کَرخ، دهکده‌ای بود، نزدیک تیسفون، مرکز ساسانیان، که پس از ساخت و گسترش شهر بغداد، جزء محله‌ای از آن قرار گرفت. امروزه نیز کرخ، محله‌ای از بغداد است. کرخ در برخی از دوره‌ها، یکی از مهم‌ترین مرکزهای تشیع شمرده می‌شد. شش منطقه با این نام شناخته شده‌اند و گاهی کرخِ بغداد توسط برخی تاریخ‌نگاران با کرخِ سامراء اشتباه گرفته شده است. دهکده برخ، توسط شاپور دوم (ح. ۳۱۰–۳۷۹م)، با اهداف نظامی پایه‌گذاری شده و با انتقال پایتخت عباسیان، توسط منصور عباسی (ح.136-158ق) به بغداد، گسترش یافت. در برخی دوره‌ها، مساحت محله کرخ در بغداد، که بازار و مرکز تجاری نیز شمرده می‌شد، به یک در دو فرسخ می‌رسید. مذهب مردم کرخ تشیع بوده و دیگر محله‌های بغداد اهل سنت بودند. نزدیکی کوفه، حضور برخی امامان(ع) و یاران آنان در بغداد و کرخ و روی کار آمدن آل فرات و آل بویه در گسترش شیعه‌گری در کرخ نقش داشت. شیعیان کرخ و حنبلی‌های بغداد با یکدیگر نزاع داشته و گاه منجر به کشتار دو طرف و چپاول مردم کرخ می‌شد. مهمترین عوامل نزاع، بی‌احترامی به رهبران و تأکید شیعیان بر اجرای آیین‌های مذهبی مانند عزاداری و برگزاری جشن غدیر بود. در کرخ، عالمان و بزرگانی مانند نواب اربعه، شیخ مفید، سید مرتضی، سید رضی، شیخ طوسی و معروف کرخی حضور داشته‌اند. حوزه علمیه کرخ، یکی از حوزه‌های برجسته تشیع بود، که با حمله طغرل سلجوقی و هجرت شیخ طوسی به نجف، از رونق افتاد. مسجد بُراثا، که در غرب بغداد و روبه‌روی کرخ قرار داشت، یکی از مراکز مهم فرهنگی شیعیان کرخ شمرده می‌شد. در روایات از کرخ یاد شده؛ برای نمونه امام رضا(ع)، سالم‌ترین محله بغداد را کرخ دانسته است.

واژه‌شناسی

به گفته ابن احمد فراهیدی،[۱] ابن درید،[۲] یاقوت حموی[۳] و دیگران[۴] «کَرْخ» لفظی عربی نبوده، بلکه واژه‌ای نَبَطی است.[یادداشت ۱]

موقعیت

دهکده کرخ، در بین‌النهرین، نزدیکی تیسفون، مرکز ساسانیان قرار داشت.[۶] این دهکده، در دوره منصور عباسی و تأسیس شهر جدید بغداد، بیرون یکی از دروازه‌ها به نام «کوفه» و در جنوب غربی بغداد واقع می‌شد.[۷] دهکده کرخ، پس از گسترش بغداد، جزء یکی از محله‌های آن قرار گرفت.[۸]

مناطق هم‌نام

یاقوت حموی، در کتاب «المشترک وضعاً و المفترق صقعا»، کرخ را نام چندین جایگاه دانسته، که عبارتند از:

  1. کرخ، واقع در سوی غربی بغداد که گروهی از دانشمندان در فنون گوناگون به آن منسوبند.
  2. کرخ جُدّان یا جَدّان، که به گمان برخی، همان کرخ سامرا است. ابن‌فقیه همدانی، این گمان را رد کرده و کرخ جدّان را، در آخر مرزهای عراق، نزدیک خانقین و مرز میان ولایت خانقین و شهر زور دانسته است. گروهی، «معروف کرخی» را به آن‌جا نسبت داده و عده‌ای دیگر، او را از کرخ واقع در غرب بغداد دانسته‌اند.
  3. کرخ خوزستان، که شهری است در ناحیه خوزستان و بیشتر آن را کرخه خوانده‌اند.
  4. کرخ سامرا، که آن را «کرخ فیروز» خوانده‌اند؛ مراد، فیروز، فرزند بلاش، فرزند قباد است. برخی، عباد بن تمیم کرخی و احمد بن هارون کرخی را از این آبادی دانسته‌اند.
  5. کرخ عبرتا، که از توابع نهروان است. اگرچه نهروان به صورت ویرانه‌ای درآمده، ولی این آبادی همچنان دایر است.
  6. کرخ میسان یا استرآباد، که غیر از استرآباد واقع در شمال ایران و جنوب شرقی خزر است و در نزدیکی بغداد قرار داشته است. برخی گفته‌اند، این آبادی از توابع بحرین است، و برخی این گفته را محل تأمّل دانسته‌اند.[۹]

پایه‌گذاری

کرخ، توسط شاپور دوم (ح. ۳۱۰–۳۷۹ق)، از فرمانروایان ساسانی، پایه‌گذاری شد. او در منطقه بین‌النهرین، در نبرد با رومیان، برای دفع تهاجم آن‌ها، آبادی‌های گوناگونی ساخت، که یکی از آن‌ها دهکده کرخ بود. هدف از پایه‌گذاری این دهکده، استقرار نیروهای نظامی و ایجاد پایگاه مقاومت در برابر رومی‌ها بود.[۶] برخی بنیانگذار کرخ را منصور عباسی دانسته و برخی دیگر، این مطلب را رد کرده‌اند.[۱۰]

در کتاب حدود العالم، ساخت کرخ، به معتصم عباسی و پایان آن به مأمون نسبت داده شده است.[۱۱] برخی این نسبت را رد کرده‌اند؛ زیرا معتصم عباسی (ح. ٢١٨-٢٢٧ق)، پس از مأمون (ح. ١٩٨-٢١٨ق) حکومت می‌کرده است؛ از این رو، نمی‌توانسته کار مأمون را دنبال کند.[۱۲] به باور برخی، معتصم عباسی، کرخِ سامرا را بنا کرده، (نه کرخ بغداد) و متوکل عباسی (ح. ۲۳۳–۲۴۷ق) کار او را دنبال کرده است.[۱۳] برخی، نویسندگان دائرةالمعارف تشیع[۱۴] و لغت‌نامه دهخدا را،[۱۵] برای ورود این اشتباه به کتاب‌هایشان، سرزنش کرده‌اند.[۱۲] محمد بن احمد مَقدسی[۱۶] و ابن حوقل[۱۷] نیز، این دو کرخ را از یکدیگر تفکیک کرده‌اند.

گسترش

 
محله کرخ، در بغدادِ کنونی.

منصور عباسی (ح.136-158ق.)، پایتخت عباسیان را از هاشمیه، به شهر بغداد، که خود در ساحل غربی رود دجله و نزدیک مدائن بنا کرده بود، انتقال داد.[۱۸] ساختمان شهر، در سال ١۴۵ق. آغاز و در سال ١۴٩ق. پایان یافت.[۱۹] سرزمینی که بغداد در آن ساخته شد، خالی از سکنه نبود. از زمان‌های گذشته، روستاهای آبادی در آن وجود داشت؛ یکی از آن‌ها بغداد نام داشت، که کانون اصلی شهر جدید گردید. روستای دیگر به«کرخا» موسوم بود که محله بزرگ شیعه‌نشین کرخ در آن به وجود آمد. روستای دیگر به«براثا» مشهور بود که یکی از محله‌های حاشیه بغداد به جای آن پدید آمد. در کرخا، از سال‌هایی پیش از ساخت شهر جدید، بازاری بزرگ تشکیل می‌شد که در آبادانی روستاهای اطراف مؤثر بود.[۱۹]

بخشی از شهر جدید بغداد، برای داد و ستد بازرگانان بیگانه اختصاص داده شده بود. منصور عباسی پس از مدتی دریافت ورود افراد بیگانه درون پایتخت، مشکلات امنیتی به وجود خواهد آورد؛[۲۰] از این رو، بازارها را به بیرون حصارِ شهر انتقال داده و روستای کرخ، به عنوان کانون مراکز تجاری تعیین شد. ساختمان آغازین بازار کرخ، که به دست عباسیان ساخته شد، در میان دو نهر عیسی و صراة قرار داشته و از دو دروازه باب کوفه و باب بصره، با شهر بغداد ارتباط داشت. هر دسته‌ای از پیشه‌وران و تاجران در بخشی از بازار جای می‌گرفتند. مسجد جامعی برای کرخ بنا گردید، تا نیازی نباشد بازاریان برای نماز وارد بغداد شوند. «وضّاح بن شبا» که مهندس بازار کرخ بود، در شرق نهر صراة مسجد و قصری بنا کرد که به نام خودش مشهور شد. انتقال بازارهای بغداد به کرخ در زمان منصور به پایان نرسیده و فرزند و جانشین او، مهدی عباسی کار او را پی گرفت و بخش‌هایی از بازارهای داخلی بغداد را به کرخ انتقال داد. کرخ از همان آغاز، یک منطقه صرفاً تجاری و اقتصادی نبود؛ بلکه کسبه و صاحبان مشاغل، محل سکونت خود را به کرخ منتقل کردند و این‌گونه منطقه‌ای مسکونی و تجاری با فرهنگ خاصّ خود پدید آمد.[۷]

بر پایه گزارشی،۱۳۰ سال پس از پایان ساخت بغداد، محله کرخ، بزرگ‌ترین و باشکوه‌ترین محله بغداد بود. بر پایه این گزارش، بازار بزرگ کرخ، دو در یک فرسخ مساحت داشته و برای هر صنعت و تجارتی، بازاری معین و جداگانه داشته و هر بازار دارای دکان‌ها و میدان‌هایی بود؛ به گونه‌ای که هیچ دسته‌ای به دسته دیگر آمیخته نمی‌شد. این بازار، از قصر وضّاح[یادداشت ۲] تا سه‌شنبه‌بازار و از سوی دیگر از قطعه زمین ربیع تا رود دجله کشیده می‌شد. میان این قطعه‌زمین‌ها، خانه‌های مردم از عرب، سپاهیان، کشاورزان، بازرگانان و جز این‌ها قرار داشت و گذرها و کوچه‌ها به ساکنان آن نسبت داده می‌شد.[۲۲]

کاتب بغدادی (م. ۳۳۷ق)، دارای کتابی با نام «الخراج و صنعة الکتابة» است که شامل خراج و مالیات از منابع معتبر بوده است. وی در این کتاب، در بخش منزلگاه‌های معتبر، به بیان راهی پرداخته که از مدینة السلام[یادداشت ۳] تا اکناف و گوشه‌های مغرب و نواحی آن می‌رود. او یکی از این راه‌های مهم را از قادسیه تا کرخ دانسته که پنج فرسخ بوده است.[۲۴]

در سده چهارم قمری، اعتبار کرخ به اندازه‌ای رسید که بخش غربی بغداد با عنوان کرخ شناخته می‌شد.[۲۵] در این سده، در کرخ، مسجد و مکان‌های مذهبی بسیاری قرار داشت و تاجران مهم و تأثیرگذاری در اقتصاد منطقه عراق در این بخش زندگی می‌کردند.[۲۶]

مَقدسی، در کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، که در سال ۳۷۵ق. تألیف شده، شهر بغداد را ویران گزارش کرده و مسجد جامع آن را تنها در جمعه‌ها آباد دانسته است؛ با این همه، آبادترین جای بغداد را بخش‌های ربیع و کرخ که در سمت غرب بغداد قرار دارد معرفی کرده است.[۲۷]

مردم کرخ، در سال ۴۴١ق. با همیاری یکدیگر، دیواری گرد محله کرخ ساختند تا از یورش دشمنان و مخالفان متعصب در امان بوده و امنیت این محله حفظ شود.[۲۸] ابن‌جبیر، در بازدید خود از بغداد، در اواخر سده ششم قمری، کرخ را محله‌ای معرفی کرده که خود شهری است با دیوار و بارو، که پس از آن، محله باب‌البصره قرار دارد.[۲۹] برخی، دیوار گزارش شده در سده ششم قمری را همان دیواری دانسته‌اند که در سده پنجم به دست مردم ساخته شده بود.[۲۸]

به گزارش یاقوت حموی، در سده هفتم قمری، کرخ محله‌ای آباد و تنها، در میان ویرانه‌ها بوده است. وی، کرخ را پیش از آن، محله‌ای در وسط شهر بغداد دانسته که محله‌های دیگر در اطراف آن قرار می‌گرفتند.[۳۰] زکریا قزوینی، که از سرشناسان میانه سده هفتم قمری است، کرخ را آبادی‌ای، بالای بغداد معرفی کرده، که یک میل راه از بغداد فاصله دارد. وی، بیشتر مردم آن را شیعه دانسته و آن‌ها را سازندگان کاغذ مرغوب و بافندگان جامه ابریشمی معرفی کرده است.[۳۱]

گرایش‌های اعتقادی

پس از گذشت سالیانی از آغاز حکومت عباسی، همه مردم کرخ شیعه بوده و میان آن‌ها پیروان دیگر فرقه‌های اسلامی دیده نمی‌شد. کرخ را یکی از کانون‌های مهم تشیع دانسته‌اند.[۸] بر پایه گزارشی، کنار محله کرخ در بغداد، محله باب‌البصره قرار داشت[۲۹] و بر پایه گزارشی در سده چهارم قمری، دروازه باب‌البصره در سمت قبله قرار داشت که مردم آن سنّی مذهب و حنبلی بودند. در جنوب کرخ، محله نهر القلایین استقرار یافته بود که آنها نیز حنبلی بودند. اهالی باب‌المحول، در سمت چپ قبله کرخ نیز، اهل سنت بودند؛ از این رو، ساکنین شیعه‌مذهب کرخ، در همسایگی این فرقه‌ها می‌زیستند.[۳۲]

حامیان عباسیان

پس از پایه‌گذاری شهر بغداد، ساکنان نخستین کرخ و اطراف آن، افراد خاندان بنی‌عباس، خادمان وفادار، فرماندهان نظامی، ایرانیانی که در دستگاه عباسیان مناصب عالی داشتند، شماری از قبیله‌های قریش، انصار، ربیعه، یمن و مهاجرانی ترک‌تبار از بلخ، مرو، ختل و خوارزم بودند. برمکیان نیز، که در دستگاه عباسی مشغول خدمات اداری و دیوانی بوده‌اند، در منطقه کرخ و غرب بغداد، بر کرانه دجله، کاخ‌ها و املاکی داشته‌اند؛ از این رو، نخستین ساکنان کرخ، ترکیبی از دو نژاد ایرانی و عرب بوده که همگی در حمایت از دولت بنی‌عباس مشترک بوده‌اند. این همگونی به تدریج، دچار دگرگونی شده و افراد زیادی از شهرهای مختلف با منشأ جغرافیایی و نژادی گوناگون، به کرخ کوچ کردند. این مهاجران، به لحاظ مشاغل و فعالیت‌های اقتصادی به دو دسته تقسیم می‌شدند: گروهی که تاجر، بازرگان عمده، کشاورز و تولیدکننده محصولات زراعی بودند، و شماری دیگر در کارهایی چون باربری، حمل‌ونقل، تدارکات، کارگری و مانند آن مشغول بودند.[۳۳]

شیعیان

سکنه کرخ، از نظر گرایش اعتقادی و موضع‌گیری سیاسی، به تدریج، به نفع شیعیان متحول شدند.[۳۳] تاریخ‌نگاران، از وقوع خیزشی در کرخ، توسط موالیان، در سده سوم قمری گزارش داده‌اند. برخی، حضور موالیان در کرخ را، نشانه‌ای بر تأثیرپذیری اوضاع اجتماعی و فرهنگی کرخ، از تعالیم تشیع دانسته‌اند.[یادداشت ۴][۳۴]

نقش کوفه در شیعه‌گری

کرخ، در بیرون دروازه کوفه، یکی از دروازه‌های بغداد، ساخته شده و بر سر راه کاروان‌هایی بود که از بغداد به کوفه و از آن‌جا به سوی حجاز می‌رفتند. فاصله کوفه تا کرخ اندک بوده و از سویی کوفه مرکز نشر، شکوفایی و رشد تشیع در جهان اسلام آن عصر به شمار رفته و تشیع از آن‌جا به نقاط دیگر سرایت می‌یافت؛ از این رو، برخی، سکونت مبلغّان شیعه، هنگام هجرت از کوفه به بغداد در کرخ را، امری طبیعی دانسته‌اند. برخی از قیام کنندگان در کوفه، هنگام تنگناها، به کرخ پناه می‌آوردند یا در این منطقه، دعوت خود را آشکار می‌کردند تا افرادی را همراه خود کنند.[۳۵]

هشام بن حکم در کرخ

هشام بن حکم، صحابی امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، که مهارت زیادی در مناظره داشت، با هدف ترویج و دفاع از مکتب اهل بیت (ع)، از کوفه به بغداد هجرت کرده و در منطقه کرخ ساکن شد. هجرت او به کرخ را، در زمان اختناق علیه شیعیان، نشانه‌ای از وجود هم‌فکران او در کرخ دانسته‌اند. این هجرت را، در تقویت گرایش شیعی در مردم کرخ نیز تأثیرگذار معرفی کرده‌اند. جاثلیق، یکی از شخصیت‌های مسیحی، همراه گروهی از کشیش‌ها به مغازه تجارتی هشام در کرخ رفته و بحث‌های اعتقادی با وی داشت. پس از آن، متقاعد شد همراه هشام برای ملاقات با امام صادق(ع) از کرخ بهمدینه برود. جاثلیق، پس از دیدار با امام(ع) ایمان آورده و نزد وی به علم‌آموزی پرداخت. او در زمان مرگش، از یاران امام کاظم(ع) بود. یحیی بن خالد برمکی، کاخی در کرخ داشته و اهل علم در حضور او، با یکدیگر به مباحثه می‌پرداختند. هشام بن حکم در این محافل، پیروز شده، دیگران را به تسلیم وامی‌داشت؛ از این رو، به قتل تهدید شد. هارون عباسی نیز، احساس خطر کرده، نقشه قتل هشام را کشید؛ ولی هشام، پیش از اجرایی شدن آن، از محله کرخ به سوی کوفه گریخت و در خانه یکی از دوستانش مخفی شد.[۳۶]

شیعیان کرخ پس از شهادت امام هادی(ع)

هارون الرشید، پس از این‌که امام هادی(ع) را در زندان زیر نظر گرفته بود، دستور داد تا او را به شهادت برسانند؛ به گونه‌ای که مردم شیعه ساکن در کرخ، هارون را متهم به قتل نکنند؛ از این رو، در سال ١٨٣ق. خود در رقّه اقامت کرده و عواملش امام(ع) را با خوراندن سمّ شهید کردند. هارون، ۸۰ نفر از سرشناسان را فراخوانده و در محله کرخ بر پیکر امام(ع) گرد آورد تا گواهی دهند وی به مرگ طبیعی درگذشته است. برخی، این اقدام هارون را نشانه‌ای بر ترس او، از خیزش اعتراضی کرخ دانسته‌اند.[۳۷] برخی نیز، انتخاب سرشناسان در محله کرخ را، نشانه پیوند مردم این منطقه با امامان(ع) دانسته‌اند.[۳۸]

هارون، اجازه تشییع جنازه امام(ع) را به شیعیان نداد. تابوت حامل پیکر امام(ع) را بر روی پل بغداد قرار داده و فرمان داد بانگ برآورند که این بدن پیشوای رافضیان است. سلیمان بن جعفر، جنازه امام(ع) را از دست مأموران گرفت و در ابتدای محله کرخ قرار داده، فرمان داد تا اهالی برای تشییع پیکر وی آماده شوند. شیعیان کرخ با جمعیت زیادی، وی را تا مقابر قریش تشییع کرده و در محلی که اکنون بهکاظمین موسوم است، دفن کردند. سلیمان بن جعفر خود با سر و پای برهنه به دنبال جنازه امام(ع) حرکت کرد. برخی مدیریت وی و هیئت حضور او در تشییع جنازه را، در خاموش کردن خشم شیعیان کرخ مؤثر دانسته‌اند.[۳۷]

احمد، نوه زید بن علی (ع)

در دوره هارون‌الرشید، احمد، فرزند عیسی، فرزند زید بن علی(ع)، از راویان حدیث، علیه حکومت عباسی قیام کرد. هارون وی را دستگیر و در رافقه زندانی کرد. وی، پس از مدتی کوتاه از زندان گریخته، به بصره رفت و از آن‌جا، شیعیان منطقه عراق، از جمله مردم کرخ را با نامه به سوی خود فراخواند. مأموران هارون، به جست‌وجوی او پرداخته، ولی موفق به یافتنش نشدند؛ از این رو، «حاضر» دبیر و یار احمد را دستگیر کرده و به بغداد بردند. آن‌ها از جانب کرخ وارد بغداد شدند. حاضر، تا به محله کرخ رسید، با فریاد و خطاب به مردم کرخ، خود را «دوست و یاور احمد، نوه زید بن علی(ع)» معرفی کرده، و اعلام کمرد مأموران هارون او را دستگیر کرده‌اند. او می‌خواست پیام احمد بن عیسی را به مردم کرخ برساند، ولی مأموران سخنش را ناتمام گذاشته، او را نزد هارون بردند. حاضر، محل مخفی شدن احمد بن عیسی را فاش نکرد. پس از آن، زیر ضربات مأموران هارون شهید شده و در بغداد به دار آویخته شد.[۳۹]

نقش آل فرات و آل بویه

ابن‌جوزی، در حوادث سال ٣٣١ق. از جمعیت بسیار شیعیان در کرخ یاد می‌کند؛ سالی که دوره حکمرانی المقتدر بالله عباسی بوده و وزرای شیعی آل فرات، در دستگاه عباسی نفوذ یافته بودند.[۴۰] ضعف حکومت بنی‌عباس، اقتدار آل‌فرات، نفوذ دانشمندان نوبختی در دستگاه عباسی و حضور نواب اربعه امام زمان(ع) در بخش غربی بغداد، عواملی بود که بر شمار و قدرت شیعیان کرخ افزود. با قدرت گرفتن آل‌بویه در ایران که حاکمانی شیعی بودند و سپس ورود آنان به بغداد، اهل کرخ در زمینه‌های علمی، فرهنگی و سیاسی حضوری پررنگ و مؤثر یافتند.[۴۱]

نزاع بین شیعیان کرخ و حنبلی‌های بغداد

در میان مذاهب اهل سنت، در بغداد، پیروان مذهب حنبلی قدرت، نفوذ و جمعیت بیشتری نسبت به دیگر مذاهب داشتند. آن‌ها بیشتر، در میان بخش شرقی و سمت قبله کرخ، در محله باب البصره ساکن بودند. اختلاف‌ها و درگیری‌های شیعیان کرخ بیشتر با حنبلی‌ها بود. پیروان سه مذهب دیگر، مشکلی با شیعیان نداشتند، بلکه برخی چون شافعی‌ها به آن‌ها نزدیک بودند. این نزاع‌ها همه ساله و به بهانه‌های گوناگون ایجاد شده که به کشتار و ویرانی منجر می‌شد.[۴۲]

عوامل نزاع

برخی از مواردی که باعث ایجاد نزاع می‌شد عبارت بود از: ناسزا به رهبران یک فرقه، برپایی عزاداری برای اهل بیت(ع)، برپایی جشن غدیر، ذکر «حی علی خیرالعمل» در اذان و اقامه، گواهی دادن به ولایت امام علی(ع) در اذان و اقامه، استفاده شیعیان از رنگ سفید در برابر رنگ سیاه بنی عباس، اهتمام آن‌ها برای زیارت عتبات عالیات در عراق، مشهد و بقیع.[۴۳]

شماری از قصه‌گویان، که دانش کافی نداشته و از دروغ و جعل حدیث برای جذابیت سخنانشان استفاده می‌کردند، در مسجدها و کوچه‌ها برای مردم سخن می‌گفتند. آن‌ها برای گیرایی سخن خود از شیوه‌هایی مانند، بیان رسا، عبارت‌های مسجع و آواز دل‌نشین، بهره می‌بردند. فعالیت قصه‌گویان در شوراندن مردم به سوی آشوب و دشمنی با یکدیگر مؤثر بود؛ از این رو، گاه از سوی حاکمان وقت، قصه‌خوانی ممنوع می‌شد. در سال ٣۶٧ق، که نزاع مداوم میان پیروان مذاهب اسلامی از جمله شیعیان و حنابله، شدید شد، عضدالدوله دیلمی، فرمانروای شیعی آل‌بویه، قصه‌خوانی را ممنوع کرده و خون هر کسی که به قصه‌خوانی بپردازد هدر دانست.[۴۴] برخی، یکی دیگر از علت‌های نزاع را، تألیف کتاب‌هایی توسط افراد متعصب و ورود مطالب آن کتاب‌ها در سخنرانی‌ها دانسته‌اند.[۴۵]

دوران آل بویه

در دوره معزالدوله دیلمی، برخوردهای کرخی‌های شیعه و مخالفان آنان، تشدید شد. معزالدوله، در آغاز ورود به بغداد، شعائر شیعه را آشکار و رسمی کرد. از سال ۳۵۳ق. مراسم سوگواری برای اهل بیت (ع) و جشن روز غدیر، توسط معزالدوله ترویج شده و با وجود مخالفت حنابله، تا زمان عضدالدوله باقی بود. با این همه، آل بویه، برای پرهیز از اغتشاش در بغداد، با تعصب‌های حنابله مقابله نکرده و دنبال ایجاد محیطی آرام بودند.

در دوره اختلاف بین فرزندان عضدالدوله و ظهور آثار ضعف آل بویه، عقاید شیعه به‌طور رسمی نفی شده و سبّ برخی افراد مانند معاویه ممنوع شد. این اقدام، با عنوان منع نشر «اعتقادات قادری» انجام شد.[۴۶] این سیاست، در دروه نایب بهاءالدوله دیلمی، در نیمه دوم سده چهارم و نیمه اول سده پنجم، در عراق از جمله کرخ و بغداد، دنبال شد. در دوره نایب بهاءالدوله، که خود شیعه بود،[۴۷] روابط خوبی بین شیعه و سنی در کرخ و بغداد برقرار شده و زد و خوردها بیشتر، قومی و طایفه‌ای بود. معارضه اهل سنت در این دوره با شیعیان، به صورت برگزاری مراسماتی در مقابل و شبیه به مراسمات شیعیان بود. بزرگان شیعه نیز، مانند شیخ مفید، برای جلوگیری از تنش و اختلاف تلاش می‌کردند.[۴۸]

عیاران

در سال ۴١۶ق. شماری از اهل سنت، با نام «عیاران» به چپاول اموال مردم در کرخ پرداخته و منزل سید مرتضی و محله زندگی او را آتش زدند و گرانی و کمبود ارزاق، کرخ را فرا گرفت. در سال۴٢٣ق. مخالفان شیعه، با مردم کرخ درگیر شده و شماری را کشتند. در سال ۴٢۵ق. عیاران که با تجهیزات فراوان برای رفتن بر سر قبر مصعب بن زبیر بن عوام، از محل اقامت خود بیرون آمده بودند، با شیعیان کرخ در باب دیزج و قلایین درگیر شدند. طی آن بسیاری کشته شده و عیاران اجازه ندادند آب دجله به کرخ برسد. در سال ۴۴٢ق. روابط شیعه و سنی به مسالمت گرایید، ولی طولی نکشیده و درگیری‌ها از سر گرفته شد.[۴۹] به سبب درگیری‌ها، شیعیان زیادی کشته، اموال آن‌ها چپاول، مساجد آنان ویران و به عالمان آنان اهانت شد. شیعیان کرخ، اجازه نداشتند علاقه و ارادت خود را نسبت بهاهل بیت (ع) در مراسم‌ها نشان دهند.[۵۰]

نواب اربعه در کرخ

عباسیان، از سال‌های آغازین سده سوم قمری، به سیاست اقامت اجباری امامان(ع) در پایتخت و نظارت بر آن‌ها روی آوردند. این سیاست دوران امام رضا(ع)، امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام حسن عسکری(ع) دربرگرفت. از این رو، از سال‌های پایانی امام جواد(ع)، تشکیلات وکیلان امامان(ع) گسترش یافت.[۵۱] در زمان امام حسن عسکری(ع)، وکیلان، به سازمان‌دهی پیراوانشان در واحدهای جداگانه پرداختند. آن‌ها شیعیان را بر مبنای گوناگون، به چهار گروه تقسیم کردند:

سازمان وکالت در دوره غیبت صغری، در قالب چهار نماینده، از طرف امام زمان(ع)، که به نواب اربعه شهرت یافتند ادامه یافت. نمایندگان امام زمان(ع)، در کرخ فعالیت داشته‌اند؛ معرفی نواب اربعه و برخی از فعالیت‌های آن‌ها در کرخ، به این شرح است:

عثمان بن سعید

ابوعمرو عثمان بن سعید عمری، از قبیله بنی‌اسد، پس از شهادت امام حسن عسکری(ع)، از سامراء به بغداد هجرت کرده و در کرخ ساکن شد. برخی علت هجرت او را، دوری از دید مقامات دولتی و شیعه بودن مردم کرخ دانسته‌اند. عثمان بن سعید، خود را به صورت یکی از روغن‌فروشان بازار کرخ درآورده و وجوه شرعی را در کیسه‌های روغن قرار داده و برای امام زمان(ع) می‌برد. او در بحث‌های کلامی، مجادله‌های اعتقادی و محافل سیاسی کرخ حاضر نمی‌شد؛ دلیل آن را دور نگهداشتن خود از بازرسی‌های حکومت عباسی دانسته‌اند.

بسیاری از وکیلان، در کرخ، بغداد و سایر شهرهای عراق، زیر نظر عثمان بن سعید فعالیت می‌کردند. عثمان در کرخ با کمک سه معاون، این سازمان را اداره می‌کرد. عثمان بن سعید، در بغداد درگذشته و پیکرش در بخش غربی بغداد، در مسجد درب جبله، که خیابانی منشعب از خیابان میدان است دفن شد. این مکان، جزء قلمرو کرخ شمرده شده است.[۵۳]

محمد بن عثمان

پس از عثمان بن سعید عمری، فرزندش ابوجعفر محمد بن عثمان، نماینده امام زمان(ع) شده و به مدت نیم قرن در کرخ فعالیت کرد. وظیفه وی، بیشتر از نایب نخست بود؛ از این رو، شمار معاونان خود را از سه نفر،[یادداشت ۵] به ده نفر افزایش داد. در میان آنان حسین بن روح نوبختی، که پس از او، نماینده امام(ع) گردید، وجود داشت. فعّال‌ترین وکیل کرخ، محمد بن احمد قطان بود؛ زیرا وی واسطه مستقیم بین امام زمان(ع) و شیعیان، از طریق سفیر دوم بود.

محمد بن عثمان، فعالیت‌های مخفیانه گسترده‌ای با وکیلان خود داشته و بیشتر، در محله کرخ و برخی توابع، با آنان دیدار می‌کرد. به گزارش شیخ صدوق، وی با ابن متیل قمی، در خرابه‌ای که به عباسیه معروف بوده و در بخش غربی دجله و کرخ قرار داشت، دیدار می‌کرد. محمد بن عثمان، در آن‌جا نامه‌ای که امام زمان(ع) خطاب به او نوشته بود را خوانده و سپس پاره می‌کرد. وی در سال ٣٠۵ق. درگذشته و پیکرش در خانه خودش در جاده‌ای که از کرخ به کوفه ختم می‌شد، دفن گردید.[۵۴]

حسین بن روح

ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی، پس از درگذشت نایب دوم، به مرکز سازمان امامیه یا دارالنیابه، در کرخ رفته و امانت‌های نایب دوم را که شامل صندوق‌های خزانه و مهرهای امام(ع) بود را گرفت. دستیار نزدیک حسین بن روح در کرخ، محمد بن علی شلمعانی بود. وی از فقیهان و سرشناسان شیعه بوده و آثاری درباره فقه و کلام تألیف کرده بود. او از سوی حسین بن روح، سال‌ها هدایت شیعیان را در بغداد، توابع آن و کوفه عهده‌دار بود. با این همه، از مسیر تشیع منحرف شد. برخی علت آن را، جاه‌طلبی سیاسی وی دانسته‌اند. حسین بن روح، او را از سمتش برکنار و نادرستی عقایدش را در همه جا منتشر کرد. ابن روح، در ١٨ شعبان ٣٢۶ق. درگذشته و در روستای نوبختیه، در سمت غربی بغداد، در قلمرو کرخ دفن شد.[۵۵]

علی بن محمد سمری

پس از درگذشت حسین بن روح، ابوالحسن علی بن محمد سمری، جانشین او شد. وی پس از سه سال، در ١۵ شعبان ٣٢٩ق. درگذشته و پیکرش در خیابان خلجانی در ربع المحول دفن شد. بر پایه گزارش یاقوت حموی، این مکان در شمال روستای براثا و در سمت غربی بغداد قرار داشت.[۵۶]

رویدادهای خونین

یورش پسر مستعصم

در اواخر دوره مستعصم عباسی، در سال ۶۵۰ق. میان شیعیان کرخ و شماری از حامیان خلیفه نزاعی درگرفت. ابوبکر، پسر مستعصم مأمور خاموش کردن این نزاع شد. وی به محله کرخ یورش برده و این ناحیه و مشهد امام کاظم (ع) را چپاول کرده، شماری را کشته و عده‌ای از سادات و علویان را اسیر کرد. بر پایه قولی، هزار دختر را دستگیر کرده و با خود بردند. ابن علقمی قمی، وزیر شیعه مستعصم بالله، که از این رویداد متأثر شده بود، شرح آن را نگاشته و برای برخی از عالمان فرستاد.[۵۷]

یورش مغولان

یورش مغولان، به بغداد، با کشتار اهل سنت در بغداد، و قتل‌عام شیعیان در کرخ همراه بود. هشدار خواجه نصیرالدین طوسی و نرمش ابن‌علقمی، وزیر شیعیِ آخرین خلیفه عباسی، نتوانست جلوی این خونریزی را بگیرد. کانون علمی و فرهنگی مسلمانان در بغداد فروپاشیده و حوزه علمیه کرخ به نابودی کشیده شد. عالمان و طلاب شیعه، از کرخ به حله، کربلا و نجف کوچ کردند.

پس از آرام شدن اوضاع، ابن‌علقمی، که وزیر مغولان شده بود، در بغداد اقامه نماز جمعه را متوقف کرده و این مراسم را در مدرسه‌ای که برای شیعیان کرخ بنا کرد، برگزار می‌کرد. وی موفق شد بسیاری را از کشته شدن توسط مغولان نجات دهد. ابن‌علقمی با شیوه نرمش و ملایمت با شرارت‌های مغولان روبه‌رو می‌شد؛ از این رو، تاریخ‌نگاران سنی مذهب، موضع‌گیری‌های او را ناشی از اعتقادات شیعی‌اش دانسته و به باور برخی از آن‌ها، وی، پیش از یورش مغولان، می‌خواست با فراهم آوردن زمینه‌های زوال عباسیان، شاخه‌ای از علویان را که در کرخ ساکن بوده‌اند به حکومت برساند.[۵۸]

حوزه علمیه

کرخ، با وجود آشفتگی‌ها و درگیری‌های مذهبی، در تشکیل کانون‌های علمی و آموزشی، نسبت به برخی مناطق شیعه‌نشین دیگر در اوج بوده است. برخی، زمینه ایجاد حوزه علمیه کرخ را، حضور امامان(ع) و یاران آنان در بغداد و کرخ دانسته‌اند. امام کاظم(ع)، در بغداد، با وجود فشارها، عالمانی در فقه، حدیث، کلام و حکمت تربیت کرد. با شهادت وی، برخی از راویان حدیث در کرخ و بغداد به تربیت شاگردان پرداختند. نوّاب چهارگانه امام مهدی (ع) نیز با رعایت تقیه، در تقویت حوزه علمیه کرخ مؤثر بودند. با ضعف سیاسی بنی‌عباس و ظهور عالمان برجسته شیعه، حوزه علمیه کرخ از نظر کمی و کیفی پیشرفت کرد.[۵۹]

عالمان

شیخ مفید

محمد بن نعمان، مشهور بهشیخ مفید، ۴۰ سال حوزه علمیه کرخ را اداره کرده و در همین زمان مرجعیت شیعیان جهان عصر خود را نیز عهده‌دار بود.[۶۰] برخی، شیخ مفید را بنیانگذار نخستین حوزه علمیه منظمِ کرخ دانسته‌اند. او، درس خود را در کرخ، در مسجد خود، در گذرگاه درب الریاح، یا در خانه‌اش در همین محلّه برگزار می‌کرد. گاهی عضدالدوله دیلمی به دیدارش رفته و در درس او شرکت می‌کرد.[۶۱] او شاگردانی مانند سید رضی، سید مرتضی، شیخ طوسی، نجاشی، سلاّر دیلمی و کراجکی تربیت کرد.[۶۰] ذهبی، تاریخ‌نگار سلفی، او را شیخ بزرگ شیعیان و یکی از ویژگی‌های او را قدرت مناظره و حاضرجوابی‌های منطقی او دانسته است.[۶۲] شیخ مفید با افرادی مانند قاضی عبدالجبار معتزلی پیشوای معتزلیان، قاضی ابوبکر باقلانی رئیس اشعریان و علی بن عیسی رمانی عالم نحوی و کلامی، در مباحث اعتقادی و مبانی مذهب‌ها مناظره کرده و بر آن‌ها پیروز شد. لقب «مفید»، توسط علی بن عیسی رمّانی به سبب احاطه علمی و قدرت بیان شیخ مفید، به وی داده شد.[۶۳] ابن‌ندیم، در «الفهرست» که در سال ٣٧٧ق. نگاشته شده و در آن زمان شیخ مفید ۴۰ ساله بوده، او را رئیس متکلمان شیعه معرفی کرده و در علم کلام بر مبنای شیعه، از همه برتر دانسته است.[۶۴]

سید مرتضی

پس از درگذشت شیخ مفید، در سال ۴١٣ق. سید مرتضی رهبری حوزه علمیه و مرجعیت جهان تشیع را عهده‌دار شد. وی در دانش‌های گوناگون اسلامی صاحب نظر و ادیب و شاعر بود. سید مرتضی، مناصبی مانند نقابت علویان، امیری حج، ریاست دیوان مظالم و قضاوت را عهده‌دار بود. این ویژگی‌ها اعتبار و نفوذ سیاسی اجتماعی او را بالا برده بود. سید مرتضی در کرخ، دارالعلمی برای تحقیق، مطالعه و تدریس طالبان علم ساخته و مجالس درس آن‌ها با وجود عالمان و ادبایی از همه طوایف اسلامی آراسته می‌شد. سید مرتضی نخست در باب المحولِ کرخ، در خانه پدری سکونت داشت. او سه خانه دیگر به ترتیب در کنار نهر صراة، گذر درب جمیل کرخ و در کنار دجله بنا کرد. این خانه‌ها، محل ضیافت تازه‌واردان، پناهگاهی برای افراد بی‌پناه، محل درس و بحث و دارای کتابخانه‌های نفیسی بود. نخستین خانه، در حوادث و فتنه‌های حنبلی‌های متعصب، در سال ۴٢٢ق. ویران و سوزانده شده و سید به خانه دیگر خود در کرخ منتقل شد؛ جلال‌الدوله، فرزند بهاءالدوله پادشاه دیلمی، دو بار به این خانه پناهنده شد. دارالعلم سید مرتضی، که شبیه پژوهشگاه‌های امروزی بود، در یکی از این خانه‌ها شکل گرفت. اضافه بر این، شریف مرتضی برای شاگردان مدرسه کرخ حقوق ماهیانه‌ای قرار داده بود. وقف یک مزرعه از املاک خود برای تهیه کاغذ اهل علم و تأسیس کتابخانه‌ای غنی، از دیگر تلاش‌های سید مرتضی بود.[۶۵] به گفته ابوالقاسم تنوخی، قاضی مدائن که یکی از شاگردان سید مرتضی نیز بود، کتابخانه سید مرتضی ۸۰ هزار جلد کتاب داشته که آنها را خوانده یا تألیف کرده بود. رافعی، تعداد کتاب‌های او را ۱۱۴ هزار جلد ذکر کرده است.[۶۶] وی در سال ۴٣۶ق. درگذشته و پیکرش در خانه‌اش در کرخ دفن شد؛ ولی بعدها آن را به کربلا انتقال داده و در کنار پدر و برادرش دفن کردند.[۶۷]

سید رضی

سید رضی، برادر سید مرتضی، از عالمان شیعه و شاگردان شیخ مفید، مرکزی علمی در کرخ بنا کرد.[۶۸]

شیخ طوسی

ابوجعفر محمد بن حسن، معروف بهشیخ طوسی، در سال ۴٠٨ق. در ۲۳ سالگی در حوزه کرخ در درس شیخ مفید حضور یافته و پس از درگذشت او، ٢٣ سال از سید مرتضی بهره برد. او از ابوعلی حسن بن محمد بن حمامی، راوی نسخه کاملی از صحیفه سجادیه نیز استفاده کرد. ابن حمامی، در خانه‌اش، واقع در کرخ، مجلس علمی ترتیب می‌داد. شیخ طوسی پس از درگذشت استادش سید مرتضی، شاگردان بسیاری داشته و نزدیک به۳۰۰ نفر از عالمان شیعه و شماری از عالمان اهل سنت از او بهره بردند. شیخ طوسی تا ۱۲ سال پس از سید مرتضی، ریاست شیعیان را عهده‌دار بود. در نیمه سده پنجم قمری، کرسی علم کلام که به عالم‌ترین فرد اختصاص داشت، به شیخ طوسی رسید. این مقام، بزرگ‌ترین منصب علمی رسمی‌ای بود که در مرکز خلافت عباسیان و جامعه اهل سنّت، نصیب عالم شیعیِ ساکن در کرخ می‌شد.[۶۹]

شیخ طوسی، در سال ۴۴٨ق. پس از شدت گرفتن آشوب و دشمنی بین فرقه‌ها و ورود طغرل سلجوقی به بغداد، به ناچار به نجف هجرت کرده و حوزه علیه نجف را پایه‌گزاری کرد. به گفته ابن‌جوزی، در سال ۴۴٨ق، کتابخانه شیخ طوسی در کرخ به غارت رفته و در صفر سال ۴۴٩ق. خانه وی در کرخ مورد یورش قرار گرفته و کتاب‌ها، کرسی وی که بر روی آن تدریس می‌کرد و سه پرچم سفیدی که مردمان کرخ از دیرباز به هنگام رفتن به نجف و زیارت حرم امام علی (ع) با خود حمل می‌کردند، از خانه‌اش بیرون آورده شده و آتش زده شد.

نوآوری‌های علمی شیخ طوسی و تسلط او به آرای دیگر مذاهب، باعث شد دو سده، هیج کسی جرأت دادن نظری مخالفت آرای او را نداشته باشد. دو کتاب از کتب اربعه شیعه، «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» و «تهذیب الاحکام» تألیف اوست. کتاب «التبیان فی تفسیر القرآنِ» او، نخستین تفسیر استدلالی شیعه به شمار می‌رود.[۶۹]

بزرگان

معروف کرخی

معروف بن فیروز کرخی، با کنیه ابومحفوظ (م. ٢٠٠ق) از عارفان و بزرگان اهل سلوک بوده و به معروف کرخی شهرت دارد. گفته شده وی از موالی امام کاظم(ع) بوده[۷۰] و پدر و مادرش نصرانی بوده‌اند؛ ولی خود به دست امام رضا(ع) مسلمان گردیده و از محضر او بهره برد. گروهی از عارفان که در سلسله مشایخ خود، به معروف کرخی و به واسطه او بهامام رضا(ع) می‌رسند، به«سلسلةالذهب»[یادداشت ۶] مشهورند. شهید مطهری او را از بزرگان و مشاهیر اهل عرفان دانسته است.[۷۱]

سرقسطی

سَرَقُسطی، شاگرد و مرید معروف کرخی است که سخنان بسیاری در توحید و شناخت خدا دارد. گفته شده تاجر بوده و در محله کرخ بغداد به تجارت مشغول بود؛ ولی یکباره تحولی در زندگی او رخ داد و با ذکر و تزکیه، به مقامات معنوی رسید.[یادداشت ۷][۷۲]

محمد بن قاسم کرخی

ابوجعفر محمد بن قاسم کرخی، از کارگزاران حکومتیِ اهل کرخ بوده که در سال ٣٢۴ق. وزیر خلیفه عباسی، الراضی بالله گردید. وزارت وی کوتاه بود و ذی‌حجه ٣٢۵ق. به پایان رسید.[۷۳]

برخی از دیگر بزرگان کرخ عبارتند از:

  • ابن مرزبان کرخی، مؤلف کتابی جغرافیایی با نقشه‌های گوناگون، که در کتابخانه صاحب بن عباد، نگاه‌داری می‌شده است.[۷۴]
  • ابن‌یوسف بن یعقوب، که به گفته مسعودی، قاضیِ منصوب المقتدر بالله در منطقه کرخ و سمت شرقی بغداد، بوده است. او قاضی القضاة بود و پس از وی پسرش عهده‌دار این سمت گردید.[۷۵]
  • ابراهیم بن ابی‌زیاد کرخی، که از امام صادق(ع) روایت کرده و وحید بهبهانی او را ثقه دانسته است.[یادداشت ۸][۷۶]
  • شریف ابوالفضل علی (۴۴٣-۵١۵ق)، با نام کامل شریف محمد بن علی بن محمد بن محسن بن یحیی بن جعفر بن علی الهادی(ع)، عالم نسب‌شناس و نقیب مقابر قریش[۷۷] و آستان کاظمین (ع) بوده[۷۸] و ساکن کرخ بود.[۷۷] وی از ابامحمد حسن بن علی جوهری حدیث نقل کرده و ابومعمر انصاری و ابوطالب بن خضیر از او روایت نقل کرده‌اند. پیکرش در مقابر قریش دفن شده و فرزندش احمد، نقیب علویان کرخ بود.[۷۸]
  • علی بن حسن باخرزی سبخی (م. ۴۶٧ق)، صاحب کتاب «دمیة القصر فی شعراء العصر» و ادیب و شاعر، که در بغداد به فنون ادبی او اقبالی نشد؛ از این رو، در محله کرخ ساکن و با فرهنگ و ادبیات کرخیان مأنوس شده و آن‌ها را در اشعار خود منعکس کرد.[۷۹]

در احادیث

بر پایه روایتی از امام علی(ع) درباره فتنه‌های زمان، به پلی در بغداد اشاره شده است، که برخی مصداق آن را پلی در کرخ دانسته‌اند. در پاره‌ای از روایات، یکی از نشانه‌های آخرالزمان، بستن پلی نزدیک محله کرخ بغداد معرفی شده است. به گفته احمد بن زکریا، امام رضا(ع) سالم‌ترین محله بغداد را کرخ دانسته است.[۸۰]

مسجد براثا

بُراثا، روستایی است در غرب بغداد و روبه‌روی کرخ که پیشینه آن به پیش از اسلام بازمی‌گردد. بر پایه منابع شیعی و برخی از مصادر اهل سنت، امام علی(ع) هنگام بازگشت از نبرد نهروان، در سال ٣٧ق. در نزدیکی این مکان غسل نموده و پس از آن نماز اقامه کرده است. از همان موقع، شیعیان، این محل را مقدس شمرده و به زیارت این روستا می‌رفته‌اند. در سال‌های مقارن با روی کار آمدن عباسیان، در این مکان مسجدی بنا شد که تاکنون باقی است.[۸۱]

در دوره المقتدر بالله (ح. ٢٩۵-٣٢٠ق) شایع شد شیعیان در مسجد براثا برای سبّ صحابه گردآمده و قصد خروج و نافرمانی از خلیفه عباسی را دارند. برخی، این خبر را دروغ و ساخته مخالفان شیعه دانسته‌اند. وقتی این خبر به المقتدر بالله رسید، دستور داد همه نمازگزاران شیعه را که در این مسجد اجتماع کرده بودند، دستگیر و زندانی کنند. مسجد ویران شده و زمین آن مسطح گردید. در دوه راضی بالله عباسی، در سال ٣٢٨ق. مسجد براثا دوباره ساخته و در ٣٢٩ق. افتتاح شد.[۸۲] درآغاز، شیعیان کرخ مخفیانه به این مسجد رفت و آمد داشته و پس از این‌که نزاع‌های فرقه‌ای اندکی کاهش یافت، آشکارا به این مسجد می‌رفتند. با فتح بغداد توسط آل‌بویه، مردم کرخ مسجد براثا را به‌طور کامل در اختیار گرفتند. در سال ۴۲۰ق. به خلیفه عباسی گزارش رسید سخنران مسجد براثا هنگامی که به نام حضرت محمد(ص) می‌رسد، پس از درود بر پیامبر(ص)، بر «برادرش امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب(ع)» نیز درود می‌فرستد.[یادداشت ۹] خلیفه عباسی او را برکنار کرده، سخنران و امام جماعت دیگری گذاشت. مردم کرخ، با وساطت سید مرتضی، سخنران پیشین را بازگرداندند.[۸۳]

در روایات متعددی از فضایل این مسجد یاد شده و در کتب فقهی نیز نام آن آمده است.[۸۴]

پانوشت

  1. کتاب العین، ج۴، ص۱۵۶.
  2. جمهرة اللغة، ج۱، ص۵۹۱.
  3. معجم البلدان، ج۴، ص٢۵۵.
  4. المحکم و المحیط الاعظم، ج۴، ص۵۴۵؛ لسان العرب، ج۳، ص۴۸.
  5. علی سامی، تمدن هخامنشی، ص۱۱۱.
  6. ۶٫۰ ۶٫۱ مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار، ص ۶٣؛ تجارب الامم، ترجمه علینقی فندوی، ج۵، ص٢٠٧.
  7. ۷٫۰ ۷٫۱ تاریخ بغداد، ج ١، ص٨٠و٨١.
  8. ۸٫۰ ۸٫۱ محمد کاظم خواجویان، تاریخ تشیع، ص ١١٣؛ دلیسی اولیدی، انتقال علوم یونانی به عالم اسلام، ترجمه احمد آرام، ص ٢٣٣؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص٢۵۵.
  9. برگزیده مشترک یاقوت حموی، ترجمه محمد پروین گنابادی، ص١۵٩و١۶٠.
  10. کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۵۳.
  11. حدود العالم من المشرق الی المغرب (تألیف ٣٧٢)، به کوشش منوچهر ستوده، ص ١۵۴.
  12. ۱۲٫۰ ۱۲٫۱ کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۵۴.
  13. مسعودی، مروج الذهب، ج٢، ص۴۶٨؛ یعقوبی، البلدان، ص٣٢، ٣٩ و۴٠. .
  14. دائرة المعارف تشیع، ج١۴، ص٢٧.
  15. لغتنامه دهخدا، ج١٢، ص١٨٢۴٧.
  16. مقدسی، احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، ج ١، ص١۵٩، ١١٠، ٧٨، ٣۵و١٧٠. .
  17. ابن حومل، صورة الارض، ج ١، ص٢١۶و٢١٧.
  18. تجارب السلف ص ١٠۶؛ البلدان، ص۶و٧.
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ آلبرت حورانی، تاریخ مردمان عرب، ترجمه فرید جواهر کلام، ص۶٣؛ جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، ص٧١.
  20. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ١، ص٧٧-٨٠؛ تاریخ طبری، ج٨، ص٣٧-٣٩؛ ابن‌جوزی، مناقب بغداد، ص١١-١٣؛ معجم البلدان، ج۴، ص۴۴٨.
  21. تاریخ بغداد، ج ١، ص٨٠و٨١.
  22. البلدان، ص١٧و١٨.
  23. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۰.
  24. قدامة بن جعفر، کتاب الخارج، ترجمه و تحقیق: حسین قره چانلو، ص۶٩.
  25. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۰.
  26. صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص٨٩.
  27. احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج ١، ص١۶۵و ١۶۶.
  28. ۲۸٫۰ ۲۸٫۱ دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۱.
  29. ۲۹٫۰ ۲۹٫۱ محمد بن احمد بن جبیر، سفرنامه ابن جبیر، ترجمه پرویز اتابکی، ص٢٧۵و٢٧۶.
  30. معجم البلدان، ج۴، ص٢۵٢.
  31. زکریا بن محمد قزوینی، آثار البلاد و اخبار العباد، ترجمه با اضافات از جهانگیر میرزا قاجار، به تصحیح و تکمیل میرهاشم محدث، ص۵١٧.
  32. صورت الارض، ج ١ ص ٢١۶؛ اصطخری، مسالک و ممالک، ص٨٩.
  33. ۳۳٫۰ ۳۳٫۱ دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۲.
  34. مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص١٣۶و١٣٧؛ جلال‌الدین همایی، شعوبیه، ص۶-٨؛ لوسین بودا، برمکیان، ترجمه عبدالحسین میکده، ص١٠٩؛ البلدان، ص١۴؛ کامل ابن اثیر، ج١٩، ص١٧۴؛ تستری، قاموس الرجال، ح٩، ص١٢٧؛ مجلسی، بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال کشی، ص٢۶٢و٢٧١.
  35. البلدان، ص١۴و٧٢؛ کامل ابن اثیر، ج۵، ص٣۵٢؛ تاریخ طبری، ح٩، ص۴۶٢و۴۶٣.
  36. آیت‌الله خوئی، معجم رجال الحدیث، ج١٩، ص١٧۴؛ قاموس الرجال، ج٩، ص٢١٧؛ بحارالانوار، ج١٠، ص٢٣۴و٢٣۵؛ رجال کشی، ص٢۶٣و٢٧١.
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطایبین، ص۵٠۴؛ نوبختی، فرق الشیعه ص٨٠و٨١؛ محمدحسین مظفر، تاریخ شیعه، ترجمه سید محمدباقر حجتی، ص١٠۴و١٠۵.
  38. دانستنی‌هایی درباره فرات، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۶۵.
  39. تاریخ یعقوبی، ج ٢، ص۴٣٣؛ حسین کریمان، سیره و قیام زید بن علی٧، ص١٢٩.
  40. سبط بن جوزی، المنتظم، ذیل حوادث سال٣٣١ هجری.
  41. یادنامه علامه شریف رضی، ص٢٨٣.
  42. آل بویه، ص٧٠٨؛ تاریخ تشیع در عراق، ص٢٧۵؛ یادنامه شریف رضی، ص٣٢۶.
  43. تاریخ تشیع در عراق، ص٢٣٢و٢٣٣، آل بویه، ص۴٧١.
  44. المنتظم، ج۵، ص١٢٢ و ج٧، ص٨٨؛ تیمة الدهر، ثعالبی، ج ١ ص٢٠۶.
  45. یادنامه شریف رضی، ص٣٢١.
  46. تاریخ مردم ایران، ج٢، ص۴٧٩-۴٨١.
  47. تاریخ مردم ایران، ج٢، ص۴٧٩-۴٨١.
  48. آل بویه، ص ١٩۶ و ١٩٧ و ۴٧١؛ تاریخ شیعه، ص٢٩۵.
  49. آل بویه، ص ١٩۶ و ١٩٧ و ۴٧١؛ تاریخ شیعه، ص٢٩۵.
  50. تاریخ شیعه، ص١۵٠و١۵١.
  51. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سید محمد تقی آیت‌اللّهی، ص٨٩.
  52. جاسم حسین، تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه سید محمد تقی آیت‌اللّهی، ص۱۳۷.
  53. شیخ طوسی، الغیبة، ص٢۵٨ و ٢٢٩ و ٢٣٢.
  54. همان، ص١٩٣، ١٩۵، ١٩٨ و ٢٣٨؛ رجال نجاشی، ص١٩٨؛ آقابزرگ تهرانی، نوابع الرواة، ص١٨۶.
  55. الغیبة، ص٢۵٠، و ٢۵۶؛ ذهبی، العبر، ج٢، ص١٩١؛ همو، تاریخ الاسلام، ص١٣٢؛ آقابزرگ تهرانی، نوابغ الرواة، ص٢٨٩؛ شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ص۵١٧.
  56. الغیبة، ص٢۵٧و٢۵٨؛ بحارالانوار، ج۵١، ص٣۶٢؛ معجم‌البلدان، ج ١، ص۵٣٢؛ تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ص٢١١و٢٢١.
  57. ابن‌تعزی بردی، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص٣٢٧.
  58. ابن‌تعزی بردی، النجوم الزاهره، ج٧، ص۴٧؛ ابن‌عماد، شذرات الذهب، ج۵، ص٢٧١و٢٧٢؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۴، ص٣٢٧.
  59. تاریخ شیعه، ص١۵٠و١۵١.
  60. ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ میرزا عبدالله افندی، ریاض العلما، ج۵، ص١٧٨؛ تایخ تشیع در عراق، ص٢۴٣و٢۴۴.
  61. علی دوانی، مفاخر اسلام، ج٣، ص٢۴٠؛ مارتین مک درموت، اندیشه‌های کلامی شیخ مفید، ص١٨.
  62. تاریخ بغداد، ج٣، ص٢٣١.
  63. هزاره شیخ طوسی، ص۶و٧.
  64. فهرست ابن ندیم ص٢۶۶ به بعد.
  65. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج٣، ص٣١٣و٣١۴؛ فوائد الرضویه، ص٢٨۴؛ مفاخر اسلام، ج٣، ص٢٩٠؛ محمدباقر موسوی خوانساری، روضات الجنات، ج۴، ص٢٩۶و٢٩٧.
  66. محمود شریفی، سید مرتضی پرچمدار علم و سیاست، ص٣٨.
  67. سید محمد صادق موسوی گرمارودی، آیینه‌داران آفتاب، ص۴۵٢و۴۵٣.
  68. کرخ در قلمرو تاریخ، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره ۱۷، ص۱۸۰.
  69. ۶۹٫۰ ۶۹٫۱ مامقانی، تنقیح المقال فی علم‌الرجال، ج٣، ص١٠۵؛ سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ١، ص١۴۵؛ شیخ آقابزرگ تهرانی، زندگی‌نامه شیخ طوسی، ترجمه علیرضا میرزا محمد و سید حمید طبیبیان، ص۵٢ و ۵٣.
  70. لغتنامه دهخدا، ج١۴، ص٢١١۵٢.
  71. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۴۶.
  72. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۴٧؛ آدام متز، تمدن اسلامی در قرن چهارم هجری، ترجمه علیرضا ذکاوتی، ج٢، ص٣١٢؛ زکریا بن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبارالعباد، ص۵١٧.
  73. مسکویه، تجارب الامم، ج۵ ص۴۴٣-۴۴۵، شیخ عباس قمی، تتمة المنتهی، ص٢۶١.
  74. احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، ج ١ ص۶.
  75. مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ٣۶٨.
  76. دائرة المعارف تشیع، ج ١، ص٢۶٩و٢٧٠، تنقیح المقال، ج ١ ص١٢.
  77. ۷۷٫۰ ۷۷٫۱ شیخ محمد آل‌یاسین، تاریخ حرم کاظمین، ترجمه غلامرضا اکبری، ص٢؛ عمیدی، المشجّر الکشاف، ص٢.
  78. ۷۸٫۰ ۷۸٫۱ تاریخ حرم کاظمین، ص ٢١٨و ٢١٩.
  79. یاقوت حموی، گزیده معجم الادبا، ترجمه عبدالمحمد آیتی، ج ٢، ص٧٣۵-٧٣٧.
  80. دائرة المعارف تشیع، ج١۴، ص٢۶و٢٧؛ سید محمد صدر، تاریخ غیبت کبری، ترجمه سید حسن افتخارزاده، ص۵٩٠.
  81. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفة الائمه، ج ١، ص١١٧و١١٨.
  82. تاریخ بغداد، ص١٠٩و١١٠.
  83. سید حسن امین، دائرةالمعارف الاسلامیه الشیعیه، ج٢، ص۴۴٨؛ جعفر خلیلی، موسوعة العتبات المقدسه، قسم الکاظمین، ج ١، ص١٨، ٢١، ٣١، ٣٣؛ دائرةالمعارف تشیع، ج٢، ص١۵٨و١۵٩؛ علی‌اصغر فقیهی، آل بویه، ص۴۴۵؛ تاریخ تشیع در عراق در قرون نخستین، ص٢۴٠؛ یادنامه شریف رضی، ص٣٢٧.
  84. المنتظم، ج٨، ص۴۴.
  1. نبطیان، دسته‌ای از اقوام سامی و شعبه‌ای از اعراب اسماعیلی بودند و پایتخت آنها به زبان یونانی «پترا» در ۱۶ فرسنگی شمال خلیج عقبه بود. خط نبطی دارای ۲۲ حرف و به حساب جمل بوده است؛ یعنی ردیف آن همان ابجد، هوز، حطی، کلمن، سعفض، قرشت بوده است. اعراب، شش حرف به نام روادق بر آخر این حروف افزودندکه ثخذ و ضظغ باشد.[۵]
  2. وضاح بن شبا، مهندس بازار کرخ، در شرق نهر صراة، مسجد و قصری بنا کرد که به نام خود او مشهور شد.[۲۱]
  3. مراد او، بغداد است.[۲۳]
  4. این موالیان، از نسل ایرانیانی هستند که از امویان نفرت داشته و در قیام مختار علیه امویان نقش مؤثری داشتند. آن‌ها در سقوط امویان و روی کار آمدن عباسیان نیز نقش داشتند. اگر چه، پس از آشکار شدن سیاست‌های حقیقی عباسیان، مخالفت خود علیه عباسیان آشکار کرده، از این رو، از تشکیلات عباسی کنار گذاشته شدند.
  5. سه معاون وی عبارت بودند از: احمد بن اسحاق، محمد بن احمد قطان و حاجز وشّاء.
  6. رشته طلایی.
  7. سرسقطی، به مدت ۳۰ سال به دلیل بر زبان آوردن یک ذکر الحمدلله استغفار می‌کرد؛ وقتی از سببش پرسیدند، گفت: «شبی در بازار کرخ آتش‌سوزی رخ داد؛ بیرون آمدم تا ببینم آتش به مغازه من رسیده است یا نه، دیدم به مغازه من آسیبی وارد نرسیده است؛ پس گفتم: الحمدلله. ناگهان به خود آمدم و گفتم آیا نباید از آتش‌سوزی در مغازه‌های دیگر مسلمانان غمگین باشم؟!»
  8. وحید بهبهانی: چون ابن ابی‌عمیر و صفوان بن یحیی از او حدیث نقل کرده‌اند، معلوم می‌شود که از ثقات بوده است. . . و این‌که ابن محبوب از او روایت می‌کند، اشاره به اهمیت اوست و از این جهت که شیخ صدوق به او طریقی دارد و دائی من علامه مجلسی به نیکی او حکم کرده و او از امام کاظم (علیه السلام) روایت نموده است.
  9. بعد الصلاة علی النبی و علی أخیه امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب.

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله کرخ در قلمرو تاریخ، غلامرضا گلی‌زواره، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره هفدهم، زمستان 1392، ص1۵۱ است.