اقطاعات پیامبر

حضرت محمد (ص) برای رفع فقر و بیکاری و نیز فعال ساختن منابع طبیعی مسلمانان، به بستگان و اصحاب خود، اقطاعاتی داشت.

انگیزه و هدف

هدف از اقطاعات پیامبر(ص) شکوفایی اقتصادی، اشتغال‌زایی، فقرزدایی و حل مشکلات معیشتی جامعه مسلمانان بوده است. اقطاع پیامبر به اقوامی از جُهینه، این هدف اقتصادی را آشکارا نشان می‌دهد.[۱] گاه نیز اقطاع برای تالیف قلوب، استوار کردن بنیان‌های حکومت اسلامی، و پاداش دادن به تلاشگران و مجاهدان بوده است.[۲] پیامبر(ص) پس از اقطاع زمینی به‌اندازه تاخت یک اسب، به محمد بن مسلمه، فرمود که در صورت نشان دادن توانایی در به ثمر رساندن زمین، آن زمین اقطاعی، افزایش خواهد یافت و آباد‌کننده آن می‌تواند زمینی بیشتر بگیرد.[۳] از آن‌جا که هدف از اقطاعات نبوی، تولید کار و ثروت و بهبود وضع معیشتی مردم بوده است، هرگاه افراد دارای مال و مکنت و توان احیای زمین از پیامبر تقاضای اقطاع می‌کردند، ایشان می‌پذیرفت.[۴] برخی بر این باورند که دور کردن قبایل یهودی از پیرامون مدینه و اعطای زمین‌های آن‌ها به مهاجران، موجب برقراری نظام مالکیت فردی جدیدی در اسلام شد.[۵] اقطاعات نبوی به افرادی از سربازان و مجاهدان در راه خدا، نمایندگان گروه‌های تازه مسلمان، مهاجران و ذوی‌القربی و نیز کسانی که از آن حضرت درخواست می‌کرده‌اند، اعطا شده است. بیش از 30 مورد از اقطاعات پیامبر(ص) مکتوب بوده و نام کاتب آن نیز مشخص است.[۶] نامه‌های پیامبر در این زمینه، کوتاه و شامل وضعیت اقطاع و ضرورت رعایت آن بوده و از چند کلمه تجاوز نمی‌کرده است.[۷] در اقطاع‌نامه‌ای که پیامبر به بلال بن حارث داد، بر رعایت شرایط اقطاع تاکید گشته است.[۸] همچنین در اقطاع‌نامه وفد بنی‌عقیل، بر این نکته پافشاری شده است.[۹]

اقطاع ملک‌های شخصی

زمین‌هایی که پیامبر گرامی به شکل اقطاع واگذار می‌کرده، در حقیقت ملک ایشان بوده؛[۱۰] زیرا فیء یا انفال به شمار می‌رفته است. بر پایه آیه 1 سوره انفال: یَسئَلُونَکَ عَنِ الاَنفالِ قُلِ الاَنفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُول.... انفال ملک پیامبر(ص) و امام(ع) است.[۱۱] مقصود از انفال، هر زمینی است که بدون نبرد فتح شود و نیز هر زمینی که اهل آن بدون نبرد رها کنند که فقیهان آن را فیء نامیده‌اند.[۱۲] اراضی موات، زمین‌ها و اموال کسی که وارث ندارد، جنگل‌ها، دریاها، دشت‌ها، معادن و نیز اموال و املاکی که پادشاهان برای خود برگزیده‌اند[۱۳] و غصبی نیست، در شمار فیء هستند.[۱۴] برخی زمین‌های واگذار شده از طریق فیء در مالکیت حضرت بوده است و آیه 6-7 سوره حشر: وَمَا اَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ مِنهُمْ.... مَا اَفَاءَ اللهُ عَلَی رَسُولِهِ ِمِن اَهلِ القُری... بر این نکته دلالت دارد. این آیات و پیش از آن درباره فتح زمین‌های بنی‌نضیر است که بدون نبرد فتح شده و آن‌ها مجبور شدند زمین‌ها و اموال خود را رها کنند.[۱۵] در منابع شیعه و اهل سنت میان فیء و انفال تفاوت نهاده‌اند، با این توضیح که جاهایی که مسلمانان برای فتح آن جنگیده‌اند و نیز آن چه فتح می‌شود، خواه با نبرد و خواه با امان دادن، غنیمت و از انفال است، مانند دژهای خیبر. اما فیء به آن بخش از سرزمین‌های مشرکان گفته می‌شود که بدون درگیری به دست آید، مانند اموالی که مشرکان به سبب ناچاری و ترس از مسلمانان رها می‌کنند.[۱۶] شباهت انفال و فیء در این است که هر دو از متعلقات خمس‌ هستند و نیز کسانی که خمس به آنان تعلق می‌گیرد و نامشان در آیه غنیمت و آیه فیء آمده است، یکسانند.[۱۷] بر پایه برخی روایت‌های شیعه، فیء و انفال همسانند و فرقی میانشان نیست. از امام صادق(ع) روایت شده که فیء و انفال هر زمینی است که یا برای فتح آن خونی ریخته نشده یا بر آن صلح شده یا کافران به دست خود تسلیم کرده‌اند و نیز زمین‌های غیرآباد و دشت‌ها که همه این‌ها از آن رسول خدا است.[۱۸] آن‌چه بر اثر فتوحات در اختیار پیامبر قرار می‌گرفته یا دیگران به ایشان هِبه می‌کرده‌اند، مانند هفت باغی که مُخَیرِیق پس از اسلام آوردن به پیامبر بخشید و نیز زمین‌هایی که انصار در مدینه به آن حضرت بخشیدند، از جمله مکان بازار مدینه[۱۹] از املاک ایشان به شمار می‌رود. از این‌رو، پیامبر در اقطاع این‌گونه زمین‌ها به دیگران، اشکالی نمی‌دیده؛ زیرا این زمین‌ها در ملکیت ایشان بوده‌اند. بخش‌های موات و معادن غیرآباد سرزمین‌هایی که اهل آن به اسلام گرویده‌اند و همچنان ساکنان آن‌جا بوده‌اند، در حکم زمین‌های موات است و به پیامبر(ص) تعلق دارد.[۲۰] نیز زمین‌های آبادی که در سرزمین‌های اسلام است و صاحب معین ندارد، از آنِ امام است.[۲۱] بر پایه برخی منابع، صوافی یا خالصه‌های پیامبر سه مورد بوده است: اموال و زمین‌های بنی‌نضیر، خیبر، و فدک.[۲۲]

اقطاعات به بستگان

از اقطاعات پیامبر به ذوی‌القربی، اعطای فدک به حضرت فاطمه(س) است که به دستور خداوند و در پی نزول آیه 26 سوره اسراء وَ آتِ ذَا القُربی‏ حَقَّهُ... انجام پذیرفته است.[۲۳] فدک ناحیه‌ای است در پیرامون مدینه که از آن‌جا تا مدینه دو یا سه روز راه فاصله است.[۲۴] اهل فدک پس از شنیدن خبر پیروزی پیامبر بر اهل خیبر از ایشان خواستند که بدون لشکرکشی با آن‌ها مصالحه کند، بدین‌گونه که نیمی از فدک و محصولات و اموالشان از آن او باشد. پیامبر این درخواست را پذیرفت[۲۵] و بدین ترتیب، فدک که بدون لشکرکشی فتح شد، بر پایه آیه وَ ما اَفاءَ اللهُ عَلی‏ رَسُولِهِ مِنهُم فَما اَوجَفتُم عَلَیهِ مِن خَیلٍ وَ لا رِکابٍ (حشر: 6) خالصه رسول خدا است.[۲۶] زُهری بر پایه این آیه، فدک و دیگر قُرای عربی را از آن رسول خدا دانسته است.[۲۷] فدک پس از وفات رسول خدا(ص) به دست خلیفه اول غصب شد[۲۸] و بعدها نیز عثمان آن را به مروان بخشید.[۲۹] زبیر بن عوام نیز از کسانی است که چندین زمین به شکل اقطاع از پیامبر(ص) دریافت نمود؛ از جمله زمین موات نقیع که به‌اندازه دویدن اسبی با یک نفس بوده است. زبیر پس از آن‌که اسبش از نفس افتاد و ایستاد، شلاق اسبش را به جلو پرت کرد و آن مقدار را نیز از پیامبر درخواست کرد و ایشان نیز تقاضای او را پذیرفت.[۳۰] نَقیع که میان مدینه و مکه است و سه مرحله تا مدینه فاصله دارد، از آنِ رسول خدا بوده است.[۳۱] قسمت بالا و پایین شُواق از زمین‌های خیبر نیز به زبیر بن عوام اقطاع شده است.[۳۲] خیبر منطقه‌ای در فاصله 250 میلی شمال مدینه است. خیبر به منزله مخزن طعام، روغن و گوشت حجاز بوده و غله آن به 4000 وَسق می‌رسیده است. چون خیبر به دست علی(ع) با شمشیر فتح شد،[۳۳] خمس آن به رسول خدا رسید که از جمله آن، همه دژ کَتیبه است.[۳۴] کتیبه یکی از هفت دژ خیبر بوده است[۳۵] که گویا بیشتر اقطاع طُعمه از آن بوده است.[۳۶] پیامبر یک ملک موات دیگر را به مردی از انصار به نام سُلَیط داد و او آن را احیا کرد و پس از احیا به پیامبر بازگرداند و ایشان آن را به زبیر بخشید.[۳۷] در شماری از منابع، از اقطاع زمینی از زمین‌های بنی‌نضیر به زبیر که دارای نخل بوده، یاد شده است.[۳۸] اعطای معادن و زمین‌های منطقه قَبَلیه به بلال بن حارث مُزَنی شامل دشت‌ها و ارتفاعات و زمین‌های قابل کشت آن و نیز اعطای عقیق و نخل به همو، از اقطاعات گسترده نبوی است.[۳۹] وادی عقیق در جنوب مدینه قرار دارد.[۴۰] شافعی گفته است که اقطاع بلال از ناحیه فُرع بوده است و از آن معادن تا امروز غیر از زکات[۴۱] چیزی دیگر گرفته نشده است. به باور می‌رسد منظور شافعی از اقطاع فُرع، اقطاع عقیق است. در روزگار خلافت عمر، برخی از اقطاعات پیامبر از بلال بن حارث که قادر به احیای آن نبود، پس گرفته و میان مسلمانان تقسیم شد.[۴۲] در گزارشی دیگر آمده که عمر همه عقیق را به زبیر داد.[۴۳] پیامبر(ص) چهار زمین فقیرین، چاه قیس و چاه شجره را به علی(ع) اقطاع کرد.[۴۴] فقیرین نام دو ناحیه نزدیک مدینه است.[۴۵] گویا این زمین‌ها از زمین‌های بنی‌نضیر بوده است. پس از پیمان‌شکنی بنی‌نضیر و توطئه آنان برای قتل پیامبر(ص)، ایشان 10 روز به بنی‌نضیر مهلت داد تا سرزمین خود را ترک کنند. اما آنان به تحریک منافقان به فرمان پیامبر بها ندادند. پیامبر(ص) به سال سوم یا چهارم ق. در ماه ربیع‌الاول بنی‌نضیر را 15 روز محاصره کرد[۴۶] و آنان را ناچار ساخت قلعه را رها کنند و به خیبر و شام کوچ نمایند.[۴۷] آیه 2 سوره حشر هُوَ الَّذِی اَخرَجَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن اَهلِ الکِتَابِ مِن دِیَارِهِم... بر همین ماجرا دلالت دارد.[۴۸] زمین بنی‌نضیر نخستین زمینی بوده که رسول خدا فتح کرد[۴۹] و نیز نخستین خالصه (صافیه) ایشان بود[۵۰] که میان مهاجرانی که زندگی سختی داشتند و نیز دو تن از نیازمندان انصار اقطاع شد. همچنین از اقطاعات پیامبر(ص) به علی(ع) زمین یَنبُع است[۵۱] که حدود چهار روز از مدینه فاصله دارد.[۵۲] حضرت آن را در غزوه ذوالعشیره به علی(ع) داد.[۵۳] بر پایه شماری از منابع، عمر نیز در ینبع زمینی به علی(ع) اقطاع کرد و سپس علی(ع) زمینی را که کنار آن بود، نیز خرید و مشغول حفر چاه شد. برخی گزارش کرده‌اند که علی(ع) ینبع را از عبدالرحمن بن سعد انصاری خرید.[۵۴] می‌توان پذیرفت که بخشی از آن خریداری شده و بخشی نیز به دست پیامبر(ص) به ایشان اقطاع شده باشد. پیامبر گرامی(ص) چاه حِجر را به ابوبکر، چاه جَرم را به عمر، سُواله را به عبدالرحمن بن عوف، ضراطه را بهصهیب بن سنان، و بُویله را به زبیر بن عوام و سلمة بن عبدالاسد اقطاع کرد. نیز به سهل بن حنیف و ابودجانه از انصار، دارایی‌ای را که به مال ابن‌خراشه شهرت داشت، اعطا نمود.[۵۵] همچنین ایشان از اموال بنی‌نضیر هزینه‌های سالانه خانواده خود را پرداخت می‌کرد.[۵۶]

اقطاع به اصحاب

پیامبر(ص) پس از ورود به مدینه[۵۷] مشکل اسکان مهاجران را از میان برداشت و قطعه زمین مواتی را به نام الدور (اسم مکانی در مدینه)[۵۸] که شاید بعدها به این نام مشهور شد و پشت خانه‌ها و نخلستان‌های انصار قرار داشت[۵۹] برای خانه‌سازی در اختیار برخی از افراد همچون عبدالله بن مسعود، عتبة بن مسعود، مقداد، زبیر بن عوام، ابوبکر، عثمان و شماری دیگر قرار داد. افزون بر زمین یاد شده، پیامبر زمین‌هایی را در بخش‌های آباد و مناطق مسکونی در اختیار انصار قرار داد.[۶۰] ایشان در اقطاع زمین برای خانه‌سازی از زمین‌های موات استفاده می‌کرد.[۶۱] مواردی که از زمین‌های آباد و مسکونی استفاده کرده‌اند، زمین‌هایی بوده که به نحوی در اختیار ایشان قرار گرفته، مانند آن چه انصار در نقاط مسکونی به ایشان بخشیده‌اند.[۶۲] شافعی و شماری دیگر گفته‌اند که مقصود از اقطاع دُور به دست پیامبر(ص) واگذاری خانه‌های انصار به مهاجران برای سکونت است[۶۳] که با رضایت انصار بوده است.[۶۴] اما با توجه به احادیث، اقطاع و تملیک زمین برای این کار و خانه‌سازی بوده است.[۶۵] پیامبر خدا(ص) پس از بنای مسجد، منازل خود را کنار مسجد بنا کرد و زمین‌هایی نیز به اصحاب داد تا پیرامون مسجد خانه بسازند. از آن جمله به حضرت حمزه(ع)، و حضرت علی(ع)[۶۶] پشت مسجد بنی‌زهره و نیز عبدالرحمن بن عوف و عبدالله و عتبه فرزندان مسعود و همچنین زبیر بن عوام زمینی گسترده کنار منازل بنی‌غنم و شرق منازل بنی‌زُریق که به بقیع زبیر مشهور بوده، اعطا کردند. به طلحه، ابوبکر، عثمان، خالد بن ولید، عمار بدین‌سان، یاسر، عمرو بن حریث[۶۷] و نیز شماری فراوان از اصحاب[۶۸] زمین‌هایی برای خانه‌سازی اقطاع شد. از دیگر اقطاعات پیامبر(ص) از زمین‌های خیبر، اعطای شواق و اَذام/ اُذام (جایی در وادی تهامه یا وادی مشهوری در مکه) به گروهی از قبیله بنی‌سلیم به نمایندگی حرام بن عبد عوف یا شاخه‌‌ای از بنی‌سلیم به نام حرام بن سمال بن عوف[۶۹] و اعطای جفر در ناحیه ضَریه از مناطق مدینه به هوذة بن نبیشه السملی[۷۰] و نیز اعطای عقیق یمامه که از آن بنی‌عقیل بوده و روستاها و نخل‌های فراوان داشته، به نمایندگان وَفْد بنی‌عقیل بود. این اقطاع مشروط به اقامه نماز و دادن زکات و اطاعت‌پذیری اقطاع گیرندگان بوده است.[۷۱]

اقطاع طعمه

پس از فتح خیبر، رسول خدا(ص) از محصولات و عوائد آن شامل خرما و جو، به همسران خود و ابوبکر و دیگران اعطا کرد.[۷۲] بر پایه روایات، به هر یک از همسران خود 100 وَسَق (وسق: 60 صاع[۷۳] خرما و 20 وَسَق جو در هر سال اعطا نمود.[۷۴] در شماری از منابع، این مقدار را 80 وسق خرما و 20 وسق جو یاد کرده‌اند.[۷۵] به گزارش شماری از منابع، رسول خدا(ص) خیبر را به 36 سهم تقسیم کرد[۷۶] و 18 سهم آن را میان مسلمانان قسمت نمود. هر سهم آن را به 100 تن از آنان داد و سهم خود ایشان نیز مانند یکی از آنان بود. 18 سهم دیگر نیز برای مخارج گروه‌ها و کسانی که به دیدار ایشان می‌آمدند، قرار داد.[۷۷] برای این سهام، نوشته ثابتی[۷۸] نگاشت که نام شماری فراوان از افراد و مقدار وَسَقی که به آنان اعطا شده، در آن آمده است؛ از جمله ابوبکر، عقیل بن ابی‌طالب، بنی‌جعفر بن ابی‌طالب، ربیعة بن حارث، و ابوسفیان بن حارث.[۷۹] نیز ایشان از گندم خیبر مقدار 180 وسق به همسرانش، 85 وسق به حضرت فاطمه(س)، 40 وسق به اسامة بن زید، 15 وسق به مقداد بن اسود و پنج وسق به اُم ‌رمیثه اعطا کرد.[۸۰] نیز 100 وسق به حضرت علی اعطا شده است.[۸۱] به حمنه بنت جَحْش خواهر زینب همسر پیامبر(ص) که در نبرد اُحد به تشنه‌ها آب می‌داد و مجروحان نبرد را مداوا می‌کرد، 30 وسق[۸۲] و به اُم الزبیر[۸۳] و اَمیمه بنت عبدالمطلب[۸۴] 40 وسق اعطا شد.

اقدامات خلیفه دوم و سوم

خلیفه دوم برخی از این‌ها را پس گرفت و برخی را تبدیل کرد؛ از جمله طعمه‌های حفصه و عایشه را به زمین تبدیل نمود.[۸۵] او آن چه را پیامبر(ص) به عباس و دیگران داده بود، بازستاند تا به جای آن مالی دیگر به آنان بدهد؛ اما این کار را نکرد و سپس عثمان نیز به این بهانه که عمر به آنان عوض نداده، چنین نکرد.[۸۶] همچنین از طعمه‌های پیامبر(ص) به یهود بنی‌نضیر، مقدار 10 وسق گندم و 10 وسق جو در هنگام درو آن و نیز 50 وسق خرما در هنگام برداشت آن در هر سال بوده است.[۸۷]

پانوس

  1. سنن ابی داود، ج2، ص49؛ السنن الکبری، ج6، ص149؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص523.
  2. مکاتیب الرسول، ج3، ص536.
  3. الطبقات، ج4، ص303؛ المغازی، ج2، ص658.
  4. امتاع الاسماع، ج9، ص360-363؛ کنز العمال، ج3، ص918.
  5. حجاز در صدر اسلام، ص342-348.
  6. نک: مکاتیب الرسول، ج3، ص654.
  7. امتاع الاسماع، ج9، ص359، 363؛ حجاز در صدر اسلام، ص259-260.
  8. مسند احمد، ج1، ص306؛ المبسوط، طوسی، ج3، ص268؛ السرائر، ج1، ص479.
  9. الطبقات، ج1، ص302؛ البدایة و النهایه، ج5، ص90.
  10. شرح اصول کافی، ج11، ص400؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص524، 531.
  11. الام، ج7، ص354؛ المقنعه، ص278.
  12. المقنعه، ص275، 279؛ المعتبر، ج1، ص633؛ مجمع البحرین، ج4، ص355، «نفل.
  13. المقنعه، ص278؛ الاقتصاد، ص284؛ غنیة النزوع، ص204.
  14. غنیة النزوع، ص204؛ الاقتصاد، ص284.
  15. التبیان، ج9، ص563-564؛ فقه القرآن، ج1، ص250؛ الدر المنثور، ج6، ص188.
  16. الخلاف، ج4، ص179؛ المبسوط، ج2، ص64؛ المغنی، ج7، ص298-299.
  17. المغنی، ج7، ص300.
  18. التهذیب، ج4، ص133؛ منتهی المطلب، ج2، ص936؛ مجمع الفائده، ج4، ص334.
  19. شرح اصول کافی، ج11، ص400.
  20. المبسوط، ج3، ص278؛ المقنعه، ص274.
  21. الخلاف، ج3، ص525.
  22. فتوح البلدان، ص29؛ المناقب، ج1، ص147؛ بحار الانوار، ج16، ص109.
  23. الکافی، ج1، ص543؛ الدر المنثور، ج4، ص177؛ الغدیر، ج2، ص275.
  24. معجم البلدان، ج4، ص238.
  25. فتوح البلدان، ص38-39.
  26. فتوح البلدان، ص39.
  27. سنن ابی داود، ج2، ص22؛ السنن الکبری، ج3، ص50؛ کنز العمال، ج4، ص523.
  28. تاریخ المدینه، ج1، ص199-210؛ المقنعه، ص289-290؛ السقیفة و فدک، ص101.
  29. المعارف، ص195؛ شرح نهج البلاغه، ج1، ص198؛ نیل الاوطار، ج6، ص51.
  30. المجموع، ج15، ص230.
  31. معجم البلدان، ج5، ص301-302؛ امتاع الاسماع، ج7، ص260.
  32. الطبقات، ج1، ص274؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص458.
  33. فتوح البلدان، ص32-38؛ الارشاد، ج1، ص63-64.
  34. الطبقات، ج5، ص389؛ تاریخ طبری، ج2، ص306.
  35. معجم البلدان، ج4، ص437؛ وفاء الوفاء، ج4، ص136.
  36. مکاتیب الرسول، ج3، ص629.
  37. مکاتیب الرسول، ج1، ص330.
  38. الطبقات، ج3، ص104؛ سنن ابی داود، ج2، ص49.
  39. المبسوط، ج3، ص268؛ المجموع، ج15، ص232؛ وفاء الوفاء، ج4، ص131.
  40. وفاء الوفاء، ج2، ص45.
  41. الموطّا، ج1، ص248-249؛ الطبقات، ج1، ص272؛ المجموع، ج6، ص75.
  42. السنن الکبری، ج6، ص149؛ کنز العمال، ج3، ص918.
  43. فتوح البلدان، ص22.
  44. فتوح البلدان، ص23؛ وفاء الوفاء، ج4، ص128.
  45. وفاء الوفاء، ج4، ص127-128.
  46. الطبقات، ج2، ص57-58؛ فتوح البلدان، ص27-28؛ مغنی المحتاج، ج4، ص209.
  47. الطبقات، ج2، ص57-58؛ مجمع البیان، ج9، ص425؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، ج2، ص403-407.
  48. فتوح البلدان، ص27-30؛ مجمع البیان، ج9، ص424-427.
  49. فتوح البلدان، ص26.
  50. فتوح البلدان، ص27؛ الارشاد، ج1، ص93.
  51. تاریخ المدینه، ج1، ص220-221؛ وفاء الوفاء، ج4، ص166.
  52. وفاء الوفاء، ج2، ص166.
  53. تاریخ المدینه، ج1، ص221.
  54. تاریخ المدینه، ج1، ص219-220؛ الاصابه، ج5، ص441؛ وفاء الوفاء، ج4، ص166.
  55. الطبقات، ج2، ص58.
  56. نیل الاوطار، ج8، ص230؛ فقه السنه، ج2، ص676.
  57. مکاتیب الرسول، ج1، ص350.
  58. کفایة الاحکام، ج2، ص557.
  59. الام، ج4، ص51؛ مختصر المزنی، ص130.
  60. مسالک الافهام، ج12، ص418؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص352-353.
  61. مکاتیب الرسول، ج1، ص350-351.
  62. معجم البلدان، ج5، ص86؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص350.
  63. فتح الباری، ج5، ص36؛ عون المعبود، ج8، ص232.
  64. نیل الاوطار، ج6، ص56.
  65. جواهر الکلام، ج38، ص55.
  66. مکاتیب الرسول، ج1، ص350-351.
  67. السنن الکبری، ج6، ص145؛ نیل الاوطار، ج6، ص56؛ مکاتیب الرسول، ج1، ص350-356.
  68. مکاتیب الرسول، ج1، ص350-356.
  69. الطبقات، ج1، ص274؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص434-435.
  70. الطبقات، ج1، ص273؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص441-443.
  71. الطبقات، ج1، ص302؛ البدایة و النهایه، ج5، ص105؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص502-504.
  72. امتاع الاسماع، ج9، ص282-283.
  73. فتوح البلدان، ص64؛ مجمع البحرین، ج4، ص500، «وسق.
  74. تاریخ المدینه، ج1، ص178؛ المنتقی، ص166.
  75. فتوح البلدان، ص34.
  76. تاریخ المدینه، ج1، ص181؛ المبسوط، ج8، ص133.
  77. فتوح البلدان، ص35.
  78. فتوح البلدان، ص37.
  79. المغازی، ج2، ص694.
  80. السیرة النبویه، ج3، ص813.
  81. السیرة النبویه، ج3، ص811.
  82. الطبقات، ج8، ص241؛ السیرة النبویه، ج3، ص812.
  83. الطبقات، ج8، ص47؛ الاصابه، ج4، ص394.
  84. الطبقات، ج8، ص46؛ الاصابه، ج8، ص34.
  85. تاریخ المدینه، ج1، ص184-185؛ صحیح مسلم، ج5، ص26.
  86. تاریخ المدینه، ج1، ص182.
  87. الطبقات، ج1، ص279؛ مکاتیب الرسول، ج3، ص255.

منابع