واژه‌شناسی

المحكم و المحيط الأعظم ؛ ج‏7 ؛ ص543

و جاور الرجلَ‏ مجاورة، و جِوارا: ساكنه.

ابن سيده، على بن اسماعيل، المحكم و المحيط الأعظم، 11جلد، دار الكتب العلمية - بيروت، چاپ: اول، 1421 ه.ق.مقدمة الأدب ؛ متن ؛ ص231

جَاوَرَهُ‏ همسايه‏كى كرد با وى 5 مجاورت كرد با او

زمخشرى، محمود بن عمر، مقدمة الأدب، 1جلد، موسسه مطالعات اسلامي دانشگاه تهران - تهران، چاپ: اول، 1386 ه.ش.

المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى ؛ ج‏1 ؛ ص114

(جَاوَرَهُ‏) (مُجَاوَرَةً) و (جِوَاراً) من بَابِ قَاتَلَ و الاسْمُ (الجُوَارُ) بالضَّمِّ إِذَا لَاصَقَهُ فِى السَّكَن‏

فيومى، احمد بن محمد، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، 2جلد، موسسه دار الهجرة - قم، چاپ: دوم، 1414 ه.ق.

تاج العروس ؛ ج‏6 ؛ ص220

و قال: إن الضَّمَّ اسمُ مَصْدَرٍ؛ ففي عبارة المصنِّفَ تَأَمُّلٌ: صارَ جارَه‏ و سَاكَنَه، و الصَّحِيحُ الظاهِرُ الذي لا يُعْدَلُ عنه أَن أَفْصَحِيَّةَ الكسر إِنما هو في‏ الجِوار بمعنَى المُسَاكَنة

مرتضى زبيدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، 20جلد، دار الفكر - بيروت، چاپ: اول، 1414 ه.ق.

معجم الأفعال المتداولة ؛ ص118

جَاوَرَهُ‏ مُجَاوَرَةً و جِوَاراً

جَاوَرْتُ‏ زيداً في السّكن عدّة سنوات. (سكنت قريبا منه، صرت جارا له)

حيدرى، محمد، معجم الأفعال المتداولة و مواطن استعمالها، 1جلد، المركز العالمي للدراسات الاسلاميه - قم، چاپ: اول، 1381 ه.ش.


معرفی

مجاور، به كسى گفته مى‌شود كه در يك شهر زيارتى، سكونت داشته باشد. در مقابل، زائر و مسافر است كه از جاى ديگر به زيارت آمده است. زائر و مجاور، معمولاً با هم به كار برده مى‌شوند. سکونت در شهرهاى مقدس، امرى پسنديده است؛ از اين رو، برخى افراد در مکان‌های مذهبی مانند مكه، مدينه، نجف، كربلا ساكن مى‌شوند. به كسى كه مقيم شهر مكه شده باشد، جار الله گفته شده كه به معناى همساي خدا است. به سكونت درسرزمين‌هاى مقدس و شهرهاى زيارتى، «مجاورت» گفته مى‌شود.

پانوشت

منابع

این مقاله برگرفته از مقاله فرهنگ نامه زیارت، جواد محدثی، فصلنامه فرهنگ زیارت، شماره هجدهم، بهار ۱۳۹۳، ص۳۹ است.