Kamran (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
Kamran (بحث | مشارکت‌ها)
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:
«حِج»، با کسر حاء، نيز مرادف حاج و نامي براي حج‌گزار است.<ref>لسان العرب، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷، «حجج».</ref> واژگان ديگري چون محجة: راه گذر مستقيم نيز از اين کلمه اخذ شده‌اند.<ref>النهايه، ج۴، ص۳۰۱، «حج».</ref> اين عنوان در آغاز به زائران افراد بزرگ و اماکن مقدس گفته شده<ref>معجم مقاييس اللغه، ج۲، ص۲۹، «حج».</ref>و به تدريج به زائران خانه خدا در مکه اختصاص يافته است.<ref>معجم مقاييس اللغه، ج۲، ص۲۹؛ مفردات، ص۲۱۸-۲۱۹، «حج».</ref>
«حِج»، با کسر حاء، نيز مرادف حاج و نامي براي حج‌گزار است.<ref>لسان العرب، ج۲، ص۲۲۶-۲۲۷، «حجج».</ref> واژگان ديگري چون محجة: راه گذر مستقيم نيز از اين کلمه اخذ شده‌اند.<ref>النهايه، ج۴، ص۳۰۱، «حج».</ref> اين عنوان در آغاز به زائران افراد بزرگ و اماکن مقدس گفته شده<ref>معجم مقاييس اللغه، ج۲، ص۲۹، «حج».</ref>و به تدريج به زائران خانه خدا در مکه اختصاص يافته است.<ref>معجم مقاييس اللغه، ج۲، ص۲۹؛ مفردات، ص۲۱۸-۲۱۹، «حج».</ref>


هر چند در اصطلاح به حج‌گزار، حاجي گفته مي‌شود، ولي در عرف به عمره گزار نيز حاجي گفته مي‌شود. شايد ريشه اين مسئله به احاديثي برگردد که عمره را نيز نوعي حج معرفي کرده و آن را حج اصغر ناميده‌اند.[۹] اصطلاح «Pilgrim» در انگليسي نيز برابر مفهوم حاج به کار رفته و به هر کسي اطلاق مي‌شود که به سفري مقدس و ديني رفته باشد.[۱۰]
هر چند در اصطلاح به حج‌گزار، حاجي گفته مي‌شود، ولي در عرف به عمره گزار نيز حاجي گفته مي‌شود. شايد ريشه اين مسئله به احاديثي برگردد که عمره را نيز نوعي حج معرفي کرده و آن را حج اصغر ناميده‌اند.<ref>الکافي، ج۹، ص۲۶۵؛ من لايحضره الفقيه، ج۲، ص۴۸۸.</ref>اصطلاح «Pilgrim» در انگليسي نيز برابر مفهوم حاج به کار رفته و به هر کسي اطلاق مي‌شود که به سفري مقدس و ديني رفته باشد.<ref>Oxford Advanced Lerner's Dictionary: Pilgrim</ref>
==مشتقات واژه==
==مشتقات واژه==
اين واژه با برخي پيشوندها مانند: «امير الحاج» به معناي سرپرست امور حاجيان (← امير الحاج) و «سابق الحاج»[۱۱] پيشي‌گيرنده در مسابقه و سرعت سير به مکه، براي حج[۱۲]، يا «سائق الحاج»، يعني کسي که حجاج عقب‌افتاده را با کمال تعجيل از راه و بيراهه به حج مي‌رساند[۱۳] و «ساقة الحاج»[۱۴]، به معناي دليل و راهبر حاجيان و «مواقيت الحاج»[۱۵] يا «ميقات الحج»[۱۶]، به معناي مواضع احرام نيز به کار مي‌رود. همراهان حج‌گزار، مانند: خدمتکار و شتربان نيز، داج، بر وزن حاج، به معناي رونده در راه، ناميده مي‌شوند.[۱۷]
اين واژه با برخي پيشوندها مانند: «امير الحاج» به معناي سرپرست امور حاجيان (← امير الحاج) و «سابق الحاج»<ref>غريب الحديث، ج۳، ص۲۶۹؛ هداية الامه، ج۸، ص۴۳۷.غريب الحديث، ج۳، ص۲۶۹؛ هداية الامه، ج۸، ص۴۳۷.</ref> پيشي‌گيرنده در مسابقه و سرعت سير به مکه، براي حج<ref>نک: تبصرة المتعلمين، ج۲، ص۳۳۰؛ رسائل الشهيد، ج۲، ص۹۸۸.</ref>، يا «سائق الحاج»، يعني کسي که حجاج عقب‌افتاده را با کمال تعجيل از راه و بيراهه به حج مي‌رساند<ref>من لايحضره الفقيه، ج۴، ص۵۹؛ بصائر الدرجات، ص۱۲۲؛ تجارب الامم، ج۵، ص۱۸۴.</ref>و «ساقة الحاج»لسان العرب، ج۱۰، ص۱۶۷، «سوق».، به معناي دليل و راهبر حاجيان و «مواقيت الحاج»<ref>تاج العروس، ج۳، ص۱۵۳، «وقت».</ref> يا «ميقات الحج»<ref>القاموس المحيط، ج۱، ص۱۶۰، «وقت».</ref>، به معناي مواضع احرام نيز به کار مي‌رود. همراهان حج‌گزار، مانند: خدمتکار و شتربان نيز، داج، بر وزن حاج، به معناي رونده در راه، ناميده مي‌شوند.<ref>النهايه، ج۲، ص۱۰۱، «دجج».</ref>
==واژه حاج در قرآن و روایات==
==واژه حاج در قرآن و روایات==
در آيات قرآن، کلمه «الحاج» يک بار به صورت اسم جمع[۱۸]، به همراه سقايت و به معناي آبدهي به حاجيان به کار رفته است: (سِقاِيةَ الْحاجِّ) (توبه/۹، ۱۹). همچنين واژه حنيف در آيات ديگر قرآن (بقره/۲، ۱۳۵) را برخي به معناي حج‌گزاري دانسته‌اند که حج خانه خدا را، به شيوه ابراهيمي در جاهليت، به جا مي‌آورد[۱۹]؛ چنان‌که «آمين»، به معناي «حاجين» و تعبير «آمين البيت الحرام» (مائده/۵، ۲)، به معناي حاجيان خانه خدا، تفسير شده است.[۲۰]
در آيات قرآن، کلمه «الحاج» يک بار به صورت اسم جمع<ref> لسان العرب، ج۶، ص۱۳۹، «عسس».</ref>، به همراه سقايت و به معناي آبدهي به حاجيان به کار رفته است: (سِقاِيةَ الْحاجِّ) (توبه/۹، ۱۹). همچنين واژه حنيف در آيات ديگر قرآن (بقره/۲، ۱۳۵) را برخي به معناي حج‌گزاري دانسته‌اند که حج خانه خدا را، به شيوه ابراهيمي در جاهليت، به جا مي‌آورد<ref>جامع البيان، ج۱، ص۷۸۵-۷۸۶؛ غريب الحديث، ج۱، ص۲۹۲.</ref>؛ چنان‌که «آمين»، به معناي «حاجين» و تعبير «آمين البيت الحرام» (مائده/۵، ۲)، به معناي حاجيان خانه خدا، تفسير شده است.<ref>جامع البيان، ج۶، ص۸۰</ref>


در روايات نيز معمولاً از حج‌گزار، با همين واژه، ياد شده که در بخشي از آن‌ها، به بيان ويژگي‌ها و فضائل حاجي پرداخته شده است. [۲۱] [۲۲] . بنا به روايتي، از ابن مسعود، واژه حاج، از زمان بستن احرام بر افراد، اطلاق مي‌شود و پيش از آن نمي‌توان به او حاجي گفت و بايد او را وافد يا قاصد ناميد.[۲۳] در منابع اخلاقي نيز به ذکر وظايف و آداب اخلاقي حج‌گزار، با عنوان حاجي، پرداخته شده است.[۲۴]
در روايات نيز معمولاً از حج‌گزار، با همين واژه، ياد شده که در بخشي از آن‌ها، به بيان ويژگي‌ها و فضائل حاجي پرداخته شده است. <ref>جامع البيان، ج۶، ص۸۰</ref>مستدرک الوسائل، ج۱۰، ص۴۰. <ref></ref> . بنا به روايتي، از ابن مسعود، واژه حاج، از زمان بستن احرام بر افراد، اطلاق مي‌شود و پيش از آن نمي‌توان به او حاجي گفت و بايد او را وافد يا قاصد ناميد.[۲۳] در منابع اخلاقي نيز به ذکر وظايف و آداب اخلاقي حج‌گزار، با عنوان حاجي، پرداخته شده است.[۲۴]
==در زبان فارسی==
==در زبان فارسی==
در فارسي ياء نسبت به کلمه حاج پيوسته، ولي وجه دستوري روشني براي ساختار نسبت بيان نشده و گويا نوعي خطاي مشهور به شمار مي‌رود؛ هر چند آن را منسوب به «حاجة» در نقش صفت براي موصوف محذوف به صورت «جماعت حاجة» دانسته که در اين صورت حاجي به معناي کسي است که به جماعت حاجيان منسوب است و شبيه نسبت در عامي و معتزلي خواهد بود و برخي ديگر نيز در توجيهي نااستوار و غير مستند، ياء در اين کلمه را در اصل همان جيم دوم حاجّ دانسته که به ياء تبديل شده است.[۲۵]
در فارسي ياء نسبت به کلمه حاج پيوسته، ولي وجه دستوري روشني براي ساختار نسبت بيان نشده و گويا نوعي خطاي مشهور به شمار مي‌رود؛ هر چند آن را منسوب به «حاجة» در نقش صفت براي موصوف محذوف به صورت «جماعت حاجة» دانسته که در اين صورت حاجي به معناي کسي است که به جماعت حاجيان منسوب است و شبيه نسبت در عامي و معتزلي خواهد بود و برخي ديگر نيز در توجيهي نااستوار و غير مستند، ياء در اين کلمه را در اصل همان جيم دوم حاجّ دانسته که به ياء تبديل شده است.[۲۵]


کاربرد اين واژه، در فرهنگ فارسي، تاريخ ديريني دارد و در متون کهن ادبي[۲۶] و ديوان‌هاي شعر[۲۷] و سفرنامه‌هاي فارسي[۲۸] و نيز امثال رايج در فرهنگ عامه[۲۹] به چشم مي‌خورد. واژه حاجي در دوره معاصر بين يهوديان ايران نيز، درباره زائران بيت المقدس، مرسوم شده است.[۳۰]
کاربرد اين واژه، در فرهنگ فارسي، تاريخ ديريني دارد و در متون کهن ادبي[۲۶] و ديوان‌هاي شعر[۲۷] و سفرنامه‌هاي فارسي[۲۸] و نيز امثال رايج در فرهنگ عامه[۲۹] به چشم مي‌خورد. واژه حاجي در دوره معاصر بين يهوديان ايران نيز، درباره زائران بيت المقدس، مرسوم شده است.[۳۰]
برگرفته از «https://wikihaj.com/view/حاجی»