<ref>جامع العلوم و الحکم، ج2، ص127.</ref> تبرک را که دارای ادله و شواهد گوناگون از سنت و سیره مسلمانان است، نمی‌توان بدعت ناپسند دانست؛ بلکه بر پایه نظر شافعی، بدعتی پسندیده است.<ref>جامع العلوم و الحکم، ج2، ص131.</ref> در مواردی هم که نصی بر جواز در میان نیست، بر خلاف نظر وهابیان، اصل عملی مورد استناد، اصل اباحه است که بر پایه آن، هر کاری که دلیلی استوار بر عدم جواز و حرمتش در دست نباشد، مجاز و مباح است.<ref>کشف الارتیاب، ص82.</ref>
از دیدگاه فقیهان شیعی، طلب برکت از چیزهایی که در شرع از قداست، عظمت و طهارت برخوردارند، جایز و بلکه راجح و مستحب است.<ref>فرهنگ فقه، ج2، ص335.</ref> از دیدگاه ایشان، تبرک جستن به نام امامان: با نوشتن بر کفن و جریدتین (دو تکه چوب تازه)<ref>جواهر الکلام، ج4، ص225-241.</ref> و نیز به واسطه نام‌گذاری فرزندان به نام ایشان،<ref>جواهر الکلام، ج31، ص254.</ref> قرار دادن تربت در قبر به قصد تبرک،<ref>مختلف الشیعه، ج2، ص312؛ جواهر الکلام، ج4، ص304.</ref> تبرک به قرآن با نوشتن آن بر کفن<ref>جواهر الکلام، ج31، ص254؛ مستمسک العروه، ج4، ص182.</ref> و مس کلمات و حروف آن<ref>مصباح الهدی، ج3، ص170.</ref> مستحب است.
از دیدگاه فقیهان شیعی، طلب برکت از چیزهایی که در شرع از قداست، عظمت و طهارت برخوردارند، جایز و بلکه راجح و مستحب است.<ref>فرهنگ فقه، ج2، ص335.</ref> از دیدگاه ایشان، تبرک جستن به نام امامان: با نوشتن بر کفن و جریدتین (دو تکه چوب تازه)<ref>جواهر الکلام، ج4، ص225-241.</ref> و نیز به واسطه نام‌گذاری فرزندان به نام ایشان،<ref>جواهر الکلام، ج31، ص254.</ref> قرار دادن تربت در قبر به قصد تبرک،<ref>مختلف الشیعه، ج2، ص312؛ جواهر الکلام، ج4، ص304.</ref> تبرک به قرآن با نوشتن آن بر کفن<ref>جواهر الکلام، ج31، ص254؛ مستمسک العروه، ج4، ص182.</ref> و مس کلمات و حروف آن<ref>مصباح الهدی، ج3، ص170.</ref> مستحب است.
علما و فقیهان اهل سنت، میان جواز و استحباب و کراهت تبرک به قبر رسول خدا9 اختلاف نظر دارند.<ref>نک: الغدیر، ج5، ص146-155.</ref> حکم به کراهت نیز شاید به علت ترس از منافات آن رفتار با ادب‌ورزی در حق پیامبر باشد.<ref>کشف الارتیاب، ص344-345؛ الغدیر، ج5، ص146.</ref> احمد بن حنبل تبرک به منبر و قبر پیامبر9 و بوسیدن آن را مجاز می‌داند.<ref>العلل، ج2، ص492.</ref> شهاب الدین خفاجی حنفی نیز به کراهت مس و بوسیدن و چسباندن سینه به قبر پیامبر9 باور دارد.<ref>الغدیر، ج5، ص153.</ref> برخی از فقیهان شافعی همانند رملی شافعی، لمس قبر نبی، ولیّ خدا یا عالم و نیز سردرهای ورودی قبر اولیا و بوسیدن آن را به قصد تبرک مجاز می‌داند.<ref>نک: الغدیر، ج5، ص222.</ref> محب الدین طبری شافعی نیز مس قبر و بوسیدن آن را جایز و موافق با سیره دانشوران و صالحان می‌شمرد.<ref>نک: الغدیر، ج5، ص223.</ref> زرقانی مالکی نیز باور دارد که بوسیدن قبر پیامبر9 به قصد تبرک ایرادی ندارد.<ref>شرح الزرقانی علی المواهب، ج12، ص215.</ref> حکم به جواز تبرک، مستند به قرآن، سنت پیامبر9 و سیره پیوسته اهل شریعت است. در مواردی که جواز و صحت برکت‌جویی مشکوک باشد، اصل اباحه پشتوانه حکم به جواز است.
علما و فقیهان اهل سنت، میان جواز و استحباب و کراهت تبرک به قبر رسول خدا9 اختلاف نظر دارند.<ref>نک: الغدیر، ج5، ص146-155.</ref> حکم به کراهت نیز شاید به علت ترس از منافات آن رفتار با ادب‌ورزی در حق پیامبر باشد.<ref>کشف الارتیاب، ص344-345؛ الغدیر، ج5، ص146.</ref> احمد بن حنبل تبرک به منبر و قبر پیامبر9 و بوسیدن آن را مجاز می‌داند.<ref>العلل، ج2، ص492.</ref> شهاب الدین خفاجی حنفی نیز به کراهت مس و بوسیدن و چسباندن سینه به قبر پیامبر9 باور دارد.<ref>الغدیر، ج5، ص153.</ref> برخی از فقیهان شافعی همانند رملی شافعی، لمس قبر نبی، ولیّ خدا یا عالم و نیز سردرهای ورودی قبر اولیا و بوسیدن آن را به قصد تبرک مجاز می‌داند.<ref>نک: الغدیر، ج5، ص222.</ref> محب الدین طبری شافعی نیز مس قبر و بوسیدن آن را جایز و موافق با سیره دانشوران و صالحان می‌شمرد.<ref>نک: الغدیر، ج5، ص223.</ref> زرقانی مالکی نیز باور دارد که بوسیدن قبر پیامبر9 به قصد تبرک ایرادی ندارد.<ref>شرح الزرقانی علی المواهب، ج12، ص215.</ref> حکم به جواز تبرک، مستند به قرآن، سنت پیامبر9 و سیره پیوسته اهل شریعت است. در مواردی که جواز و صحت برکت‌جویی مشکوک باشد، اصل اباحه پشتوانه حکم به جواز است.
ƒتبرک در قرآن کریم: قرآن کریم در چند آیه به موضوع تبرک پرداخته است. تبرک یعقوب7 به پیراهن یوسف7 یکی از این موارد است. هنگامی که یوسف به برادرانش گفت که پیراهنش را بر چشمان پدرشان بیفکنند: (اذْهَبُواْ بِقَمِیصیِ هَذَا فَاَلْقُوهُ عَلیَ‏ وَجْهِ اَبیِ یَاْتِ بَصِیرًا) (یوسف/12، 93) رحمت حق از مجرای پیراهن یوسف بر حضرت یعقوب جاری شد و یعقوب با برکت جستن از آن لباس،<ref>توحید در قرآن، ص534.</ref> بینایی خود را بازیافت.<ref>البحر المحیط، ج6، ص324؛ تبیین القرآن، ج2، ص57.</ref>
 
تبرک در قرآن کریم: قرآن کریم در چند آیه به موضوع تبرک پرداخته است. تبرک یعقوب7 به پیراهن یوسف7 یکی از این موارد است. هنگامی که یوسف به برادرانش گفت که پیراهنش را بر چشمان پدرشان بیفکنند: (اذْهَبُواْ بِقَمِیصیِ هَذَا فَاَلْقُوهُ عَلیَ‏ وَجْهِ اَبیِ یَاْتِ بَصِیرًا) (یوسف/12، 93) رحمت حق از مجرای پیراهن یوسف بر حضرت یعقوب جاری شد و یعقوب با برکت جستن از آن لباس،<ref>توحید در قرآن، ص534.</ref> بینایی خود را بازیافت.<ref>البحر المحیط، ج6، ص324؛ تبیین القرآن، ج2، ص57.</ref>
نمونه دیگر، تبرک بنی‌اسرائیل به تابوت موسی بوده است. این تابوت، صندوقی بود که در آن، امور متعلق به خاندان موسی و‌هارون و الواح مقدس نازل شده بر موسی7 قرار داشت و موسی بن عمران7 آن را به یوشع بن نون سپرده بود.<ref>نمونه، ج2، ص240.</ref> بنی‌اسرائیل این صندوق را که مایه آرامش آنان بوده است، بسیار مقدس می‌دانستند و در نبرد با بت‌پرستان آن را با خود حمل می‌نمودند:<ref>مجمع البیان، ج2، ص614-615؛ الدر المنثور، ج1، ص314-315.</ref> (... التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسیَ‏ وَ ءَالُ هَرُونَ تحَمِلُهُ الْمَلَائکَةُ) (بقره/2، 248) و به آن تبرک می‌جستند.<ref>تفسیر قمی، ج1، ص81-82.</ref> این عمل ممکن است افزون بر تبرک، به قصد احترام و تعظیم نیز باشد؛ اما این قصد منافاتی با تبرک ندارد. پیدا است که حمل این تابوت به ویژه هنگام جنگ، جز به جهت تبرک و استمداد از آن وجهی نداشته است.<ref>نک: فی ظلال التوحید، ص294.</ref>
نمونه دیگر، تبرک بنی‌اسرائیل به تابوت موسی بوده است. این تابوت، صندوقی بود که در آن، امور متعلق به خاندان موسی و‌هارون و الواح مقدس نازل شده بر موسی7 قرار داشت و موسی بن عمران7 آن را به یوشع بن نون سپرده بود.<ref>نمونه، ج2، ص240.</ref> بنی‌اسرائیل این صندوق را که مایه آرامش آنان بوده است، بسیار مقدس می‌دانستند و در نبرد با بت‌پرستان آن را با خود حمل می‌نمودند:<ref>مجمع البیان، ج2، ص614-615؛ الدر المنثور، ج1، ص314-315.</ref> (... التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسیَ‏ وَ ءَالُ هَرُونَ تحَمِلُهُ الْمَلَائکَةُ) (بقره/2، 248) و به آن تبرک می‌جستند.<ref>تفسیر قمی، ج1، ص81-82.</ref> این عمل ممکن است افزون بر تبرک، به قصد احترام و تعظیم نیز باشد؛ اما این قصد منافاتی با تبرک ندارد. پیدا است که حمل این تابوت به ویژه هنگام جنگ، جز به جهت تبرک و استمداد از آن وجهی نداشته است.<ref>نک: فی ظلال التوحید، ص294.</ref>
مقام ابراهیم7 نیز که اثر گام‌های حضرت ابراهیم بر آن قرار دارد، به همین سبب محل نماز خواندن مردم گشته است: (وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ اَمْنًا وَ اتخَّذُواْ مِن مَّقَامِ اِبْرَاهِمَ مُصَلیً...) (بقره/2، 125)<ref>مجمع البیان، ج1، ص383؛ آلاء الرحمن، ج1، ص125.</ref> به جهت تماس آن سنگ با پای حضرت ابراهیم7 مردم به آن تبرک می‌جویند.<ref>کشف الارتیاب، ص341-343.</ref> از این روی، می‌توان گفت که تبرک به محل نشستن و نماز پیامبر اسلام نیز مجاز است. در روایتی، میان حجرالاسود و مقام ابراهیم مدفن شماری فراوان از پیامبران خوانده شده که به همین جهت، مبارک است.<ref>احسن الحدیث، ج1، ص243.</ref>
مقام ابراهیم7 نیز که اثر گام‌های حضرت ابراهیم بر آن قرار دارد، به همین سبب محل نماز خواندن مردم گشته است: (وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ اَمْنًا وَ اتخَّذُواْ مِن مَّقَامِ اِبْرَاهِمَ مُصَلیً...) (بقره/2، 125)<ref>مجمع البیان، ج1، ص383؛ آلاء الرحمن، ج1، ص125.</ref> به جهت تماس آن سنگ با پای حضرت ابراهیم7 مردم به آن تبرک می‌جویند.<ref>کشف الارتیاب، ص341-343.</ref> از این روی، می‌توان گفت که تبرک به محل نشستن و نماز پیامبر اسلام نیز مجاز است. در روایتی، میان حجرالاسود و مقام ابراهیم مدفن شماری فراوان از پیامبران خوانده شده که به همین جهت، مبارک است.<ref>احسن الحدیث، ج1، ص243.</ref>

نسخهٔ ‏۱۸ نوامبر ۲۰۱۸، ساعت ۱۴:۱۹

تَبَرُّک: درخواست خیر و برکت از خداوند، از طریق یک موجود مبارک

«تبرک» مصدر باب تفعّل از ریشه «ب ـ ر ـ ک» به معنای خیر کثیر و فزونی،[۱] سینه شتر،[۲] سعادت[۳] و ثبات[۴] است. برخی معنای فراگیر برکت را فایده پایدار می‌دانند و باور دارند که این معنا با معانی دیگر آن سازگار است.[۵] برخی نیز اصل آن را «پایداری» دانسته، بر این باورند که دیگر معانی با آن نزدیک هستند.[۶] بعضی نیز اصل آن را فضل، خیر و افزونیِ مادی و معنوی می‌دانند.[۷] آورده‌اند که این واژه در اصل، سامی و به معنای نزدیکی و قرابت است و از واژه‌های راه‌یافته در زبان عربی است.[۸] بر این اساس، برکت در اصطلاح متون دینی، عبارت است از پدید آمدن خیر الهی در امور[۹] و فراوانی خیر و بسیار شدن آن[۱۰] که شامل امور خیر دنیوی و اخروی از جمله پاداش اعمال، امنیت و مایه دوری انسان از دنیا است.[۱۱] تبرک همچنین عبارت است از تیمن[۱۲] و مبارک شمردن چیزی[۱۳] و در اصطلاح متون دینی، یعنی طلب برکت و خیر الهی[۱۴] که در یک موجود نهاده شده[۱۵] و خداوند برای او امتیازها و مقام‌هایی خاص قرار داده است،[۱۶] خواه این برکت مادی باشد و خواه معنوی.[۱۷]

هم در توسل و هم در تبرک، انسان در پی دریافت خیری به واسطه یک موجود دیگر است. از این رو، این دو شباهت مفهومی و مصداقی فراوان با هم دارند؛ به ویژه آن جا که شخص در صدد دستیابی به خیر معنوی است. برخی باور دارند که حقیقت تبرک، توسل است؛ پس تفاوتی میان این دو نیست. اما با فرض تفاوت این دو، توسل عبارت است از واسطه قرار دادن بزرگان دین در پیشگاه خداوند برای رسیدن به خواسته‌ای. تبرک نیز یعنی طلب خیر و برکت مادی و معنوی که خداوند در انسان‌ها یا اشیا قرار داده است.[۱۸]

واژه تبرک در قرآن مجید به کار نرفته است؛ اما ماده آن 34 بار و در قالب واژه‌های «بارک»، «بارکنا»، «بورک»، «تبارک»، «برکات»، «برکاته»، «مبارک»، «مبارکاً» و «مبارکة» به کار رفته است.[۱۹] در قرآن، «مبارک» وصف انسان‌ها، موجودات، مکان‌ها و زمان‌های خاص شده است که عبارتند از: نوح7 و همراهانش: (اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَکاتٍ عَلَیْکَ وَ عَلی‏ اُمَمٍ مِمَّنْ مَعَکَ) (هود/11، 48)؛ موسی7:[۲۰] (فَلَمَّا جَاءَهَا نُودِیَ اَن بُورِکَ مَن فیِ النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَهَا) (نمل/27، 8)؛ عیسی7: (وَ جَعَلَنیِ مُبَارَکا اَیْنَ مَا کُنتُ) (مریم/19، 31)؛ ابراهیم7؛ اسحاق7: (وَ بَارَکْنَا عَلَیْهِ وَ عَلیَ اِسْحَاقَ) (صافات/37، 113)؛ خاندان ابراهیم7: (رَحْمَتُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ عَلَیْکمُ اَهْلَ الْبَیْتِ) (هود/11، 73)؛ پیامبر؛ مؤمنان صالح؛ قرآن کریم: (هذا کِتابٌ اَنْزَلْناهُ مُبارَکٌ) (انعام/6، 155)؛ فرشتگان:[۲۱] (فَلَمَّا جاءَها نُودِیَ اَنْ بُورِکَ مَنْ فِی النَّارِ وَ مَنْ حَوْلَها) (نمل/27، 8)؛ آب: (وَ نَزَّلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً مُبارَکاً...) (ق/50، 9)؛ زیتون: (... شَجَرَةٍ مُبارَکَةٍ زَیْتُونَة...) (نور/24، 35)

مکان‌های مبارک در قرآن عبارتند از: بیت الله[۲۲] که در روایتی از علی7 نخستین خانه‌ مبارک است[۲۳]؛ مسجدالحرام:[۲۴] (اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکاً) (آل‌عمران/3، 96)؛ مسجدالنبی[۲۵]؛ شهر مدینه[۲۶]؛ وادی طور: (فَلَمَّا اَتاها نُودِیَ مِنْ شاطِئِ الْوادِ الْاَیْمَنِ فِی الْبُقْعَةِ الْمُبارَکَةِ) (قصص/28، 30)؛ فلسطین[۲۷]؛ مسجد الاقصی[۲۸] و پیرامون آن:[۲۹] (... الْمَسْجِدِ الْاَقْصَـی الَّذی بارَکْنا حَوْلَهُ) (اسراء/17، 1)؛ مصر[۳۰] و شام:[۳۱] (وَ اَوْرَثْنَا الْقَوْمَ الَّذینَ کانُوا یُسْتَضْعَفُونَ مَشارِقَ الْاَرْضِ وَ مَغارِبَهَا الَّتی‏ بارَکْنا فیها) (اعراف/7، 137)؛ یمن[۳۲]؛ عریش مصر؛ ثنیه؛ قبر هود نبی7[۳۳]؛ فلسطین[۳۴] که هم با نعمت‌های مادی برکت یافته[۳۵] و هم به دلیل مبعوث شدن بیشتر پیامبران از آن منطقه و انتشار شرایع و کتاب‌های آسمانی[۳۶] و سکونت پیامبران[۳۷] و قبر پیامبرانی همانند ابراهیم و اسحق و یعقوب: و صالحان برکت معنوی یافته است[۳۸]؛ شب قدر:[۳۹] (اِنَّا اَنْزَلْناهُ فی‏ لَیْلَةٍ مُبارَکَة) (دخان/44، 3)

بر پایه آیات و روایات و شواهد تاریخی در سیره اهل شریعت، طلب برکت مجاز است؛ همچون: تبرک به بسم الله[۴۰] و نام و یاد خداوند،[۴۱] صلوات بر پیامبر[۴۲] و قرآن کریم.[۴۳] البته هر گاه آن موجود دارای برکت نباشد و نیز در جایی که توهم شود شخص متبرک در رساندن خیر مستقل است[۴۴] و کاری را می‌تواند انجام دهد که خداوند از انجام آن عاجز است،[۴۵] به صورت مجازی و از باب مشاکله، آن را تبرک می‌نامند، در حالی که برکتی در میان نیست و تنها توهم شخص طالب برکت، او را به این کار واداشته است؛ همچون: تبرک به بت‌ها که در داستان حضرت ابراهیم بیان شده است. حضرت ابراهیم در برابر گمان قوم خویش در باره تبرک یافتن به غذایی که پیش بت‌ها قرار می‌دادند،[۴۶] فرمود: (فَمَا ظَنُّکمُ بِرَبّ‏ِ الْعَالَمِینَ). (صافات/37، 87) نیز مشرکان برای تبرک جستن، حیوانات خود را بر سنگ‌های پیرامون کعبه قربانی می‌کردند[۴۷] و از این رو، خوردن آن گوشت‌ها حرام خوانده شد:[۴۸] (وَ مَا ذُبِحَ عَلیَ النُّصُبِ). (مائده/5، 3) حرمت این کار از آن رو بوده[۴۹] که برای غیر خدا صورت پذیرفته است:[۵۰] (وَ ما اُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللهِ...) . (مائده/5، 3) شماری از مشرکان نیز برای نذر و دریافت برکت، فرزندان خویش را برای بت‌ها قربانی می‌نمودند: (وَ کَذَالِکَ زَیَّنَ لِکَثِیرٍ مِّنَ الْمُشْـرِکِینَ قَتْلَ اَوْلَدِهِمْ شُـرَکاؤُهُمْ لِیـُرْدُوهُمْ وَ لِیَلْبِسُواْ عَلَیْهِمْ دِینَهُمْ). (انعام/6، 137)

برکت از این لحاظ که از چه چیز برکت جسته شود، سه دسته است: تبرک به اعیان، تبرک به آثار، و تبرک به مکان‌هایی که به گونه‌ای با اشخاص دارای تبرک ارتباط دارد. برکت‌جویی در‌گونه دوم و سوم، تنها به سبب انتساب آن امور و مکان‌ها به اعیان متبرک است، نه این‌که خود آن اثر یا مکان، مقصود اصلی باشد.[۵۱]

شیوه‌های انتقال برکت: تبرک به سه‌گونه تحقق می‌یابد:[۵۲] گاه با تماس و لمس موجود مبارک صورت می‌پذیرد؛ همچون: لمس نمودن پیامبر[۵۳] یا اجزای جدا شده از بدن ایشان[۵۴] و یا اشیایی که با بدن وی تماس داشته است،[۵۵] استلام* حجرالاسود و ارکان کعبه[۵۶] به دست زائران کعبه در مناسک حج و عمره، لمس ضریح یا صندوق قبر امامان معصوم و اولیای الهی، لمس جای پای پیامبر9 در سنگی در بخش جنوبی مسجدالحرام.[۵۷] گاه در موارد مشابهت با موجودات و اشیای دارای برکت، آن شباهت افزون بر این‌که خود مایه برکت است، قدرت برکت‌دهی نیز دارد؛ همچون: طلب برکت از تصاویر مکه و مدینه که مسلمانان در خانه‌های خویش دارند یا تابوت‌واره‌های همانند قبر و تابوت امام حسین7 در مراسم تعزیه.[۵۸] تبرک گاهی بر خواست و التفات شخصی استوار است. در این حالت، خداوند یا کسی که قدرت برکت‌بخشی دارد، آگاهانه کسی یا چیزی را متبرک می‌کند. ممکن است این کار تنها با بیان اراده یا با دست نهادن بر کسی یا چیزی و یا با دعای خیر و طلب برکت برای کسی یا چیزی صورت گیرد. در این حال، انتقال برکت به صورت ابتدایی و بدون درخواست شخص خواهان برکت است؛ همچون موردی که خداوند به یعقوب برکت داد[۵۹] و نیز اسحاق7 به پسرش یعقوب برکت بخشید[۶۰] و یعقوب7 با دعای خیر به پسرانش برکت بخشید و آن‌ها را مبارک ساخت[۶۱] و یا رسول خدا9 دختر و دامادش را متبرک نمود.[۶۲] وجه مشترک در این سه نوع، وجود التفات و اراده‌ای از سوی خداوند یا شخصی مقدس است که مایه برکت می‌شود. پیشینه برکت جستن در متون دینی آمده است. در عهد عتیق، در باره احوال حضرت یعقوب و یوسف، از تبرّک سخن رفته است.[۶۳] در «ده فرمان» حضرت موسی آمده که روز هفتم و سبَّت (شنبه) را مبارک قرار داده است.[۶۴] در انجیل مرقس نیز بیان شده که حضرت مسیح7 با کشیدن دست بر سر کودکان، به آنان برکت می‌داد.[۶۵] در میان بنی‌اسرائیل رسم بوده که برای تبرک جستن، با روغن زیتون متبرک، خود را روغن‌مالی می‌کردند. آورده‌اند که وجه تسمیه حضرت عیسی به مسیح، همین است که با روغن زیتون متبرک، مسح شده است.[۶۶]

مشروعیت تبرک: بر پایه دیدگاه رایج میان مسلمانان، زیارت قبور بزرگان و تبرک به آثار منسوب به ایشان، کاری پسندیده بوده است. برکت و مغفرت الهی به واسطه انبیا و اولیا نازل می‌گردد.[۶۷] در این فرایند، واسطه‌هایی از سوی خداوند قرار داده شده‌اند که ریشه آن، برکت خداوند است[۶۸] و امور مقدس که مسلمانان از آن‌ها برکت می‌طلبند، شانی مستقل از خداوند ندارند. از این رو، تبرک جستن از آن‌ها با شرک ملازم نیست. بر خلاف این دیدگاه، به باور وهابیان، تبرک نوعی عبادت است؛ اما عبادت امری توقیفی است. پس تبرک جستن تنها در مواردی مانند نام خدا، قرآن، پیامبر در زمان زندگانی ایشان، و آثار مربوط به هنگام حیات پیامبر که دلیلی بر جواز آن‌ها در قرآن یا سنت پیامبر و صحابه یافت می‌شود، جایز است[۶۹] و در موارد دیگر که نصی بر جواز آن در قرآن و سنت در دست نیست و پیشینه‌ای میان سلف صالح وجود ندارد، تبرک غیر مشروع[۷۰] و بدعت[۷۱] است و هر بدعتی نیز ضلالت و گمراهی به شمار می‌رود.[۷۲] از این رو، استلام دو رکن پیرامون حجرالاسود، دیوارهای کعبه، مقام ابراهیم، صخره بیت المقدس، و قبرهای پیامبران و صالحان بدعت* و نادرست است.[۷۳] از این رو، برخی از صحابه، لمس حجرالاسود را تنها به عنوان پیروی از رفتار پیامبر9 مفید می‌دانستند.[۷۴]

این دیدگاه از چند جهت مردود است:

یکم. عبادت کاری است که به نیت پرستش خداوند انجام پذیرد؛ اما کسی که در صدد تبرک‌جویی از آثار بزرگان دین برمی‌آید، هرگز این افراد را دارای مقام الوهیت نمی‌داند و در تبرک‌جویی هرگز قصد عبادت ندارد. بنا بر این، کار او مصداق عبادت نیست[۷۵] تا با توحید در الوهیت و عبودیت منافات داشته باشد یا غلوآمیز قلمداد گردد. شاهد این سخن، نهی نکردن پیامبر از مواردی است که در محضر ایشان به دست صحابه انجام می‌گرفته،[۷۶] حال آن‌که ایشان از برخی الفاظ غلوآمیز منع می‌نمودند.[۷۷] دوم. با وجود ادله و شواهد گوناگون بر جواز این کار، نمی‌توان آن را بدعت‌آمیز شمرد. از این گذشته، هر‌گونه بدعتی ناپسند و حرام نیست؛ بلکه بدعت ناپسند و حرام، امری جدید است که در دین درونی شود و دلیلی بر مشروعیت آن نباشد و با سنت سازگار نگردد.[۷۸] تبرک را که دارای ادله و شواهد گوناگون از سنت و سیره مسلمانان است، نمی‌توان بدعت ناپسند دانست؛ بلکه بر پایه نظر شافعی، بدعتی پسندیده است.[۷۹] در مواردی هم که نصی بر جواز در میان نیست، بر خلاف نظر وهابیان، اصل عملی مورد استناد، اصل اباحه است که بر پایه آن، هر کاری که دلیلی استوار بر عدم جواز و حرمتش در دست نباشد، مجاز و مباح است.[۸۰] از دیدگاه فقیهان شیعی، طلب برکت از چیزهایی که در شرع از قداست، عظمت و طهارت برخوردارند، جایز و بلکه راجح و مستحب است.[۸۱] از دیدگاه ایشان، تبرک جستن به نام امامان: با نوشتن بر کفن و جریدتین (دو تکه چوب تازه)[۸۲] و نیز به واسطه نام‌گذاری فرزندان به نام ایشان،[۸۳] قرار دادن تربت در قبر به قصد تبرک،[۸۴] تبرک به قرآن با نوشتن آن بر کفن[۸۵] و مس کلمات و حروف آن[۸۶] مستحب است. علما و فقیهان اهل سنت، میان جواز و استحباب و کراهت تبرک به قبر رسول خدا9 اختلاف نظر دارند.[۸۷] حکم به کراهت نیز شاید به علت ترس از منافات آن رفتار با ادب‌ورزی در حق پیامبر باشد.[۸۸] احمد بن حنبل تبرک به منبر و قبر پیامبر9 و بوسیدن آن را مجاز می‌داند.[۸۹] شهاب الدین خفاجی حنفی نیز به کراهت مس و بوسیدن و چسباندن سینه به قبر پیامبر9 باور دارد.[۹۰] برخی از فقیهان شافعی همانند رملی شافعی، لمس قبر نبی، ولیّ خدا یا عالم و نیز سردرهای ورودی قبر اولیا و بوسیدن آن را به قصد تبرک مجاز می‌داند.[۹۱] محب الدین طبری شافعی نیز مس قبر و بوسیدن آن را جایز و موافق با سیره دانشوران و صالحان می‌شمرد.[۹۲] زرقانی مالکی نیز باور دارد که بوسیدن قبر پیامبر9 به قصد تبرک ایرادی ندارد.[۹۳] حکم به جواز تبرک، مستند به قرآن، سنت پیامبر9 و سیره پیوسته اهل شریعت است. در مواردی که جواز و صحت برکت‌جویی مشکوک باشد، اصل اباحه پشتوانه حکم به جواز است.

تبرک در قرآن کریم: قرآن کریم در چند آیه به موضوع تبرک پرداخته است. تبرک یعقوب7 به پیراهن یوسف7 یکی از این موارد است. هنگامی که یوسف به برادرانش گفت که پیراهنش را بر چشمان پدرشان بیفکنند: (اذْهَبُواْ بِقَمِیصیِ هَذَا فَاَلْقُوهُ عَلیَ‏ وَجْهِ اَبیِ یَاْتِ بَصِیرًا) (یوسف/12، 93) رحمت حق از مجرای پیراهن یوسف بر حضرت یعقوب جاری شد و یعقوب با برکت جستن از آن لباس،[۹۴] بینایی خود را بازیافت.[۹۵] نمونه دیگر، تبرک بنی‌اسرائیل به تابوت موسی بوده است. این تابوت، صندوقی بود که در آن، امور متعلق به خاندان موسی و‌هارون و الواح مقدس نازل شده بر موسی7 قرار داشت و موسی بن عمران7 آن را به یوشع بن نون سپرده بود.[۹۶] بنی‌اسرائیل این صندوق را که مایه آرامش آنان بوده است، بسیار مقدس می‌دانستند و در نبرد با بت‌پرستان آن را با خود حمل می‌نمودند:[۹۷] (... التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِّن رَّبِّکُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِّمَّا تَرَکَ ءَالُ مُوسیَ‏ وَ ءَالُ هَرُونَ تحَمِلُهُ الْمَلَائکَةُ) (بقره/2، 248) و به آن تبرک می‌جستند.[۹۸] این عمل ممکن است افزون بر تبرک، به قصد احترام و تعظیم نیز باشد؛ اما این قصد منافاتی با تبرک ندارد. پیدا است که حمل این تابوت به ویژه هنگام جنگ، جز به جهت تبرک و استمداد از آن وجهی نداشته است.[۹۹] مقام ابراهیم7 نیز که اثر گام‌های حضرت ابراهیم بر آن قرار دارد، به همین سبب محل نماز خواندن مردم گشته است: (وَ اِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ اَمْنًا وَ اتخَّذُواْ مِن مَّقَامِ اِبْرَاهِمَ مُصَلیً...) (بقره/2، 125)[۱۰۰] به جهت تماس آن سنگ با پای حضرت ابراهیم7 مردم به آن تبرک می‌جویند.[۱۰۱] از این روی، می‌توان گفت که تبرک به محل نشستن و نماز پیامبر اسلام نیز مجاز است. در روایتی، میان حجرالاسود و مقام ابراهیم مدفن شماری فراوان از پیامبران خوانده شده که به همین جهت، مبارک است.[۱۰۲] ƒسنت نبوی: سنت پیامبر به عنوان یکی از پشتوانه‌های احکام شرعی، پشتوانه جواز تبرک‌جویی است. برخی روایات حکایت دارند که رسول خدا اصحاب را به این کار برمی‌انگیخت. متون تاریخی و حدیثی شیعه و سنی مواردی فراوان از این دست را گزارش نموده‌اند.[۱۰۳] برای نمونه، ایشان به اصحاب امر فرمود که از چاه ناقه صالح تبرک جوید. همین دلیل جواز تبرک به آثار پیامبران و صالحان است، اگر چه درگذشته باشند.[۱۰۴] در شب ازدواج حضرت فاطمه3 پیامبر پس از وضو، باقی‌مانده آب وضوی خویش را به سر و صورت و بدن حضرت زهرا و علی8 پاشید و از خداوند خواستار برکت برای ایشان و نسلشان شد.[۱۰۵] امام علی روایت نموده که به برکت پیامبر و مسح ایشان در نبرد خیبر گرفتار چشم‌درد و بیماری نشده است.[۱۰۶] آورد‌ه‌اند که پیامبر آب وضویش را بر فردی بیمار ریخت و او به برکت آن شفا یافت.[۱۰۷] در چند روایت گزارش شده که ایشان پس از انجام اعمال حج، موهای خویش را تراشید و آن‌ها را میان مسلمانان تقسیم نمود.[۱۰۸] نیز ایشان در شب معراج، در مکان‌های منسوب به پیامبران نماز خواند.[۱۰۹] پیامبر به هنگام دفن فاطمه بنت اسد*، او را با لباس خودش کفن نمود[۱۱۰] و در قبر او خوابید تا به برکت ایشان سختی قبر بر وی آسان گردد.[۱۱۱] عبدالله بن ابیّ نیز از حضرت درخواست کرد که او را در لباسی که بر تن داشته‌، به خاک بسپارد.[۱۱۲] وی با این کار در پی تبرک به لباس رسول خدا و پیشگیری از عذاب الهی بوده است. فرستاده قریش در رویداد صلح حدیبیه، اهتمام فراوان اصحاب برای تبرک به قطرات وضوی رسول خدا را حکایت می‌کند. این کار که در محضر حضرت اتفاق می‌افتاده، آن گاه که با عدم منع ایشان همراه می‌شود، می‌تواند ماخذ جواز برکت‌جویی قلمداد گردد. تبرک به آب وضوی رسول خدا و باقی‌مانده آن، نه تنها با نهی ایشان روبه‌رو نشد؛ بلکه گاه خود به اصحاب می‌فرمود که به آن آب تبرک جویند.[۱۱۳] ƒسیره اهل بیت: در متون روایی و تاریخی، مواردی فراوان از تبرک‌جویی اهل بیت و امامان شیعه به پیامبر9 گزارش شده است. فاطمه، دختر پیامبر، پس از وفات ایشان بر مزارش حضور می‌یافت و خاک آن را به نشانه تبرک بر سر و صورت خویش می‌مالید.[۱۱۴] تبرک‌جویی به قبر شریف پیامبر، سیره پیوسته امامان معصوم و اهل بیت بوده است. در منابع روایی، تبرک امام حسین،[۱۱۵] امام صادق،[۱۱۶] امام رضا[۱۱۷] و امام جواد:[۱۱۸] به مزار پیامبر گزارش شده است. امام حسن7 نیز وصیت نمود که در صورت امکان، کنار مزار رسول خدا به خاک سپرده شود.[۱۱۹] تبرک امام صادق7 به عصای پیامبر[۱۲۰] و نیز تبرک حضرت علی به باقی‌مانده حنوط پیامبر[۱۲۱] شواهد دیگر این سیره است. از دیگر موارد برکت‌جویی اهل بیت، تبرک به سنگی در خانه حضرت زهرا است که محل نشستن ایشان بوده است.[۱۲۲] ƒسیره صحابه و تابعین: صحابه نیز هم‌زمان با پیامبر و بعد از ایشان به وی تبرک می‌جستند. بررسی زندگانی پیامبر گرامی و چگونگی رفتار یاران ایشان حکایت از این دارد که مسلمانان در روزگار آغاز اسلام، به برکت‌جویی از وجود وی و امور متعلق به او اهتمام داشته‌اند.[۱۲۳] گاهی این اهتمام از سوی یک فرد چندان اوج می‌گرفت که گمان می‌رفت او مجنون شده است.[۱۲۴] از همین رو، صحابه به نگهداری آثار حضرت و بزرگداشت آن‌ها می‌پرداختند. تبرک به ایشان افزون بر دریافت آثار معنوی و فیض الهی از مسیر غیر طبیعی، به انگیزه اظهار ارادت و محبت به پیامبر و اهل بیت ایشان، از سوی خداوند و پیامبر نیز توصیه شده است؛ زیرا احترام به پیامبران و اولیا و آثار ایشان از مصداق‌های بزرگداشت شعائر الهی است[۱۲۵] که قرآن بر آن تاکید کرده است: (وَ مَنْ یُعَظِّمْ شَعائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِنْ تَقْوَی الْقُلُوبِ) (حجّ/22، 32) با دقت در موارد تبرک‌جویی اصحاب آشکار می‌شود که آنان افزون بر برکت‌جویی، در صدد بزرگداشت آن انسان بزرگ بوده‌اند. مواردی مانند تعظیم قبر و تربت مزار نبوی از سوی دختر پیامبر8[۱۲۶] و امامان شیعه:،[۱۲۷] بر چشم نهادن موی پیامبر به دست احمد بن حنبل، و خودداری امام شافعی از اسب‌سواری در مدینه به این دلیل که آن جا محل گام‌‌های رسول خدا بوده است،[۱۲۸] نشان می‌دهد که مسلمانان آغاز اسلام برای مکان‌ها و آثار منسوب به اولیای دین عظمتی خاص باور داشته‌اند و این تعظیم به واسطه انتساب به ولیّ خدا بوده است. تبرک‌جویی مسلمانان به رسول خدا بر سه‌گونه بوده است: تبرک به اجزایی از بدن ایشان، تبرک به اشیای متعلق به ایشان، و تبرک به مکان‌های مرتبط با ایشان. یکی از اشیای مورد اهتمام مسلمانان در تبرک[۱۲۹] موهای پیامبر9 بوده است. اصحاب موی سر ایشان را برای تبرک و تیمن[۱۳۰] نزد خویش نگاه می‌داشتند.[۱۳۱] آورده‌اند هنگامی که رسول خدا موی سرش را اصلاح می‌کرد، اصحاب گرد او می‌گشتند و هر تار مویی که بر زمین می‌افتاد، برای تبرک برمی‌داشتند.[۱۳۲] خالد بن ولید برای تبرک و به امید پیروزی، در جنگ‌ها پیشانی‌بندی می‌بست که چند تار از موهای رسول خدا در آن قرار داشت.[۱۳۳] احمد بن حنبل نیز به موی پیامبر تبرک می­جسته است.[۱۳۴] تبرک به عرق ایشان هم میان اصحاب گزارش شده است. تبرک انس بن مالک[۱۳۵] و امّ سلیم[۱۳۶] به عرق ایشان از گزارش‌های معتبر در این زمینه است. ناخن رسول خدا[۱۳۷] که گاهی ایشان آن را برای تبرک میان اصحاب تقسیم می‌نمود،[۱۳۸] باقی‌مانده آب آشامیدنی[۱۳۹] ایشان،[۱۴۰] آب بئر بضاعه[۱۴۱] که با آشامیدن پیامبر متبرک شده است، و آب وضوی پیامبر از موارد تبرک‌جویی اصحاب بوده است.[۱۴۲] حتی گاه اصحاب آب وضوی پیامبر را می‌نوشیدند.[۱۴۳] آورده‌اند که صحابه دهانه مشکی را که پیامبر از آن آب آشامیده بود، بریدند و به قصد تبرک بردند.[۱۴۴] در منابع تاریخی، نام 20 چشمه و چاه آمده که با آشامیدن پیامبر متبرّک شده و مورد اهتمام اصحاب بوده‌اند.[۱۴۵] وسیله‌های متعلق به پیامبر نیز مورد تبرک بوده است.[۱۴۶] لباس،[۱۴۷] عبا،[۱۴۸] عمامه،[۱۴۹] کفش[۱۵۰] و سجاده نبوی[۱۵۱] از جمله این موارد است. مسلمانان حتی به دستی که در بیعت با رسول خدا با ایشان در تماس بوده، تبرک می‌جستند.[۱۵۲] مسلمانان آغاز اسلام به مکان‌هایی که با پیامبر نسبت داشت و ایشان در آن جا نماز خوانده[۱۵۳] یا نشسته بود،[۱۵۴] تبرک می‌جستند. آنان کوشیدند تا فهرست مکان‌هایی را که پیامبر بر آن گام نهاده بود، ثبت کنند. حتی در آغاز اسلام، برای زیارت مسجد قبا، درست همان کوچه‌ها و راه‌هایی را طی می‌کردند که رسول خدا پیموده بود.[۱۵۵] فهرست این مکان‌ها در سده سوم ق. به دست فاکهی با عنوان «المواضع التی دخلها رسول الله» ثبت گشته[۱۵۶] و در برخی منابع دیگر یاد گشته است.[۱۵۷] عبدالله بن عمر اهتمامی ویژه به این امر داشت و در مکان‌های منسوب به پیامبر9 نماز می‌خواند.[۱۵۸] البته برخی از مخالفان تبرک‌جویی، این کار وی را بر پایه اجتهاد شخصی می‌دانند. اما بعضی بر پایه همین روایات و نقل‌ها بر آنند که پی‌جویی آثار پیامبر9 و تبرک به آن مستحب است.[۱۵۹] برخی از این مکان‌ها که در مکه قرار داشته‌اند، عبارتند از: محل تولد[۱۶۰] و جایی که پیامبر شترهای خود را در حج قربانی می‌کرد[۱۶۱]؛ مسجد محل آغاز هجرت پیامبر از مکه و نیز مسجد بنا شده در آن منطقه[۱۶۲]؛ مسجد الغنم که پس از فتح مکه، مشرکان در آن جا با پیامبر بیعت کردند[۱۶۳]؛ مسجد خَیْف که محل خطبه حجة الوداع[۱۶۴] و نماز 700 پیامبر است[۱۶۵] و به نماز خواندن در آن بسیار سفارش شده است[۱۶۶]؛ مسجد ردم الاعلی؛ مسجد مختفی؛ خانه‌ام‌هانی؛ مسجدی در راه ذی طوی؛ مسجد عُرَیض[۱۶۷]؛ خانه خدیجه3 که مکان تولد فاطمه زهرا3 بوده است[۱۶۸]؛ خانه ارقم بن ابی‌ارقم که محل پنهان شدن مسلمانان از هجوم مشرکان مکه بوده[۱۶۹]؛ مسجد الغدیر در مکان خواندن خطبه غدیر[۱۷۰]؛ مسجد الجن، جایگاه بیعت جنیان با پیامبر[۱۷۱]؛ سنگ در نزدیک قبة الوحی در مسجدالحرام که به پیغمبر سلام نموده است[۱۷۲]؛ سنگی نزدیک مکه که پیامبر در بازگشت از عمره روی آن استراحت نموده است[۱۷۳]؛ سنگی در گوشه مسجدالحرام که نقش گام‌های مبارک پیامبر بر آن قرار داشته است.[۱۷۴] با وجود این پشتوانه‌ها و سیره پیوسته و قطعی مسلمانان در برکت‌جویی، شماری از وهابیان باور دارند که تبرک جستن هنگام زندگانی پیامبر اسلام9 به دلیل رفتار صحابه و عدم منع پیامبر مشروع بوده است؛ اما پس از وفات ایشان، صحابه و مسلمانان به صورت مطلق این رفتار را ترک نمودند. بنا بر این، برکت‌جویی ویژه دوران حیات پیامبر9 بوده که ولایت ایشان بر مسلمانان جریان داشته[۱۷۵]؛ اما پس از وفات او جایز نیست.[۱۷۶] افزون بر پشتوانه‌های یاد شده، پاسخ دیگر آن است که پیامبر اسلام9 دارای زندگانی برزخی است و بر پایه برخی روایات، ایشان سلام افراد به خود را می‌شنود و پاسخ می‌دهد.[۱۷۷] پس ولایت او منحصر به هنگام حیاتش نیست و پس از وفاتش نیز جریان دارد. شواهد تاریخی نیز نشان می‌دهند که تبرک‌جویی همواره پس از وفات پیامبر مورد اهتمام اصحاب و تابعین بوده است.[۱۷۸] یکی از دیگر مکان‌های متبرک مدینه، منبر[۱۷۹] و روضه نبوی است که دعا خواندن کنار آن از آداب دینی مورد اتفاق مسلمانان بوده است.[۱۸۰] مسلمانان تربت پیامبر را برای تبرک برمی‌داشتند. این کار به‌اندازه‌ای رواج یافت که عایشه دستور داد دیواری پیشاپیش قبر پیامبر بنا نهند.[۱۸۱] آورده‌اند که چون صحابه به مسجدالنبی وارد می‌شدند، قسمتی از منبر را که کنار قبر پیامبر بود، می‌گرفتند و رو به قبله دعا می‌کردند.[۱۸۲] هنگامی که مردم مدینه از خشکسالی شکایت داشتند، به سفارش عایشه، سوراخی بالای روضه پیامبر گشودند و به برکت قبر پیامبر بر مردم باران بارید.[۱۸۳] این‌که ابوبکر و عمر خواستند کنار قبر پیامبر به خاک سپرده شوند، جز متبرک شدن به ایشان وجهی نداشته است.[۱۸۴] از دیگر مکان‌های متبرک مدینه، می‌توان به این موارد اشاره کرد: غار ثور، غار حراء،[۱۸۵] مسجد شجره که محل احرام پیامبر بوده است،[۱۸۶] مسجد الاجابه که پیامبر در بازگشت از عمره در آن نماز خوانده بود و مردم آن را برای تبرک می‌بوسند،[۱۸۷] مسجد البغله، مسجد الفتح،[۱۸۸] مسجد قبا که نماز در آن پاداش فراوان دارد،[۱۸۹] مشربه‌ام ابراهیم،[۱۹۰] مسجد فضیخ، قبور شهیدان احد، مسجد احزاب یا فتح،[۱۹۱] مسجد عتبان بن مالک.[۱۹۲] تبرک به این مکان‌ها که یا پس از وفات پیامبر بنا شده‌اند و یا پس از ایشان بازسازی گشته‌اند، دلیل بطلان دیدگاه شماری از وهابیان است که باور دارند تبرک پس از وفات پیامبر تنها در باره آثاری مجاز است که با بدن پیامبر تماس داشته و صحابه نیز به این موارد تبرک می‌جستند.[۱۹۳] آن‌ها تبرک به مواردی مانند در و دیوار مسجدالحرام و مسجدالنبی و نیز ضریح نبوی9 را جایز نمی‌شمرند[۱۹۴] و این کار را در زمره رفتار بت‌پرستان و مشرکان می‌دانند.[۱۹۵] اما چنان‌که گفتیم، ادله و شواهد آشکار بر جواز تبرک به آثار نبوی پس از زندگانی ایشان، حتی در مواردی که با بدن پیامبر در تماس نبوده، دلالت دارند. فتوای احمد بن حنبل در جواز مسح منبر و روضه نبوی نیز این سخن را تایید می‌کند.[۱۹۶] نکته مغفول در نظر این گروه، تفاوت برکت‌جویی مسلمانان با کار مشرکان است. قصد مسلمانان در زیارت قبور و بارگاه اولیای دین، خود صاحب قبر و بارگاه است، نه سنگ و خاک و دیوار. اما مشرکان به خود بت‌ها نظر دارند. ابوایوب انصاری در پاسخ به اعتراض مروان در باره قرار دادن صورتش بر قبر نبوی، بیان کرد که قصدش زیارت پیامبر است، نه زیارت سنگ و خاک.[۱۹۷] ƒتبرک‌جویی به غیر پیامبر9: مسلمانان افزون بر تبرک به پیامبر9، به افراد یا چیزهای دیگر نیز تبرک می‌جسته‌اند. این رفتار در روزگار خود پیامبر نیز انجام می‌گرفته است. آورده‌اند که پیامبر9 به عرق پیشانی حضرت علی7 تبرّک جسته است.[۱۹۸] موارد دیگر تبرک به غیر پیامبر، عبارتند از: قرآن کریم،[۱۹۹] حجرالاسود،[۲۰۰] پرچم امام حسن و امام حسین3، شمشیر جعفر طیار، قرآن منسوب به علی بن ابی‌طالب7، پرده کعبه،[۲۰۱] غذای اهل بیت:،[۲۰۲] امام حسین7، عباس بن عبدالمطلب، علی بن ابی‌طالب7،[۲۰۳] نیم‌خورده مؤمن،[۲۰۴] آب فرات،[۲۰۵] آب زمزم،[۲۰۶] خاک مدینه،[۲۰۷] خانه عقیل بن ابی‌طالب، مسجد کوفه.[۲۰۸] تبرک به قبور نیز در میان مسلمانان منحصر به قبر پیامبر نبوده است. آنان به قبرهای صحابه و تابعین و صالحان نیز متبرک می‌شدند.[۲۰۹] سبکی باور دارد که از دیدگاه دین، حتی تبرک به قبرهای برخی از اموات صالح جایز است.[۲۱۰] شماری از موارد تبرک‌جویی صحابه و تابعین عبارتند از: تربت امام حسین7[۲۱۱] و نیز مزارهای این افراد: علی بن موسی الرضا7،[۲۱۲] موسی بن جعفر7،[۲۱۳] حمزة بن عبدالمطلب در منطقه احد،[۲۱۴] بلال حبشی در شام،[۲۱۵] ابوایوب انصاری در استانبول،[۲۱۶] سیده نفیسه[۲۱۷] در مصر، سعید بن جبیر در واسط میان بصره و کوفه،[۲۱۸] ابوعوانه از دانشمندان حدیث در اسفراین.[۲۱۹] همچنین در عسقلان جایی به نام «مشهد راس الحسین» دارای ضریح و مسجدی است که برخی باور دارند سر مبارک امام حسین در آن جا است و مردم سرزمین‌های گوناگون به آن تبرک می‌جویند.[۲۲۰] قبرهای افرادی صالح در منطقه لوشه[۲۲۱] و شیخ صالح قطب الدین بختیار کعکی در دهلی[۲۲۲] نیز مورد تبرک بوده است. با این ادله و شواهد، اختصاص تبرک به پیامبر9[۲۲۳] نادرست است. نیز نمی‌توان ادعا کرد که صحابه به سبب پیشگیری از افتادن در شرک[۲۲۴] و غلو[۲۲۵] از تبرک‌جویی به غیر پیامبر خودداری می‌نمودند.[۲۲۶] از همین روی، شماری از فقیهان اهل سنت فتوا داده‌اند که تبرک به آثار صالحان[۲۲۷] و قبر نبوی و مکان‌های مشرفه[۲۲۸] جایز است و حتی بوسیدن دست و پای صالحان و دانشوران نیز در باور برخی از دانشمندان اهل سنت جایز شمرده شده است.[۲۲۹] علی بن میمون از امام شافعی گزارش می‌کند که او به ابوحنیفه متبرک می‌شده و برای گزاردن حاجت نزد قبر او می‌آمده است.[۲۳۰] نیز آورده‌اند که احمد بن حنبل لباس امام شافعی را شست و آب بازمانده از آن را نوشید.[۲۳۱] تبرک سفیان ثوری، از افراد مورد احترام اهل سنت، به عمرو بن قیس[۲۳۲] و نیز تبرک به لباس و خاک قدم ابواسحاق شیرازی در منابع روایی و تاریخی گزارش شده است.[۲۳۳] در تشییع جنازه ابن تیمیه نیز برخی به جنازه او تبرک می‌جستند.[۲۳۴] در این آثار، به صورت مستقل و تفصیلی به موضوع تبرک پرداخته شده است: تبرک الصحابة بآثار رسول الله نوشته محمد طاهر کردی مکی، التبرک نوشته علی احمدی میانجی، التبرک المشروع و التبرک الممنوع نوشته علی بن نفیع علیانی، التبرک انواعه و احکامه نوشته ناصر بن عبدالرحمن جدیع، تبرک و قبور نوشته سید حسن طاهری خرم‌آبادی، التوسل بالنبی9 و التبرک بآثاره نوشته مرتضی عسکری، اقناع المؤمنین بتبرک الصالحین نوشته عثمان بن شیخ شافعی، و وهابیت و تبرک نوشته علی اصغر رضوانی.

پانویس

  1. لسان العرب، ج10، ص395-396، «برک.
  2. مفردات، ص44، «برک.
  3. نک: قاموس قرآن، ج1، ص189.
  4. معجم مقاییس اللغه، ج1، ص227؛ الصحاح، ص1574، «برک.
  5. قاموس قرآن، ج1، ص190.
  6. معجم مقاییس اللغه، ج1، ص227.
  7. التحقیق، ج1، ص259، «برک.
  8. واژه‌های دخیل، ص135-136.
  9. مفردات، ص44؛ المیزان، ج7، ص280-281.
  10. تفسیر قرطبی، ج4، ص139.
  11. نک: احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص102.
  12. لسان العرب، ج10، ص396؛ النهایه، ج5، ص302، «یمن.
  13. لغت‌نامه، ج1، ص6367.
  14. نک: تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص334.
  15. الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج10، ص69.
  16. سلفی‌گری و پاسخ به شبهات، ص434.
  17. التبرک، جدیع، ص43.
  18. الموسوعة الفقهیة الکویتیه، ج10، ص69.
  19. التبرک، جدیع، ص31.
  20. مجمع البیان، ج7، ص330؛ تفسیر بیضاوی، ج4، ص155؛ البحر المحیط، ج8، ص212.
  21. مجمع البیان، ج7، ص330؛ البحر المدید، ج4، ص177.
  22. تفسیر قرطبی، ج4، ص138-139.
  23. التفسیر الکبیر، ج8، ص130.
  24. صحیح البخاری، ج2، ص58؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص451؛ احکام القرآن، ابن عربی، ج1، ص102.
  25. صحیح البخاری، ج2، ص58؛ صحیح مسلم، ج4، ص124؛ سنن ابن ماجه، ج1، ص451.
  26. صحیح البخاری، ج2، ص221؛ ج8، ص153؛ صحیح مسلم، ج4، ص112-114.
  27. المیزان، ج8، ص228.
  28. سنن ابن ماجه، ج1، ص451-452.
  29. مسند احمد، ج2، ص278.
  30. البحر المحیط، ج5، ص154-155.
  31. صحیح البخاری، ج2، ص23؛ روح المعانی، ج5، ص37-38؛ فتح القدیر، ج3، ص246.
  32. صحیح البخاری، ج8، ص95؛ فتح الباری، ج13، ص39.
  33. روح المعانی، ج9، ص38.
  34. المیزان، ج8، ص228.
  35. فتح القدیر، ج3، ص246؛ ارشاد الاذهان، ص287.
  36. التفسیر الکبیر، ج22، ص164-165؛ جوامع الجامع، ج2، ص316؛ مجمع البیان، ج6، ص611.
  37. المیزان، ج5، ص288.
  38. نک: تفسیر قرطبی، ج10، ص212.
  39. المیزان، ج18، ص130.
  40. تفسیر قرطبی، ج1، ص95، 98.
  41. مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج6، ص193؛ التبرک، جدیع، ص203-204.
  42. جلاء الافهام فی الصلاة، ص445-447.
  43. صحیح مسلم، ج2، ص197؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج12، ص599؛ التبرک، جدیع، ص45، 215.
  44. تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص287-289.
  45. مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج27، ص96.
  46. تفسیر جلالین، ص452؛ تفسیر ابن کثیر، ج7، ص22.
  47. تفسیر شاهی، ج2، ص126.
  48. تفسیر لاهیجی، ج1، ص608.
  49. تفسیر تسنیم، ج21، ص568-569.
  50. نمونه، ج4، ص260.
  51. مفاهیم یجب ان تصحح، ص126.
  52. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج14، «تبرک».
  53. الاصابه، ج1، ص53.
  54. صحیح مسلم، ج7، ص81-82.
  55. صحیح مسلم، ج7، ص79-80.
  56. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص336.
  57. سفرنامه ناصر خسرو، ص128.
  58. نخل‌گردانی، ص23-32
  59. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 32: 30؛ 28: 1-4.
  60. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 27: 8-40.
  61. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.
  62. ازالة الخفاء، ج2، ص254.
  63. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 48: 20.
  64. کتاب مقدس، سفر خروج، 20: 8-11.
  65. کتاب مقدس، مرقس، 10: 13-16.
  66. المیزان، ج3، ص194.
  67. مجموعه آثار مطهری، ج1، ص259، «عدل الهی.
  68. مجموعه آثار مطهری، ج1، ص261-262، «عدل الهی.
  69. التبرک، جدیع، ص329، 343، 401.
  70. العبودیه، ص72؛ التبرک، جدیع، ص329-332.
  71. اقتضاء الصراط المستقیم، ج2، ص193؛ التبرک، جدیع، ص426-427؛ تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص336-337.
  72. صحیح مسلم، ج3، ص11.
  73. زیارة القبور، ج1، ص31؛ مجموع فتاوی ابن تیمیه، ج27، ص79؛ نک: التبرک، جدیع، ص426-428، 449-453، 458-460.
  74. مسند احمد، ج2، ص3.
  75. تهذیب الاصول، ج1، ص147.
  76. التبرک، جدیع، ص244.
  77. التوحید، ص106-108.
  78. جامع العلوم و الحکم، ج2، ص127.
  79. جامع العلوم و الحکم، ج2، ص131.
  80. کشف الارتیاب، ص82.
  81. فرهنگ فقه، ج2، ص335.
  82. جواهر الکلام، ج4، ص225-241.
  83. جواهر الکلام، ج31، ص254.
  84. مختلف الشیعه، ج2، ص312؛ جواهر الکلام، ج4، ص304.
  85. جواهر الکلام، ج31، ص254؛ مستمسک العروه، ج4، ص182.
  86. مصباح الهدی، ج3، ص170.
  87. نک: الغدیر، ج5، ص146-155.
  88. کشف الارتیاب، ص344-345؛ الغدیر، ج5، ص146.
  89. العلل، ج2، ص492.
  90. الغدیر، ج5، ص153.
  91. نک: الغدیر، ج5، ص222.
  92. نک: الغدیر، ج5، ص223.
  93. شرح الزرقانی علی المواهب، ج12، ص215.
  94. توحید در قرآن، ص534.
  95. البحر المحیط، ج6، ص324؛ تبیین القرآن، ج2، ص57.
  96. نمونه، ج2، ص240.
  97. مجمع البیان، ج2، ص614-615؛ الدر المنثور، ج1، ص314-315.
  98. تفسیر قمی، ج1، ص81-82.
  99. نک: فی ظلال التوحید، ص294.
  100. مجمع البیان، ج1، ص383؛ آلاء الرحمن، ج1، ص125.
  101. کشف الارتیاب، ص341-343.
  102. احسن الحدیث، ج1، ص243.
  103. نک: التبرک، میانجی، ص42-62.
  104. تفسیر قرطبی، ج10، ص47؛ مواهب الجلیل، ج1، ص68.
  105. ینابیع الموده، ج2، ص63.
  106. ینابیع الموده، ج1، ص153.
  107. صحیح البخاری، ج1، ص56-57.
  108. نک: السنن الکبری، ج2، ص42؛ فضائل الخمسه، ج1، ص21؛ البدایة و النهایه، ج5، ص189.
  109. سبل الهدی، ج3، ص80-81.
  110. المستدرک، ج3، ص108؛ المعجم الکبیر، ج24، ص352.
  111. جامع الاحادیث، ج32، ص42؛ المستدرک، ج3، ص116.
  112. تفسیر سمرقندی، ج2، ص79.
  113. صحیح البخاری، ج1، ص56.
  114. وفاء الوفاء، ج4، ص217؛ احقاق الحق، ج10، ص435.
  115. الفتوح، ج5، ص18-19؛ بحار الانوار، ج44، ص328.
  116. بحار الانوار، ج97، ص150-153.
  117. بحار الانوار، ج80، ص314؛ ج93، ص153.
  118. نک: الکافی، ج1، ص353؛ بحار الانوار، ج50، ص68.
  119. فضائل الخمسه، ج3، ص256.
  120. الکنی و الالقاب، ج1، ص27.
  121. المستدرک، ج1، ص361.
  122. وفاء الوفاء، ج2، ص58.
  123. تبرک الصحابه، ص15-17.
  124. سیر اعلام النبلاء، ج3، ص213.
  125. البراهین الجلیه، ص57.
  126. المغنی، ج2، ص410.
  127. الفتوح، ج5، ص18-19؛ بحار الانوار، ج44، ص328.
  128. ترتیب المدارک، ج2، ص53.
  129. صحیح مسلم، نووی، ج15، ص82.
  130. صحیح مسلم، ج7، ص79؛ صحیح مسلم، نووی، ج15، ص82.
  131. فتح الباری، ج6، ص148.
  132. بحار الانوار، ج17، ص32.
  133. تاریخ الخمیس، ج2، ص151؛ سبل الهدی، ج2، ص16.
  134. صفة الصفوه، ج1، ص547.
  135. صحیح البخاری، ج7، ص140.
  136. صحیح البخاری، ج7، ص140؛ فتح الباری، ج6، ص417؛ صحیح مسلم، ج7، ص81.
  137. دلائل النبوه، ج5، ص441.
  138. المواهب اللدنیه، ج3، ص495.
  139. الطبقات، ج1، ص184.
  140. صحیح البخاری، ج6، ص252-253؛ فتح الباری، ج10، ص85، 89.
  141. مفاهیم یجب ان تصحح، ص220.
  142. بحار الانوار، ج17، ص32.
  143. اسد الغابه، ج2، ص258؛ ج5، ص634.
  144. الاستیعاب، ج4، ص1907.
  145. وفاء الوفاء، ج3، ص119-150.
  146. التبرک، میانجی، ص123، 171.
  147. صحیح البخاری، ج7، ص42؛ صحیح مسلم، ج7، ص116.
  148. التبرک، میانجی، ص177؛ اسد الغابه، ج3، ص154؛ الاصابه، ج4، ص68.
  149. السنن الکبری، ج5، ص476؛ اکمال الکمال، ص283.
  150. صحیح البخاری، ج8، ص113.
  151. نک: التبرک، میانجی، ص25.
  152. مجمع الزوائد، ج9، ص325؛ فتح الباری، ج6، ص148.
  153. صحیح البخاری، ج1، ص124؛ اسد الغابه، ج3، ص227.
  154. فتح الباری، ج1، ص426.
  155. تاریخ المدینه، ج1، ص56-57.
  156. اخبار مکه، فاکهی، ج5، ص91.
  157. وفاء الوفاء، ج3، ص5-7.
  158. نک: صحیح البخاری، ج1، ص124؛ البدایة و النهایه، ج5، ص149-150.
  159. فتح الباری، ج1، ص471.
  160. شرح الزرقانی علی المواهب اللدنیه، ج1، ص258.
  161. صحیح البخاری، ج6، ص236.
  162. آثار اسلامی، ص158.
  163. آثار اسلامی، ص150.
  164. الکافی، ج1، ص403؛ اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص270.
  165. الکافی، ج4، ص214.
  166. الکافی، ج4، ص519؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص230.
  167. آثار اسلامی، ص99-104، 228.
  168. آثار اسلامی، ص125.
  169. اخبار مکه، فاکهی، ج4، ص14.
  170. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص229.
  171. آثار اسلامی، ص93.
  172. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص379-380.
  173. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص382.
  174. سفرنامه ناصر خسرو، ص128.
  175. الاعتصام، ص294-296.
  176. حکم الجدیرة بالاذاعه، ص46.
  177. شفاء السقام، ص119؛ مفاهیم یجب ان تصحح، ص71.
  178. صحیح البخاری، ج4، ص46.
  179. الکافی، ج4، ص553؛ الجواب الباهر، ج1، ص73؛ الشفاء، ج2، ص57.
  180. وسائل الشیعه، ج14، ص344.
  181. وفاء الوفاء، ج1، ص94.
  182. الشفاء، ج2، ص86.
  183. وفاء الوفاء، ج2، ص115.
  184. کشف الارتیاب، ص344؛ التبرک، میانجی، ص157.
  185. بحار الانوار، ج57، ص223.
  186. الکافی، ج4، ص248.
  187. آثار اسلامی، ص142.
  188. وسائل الشیعه، ج4، ص309.
  189. وسائل الشیعه، ج5، ص285-286.
  190. الکافی، ج4، ص560.
  191. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص229.
  192. آثار اسلامی، ص207-208.
  193. التبرک، جدیع، ص252.
  194. التبرک و التوسل، ص40-41.
  195. نک: کشف الارتیاب، ص342-343.
  196. العلل و معرفة الرجال، ج2، ص492.
  197. المستدرک، ج4، ص515.
  198. شرح نهج البلاغه، ج9، ص169؛ المناقب، ص85.
  199. کنز العمال، ج1، ص519.
  200. اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص330.
  201. الکافی، ج4، ص229؛ آثار اسلامی، ص70.
  202. دعائم الاسلام، ج2، ص104؛ مستدرک الوسائل، ج16، ص329.
  203. السجود علی الارض، ص132.
  204. وسائل الشیعه، ج25، ص263.
  205. وسائل الشیعه، ج14، ص404-407.
  206. بحار الانوار، ج96، ص244-245.
  207. وفاء الوفاء، ج1، ص68.
  208. بحار الانوار، ج97، ص396.
  209. التبرک، بیاتی، ج5، ص11.
  210. شفاء السقام، ص196.
  211. التبرک، میانجی، ص267.
  212. تهذیب التهذیب، ج7، ص339.
  213. وفیات الاعیان، ج5، ص310.
  214. وفاء الوفاء، ج1، ص96.
  215. رحلة ابن جبیر، ص226؛ جغرافیای حافظ ابرو، ج1، ص335.
  216. اسد الغابه، ج2، ص82.
  217. المواهب اللدنیه، ج2، ص688.
  218. شذرات الذهب، ج1، ص386.
  219. مسالک الابصار، ج5، ص460.
  220. آثار البلاد، ص222؛ رحلة ابن بطوطه، ج1، ص205.
  221. آثار البلاد، ص502.
  222. رحلة ابن بطوطه، ج3، ص113.
  223. الاعتصام، ص294-296.
  224. التحذیر من تعظیم الآثار، ج1، ص26-27؛ تسهیل العقیدة الاسلامیه، ص337-338.
  225. الحکم الجدیرة بالاذاعه، ص46؛ التبرک، جدیع، ص268.
  226. الاعتصام، ص295؛ الحکم الجدیرة بالاذاعه، ص46.
  227. صحیح مسلم، نووی، ج15، ص82؛ فتح الباری، ج10، ص277.
  228. عمدة القاری، ج9، ص241.
  229. عمدة القاری، ج9، ص241.
  230. الاصول الاربعة فی تردید الوهابیه، ص35.
  231. عمدة القاری، ج9، ص241.
  232. التذکرة فی احوال الموتی، ص476.
  233. طبقات الشافعیة الکبری، ج4، ص219-220.
  234. البدایة و النهایه، ج14، ص135-136

منابع

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل تبرک.
  • آثار اسلامي مكه و مدينه: رسول جعفريان، قم، مشعر، 1386ش؛
  • آثار البلاد: زكريا بن محمد القزويني (م.682ق.)، ترجمه: ميرزا جهانگير، تهران، امير كبير، 1373ش؛
  • آلاء الرحمن: البلاغي (م.1352ق.)، تهران، بعثت، 1420ق؛
  • احسن الحديث: سيد علي اكبر قرشي، تهران، بنياد بعثت، 1366ق؛
  • احقاق الحق: نورالله الحسيني الشوشتري (م.1019ق.)، تعليقات: شهاب الدين نجفي، قم، مكتبة النجفي، 1406ق؛
  • احكام القرآن: ابن العربي (م.543ق.)، به كوشش محمد عطاء، لبنان، دار الفكر؛
  • اخبار مكه: الازرقي (م.248ق.)، به كوشش رشدي الصالح، مكه، مكتبة الثقافه، 1415ق؛
  • اخبار مكه: الفاكهي (م.279ق.)، به كوشش ابن دهيش، بيروت، دار خضر، 1414ق؛
  • ارشاد الاذهان الي تفسير القرآن: محمد سبزواري (م.1409ق.)، بيروت، دار التعارف، 1419ق؛
  • ازالة الخفاء عن خلافة الخلفاء: ولي الله محدث دهلوي، پاکستان، سهيل اکيديمي، 1396ق؛
  • اسد الغابه: ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي؛
  • الاستيعاب: ابن عبدالبر (م.463ق.)، به كوشش البجاوي، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛
  • الاصابه: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش علي معوض و عادل عبدالموجود، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛
  • الاصول الاربعة في ترديد الوهابيه: حکيم معراج الدين (م.1346ق.)، به کوشش مولوي، استانبول، اشيق؛
  • الاعتصام: الشاطبي (م.790ق.)، به كوشش عبدالرزاق المهدي، بيروت، دار الكتاب العربي، 1417ق؛
  • اقتضاء الصراط المستقيم: ابن تيميه (م.728ق.)، به کوشش ناصر عبدالکريم، بيروت، دار عالم الکتاب، 1419ق؛
  • بحار الانوار: المجلسي (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1403ق؛
  • البحر المحيط: ابوحيان الاندلسي (م.754ق.)، بيروت، دار الفكر، 1412ق؛
  • البحر المديد: ابن عجيبه (م.1224ق.)، به كوشش القرشي، قاهره، حسن عباس زكي، 1419ق؛
  • البداية و النهايه: ابن كثير (م.774ق.)، بيروت، مكتبة المعارف؛
  • البراهين الجليلة في رفع تشکيکات الوهابيه: محمد حسن قزويني، قاهره، 1397ق؛
  • تاريخ الخميس: حسين الدياربكري (م.966ق.)، بيروت، مؤسسة شعبان، 1283ق؛
  • تاريخ المدينة المنوره: ابن شبّه (م.262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دار الفكر، 1410ق؛
  • تبرک الصحابه: محمد طاهر بن عبدالقادر، جده، دار المنهاج، 1433ق؛
  • التبرک: صباح البياتي، مرکز الابحاث العقائديه؛
  • التبرك: علي الاحمدي الميانجي، تهران، مشعر، 1422ق؛
  • التبرک انواعه و احکامه: ناصر بن عبدالرحمن الجديع، رياض، مکتبة الرشد، 1421ق؛
  • التبرک و التوسل و الصلح مع العدوّ الصيهوني: فتح الله بن تقي النجار، تهران، مشعر، 1428؛
  • تبيين القرآن: سيد محمد الشيرازي، کربلا، المجتبي، 1389ق؛
  • التحقيق: المصطفوي، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛
  • التحذير من تعظيم الآثار غير المشروعه: عبدالمحسن بن حمد العباد البدر، مصر، دار الحديثه، 1425ق؛
  • التذکرة في احوال الموتي و امور الآخره: قرطبي، المکتبة الاسلاميه؛
  • ترتيب المدارک: قاضي عياض (م.544ق.)، به کوشش گروهي از نويسندگان، مغرب، مطبعة فضالة المحمديه، 1981م؛
  • تسنيم: جوادي آملي، قم، اسراء، 1378ش؛
  • تسهيل العقيدة الاسلاميه: عبدالله بن عبدالعزيز الجبرين، رياض، دار العصيمي؛
  • تفسير ابن كثير (تفسير القرآن العظيم): ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش شمس الدين، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛
  • تفسير الجلالين: جلال الدين المحلي (م.864ق.)، جلال الدين السيوطي (م.911ق.)، بيروت، النور، 1416ق؛
  • تفسير القمي: القمي (م.307ق.)، به كوشش الجزائري، قم، دار الكتاب، 1404ق؛
  • التفسير الكبير: الفخر الرازي (م.606ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق؛
  • تفسير بيضاوي (انوار التنزيل): البيضاوي (م.685ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق؛
  • تفسير سمرقندي (بحر العلوم): السمرقندي (م.375ق.)، به كوشش عمر بن غرامه، بيروت، دار الفكر، 1416ق؛
  • تفسير شاهي (آيات الاحكام): ابوالفتح جرجاني (م.976ق.)، به كوشش اشراقي، تهران، نويد، 1362ش؛
  • تفسير شريف لاهيجي: شريف لاهيجي (م.1088ق.)، به كوشش حسيني و آيتي، انتشارات علمي، 1363ش؛
  • تفسير قرطبي (الجامع لاحكام القرآن): القرطبي (م.671ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛
  • توحيد در قرآن: جوادي آملي، قم، اسراء، 1383ش؛
  • التوحيد: صالح بن فوزان، رياض، وزارت اوقاف، 1423ق؛
  • تهذيب الاصول: تقريرات بحث امام خميني1، السبحاني، تهران، نشر آثار امام، 1423ق؛
  • تهذيب التهذيب: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش مصطفي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛
  • جامع الاحاديث: جلال الدين السيوطي (م.911ق.)؛
  • جامع العلوم و الحکم: عبدالرحمن السلامي (م.795ق.)، به کوشش الارنؤوط و ابراهيم باجس، بيروت، الرساله، 1408ق؛
  • جغرافياي حافظ ابرو: عبدالله حافظ ابرو (م.833ق.)، به کوشش سجادي، تهران، ميراث مکتوب، 1375ش؛
  • جلاء الافهام في الصلاة و السلام علي خير الانام: ابن قيم الجوزيه (م.751ق.)، به کوشش الارنؤوط، کويت، دار العروبه، 1407ق؛
  • الجواب الباهر لزوار المقابر: ابن تيميه (م.728ق.)؛
  • جوامع الجامع: الطبرسي (م.548ق.)، به كوشش گرجي، تهران، 1378ش؛
  • جواهر الكلام: النجفي (م.1266ق.)، به كوشش قوچاني و ديگران، بيروت، دار احياء التراث العربي؛
  • حکم الجديرة بالاذاعه: عبدالرحمن السلامي (م.795ق.)، به کوشش الارنؤوط، دمشق، دار المأمون، 1990م؛
  • دائرة المعارف بزرگ اسلامي: زير نظر بجنوردي، تهران، مركز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش؛
  • الدر المنثور: السيوطي (م.911ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1365ق؛
  • دعائم الاسلام: النعمان المغربي (م.363ق.)، به كوشش فيضي، قاهره، دار المعارف، 1383ق؛
  • دلائل النبوه: البيهقي (م.458ق.)، به كوشش عبدالمعطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1405ق؛
  • رحلة ابن بطوطه: ابن بطوطه (م.779ق.)، به كوشش التازي، الرباط، المملكة المغربيه، 1417ق؛
  • رحلة ابن جبير: محمد بن احمد (م.614ق.)، بيروت، دار مكتبة الهلال، 1986م؛
  • روح المعاني: الآلوسي (م.1270ق.)، به كوشش عبدالباري، بيروت، دار الكتب العلميه، 1415ق؛
  • زيارة القبور و الاستنجاد بالمقبور: ابن تيميه (م.728ق.)، رياض، ادارة العامه، 1410ق؛
  • سبل الهدي: محمد بن يوسف الصالحي (م.942ق.)، به كوشش عادل احمد و علي محمد، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق؛
  • السجود علي الارض: علي احمدي، بيروت، مرکز جواد، 1414ق؛
  • سفرنامه ناصر خسرو: ناصر خسرو (م.481ق.)، تهران، زوّار، 1381ش؛
  • سلفي‌گري و پاسخ به شبهات: علي اصغر رضواني، قم، مسجد جمکران، 1384ش؛
  • سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م.275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1395ق؛
  • السنن الكبري: البيهقي (م.458ق.)، بيروت، دار الفكر؛
  • سير اعلام النبلاء: الذهبي (م.748ق.)، به كوشش گروهي از محققان، بيروت، الرساله، 1413ق؛
  • شذرات الذهب: عبدالحي بن العماد (م.1089ق.)، به كوشش الارنؤوط، بيروت، دار ابن كثير، 1406ق؛
  • شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه: محمد الزرقاني (م.1122ق.)، قاهره، دار الکتب العلميه، 1417ق؛
  • شرح نهج البلاغه: ابن ابي‌الحديد (م.656ق.)، به كوشش محمد ابوالفضل، دار احياء الكتب العربيه، 1378ق؛
  • شفاء السقام: تقي الدين السبكي (م.756ق.)، به كوشش الحسيني الجلالي، 1419ق؛
  • الشفاء بتعريف حقوق المصطفي9: قاضي عياض (م.544ق.)، بيروت، دار الفكر، 1409ق؛
  • الصحاح: الجوهري (م.393ق.)، به كوشش العطار، بيروت، دار العلم للملايين، 1407ق؛
  • صحيح البخاري: البخاري (م.256ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401ق؛
  • صحيح مسلم بشرح النووي: النووي (م.676ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1407ق؛
  • صحيح مسلم: مسلم (م.261ق.)، بيروت، دار الفكر؛
  • صفة الصفوة: ابوالفرج الجوزي (م.597ق.)، بيروت، دار الجيل، 1412ق؛
  • طبقات الشافعية الکبري: تاج‌ الدين السبکي (م.771ق.)، به کوشش الطناحي و عبدالفتاح، هجر للطباعة و النشر، 1413ق؛
  • الطبقات الكبري: ابن سعد (م.230ق.)، بيروت، دار صادر؛
  • العبوديه: ابن تيميه (م.728ق.)، به کوشش الشاويش، بيروت، المکتب الاسلامي، 1426ق؛
  • العلل و معرفة الرجال: احمد بن حنبل (م.241ق.)، به کوشش وصي ‌الله، بيروت، المکتب الاسلامي، 1408ق؛
  • عمدة القاري: العيني (م.855ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربي؛
  • الغدير: الاميني (م.1390ق.)، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1366ش؛
  • فتح الباري: ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، بيروت، دار المعرفه؛
  • فتح القدير: الشوكاني (م.1250ق.)، بيروت، دار ابن كثير، 1414ق؛
  • الفتوح: ابن اعثم الكوفي (م.314ق.)، به كوشش علي شيري، بيروت، دار الاضواء، 1411ق؛
  • فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت: سيد محمود شاهرودي، قم، دائرة المعارف فقه اسلامي، 1382ش؛
  • فضائل الخمسة من الصحاح الستة و غيرها: مرتضي حسيني فيروزآبادي، بيروت، اعلمي، 1393ق؛
  • في ظلال التوحيد: جعفر سبحاني، قم، مؤسسه امام صادق7، 1412ق؛
  • قاموس قرآن: علي اكبر قرشي، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1371ش؛
  • الكافي: الكليني (م.329ق.)، به كوشش غفاري، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛
  • كتاب مقدس: ترجمه: فاضل خان همداني، ويليام گلن، هنري مرتن، تهران، اساطير، 1380ش؛
  • كشف الارتياب: سيد محسن الامين (م.1371ق.)، به كوشش امين، مكتبة الحريس، 1382ق؛
  • كنز العمال: المتقي الهندي (م.975ق.)، به كوشش الدمياطي، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق؛
  • الكني و الالقاب: شيخ عباس القمي (م.1359ق.)، تهران، مكتبة الصدر، 1368ش؛
  • لسان العرب: ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛
  • لغت‌نامه: دهخدا (م.1334ش.) و ديگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1377ش؛
  • مجمع البيان: الطبرسي (م.548ق.)، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛
  • مجمع الزوائد: الهيثمي (م.807ق.)، بيروت، دار الكتاب العربي، 1402ق؛
  • مجموع الفتاوي: ابن تيميه (م.728ق.)، به كوشش عبدالرحمن، مكتبة ابن تيميه؛
  • مجموعه آثار: مرتضي مطهري (م.1358ش.)، تهران، صدرا، 1377ش؛
  • مختلف الشيعه: العلامة الحلي (م.726ق.)، قم، النشر الاسلامي، 1412ق؛
  • مسالک الابصار في ممالک الامصار: احمد العمري (م.749ق.)، به کوشش الشاذلي، ابوظبي، المجمع الثقافي، 1423ق؛
  • مستدرك الوسائل: النوري (م.1320ق.)، بيروت، آل البيت:، 1408ق؛
  • المستدرك علي الصحيحين: الحاكم النيشابوري (م.405ق.)، به كوشش مرعشلي، بيروت، دار المعرفه، 1406ق؛
  • مستمسك العروة الوثقي: سيد محسن حكيم (م.1390ق.)، قم، مكتبة النجفي، 1404ق؛
  • مسند احمد: احمد بن حنبل (م.241ق.)، بيروت، دار صادر؛
  • مصباح الهدي في شرح العروة الوثقي: ميرزا محمد تقي آملي، تهران، ناشر: مؤلف، 1380ش؛
  • المعجم الكبير: الطبراني (م.360ق.)، به كوشش حمدي عبدالمجيد، دار احياء التراث العربي، 1405ق؛
  • معجم مقاييس اللغه: ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛
  • المغني: عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛
  • مفاهيم يجب ان تصحح: سيد محمد بن علوي المالکي الحسني، دبي، دائرة الاوقاف و الشؤون الاسلاميه، 1415ق؛
  • مفردات: الراغب (م.425ق.)، نشر الكتاب، 1404ق؛
  • من لا يحضره الفقيه: الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفاري، قم، نشر اسلامي، 1404ق؛
  • المناقب: الخوارزمي (م.568ق.)، به كوشش مالك محمودي، قم، نشر اسلامي، 1411ق؛
  • مواهب الجليل: الحطاب الرعيني (م.954ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلميه، 1416ق؛
  • المواهب اللدنيه: القسطلاني (م.923ق.)، قاهره، المکتبة التوفيقيه؛
  • الموسوعة الفقهيه: كويت، وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلاميه، 1410ق؛
  • الميزان: الطباطبائي (م.1402ق.)، بيروت، اعلمي، 1393ق؛
  • نخل‌گرداني: علي بلوکباشي، تهران، دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي، 1380ش؛
  • نمونه: مكارم شيرازي و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلاميه، 1375ش؛
  • النهايه: مبارك ابن اثير (م.606ق.)، به کوشش الزاوي و الطناحي، قم، اسماعيليان، 1367ش؛
  • واژه‌هاي دخيل در قرآن مجيد: آرتور جفري، ترجمه: بدره‌اي، توس، 1372ش؛
  • وسائل الشيعه: الحر العاملي (م.1104ق.)، قم، آل البيت، 1412ق؛
  • وفاء الوفاء: السمهودي (م.911ق.)، به كوشش خالد عبدالغني، بيروت، دار الكتب العلميه، 2006م؛
  • وفيات الاعيان: ابن خلكان (م.681ق.)، به كوشش احسان عباس، بيروت، دار صادر؛
  • ينابيع الموده: القندوزي (م.1294ق).