|
|
(۴ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) |
خط ۱: |
خط ۱: |
| ==تکمیل شده== | | ==ارقم بن ابیارقم== |
| *[[آیه انذار]]
| | ارقم بن ابیارقم:از نخستین مسلمانان و مهاجران؛ دفن شده در قبرستان بقیع |
| *[[آیه تبلیغ]]
| |
|
| |
|
| ----------
| | ارقم بن عبدمناف (ابی ارقم) بن اسد از تیره بنیمخزوم قریش و کنیهاش ابوعبدالله است.<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ تاریخ طبری ج11، ص519، 673؛ الاستیعاب ج1، ص131.</ref> در روزگار جاهلیت، کنیهاش ابوعبدمناف بود و چون مسلمان شد، به ابوعبدالرحمن تغییر یافت.<ref>انساب الاشراف، ج10، ص214.</ref> در اسلام آوردن پدرش اختلاف است. ابن اثیر به گزارش از ابوخیثمه، پدرش را مسلمان دانسته<ref>اسد الغابه، ج1، ص60.</ref>؛ ولی ابن عبدالبر آن را نپذیرفته است.<ref>الاستیعاب، ج1، ص1311.</ref> مادر ارقم، اُمَیمَه دختر حارث بن حَباله از بنیخُزاعه بود.<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ معرفة الصحابه، ج1، ص322؛ اسد الغابه، ج1، ص87.</ref> بر پایه نوشته ذهبی، ارقم از خردمندان قریش بود<ref>سیر اعلام النبلاء، ج2، ص479.</ref> و در پیمان حلف الفضول شرکت داشت.<ref>الاستیعاب، ج1، ص131.</ref> |
| *[[آیه حج]]
| |
| *[[آیه رضوان]]
| |
| *[[آیه سقایة الحاج]]
| |
| *[[ابن تیمیه]]
| |
| *[[ابن شدقم]]
| |
| *[[ابن عباس]]
| |
| ------------
| |
| *[[عبدالله بن عمر بن خطاب]]
| |
| *[[عبدالله بن زبیر]]
| |
| *[[ابوقتاده انصاری]]
| |
| *[[ابولبابه انصاری]]
| |
| *[[ابوهبیرة بن حارث]]
| |
| *[[ابومحذوره جمحی]]
| |
| *[[ابولهب]]
| |
| ---------------
| |
| *[[احمد بن محمد نیشابوری]]
| |
| *[[احکام و خصائص الحرمین المکی و المدنی فی الفقه الاسلامی]]
| |
| *[[احمد بن اقبال قزوینی]]
| |
| *[[احمد بن علی نیشابوری]]
| |
| *[[اخبار مکه رازی]]
| |
| *[[اخبار مکه مدائنی]]
| |
| *[[اخبار مکه وستنفلد]]
| |
| *[[اخبار مکه واقدی]]
| |
|
| |
|
| -----------------------
| | ارقم در شمار اسلام آورندگان نخستین است. فرزندانش او را هفتمین مسلمان<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص214؛ الاستیعاب، ج1، ص131.</ref> دانستهاند؛ ولی بر پایه گزارشهایی، او یازدهمین<ref>الاستیعاب، ج1، ص218؛ الاصابه، ج1، ص197.</ref> یا دوازدهمین<ref>الاستیعاب، ج1، ص218؛ اسد الغابه، ج1، ص74.</ref> مسلمان بوده است.گزارشی نیز اسلام آوردن وی را همهنگام با ابوعبیده جرّاح و عثمان بن عفّان در یک روز دانسته است.<ref>البدایة و النهایه، ج4، ص1031.</ref> بر پایه سخن مشهور، در سالهای نخست بعثت و پیش از علنی شدن دعوت اسلام، خانه ارقم در دامنه کوه صفا<ref>اخبار مکه، ج2، ص260.</ref> مکان همایش و دیدار مخفیانه مسلمانان با پیامبر(ص) بود<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ الاستیعاب، ج1، ص131؛ جمهرة انساب العرب، ص143.</ref> تا آنگاه که شمار مسلمانان به 40 تن رسید و از آنجا بیرون شدند.<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ الاستیعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60.</ref> (← خانه ارقم) ارقم از مهاجران به مدینه است.<ref>الاستیعاب، ج1، ص131؛ اسد الغابه، ج1، ص74.</ref> در پیمان برادری در مدینه، پیامبر(ص) او را با ابوطلحه زید بن سهل نجاری<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ المحبر، ص72.</ref> (طلحة بن زید)<ref>اسد الغابه، ج1، ص75؛ ج2، ص467؛ عیون الاثر، ج1، ص267؛ سبل الهدی، ج3، ص366.</ref> و به گزارشی ضعیف، با عبدالله بن انیس<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص362؛ تاریخ دمشق، ج4، ص326.</ref> برادر خواند. او در غزوههای پیامبر(ص) حضور داشت.<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاریخ طبری، ج11، ص519. </ref> در برابر، برخیگزارشها تنها به حضور او در بدر اشاره دارند.<ref>المغازی، ج1، ص155؛ انساب الاشراف، ج1، ص214.</ref> پیامبر(ص) به درخواست وی، شمشیری گرانبها متعلق به بنیعائذ بن عمرو از بنیمخزوم را که در شمار غنیمتهای غزوه بدر بود، به او بخشید.<ref>السیرة النبویه، ج2، ص469؛ المغازی، ج1، ص104؛ اسد الغابه، ج3، ص58.</ref> نیز در سریهای در اواخر سال سوم ق. به سوی قبیله بنیاسد به فرماندهی ابوسلمة بن عبدالاسد مخزومی همراه او بود.<ref>المغازی، ج1، ص341.</ref> گویند: پیامبر در محله بنیزُریق زمینی به او بخشید و او در همان محله ساکن شد.<ref>الطبقات، ج3، ص184.</ref> |
| *[[اخبار مکه فاکهی]]
| |
| *[[احمد بن حنبل]]
| |
|
| |
|
| ==مانده==
| | نام ارقم در شمار کارگزاران زکات<ref>اسد الغابه، ج1، ص60.</ref>، کاتبان پیامبر<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363.</ref> و نگارندگان وحی<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363.</ref> نیز آمده است. قرارداد اقطاع برای عظیم بن حارثی محاربی در فخ<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363.</ref>، نامههای پیامبر به عاصم بن حارث و عبدیغوث بن وعله از بنیحارث<ref>الطبقات، ج1، ص205-206.</ref> و نیز نامهای به أجب، مردی از بنیسُلیم، را او نگاشته است.<ref>الطبقات، ج1، ص210.</ref> |
| | |
| | بر پایه گزارشی، ارقم میخواست به زیارت بیت المقدس رود؛ اما چون از پیامبر(ص) شنید که یک رکعت نماز در مسجدالنبی، از 1000 رکعت در مساجد دیگر، جز مسجدالحرام، بهتر است، از رفتن به قدس منصرف شد.<ref>اسد الغابه، ج1، ص74.</ref> وی از راویان حدیث پیامبر(ص) بوده است.<ref>مسند احمد، ج1، ص417؛ الآحاد و المثانی، ج2، ص19.</ref> |
| | |
| | ارقم پس از رحلت پیامبر(ص) تا دهه50 ق. زنده بود. در منابع،گزارشی از نقش سیاسی و اجتماعی او در این دوره به چشم نمیخورد. درگذشت وی را به سال 53 ق. به سن 83 سالگی<ref>تاریخ الاسلام، ج4، ص173؛ سبل الهدی، ج11، ص377.</ref> و نیز به سال 55 ق.<ref>الطبقات، ج3، ص185؛ انساب الاشراف، ج10، ص215؛ تاریخ طبری، ج11، ص519. </ref> در 85<ref>البدایة و النهایه، ج5، ص363؛ الاصابه، ج1، ص198.</ref> یا 87 سالگی<ref>المنتظم، ج5، ص281.</ref> در مدینه گزارش کردهاند. گویند: بر پایه وصیت او، سعد بن ابیوقاص بر پیکرش نماز گزارد و او را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.<ref>اسد الغابه، ج1، ص60.</ref> خبری نیز از ابونعیم روایت شده که ارقم در روز وفات ابوبکر به سال 13 ق. درگذشته است. اما صاحبان شرححالنامهها این گزارش را نپذیرفتهاند.<ref>الاستیعاب، ج1، ص132؛ اسد الغابه، ج1، ص60؛ الاصابه، ج1، ص198.</ref> ابن حجر احتمال داده است در این سال پدر او درگذشته باشد.<ref>الاصابه، ج1، ص198.</ref> |
| | |
| | ارقم دو پسر به نامهای عبیدالله و عثمان از کنیزش داشت که بیشتر گزارشهای مربوط به ارقم از طریق آن دو رسیده است. سه دختر نیز از وی به نامهای امیمه و مریم از هند دختر عبدالله بن حارث اسدی و صفیه از کنیزش بر جای ماند.<ref>الطبقات، ج3، ص183؛ انساب الاشراف، ج10، ص215.</ref> نسل ارقم از پسرش عثمان ادامه یافت.<ref>الطبقات، ج3، ص183.</ref> |
|
| |
|
| ===اخبار الوری===
| |
| إخبار الوَری بأخبار امّ القُری: کتابی در تاریخ محلی مکه، نوشته محمد بن عمر بن سالم مکی (859ـ917ق.)
| |
| به گزارش زرکلی، این کتاب از آثار گمشده تاریخ محلی مکه است که از سال 872ق. تا سال وفات نویسنده را گزارش کرده است. محمد بن عمر بن ابیبکر بن عبداللطیف بن سالم مکی کتاب را در دو جلد نگاشته و موضوع کتاب او، وفیات و رخدادهای مکه بوده است.<ref>الاعلام، ج6، ص315؛ معجم المؤلفین، ج11، ص78.</ref>
| |
| به رغم کوشش کتابشناسان مکه، از زندگی و شرح حال ابن سالم آگاهی در دست نیست، جز آن چه زرکلی از نسخه خطّی السنا الباهر نوشته جمال الدین محمد شلّی (م.1093ق.) گزارش کرده است.<ref>الاعلام، ج6، ص315؛ التاریخ و المورخون، ص170.</ref> عزّ بن فهد (م.922ق.)، از تاریخنگاران و رجالشناسان همروزگارش، نیز شرح حال او را در کتاب بلوغ القری نیاورده است.<ref>التاریخ و المورخون، ص170.</ref>
| |
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
| | |
| ==منابع== | | ==منابع== |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
خط ۴۵: |
خط ۲۲: |
| | آدرس = | | | آدرس = |
| | عنوان = | | | عنوان = |
| | نویسنده = ابراهیم احمدیان | | | نویسنده = محمد حسین الهیزاده |
| }} | | }} |
| * '''الاعلام''': الزرکلی (م.1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1980م
| |
| * '''معجم المؤلفین''': عمر کحّاله، بیروت، دار احیاء التراث العربی ـ مکتبة المثنی
| |
| * '''التاریخ و المورخون بمکه''': محمد الحبیب الهیله، مکه، مؤسسة الفرقان، 1994م.
| |
|
| |
|
| ===اخشبان=== | | الآحادو المثانی: الضحاک (م.287ق.)، به کوششاحمدالجوابره، دار الدرایه، 1411ق؛اخبار مکه: الازرقی (م.248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، دار الثقافه، 1403ق؛الاستیعاب: ابن عبدالبر (م.462ق.)، به کوشش علی محمد البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق؛اسد الغابه: ابن اثیر علی بن محمد الجزری (م.630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق؛انساب الاشراف: البلاذری (م.279ق.)، بهکوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق؛ البدایة و النهایه: ابن کثیر (م 774 ق)، بیروت، دار الفکر، 1407ق؛تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م.748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1413ق؛تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م.310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1387ق؛تاریخمدینةدمشق:ابن عساکر (م.571ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م.456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1403ق؛سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م.942ق.)، به کوشش عادل عبدالموجود و علی معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م.748ق)، بهکوشش الارنؤوط، بیروت، الرساله، 1413ق؛ السیرة النبویه: ابن هشام (م.213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، دار المعرفه؛الطبقات الکبری: ابن سعد(م.230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1410ق؛عیون الاثر: ابن سید الناس(م.734ق.)، به کوشش ابراهیم رمضان، بیروت، دار القلم، 1414ق؛المحبّر: ابن حبیب (م.245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده؛مسند احمد: احمد بنحنبل (م.241ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق؛معرفة الصحابه: ابونعیم الاصفهانی (م.430ق.)، به کوشش العزازی، ریاض، دار الوطن للنشر، 1419ق؛المغازی: الواقدی (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق؛المنتظم: ابن الجوزی (م.597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق. |
| اَخشبان: نام دو کوه در مکه مکرمه و نماد پایداری و استواری
| | |
| اخشبان تثنیه اخشب و جمع آن اَخاشِب است. اخشب به معنای هر چیز سخت، غلیظ و خشن و در کاربرد، به معنای کوهی صخرهای، بدون پوشش گیاهی، سخت و سنگی است.<ref>النهایه، ج2، ص32.</ref> در مکه و محدوده حرم، کوههایی گوناگون به این نام شهرت یافتهاند که مهمترین آنها کوههای احاطهکننده مسجدالحرام هستند که به اخاشب مکه شهرت یافتهاند.<ref>الفتن، ص22؛ تاج العروس، ج1، ص461، «خشب».</ref> منابع تاریخی از اخشبان مکه سخن گفتهاند که «جبجبین» نیز خوانده میشدند.<ref>معجم البلدان، ج1، ص122.</ref> همه این منابع کوه ابوقبیس را یکی از دو اخشب مکه میدانند؛ اما در تعیین اخشب دیگر همنظر نیستند. کوه ابوقبیس در جنوب و شرق کعبه<ref>رحلة ابن بطوطه، ج1، ص383.</ref>، مشرف بر کوه صفا<ref>معجم البلدان، ج1، ص122.</ref>، نزدیکترین کوه به مسجدالحرام و برابر رکن حجرالاسود قرار دارد.<ref>الاستبصار، ص5.</ref> این کوه در روزگار جاهلیت به امین شهرت داشته<ref>المنتظم، ج1، ص138.</ref>؛ زیرا هنگام طوفان نوح حجرالاسود را در آن به ودیعت گذاشته بودند. درمنابع اسلامی، آن را نخستین کوهی دانستهاند که خداوند آفریده است.<ref>الاستبصار، ص5.</ref> بر پایه گزارش ابن بطوطه (م.779ق.) بر فراز این کوه مسجدی قرار داشته و برخی بر این باور بودهاند که قبر حضرت آدم(ع) نیز بر آنجای دارد.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج1، ص383.</ref> نیز او جایگاه پیامبر(ص) هنگام دو پاره شدن ماه (شق القمر) را همین کوه دانسته است.<ref>رحلة ابن بطوطه، ج1، ص383.</ref>
| | ==ارکان حج== |
| بیشتر منابع اخشب دوم را کوه قُعَیقَعان میدانند که در برابر ابوقبیس قرار دارد. برخی برآنند که اخشب دوم، کوهی سنگی و قرمز رنگ در شمال مکه با نام احمر است که در جاهلیت اعرف خوانده میشد.<ref>معجم البلدان، ج1، ص122؛ لسان العرب، ج1، ص354، «خشب».</ref> دستهای نیز پس از طرح نظر کرمانی که کوه ثور را اخشب خوانده، آن را نپذیرفتهاند.<ref>عمدة القاری، ج15، ص142.</ref> یاقوت حموی به گزارش از مکهشناسی معروف به السید العلوی، اخشب شرقی را ابوقبیس و اخشب غربی را کوهی به نام «خُط» میداند.<ref>معجم البلدان، ج1، ص122؛ ج2، ص378؛ مراصد الاطلاع، ج1، ص473.</ref>
| | ارکان حج:شماری از مناسک اصلی حج |
| در منابع تاریخی، به اخشبان دیگری نیز اشاره شده که صابح و قابل نام دارند.<ref>المعالم الاثیره، ص23.</ref> نیز از دو کوه دیگر در منا در انتهای عقبه و مشرف بر مسجدی یاد شده است.<ref>معجم البلدان، ج1، ص122؛ سبل الهدی، ج5، ص374.</ref> در عرفات نیز دو کوه با نام «مأزمین» به اخشبان شهرت یافتهاند. مأزمان تثنیه «مأزم» به معنای تنگ و راه باریک است. سبب این نامگذاری آن است که حاجیان برای حرکت از عرفات به سوی مزدلفه و منا میبایست از میان این دو کوه و از مسیری باریک میگذشتند.<ref>المعالم الاثیره، ص239.</ref> برخی از منابع، این دو کوه را حد مزدلفه دانستهاند.<ref>المعالم الاثیره، ص23.</ref> یاقوت حموی به پشتوانه شعری از مزاحم عقیلی از اخشبان دیگری سخن به میان میآورد؛ ولی آنها را اخشبان معروف در منطقه مکه نمیداند؛ زیرا مزاحم در شعر خود به سکونت گروهی از اعراب و وجود درختی به نام اراک در این دو کوه اشاره میکند که این دو ویژگی قابل انطباق بر اخشبان مکه نیستند. از این رو، مقصود شاعر را کوههایی در بیرون مکه و در بادیه میداند.<ref>معجم البلدان، ج1، ص122.</ref> | | |
| افزون بر منابع تاریخی، در حدیثهای نبوی نیز به اخشبان اشاره شده است. رسول خدا(ص) میفرماید: «مکه برقرار است، مادام که اخشبان پابرجا هستند.<ref>اخبار مکه، ج1، ص79.</ref> خداوند هنگام آفرینش آسمانها و زمین، مکه را محترم شمرده و میان این دو اخشب قرار داده است.»<ref>شرح معانی الآثار، ج2، ص260؛ عمدة القاری، ج8، ص161.</ref> اخشبان مکه در اشعار و ادبیات عرب پیش از اسلام<ref>المنمق، ص88؛ انساب الاشراف، ج1، ص72.</ref> و پس از آن<ref>کشف الغمه، ج1، ص74.</ref> به منزله نماد مکه و اهل آن<ref>السیرة النبویه، ج1، ص276، 285، 378؛ معجم ما استعجم، ج1، ص124.</ref> و کنایه از استمرار و پایداری دانسته شده است.<ref>السیرة الحلبیه، ج1، ص23.</ref>
| | واژه ارکان، جمع رکن به معنای تکیهگاهو بخش اساسی هر چیز است.<ref>النهایه، ج2، ص260؛ لسان العرب، ج13، ص186، «رکن».</ref> در فقهنیز به جزء اصلی هر کار رکن گفتهمیشود.<ref>مصطلحات الفقه، ص274؛ معجم المصطلحات، ج2، ص179.</ref>مقصود از ارکان حج در فقه امامی، آن بخش از مناسک حج است که ترک عمدی آنها موجب بطلان حج میشود.<ref>السرائر، ج1، ص538؛ مسالک الافهام، ج2، ص275؛ الحدائق، ج15، ص65.</ref> ارکان حجکه در پارهای منابع«فرض»خوانده شده<ref>التهذیب، ج5، ص283؛ حاشیة الصاوی، ج2، ص16.</ref> درفقه اهل سنت به گونههای مختلف تعریف شده است؛ از جمله: واجباتی از مناسک که ماهیت حج وابسته به آنها است<ref>نهایة المحتاج، ج10، ص469.</ref>؛ واجباتی که تحلل (بیرون آمدن از احرام) به آنها موکول شده است<ref>فتح العزیز، ج7، ص391-392.</ref>؛ مناسکی که ترک آنها موجب فساد حج میگردد<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513.</ref>؛ و واجباتی که با کفاره جبرانپذیر نیستند.<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> گفتنی است که مقصود از رکن در نماز، بخشی از واجبات آن است که ترک عمدی و سهوی آن موجب بطلان نماز میشود.<ref>تذکرة الفقهاء، ج3، ص304؛ جامع المقاصد، ج2، ص200؛ جواهر الکلام، ج9، ص239.</ref> بر پایه فقه امامی،رکن به این مفهوم در باب حج تنها دربارهترک وقوفَین (انجام ندادن وقوف درعرفات و مشعر)صدق میکند که حتیترک سهوی آنها نیز موجب بطلانحج است. ولی این مفهوم درباره دیگر ارکان حج صادق نیست.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص275؛ مدارک الاحکام، ج7، ص241.</ref>بر پایه دیدگاه برخی از اهل سنت، تفاوت رکن در باب حج با رکن نماز آن است که تکرار رکن حج و افزودن برآن، جز در پارهای موارد، حج را باطل نمیسازد.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص211؛ بدائع الصنائع، ج2، ص127.</ref> |
| | |
| | شماره ارکان حج و مصادیق آن: درباره شماره ارکان حج میان فقیهان مذاهب گوناگون اسلامی اختلاف وجود دارد.به باور مشهور فقیهان امامی<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص5.</ref> ارکان حج پنج تا و به باور مشهور شافعیان<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.</ref> شش تا است. بر پایه نظر مشهور مالکیان<ref>ارشاد السالک، ج1، ص43؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11.</ref> و بسیاری از حنبلیان<ref>شرح منتهی الارادات، ج1، ص596؛ دلیل الطالب، ج1، ص107.</ref>ارکان حج چهار مورد و به نظر مشهور حنفیان<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ بدائع الصنائع، ج2، ص125.</ref> دو مورد است. (← ادامه مقاله) تفصیل این دیدگاهها درباره یکایک مناسکی که در منابع فقهی به منزله ارکان حج مطرح شدهاند،بدین قرار است: |
| | |
| | 1. احرام:به اجماع فقیهان امامی<ref>غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.</ref> احرام از ارکان حج به شمار میرود.<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص314؛ السرائر، ج1، ص528؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص68.</ref> بیشتر فقیهان شافعی<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ تحفة المحتاج، ج4، ص145؛ اعانة الطالبین، ج2، ص341.</ref>، مالکی<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص20؛ ارشاد السالک، ص43.</ref> و حنبلی<ref>الانصاف، ج4، ص59.</ref> نیز بر خلاف حنفیان<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص390؛ بدائع الصنائع، ج1، ص467.</ref> احرام را از ارکان حج برشمردهاند.پشتوانه فقیهان اهل سنت<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ حواشی الشروانی، ج4، ص146؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref> حدیثِ نبوی «الأعمال بالنیات»<ref>صحیح البخاری، ج1، ص3؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1413؛ السنن الکبری، ج1، ص41، 215.</ref> است؛ زیرا مقصود از احرام را نیت انجام مناسک دانستهاند.<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص20؛ الانصاف، ج4، ص58؛ نهایة المحتاج، ج10، ص345.</ref> |
| | |
| | 2. وقوف در عرفات:به اجماع فقیهان، وقوف در عرفات از ارکان حج است<ref>المجموع، ج8، ص103؛ المغنی، ج3، ص502؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص184.</ref>، هر چند درباره زمان وقوف اختلاف نظر وجود دارد. به باور فقیهان امامی<ref>الخلاف، ج2، ص337؛ غنیة النزوع، ص180-181؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص186.</ref>، شافعی<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص172؛ فتح العزیز، ج7، ص363؛ المجموع، ج8، ص101.</ref>، حنفی<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص405؛ بدائع الصنائع، ج2، ص125.</ref> و مالکی<ref>منح الجلیل، ج2، ص254؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص37.</ref>زمان این وقوف از ظهر روز عرفه آغاز میشود. اما حنبلیان آغاز آن را طلوع فجر روز عرفه میدانند.<ref>المغنی، ج3، ص433؛ دلیل الطالب، ج1، ص108؛ منار السبیل، ج1، ص257.</ref>به اتفاق فقیهان اهل سنت، پایان زمان وقوف، طلوع فجر روز عید قربان است.<ref>المغنی، ج3، ص433.</ref> ولی امامیان پایان آن را غروب روز عرفه دانسته و تنها در صورت اضطرار، طلوع فجر عید قربان را پایان آن شمردهاند.<ref>الکافی، حلبی، ص197؛ شرائع الاسلام، ج1، ص188؛ جواهر الکلام، ج19، ص35.</ref> |
| | |
| | به تصریح فقیهان امامی<ref>مسالک الافهام، ج2، ص275؛ جواهر الکلام، ج19، ص32؛ ریاض المسائل، ج6، ص361.</ref> و اهل سنت<ref>المجموع، ج8، ص103؛ التاج و الاکلیل، ج1، ص91.</ref>، برای تحقق رکن وقوف در عرفات، توقفدر همه زمان آن لازم نیست؛ بلکه با لحظهای حضور در عرفات در بخشی از این هنگام یا توقفی کوتاه در آن<ref>نک: المجموع، ج8، ص103.</ref> رکن تحقق مییابد. البته بر پایه فقه مالکی، این رکن تنها با لحظهای توقف در شب عید قربان محقق میشود و وقوف در روز عرفههر چند واجب است، رکن را محقق نمیسازد.<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص37؛ حاشیة الصاوی، ج2، ص54؛ شرح مختصر خلیل، ج2، ص321.</ref>مهمترین پشتوانه رکن بودن وقوف در عرفات،حدیثی نبوی است که همه حج را وقوف در عرفه خوانده است<ref>المجموع، ج8، ص93؛ المغنی، ج3، ص434؛ مدارک الاحکام، ج7، ص399.</ref>:«الحج عرفه<ref>مسند احمد، ج4، ص310؛ السنن الکبری، ج5، ص173؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص1003.</ref>.»فقیهان امامی در این زمینه به حدیثهایی<ref>الکافی، کلینی، ج4، ص463.</ref>استناد کردهاند که حج را در صورت ترک وقوف در عرفات منتفی دانستهاند.<ref>تذکرة الفقهاء، ج8، ص185؛ مدارک الاحکام، ج7، ص399؛ جواهر الکلام، ج19، ص32-33.</ref> |
| | |
| | 3. وقوف در مشعر الحرام(مزدلفه):به باور همه فقیهان امامی<ref>السرائر، ج1، ص589؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص202.</ref>، وقوف در مشعر از ارکان حج است.<ref>الخلاف، ج2، ص342؛ جامع المقاصد، ج3، ص228؛ الروضة البهیه، ج2، ص277.</ref>از میان صحابیان وفقیهان متقدم نیز کسانی چون ابن عباس، نخعی و شعبی وقوف در مشعر را رکن میدانستهاند.<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص177.</ref> از فقیهان اهل سنت، جز اندکی از شافعیان<ref>نک: الحاوی الکبیر، ج4، ص177؛ فتح الباری، ج3، ص529.</ref> و ابن ماجشون<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص21؛ مواهب الجلیل، ج4، ص12.</ref> از مالکیان، کسی آن را رکن نشمرده است.<ref>المغنی، ج3، ص441؛ الفقه الاسلامی، ج3، ص2233.</ref> برای اثبات رکن بودن وقوف در مشعر، برخی به آیه 198بقره/2 که حاجیان را پس از بازگشت از عرفات به ذکر الهی در مشعر الحرام فراخوانده، تمسک کردهاند.<ref>نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص111؛ بدایة المجتهد، ج1، ص280؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص202.</ref> اما پشتوانه اصلی فقیهان امامی، افزون بر اجماع،حدیثهایی هستند<ref>وسائل الشیعه، ج14، ص45.</ref> که ترکاین وقوف را به منزله از دست دادن حج قلمداد کردهاند.<ref>مدارک الاحکام، ج7، ص434؛ کشف اللثام، ج6، ص95؛ ریاض المسائل، ج6، ص388-389.</ref> |
| | |
| | 4. طواف:از مناسک حج که همه فقیهان امامی<ref>تحریر الاحکام، ج2، ص5؛ جواهر الکلام، ج18، ص5؛ ریاض المسائل، ج6، ص389.</ref> و اهل سنت<ref>المجموع، ج8، ص220؛ مواهب الجلیل، ج4، ص12.</ref>به اصل رکن بودن آن باور دارند، طواف حج است که با تعابیری چون طواف افاضه<ref>المجموع، ج8، ص220؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص342؛ مواهب الجلیل، ج4، ص90.</ref>، طواف زیارت<ref>الکافی، حلبی، ص195؛ المجموع، ج8، ص220؛ منتهی المطلب، ج2، ص703.</ref> و طواف رکن<ref>صحیح مسلم، ج8، ص220؛ رسائل الشهید، ص235؛ تحفة الفقهاء، ج1، ص381.</ref> از آن یاد میشود. بر این اساس،دیگر اقسام طواف واجب مانند طواف تحیت، طواف وداع و طواف نساء رکن نیستند. حتی بر پایه دیدگاهی در فقه امامی<ref>براهین الحج، ج4، ص72.</ref> و نیز فقه حنفی<ref>حاشیة رد المحتار، ج2، ص514؛ المجموع، ج8، ص250.</ref> تنها چهار شوط نخست از طواف افاضه، رکن به شمار میروند.پشتوانه برخی از فقیهان امامی<ref>کتاب الحج، ج4، ص288.</ref> و بسیاری از فقیهان اهل سنت<ref>المغنی، ج3، ص503؛ المجموع، ج8، ص220؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref>برای رکن بودن طواف، آیه 29 حجّ/22 است که شماری از اهل سنت بر انطباق آن بر طواف افاضه ادعای اجماع کردهاند<ref>بدائع الصنائع، ج2، ص127.</ref>: {وَلیطَّوَّفُوابِالبَیتِالعَتِیقِ}. در برابر، برخی از فقیهان امامی با پذیرش دلالتاین آیه بر وجوب طواف، دلالتش را بر رکن بودن آن نپذیرفته<ref>مجمع الفائده، ج7، ص62.</ref>یا به پشتوانه بعضی حدیثها<ref>الکافی، کلینی، ج4، ص512-513؛ التهذیب، ج5، ص253.</ref>، مقصود از طواف را در آن آیه، طواف نساء دانستهاند.<ref>البرهان، ج3، ص876؛ المیزان، ج14، ص371.</ref>مهمترین پشتوانه رکن بودن طواف از منظر فقیهان امامی، اجماع و حدیثهایی هستند که در صورت ترک طواف از روی جهل، اعاده حج را واجب شمردهاند.<ref>الاستبصار، ج2، ص228.</ref> این حدیثها به مفهوم اولویت بر وجوب اعاده حج در صورت ترک آگاهانه آن دلالت دارند.<ref>مجمع الفائده، ج7، ص62؛ جواهر الکلام، ج19، ص371.</ref>شماری از اهل سنت نیز به پشتوانه روایتی از پیامبر(ص)که خروج حجگزار را تنها پس از ادای طواف افاضه مجاز دانسته<ref>السنن الکبری، ج5، ص163؛ مسند احمد، ج6، ص177؛ صحیح مسلم، ج4، ص94.</ref>، رکن بودن طواف را ثابت کردهاند.<ref>المجموع، ج8، ص220؛ المغنی، ج3، ص465.</ref> |
| | |
| | 5. سعی:به باور همه فقیهان امامی<ref>تذکرة الفقهاء، ج8، ص136؛ جواهر الکلام، ج19، ص429؛ براهین الحج، ج4، ص112.</ref> و شافعی<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص155؛ المجموع، ج8، ص77.</ref> و نظر مشهور مالکیان<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11.</ref> سعی میان صفا و مروه از ارکان حج است. حنبلیان درباره رکن بودن آن اختلاف نظر دارند<ref>المغنی، ج3، ص504؛ الانصاف، ج4، ص58.</ref> و حنفیان رکن بودن آن را نپذیرفتهاند.<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص50.</ref> پشتوانه فقیهان امامی در این زمینه حدیثهاییاند<ref>وسائل الشیعه، ج14، ص484-485.</ref> که ترک عمدی سعی را موجب بطلان حج و لزوم جبران آن شمردهاند.<ref>الحدائق، ج16، ص277؛ مستند الشیعه، ج12، ص174؛ براهین الحج، ج4، ص112.</ref> پشتوانه فقیهان اهل سنت برای رکن شمردن سعی<ref>المجموع، ج8، ص63؛ المغنی، ج3، ص504؛ کشاف القناع، ج2، ص606.</ref>، روایتی از پیامبر(ص)است که پس از دعوت مردم به ادای سعی، آن را واجبی ثابت معرفی کرده است:«قد کتب علیکم السعى<ref>مسند احمد، ج6، ص421؛ السنن الکبری، ج5، ص98- 99.</ref>.»دلیل دیگر آنان، حدیثی<ref>المغنی، ج3، ص504؛ شرح منتهی الارادات، ج4، ص75.</ref> است که اتمام حج را در گرو انجام دادن سعی دانسته است. |
| | |
| | 6. دیگر مناسک:برخی دیگر از مناسک در پارهای منابع فقهی یا در سخن اندکی از فقیهان، از ارکان حج به شمار رفتهاند؛ از جمله: |
| | |
| | أ. نیت: برخی از فقیهان امامی نیت را از ارکان حج برشمردهاند<ref>الدروس، ج1، ص328؛ غایة المرام، ج1، ص456؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.</ref>؛ بدین استناد که در هر واجب، خواه رکن و خواه غیر رکن، نیت نقش اصلی و اساسی را دارد. بسیاری از فقیهان این دیدگاه را نپذیرفتهاند.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226؛ مدارک الاحکام، ج7، ص241؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref> به باور برخی از ناقدان، در مواردی که ترک نیت موجب بطلان حج قلمداد شده، در واقع سبب بطلان، انجام ندادن رکنی است که نیت در آن شرط است. به تعبیر دیگر، بطلان حج به استناد از دست رفتن خود رکن است، نه نیت آن.<ref>جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref> |
| | |
| | ب. تلبیه:برخی امامیان، به رکن بودن تلبیه باور دارند.<ref>الدروس، ج1، ص328؛ غایة المرام، ج1، ص456؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.</ref> از سخن بعضی دیگر برمیآید که ترک عمدی تلبیه، خود، موجب بطلان حج نیست، بلکه از آن رو که بهترکاحرام میانجامد، موجب بطلان حج میگردد.<ref>نک: جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref> |
| | |
| | ج. ترتیب:برخی از فقیهان امامی رعایت ترتیب میان افعال رکنی حج را در شمار ارکان آن برشمردهاند.<ref>الدروس، ج1، ص328؛ جامع المقاصد، ج3، ص110؛ کشف الغطاء، ج4، ص470.</ref>شماری دیگر، رعایت ترتیب میان طواف و سعیرا از ارکان دانستهاند.<ref>کتاب الحج، گلپایگانی، ج1، ص17.</ref> بسیاری از شافعیان نیز ترتیب میان بیشتر ارکان را رکن حج قلمداد کردهاند.<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.</ref>در برابر، دیگر فقیهان شافعی<ref>المجموع، ج8، ص266.</ref>و نیز فقیهان امامی<ref>مسالک الافهام، ج1، ص258؛ کشف اللثام، ج5، ص20؛ جواهر الکلام، ج18، ص5.</ref>و مذاهب دیگر<ref>نک: بدائع الصنائع، ج2، ص125؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref>رکن بودن ترتیب را نپذیرفتهاند. |
| | |
| | پشتوانه شافعیان<ref>فتح الوهاب، ج1، ص258؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ الاقناع، ج1، ص233.</ref> بر رکن بودن ترتیب، حدیث مشهور پیامبر(ص) است که مردم را به فراگیری مناسک از خود فرمان داده است:«خذواعنى مناسککم.»<ref>السنن الکبری، ج5، ص125؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513.</ref>در نقد رکن بودن ترتیب گفتهاند: بطلان حج در صورت عدم رعایت ترتیب، به استناد بطلان رکنی است که در جایگاه خود ادا نشده است، نه اینکه رعایت نکردن ترتیب موجب بطلان حج باشد.<ref>نک: جواهر الکلام، ج88، ص136.</ref> |
| | |
| | د. حلق: بسیاری از شافعیان از رکن دیگری با عنوان حلق یا تقصیرسخن گفتهاند.<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ فتح الوهاب، ج1، ص258.</ref> البته شماری از آنان رکن بودن حلق را به نُسک بودن آن وابسته دانستهاند.<ref>المجموع، ج8، ص205؛ تحفة المحتاج، ج4، ص146.</ref> |
| | |
| | ه . رمی جمرة عقبه: بر پایه نظری کمیاب، ابن ماجشون از فقیهان مالکی، رمی جمره عقبه را از ارکان حج به شمار آورده و بر آن است که اگر حجگزار تا پایان ایام منا آن را به جا نیاورد، حجش باطل است.<ref>حاشیة الدسوقی، ج2، ص21؛ بدایة المجتهد، ج1، ص283؛ مواهب الجلیل، ج4، ص13.</ref> |
| | |
| | احکام خاص ارکان حج: از مهمترین ویژگیهای ارکان حج که تفاوت اساسی آنها با واجبات غیر رکنی به شمار میرود، آن است که ترک عمدی رکن، موجب بطلان حج است؛ اماترک دیگر واجبات هر چند عامدانه باشد، حج را باطل نمیکند<ref>المهذب البارع، ج2، ص206؛ غایة المرام، ج1، ص456.</ref> و بر پایه دیدگاه اهل سنت، با کفاره جبرانپذیر است.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> البته ترک رکن به سبب جهل به حکم نیز مانند ترک عمدی است.<ref>جامع المقاصد، ج3، ص201؛ مسالک الافهام، ج2، ص275؛ مدارک الاحکام، ج8، ص174.</ref> دیگر تفاوت ارکان با سایر واجبات، به باور برخی از فقیهان امامی، آن است که اگرحجگزار انجام دادن یک رکن را فراموش کند، تنها در صورت ممکن نبودن یا دشواری بازگشت به مکه، میتواند نایب بگیرد؛ ولی اگر غیر رکن را فراموش کند، در هر صورت میتواند برای جبران آن نایب بگیرد.<ref>المهذب البارع، ج2، ص206؛ غایة المرام، ج1، ص456.</ref> |
| | |
| | در برخی منابع فقهی، احکامی برای ارکان حج برشمردهاند. مثلاً به باور برخی از فقیهان امامی، معیار استقرار حج،ترک آن در حال استطاعت است، به شرط آن که استطاعت تا هنگامی ادامه یابد که انجام دادن ارکان حج در آن زمان امکان دارد.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص143؛ مدارک الاحکام، ج7، ص68.</ref>البته به باور مشهور، استمرار استطاعت تا هنگامی که ادای همه مناسک ممکن باشد،شرط استقرار حج است.<ref>تذکرة الفقهاء، ج7، ص102؛ الحدائق، ج14، ص153؛ مستند الشیعه، ج11، ص83.</ref>(← استقرار حج). همچنین بر پایه نظر برخی از فقیهان امامی<ref>غایة المرام، ج1، ص468؛ جواهر الکلام، ج20، ص12؛ کتاب الحج، خوئی، ج5، ص436.</ref> و اهل سنت<ref>المغنی، ج3، ص374؛ نهایة المحتاج، ج11، ص106.</ref>احکام صدّ و احصار، از جمله تحلل از احرام، در پارهای موارد، تنها در صورت بازماندن از ادای ارکان حج جاری میشود و بازماندن از دیگر مناسک، آن احکام را در پی نخواهد داشت.(←احصار و صد)به باور برخی از شافعیان، کسی که برای حج گزاردن اجیر شده، اگر پس از انجام دادن ارکان حج، بعضی از مناسک غیر رکن را ترک کند و بمیرد یا از ادامه حج بازماند، لازم نیست مقداری از اجرت را بازگرداند. ولیاگر پس از انجام دادن برخی از ارکان بمیرد یا از ادامه حج بازماند، تنها به فراخور عملی که انجام داده،مالک اجرت میشود.<ref>المجموع، ج15، ص845.</ref> به باور مشهور فقیهان امامی، مستبصر (مسلمانی که به مذهب شیعه امامیمیگرود) لازم نیست حجی را که بر پایه مذهب خود صحیح انجام داده، اعاده کند، مشروط بر آن که رکن را صحیح به جا آورده باشد.<ref>الوسیله، ص157؛ تحریر الاحکام، ج2، ص90؛ السرائر، ج1، ص518.</ref>البته در اینکه آیا معیار، رکن در مذهب پیشین است یا رکن در مذهبتشیع،اختلاف دیدگاه به چشم میخورد.<ref>جواهر الکلام، ج17، ص304.</ref> |
| | |
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
| | |
| ==منابع== | | ==منابع== |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
خط ۶۴: |
خط ۷۲: |
| | آدرس = | | | آدرس = |
| | عنوان = | | | عنوان = |
| | نویسنده = حامد قرائتی | | | نویسنده = حمیدرضا خراسانی |
| | |
| }} | | }} |
| * '''اخبار مکه''': الازرقی (م.248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق
| |
| * '''الاستبصار فی عجائب الامصار''': یک نویسنده مراکشی (م.قرن6ق.)، بغداد، دار الشئون الثقافیه، 1986م
| |
| * '''انساب الاشراف''': البلاذری (م.279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق
| |
| * '''تاج العروس''': الزبیدی (م.1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق
| |
| * '''رحلة ابن بطوطه''': ابن بطوطه (م.779ق.)، الرباط، آکادیمیة المملکة المغربیه، 1417ق
| |
| * '''سبل الهدی''': محمد بن یوسف الصالحی (م.942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق
| |
| * '''السیرة الحلبیه''': الحلبی (م.1044ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1400ق
| |
| * '''السیرة النبویه''': ابن هشام (م.213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه
| |
| * '''شرح معانی الآثار''': احمد بن سلامه الطحاوی (م.321ق.)، به کوشش النجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق
| |
| * '''عمدة القاری''': العینی (م.855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''الفتن''': نعیم بن حماد المروزی (م.228ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، 1414ق
| |
| * '''کشف الغمه''': علی بن عیسی الاربلی (م.693ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1405ق
| |
| * '''لسان العرب''': ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق
| |
| * '''مراصد الاطلاع''': صفی الدین عبدالمؤمن بغدادی (م.739ق.)، بیروت، دار الجیل، 1412ق
| |
| * '''المعالم الاثیره''': محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق
| |
| * '''معجم البلدان''': یاقوت الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م
| |
| * '''معجم ما استعجم''': عبدالله البکری (م.487ق.)، به کوشش مصطفی السقاء، بیروت، عالم الکتب، 1403ق
| |
| * '''المنتظم''': ابن الجوزی (م.597ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق
| |
| * '''المنمق''': ابن حبیب (م.245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق
| |
| * '''النهایه''': ابن اثیر مبارک بن محمد الجزری (م.606ق.)، به کوشش الزاوی و الطناحی، قم، اسماعیلیان، 1367ش.
| |
|
| |
|
| ===اخشیدیان===
| | ارشاد السالک: عبدالرحمن بن محمد البغدادی (م.732ق.)، مصر، مکتبة مصطفی البابی؛الاستبصار:الطوسی (م 460ق.)، بهکوششموسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش؛ اعانةالطالبین:السیدالبکریالدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ الاقناع:الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ الانصاففیمعرفةالراجحمنالخلاف:المرداوی (م.885ق.)، بهکوششمحمدحامد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ بدائعالصنائع:علاء الدین الکاسانی (م.587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛ بدایةالمجتهد:ابنرشدالقرطبی (م.595ق.)، بهکوششالعطار، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ براهین الحج: آقا رضا مدنی کاشانی (م.1413ق.)، کاشان، مدرسه علمیه مدنی کاشانی، 1411ق؛البرهان فی تفسیر القرآن: البحرانی (م.1107ق.)، قم، البعثه، 1415ق؛ التاج و الاکلیل: محمد بن یوسف العبدری (م.897ق.)، بیروت، دار الفکر، 1398ق؛تحریرالاحکامالشرعیه:العلامةالحلی (م.726ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسةالامامالصادق(ع)، 1420ق.؛ تحفةالفقهاء:علاء الدینالسمرقندی (م.535/539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ تحفة المحتاج: ابن حجر الهیثمی (م.974ق.)، مصر، المکتبة التجاریة الکبری، 1375ق؛تذکرةالفقهاء:العلامةالحلی (م.726ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1414ق؛ تهذیبالاحکام:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششموسویوآخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛ جامعالخلافوالوفاق:علیبنمحمدالقمیالسبزواری (م.قرن7ق.)،بهکوششحسنی،قم،زمینهسازانظهورامامعصر[،1379ش؛ جامعالمقاصد:الکرکی (م.940ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1411ق؛ جواهرالکلام:النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیةالدسوقی:الدسوقی (م.1230ق.)، احیاءالکتبالعربیه؛حاشیة الصاوی علی الشرح الصغیر: احمد بن محمد الصاوی (م.1241ق.)، دار المعارف؛حاشیةردالمحتار:ابن عابدین (م.1252ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ الحاویالکبیر:الماوردی (م 450ق.)، بهکوششعلیمحمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ الحدائقالناضره:یوسفالبحرانی (م.1186ق.)، بهکوششآخوندی،قم، نشر اسلامی، 1363ش؛ حواشیالشروانی و العبادی:الشروانی (م.1301ق.)والعبادی (م.994ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛ الخلاف:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششسیدعلیخراسانیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1418ق؛ الدروسالشرعیه:الشهیدالاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی،1412ق؛ دلیل الطالب: مرعی بن یوسف الکرمی المقدسی (م.1033ق.)، ریاض، دار الطیبه، 1425ق؛رسائلالشهید:الشهیدالثانی (م.965ق.)، قم، بصیرتی،سنگی؛الروضةالبهیه:الشهیدالثانی (م.965ق.)، بهکوششکلانتر،قم،داوری، 1410ق؛ ریاضالمسائل:سیدعلیالطباطبائی (م.1231ق.)، قم، النشر الاسلامی، 1412ق؛ السرائر:ابن ادریس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامی،1411ق؛ سننابن ماجه:ابن ماجه (م.275ق.)، بهکوششمحمدفؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق؛ السننالکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛ شرائع الاسلام:المحققالحلی (م.676ق.)، بهکوششسیدصادقشیرازی،تهران، استقلال، 1409ق؛ الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ شرح مختصر خلیل: محمد بن عبدالله الخرشی (م.1101ق.)، بیروت، دار الفکر؛شرح منتهی الارادات: منصور البهوتی (م.1051ق.)، بیروت، عالم الکتب، 1996م؛صحیحالبخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق؛ غایةالمرام و حجة الخصام:البحرانی (م.1107ق.)، بهکوششعاشور؛غنیةالنزوع:الحلبی (م.585ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسهامامصادق(ع)، 1417ق؛ فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتحالعزیز:عبدالکریمبنمحمدالرافعی (م.623ق.)، دار الفکر؛فتح الوهاب: زکریا بن محمد الانصاری (م.936ق.)، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ الفقهالاسلامیوادلته:وهبةالزحیلی، دمشق، دار الفکر، 1418ق؛ الکافیفیالفقه:ابوالصلاحالحلبی (م.447ق.)، بهکوششاستادی،اصفهان،مکتبةامیر المؤمنین(ع)، 1403ق؛ الکافی:الکلینی (م.329ق.)، بهکوششغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ کتابالحج:تقریربحثالگلپایگانی،الصابری،قم،الخیام، 1400ق؛ کتابالحج:محاضراتالخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی،قم،مدرسة دار العلم، 1410ق؛ کشافالقناع:منصورالبهوتی (م.1051ق.)، بهکوششمحمدحسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ کشفاللثام:الفاضلالهندی (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ کشفالغطاء:کاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان،مهدوی؛لسانالعرب:ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق؛ المبسوطفیفقهالامامیه:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششبهبودی،تهران، المکتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمعالفائدةو البرهان:المحققالاردبیلی (م.993ق.)، بهکوششعراقیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفکر؛مدارکالاحکام:سیدمحمدبنعلیالموسویالعاملی (م.1009ق.)، قم،آل البیت(ع)،1410ق؛ مسالکالافهامالیآیاتالاحکام:فاضلالجوادالکاظمی (م.1065ق.)، بهکوشششریفزاده،تهران،مرتضوی، 1365ش؛ مستندالشیعه:احمدالنراقی (م.1245ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1415ق؛ مسنداحمد:احمدبنحنبل (م.241ق.)، بیروت، دار صادر؛ مصطلحاتالفقه:علیمشکینی،قم،الهادی، 1379ش؛ معجم المصطلحات الفقهیه: جرجس و دیگران، الشرکة العالمیة للکتاب، 1996م؛ مغنیالمحتاج:محمدالشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ المغنی:عبداللهبنقدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ منار السبیل فی شرح الدلیل: ابراهیم بن محمد بن ضویان (م.1353ق.)، به کوشش الشاویش، المکتب الاسلامی، 1409ق؛منتهیالمطلب:العلامةالحلی (م.726ق.)، چاپسنگی؛منح الجلیل: محمد علیش (م.1299ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق؛مواهبالجلیل:الحطابالرعینی (م.954ق.)، بهکوششزکریاعمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ المهذبالبارع:ابن فهدالحلّی (م.841ق.)، بهکوششالعراقی،قم، نشر اسلامی، 1413ق؛ المیزان:الطباطبائی (م.1402ق.)، بیروت، اعلمی، 1393ق؛ نهایةالمحتاج:محمدبن ابیالعباسالشافعی (م.1004ق.)، دار الکتبالعلمیه؛النهایه:ابن اثیرمبارکبنمحمدالجزری (م.606ق.)، بهکوششالزاوی و الطناحی،قم، اسماعیلیان، 1367ش؛ وسائلالشیعه:الحرالعاملی (م.1104ق.)، بهکوششربانیشیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق؛ الوسیلةالینیلالفضیله:ابن حمزه (م.560ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1408ق. |
| اِخشیدیان: خاندانی حکومتگر در مصر و شام و بانفوذ در حرمین (حک: 323 ـ 358ق.)
| | |
| بنیانگذار حکومت اخشیدیان، ابوبکر محمد بن طُغج بن جُف معروف به اخشید (حک: 268ـ334ق.) بود. وی کانون قدرت اخشیدیان بود و پس از او سیر نزول و سقوط این خاندان آغاز شد.
| | ==ارکان عمره== |
| اخشید به معنای درخشان یا فرمانروای فرمانروایان است. این لقب، عنوان حکمرانان ایرانی سُغد و فَرغانه بوده<ref>سیر اعلام النبلاء، ج5، ص365.</ref> و نخستین بار از سوی الراضی عباسی (حک: 322ـ329ق.) به محمد بن طغج داده شد.<ref>سلسلههای اسلامی جدید، ص137-138.</ref> ابوبکر اخشیدی از خانوادهای ترک از آسیای مرکزی برآمد.<ref>سلسلههای اسلامی جدید، ص137.</ref> جدش، جُف بن یلتکین/ بلتکین، از فَرغانه در آسیای مرکزی و در زمره غلامان برگزیده معتصم (حک: 218 ـ 227ق.) خلیفه عباسی بود.<ref>تاریخ الاسلام، ج25، ص111-112، الوافی بالوفیات، ج3، ص142؛ نک: سلسلههای اسلامی جدید، ص137.</ref> طُغج بن جف در شمار فرماندهان سپاه طولونیها جای داشت که از سوی خُماروَیه (حک:270ـ282ق.) بر شام ولایت یافت. وی در سفر به بغداد، به خشم وزیر بغداد عباس بن حسن گرفتار گشت و همراه فرزندش محمد به زندان افتاد و همان جا مُرد. اما فرزندش آزاد شد. بعدها محمد بن طُغج با کمک برادرش عبیدالله بن طغج، انتقام پدر را گرفت و وزیر بغداد را کشت و به شام گریخت و به خدمت احمد بن بسطام (م.297ق.) حکمران شام درآمد.<ref>وفیات الاعیان، ج5، ص57.</ref> محمد بن طغج در نبرد با خلیفه فاطمی مغرب نقش داشت. پس از چندی، خلافت عباسی بغداد، حکمرانی شام را در سال 318ق. و مصر را در سال 321ق. به وی سپرد.<ref>تاریخ دمشق، ج5، ص180؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص508.</ref> سپس ابن رائق، امیر الامرای خلیفه بغداد، کوشید به سلطه اخشیدیان بر شام پایان دهد.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص507؛ تاریخ الاسلام، ج24، ص57.</ref> پس از چند نبرد، موقعیت ابوبکر اخشیدی ثبات بیشتر یافت و میان دستگاه خلافت و اخشیدیان صلح برقرار شد و حکمرانی ابوبکر اخشیدی بر مصر و شام در عوض پرداخت سالیانه 000/140 دینار طلا پذیرفته گشت.<ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص498؛ البدایة و النهایه، ج11، ص217.</ref>
| | ارکان عمره: شماری از مناسک اصلی عمره |
| در سال 332ق. محمد بن طغج به دیدار متقی خلیفه عباسی آمد که نزد حمدانیان حلب گریخته بود و با اصرار از او خواست که به مصر بیاید.<ref>الکامل، ج8، ص418.</ref> برخی گفتهاند که هدف ابوبکر از این پیشنهاد، آمادهکردن زمینه انتقال خلافت به مصر بود؛ کاری که موجب میشد اخشیدیان زیر لوای خلیفه بازیچه آنها، بر دنیای اسلام حکومت کنند.<ref>دولت حمدانیان، ص244.</ref> | | |
| محمد بن طغج، شجاع<ref>شذرات الذهب، ج4، ص188؛ النجوم الزاهره، ج3، ص211.</ref> و مستبد و قدرتطلب بود.<ref>مقاتل الطالبیین، ص448؛ تاریخ الاسلام، ج25، ص112؛ الوافی بالوفیات، ج3، ص142.</ref> او در ذیحجه سال 334ق. درگذشت<ref>التنبیه و الاشراف، ص165؛ تاریخ الاسلام، ج25، ص30.</ref> و پسرش ابوالقاسم اُنجور (م.349ق.) با سرپرستی کافور اخشیدی به حکومت رسید. سپس برادرش علی (م.355ق.)<ref>تاریخ دمشق، ج48، ص215.</ref> حکومت یافت. اما قدرت واقعی و حکومت مصر به طور کامل در دست کافور بود<ref>الوافی بالوفیات، ج24، ص231.</ref> و او توانست تهدیدهای فاطمیان در سراسر مرز آفریقای شمالی و حَمدانیان در شمال شام را دفع کند.<ref>الکامل، ج8، ص457؛ وفیات الاعیان، ج4، ص99-100؛ سلسلههای اسلامی جدید، ص138.</ref> اندکی پس از مرگ کافور، حکومت اخشیدیان به دست فاطمیان در سال 358ق. برافتاد.<ref>سیر اعلام النبلاء، ج16، ص223-224؛ تاریخ دمشق، ج13، ص130.</ref>
| | واژه ارکان جمع رکن است که به پایه و بخش اصلی یا زوایای هر چیز مانند ساختمان گفته میشود که سبب پایندگی آن است.<ref>معجم مقاییس اللغه، ج2، ص430؛ العین، ج1، ص354؛ الصحاح، ج5، ص2126، «رکن».</ref> در فقه، رکن به معنای بخش اساسی هر عبادت، عقد یا ایقاع است.<ref>معجم لغة الفقهاء، ج1، ص226؛ مصطلحات الفقه، ص274؛ العناوین الفقهیه، ج1، ص406.</ref> به باور فقیهان امامی<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص314؛ المهذب البارع، ج2، ص206، 212؛ الحدائق، ج16، ص157؛ مسالک الافهام، ج2، ص267.</ref> و برخی از فقیهان اهل سنت<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص381؛ المجموع، ج8، ص265؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506.</ref> مقصود از ارکان عمره، بخشهایی از مناسک آن است که ترک عمدی آنها موجب بطلان یا فساد عمره میگردد. (برای تفاوت مفهوم رکن در نماز و رکن در حج و عمره ← ارکان حج) به تعبیر برخی از فقیهان، ارکان عمره بخشهایی از آنند که تحقق ماهیت عمره وابسته به ادای آنها است.<ref>مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> |
| تهدیدهای حمدانیان باعث شد اخشیدیان به جای توجه به تهدید آشکار فاطمیان مغرب، به فکر رویارویی با سیف الدوله حمدانی باشند که وضع سیاسی به سود او رقم میخورد.<ref>الکامل، ج8، ص445.</ref> سیفالدوله با همراهی حکمران حلب، وارد این شهر شد و سپس در اندیشه تصرف دمشق برآمد. لشکر اخشیدیان در آغاز با شکست روبهرو شد<ref>تاریخ دمشق، ج43، ص21.</ref>؛ اما سرانجام با ترفندهای آنان، سیف الدوله نتوانست وارد شهر شود و میانشان پیمان صلح برقرار شد و سیف الدوله دختر برادر اخشید را به همسری گرفت.<ref>تاریخ امراء مکه، ص384.</ref> با توجه به عواملی همچون تهدیدهای بیزانسیها در نزدیکی مصر، خلافت نوپای فاطمی در مغرب، و بیم از خلافت عباسی بغداد، واقعبینی دولت اخشیدی در این مصالحه آشکار است.<ref>دولت حمدانیان، ص247.</ref>
| | |
| اخشیدیان و حرمین: تاریخنگاران، زمان نفوذ اخشیدیان در مکه و حکمرانی بر آن را به دقت مشخص نکردهاند. گویا این اتفاق در سال 331ق. رخ داده باشد.<ref>افادة الانام، ج3، ص71-72؛ تاریخ مکه، ص227.</ref> پیش از اخشیدیان، فرماندهان ترک بر حرمین حکمرانی داشتند که در دستگاه خلافت عباسی به قدرت رسیده بودند؛ از جمله عَج بن حاج، مونس مظفر، ابن مُلاحظ و ابن مُحارب که در سالهای نزدیک به سلطه اخشیدیان، حرمین را اداره میکردند.<ref>تاریخ طبری، ج10، ص139؛ الکامل، ج8، ص11-12؛ افادة الانام، ج3، ص71.</ref> حکمرانی اخشیدیان بر حرمین در روزگار سه تن از خلفای عباسی یعنی متقی (حک: 329ـ333ق.)، مستکفی (حک: 333ـ334ق.) و مطیع (حک: 334ـ363ق.) بوده است.
| | گاه از واجباتِ غیر رکنی در عمره و حج، با تعابیری چون واجب<ref>نک: المجموع، ج8، ص265؛ الاقناع، ج1، ص235؛ کشاف القناع، ج2، ص605.</ref>، فرض<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص383؛ نیل الاوطار، ج5، ص53؛ مواهب الجلیل، ج4، ص16.</ref>، فعل<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226.</ref> و شرط<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11-12؛ کشف اللثام، ج5، ص19.</ref> یاد شده است؛ از جمله تفاوتهای ارکان عمره با غیر ارکان. به تعبیر دیگر، از ویژگیهای ارکان عمره به باور فقیهان امامی، آن است که با ترک رکن به سبب فراموشی یا اشتباه، جبران آن بر شخص عمرهگزار واجب میشود و تنها در صورت دشواری این کار یا ناتوانی عمرهگزار، میتوان آن را به نایب سپرد. ولی اگر جزء فراموش شده رکن نباشد، از آغاز میتوان به نایب واگذاشت.<ref>المهذب البارع، ج2، ص206؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref> البته به باور مشهور فقیهان امامی<ref>جامع المقاصد، ج3، ص201؛ مسالک الافهام، ج2، ص285؛ مدارک الاحکام، ج8، ص174.</ref>ترک کردن رکن عمره بر اثر جهل مانند ترک عمدی آن، جز در مواردی خاص<ref>نک: العروة الوثقی، ج4، ص651؛ کتاب الحج، خوئی، ج3، ص326.</ref> موجب بطلان عمره میشود. همچنین به باور مشهور فقیهان اهل سنت، ترک رکن برخلاف غیر رکن، موجب از دست رفتن عمره میگردد و با کفاره جبرانپذیر نیست؛ ولی واجبات غیر رکن با ادای کفاره جبران میشوند.<ref>روضة الطالبین، ج2، ص397؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> |
| اخشیدیان از استیلا بر مکه، برای تقویت پایگاه معنوی خود در میان مسلمانان سود میبردند.<ref>نک: تاریخ مکه، ص228.</ref> در 331ق. متقی عباسی فرمان حکمرانی محمد بن طغج را بر حرمین، شام و مصر نوشت<ref>تاریخ امراء مکه، ص383.</ref>. همچنین برای دو فرزند خردسالش، ابوالقاسم اُنجور و ابوالحسن علی، پس از وی عقد ولایت حرمین بست و مقرر شد کافور اخشیدی، خادم او، کفالت آنان را عهدهدار شود.<ref>تاریخ مکه، ص227.</ref> به گزارش فأسی، ولایت اخشیدیان بر حرمین، از سوی متقی عباسی بوده<ref>شفاء الغرام، ج2، ص230؛ امراء البلد الحرام، ص26-27.</ref> و نه مکتفی عباسی، چنانکه در برخی منابع آمده است.<ref>افادة الانام، ج3، ص72.</ref>
| | |
| در آغاز حکومت ابوبکر اخشیدی و نیز پیش از آن، وضع سیاسی مکه آرام و با ثبات نبود. در پی ستیز میان او و بنیرائق و نیز تعطیلی چندین ساله حج در میان سالهای 332 تا 338ق. این اوضاع ناآرام سیاسی، سختتر و وخیمتر گشت. از رخدادهای روزگار اخشیدیان، نبردی بود که میان سالهای 330 تا 335ق. میان محمد بن طغج و قرمطیان روی داد. اخشیدیان توانستند حجرالاسود را پس از گذشت نزدیک به دو دهه از انتقال آن به منطقه هَجَر بحرین، بازگردانند.<ref>تاریخ امراء مکه، ص385.</ref> در منابع تاریخی از پرداخت بیش از 50 هزار دینار برای بازگرداندن حجرالاسود یاد شده؛ اما به نظر میرسد زمینه اصلی این رویداد، پیروزی اخشیدیان و ناتوانی قرمطیان بود و بدین سان، مصالحه با آنان بهگونه مقتدرانه صورت گرفت. گفتنی است که تلاش حکومتها و سیاستمداران در سالهای پیش برای قبولاندن این کار به سران قرمطیان به جایی نرسیده بود.<ref>نک: تاریخ مکه، ص221؛ تاریخ امراء مکه، ص385.</ref>
| | به باور مشهور فقیهان حنفی، تنها رکن عمره، طواف است.<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص32؛ بدائع الصنائع، ج2، ص227.</ref> برخی از آنها سعی را نیز رکن عمره شمردهاند.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص392.</ref> حنبلیان<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ کشاف القناع، ج2، ص605.</ref> و مالکیان<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11، 18؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> افزون بر آن دو، احرام را نیز رکن دانستهاند. نظر مشهور در فقه امامی نیز همین است<ref>غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.</ref>؛ هر چند برخی از فقیهان، نیت و برخی واجبات دیگر را بر اینها افزودهاند.<ref>نک: المبسوط، طوسی، ج1، ص307؛ الوسیله، ص158.</ref> بیشتر شافعیان افزون بر احرام، طواف و سعی، حلق یا تقصیر و ترتیب را نیز از ارکان عمره به شمار آوردهاند.<ref>المجموع، ج8، ص265-266؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ الاقناع، ج1، ص233-234.</ref> |
| در سال 340ق. میان امیر حج بغداد، عمر بن یحیی علوی، با کاروان مصر به امیری فرزند ابوبکر اخشیدی که از جانب کافور تجهیز شده بود، درگیری سختی رخ داد که به پیروزی مصریان انجامید. این پیروزی آغاز نفوذ مصریان در حرمین و ضعف سلطه عباسی قلمداد شده است.<ref>منائح الکرم، ج2، ص200-201؛ تاریخ امراء مکه، ص386.</ref> البته در نبردهای میان سالهای 341ـ343ق. عراقیان پیروز میشدند؛ اما در سالهای بعد ابن طغج اخشیدی بر اوضاع مسلط گشت. این درگیریها که در روزگار نفوذ آل بویه بر دستگاه خلافت رخ داد، بر سر خواندن خطبه و نماز در منا بوده است. هواداران معزالدوله بُوَیهی از نماز گزاردن و خطبه خواندن اخشیدیان در منا پیشگیری کردند و آنها نیز از ورود کاروان عراق به مکه و برگزاری مناسک جلوگیری نمودند.<ref>الدرر الفرائد، ج1، ص328؛ تاریخ امراء مکه، ص387.</ref> از آنجا که بردن نام حاکمان بر منبر حرمین بیانگر قدرت و اهمیت آنان بود، حاکمان اخشیدی بسیار میکوشیدند تا این مایه قدرت را برای خود حفظ کنند. نامه ابوبکر اخشیدی به امپراتور روم که در آن به شرافت حکمرانی بر حرمین اشاره کرده، از همین حقیقت حکایت دارد.<ref>تاریخ مکه، ص227-228.</ref>
| | |
| برخی با بررسی ناپایداری سیاسی مکه در آغاز سلطه اخشیدیان، به این نتیجه رسیدهاند که مکه پس از سلطه اخشیدیها، بر اثر نبرد و وحشت، گرفتار همان دشواریهای پیشین بود.<ref>نک: تاریخ مکه، ص228.</ref> عباسیان و اثرگذاران بر قدرت سیاسی عراق از اوضاع مکه ناراضی و در صدد بودند تا نفوذشان را در آنجا برقرار سازند. از این رو، در سال 342ق. دو تن از علویان به نام ابوالحسن محمد بن عبدالله و ابوعبدالله احمد بن عمر بن یحیی را برای سرپرستی حج عراق به مکه فرستادند و سپاه و سلاح فراهم کردند تا مکه را از سلطه اخشیدیان رها سازند. میان این دو علوی با اخشیدیان نبردی روی داد و اخشیدیها پیروز شدند. در سال 343ق. نیز در نبردی دیگر اخشیدیان به پیروزی رسیدند. در این دوران، یکی از نامآورترین نقیبان طالبیها، ابواحمد موسوی پدر شریف رضی بود که سالهای پیاپی در رأس گروهی از علویان، امارت حج عراق را عهدهدار بود. از دیدگاه سباعی، تاریخنگار مکه در روزگار ما، عباسیان با این اقدام کوشیدند تا از نفوذ شخصیت او در میان قبایل، برای بهبود وضع سیاسی مکه بهره برند؛ ولی در این کار توفیق نیافتند؛ زیرا حکومت اخشیدیان در مکه ریشهدار شده بود.<ref>تاریخ مکه، ص228.</ref>
| | رکن بودن احرام عمره در فقه امامی<ref>غنیة النزوع، ص154؛ جامع الخلاف، ص177.</ref>، اجماعی و پذیرفته بیشتر فقیهان شافعی<ref>المجموع، ج8، ص154؛ الاقناع، ج1، ص233.</ref>، مالکی<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11، 18؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> و حنبلی<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص503؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref> است. ولی بسیاری از حنفیان احرام را رکن به شمار نیاوردهاند.<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص392؛ نک: مواهب الجلیل، ج4، ص18.</ref> بسیاری از فقیهان اهل سنت برای رکن بودن احرام، به حدیث نبوی «الأعمال بالنیات»<ref>صحیح البخاری، ج1، ص2؛ السنن الکبری، ج1، ص41، 215.</ref> استناد کردهاند؛ زیرا به باور آنان، مقصود از احرام چیزی جز نیت ادای مناسک نیست.<ref>نک: فتح الوهاب، ج1، ص258؛ کشاف القناع، ج2، ص604.</ref> |
| در روزگار کافور اخشیدی، روابط مصر و مدینه تقویت شد. برخی از اشراف حسینی با کافور مراودات نزدیک داشتند؛ از جمله محمد بن عبدالله بن طاهر، ملقب به مسلم، که از دوستان کافور بود و توجه او را به مدینه جلب کرد. به سبب همین ارتباطها، کافور عطایا و صدقات فراوان به مردم مدینه میداد.<ref>التاریخ الشامل، ج2، ص131.</ref> ولایت اخشیدیان بر مدینه، ظاهری بود و آنان در نصب و برکناری امیران و حاکمان مدینه نقش نداشتند و در اداره شهر دخالت نمیکردند. آنها در ستیزهای سیاسی میان اشراف حسنی و حسینی، سیاستی خاص نداشتند.<ref>التاریخ الشامل، ج2، ص131.</ref> در سال 348ق. بر اثر همین بیتوجهی و ضعف اخشیدیان، میان این سادات و اشراف نبردی رخ داد.<ref>الدرر الفرائد، ج1، ص325-327.</ref>
| | |
| درباره حکمرانانی که از سوی اخشیدیها بر مکه حکومت کردند، آگاهیهای کافی نداریم و بخشی از همین آگاهیها هم پیراسته از ناسازگاری نیست. تاریخنگاری آگاه چون تقی الدین فأسی مینویسد که حکمرانان منصوب از سوی اخشیدیان بر حرمین را نمیشناسد.<ref>شفاء الغرام، ج2، ص231.</ref> گزارش فأسی (م.832ق.) به این معناست که اخشیدیان حکمرانانی بر حرمین نگماشتند و ولایت خود آنها هم صوری بوده است. در گزارشهای دیگر، بر این ویژگی ولایت اخشیدیان بر حرمین تصریح شده است.<ref>التاریخ الشامل، ج2، ص130.</ref> برابر این داوری، گزارش ابن ظهیره قرشی نشان میدهد که در سال 338ق. قاضی ابوجعفر محمد بن حسن عباسی ولایت مکه را از سوی علی بن اخشید عهدهدار گشت.<ref>الجامع اللطیف، ص265؛ منائح الکرم، ج2، ص201-202، افادة الانام، ج3، ص72.</ref>
| | فقیهان همة مذاهب اسلامی، خواه امامی<ref>السرائر، ج1، ص617؛ الجامع للشرائع، ص180؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص15.</ref> و خواه اهل سنت<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص35؛ الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ مواهب الجلیل، ج4، ص18.</ref>، درباره رکن بودن طواف عمره (طواف فرض<ref>الحاوی الکبیر، ج4، ص480؛ المجموع، ج8، ص11.</ref> یا طواف رکن<ref>المجموع، ج8، ص11؛ التنقیح الرائع، ج1، ص508.</ref>) اتفاق نظر دارند. البته به باور مشهور در فقه حنفی، تنها چهار شوط از طواف، رکن به شمار میرود. از این رو، ارتکاب محرّمات احرام را پس از شوط چهارم، موجب بطلان عمره ندانستهاند.<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص35-36، 58.</ref> از پشتوانههای فقیهان امامی برای این حکم، اجماع و قاعده انتفای مرکب با انتفای جزء آن است که اقتضا دارد برای تحقق یک ماهیت، همه اجزای آن تحقق یابند.<ref>مجمع الفائده، ج7، ص63؛ جواهر الکلام، ج19، ص370؛ کتاب الحج، ج4، ص288-289.</ref> همچنین به حدیثهایی استناد کردهاند که بر دخیل بودن طواف در ماهیت عمره دلالت دارند و نیز روایاتی که هرگونه نقص و خلل در طواف، مانند شک در شماره شوطهای آن، را موجب بطلان و در نتیجه لزوم اعاده طواف دانستهاند.<ref>نک: مدارک الاحکام، ج8، ص178-179؛ ذخیرة المعاد، ج3، ص625.</ref> دیگر پشتوانه فقیهان امامی، حدیثهایی هستند که در صورت ترک طواف به سبب جهل، اعادة آن را ضروری شمردهاند و به اولویت بر ضرورت اعادة طواف در صورت ترک عامدانة آن دلالت دارند.<ref>ذخیرة المعاد، ج3، ص625؛ الحدائق، ج16، ص158-159؛ کتاب الحج، ج2، ص288-289.</ref> البته برخی از فقیهان شماری از این ادله و شواهد را مناقشهپذیر دانستهاند.<ref>نک: مجمع الفائده، ج7، ص62-63؛ فقه الصادق، ج11، ص280-282.</ref> برخی از فقیهان اهل سنت برای اثبات رکن بودن طواف عمره، به اجماع استناد کردهاند.<ref>بدائع الصنائع، ج2، ص227؛ المجموع، ج8، ص220؛ مواهب الجلیل، ج4، ص11.</ref> پشتوانه شماری از آنان<ref>نک: المبسوط، سرخسی، ج4، ص38؛ بدائع الصنائع، ج2، ص227.</ref> و نیز اندکی از فقیهان امامی، آیة 29 حجّ/22 است که به طواف گرد خانة خدا فرمان داده است: {ولیطّوّفوا بالبَیت العَتیق}. در دلالت آیه بر رکن بودن طواف نیز مناقشه شده است.<ref>کتاب الحج، ج4، ص288.</ref> |
| درباره امرای حج روزگار اخشیدیان و درگیریها و مشکلات آن دوران، گزارشهایی در منابع بازتاب یافتهاند. از جمله، از امارت حج عمر بن حسن عباسی، قاضی مکه در سالهای 321 تا 334ق. یاد شده و گفتهاند که در برخی از این سالها به سبب هراسی که قرمطیان پدید آورده بودند، کاروانی از عراق به حج نمیآمد.<ref>الدرر الفرائد، ج1، ص325-327.</ref>
| | |
| به رغم استواری پایههای دولت اخشیدی در مکه، اعراب بنوسلیم در سال 356ق. بر آنان شوریده، حاجیان مصری را غارت کردند و امیرشان را کشتند. بر پایه برخی گزارشها، پیش از فاطمیان، جعفر بن محمد از بنوموسی در سال356 یا 358ق. به سلطه اخشیدیان پایان داد و مکه را تصرف کرد.<ref>افادة الانام، ج3، ص75.</ref> به این ترتیب، حکومت مکه پس از اخشیدیان، به اشراف بنوحسن (موسویان، سلیمانیان، هواشم و بنوقتاده) رسید.<ref>افادة الانام، ج3، ص74.</ref> | | به باور همه فقیهان امامی<ref>روضة الطالبین، ج2، ص396؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اعانة الطالبین، ج2، ص331.</ref> و شافعی<ref>المبسوط، طوسی، ج1، ص361؛ الدروس، ج1، ص412.</ref> و بیشتر مالکیان<ref>مواهب الجلیل، ج4، ص11-12؛ حاشیة الدسوقی، ج2، ص21.</ref> و حنبلیان<ref>الشرح الکبیر، ج3، ص506؛ کشاف القناع، ج2، ص605.</ref> و اندکی از حنفیان<ref>تحفة الفقهاء، ج1، ص392.</ref> سعی میان صفا و مروه نیز از ارکان مناسک عمره است. ابوحنیفه و مالک، به روایتی، با رکن بودن سعی مخالف بودهاند و درباره دیدگاه احمد بن حنبل در این زمینه اختلافنظر وجود دارد.<ref>المغنی، ج3، ص408-409؛ مواهب الجلیل، ج4، ص18.</ref> پشتوانه فقیهان امامی، افزون بر اجماع، حدیثهایی هستند که هرگونه خلل و نقص در سعی را موجب بطلان و لزوم اعاده آن شمردهاند.<ref>مدارک الاحکام، ج8، ص11-12؛ جواهر الکلام، ج19، ص429-430؛ جامع المدارک، ج2، ص524-525.</ref> برخی حدیثها<ref>نک: الکافی، ج4، ص436؛ التهذیب، ج5، ص150.</ref> نیز به صراحت ترک عامدانة سعی را موجب بطلان آن دانستهاند. |
| | |
| | فقیهان اهل سنت، برای رکن بودن سعی، افزون بر اجماع<ref>فتح الباری، ج3، ص398؛ نیل الاوطار، ج5، ص126.</ref> به حدیثهای مختلف<ref>نک: المغنی، ج3، ص407؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اضواء البیان، ج4، ص416.</ref> از جمله حدیثی نبوی<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص50؛ المجموع، ج8، ص77-78.</ref> استناد کردهاند که سعی را «واجب مکتوب» شمرده است: {کتِبَ عَلَیکمُ السَّعى}. به باور آنان، این تعبیر دلالتگر بر رکنیت است. از جمله پشتوانههای حنفیان<ref>المبسوط، سرخسی، ج4، ص50؛ المجموع، ج8، ص77-78.</ref> بر رکن نبودن سعی، آیه 158 بقره/2 است که به باور آنان بر مباح بودن سعی دلالت دارد نه بر وجوب آن: {فَمَن حَجَّ البَیتَ أَوِ اعتَمَرَ فَلا جُنَاحَ عَلَیهِ أَن یطَّوَّفَ بِهِمَا}. دیگر دانشوران اهل سنت در این استدلال مناقشه کردهاند.<ref>المحلّی، ج7، ص97؛ الاستذکار، ج4، ص222.</ref> |
| | |
| | به باور مشهور فقیهان شافعی<ref>المجموع، ج8، ص205، 266؛ روضة الطالبین، ج2، ص396-397؛ الاقناع، ج1، ص233-234.</ref>، حلق یا تقصیر از ارکان عمره است و برخی از آنان رکن بودن حلق را وابسته به نُسک بودن آن دانستهاند. همچنین به باور برخی از فقیهان شافعی<ref>روضة الطالبین، ج2، ص397؛ مغنی المحتاج، ج1، ص513؛ اعانة الطالبین، ج2، ص331.</ref> ترتیب میان ارکان عمره نیز از ارکان آن به شمار میرود. شماری اندک از فقیهان امامی نیز واجباتی دیگر، جز احرام و طواف و سعی را در شمار ارکان عمره یاد کردهاند؛ از جمله: نیت<ref>السرائر، ج1، ص616؛ الرسائل التسع، ص355؛ مختلف الشیعه، ج4، ص366.</ref>، تلبیه<ref>الدروس، ج1، ص328؛ رسائل، ج2، ص150.</ref> و ترتیب<ref>کشف الغطاء، ج4، ص429؛ جواهر الکلام، ج18، ص136.</ref>. ولی فقیهان متأخر، رکن بودن این موارد را نپذیرفتهاند.<ref>مسالک الافهام، ج2، ص226-227؛ مدارک الاحکام، ج7، ص240؛ جواهر الکلام، ج18، ص3.</ref> |
| | |
| ==پانویس== | | ==پانویس== |
| {{پانویس}} | | {{پانویس}} |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| {{دانشنامه
| |
| | آدرس =
| |
| | عنوان =
| |
| | نویسنده = علی احمدی میرآقا
| |
| }}
| |
| * '''افادة الانام''': عبدالله بن محمد الغازی (م.1365ق.)، به کوشش ابن دهیش، مکه، مکتبة الاسدی، 1430ق
| |
| * '''امراء البلد الحرام''': احمد زینی دحلان (م.1304ق.)، بیروت، الدار المتحدة للنشر
| |
| * '''البدایة و النهایه''': ابن کثیر (م.774ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق
| |
| * '''تاریخ ابن خلدون''': ابن خلدون (م.808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق
| |
| * '''تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر''': الذهبی (م.748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق
| |
| * '''التاریخ الشامل للمدینة المنوره''': عبدالباسط بدر، 1414ق
| |
| * '''تاریخ امراء مکة المکرمه''': عارف عبدالغنی، دار البشائر، 1413ق
| |
| * '''تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)''': الطبری (م.310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''تاریخ مدینة دمشق''': ابن عساکر (م.571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق
| |
| * '''تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه''': احمد السباعی (م.1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش
| |
| * '''التنبیه و الاشراف''': المسعودی (م.345ق.)، بیروت، دار صعب
| |
| * '''الجامع اللطیف''': ابن ظهیره (م.960ق.)، به کوشش علی عمر، مکتبة الثقافة الدینیه، 1423ق
| |
| * '''الدرر الفرائد المنظمه''': عبدالقادر بن محمد الجزیری (م.977ق.)، به کوشش محمد حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1422ق
| |
| * '''دولت حمدانیان''': فیصل سامر، ترجمه: ذکاوتی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1388ش
| |
| * '''سلسلههای اسلامی جدید''': ادموند باسورث، ترجمه: بدرهای، فجر اسلام، 1381ش
| |
| * '''سیر اعلام النبلاء''': الذهبی (م.748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق
| |
| * '''شذرات الذهب''': عبدالحی بن العماد (م.1089ق.)، به کوشش الارنؤوط، بیروت، دار ابن کثیر، 1406ق
| |
| * '''شفاء الغرام''': محمد الفأسی (م.832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
| |
| * '''الکامل فی التاریخ''': ابن اثیر (م.630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق
| |
| * '''مقاتل الطالبیین''': ابوالفرج الاصفهانی (م.356ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، 1385ق
| |
| * '''منائح الکرم فی اخبار مکه''': علی بن تاج الدین السنجاری (م.1125ق.)، مکه، جامعة ام القری، 1419ق
| |
| * '''النجوم الزاهره''': ابن تغری بردی الاتابکی (م.874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی
| |
| * '''الوافی بالوفیات''': الصفدی (م.764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق
| |
| * '''وفیات الاعیان''': ابن خلکان (م.681ق.)، به کوشش احسان عباس، بیروت، دار صادر.
| |
|
| |
|
| ===اخوان===
| |
| اخوان: مجموعهای از قبایل بدوی عرب، پیرو سرسخت وهابیت و بازوی نظامی آل سعود
| |
| در دوره سوم به قدرت رسیدن آل سعود که به تشکیل حکومت سعودی و نابودی حکومتهای محلی آل رَشید و هاشمیان در جزیره عربی و یکپارچگی حکومت آن انجامید (← آل سعود)، افرادی از قبایل بدوی عرب که با دل و جان به مذهب وهابیت گرویده بودند، به حمایت و پشتیبانی از آل سعود و گسترش این مذهب پرداختند که به «اخوان» به معنای برادران یا «اخوان التوحید» شناخته شدند. اوج فعالیت آنان میان سالهای 1330ـ1348ق./1912ـ1930م. بوده است.<ref>الاعلام، ج4، ص20؛ دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1347.</ref> این گروه ارتباطی با جنبش اخوان المسلمین در مصر و دیگر کشورهای عربی ندارد. سیر تاریخی اخوان از پیدایش و همراهی با آل سعود تا درگیری با آنان که به انقراض ایشان انجامید، بخشی مهم از تاریخ معاصر جزیره عربی به شمار میرود. این گروه نیروی خود را از ساختار استوار قبیلهای و نگرش بنیادگرایانه وهابی برگرفت و بیهیچ دریغی در راه هدف خود جانفشانی کرد.
| |
| پیدایش و پیشرفت: حرکت اخوان هنگامی آغاز شد که عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود کوشید تا قبایل بدوی گرونده به مذهب وهابیت را یکجانشین سازد. این کار با هدف نظمدهی بیشتر به این قبایل و تبلیغ وهابیت در میان ایشان و به کارگیری آنان در نبردهای مذهبی آل سعود با عنوان جهاد، صورت پذیرفت.<ref>The heart of Arabia, p 131.</ref> آل سعود پیشتر در نبردهای خود بیشتر از شهرنشینان بهره میگرفتند که از مردم صحرانشین ثابتقدمتر بودند. اما عبدالعزیز که مدتی با صحرانشینان زیسته بود، به این اندیشه افتاد که از نیروی بادیهنشینان استفاده کند که جنگجوتر از شهرنشینان بودند.<ref>دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1347-1348.</ref> از این رو، ابتدا ایشان را در آبادیهایی ساکن کرد و تعالیم مذهب وهابیت را به آنان آموخت. این آبادیها را «هَجر» و نیز «هجره» از ریشه هجرت نامیدند. شمار این مناطق را تا 200 آبادی گزارش کردهاند که در سراسر جزیره عربی از شمال تا جنوب و به طور مشخص در ایالت شرقی عربستان، از مرزهای بادیه شام تا ربع الخالی، و از غرب تا نزدیک کوههای حجاز و عسیر گسترده شده بود.<ref>السلفیه، ص396؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.</ref> برخی از آنها چندان بزرگ بودند که تا 000/10 تن را در خود جای میدادند و برخی نیز چندان کوچک که تنها 10 تن را در بر میگرفتند. شناخته شدهترین قبایل در این میان عبارتند از: حَرب (27 آبادی)، عُتَیبه (19)، مُطَیرْ (16)، عُجْمان (14)، شَمَر (9) و قَحْطان (8).<ref>تتمة تاریخ نجد، ص173-179؛ تاریخ نجد و ملحقاته، ص456.</ref>
| |
| نخستین هجرت از اینگونه در سال 1912م. در ارطاویه در شمال ریاض و شمال شرقی زُِلفی، بر سر راه کویت رخ داد که قبایل مُطَیر و حرب را در خود جای داده و مرکز اصلی فعالیتهای اخوان بود.<ref>الاعلام، ج5، ص166؛ سرزمین سلاطین، ج1، ص202.</ref> بزرگترین آنها غَطْغَط در دامنه کوه طُوَیق در جنوب غربی ریاض و 75 کیلومتری جنوب غربی جاده اصلی مکه بود<ref>دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج7، ص238.</ref> که افراد آن از قبیله عُتَیبه و فرمانده آنان سلطان بن بجاد بن حُمَید، شیخ تیره برقی، بود. او نقشی مهم در پیشبرد نبردهای آل سعود و تأسیس دولت سعودی داشت.<ref>السلفیه، ص396؛ الاعلام، ج3، ص109.</ref>
| |
| تعداد جنگجویان اخوان به سرعت رو به فزونی بود و در سال 1926م. به 76500 تن رسید.<ref>تاریخ نجد و ملحقاته، ص456.</ref> راونکیر، جهانگرد دانمارکی که در مارس 1912م. از ارطاویه گذر کرده، هیچ تأسیسات شهری مهمی در آن ندیده و زندگی ساده و ابتدایی آنان را گزارش کرده است. او گزارش نموده که آنان فرماندهی هولناک به نام فیصل بن سلطان دُویش داشتهاند.<ref>GennemWahhabiternes Land paaKamelryg, p 96.</ref> فهرستی از شناخته شدهترین هجرها از این قرار است:<ref>تاریخ نجد و ملحقاته، ص454-456.</ref>
| |
| نام تعداد جنگجویان قبیله
| |
| غَطغَط 5000 عتیبه
| |
| أرطاویه 2000 مطیر
| |
| عرجا 2000 عتیبه
| |
| داهنه 2000 عتیبه
| |
| صِرار 2000 عجمان
| |
| اجفر 2000 شمر
| |
| نفی 1500 عتیبه
| |
| مشیرق 1500 الدواسر
| |
| قریة العُلیا 1500 مطیر
| |
| قریة السُفلی 1000 مطیر
| |
| مِبایض 1000 مطیر
| |
| عُروه 1000 عتیبه
| |
| أثله 1000 مطیر
| |
| فَریثان 1000 مطیر
| |
| سَنام 1000 عتیبه
| |
| دولت بیشتر میکوشید که قبایل گوناگون را در این آبادیها کنار یکدیگر گرد آورد تا از تعصب قبیلهای آنان کاسته، کشمکشهای تاریخی میان ایشان را از میان ببرد، هر چند در بسیاری از آنها همگونی قبیلهای دیده میشد.<ref>جزیرة العرب، ص285.</ref> بدین سان، اعراب بدوی زندگی در چادرها را رها ساخته، در خانههای گلین زندگی گزیدند و به تدریج به اقتضای تغییر شیوه زندگی، از دامداری به کشاورزی یا بازرگانی روی آوردند. دولت برای کمک به آنان، زمین در اختیارشان نهاد و مسجد و مدرسه و خانه برایشان ساخت و در تهیه ادوات کشاورزی و بذر و سلاح یاریشان کرد و برای هر مجموعه معلمی به نام مطوّع (ج: مطاوعه) تعیین نمود تا اصول وهابیت را به آنان بیاموزد.<ref>The Arab of the desert, p 45.</ref> تعلیمات دینی اخوان زیر نظر شیخ عبدالله بن محمد بن عبداللطیف از آل شیخ (نوادگان محمد بن عبدالوهاب) اداره میشد. او رسالهای کوچک بر پایه فقه حنبلی ترتیب داد که تعلیم دینی بر مبنای آن صورت میگرفت. نیز کتابهایی از ابن تیمیه و ابن قیم جوزیه، از پیشگامان تفکر سلفی وهابی، در هجرهها قرار دادند.<ref>تاریخ العربیة السعودیه، ص295؛ الاعلام، ج4، ص99؛ تاریخ حرم ائمه بقیع، ص41.</ref>
| |
| این تعلیمات و شیوه زندگی از آنان افرادی تندرو و سختگیر و متعصب ساخت و البته زندگی بیقاعده و قانونگریز آنان را کنترل کرد و نظم و فرهنگ فرمانبرداری از قانون را به ایشان الهام کرد. قدرت اعتقادات سخت و بنیادگرایانه وهابی به آنها نیروی جانفشانی و شجاعت بینظیری بخشید تا آنجا که سوار بر شتر و با شمشیر و دیگر سلاحهای سنتی و نیز تفنگهای ساده، صدها کیلومتر را پیموده، در برابر تسلیحات سنگین مانند هواپیما و تانک و نفربر مقاومت میکردند. از این جهت، قبایل میان راه از ایشان میهراسیدند و خود را از آنها دور میساختند؛ زیرا بر پایه اعتقاد سختگیرانه درباره توحید، به کوچکترین بهانه افراد را کافر شمرده، میکشتند.<ref>دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1347-1348، «اخوان».</ref>
| |
| اخوان به تدریج نظام سازمانی بیشتری یافتند و در سال 1918م. به جای سربازان شهرنشین نجدی پیشین، سپاهیان ویژه آل سعود را تشکیل دادند. آنان در همین سال به «حایل» پایتخت ابن رشید و در سال بعد به حجاز که در تصرف شریف حسین بن علی هاشمی بود، حملهور شدند. در سال 1920م. فتوحات آل سعود به دست اخوان تا منطقه «أبها» و پایتخت کوهستانی عسیر گسترش یافت و در سال 1921م. همه مناطق زیر نفوذ آل رشید در اختیار عبدالعزیز قرار گرفت. در اجتماعی در ریاض با حضور اخوان، به جای عنوان تاریخی امام که برای پیشینیانش به کار میرفت، نخستین بار در تاریخ آل سعود، او را سلطان نجد خواندند.<ref>الاعلام، ج2، ص300؛ میقات حج، ش49، ص153، «مناسک سفرنامه فرامرزی».</ref>
| |
| برقراری امنیت در عربستان و نابودی بخشی از دشمنان داخلی و انتقال برخی از آنها به کشورهای همسایه مانند گروهی از قبیله شَمَر از هواداران آل رشید و به ویژه تشکیل دو حکومت همسایه عربستان به دست خاندان هاشمی یعنی دو تن از فرزندان ملک حسین، عبدالله در اردن و فیصل در عراق، اخوان را به سمت کشورهای همسایه کشاند.<ref>A history of Jordan and its tribes, p 65-68.</ref> افزون بر این، وجود شیعیان در عراق که اخوان با آنان سرسختانه دشمنی داشتند و ایشان را کافر و بدعتگذار میشمردند، آنها را واداشت تا به کشورهای همسایه تجاوز کنند.<ref>Arabia of the Wahhabis, p 158.</ref> مهمترین این تجاوزها، قتل عام مردم کربلا در سال 1216ق. و سپس حمله به نجف اشرف و محاصره آن بود که به سبب وجود دیوارهای بلند شهر و مقاومت مردم ناکام ماند.<ref>ماضی النجف و حاضرها، ص324-326.</ref>
| |
| آنان در سال 1922م. به شمال غربی حایل در مناطق زیر نفوذ اردن یورش بردند و تا وادی صخر در نزدیکی عمان پیش رفتند.<ref>A history of Jordan and its tribes, p 87.</ref> نیز به مناطق تحت نفوذ عراق هجوم بردند و پیشتر به زمینهای کویت تجاوز کردند.<ref>تاریخ الکویت، ص248؛ معرکة الجهراء، ص83.</ref> در همه این هجومها، انگلیسیها که با هر سه کشور عراق، اردن و کویت پیمان نظامی و سیاسی داشتند و به حمایت از آنها متعهد بودند، به رویارویی با اخوان پرداختند و به تعیین مرزهای سعودی با سه کشور و بستن قراردادهایی میان آنها همت گماشتند.<ref>دانشنامه ایران و اسلام، ج10، ص1352.</ref>
| |
| اعلام خلافت از سوی ملک حسین در حجاز به سال 1924م. حساسیت اخوان را برانگیخت و آن را نوعی بدعتگذاری شمردند. نیز در پی انتقاد به شیوه اداره امور حج و حرمین، سرانجام اخوان در اوت 1924م./صفر 1343ق. پس از آن که نتوانستند در حج شرکت کنند، به فرماندهی ابن لُؤی و ابن حُمید، به طائف از شهرهای زیر نفوذ هاشمیان یورش بردند. آنان پس از شکست دادن علی فرزند ملک حسین، به شهر وارد شدند و قتل عام گستردهای را سبب شدند که ترس مردم را برانگیخت. آنگاه امیر علی از شهر مکه گریخت و آن را در اختیار اخوان نهاد.<ref>تاریخ نجد و ملحقاته، ص331-332؛ سرزمین سلاطین، ص269؛ تاریخ مکه، ص724.</ref> آنان در ربیع الاول 1343ق./ اکتبر 1924م. با لباس احرام به مکه وارد شدند و دو ماه بعد عبدالعزیز از ریاض به مکه پای نهاد. مدینه نیز حدود یک سال بعد در جمادی الثانی 1344ق./دسامبر 1925م. تصرف شد. به این ترتیب، حاکمیت تقریبا 1000ساله هاشمیان بر حجاز به دست اخوان پایان یافت.<ref>شفاء الغرام، ج2، ص390؛ ج1، ص187؛ تاریخ مکه، ص752-753.</ref>
| |
| اخوان با ورود به مکه و مدینه، تحت تأثیر نگرش وهابی، به تخریب زیارتگاهها و مراقد و بسیاری از نشانههای تاریخی آغاز اسلام از جمله مزار حضرت خدیجه و حضرت آمنه، زیارتگاه محل تولد پیامبر و مکان تولد ابوبکر پرداخته، اموال و گنجینههای فراوان را از درون مزارها و نیز خانههای مردم غارت کردند. آنان در همین حال، با نواختن طبل و خواندن سرودهای مذهبی، جشن گرفتند و مردم را از زیارت قبرها نهی کردند. ایشان به برخی از این مزارها بیحرمتی نیز نمودند.<ref>زعماء الاصلاح، ص20؛ خلاصة الکلام، ص278؛ کشف الارتیاب، ص55.</ref> این کارها واکنشی تند و گسترده بر ضد آل سعود در جهان اسلام پدید آورد.<ref>تاریخ مکه، ص575-576.</ref> بدرفتاری اخوان در مکه با حاجیان دیگر کشورها، زمینه درگیری آل سعود را با دیگر کشورهای اسلامی فراهم آورد. برای مثال سنگباران کردن محمل مصری در حج به سال 1344ق./1926م. به سردی روابط میان سعودی و مصر تا حدود 10 سال انجامید.<ref>تاریخ العربیة السعودیه، ص354.</ref> نیز سختگیریها و قرار دادن شروطی برای حاجیان بر اساس مذهب وهابیت، سبب منع یا بازگشت بسیاری از کاروانهای حج کشورهای اسلامی شد.<ref>خلاصة الکلام، ص294؛ کشف الارتیاب، ص36.</ref> در هجومهای اخوان به حجاز، شماری فراوان از دانشوران مذاهب گوناگون اسلامی از جمله سید عبدالله زُواوی مفتی شافعیان در مکه، شیخ عبدالله أبوالخیر قاضی مکه، شیخ سلیمان بن مراد قاضی طائف، سید یوسف زواوی در سن 80 سالگی، شیخ حسن شَیبی، شیخ جعفر شیبی و بسیاری دیگر کشته شدند.<ref>کشف الارتیاب، ص51؛ ملحق البراهین الجلیه، ص34.</ref>
| |
| اخوان از لحاظ باورها و پوشش و عادات زندگی، شیوه متفاوت داشتند. آنان با نگرش افراطی به تعالیم وهابیت، در صدد بازگشت همه جانبه به شیوه زندگی آغاز اسلام بودند و هرگونه تغییر برخاسته از مناسبات دنیای جدید را مصداق بدعت میشمردند. آنها مانند پیامبر اکرم(ص) سبیل خود را تراشیده، ریش را بلند میکردند و استفاده از عقال را بدعت شمرده، به جای آن عمامهای سفید بر روی چفیه میبستند.<ref>تاریخ العربیة السعودیه، ص355؛ سرزمین سلاطین، ج1، ص203.</ref> روشنایی برق را به جهت نداشتن روغن یا شمع حرام میشمردند و آینه را به سبب بازتاب تصویر آدمی میشکستند. مفتی سعودی، شیخ عبدالله بن محمد، و دانشوران دیگر وهابی در بیانیههایی آنان را به میانهروی فراخواندند و تأکید کردند که میان عقال و عمامه فرقی نیست و چهار مذهب اهل سنت معتبرند، هر چند مذهب رسمی سعودی حنبلی است. نیز آنان را به پرهیز از تندروی فراخواندند که معمولاً در ایشان اثر نداشت.<ref>الاعلام، ج3، ص109؛ تاریخ نجد و ملحقاته، ص265، 433-436.</ref>
| |
| شورش و سرانجام: پس از پایان نبردهای حجاز و پیروزی بر رقبای آل سعود از خاندان آل رشید و هاشمی، اخوان از یک سو در اندیشه گسترش جهاد به سرزمینهای دیگر اسلامی به ویژه عراق بودند و از سوی دیگر به رفتارهای بدعتآمیز آل سعود مانند استفاده از ماشین و تلفن و تلگراف و نیز پیمانهایشان با کافران انگلیسی انتقاد داشتند. نیز شیوه رفتار آل سعود را با مردم حجاز تسامحآمیز شمرده، خواهان تندروی بیشتر در گسترش توحید بر پایه نگرش وهابی بودند.<ref>تاریخ العربیة السعودیه، ص358-359.</ref> این عوامل سبب اختلاف ایشان با آل سعود شد و آنها را از دوستان و یارانی قدیمی به دشمنانی خونین بدل ساخت. نخستین نشانههای اختلاف در همایش سران اخوان در ارطاویه به سال 1926م./1345ق. آشکار شد که در آن ملک عبدالعزیز به ادله پیشگفته محکوم شد و مورد انتقاد قرار گرفت.<ref>السلفیه، ص401-402.</ref> آنگاه بیشتر سران اخوان در همایش ریاض به دعوت عبدالعزیز در رجب 1345ق./ ژانویه 1927م. حضور نیافتند. در پی این اختلافها، دانشوران وهابی، به ویژه افرادی از آل شیخ، برای سازگار ساختن دو طرف کوشیدند و در بیانیهای به لزوم اطاعت و فرمانبرداری از پادشاه سعودی به منزله امام تصریح کردند و در عین حال، بر پارهای کارهای اخوان مانند سختگیری و پیشگیری از ورود محمل به مکه و ضرورت تلاش سختگیرانه جهت سنی کردن شیعیان احساء و قطیف، صحه گذاشتند.<ref>جزیرة العرب، ص292.</ref> دو ماه بعد، در همایشی دیگر در ریاض، حدود 3000 تن از بزرگان اخوان حضور یافتند و اطاعت خود را از عبدالعزیز اعلام کردند، هر چند هنوز انتقاداتشان پا بر جا بود. سیر این روابط و نیز اختلافها از مکاتبات میان سلطان بن بجاد از سوی اخوان و ملک عبدالعزیز قابل پیگیری است.<ref>تاریخ العربیة السعودیه، ص359-360؛ جزیرة العرب، ص292.</ref>
| |
| پس از شدت یافتن اختلافها، سه تن از رهبران اخوان، فیصل بن سلطان دویش، سلطان بن بجاد و ضیدان بن حثلین عجمانی درشهر ارطاویه در سال 1926م. گرد هم آمدند و پیمان بستند که نبرد با کافران و مشرکان را ادامه دهند.<ref>جزیرة العرب، ص294-295.</ref> اختلاف مرزی میان عراق و عربستان در سال 1927م./1346ق. سبب یورش اخوان به پاسگاههای عراقی و قتلعام سربازان شد که واکنش انگلیسیها را در پی داشت. آنان مناطقی از نجد را بمباران کردند و سپس گروهی از اخوان به رهبری ابن حمید بر آن شدند که به کافران عراق، به تعبیر خود، هجومی سخت برند. ابن سعود آنان را از این کار بازداشت و بزرگان اخوان را به همایشی در ریاض دعوت نمود؛ اما ابن حمید، دویش و عجمانی در آن شرکت نکردند.<ref>تاریخ المملکة العربیة السعودیه، ج2، ص436-439؛ معرکة الجهراء، ص83-84؛ جزیرة العرب، ص293.</ref>
| |
| ادامه یورشها از سوی ابن حمید در داخل و بیرون مرزهای عربستان، به ویژه حمله به بازرگانان نجدی در مسیر مصر و کشتن برخی از آنها، پادشاه سعودی را به ریشهکن کردن فتنه اخوان واداشت. سرانجام در نبردی میان اخوان به رهبری فیصل بن سلطان الدویش و سلطان بن بجاد و نیروهای سعودی به رهبری ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود در روضة السَبله در شمال شرقی شهر زلفی به تاریخ 29 مارس 1929م. اخوان شکستی سخت خوردند و شماری بسیار از آنها کشته و بازماندگان فراری شدند. دویش نیز زخمی سنگین برداشت و به ارطاویه منتقل گشت.<ref>الاعلام، ج5، ص166؛ Through Wahhabiland on camelback, p 187.</ref> عبدالعزیز به سوی ارطاویه حرکت کرد و در راه به بدن نیمه جان دویش برخورد کرد و از وی درگذشت. سلطان بن بجاد نیز در شَقراء خود را به عبدالعزیز تسلیم کرد و به ریاض انتقال یافت و زندانی شد. اما شورش اخوان همچنان ادامه یافت و دویش پس از بهبودی در کنار پسرش عزیز و نیز عجمانی و دیگر سران اخوان، به هجومهای پراکنده در راههای منتهی به ریاض دست زدند و افرادی از خاندان سعودی را کشتند و حکومت و قبایل مخالف خود را دچار زیانهای مالی ساختند. سرانجام با تسلیم شورشیان اخوان از قبیله عتیبه به فرماندهی عمر بن ربیعان به آل سعود، بخش بزرگ نیروی اخوان از دست رفت و شکست نهایی آنان نزدیک شد. نیز فشار انگلیسیها بر نیروهای بازمانده اخوان، به دستگیری سران آنها در کویت انجامید. انگلیسیها آنان را به سعودیها تسلیم کردند و ابن سعود آنان را به زندان افکند.<ref>معرکة الجهراء، ص89-92؛ الاعلام، ج8، ص6؛ ج5، ص166.</ref>
| |
| در پی شکست شورشیان اخوان، بسیاری از هجرهها مهجور شدند و برخی از آنها که با آل سعود همپیمان گشتند، همچنان پا بر جا ماندند. نیز گروهی از سران موالی اخوان به مناصبی در حکومت رسیدند و نیروهای نظامی اخوان در گارد ملی عربستان با نام مجاهدان در هم آمیختند.<ref>جزیرة العرب، ص301؛ میقات حج، ش49، ص153، «سفرنامه فرامرزی».</ref> اما نگرش اخوانی در عربستان از میان نرفت و همچنان تندروی مذهبی در میان طبقهای از وهابیان سلفی، به ویژه در نهادهایی چون «هیئت امر به معروف و نهی از منکر» استمرار یافت. این جریان انتقاد طیفهای میانهرو را در پی داشته و دارد. ظهور جریانهایی چون القاعده را نمیتوان از همین پیوندهای تاریخی و پیشینههای آن جدا دانست. همچنین شکلگیری «اخوان» در شمال غربی چین در سده 13ق. به رهبری دانشوری وهابی، تحت تأثیر مستقیم اخوان در عربستان بوده است.<ref>القومیات المسلمة فی الصین، ص16.</ref>
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
| ==منابع== | | ==منابع== |
| {{منابع}} | | {{منابع}} |
خط ۱۷۸: |
خط ۱۰۵: |
| | آدرس = | | | آدرس = |
| | عنوان = | | | عنوان = |
| | نویسنده = لیلی راعی | | | نویسنده = سید اصغر حسینی |
| }} | | }} |
| * '''الاعلام''': الزرکلی (م.1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م
| |
| * '''تاریخ العربیة السعودیه''': الکسی واسیلیوف، بیروت، شرکة المطبوعات للتوزیع و النشر، 1995م
| |
| * '''تاریخ حرم ائمه بقیع(ع)''': محمد صادق نجمی، ترجمه: مهری، قم، المعارف الاسلامیه، 1429ق
| |
| * '''تاریخ الکویت''': عبدالعزیز رشید، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1978م
| |
| * '''تاریخ المملکة العربیة السعودیه''': صلاح الدین مختار، بیروت، دار مکتبة الحیاة، 1957م
| |
| * '''تاریخ مکه از آغاز تا پایان دولت شرفای مکه''': احمد السباعی (م.1404ق.)، ترجمه: جعفریان، تهران، مشعر، 1385ش
| |
| * '''تاریخ نجد و ملحقاته''': انیس الریحانی، الفاخریه، 1988م
| |
| * '''تتمة تاریخ نجد''': سلیمان بن سمحان، پیوست''': تاریخ نجد، محمود شکری آلوسی، به کوشش الاثری، بغداد، دار الوراق للنشر، 2007م
| |
| * '''جزیرة العرب فی القرن العشرین''': حافظ وهبه، قاهره، دار الآفاق العربیه، 1956م
| |
| * '''خلاصة الکلام فی بیان امراء البلد الحرام''': احمد زینی دحلان (م.1304ق.)، مصر، المطبعة الخیریه، 1305ق
| |
| * '''دائرة المعارف بزرگ اسلامی''': زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش
| |
| * '''دانشنامه ایران و اسلام''': زیر نظر احسان یارشاطر، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1360ش
| |
| * '''زعماء الاصلاح فی العصر الحدیث''': احمد امین، بیروت، دار الکتاب العربی
| |
| * '''سرزمین سلاطین''': رابرت لیسی، ترجمه: خلعتبری، شباویز، 1365ش
| |
| * '''السلفیة بین اهل السنة و الامامیه''': سید محمد الکثیر، بیروت، مرکز الغدیر للدراسات الامامیه، 1418ق
| |
| * '''شفاء الغرام''': محمد الفأسی (م.832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق
| |
| * '''القومیات المسلمة فی الصین''': تسو نینگ، ترجمه: هوا، چین، دار النشر باللغات الاجنبیه، 1988م
| |
| * '''کشف الارتیاب''': سید محسن الامین (م.1371ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، 1382ق
| |
| * '''ماضی النجف و حاضرها''': شیخ جعفر شیخ باقر آل محبوبه، چاپ آداب، 1378ق
| |
| * '''معرکة الجهراء ما قبلها و ما بعدها''': بدر خالد البدر، دار القبس، 1400ق
| |
| * '''ملحق البراهین الجلیه''': سید مرتضی رضوی
| |
| * '''میقات حج (فصلنامه)''': تهران، حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت.
| |
| A history of Jordan and its tribes, F. Peake, Coral Gables, Florida, 1958.
| |
| Arabia of the Wahhabis, H. Philby, London, 1928.
| |
| Gennem Wahhabiternes Land paa Kamelryg, B. Raunkiaer, Copenhagen, 1913.
| |
| The heart of Arabia, H. philby, London, 1922.
| |
| The Arab of the desert, H. Dickson, London, 1949.
| |
| Through Wahhabiland on camelback, Eng. Tr, New York, 1969.
| |
|
| |
|
| === ادنی الحل===
| | الاستذکار:ابن عبدالبر (م.463ق.)، بهکوششسالممحمدومحمدعلی، دار الکتبالعلمیه، 2000م؛ اضواءالبیان:محمدامینالشنقیطی (م.1393ق.)، بیروت، دار الفکر، 1415ق؛ اعانةالطالبین:السیدالبکریالدمیاطی (م.1310ق.)، بیروت، دار الفکر، 1418ق؛ الاقناع:الشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ بدائعالصنائع:علاء الدین الکاسانی (م.587ق.)، پاکستان، المکتبة الحبیبیه، 1409ق؛ تحفةالفقهاء:علاء الدینالسمرقندی (م.535/539ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق؛ التنقیحالرائع:الفاضلالمقداد (م.826ق.)، بهکوششکوهکمری،قم، مکتبة النجفی، 1404ق؛ تهذیبالاحکام:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششموسویوآخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش؛ جامعالخلافو الوفاق:علیبنمحمدالقمیالسبزواری (م.قرن7ق.)،بهکوششحسنی،قم،زمینهسازانظهورامامعصر[، 1379ش؛جامعالمقاصد:الکرکی (م.940ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1411ق؛ الجامع للشرائع:یحییبنسعیدالحلی (م.690ق.)، بهکوششگروهی از فضلا،قم، سید الشهداء، 1405ق؛ جواهرالکلام:النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛حاشیةالدسوقی:الدسوقی (م.1230ق.)، احیاءالکتبالعربیه؛الحاویالکبیر:الماوردی (م.450ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الحدائقالناضره:یوسفالبحرانی (م.1186ق.)، بهکوششآخوندی،قم، نشر اسلامی، 1363ش؛ الدروسالشرعیه:الشهیدالاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق؛ ذخیرةالمعاد:محمدباقرالسبزواری (م.1090ق.)، آل البیت(ع)؛ الرسائل التسع: المحقق الحلی (م.676ق.)، به کوشش رضا استادی، قم، مکتبة النجفی، 1413ق؛رسائلالکرکی:الکرکی (م.940ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1409ق؛ روضةالطالبین:النووی (م.676ق.)، بهکوششعادلاحمدوعلیمحمد، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ السرائر:ابن ادریس (م.598ق.)، قم، نشر اسلامی، 1411ق؛ السننالکبری:البیهقی (م.458ق.)، بیروت، دار الفکر؛ الشرح الکبیر: عبدالرحمن بن قدامه (م.682ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ الصحاح: الجوهری (م.393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق؛ صحیحالبخاری:البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق؛ العروةالوثقی:سیدمحمدکاظمیزدی (م.1337ق.)، قم، نشر اسلامی، 1420ق؛ العناوین:سیدعبدالفتاحالحسینیالمراغی (م.1250ق.)، قم، نشر اسلامی، 1417ق؛ العین:خلیل (م.175ق.)، بهکوششالمخزومیوالسامرائی، دار الهجره، 1409ق؛ غنیةالنزوع:الحلبی (م.585ق.)، بهکوششبهادری،قم،مؤسسهامامصادق(ع)، 1417ق؛ فتحالباری:ابن حجرالعسقلانی (م.852ق.)، بیروت، دار المعرفه؛ فتحالوهاب:زکریابنمحمدالانصاری (م.936ق.)، دار الکتبالعلمیه، 1418ق؛ فقهالصادق(ع):سیدمحمدصادقروحانی، قم، دار الکتاب، 1413ق؛ الکافی:الکلینی (م.329ق.)، بهکوششغفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش؛ کتابالحج:محاضراتالخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی،قم،مدرسة دار العلم، 1410ق؛ کشافالقناع:منصورالبهوتی (م.1051ق.)، بهکوششمحمدحسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛ کشفالغطاء:کاشفالغطاء (م.1227ق.)، اصفهان،مهدوی؛کشفاللثام:الفاضلالهندی (م.1137ق.)، قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المبسوطفیفقهالامامیه:الطوسی (م.460ق.)، بهکوششبهبودی،تهران، المکتبة المرتضویه؛المبسوط:السرخسی (م.483ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1406ق؛ مجمعالفائدةو البرهان:المحققالاردبیلی (م.993ق.)، بهکوششعراقیودیگران،قم، نشر اسلامی، 1416ق؛ المجموع شرح المهذب:النووی (م.676ق.)، دار الفکر؛المحلیبالآثار:ابن حزمالاندلسی (م.456ق.)، بهکوششاحمدشاکر، بیروت، دار الفکر؛ مختلفالشیعه:العلامةالحلی (م.726ق.)، قم، نشر اسلامی،1412ق؛ مدارکالاحکام:سیدمحمدبنعلیالموسویالعاملی (م.1009ق.)، قم،آل البیت(ع)، 1410ق؛ مسالکالافهامالیتنقیحشرائع الاسلام:الشهیدالثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی،1416ق؛ مصطلحاتالفقه:علیمشکینی،قم،الهادی، 1379ش؛ معجملغةالفقهاء:محمدقلعهجی، بیروت، دار النفائس، 1408ق؛ معجممقاییساللغه:ابن فارس (م.395ق.)، بهکوششعبدالسلام،قم، دفتر تبلیغات، 1404ق؛ مغنیالمحتاج:محمدالشربینی (م.977ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1377ق؛ المغنی:عبداللهبنقدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛ مواهبالجلیل:الحطابالرعینی (م.954ق.)، بهکوششزکریاعمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق؛ مواهبالرحمن:سیدعبدالاعلیالسبزواری،دفترآیت اللهسبزواری، 1414ق؛ المهذبالبارع:ابنفهدالحلّی (م.841ق.)، بهکوششالعراقی،قم، نشر اسلامی، 1413ق؛ نیلالاوطار:الشوکانی (م.1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م؛ الوسیلةالینیلالفضیله:ابنحمزه (م.560ق.)، بهکوششالحسون،قم، مکتبة النجفی، 1408ق. |
| ادنیالحل: نزدیکترین منطقه حل به حرم، از مواقیت احرام در موارد خاص و اضطراری
| |
| واژه «ادنی» صفت و از ریشه «د ـ ن ـ و» به معنای نزدیکتر و نزدیکترین است.<ref>العین، ج8، ص75، «دنو».</ref> مقصود از «الحلّ» منطقه بیرون از محدوده حرم مکی است.<ref>نک: لسان العرب، ج5، ص241؛ تاج العروس، ج14، ص162، «دنو».</ref> مراد از اصطلاح ادنی الحل در منابع فقهی، نزدیکترین منطقه حلّ به حرم، یعنی مناطق بیرون از حدود حرم و چسبیده به مرز آن است.<ref>نک: المجموع، ج7، ص305؛ مسالک الافهام، ج2، ص202.</ref> (← حرم) گاه از این مناطق مرزی حرم به «ادنی الحرم» نیز تعبیر شده است.<ref>نک: الخلاف، ج2، ص281؛ المغنی، ج3، ص512؛ تذکرة الفقهاء، ج8، ص239-240.</ref>
| |
| مواقیت احرام: ادنی الحل در مبحث حج منابع فقهی، به منزله یکی از مواقیت احرام (میقاتها یا مکانهایی که احرامگزاران باید از آنجا محرم شوند) در برخی موارد خاص یا اضطراری است که مهمترین مصادیق آن عبارتند از:
| |
| 1. میقات عمره مفرده برای ساکنانِ مکه: به نظر فقیهان امامی<ref>الخلاف، ج2، ص281؛ الکافی فی الفقه، ص202؛ تحریر الاحکام، ج1، ص563.</ref> و برخی از اهل سنت<ref>فتح العزیز، ج7، ص97؛ عمدة القاری، ج9، ص131؛ نیل الاوطار، ج5، ص23.</ref> میقات ساکنان مکه، خواه مردم مکه و خواه مسافران مقیم، در عمره مفرده و نیز عمره پس از حج قِران و اِفراد، ادنی الحل است. پشتوانه فقیهان شیعه، حدیثهای نقل شده<ref>من لا یحضره الفقیه، ج2، ص450-451.</ref> از امامان(ع) درباره عمره پیامبر اکرم(ص) است که از مکانهایی جز میقاتهای پنجگانه حج تمتع محرم شدند؛ از جمله جِعرانه در شمال شرقی مکه؛ و نیز حدیثهایی<ref>من لا یحضره الفقیه، ج2، ص454.</ref> چون روایت عمر بن زید که میقاتهای احرام را برای عمره مکیان، جعرانه و حدیبیه در شمال غربی مکه دانسته و با تعبیر «و ما أشْبَهَهُما» آن را به همه مناطق ادنی الحل گسترش داده است.<ref>مستند الشیعه، ج11، ص189-190؛ الحدائق، ج14، ص455.</ref> فقیهان اهل سنت نیز به حدیثهایی استناد کردهاند که مفاد آنها گزارش عمرههای پیامبر(ص) و دستور ایشان به عبدالرحمن بن ابیبکر برای مُحرم کردن عایشه از تنعیم در شمال مکه است.<ref>صحیح البخاری، ج4، ص14؛ سنن ابن ماجه، ج2، ص997، 999؛ المغنی، ج3، ص210.</ref>
| |
| فقیهان شیعه<ref>تحریر الاحکام، ج1، ص562-563؛ الدروس، ج1، ص338.</ref> و اهل سنت<ref>المجموع، ج7، ص204.</ref> به پشتوانه این روایات، به ویژه حدیثهای گزارش دهنده از سیره نبوی، محرم شدن عمرهگزار مقیم مکه را از یکی از سه مکان یاد شده در این حدیثها (تنعیم، جعرانه و حدیبیه) مستحب شمردهاند. بیشتر فقیهان شیعه<ref>تذکرة الفقهاء، ج7، ص194-195؛ الدروس، ج1، ص338؛ قس: جواهر الکلام، ج18، ص119.</ref> و برخی از اهل سنت<ref>المجموع، ج7، ص204-205.</ref> جعرانه را از آن رو که میقات شخص پیامبر(ص) بوده، بر تنعیم ترجیح داده و برخی دیگر از اهل سنت<ref>الفقه الاسلامی، ج3، ص453.</ref> تنعیم را از آنجا که نزدیکترین منطقه حل به مکه است، برتر دانستهاند. اندکی از آنها نیز حدیبیه را ترجیح داده<ref>نک: المجموع، ج7، ص205.</ref> و شماری دیگر از فقیهان هیچ تمایزی میان آنها برنشمردهاند.<ref>شرح معانی الآثار، ج2، ص241؛ عمدة القاری، ج10، ص120.</ref>
| |
| به شماری از فقیهان امامی نسبت دادهاند که در هر عمره مفرده، خواه عمرهگزار ساکن مکه باشد و خواه آفاقی غیر ساکن در مکه، میقات را ادنی الحل شمردهاند.<ref>نک: المعتمد، ج2، ص429.</ref> برخی فقیهان امامی<ref>المعتمد، ج2، ص393، 429؛ التهذیب، تبریزی، ج2، ص106.</ref> میقات عمرهگزار آفاقی را تنها در صورتی ادنی الحل دانستهاند که وی در حال مسافرت بدون قصد عمره به حدود حرم نزدیک شود و در آنجا قصد عمره مفرده کند. پشتوانه آنها حدیثی حاکی از احرام پیامبر(ص) از جعرانه در مسیر بازگشت از غزوه حنین است. برخی به مالک بن انس نسبت دادهاند که وی میقات عمرهگزاران از مکه را تنها منطقه تنعیم میدانسته است.<ref>نک: صحیح مسلم، ج8، ص152.</ref> اندکی از فقیهان پیشین اهل سنت بر آن بودهاند که میقات عمره واجب برای مکیان همان میقاتهای پنجگانه احرام؛ و میقات عمره مستحب برای آنان ادنی الحل است.<ref>الانصاف، ج4، ص54.</ref>
| |
| به نظر فقیهان شیعه<ref>المبسوط، ج1، ص337؛ تحریر الاحکام، ج2، ص61؛ قس: مناسک الحج، ص65.</ref> و اهل سنت<ref>المغنی، ج3، ص379؛ المجموع، ج7، ص390.</ref> میقات قضای عمره مفرده نیز برای ساکنان مکه، در صورت افساد عمره، ادنی الحل است. البته به نظر برخی از فقیهان اهل سنت<ref>فتح العزیز، ج7، ص475.</ref> از جمله احمد حنبل، در عمره قضا، میقات همان مکان احرام عمره اداء است. برخی فقیهان محرم شدن مکیان را در عمره مفرده از میقاتهای پنجگانه نیز تجویز کردهاند.<ref>فتح العزیز، ج7، ص475؛ تذکرة الفقهاء، ج7، ص194.</ref> حتی وجوب آن در ماههای حج از احمد حنبل گزارش شده است.<ref>المغنی، ج3، ص211.</ref> به نظر فقیهان امامی<ref>تذکرة الفقهاء، ج7، ص205؛ قس: جواهر الکلام، ج18، ص133.</ref> و شماری از فقیهان اهل سنت<ref>نک: المجموع، ج8، ص265.</ref> احرام مکی برای عمره از منطقه حرم، بدون رفتن به منطقه ادنی الحل منعقد نمیشود و تجدید آن از ادنی الحل لازم است. البته بیشتر فقیهان اهل سنت احرام چنین فردی را صحیح، ولی مشمول کفاره دانستهاند.<ref>المجموع، ج8، ص265؛ مواهب الجلیل، ج4، ص40.</ref>
| |
| کسی که از ادنی الحل محرم میشود، مستحب است تا لحظه دیدن بیت الله الحرام، گفتن تلبیه (لبیک اللهم لبیک... ) را ادامه دهد.<ref>المغنی، ج3، ص418.</ref>
| |
| 2. میقات مجاوران در مکه که مشمول حکم آفاقی هستند و هنوز حکم اهل مکه را نیافتهاند: به نظر فقیهان امامی<ref>نک: المقنعه، ص396؛ الحدائق، ج14، ص412-413.</ref>، فرد مقیم در مکه که پیشتر حج تمتع بر او واجب شده، قطعاً باید برای احرام عمره تمتع از مکه بیرون شود. برخی فقیهان<ref>التهذیب، طوسی، ج5، ص35؛ الحدائق، ج14، ص412، 414.</ref> به پشتوانه حدیثهایی از جمله روایتهای حلبی و حماد از امام صادق(ع) بر آنند که میقات اینگونه اشخاص، ادنی الحل است. فقیهان دیگر میقات اصلی آنان را میقات سرزمین خود و در صورت وجود عذر و اضطرار، میقات آنها را ادنی الحل دانستهاند.<ref>المعتبر، ج2، ص799؛ مستند الشیعه، ج13، ص114.</ref> برخی دیگر به دلیل وجود حدیثهای گوناگون در این زمینه، به تخییر میان میقات بودن ادنی الحل و یکی از میقاتهای پنجگانه قائل شدهاند.<ref>نک: المعتمد، ج2، ص218-222.</ref>
| |
| 3. میقات اضطراری برای کسانی که به سبب وجود مانع، فراموشی یا جهل، از میقاتها گذشته باشند: به نظر مشهور فقیهان امامی<ref>شرائع الاسلام، ج1، ص178؛ تحریر الاحکام، ج1، ص565.</ref> به پشتوانه حدیثهایی<ref>نک: وسائل الشیعه، ج11، ص328-331.</ref>، کسانی که به سبب وجود عذر مانند مانع خارجی، فراموشی و جهل بدون احرام برای عمره تمتع از میقات خود بگذرند، لازم است در نخستین فرصت به میقات مزبور بازگردند و از آنجا محرم شوند. اگر بازگشتن به میقات به علت تنگی وقت یا سببهای دیگر ممکن نباشد، اینان باید به ادنی الحل بروند و از آنجا محرم گردند.<ref>نک: الدروس، ج1، ص341؛ مجمع الفائده، ج6، ص171.</ref> به این دلیل و نیز به پشتوانه حدیثهای خاص<ref>وسائل الشیعه، ج11، ص329-330.</ref> میقاتِ اضطراری بانوانی که به گمان جایز نبودن احرام برای آنان به سبب حیض، بدون احرام وارد مکه شوند، نیز ادنی الحل است، مشروط بر آن که نتوانند از میقات اصلی محرم شوند.<ref>شرائع الاسلام، ج1، ص187؛ الدروس، ج1، ص349.</ref> حتی برخی فقیهان<ref>العروة الوثقی، ج4، ص649.</ref> در صورت عبور عمدی شخص از میقاتهای پنجگانه بدون احرام در عمره مفرده، میقات وی را ادنی الحل دانستهاند.
| |
| 4. میقات کسانی که از میقاتهای اصلی یا همراستای آنها عبور نکنند: به نظر برخی فقیهان امامی، میقات حجگزارانی که از یکی از میقاتهای سفارش شده یا همراستای آنها عبور نکنند، ادنی الحل است.<ref>تحریر الاحکام، ج1، ص565؛ مجمع الفائده، ج6، ص186.</ref> پشتوانه این حکم، ادلهای چون اصل برائت از تکلیف زاید به ضمیمه حرمت ورود به حرم بدون احرام و نیز این نکته است که ادنی الحل میقاتی اضطراری است.<ref>نک: ایضاح الفوائد، ج1، ص284؛ مدارک الاحکام، ج7، ص224.</ref>
| |
| افزون بر موارد یاد شده، اندکی از فقیهان امامی گاه ادنی الحل را میقات اضطراری دانستهاند؛ از جمله برای کسانی که منزل آنها میان منطقه حرم و میقاتهای اصلی جای دارد<ref>مسالک الافهام، ج2، ص202؛ مجمع الفائده، ج7، ص391.</ref>، کسی که به نیابت از میت در حالت اضطرار و تنگی وقت حج به جا آورد<ref>مجمع الفائده، ج6، ص80-81.</ref> و تازه مسلمانی که محرم شدنش از میقات سرزمین خود ناممکن باشد.<ref>مجمع الفائده، ج6، ص96-97.</ref>
| |
| ==پانویس==
| |
| {{پانویس}}
| |
| ==منابع==
| |
| {{منابع}}
| |
| {{دانشنامه
| |
| | آدرس =
| |
| | عنوان =
| |
| | نویسنده = حسین علیپور
| |
| }}
| |
| * '''الانصاف فیما تضمنه الکشاف''': ابن المنیر الاسکندری (م.683ق.)، مصر، مصطفی البابی، 1385ق
| |
| * '''الایضاح''': الفضل بن شاذان (م.260ق.)، به کوشش الحسینی الارموی، دانشگاه تهران، 1363ش
| |
| * '''تاج العروس''': الزبیدی (م.1205ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1414ق
| |
| * '''تحریر الاحکام الشرعیه''': العلامة الحلی (م.726ق.)، به کوشش بهادری، قم، مؤسسة الامام الصادق(ع)، 1420ق
| |
| * '''تذکرة الفقهاء''': العلامة الحلی (م.726ق.)، قم، آل البیت(ع)، 1414ق
| |
| * '''تهذیب الاحکام''': الطوسی (م.460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش
| |
| * '''التهذیب فی مناسک الحج و العمره''': جواد بن علی تبریزی (م.1427ق.)
| |
| * '''جواهر الکلام''': النجفی (م.1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''الحدائق الناضره''': یوسف البحرانی (م.1186ق.)، به کوشش آخوندی، قم، نشر اسلامی، 1363ش
| |
| * '''الخلاف''': الطوسی (م.460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1418ق
| |
| * '''الدروس الشرعیه''': الشهید الاول (م.786ق.)، قم، نشر اسلامی، 1412ق
| |
| * '''سنن ابن ماجه''': ابن ماجه (م.275ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق
| |
| * '''شرائع الاسلام''': المحقق الحلی (م.676ق.)، به کوشش سید صادق شیرازی، تهران، استقلال، 1409ق
| |
| * '''شرح معانی الآثار''': احمد بن سلامه الطحاوی (م.321ق.)، به کوشش النجار، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق
| |
| * '''صحیح البخاری''': البخاری (م.256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق
| |
| * '''صحیح مسلم بشرح النووی''': النووی (م.676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق
| |
| * '''العروة الوثقی''': سید محمد کاظم یزدی (م.1337ق.)، قم، نشر اسلامی، 1420ق
| |
| * '''عمدة القاری''': العینی (م.855ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی
| |
| * '''العین''': خلیل (م.175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق
| |
| * '''فتح العزیز''': عبدالکریم بن محمد الرافعی (م.623ق.)، دار الفکر
| |
| * '''الفقه الاسلامی و ادلته''': وهبة الزحیلی، دار الفکر، دمشق
| |
| * '''الکافی فی الفقه''': ابوالصلاح الحلبی (م.447ق.)، به کوشش استادی، اصفهان، مکتبة امیر المؤمنین(ع)، 1403ق
| |
| * '''لسان العرب''': ابن منظور (م.711ق.)، قم، ادب الحوزه، 1405ق
| |
| * '''المبسوط فی فقه الامامیه''': الطوسی (م.460ق.)، به کوشش بهبودی، تهران، المکتبة المرتضویه
| |
| * '''مجمع الفائدة و البرهان''': المحقق الاردبیلی (م.993ق.)، به کوشش عراقی و دیگران، قم، انتشارات اسلامی، 1416ق
| |
| * '''المجموع شرح المهذب''': النووی (م.676ق.)، دار الفکر
| |
| * '''مدارک الاحکام''': سید محمد بن علی الموسوی العاملی (م.1009ق.)، قم، آل البیت(ع)، 1410ق
| |
| * '''مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام''': الشهید الثانی (م.965ق.)، قم، معارف اسلامی، 1416ق
| |
| * '''مستند الشیعه''': احمد النراقی (م.1245ق.)، قم، آل البیت(ع)، 1415ق
| |
| * '''المعتبر''': المحقق الحلی (م.676ق.)، مؤسسه سید الشهداء، 1363ش
| |
| * '''المعتمد فی شرح المناس'''ک: محاضرات الخوئی (م.1413ق.)، الخلخالی، قم، مدرسة دار العلم، 1410ق
| |
| * '''المغنی''': عبدالله بن قدامه (م.620ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه
| |
| * '''المقنعه''': المفید (م.413ق.)، قم، نشر اسلامی، 1410ق
| |
| * '''من لا یحضره الفقیه''': الصدوق (م.381ق.)، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1404ق
| |
| * '''مناسک الحج''': سید علی سیستانی، قم، شهید، 1413ق
| |
| * '''مواهب الجلیل''': الحطاب الرعینی (م.954ق.)، به کوشش زکریا عمیرات، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1416ق
| |
| * '''نیل الاوطار''': الشوکانی (م.1255ق.)، بیروت، دار الجیل، 1973م
| |
| * '''وسائل الشیعه''': الحر العاملی (م.1104ق.)، به کوشش ربانی شیرازی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
| |