ایلخانیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حج
جز (جایگزینی متن - '</ref> ' به '</ref> ')
جز (جایگزینی متن - 'http://phz.hajj.ir/422' به 'http://hzrc.ac.ir/post')
 
خط ۱۵۶: خط ۱۵۶:
{{منابع}}
{{منابع}}
{{دانشنامه
{{دانشنامه
  | آدرس = http://phz.hajj.ir/422/8023
  | آدرس = http://hzrc.ac.ir/post/8023
  | عنوان = ایلخانیان
  | عنوان = ایلخانیان
  | نویسنده = حميد رضا مطهری
  | نویسنده = حميد رضا مطهری

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۴:۴۲

ایلخانیان
نام کامل سلسله‌ای از مغولان حاکم بر ایران
سرسلسله هلاکو خان مغول
محل حکومت ایران، آسیای صغیر، شام
مدت حکومت (۶۵۳-۷۳۶ق.)
اشخاص مهم منگوقاآن، آباقاخان، احمد تگودار، غازان‌خان

ایلخانیان: سلسله‌ای از مغولان حاکم بر ایران (حک: 653-736ق.) و بانی خدماتی در حرمین شریفین بودند. حکومت ایلخانان از دوران هلاکوخان مغول آغاز شد و قلمرو آنان، ایران، آسیای صغیر و گاه تا شام را در بر می‌گرفت. پس از تسلط مغولان بر سرزمین‌های اسلامی به ویژه ایران و عراق، به دلیل مسلمان‌نبودن آنان حرکت کاروان‌های حج با مشکل روبرو بود اما مسلمان‌شدن تگودار مایه توجه بیشتر به امر حج و دستور به بهبود راه‌های آن شد. از آن‌جا که ایلخانیان و ممالیک مصر، قدرت‌های برتر سرزمین‌های اسلامی بودند، برای تسلط بر حجاز با یکدیگر رقابت داشتند. در آغاز دوران ایلخانیان، با توجه به مسلمان‌نبودن آنان و بی‌توجهی‌شان به فرائض اسلامی، گزارشی از امارت حج در دست نیست. اما از آن‌جا که برای حرکت کاروان حج، وجود نظم و ترتیب و نیرو لازم است، می‌توان برداشت کرد که از همان آغاز، افرادی ریاست کاروان حج را بر عهده داشته‌اند ولی با این حال گزارشاتی از امیرالحاج بودن برخی از ایلخانان وارد شده است و در برخی دوران‌ها پهلوانان به عنوان امیرالحاج انتخاب می‌شدند و آنان امیر پهلوان خوانده می‌شدند. ابن‌بطوطه گزارش‌هایی از آنان آورده است.

معنای ایلخان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ایلخان کلمه‌ای مرکب از دو واژه ترکی ایل به معنای قوم و قبیله، و خان به معنای فرمانروای ایل است.[۱]

نحوه آغاز حکومت ایلخانی[ویرایش | ویرایش مبدأ]

حکومت ایلخانی که قلمرو آن، ایران، آسیای صغیر و گاه تا شام را در بر می‌گرفت، از دوران هُلاکوخان مغول (حک: 653-663ق.) آغاز شد. او در ربیع‌الاول 651ق. از جانب مُنگوقاآن، خان مغول، برای تکمیل فتوحات از مغولستان روانه ایران شد.[۲] هُلاکو نخست به سال 654ق. اسماعیلیان نَزاری را با فتح قلعه اَلَموت بر‌انداخت.[۳] سپس با فتح بغداد به سال 656ق. به خلافت عباسیان پایان داد.[۴]

با انتشار خبر مرگ منگوقاآن، هلاکوخان به آذربایجان رفت. قوبیلای به عنوان فرمانروای مغول‌ها پس از منگوقاآن همه متصرفات غربی امپراتوری مغول را به وی وا‌گذار کرد که سبب ماندگاری او در ایران شد.[۵] هلاکو لقب ایلخان را از منگوقاآن دریافت کرد.[۶] به همین مناسبت، حکومت او و جانشینانش به ایلخانیان مشهور شد.

تاریخ وفات هلاکو[ویرایش | ویرایش مبدأ]

هُلاکو در 19 ربیع‌الثانی 663ق. درگذشت و در پی او پسرش اباقاخان (حک: 663-680ق.) جانشین وی شد[۷] که در پی 18 سال حکومت جای خود را به برادرش احمد تَگودار (حک: 680-683ق.) داد.[۸]

درگیری جانشینان هلاکو[ویرایش | ویرایش مبدأ]

تگودار با پذیرش اسلام نام خود را احمد نهاد و با تلاش برای بهبود رابطه با ممالیک، به احیای احکام اسلام همت گمارد.[۹] اَرغون (حک: 683-690ق.) پسر اَباقا اگر چه در آغاز حکومت او را پذیرفت، در ادامه به یاری گروهی از امیران مغول بر او شورید و با کشتن وی، قدرت را به دست گرفت.[۱۰] جانشین اَرغون، گیخاتو (حک: 690-694ق.) پسر دیگر اَباقا بود که به دلیل میدان دادن به ایرانیان مسلمان و رعایت‌نکردن یاسا (قوانین چنگیز) با شورش بایدو، نوه هلاکو، رویارو شد که به یاری برخی از امیران مغول، او را از میان برداشتند.[۱۱] اما بایدو (694ق.) نیز با مخالفت غازان خان پسر اَرغون رویارو شد که پیش از غلبه بر بایدو مسلمان شد[۱۲] و با کشتن بایدو در 694ق. به جای او بر تخت نشست.[۱۳] حکومت غازان خان (حک: 694-703ق.) تحولی در تاریخ ایلخانیان به شمار می‌رود؛ زیرا پذیرش اسلام از سوی او، اسلام‌آوردن دسته‌جمعی مغولان را در پی داشت.[۱۴]

پس از مرگ غازان به سال 703ق. برادرش اولجایتو معروف به سلطان محمد خدابنده (حک: 703-717ق.) بر تخت نشست.[۱۵] جانشین اولجایتو، پسرش ابوسعید (حک: 717-736ق.) بود که به سال 717ق. به حکومت رسید.[۱۶]

در دوران او، حکومت ایلخانیان با بحران‌های داخلی و تهدیدهای خارجی فراوان روبه‌رو شد. هجوم امیران جغتایی و اُزبک‌ها از شرق و مصریان از غرب و ناتوانی ابوسعید در اداره حکومت، اوضاع را آشفته کرد و ناآرامی‌هایی پدید آورد؛ به گونه‌ای که باید با مرگ او در 736ق. حکومت ایلخانیان را پایان یافته دانست؛ گرچه تا بر آمدن تیمور، چندین امیر مغول بر سرزمین‌های گوناگون حکومت می‌کردند.

روابط ایلخانیان و ممالیک مصر[ویرایش | ویرایش مبدأ]

از آن‌جا که ایلخانیان و ممالیک، قدرت‌های برتر سرزمین‌های اسلامی بودند، برای تسلط بر حجاز با یکدیگر رقابت داشتند. از این رو در زمینه روابط سیاسی، تنها به رابطه این دو حکومت می‌پردازیم. چنان‌که گفته شد، هُلاکو در راه رفتن به مصر، با شنیدن خبر مرگ مُنگوقاآن بازگشت و سپاهیان او به فرماندهی کَتْبوغا به نبرد با ممالیک مصر رفتند. اما در رمضان سال 658ق. در عین الجالوت[۱۷] به سختی از سیف‌الدین قطز/قدوز مملوکی (حک: 655-658ق.) شکست خوردند.[۱۸] البته این پایان درگیری‌ها نبود. هم در دوران هُلاکو و هم‌جانشینان او تا زمان غازان، هجوم آن‌ها به مصر ادامه یافت که بیشتر با شکست همراه بود. هلاکو بار دیگر سپاهی به سوی شام فرستاد که این‌بار کاری از پیش نبردند.[۱۹] در دوران اَباقا نیز شکست‌های سخت دیگر به دست بیبرس مملوکی[۲۰] (حک: 658-676ق.) به سال 674ق. و سپس به دست قِلاوون[۲۱] (حک: 678-689ق.) در 680ق. بر مغول‌ها وارد شد.

ممالیک در دوران حکومت بیبرس، یکی از بازماندگان عباسیان را با لقب الحاکم بامرالله در قاهره به عنوان خلیفه بر تخت نشاندند و با تشکیل خلافتی تشریفاتی،[۲۲] داعیه رهبری جهان اسلام و ریاست حرمین را سردادند و با تسلط بر حجاز، امور حج را به دست گرفتند. با توجه به مسلمان‌نبودن مغولان، حرکت آنان بر ضد ایلخانیان جهاد به شمار می‌رفت.

البته برخی از مغولان مانند تَکودار، سلطان ایلخانی، مسلمان شدند و برای بهبود رابطه با مصر کوشیدند. او حتی در صدد صلح با سیف‌‌الدین قلاوون مملوکی برآمد و هر دو حکومت نمایندگانی به دربار یکدیگر فرستادند. یکی از مهم‌ترین موارد مذاکرات و مکاتبات آن‌ها، حج و امنیت کاروان‌های حاجیان بود.[۲۳] اما حاکمیت اَرغون و تسلط دیگر بار مغولان متعصب و غیرمسلمان، وضعیت را به حالت پیشین بازگرداند. حتی در دوران غازان خان نیز که مسلمان شد، از دشمنی آنان با ممالیک کاسته نشد؛ بلکه بهانه بیشتری به دست مغولان افتاد. یکی از مهم‌ترین پیامدهای اسلام آوردن او این بود که بهانه جهاد با کافران را از ممالیک گرفت و حتی وی لشکرکشی خود به شام را جهاد بر ضد مملوکان منحرف از اسلام قلمداد کرد.[۲۴] اسلام آوردن مغول‌ها مشکل ایدئولوژیک آن‌ها را تا حدی حل کرد؛ اما ابن‌تیمیه (661-728ق.) برای جلوگیری از تردید ساکنان مصر و شام در رویارویی با مغول‌ها، به بی‌اعتباری اسلام آن‌ها فتوا داد.[۲۵]

غازان‌خان با شکست ممالیک، حَمْص و دمشق را تصرف کرد.[۲۶] اما این پیروزی دیری نپایید و به زودی آن سرزمین‌ها به دست ناصرالدین محمد بن قِلاوُون (حک: 693-741ق. در سه مرحله[۲۷] بازستانده شد و حتی شکستی سخت‌تر در ناحیه مرج الصُّفَّر[۲۸] بر سپاهیان او وارد گشت.[۲۹] غازان‌خان به رغم رابطه دشمنانه با ممالیک، با شریف ابونُمَی (م. 701ق.) حاکم مکه رابطه خوبی داشت. از این‌رو، یکی از پسران ابونُمَی به نام عضدالدین عبدالله به دربار غازان رفت و مورد استقبال او قرار گرفت.[۳۰]

اولجایتو و پسرش ابوسعید نیز همواره در‌ اندیشه انتقام از مصریان بودند. اما هیچگاه این‌اندیشه تحقق نیافت و آن‌ها با فرستادن نمایندگانی نزد ممالیک به روابط مسالمت‌آمیز روی آوردند. ابوسعید در آغاز حکومتش نمایندگانی را به دربار سلطان محمد قلاوون گسیل داشت و با تقاضای صلح، خواهان بهبود راه‌های حج و وضعیت حاجیان شد.[۳۱]

حج در دوران ایلخانیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با سقوط خلافت عباسی و تسلط مغولان بر سرزمین‌های اسلامی به ویژه ایران و عراق، حرکت کاروان‌های حج در این سرزمین‌ها با مشکل رویارو شد. مغولان به دلیل مسلمان‌نبودن انگیزه‌ای برای این کار نداشتند و از سویی تامین امنیت و امکان حرکت کاروان حج بدون دخالت حکومت بسیار مشکل می‌نمود. از دیگر سو، تشکیلات دیوانی مغولان که در اختیار ایرانیان مسلمان بود، در‌ اندیشه یافتن راهی برای حل این مشکل برآمد. عطاملک جوینی، حاکم عراق، کوشید تا از اباقا‌خان، جانشین هلاکو، اجازه این کار را دریافت کند. از این‌رو، هنگامی که به سال 667ق. اباقاخان به بغداد رفت، عطاملک در پی استقبال با شکوه از اَباقا، وی را قانع کرد تا فرمانی در این‌باره صادر کند. بدین‌روی، حرکت رسمی کاروان‌های حج در پی سقوط خلافت عباسیان را باید از این سال دانست؛ اگرچه برخی منابع از اعزام کاروان حج به سال 666ق. حکایت دارند.[۳۲] با توجه به مسلمان‌نبودن مغول‌ها در این زمان، چگونگی حمایت آن‌ها از کاروان‌های حج مشخص نیست. فرمانی که به انشای عطاملک جوینی در این زمینه صادر شده، با اشاره به اجازه دادن خان مغول برای حرکت کاروان حج، از تعیین لشکری برای حراست و نیز اختصاص اموالی برای آن حکایت دارد.[۳۳] این حکم که در اصطلاح مغولی یرلیغ خوانده می‌شود، در اول رجب سال 667ق. نوشته شده است و نسخه آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 2449 نگهداری می‌شود.[۳۴]

توجه به حج با اسلام تگودار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

مسلمان‌شدن جانشین اَباقا، تَگودار (احمد) مایه توجه بیشتر به حج شد و او به تعظیم امر حج و بهبود راه‌های آن و آماده‌سازی قافله‌های حاجیان دستور داد.[۳۵]

آشفتگی پس از مرگ تگودار[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پس از مرگ تگودار، وضعیت مسلمانان قلمرو ایلخانی آشفته شد و سعدالدوله یهودی، وزیر او، بر مسلمانان سخت گرفت. از وضع حج در این دوره ‌گزارش دقیقی در دست نیست؛ اما برخی ‌گزارش‌ها از تصمیم آن‌ها برای تبدیل کعبه به بت‌خانه حکایت دارند. او برای انجام این کار با یهودیان عرب مکاتبه کرد و مقدمات را در بغداد فراهم نمود.[۳۶]

نظم و ترتیب قافله‌های حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

با این همه، ‌گزارش‌هایی از نظم و ترتیب قافله‌های حج در دوران او در دست است.

به سال 688ق. سعدالدوله نامه‌ای به بغداد فرستاد و به آماده‌سازی قافله حج و تامین امنیت آن دستور داد.[۳۷] حج در این دوره به رغم مشکلات فراوان تعطیل نشد. به ‌گزارش منابع، در برخی سال‌ها مانند سال 686ق. حاجیان خوشحال و راضی بازگشتند و از امنیت راه و فراوانی در مکه و مدینه[۳۸] و گاه نیز مانند سال 687ق. از سختی و کمبود خبر ‌دادند.[۳۹]

توجه ویژه غازان به حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

پذیرش اسلام از جانب غازان‌خان تحولی عظیمی در قلمرو ایلخانان و روابط سیاسی منطقه و سرزمین حجاز پدید آورد و آغازگاهی مهم در زمینه حج در دوران مغولان شمرده می‌شود. غازان توجهی ویژه به حج داشت. از این‌رو، در سال 702ق. فرمانی در تعظیم و بزرگداشت سادات مکه و خادمان بیت‌‌الله صادر کرد و به فراهم آوردن تسهیلات لازم برای حج و امن کردن راه مکه دستور داد. وی قُتْلُغْ شاه، از امیران حکومتی، را امیرالحاج نمود و برای او 1000 سوار با امکانات و وسایل لازم و سراپرده‌ای درخور مقرر کرد. همچنین محملی ویژه به نام خود روانه ساخت و پرده‌ای زیبا که بر آن نام وی نوشته شده بود، برای کعبه فرستاد و هدایایی نیز برای امیران مکه و مدینه و برخی شیوخ عرب و سران قبایل ارسال کرد.[۴۰]

بیشترین توجه مغولان به حج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوران سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) برادر و جانشین غازان، بیشترین توجه مغولان به حج تا آن هنگام مشاهده می‌شود. او خود در پی رفع مشکلات حاجیان بود و رخدادهای سیاسی نیز او را به دخالت در امر حج وامی‌داشت. دشمنی ایلخانیان با ممالیک در این هنگام دیگر مقابله اسلام و کفر نبود؛ بلکه دو گروه مسلمان با یکدیگر درافتاده بودند. تسلط بر حرمین شریفین که از دیرباز مورد توجه مسلمانان و حاکمان آن‌ها بود، به این رقابت دامن می‌زد. اختلاف اشراف مکه برای حکومت بر آن شهر نیز بر آتش این ستیز می‌افزود. اشراف حسنی حاکم مکه در این هنگام فرزندان ابونُمَی محمد بن حسن بن علی بن قَتاده (م. 701ق.) بودند.

درگیری برای تسلط بر مکه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابونُمَی که خود از سال 669ق. بر مکه حکومت می‌کرد،[۴۱] چندین فرزند داشت که درگیری دو تن از آنان به نام رُمَیثه و حُمَیضه، به رقابت ممالیک و ایلخانیان برای تسلط بر مکه انجامید. این دو که تا مدتی به صورت مشترک بر مکه حکومت می‌کردند، به رقابت با یکدیگر برخاستند. رمیثه برای تسلط بر مکه از ممالیک یاری خواست و با یاری آن‌ها حُمَیضه را شکست داد.[۴۲] حُمَیضه نیز به سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) پناه برد و با تقاضای یاری از او، تعهد کرد مصر و شام را مطیع او گرداند. سلطان محمد خدابنده (اولجایتو) در پی آزمودن حُمَیضه، سپاهی به فرماندهی امیر طالب دُلْقُنْدی همراه او فرستاد. نزدیک قطیف، خبر درگذشت خدابنده، آنان را متوقف کرد[۴۳] و سپاه آن‌ها به تحریک قِلاوُون با هجوم اعراب رویارو شد و اموالشان به یغما رفت. اما حُمَیضه با مقاومت در برابر آن‌ها، اموال غارت شده را بازستاند.[۴۴] برخی ‌گزارش‌ها با اشاره به درگیری فرزندان ابونُمَی و دخالت ممالیک و ایلخانیان برای به قدرت رساندن فرد مورد نظر خود، از فرستادن دلقندی از جانب اولجایتو به یاری حُمَیضه خبر می‌دهد و تصریح می‌کند که حُمَیضه با یاری او بر تخت مکه نشست.[۴۵] (← آل ابونمی)

بر پایه برخی ‌گزارش‌ها، هدف سلطان محمد خدابنده از اعزام این سپاه، انتقال جسد شیخین از کنار قبر پیامبر(ص) به نقطه دیگر بود.[۴۶] بعضی از تصاحب ابزارهایی که برای این کار آورده بودند، خبر می‌دهند.[۴۷] اما به نظر می‌رسد این خبر ساخته امیران مملوکی برای تحریک عواطف مذهبی سنّیان حجاز بر ضد ایلخانیان شیعیان و حمیضه بوده است.

با حمایت ایلخانیان، حُمَیضه سرانجام به سال 718ق. توانست بر مکه چیره شود.[۴۸] او نام سلطان مملوکی را از خطبه‌ انداخت و به نام ابوسعید، فرزند و جانشین سلطان محمد خدابنده، خطبه خواند.[۴۹] این کار واکنش ممالیک را در پی داشت. آنان سپاهی از قاهره به سوی مکه اعزام کردند؛ اما کاری از پیش نبردند.[۵۰]

نفوذ ایلخانیان در مکه، با حکومت حُمَیضه افزایش یافت. اما حکومت او دیری نپایید و وی به زودی قدرت را از دست داد.[۵۱] به ‌گزارش مقریزی، ملک ناصر، سلطان مملوکی مصر، به سال 719ق. برای سامان دادن امور، به مکه رفت. هنگام حضور ملک ناصر در مکه، شماری از مغول­‌ها که به حج رفته بودند، از بیم جانشان مخفی شدند. سلطان مصر آن‌ها را یافت و احضار کرد و مورد احترام قرار داد.[۵۲] در این حال، روابط آن‌ها با ممالیک نیز بهبود یافت و نام ابوسعید در پی نام سلطان مملوکی مصر در خطبه یاد می‌شد.

وضعیت حج در حکومت ابوسعید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوسعید در آغاز حکومتش برای نشان دادن حسن نیت خود به مصریان و تقاضای صلح، نمایندگانی نزد ملک ناصر محمد قِلاوُون گسیل داشت. او افزون بر بهبود روابط سیاسی و اقتصادی، خواستار اصلاح وضعیت حج و امنیت راه‌های آن شد و درخواست کرد که حاجیان دو پرچم با خود حمل کنند، یکی به نام ممالیک و دیگری به نام ایلخانیان. این درخواست با پاسخ مثبت ملک ناصر رویارو شد. وی به شریف مکه نامه نوشت و دستور داد تا حاجیان عراق، یعنی حاجیان قلمرو ایلخانیان، مورد احترام قرار گیرند.[۵۳] در پی آن، کاروان ایران با شکوه بسیار و در حالی که پرچمی از حریر زرد با هلالی در وسط، با خود حمل می‌کرد، به سوی حجاز حرکت نمود. سلطان مصر نیز از رؤسای قبایل که گویا قصد مزاحمت برای آنان داشتند، خواست تا مانع کاروان ایران نشوند.[۵۴]

به گفته مقریزی، به سال 721ق. کاروان حج ایلخانیان به دستور ابوسعید در حالی که محمل آن با حریر پوشانده و با انواع گوهرها تزیین شده بود، حرکت کرد. هنگامی که این کاروان به عرب‌های بحرین رسید، هزار سوار به قصد غارت به آن حمله کردند؛ اما با میانجی‌گری مردم راضی شدند با گرفتن سه هزار دینار از امیر قافله، از هجوم دست بکشند. هنگامی که ایشان گفتند به دستور ملک ناصر سلطان مصر از عراق حرکت کرده‌اند، سواران اموال آن‌ها را بازگرداندند و راه ایشان را باز نهادند.[۵۵] در همان سال، سلطان مصر هدایای فراوان برای امیران مغول فرستاد که پس از ایام حج به دست ولیعهد او، ارغون، به آنان اهدا شد و ایشان برای ابوسعید در پی سلطان مصر، دعا کردند.[۵۶]

ابوسعید هدایای فراوان به مکه فرستاد. وزیر او علی‌شاه نیز دو حلقه طلا که وزن هر یک هزار مثقال بود و بر هر کدام شش لؤلؤ گران‌بها قرار داشت، برای آویختن بر در مکه فرستاد[۵۷] که گویا با مخالفت امیرالحاج مصریان رویارو شد. با اصرار نماینده علی‌شاه، حاج هولاواج، که این حلقه‌ها نذر وزیر برای غلبه بر رشیدالدین فضل‌الله بوده، حلقه‌ها مدتی کوتاه آویخته و سپس به دست امیر مکه برداشته شدند.[۵۸]

اهتمام در تامین امنیت کاروان‌ها[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوسعید در تامین امنیت کاروان‌های حج و رفع نیاز‌های آن اهتمام فراوان داشت. ابن‌بطوطه که خود به سال 728ق. همراه کاروان حج ایلخانیان به مکه رفته، ‌گزارشی در ستایش وضعیت کاروان حج ارائه کرده است. او با اشاره به انبوهیِ جمعیت کاروان حج، از حمل آب برای مسافران بی‌بضاعت و نیز خواربار برای نیازمندان و دارو برای بیماران خبر می‌دهد و به پختن غذا در منزل‌های میان راه در دیگ‌های مسی بزرگ به نام «دسوت» و اطعام درماندگان و مسافران بی‌توشه اشاره می‌کند. همچنین از اختصاص یک دسته شتر برای حمل درماندگان خبر می‌دهد و می‌گوید که همه این وسایل از سوی سلطان ابوسعید تامین شده بود. در ادامه این ‌گزارش، از همراه بودن بازاری با کاروان حج خبر می‌دهد که وسایل لازم و انواع غذاها و میوه‌ها در آن یافت می‌شده است. کاروان هنگام شب و در حالی که پیشاپیش آن مشعل‌هایی برمی‌افروختند، حرکت می‌کرد.[۵۹] ابن‌حجر عسقلانی نیز از توجه ابوسعید به امنیت حاجیان خبر داده است. به گفته او، هنگامی که وی دریافت علت حمله عرب‌های بیابانگرد به کاروان‌های حج ایلخانیان، فقر است، دستور داد که از بیت‌المال زندگی آنان را تامین کنند.[۶۰]

انجام کارهای سودمند[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوران ابوسعید، کارهای سودمند فراوان در مکه و مدینه انجام گرفت. از جمله آن‌ها ساختن حمام و مدرسه در مکه و مدینه[۶۱] و از همه مهم‌تر، بازسازی چشمه‌های آب و آبرسانی به مکه بود که به دست یکی از سرداران دربار اولجایتو و ابوسعید به نام امیر چوپان انجام پذیرفت.[۶۲] امیر چوپان همچنین کنار مسجدالحرام مدرسه و حمامی ساخت که از بناهای مهم مکه به شمار می‌رفتند.[۶۳] از آن‌جا که افزایش شمار حاجیان در مکه و کمبود آب مشکلاتی را برای آنان ایجاد کرده بود، امیر چوپان برای رفع این مشکل همت گماشت و با هزینه یکصد و پنجاه هزار دینار و به کارگیری کارگران فراوان و حفر کانال، آب را از چشمه عرفه به این شهر و میانه صفا و مروه رساند.[۶۴] منابع از بازسازی چشمه‌های عرفه[۶۵] و بازان[۶۶] به دست او در 726ق. گزارش می‌‌دهند. وی در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.[۶۷]

راه اندازی کاروانی بزرگ[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابوسعید که در پی گسترش نفوذ خود در شبه جزیره عربی و حرمین بود، بار دیگر به سال 721ق. کاروانی بزرگ به راه‌انداخت و صدقات بسیار به دست شیخ دانیال عجمی در مکه تقسیم کرد.[۶۸]

محمل ابوسعید[ویرایش | ویرایش مبدأ]

به سال 730ق. محمل سلطان ابوسعید را بر روی یک فیل حمل کردند که باعث تعجب مردم و یادآور حمله ابرهه و سپاه فیل بود. هنگامی که فیل به ذوالحلیفه نزدیک مدینه رسید، ایستاد و به عقب بازگشت و هرچه آن را ‌زدند تا به سوی مدینه رود، به عقب بر‌گشت. سرانجام آن قدر آن فیل را زدند تا هلاک شد. هیچ‌کس ندانست منظور ابوسعید از ارسال فیل چه بوده است.[۶۹]

به سال 730ق. سلطان مملوکی مصر دستور کشتن امیرالحاج عراقیان، محمد الحجیج/ الحویج، را صادر کرد. اما شریف مکه از عهده این کار برنیامد و در آشوبی که بدین سبب در مسجدالحرام ایجاد کرد، یکی از امیران مملوکی کشته شد و محمد الحجیج جان به در برد.[۷۰]

آشفتگی اعزام حاجیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در مراسم سال 733ق. یکی از امیران مغول به نام یاسور هنگام رمی جمرات کشته شد که گویا با توطئه ابوسعید و به دلیل بیم از نفوذ و قدرت وی بوده است.[۷۱] به سال پایانی حکومت ابوسعید، با توجه به نابسامانی اوضاع قلمرو ایلخانیان، اعزام حاجیان با مشکل رویارو شد. در پی مرگ او به سال 736ق. حاجیان عراقی به حج نرفتند و این وضعیت به دلیل آشفتگی اوضاع سیاسی قلمرو ایلخانیان تا چندین سال ادامه یافت.[۷۲]

منصب امیرالحاج در حکومت ایلخانیان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

امارت حج از منصب‌های مرتبط با حکومت و از شؤون و اختیارات حاکمان بود. از این‌رو، در آغاز دوران ایلخانیان، با توجه به مسلمان نبودن آنان و بی‌توجّهی‌شان به فرائض اسلامی، گزارشی از امارت حج در دست نیست. اما از آن‌جا که برای حرکت کاروان حج، وجود نظم و ترتیب و نیرو لازم است، می‌توان برداشت کرد که از همان آغاز، افرادی ریاست کاروان حج را بر عهده داشته‌اند که البته ‌گزارش‌های دقیقی از آنان در دست نیست. چنین برمی‌آید که عطاء‌الملک در پی اجازه گرفتن از اَباقا، سرپرستی برای کاروان حج تعیین و امنیت آن را تامین کرده باشد؛ زیرا برخی تصریح می‌کنند که به سال 669ق. حاجیان به سلامت بازگشتند[۷۳] و این مهم با وجود خطرهای بسیار و حمله قبایل مسیر و راهزنان، جز با وجود امیرالحاج و نیروهای کافی ممکن نبود.

در دوران ارغون، به رغم سختگیری وی بر مسلمانان و بی‌توجهی به فریضه حج و حتی تلاش وزیر یهودی او برای نابودی کعبه،[۷۴] دیوان‌سالاران وی که بیشتر ایرانی بودند، در‌ اندیشه راه‌انداختن کاروان‌های حج برآمدند. در نامه سعدالدوله به بغداد، مشایخ بنی‌خفاجه و جمعی که به امارت حاج موسوم بودند، موظف به اهتمام در آماده‌سازی کاروان حج شدند.[۷۵]

قوام‌الدین در زمان گیخاتو[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در همین دوره و در زمان گیخاتو، جانشین ارغون یکی از علویان به نام قوام‌الدین ابوطاهر احمد بن حسن بن موسی بن طاووس علوی حسنی (م. 704ق.) امیرالحاج بود.[۷۶] همین بیانگر نفوذ گسترده شیعیان در آن دوره است.

امیر قتلغ‌شاه در زمان غازان‌خان[ویرایش | ویرایش مبدأ]

غازان‌خان که برای رونق بخشیدن به حج اهتمام فراوان داشت، نخستین ایلخانی بود که رسماً فردی را به عنوان امیرالحاج معرفی کرد. او امیر قُتْلُغْ شاه را امیرالحاج نمود و اختیارات و امکانات لازم را در اختیار او قرار داد.[۷۷]

ابوسلیمان در دوران اولجایتو[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوران اولجایتو، ابوسلیمان شهاب‌الدین احمد بن رُمَیثه نزد او آمد و مورد احترام و محبت فراوان قرار گرفت و حتی امارت کاروان حج به او سپرده شد. او محمل خانواده سلطان را پیش از سلطان مصر به عرفات برد و به دلیل اهمیت این کار، در پی بازگشت، از جانب اولجایتو به فرمانروایی عراق عرب منصوب شد.[۷۸]

امیر پهلوان خواندن امیرالحاج[ویرایش | ویرایش مبدأ]

در دوران ابوسعید نیز از افراد گوناگون به عنوان امیرالحاج ایلخانیان نام برده شده است. تحول مهم در این دوره در امارت حج، انتخاب امیرالحاج از میان اهل فُتوّت و پهلوانان بود. در اواخر دوران ایلخانان، این منصب تقریباً به انحصار آنان درآمده بود. شاید علت این کار، نا امنی راه‌ها بود. عشایر عرب گرفتاری‌های بسیار برای کاروان‌ها ایجاد می‌کردند و پهلوانان با شجاعت و قدرت و نیروی مردان زیر فرمان خود می‌توانستند با خطرهای میان راه رویارو شوند و کاروان‌ها را از خطر برهانند و سالم به مقصد برسانند. این مهم در فرمان سلطان برای امیران حج نیز اشاره شده است؛ مانند فرمانی که برای سراج‌الدین نوشته شده و در آن، چنین آمده است: «... پهلوان سراج‌الدین از مشاهیر شجاعان عهد و معارف دلیران روزگار است....»[۷۹] پهلوانی که به عنوان امیرالحاج انتخاب می‌گشت، «امیر پهلوان» خوانده می‌شد و می‌توانست به گسترش نفوذ سلطان یاری کند.[۸۰]

گزارش ابن‌بطوطه[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ابن‌بطوطه که به سال 728ق. همراه کاروان حج ایرانیان بود، از نفوذ بیشتر آن‌ها در رقابت با مصریان خبر داده است. او با اشاره به حضور طولانی‌تر کاروان ایرانیان در مکه که طولانی‌تر از حضور قافله مصر و شام بود، از توزیع اموال فراوان میان ساکنان و فقیران مکه ‌گزارش داده و گفته است: از بس در مکه پول تقسیم کردند، نرخ طلا در بازار آن شهر پایین آمد. در همین سال، نام ابوسعید را بر منبر و بر فراز قبه زمزم یاد کردند.[۸۱] در این سال، امیرالحاج ایرانیان، پهلوان محمد حویج از ساکنان موصل بود که در پی مرگ شیخ شهاب‌الدین قلندر، امارت حج را بر عهده گرفته بود.[۸۲]

پیوند به بیرون[ویرایش | ویرایش مبدأ]

ایلخانیان؛دانشنامه بزرگ اسلامی

پانویس[ویرایش | ویرایش مبدأ]

  1. لغت‌نامه، ج3، ص3200، «ایل خان» ج6، ص8264
  2. جامع التواریخ، ج2، ص974؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص94.
  3. جامع التواریخ، ج2، ص986؛ تاریخ جهانگشای جوینی، ج3، ص122؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص95.
  4. جامع التواریخ، ج2، ص1016؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص95؛ تحریر تاریخ وصاف، ص28-29.
  5. تاریخ اجتماعی ایران، بخش1، ج8، ص297.
  6. فرهنگ جامع تاریخ ایران، ج1، ص161.
  7. جامع التواریخ، ج2، ص1051-1052؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص108.
  8. جامع التواریخ، ج2، ص1118، 1125؛ مجمع الانساب، ص264.
  9. تاریخ مختصر الدول، ص252-254؛ مسامرة الاخبار، ص136-137.
  10. جامع التواریخ، ج2، ص1148، 1150؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص125.
  11. جامع التواریخ، ج2، ص1201؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص139.
  12. جامع التواریخ، ج2، ص1255؛ تحریر تاریخ وصاف، ص179.
  13. جامع التواریخ، ج2، ص1259-1261؛ تحریر تاریخ وصاف، ص182-183.
  14. جامع التواریخ، ج2، ص1255؛ تحریر تاریخ وصاف، ص179.
  15. تحریر تاریخ وصاف، ص252؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص191.
  16. تاریخ حبیب السیر، ج3، ص198؛ مجمع الانساب، ج2، ص272-273.
  17. نک: معجم البلدان، ج4، ص177.
  18. جامع التواریخ، ج2، ص1033؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص252؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص424.
  19. جامع التواریخ، ج2، ص1025، 1034؛ البدایة و النهایه، ج13، ص223.
  20. تاریخ گزیده، ص592؛ البدایة و النهایه، ج13، ص258، 274.
  21. البدایة و النهایه، ج13، ص295-296؛ النجوم الزاهره، ج7، ص347.
  22. نک: السلوک، ج3، ص288؛ تاریخ حبیب السیر، ج3، ص253.
  23. تاریخ مختصر الدول، ص252-257؛ مسامرة الاخبار، ص136-137.
  24. جامع التواریخ، ج2، ص1290؛ صبح الاعشی، ج8، ص70-71؛ تحریر تاریخ وصاف، ص204-205.
  25. الفتاوی الکبری، ج5، ص542.
  26. جامع التواریخ، ج2، ص1293؛ النجوم الزاهره، ج8، ص125.
  27. تاریخ گزیده، ص594.
  28. نک: معجم البلدان، ج3، ص413.
  29. تاریخ حبیب السیر، ج3، ص260؛ تاریخ گزیده، ص594؛ تاریخ ابن خلدون، ج5، ص478.
  30. الفصول الفخریه، ص122.
  31. السلوک، ج3، ص29-31.
  32. الحوادث الجامعه، ص394.
  33. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص399-400.
  34. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص400.
  35. تاریخ مختصر الدول، ص253.
  36. تحریر تاریخ وصاف، ص136.
  37. تحریر تاریخ وصاف، ص134.
  38. الحوادث الجامعه، ص490.
  39. الحوادث الجامعه، ص493.
  40. تحریر تاریخ وصاف، ص215.
  41. تاریخ امراء مکه، ص523.
  42. غایة المرام، ج2، ص84؛ الدرر الکامنه، ج2، ص79-80.
  43. العقد الثمین، ج4، ص239-240؛ غایة المرام، ج2، ص76-77.
  44. غایة المرام، ج2، ص77-78.
  45. تاریخ اولجایتو، ص200.
  46. النجوم الزاهره، ج9، ص239؛ غایة المرام، ج2، ص63؛ اتحاف الوری، ج3، ص155.
  47. غایة المرام، ج2، ص63.
  48. غایة المرام، ج2، ص64؛ تاریخ امراء مکه، ص542.
  49. الدرر الکامنه، ج2، ص79؛ غایة المرام، ج2، ص64؛ نک: السلوک، ج2، ص526.
  50. غایة المرام، ج2، ص65؛ العقد الثمین، ج4، ص241.
  51. السلوک، ج3، ص6-7.
  52. السلوک، ج3، ص18؛ اتحاف الوری، ج3، ص165.
  53. السلوک، ج3، ص29-31.
  54. السلوک، ج3، ص29-31.
  55. السلوک، ج3، ص35.
  56. السلوک، ج3، ص35.
  57. اتحاف الوری، ج3، ص160-161.
  58. اتحاف الوری، ج3، ص160-161.
  59. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص411.
  60. الدرر الکامنه، ج1، ص501.
  61. تاریخ ابن الوردی، ج2، ص274؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.
  62. مطلع السعدین، ص110؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.
  63. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص72؛ الدرر الکامنه، ج1، ص541.
  64. اتحاف الوری، ج3، ص181-182؛ ذیل جامع التواریخ، ص134؛ السلوک، ج3، ص90.
  65. اتحاف الوری، ج3، ص181؛ السلوک، ج3، ص90.
  66. شفاء الغرام، ج1، ص726.
  67. مطلع السعدین، ص78؛ السلوک، ج3، ص114.
  68. رحلة ابن بطوطه، ج2، ص90.
  69. السلوک، ج3، ص134-135؛ اتحاف الوری، ج3، ص192-193.
  70. اتحاف الوری، ج3، ص189-190.
  71. السلوک، ج2، ص367؛ اتحاف الوری، ج3، ص201-203.
  72. اتحاف الوری، ج3، ص205.
  73. الحوادث الجامعه، ص403.
  74. تحریر تاریخ وصاف، ص137.
  75. تحریر تاریخ وصاف، ص135.
  76. مجمع الآداب، ج3، ص473-474؛ اعیان الشیعه، ج2، ص508.
  77. تحریر تاریخ وصاف، ص215.
  78. مجالس المؤمنین، ج2، ص293.
  79. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص748.
  80. دین و دولت در ایران عهد مغول، ج2، ص748.
  81. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص411.
  82. رحلة ابن بطوطه، ج1، ص411.

منابع[ویرایش | ویرایش مبدأ]

محتوای این مقاله برگرفته شده از: دانشنامه حج و حرمین شریفین مدخل ایلخانیان.
  • اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعة‌ام القری، 1408ق؛
  • اعیان الشیعه: سید محسن الامین (م. 1371ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف؛
  • البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف؛
  • تاریخ ابن الوردی: ابن الوردی (م. 749ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق؛
  • تاریخ ابن خلدون: ابن‏ خلدون (م. 808ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1391ق؛
  • تاریخ اجتماعی ایران: مرتضی راوندی، تهران، نگاه، 1374ش؛
  • تاریخ امراء مکة المکرمه: عارف عبدالغنی، دمشق، دار البشائر، 1413ق؛
  • تاریخ اولجایتو: عبدالله بن محمد القاشانی (م. 738ق.)، به کوشش همبلی، تهران، علمی و فرهنگی، 1384ش؛
  • تاریخ جهانگشای جوینی: عطاملک بن محمد جوینی، به کوشش قزوینی، تهران، نقش قلم، 1378ش؛
  • تاریخ حبیب السیر: غیاث‏ الدین خواند امیر (م. 942ق.)، به کوشش سیاقی، خیام، 1380ش؛
  • تاریخ گزیده: حمدالله مستوفی، به کوشش ادوارد براون، تهران، دنیای کتاب، 1361ش؛
  • تاریخ مختصر الدول: ابوالفرج ابن العبری (م. 685ق.)، به کوشش خلیل منصور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛
  • تحریر تاریخ وصاف: عبدالمحمد آیتی، تهران، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1372ش؛
  • جامع التواریخ: رشید الدین فضل ‌الله همدانی (م. 718ق.)، به کوشش روشن و موسوی، تهران، البرز، 1373ش؛
  • الحوادث الجامعه: عبدالرزاق ابن فوطی (م. 723ق.)، به کوشش عواد و عبدالسلام، دار الغرب الاسلامی، 1997م؛
  • الدرر الکامنه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی؛
  • دین و دولت در ایران عهد مغول: شیرین بیانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1375ش؛
  • ذیل جامع التواریخ: عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو (م. 834ق.)، تهران، چاپخانه علمی، 1317ش؛
  • رحلة ابن بطوطه: ابن ‏بطوطه (م. 779ق.)، به کوشش التازی، رباط، المملکة المغربیه، 1417ق؛
  • السلوک لمعرفة دول الملوک: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق؛
  • شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق؛
  • صبح الاعشی: احمد بن علی القلقشندی (م. 821ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه؛
  • العقد الثمین فی تاریخ البلد الامین: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق؛
  • غایة المرام باخبار سلطنة البلد الحرام: عبدالعزیز بن فهد المکی (م. 920ق.)، به کوشش شلتوت، السعودیه، جامعة‌ام القری، 1409ق؛
  • الفتاوی الکبری: ابن تیمیه (م. 728ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر و مصطفی عبدالقادر، دار الکتب العلمیه، 1408ق؛
  • الفصول الفخریه: احمد بن عنبه (م. 828ق.)، به کوشش محدث ارموی، تهران، علمی فرهنگی، 1363ش؛
  • لغت‌نامه: دهخدا (م. 1334ش.) و دیگران، مؤسسه لغت‌نامه و دانشگاه تهران، 1373ش؛
  • مجالس المؤمنین: قاضی نورالله شوشتری (م. 1019ق.)، تهران، کتاب‌فروشی اسلامیه، 1365ش؛
  • مجمع الانساب: محمد بن علی شبانکاره‌ای، به کوشش محدث، تهران، امیر کبیر، 1376ش؛
  • مجمع الآداب فی معجم الالقاب: عبدالرزاق ابن الفوطی (723ق.)، به کوشش الکاظم، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، 1415ق؛
  • مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار: محمود بن محمد، به کوشش عثمان توران، آنکارا، چاپخانه انجمن تاریخ ترک، 1943م؛
  • مطلع السعدین: عبدالرزاق السمرقندی (م. 887ق.)، به کوشش نوایی، تهران، کتابخانه طهوری، 1353ش؛
  • معجم البلدان: یاقوت الحموی (م. 626ق.)، بیروت، دار صادر، 1995م؛
  • النجوم الظاهره: ابن تغری بردی الاتابکی (م. 874ق.)، مصر، وزارة الثقافة و الارشاد القومی.