انس بن مالک
انس بن مالک از صحابه و خادمان خاص پیامبر(ص) میباشد. انس از کودکی به خدمت پیامبر درآمد و در بسیاری از غزوهها همراه پیامبر بود. وی بعد از رحلت رسول خدا(ص) با خلفا همراهی میکرد و به سبب بهرهوری از سواد نوشتن و خردمندیاش، مامور گردآوری زکات بحرین شد. از مواضع انس در دوران خلافت امام علی(ع) گزارشی از ابن ابی الحدید است که وی را از کسانی که حضرت علی(علیهالسّلام) را در جنگهایش تخطئه کرده است میشمارند. انس جزء شش محدثی است که احادیثشان بیشتر از 1000 حدیث میباشد که ابن حزم شمار حدیثهای او را 2286 گزارش کرده است. انس از کسانی بود که علاقه زیادی به جمعآوری ثروت داشت و در مناطقی از بصره خانههایی داشت. گویند او به سبب دعای پیامبر(ص) صاحب سرمایه، اموال و فرزندان فراوان شده بود.
مشخصات فردی | |
---|---|
نام کامل | انس بن مالک بن نضر |
کنیه | ابوحمزه |
لقب | خادم الرسول، ذوالاذنین، انصاری |
محل زندگی | بصره، مدینه |
مهاجر/انصار | انصار |
نسب/قبیله | بنینجار، تیرهای از خزرج |
خویشان سرشناس | ام سلیم، انس بن نضر |
درگذشت/شهادت | بصره از 90 تا 93ق.وفات |
مدفن | بصره |
مشخصات دینی | |
زمان اسلام آوردن | همراهی پیامبر از کودکی |
حضور در جنگها | نبرد بدر، احزاب، حدیبیه، خیبر، عمرة القضاء، فتح مکه، حنین، طائف و تبوک |
هجرت به | بصره |
دلیل شهرت | صحابی و خادم خاص پیامبر(ص) |
دیگر فعالیتها | راوی حدیث |
نام و نسب
انس بن مالک بن نضر از بنینجار، تیرهای از خزرج است.[۱] نسب مادرش اُمسُلَیم با نامهای احتمالی سهله، رمیله، غمیساء و..[۲] دختر مِلحان بن خالد نیز به بنینجار میرسد.[۳] روایاتی از دعای خیر پیامبر (ص) درباره او در برخی کتابهای روایی آمده است.[۴] ام سُلیم راوی حدیث از رسول خدا است.[۵] از انس به کنیه ابوحمزه[۶] و لقب «خادم الرسول»[۷] و «ذوالاذنین» که پیامبر از روی مزاح او را چنین خطاب کرد[۸] و نیز انصاری[۹] یاد شده است.
همراهی با پیامبر
انس تنها کسی است که از کودکی به خدمت پیامبر درآمد. در هشت یا 10 سالگی، هنگامی که انصار به پیشگاه پیامبر هدیه و تحفه میآوردند، به خواست مادرش و به جای تحفه به خدمت پیامبر (ص) درآمد[۱۰] و نُه[۱۱] یا 10[۱۲] سال در خدمت ایشان بود. انس با فن نویسندگی آشنایی داشت[۱۳] ؛ اما از کتابت او در منابع سخنی به میان نیامده است. وی در بسیاری از غزوهها پیامبر (ص) را همراهی کرد. شرکت او در نبرد بدر به سبب خردسالی مورد تردید است.[۱۴] به گفته خودش در غزوه بدر همراه پیامبر (ص) بوده[۱۵] و شاید به سبب خردسالی نامش در شمار جنگجویان بدر نیامده است.[۱۶] با توجه به سن او، این گزارش بعید است. به نقل پسرش موسی بن انس، او در غزوههایی[۱۷] چون احزاب، حدیبیه، خیبر، عمرة القضاء، فتح مکه، حنین، طائف و تبوک حضور داشته است.[۱۸] نقشآفرینی چشمگیری برای وی در این غزوهها یاد نشده است.
انس در دوران خلفا
وی در پی رحلت پیامبر (ص) با خلفا همکاری کرد. همراه برادرش براء در سرکوبی اهل ردّه یمامه به سال 12ق. شرکت داشت[۱۹] و بعدها از سوی ابوبکر با مشورت عمر و به سبب بهرهوری از سواد نوشتن و خردمندیاش، مامور گردآوری زکات بحرین شد.[۲۰] وی یکی از 10 تن انصاری بود که به سال 19ق. از مدینه با حاکم جدید بصره، ابوموسی اشعری، همراه شد.[۲۱]
به سال 20ق. در نبرد شوشتر شرکت کرد[۲۲] و برپایه گزارشهایی، فرماندهی بخشی از نیروها را برعهده داشت.[۲۳] در پی تسلیم شدن هُرمُزان، حاکم شوشتر، ابوموسی او و همراهانش را با 300 تن به فرماندهی انس بن مالک به مدینه فرستاد.[۲۴] گویا از آن پس، او ساکن بصره شد. به سال 35ق. در ماجرای قیام مسلمانان در برابر بنیامیه و اعتراضشان به عثمان، همراه عُمران بن حُصین و هِشام بن عامر در بصره، مردم را به حمایت از عثمان ترغیب میکرد.[۲۵]
مواضع انس در دوران خلافت امام علی
از مواضع انس در دوران خلافت امام علی(ع) آگاهی چندانی در دست نیست، مگر گزارشی از ابن ابی الحدید که وی را از کسانی میداند که امام علی(ع) را در جنگهایش تخطئه میکردند.[۲۶] مطابق گزارشهایی، هنگامی که امام علی(ع) در کوفه، از صحابه حاضر در مجلس به صورت ضمنی خواست تا سخنان پیامبر (ص) در غدیر خم درباره او را اذعان کنند، خودداری نمود[۲۷] و از همین رو، امام وی را نفرین کرد و بر اثر آن به بیماری پیسی دچار شد.[۲۸] بر پایه گزارشی، در پی این بیماری، سوگند یاد کرد که دیگر هیچ یک از فضیلتهای علی(ع) را کتمان نکند.[۲۹]
در دوران حکومت معاویه
در دوران حکومت معاویه، در دمشق به دیدار او شتافت و روایتی از پیامبر(ص) را برایش گزارش کرد.[۳۰] در پی دستیابی زیاد بن ابیه به حکومت در بصره، انس از صحابهای بود که با او همکاری کرد و عهدهدار غنیمتها شد.[۳۱]
انس و امام حسین
امام حسین(ع) هنگام محاجّه با سپاهیان عراق در کربلا، درباره جایگاه خودش نزد رسول خدا (ص) آنان را به صحابه زنده، همچون انس بن مالک ارجاع داد.[۳۲] هنگامی که سر مبارک حسین بن علی(ع) در تشتی برابر عبیدالله بن زیاد در کوفه بود، او در برابر اهانتهای عبیدالله به سر مبارک امام، اعتراض کرد و با یادآوری شباهت امام حسین(ع) به پیامبر (ص) گفت که رسول خدا همان لب و دندانی را پیاپی میبوسیده که عبیدالله آن را با چوبدستی میزند.[۳۳]
همسویی با عراقیان
با مرگ یزید و آشوب در عراق به ویژه بصره، انس با عراقیان همسو شد. به سال 64ق. در پی اخراج کارگزاران اموی از بصره و گرایش اهل آن شهر به ابن زبیر، در نامهای از سوی ابن زبیر، امامت جماعت بصریان به مدت 40 روز یا دو ماه به او سپرده شد.[۳۴] انس به سال 66ق. در نهضت مختار با عراقیان همراهی کرد و گویا به همین سبب، مُصعب بن زبیر در پی پیروزی بر مختار، او را همراه چند تن از بزرگان بصره احضار کرد.[۳۵] انس در مجلس مصعب به جایگاه انصار نزد پیامبر (ص) اشاره کرد و او را به خداوند و خدمتی که به رسول خدا کرده بود، سوگند داد که از وی درگذرد. مصعب بر اثر سخنان او، با دادن هدایایی آزادش کرد.[۳۶]
انس و حجاج
وی از صحابهای بود که به سال 74ق. در پی سرکوبی قیام عبدالله بن زبیر از سوی حجاج تحقیر گشتند و بر گردنشان داغ نهاده شد. از این رو، وی همواره از حجاج تنفر داشت و اطاعت مسلمانان از او را حرام میدانست و مردم را به نبرد با او فرامیخواند.[۳۷] هنگامی که ابن جارود در بصره بر حجاج شورید (75ق.)، عبدالله بن انس به او پیوست و کشته شد.[۳۸] نضر فرزند دیگر انس نیز به قیام ابن اشعث (85ق.) پیوست.[۳۹] در پی سرکوبی قیام ابن جارود، حجاج دستور داد همه اموال انس را ضبط و او را با خواری نزدش حاضر کنند. حجاج با توهین به انس، او را پیشوای گمراهی و جولان دهنده در فتنهها خواند و به همکاری با ابوتراب (علی(ع))، ابن زبیر، و ابن جارود متهم و سوگند یاد کرد که او را به سختی بکشد. انس به سفارش فرزندانش با ارسال نامهای شکایتآمیز به عبدالملک از او خواست تا دست حجاج را از او کوتاه کرده، حرمتش را بازگرداند. عبدالملک با دلجویی از انس، در نامهای به حجاج با یادآوری خدمت شش ساله وی به پیامبر(ص) و آگاهی او از اسرار ایشان، حجاج را ناچار کرد پیاده به خانه انس رفته، از او عذرخواهی کند و رضایتنامه کتبی بگیرد.[۴۰] از آن پس، انس از حجاج آزاری ندید. در سالهای 78 و 80ق. قضاوت شهر بصره بر عهده موسی بن انس بود.[۴۱] دینوری و ابن کثیر برخورد حجاج با انس را در سالهای پس از قیام ابن اشعث میدانند. اما روایت بلاذری به واقعیت نزدیکتر است؛ زیرا قیام ابن اشعث در 85ق. روی داد.
مخالفت با بدعتهای امویان
انس از مخالفت با بدعتهای امویان پروا نداشت. برپایه گزارشی، او در حال گریه گفت که از آیین و سنت پیامبر (ص)، تنها نماز باقی مانده بود که آن نیز تباه شد.[۴۲] انس فتوای حجاج را که دستور داده بود هنگام وضو بیرون و کف و مچ دستها و پاها را بشویند، مخالف آیه وضو (سوره مائده، آیه6) میدانست که به مسح کردن و نه شستن پاها فرمان میدهد.[۴۳]
وفات
انس واپسین صحابی است که تا روزگار ولید بن عبدالملک (85-96ق.) زنده بود.[۴۴] او به سال 92ق. به دیدار این خلیفه رفت و از جامع اموی بازدید کرد.[۴۵] سال وفات وی را از 90 تا 93ق. و عمر او را میان 100 تا 110 سال یاد کردهاند.[۴۶] او در قصرش در بصره درگذشت.[۴۷]
نقل حدیث
انس در شمار شش محدثی است که احادیثشان افزون بر 1000 حدیث گزارش شده است.[۴۸] ابن حزم شمار حدیثهای او را 2286 گزارش کرده است.[۴۹] از این میان، 168 حدیث را بخاری و مسلم و 83 حدیث را تنها بخاری و 71 حدیث را تنها مسلم گزارش کرده است.[۵۰] بر پایه گفته خود انس، همه روایتهایی که به پیامبر (ص) نسبت داده، از خود ایشان نشنیده، بلکه برخی را به اعتماد راوی خبر، بدون ذکر نام راوی، به پیامبر نسبت داده است.[۵۱]
در مناقب اهل بیت
روایتهای فراوانی به نقل از انس در آثار شیعی یافت میشود که بسیاری از آنها در مناقب اهل بیت(ع) است؛ از جمله حدیث متواتر مرغ بریان (طیر مَشْویّ) که در کتابهای شیعی و سنی گزارش شده و دانشمندان بزرگی چون طبری، ابن عُقْده، ابونُعیم، حاکم نیشابوری، و ذهبی کتابهایی درباره سند آن نوشتهاند. بر پایه آن حدیث، هنگامی که برای پیامبر مرغ بریانی هدیه آوردند، ایشان (ص) از خدا خواست تا محبوبترین خلقش را نزد او بفرستد که در خوردن آن با او همسفره شود که در این هنگام علی بن ابی طالب آمد. اما انس که دوست داشت این افتخار نصیب یکی از انصار شود، به علی گفت که پیامبر (ص) مشغول است و این حادثه سه بار تکرار شد. بار سوم پیامبر(ص) به انس فرمان داد تا علی(ع) را به درون فراخواند و به انس فرمود: تو نخستین کسی نیستی که قومت را دوست داری.[۵۲]
از روایتهای وی درباره اهلبیت(ع) حدیثی بدین مضمون است: تا شش ماه در پی نزول آیه تطهیر، هنگامی که پیامبر(ص) برای نماز صبح از برابر خانه فاطمه(س) میگذشت، اهل خانه را با عنوان «اهلبیت» به نماز فرامیخواند و آن آیه را تلاوت میکرد.[۵۳]
راویان از انس
انس از اصحابی دیگر همچون ابوبکر، عمر، عثمان، معاذ بن جبل و ابوهریره حدیث گزارش میکرد.[۵۴] بسیاری از تابعین، همچون ابن سیرین، شعبی، مکحول، و قتاده از او حدیث نقل کردهاند. شمار راویان از انس را تا 200 تن برشمردهاند.[۵۵] برپایه برخی گزارشها، ابوحنیفه، انس و چند تن دیگر از صحابه مانند ابوهریره را عادل نمیشمرد.[۵۶]
نسبت دروغ به پیامبر
برپایه سخنی از امام صادق(ع) انس و ابوهریره از کسانی هستند که به پیامبر(ص) نسبت دروغ میدادند.[۵۷] به نقل از امام باقر(ع) رواج شکنجه متهمان و مجرمان در دربار اموی، در پی گزارش دروغی است که انس به رسول خدا(ص) نسبت داده که ایشان دست مردی را به دیوار میخکوب کرد.[۵۸] به گفته برخی رجالیان، گروهی از جاعلان حدیث، روایتهای جعلی خود را به او نسبت دادهاند.[۵۹] از دیگر روایتهای مشهور انس، روایت معراج و نیز شَقّ صدر (شکافته شدن سینه مبارک پیامبر(ص) به دست جبرئیل برای شستوشو و پاک کردن آن) است[۶۰] که بسیاری از پژوهشگران آن را افسانهای بیش نمیدانند؛ هرچند در کتابهای حدیثی معتبر اهل سنت گزارش شده است.[۶۱]
گردآوری ثروت
انس را آزمندترین صحابی در گردآوری ثروت دانستهاند.[۶۲] او در نقاط گوناگون بصره صاحب چهار خانه بزرگ[۶۳] از جمله خانه مجللی معروف به «قصر انس» بود[۶۴] و بوستانی با گلهایی معطر و گیاهانی متنوع داشت که سالانه دو بار محصول میداد.[۶۵] از او 78 پسر و دو دختر به نامهای حفصه و ام عمرو بر جای ماند.[۶۶] گویند او به سبب دعای پیامبر(ص) صاحب سرمایه، اموال و فرزندان فراوان شده بود.[۶۷]
پانویس
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص109.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1940؛ اسد الغابه، ج6، ص345.
- ↑ الاستیعاب، ج4، ص1940؛ البدایة و النهایه، ج5، ص331.
- ↑ نک: صحیح مسلم، ج8، ص26؛ مسند الحمیدی، ج2، ص504.
- ↑ الاستبصار، ج1، ص207؛ التهذیب، ج1، ص302.
- ↑ الطبقات، ج1، ص109؛ الطبقات، ج7، ص207؛ الاستیعاب، ج2، ص54؛ الاصابه، ج1، ص276.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص110؛ اسد الغابه، ج5، ص406.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص151؛ اسد الغابه، ج2، ص18؛ الاصابه، ج1، ص276.
- ↑ الطبقات، ج1، ص194.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص109؛ الاصابه، ج1، ص276.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص506؛ اسد الغابه، ج1، ص152.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص151؛ البدایة و النهایه، ج5، ص331.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص506؛ اسد الغابه، ج1، ص152.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص332.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص151؛ الاستیعاب، ج1، ص110.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص110؛ اسد الغابه، ج1، ص151؛ الاصابه، ج1، ص276.
- ↑ دلائل النبوه، ج5، ص426؛ الاصابه، ج1، ص276.
- ↑ الطبقات، ج2، ص127؛ البدایة و النهایه، ج5، ص332.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص55؛ الرده، ص122؛ دلائل النبوه، ج6، ص354.
- ↑ الاستیعاب، ج3، ص1086؛ الاصابه، ج1، ص278؛ تاریخ الاسلام، ج6، ص293.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص71؛ الاخبار الطوال، ص118؛ انساب الاشراف، ج1، ص491.
- ↑ الفتوح، ج2، ص276؛ تاریخ خلیفه، ص82.
- ↑ فتوح البلدان، ص369؛ الاخبار الطوال، ص130.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص86؛ تجارب الامم، ج1، ص371؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص552.
- ↑ تاریخ طبری، ج4، ص352؛ تجارب الامم، ج1، ص442؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص596.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج20، ص20.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص156-157.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص157؛ رجال کشی، ص45؛ المناقب، ج2، ص283.
- ↑ رجال کشی، ص45.
- ↑ تاریخ دمشق، ج9، ص333.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص224؛ تاریخ بلعمی، ج4، ص690؛ البدایة و النهایه، ج8، ص29.
- ↑ الطبقات، ج1، ص469؛ تاریخ طبری، ج5، ص425؛ البدایة و النهایه، ج8، ص179.
- ↑ الطبقات، ج1، ص482؛ انساب الاشراف، ج3، ص222-223؛ البدایة و النهایه، ج6، ص232.
- ↑ تاریخ طبری، ج5، ص528؛ تاریخ خلیفه، ص161؛ انساب الاشراف، ج5، ص407؛ انساب الاشراف، ج6، ص342؛ انساب الاشراف، ج7، ص155.
- ↑ انساب الاشراف، ج7، ص15-16.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج6، ص195؛ اسد الغابه، ج1، ص152.
- ↑ انساب الاشراف، ج13، ص380.
- ↑ انساب الاشراف، ج7، ص295.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص180.
- ↑ انساب الاشراف، ج7، ص296-297؛ الاخبار الطوال، ص323-324؛ البدایة و النهایه، ج9، ص91؛ البدایة و النهایه، ج9، ص133-134.
- ↑ البدایة و النهایه، ج9، ص32.
- ↑ صحیح البخاری، ج1، ص134؛ جامع بیان العلم، ج2، ص200؛ فتح الباری، ج2، ص11.
- ↑ السنن الکبری، ج1، ص71؛ الصراط المستقیم، ج3، ص265.
- ↑ الاخبار الطوال، ص328.
- ↑ البدایة و النهایه، ج9، ص89.
- ↑ المعارف، ص341؛ تاریخ خلیفه، ص194؛ الاستیعاب، ج1، ص110-111.
- ↑ الطبقات، ج7، ص13.
- ↑ الاصابه، ج1، ص88.
- ↑ جوامع السیره، ص276.
- ↑ صحیح مسلم، نووی، ج1، ص127.
- ↑ الطبقات، ج7، ص15؛ المعرفة و التاریخ، ج2، ص634؛ الاصابه، ج1، ص67-68.
- ↑ المستدرک، ج3، ص130-131؛ السنن الکبری، ج5، ص107؛ البدایة و النهایه، ج7، ص351.
- ↑ مسند احمد، ج3، ص259، 285؛ المستدرک، ج3، ص158.
- ↑ نک: الطبقات، ج7، ص15.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص396.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج4، ص68.
- ↑ الخصال، ص190.
- ↑ علل الشرایع، ج2، ص541.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج3، ص396.
- ↑ جامع البیان، ج15، ص5؛ سنن الترمذی، ج12، ص217؛ مسند احمد، ج4، ص207.
- ↑ صحیح البخاری، ج2، ص167؛ صحیح مسلم، ج1، ص103-104؛ صحیح ابن خزیمه، ج1، ص153.
- ↑ الطبقات، ج7، ص13.
- ↑ تاریخ دمشق، ج9، ص336.
- ↑ البلدان، ص232؛ فتوح البلدان، ص345؛ شرح نهج البلاغه، ج8، ص146.
- ↑ اسد الغابه، ج1، ص151؛ امتاع الاسماع، ج12، ص20؛ الاصابه، ج1، ص276.
- ↑ الاستیعاب، ج1، ص110-111؛ اسد الغابه، ج1، ص152.
- ↑ دلائل النبوه، ج6، ص194-196؛ اسد الغابه، ج1، ص152؛ الاصابه، ج1، ص277.
منابع
- الاخبار الطوال: ابن داود الدینوری (م. 282ق.)، به کوشش عبدالمنعم، قم، الرضی، 1412ق.
- الاستبصار: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش موسوی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1363ش.
- الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش البجاوی، بیروت، دار الجیل، 1412ق.
- اسد الغابه: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- الاصابه: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، به کوشش علی معوض و عادل عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
- البلدان: ابن الفقیه (م. 365ق.)، به کوشش یوسف الهادی، بیروت، عالم الکتب، 1416ق.
- تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
- تاریخ بلعمی (تاریخنامه طبری): بلعمی (م. 325ق.)، به کوشش روشن، سروش، 1378ش. و البرز، 1373ش.
- تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ مدینة دمشق: ابن عساکر (م. 571ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الفکر، 1415ق.
- تجارب الامم: ابوعلی مسکویه (م. 421ق.)، به کوشش امامی، تهران، سروش، 1379ش.
- تهذیب الاحکام: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش موسوی و آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1365ش.
- جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.
- جامع بیان العلم و فضله: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1398ق.
- جوامع السیره: ابن حزم الاندلسی (م. 456ق.)، به کوشش احسان عباس، مصر، دار المعارف، 1900م.
- الخصال: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش غفاری، قم، جامعه مدرسین، 1403ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
- رجال کشّی (اختیار معرفة الرجال): الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش مصطفوی، دانشگاه مشهد، 1348ش.
- الرده: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش الجبوری، بیروت، دار الغرب الاسلامی، 1410ق.
- سنن الترمذی: الترمذی (م. 279ق.)، به کوشش عبدالوهاب، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
- السنن الکبری: البیهقی (م. 458ق.)، بیروت، دار الفکر، 1416ق.
- سیر اعلام النبلاء: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش گروهی از محققان، بیروت، الرساله، 1413ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. 656ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- صحیح ابن خزیمه: ابن خزیمه (م. 311ق.)، به کوشش محمد مصطفی، المکتب الاسلامی، 1412ق.
- صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
- صحیح مسلم بشرح النووی: النووی (م. 676ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1407ق.
- صحیح مسلم: مسلم (م. 261ق.)، بیروت، دار الفکر.
- الصراط المستقیم: زین الدین العاملی النباطی (م. 877ق.)، به کوشش بهبودی، المکتبة المرتضویه، 1384ق.
- الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، بیروت، دار صادر.
- علل الشرایع: الصدوق (م. 381ق.)، به کوشش بحر العلوم، نجف، المکتبة الحیدریه، 1385ق.
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
- فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
- الفتوح: ابن اعثم الکوفی (م. 314ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1411ق.
- المستدرک علی الصحیحین: الحاکم النیشابوری (م. 405ق.)، به کوشش مرعشلی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
- مسند الحمیدی: عبدالله بن الزبیر الحمیدی (م. 219ق.)، به کوشش الاعظمی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1409ق.
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریة للکتاب، 1992م.
- المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. 277ق.)، به کوشش الامری، بیروت، الرساله، 1401ق.
- مناقب آل ابی طالب: ابن شهرآشوب (م. 588ق.)، قم، انتشارات علامه، 1379ش.