حدیث غدیر
حدیث غدیر در روز غدیر، در محلی معروف به نام غدیر خم در روز 18 ذیالحجه توسط پیامبر اکرم(ص) در هنگام بازگشت از حجة الوداع بیان شد. که حضرت فرمودند: «مَن کنتُ مولاه فهذا علیٌ مولاه». هر کسی من ولی و سرپرست او هستم علی(ع) سرپرست و ولی او بعد از من هست. این حدیث یکی از دلایل روشن و قوی برای اثبات حقانیت خلافت امام علی(ع) پس از پیامبر اکرم(ص) میباشد.
اطلاعات اوليه | |
---|---|
کاربری | حدیث |
مکان | بین مکه و مدینه |
نامهای دیگر | خطبه غدیر |
وقایع مرتبط | امامت امام علی(ع) |
معماری | |
وبگاه | سندی از حدیث غدیر |
زمان و مکان ابلاغ ویرایش
در سال دهم هجری[۱] پیامبر(ص) تصمیم گرفت عازم سفر حج شود. این حج، که در آخرین سال عمر حضرت انجام شد، بعدها حجةالوداع نامیده شد.[۲] لذا به مسلمانان اطلاع داده شد[۳] برای حج آن سال آماده شوند.[۴] جمع کثیری از مسلمانان، برای همراهی با پیامبر، در مدینه گرد آمده[۵]، در 25 ذیقعده راهی مکه شدند.[۶] امام علی نیز، که از رمضان همان سال به جنگ با کفار منطقه مذحج در یمن رفته بود[۷]، پس از پیروزی و جمعآوری غنایم، به دستور پیامبر، به مکه آمد.[۸] مسلمانان، پس از اتمام حج، از مکه خارج شدند و 18 ذیحجه به منطقه خمّ رسیدند.[۹] غدیر خم، در فاصله دو میلی (5 کیلومتر) جحفه است و منزلگاهی بین مکه و مدینه دارد.[۱۰] زمانی که کاروان حج به این منطقه رسید، فرشته وحی آیه 67 سوره مائده/ 5 (آیه تبلیغ) را بر حضرت نازل، و ایشان را مأمور کرد که ولایت حضرت علی را به همگان اعلام کند.[۱۱]
نحوه ابلاغ ویرایش
کاروانیان، به دستور حضرت، توقف کردند و دیگران نیز به آنان پیوستند. پس از نماز ظهر، حضرت خطبهای برایشان خواند و فرمود که به زودی از میان آنان خواهد رفت. سپس از دو چیز گرانبهایی که میان آنان به امانت نهاده و از ولایت و اولویت خویش بر مؤمنین سخن گفت.[۱۲] آن گاه دست علی را بالا برد و فرمود: «هر کسی که من مولا و صاحباختیار اویم، این علی مولای اوست».[۱۳] سپس برای دوستان علی دعا، و برای دشمنان او نفرین کرد.[۱۴]
وقایع مهم روز ابلاغ ویرایش
در این هنگام، حسان بن ثابت از حضرت اجازه گرفت و شعری در وصف این واقعه سرود.[۱۵] بعد از آن، خلیفه دوم این واقعه را به امام علی تبریک و تهنیت گفت.[۱۶]
منابع حدیث غدیر ویرایش
این خطبه، با اختلاف در برخی جزئیات و تعابیر، در منابع شیعه[۱۷] و اهل سنت[۱۸] نقل شده است.
نقلهای مستقیم ویرایش
طبق نقل علامه امینی، این حدیث را احمد بن حنبل از 40 طریق، ابن جریر طبری از 72 طریق، جزری مقری از 80 طریق، ابن عقده از 105 طریق، ابوسعید سجستانی از 120 طریق، ابوبکر جعابی از 125 طریق[۱۹] و حافظ ابوالعلاء العطار همدانی نیز از 250 طریق نقل کردهاند.[۲۰] اهل سنت، اسناد این حدیث را کثیر دانسته و بیشتر اسناد آن را صحیح و حسن میدانند.[۲۱] میان راویان این حدیث، حدود 90 نفر از صحابه[۲۲] و 84 نفر از تابعین[۲۳] قرار دارند.
نقلهای غیرمستقیم ویرایش
علاوه بر نقل مستقیم از سوی این افراد، برخی این حدیث را از کسانی که در غدیر خم حاضر بودهاند، شنیده و نقل کردهاند. ابیالطفیل از 30 نفر[۲۴]، عامر بن لیلی غفاری از 17 نفر[۲۵]، عمیرة بن سعد از 12 نفر[۲۶]، زید بن ارقم از 16 نفر[۲۷]، زیاد بن ابیزیاد از 12 نفر[۲۸]، زاذان ابیعمر از 13 نفر[۲۹]، عبدالرحمان بن ابیلیلی از دوازده نفر[۳۰]، عبد خیر و عمرو ذیمره و حبة العرنی از 12 نفر[۳۱]، ابیهریره و انس و ابیسعید از 9 نفر[۳۲]، ابیقلابه از 12 نفر[۳۳]، زید بن یثیغ از 12 نفر، سعید بن وهب از 5 یا 6 نفر[۳۴][۳۵] شنیده و نقل کردهاند.
حدیث غدیر در منابع اهل سنت ویرایش
در متون حدیثی و تاریخی، این حدیث به چند صورت نقل شده است.
- در مشهورترین نقل، تنها به اعلام ولایت امام علی اشاره شده است که پیامبر فرمود: «هر کس که من مولای او هستم، این علی مولای اوست».[۳۶]
- در برخی نقلها، افزون بر این اعلان، به دعای حضرت در حق امام علی اشاره دارد.[۳۷]
- برخی نقلها اشاره دارد که پیامبر ابتدا از مردم در مورد اولویت خود، نسبت به امور آنان، پرسید و سپس ولایت حضرت علی را به آنان اعلام کرد.[۳۸]
- برخی نقلها نیز به سؤال از مردم، نصب حضرت علی و دعا برای ایشان اشاره دارد.[۳۹]
- در تعدادی از نقلها، علاوه بر سؤال از مردم، اعلان ولایت علی و دعا در حق ایشان، به تهنیت خلیفه دوم به ایشان اشاره شده است.[۴۰]
- برخی نیز به ابیاتی از حسان بن ثابت در توصیف این واقعه اشاره کردهاند.[۴۱]
نقد به عدم تواتر حدیث غدیر ویرایش
با وجود تواتر و اسناد و طریقهایی که ذکر شد، برخی از علمای اهل سنت برآنند که این حدیث را نمیتوان متواتر و صحیح دانست[۴۲]؛ زیرا اکثر اصحاب حدیث، همچون بخاری و مسلم، نقل نکردهاند و برخی چون ابیداود و ابیحاتم رازی آن را ضعیف شمردهاند.[۴۳]
پاسخ به نقد ویرایش
در جواب این ادعا گفته شده، علمای زیادی از اهل سنت، همچون ترمذی (279ق.)،[۴۴] طحاوی (279ق.)[۴۵]، حاکم نیشابوری (405ق.)،[۴۶] اسماعیل بن عمر بن کثیر (774ق.)،[۴۷] ابن حجر عسقلانی (852ق.)[۴۸] و ابن حجر هیتمی (974ق.)[۴۹] به صحت اسناد این حدیث شهادت دادهاند. به علاوه نقلهای زیادی، با واسطه و بدون واسطه، از سوی صحابه و تابعین، نشاندهنده صحت سند این حدیث است.
نقد به عدم حضور امام علی ویرایش
ایراد دیگری که گرفته شده، این است که علی، در آن زمان، در مکه نبود و در غدیرخم حضور نداشت. بلکه در مأموریت یمن بود.[۵۰]
پاسخ به نقد ویرایش
در مقابل، موافقان برآنند که علی در آن زمان از یمن به مکه بازگشت و در مراسم حج آن سال شرکت داشت[۵۱]؛ همان طور که در منابع اهل سنت هم بیان شده است.
دلالت حدیث غدیر ویرایش
حدیث غدیر، از همان ابتدا، زمینهساز مباحث گسترده عقیدتی شد. احتجاجهای حضرت علی و اهل بیت(ع) به این حدیث، از جمله اولین صورتهای استفاده از این حدیث بود. متکلمان شیعه نیز، برای اثبات حقانیت و اولویت حضرت علی برای خلافت، به این حدیث استناد کردهاند. شیخ مفید، اولین متکلمی بود که به صورت مفصل به این حدیث استدلال کرد.[۵۲] شیخ طوسی[۵۳] و علامه حلی[۵۴] نیز به بحث از این حدیث پرداختهاند. پس از آن متکلمان اهل سنت، همانند فخر رازی(604ق.)،[۵۵] قاضی ایجی (756ق.)،[۵۶] تفتازانی[۵۷] و جرجانی (812ق.)[۵۸] به پاسخگویی پرداختند.
نظر شیعه ویرایش
شیعیان معتقدند که لفظ مولا در این روایت به معنای اولی در تصرف است و همان طور که پیامبر نسبت به مسلمانان از خودشان اولی بوده است، امام علی نیز دارای چنین اولویتی است. این استدلال، بر اثبات دو امر متوقف است: یکی اینکه مولا به معنای اولی در تصرف باشد و میان اولویت در تصرف و امامت و خلافت، ملازمه باشد.[۵۹] به نظر این افراد، قرائن داخلی، نشاندهنده تعین این واژه در معنای اولی در تصرف است و با اثبات اولویت ایشان، امامت ثابت میشود؛ زیرا اهل لغت، واژه اولی را تنها در موردی به کار میبرند که آن شخص، تدبیر افراد تحت اولویتش را بر عهده دارد و امر و نهیاش نزد آنان نافذ است.[۶۰] وقتی اولویت در تصرف ثابت شد، اولویت ایشان در تمام شئون زندگی مسلمانان نیز ثابت میشود؛ همانگونه که پیامبر چنین اولویتی داشت. برای اثبات این مدعا، شیعیان به تحلیل مفاد حدیث پرداختهاند. کلمه مولا، که در این حدیث چند مرتبه به کار رفته است، مشتق از «ولیّ» و از نامهای خداوند است.[۶۱]
معانی ولی ویرایش
این واژه در چند معنا به کار رفته است. در یک کاربرد، ولیّ بر وزن فعیل به معنای فاعل است[۶۲] و بر معانی والی، حاکم، سرپرست، مدبّر، متصرّف در امور و ولینعمت دلالت دارد.[۶۳] کاربردهای دیگر این واژه عبارتند از: اولی و سزاوارتر، نزدیک، بدون فاصله[۶۴] و تابع دوستدار.[۶۵]
نظر اهل سنت ویرایش
علمای اهل سنت معتقدند که مولا در این حدیث، به معنای صاحباختیار و اولی در تصرف نیست، بلکه به معنای دوست و ناصر است. افرادی مانند تفتازانی[۶۶]، فخر رازی (604ق.)[۶۷]، قاضی ایجی (756)[۶۸] و جرجانی (812ق.)[۶۹] چنین ادعایی دارند. برخی دیگر نیز معتقدند، به اتفاق نظر واژهشناسان و علمای علم لغت، صیغه مَفعَل به معنای افعَل در کلام عرب به کار نرفته است، پس مولا نمیتواند به معنای اولی در تصرف باشد.[۷۰] به علاوه اگر مولا با اولی مترادف بود، میتوانستیم هر یک را به جای دیگری به کار ببریم.[۷۱]
پاسخ به ادعای اهل سنت ویرایش
در مقابل، علمای شیعه معقتدند علاوه بر آنکه خود علمای اهل سنت تصریح کردهاند که مولا در معنای اولی و صاحباختیار استعمال شده است[۷۲] و ادیبان و واژهشناسانی چون غیاث برغوث التغلبی اخطل (90ق.)،[۷۳] ابوالشعثاء بن رؤبة السعدی عجاج (90ق.)[۷۴]، ابوزکریا یحیی بن زیاد فراء (207ق.)[۷۵]، ابوعبیده معمر بن مثنی (209ق.)[۷۶]، اخفش (215ق.) و زجاج (311ق.)[۷۷] بر این استعمال تصریح کردهاند، اگر عدم استعمال یک واژه به جای دیگری، نشانه عدم ترادف آن دو باشد، از آنجا که مولا به جای ناصر نیز نمیتواند استعمال شود، پس مولا به معنای ناصر هم نیست. در حالی که ادعای این افراد این است که مولا در این حدیث، به معنای ناصر است. به علاوه استفاده دو واژه مترادف به جای هم، در جایی درست است که مانعی وجود نداشته باشد و در اینجا چون اولی فقط با حرف اضافه «من» به کار میرود، نمیتوان مولا و اولی را به جای هم به کار برد.[۷۸]
قرائن لفط مولا در معنای سرپرست ویرایش
به اعتقاد شیعیان، با وجود تنوع کاربردی این واژه، به واسطه قرائن داخلی و خارجی این حدیث، واژه مولا منحصر در معنای اولی است.[۷۹]
تقارن دو جمله ویرایش
«الست اولی بکم من انفسکم» و جمله «من کنت مولاه»: در این حدیث، پیامبر بر اولویت خویش بر مؤمنین اشاره دارد. این سخن، مفاد آیه شریفه (النَّبِیُّ أَوْلی بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ) (احزاب/33، 6) است که اولویت مطرح شده در آن، به معنای اولویت ایشان در تدبیر امور مؤمنان و در حکم کردن در مورد آنان است که اطاعت از ایشان، در این موارد، واجب است.[۸۰] طبق نظر برخی مفسران، اولویت در این آیه، تمام امور دین و دنیای مسلمانان را شامل میشود[۸۱]؛ چراکه ایشان مؤمنان را تنها به چیزی امر میکند که صلاح دین و دنیای آنان در آن باشد.[۸۲] تقارن جمله اول، که به معنای اولویت در تصرف است، با جمله دوم نشان میدهد که مراد از مولا، در فراز دوم نیز، صرفاً بیان اولویت علی در تصرف است.[۸۳]
جملات ابتدایی خطبهی پیامبر ویرایش
در آغاز خطابه خود، از رحلت خویش، توحید و از اینکه آیا به رسالت خویش عمل کرده است، سخن میگوید.[۸۴] اینها همگی قرینهاند که حضرت به فکر دوران پس از رحلت خویش است تا امت، بیامام نماند و زحمات طاقتفرسایی که در این سالها کشیده، هدر نرود.[۸۵]
تبریک و تهنیت عمر و ابوبکر ویرایش
در برخی نقلهای این حدیث بیان شده که پس از پایان خطبه حضرت، خلیفه اول و دوم، نزد امام علی آمدند و این جریان را به ایشان تبریک گفتند.[۸۶] عمر بن خطاب به ایشان گفت: «ای اباالحسن! گوارا باد بر تو، مولای من و هر مرد و زن مؤمنی شدی».[۸۷] این نوع تبریک گفتن، نشان میدهد که فهم صحابه از کلمه مولا، معنای خلافت و اولویت بوده است.[۸۸]
شعرهای مسلمانان صدر اسلام ویرایش
تعدادی از مسلمانان، این واقعه را به نظم درآوردهاند. اولین آنها، حسان بن ثابت بود. او که در آن مکان حضور داشت، از رسولالله اجازه گرفت و در وصف این واقعه چند بیت سرود. او در این ابیات، این واقعه را نصب حضرت علی به عنوان امام و هادی دانسته است. بعدها عمرو بن عاص، قیس بن سعد بن عباده، کمیت بن زید اسدی، محمد بن عبدالله حمیری و عبدی کوفی، این واقعه را در قالب اشعاری بیان کردند. علامه امینی نام چند شاعر از صحابه و تابعین را نقل میکند.[۸۹] محتوای تمام این ابیات و شعرها نشان میدهد که فهم آنان از واژه مولا، اولویت و خلافت بوده است.
استناد اهل بیت به این حدیث ویرایش
امام علی در چند موضع به این حدیث استناد نموده است تا اولویت خویش را در خلافت و امامت نشان دهد. ایشان در نامهای به معاویه، در ضمن چند بیت شعر، به این مسئله اشاره کردند.[۹۰] احتجاج با طلحه در جنگ جمل[۹۱]، احتجاج در حیاط مسجد کوفه[۹۲] و احتجاج ایشان در جنگ صفین[۹۳]، از دیگر موارد این امر است. فاطمه زهرا نیز در برابر مخالفان خلافت حضرت علی، به این حدیث احتجاج نمود.[۹۴]
نزول آیه تبلیغ ویرایش
آیه 67 سوره مائده/5، که بنا بر روایات[۹۵] و نظر برخی مفسران[۹۶]، در حجةالوداع و بین راه مکه و مدینه نازل شده است، تبلیغ امری مهم و همسنگ رسالت 23 ساله را بر دوش حضرت نهاده است. هرچند برخی معتقدند که مراد از این مأموریت، بیان اموری چون حکم قصاص و رجم، حکم ازدواج با همسر فرزندخواندهاش زید، حکم وجوب جهاد یا بیان عیوب یهود و قریش یا عیوب بتهای مشرکان بوده است.[۹۷] اما به نظر میرسد تأکیداتی که در این آیه وجود دارد، مؤید این است که این آیه مربوط به اعلان ولایت علی به مردم بوده است[۹۸]؛ چنانکه نظر ابن عباس، براء بن عاذب و محمد بن علی هم همین است.[۹۹]
نزول آیه اکمال دین ویرایش
آیه 3 سوره مائده(5) که بعد از اتمام خطبه پیامبر نازل شد[۱۰۰]، نشاندهنده ویژگیهایی برای این روز است: مأیوس شدن کافران از دین اسلام، کامل شدن معارف دین، تمام شدن نعمت خداوند و رضایت او به اینکه اسلام، دین نهایی مردم باشد.[۱۰۱] این آیه، به تعبیر برخی، آخرین فریضه در اسلام را بیان کرد و بعد از آن، فریضهای بیان نشد[۱۰۲] و شریعت، بعد از آن، زیاده و نسخی نیافت.[۱۰۳] پیامبر نیز، پس از نزول این آیه، حمد و سپاس خداوند را به خاطر اتمام و اکمال دین به جای آورد.[۱۰۴] با توجه به اینکه در آن زمان حکمی باقی نمانده بود که بیان نشده باشد و کامل کننده دین و مأیوسکننده کفار باشد، اعلام ولایت حضرت علی تنها مسئلهای بود که تمام این خصوصیات را دارا بود.[۱۰۵] همان طور که در چند روایت به این مسئله اشاره شده است.[۱۰۶]
پاسخ به یک شبهه ویرایش
عدهای معتقدند که این آیه، در روز عرفه و در منطقه عرفات، نازل شده است[۱۰۷]؛ علاوه بر اینکه اکمال دین، به خاطر اکمال شریعت و احکام دین[۱۰۸]، با بیان احکامی بوده که احتیاج آیندگان را نیز برطرف کرده و نیازی به آمدن دین جدید نیست.[۱۰۹] در جواب گفته شده مأیوس شدن کفار و اکمال دین باید به خاطر عاملی باشد که عقلاً بتواند این کار را انجام دهد و کامل شدن احکام، چه ربطی به مأیوس شدن کفار از ارتداد مسلمانان دارد؛ آن هم چیزی نمیتواند باشد جز اعلان ولایت و تعیین خلیفه که باعث کامل شدن دین و مأیوس شدن کفار، از نفوذ به آن، میشود.[۱۱۰] به علاوه قوت ظاهری اسلام در روز فتح مکه ظاهر شد، نه در سال دهم.[۱۱۱]
جستارهای وابسته ویرایش
پانویس ویرایش
- ↑ الآثار الباقیه، ص71؛ الخصال، ج2، ص487؛ بحارالانوار، ج15، ص252.
- ↑ تاریخ الطبری، ج3، ص149.
- ↑ صحیح البخاری، ج4، ص1599؛ تاریخ الطبری، ج3، ص152؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص360.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص601.
- ↑ المغازی، ج3، ص1089؛ البدایة و النهایه، ج5، ص110.
- ↑ تاریخ الطبری، ج3، ص149.
- ↑ تاریخ الطبری، ج3، ص132؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص110؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص289.
- ↑ المغازی، ج3، ص1079-1080؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص289.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص118.
- ↑ معجم البلدان، ج2، ص103.
- ↑ تفسیر القرآن المجید، ج1، ص184؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص332.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص112.
- ↑ اسدالغابه، ج5، ص253؛ الکافی، ج2، ص27.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص111؛ البدایة و النهایه، ج7، ص349؛ السنن الکبری، ج5، ص45.
- ↑ الامالی، ص575؛ اقسام المولی، ص35؛ الاقتصاد، ص351.
- ↑ البدایة و النهایه، ج7، ص349.
- ↑ الخصال، ج1، ص66؛ الاحتجاج، ج1، ص60.
- ↑ اسدالغابه، ج1، ص439؛ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص118؛ البدایة و النهایه، ج7، ص348-349.
- ↑ الغدیر، ج1، ص40.
- ↑ الغدیر، ج1، ص158.
- ↑ فتح الباری، ج7، ص61.
- ↑ الغدیر، ج1، ص41-144.
- ↑ الغدیر، ج1، ص145-312.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص370.
- ↑ الاصابه، ج3، ص484.
- ↑ مناقب امام علی بن ابیطالب، ج1، ص66.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص370.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص88.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص84.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص119؛ تاریخ بغداد، ج16، ص348.
- ↑ مناقب امام علی بن ابیطالب، ج1، ص54.
- ↑ مجمع الزوائد، ج9، ص136.
- ↑ الکنی و الاسماء، ج3، ص928.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص118.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج5، ص366.
- ↑ سنن ابن ماجه، ج1، ص45؛ سنن الترمذی، ج5، ص297؛ السنن الکبری، ج5، ص108.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج1، ص152.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص347.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص370؛ مسند ابی یعلی، ج11، ص307؛ المعجم الکبیر، ج5، ص194.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص281.
- ↑ الامالی، ص575؛ اقسام المولی، ص35؛ الاقتصاد، ص351.
- ↑ شرح المقاصد، ج5، ص272.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص361.
- ↑ سنن الترمذی، ج5، ص563.
- ↑ بیان مشکل الآثار، ج4، ص212.
- ↑ المستدرک، ج3، ص118.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص209.
- ↑ فتح الباری، ج7، ص74.
- ↑ الصواعق المحرقه، ج1، ص106.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص361؛ بیان مشکل الآثار، ج4، ص212.
- ↑ المغازی، ج3، ص1079-1080؛ السیرة الحلبیه، ج3، ص289.
- ↑ نک: اقسام المولی، ص28 به بعد؛ الافصاح فی الامامه، ص32.
- ↑ الاقتصاد، ص345.
- ↑ کشف المراد، ص369.
- ↑ الاربعین، ج2، ص283.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص360-365.
- ↑ شرح المقاصد، ج5، ص273-275.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص360-365.
- ↑ الاربعین، ج2، ص283.
- ↑ الشافی فی الامامه، ج2، ص277.
- ↑ لسان العرب، ج15، ص407؛ تهذیب اللغة، ج15، ص324-327 «ولی».
- ↑ المصباح، ج1-2، ص672؛ محیط المحیط، ص986، «ولی».
- ↑ معجم مقاییس اللغه، ج6، ص141، «ولی».
- ↑ مجمع البحرین، ج1، ص462؛ محیط المحیط، ص985؛ القاموس المحیط، ج4، ص401-402، «ولی».
- ↑ لسان العرب، ج15، ص411؛ تهذیب اللغة، ج15، ص322؛ مجمع البحرین، ج1، ص64-465.
- ↑ شرح المقاصد، ج5، ص273-275.
- ↑ الاربعین، ج2، ص283.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص360-365.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص360-365.
- ↑ شرح المواقف، ج8، ص361.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج29، ص459.
- ↑ شرح المقاصد، ج5، ص273.
- ↑ الشافی فی الامامه، ج2، ص270.
- ↑ الشافی فی الامامه، ج2، ص270.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج29، ص227؛ الشافی فی الامامه، ج2، ص270.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج29، ص227؛ الشافی فی الامامه، ج2، ص269.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج29، ص227.
- ↑ الغدیر، ج1، ص624.
- ↑ الشافی فی الامامه، ج2، ص279-281؛ الغدیر، ج1، ص646-650.
- ↑ التبیان، ج8، ص317.
- ↑ الکشاف، ج3، ص523؛ تفسیر بیضاوی، ج4، ص225.
- ↑ الکشاف، ج3، ص225.
- ↑ الاربعین، ج2، ص283.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج2، ص118؛ اسدالغابه، ج1، ص439؛ البدایة و النهایه، ج7، ص348-349.
- ↑ الغدیر، ج1، ص657.
- ↑ فیض القدیر، ج6، ص281.
- ↑ مسند الامام احمد بن حنبل، ج4، ص281؛ ج1، ص46؛ البدایة و النهایه، ج7، ص349.
- ↑ الغدیر، ج1، ص667.
- ↑ الغدیر، ج2، ص51-495.
- ↑ الغدیر، ج2، ص53-54؛ نوادر الاخبار، ص179.
- ↑ المستدرک، ج3، ص419؛ مروج الذهب، ج2، ص365.
- ↑ البدایة و النهایه، ج5، ص211.
- ↑ کتاب سُلَیم بن قیس، ص758؛ بحارالانوار، ج33، ص141.
- ↑ البدایة و النهایه، ج7، ص304؛ مناقب اسد الغالب، ج1، ص5.
- ↑ تفسیر قمی، ج1، ص171؛ تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص343.
- ↑ الدر المنثور، ج2، ص298؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص332.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج12، ص400-402.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج1، ص331؛ مجمع البیان، ج3، ص334.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج12، ص401.
- ↑ البرهان، ج2، ص227.
- ↑ المیزان، ج5، ص181؛ تفسیر نمونه، ج4، ص258.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج1، ص293؛ تفسیر قمی، ج1، ص162؛ البرهان، ج2، ص240.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج11، ص288.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج2، ص14؛ البرهان، ج2، ص223؛ الولایه، ص310.
- ↑ نک: المیزان، ج5، ص168-175.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج1، ص293.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص54.
- ↑ جامع البیان، ج6، ص51؛ تفسیر جلالین، ج1، ص110.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج11، ص287.
- ↑ المیزان، ج5، ص284.
- ↑ المیزان، ج5، ص279.
منابع ویرایش
- الآثار الباقیه عن قرون الخالیه، ابوریحان بیرونی (م.440ق.)، تحقیق پرویز اذکایی، تهران، میراث مکتوب، 1422ق.
- الاحتجاج علی اهل اللجاج، احمد بن علی الطبرسی (م.520ق.)، به کوشش سید محمد باقر موسوی خرسان، مشهد، انتشارات المرتضی، 1403ق.
- الاربعین فی اصول الدین، محمد بن عمر الفخر الرازی (م.606ق.)، به کوشش حجازی، مصر، مکتبة الکتاب الازهریه، 1406ق.
- اسد الغابة فی معرفة الصحابه، علی بن محمد ابن الاثیر (555-630ق.)، بیروت، دار الفکر، 1409ق.
- الاصابة فی تمییز الصحابه، ابن حجر العسقلانی (773-852ق.)، به کوشش علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- الافصاح فی الامامه، محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید) (336-413ق.)، تهران، انتشارات بنیاد بعثت، 1414ق.
- الاقتصاد الهادی الی طریق الرشاد، محمد بن حسن الطوسی (385-460ق.)، به کوشش حسن سعید، بیروت، دار الاضواء، 1406ق.
- اقسام المولی فی اللسان، محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید) (336-413ق.)، به کوشش مهدی نجف، قم، کنگره جهانی شیخ مفید، 1413ق.
- الامالی، محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق) (311-381ق.)، تصحیح قسم الدراسات الاسلامیة مؤسسة البعثه، تهران، انتشارات بنیاد بعثت، 1417ق.
- انساب الاشراف، احمد بن یحیی البلاذری (م.279ق.)، تحقیق سهیل صادق زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- بحار الانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار، محمد باقر المجلسی (1037-1110ق.)، تصحیح محمد باقر بهبودی و سید ابراهیم میانجی و سید محمد مهدی موسوی خرسان، بیروت، داراحیاء التراث العربی و مؤسسة الوفاء، 1403ق.
- البدایة و النهایة فی التاریخ، اسماعیل بن عمر بن کثیر (700-774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف، 1411ق.
- البرهان فی تفسیر القرآن، هاشم بن سلیمان البحرانی (م.1107ق.)، تهران، البعثه، 1415ق.
- بیان مشکل الآثار، ابوجعفر الطحاوی، به کوشش الانوروطه، دار النشر.
- تاریخ الطبری (تاریخ الامم والملوک)، محمد بن جریر الطبری (224-310ق.)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابییعقوب الیعقوبی (م.292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
- تاریخ بغداد، احمد بن علی الخطیب البغدادی (م.463ق.)، به کوشش مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
- التبیان فی تفسیر القرآن، محمد بن حسن الطوسی (385-460ق.)، به کوشش احمد حبیب قصیر عاملی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1963م.
- تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، اسماعیل بن عمر بن کثیر (700-774ق.)، به کوشش محمد حسین شمسالدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1419ق.
- تفسیر الثعلبی (الکشف و البیان)، احمد بن محمد الثعلبی (م.427ق.)، به کوشش محمد بن عاشور و نظیر الساعدی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
- تفسیر الجلالین، جلالالدین المحلی (م.864ق.)، و عبدالرحمان بن ابیبکر السیوطی (849-911ق.)، بیروت، مؤسسة النور، 1416ق.
- تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود العیاشی (م.320ق.)، تحقیق سید هاشم رسولی محلاتی، تهران، مکتبة العلمیة الاسلامیه، 1380ق.
- تفسیر القرآن المجید المستخرج من تراث الشیخ المفید، محمد علی ایازی (1333- ش.)، قم، بوستان کتاب، 1424ق.
- تفسیر القمی، علی بن ابراهیم قمی (م.307ق.)، به کوشش سید طیب موسوی جزائری، قم، انتشارات دار الکتاب، 1404ق.
- التفسیر الکبیر، محمد بن عمر الفخر الرازی (م.606ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1415ق.
- تفسیر بیضاوی (انوار التنزیل و اسرار التاویل)، البیضاوی (م.685ق.)، به کوشش یوسف عبدالرحمان مرعشلی، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1418ق.
- تفسیر جوامع الجامع، الفضل بن الحسن الطبرسی (468-548ق.)، به کوشش ابوالقاسم گرجی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1378ش.
- تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، محمد بن احمد القرطبی (م.671ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- تفسیر نمونه، مکارم شیرازی و دیگران، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
- تهذیب اللغه، محمد الازهری (م.370ق.)، به کوشش عبدالسلام هارون.
- الخصال المحمودة و المذمومه، محمد بن علی بن بابویه (شیخ صدوق) (311-381ق.)، به کوشش علیاکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1410ق.
- الدر المنثور فی التفسیر بالماثور و هو مختصر تفسیر ترجمان القرآن، عبدالرحمان بن ابیبکر السیوطی (849-911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
- سنن ابن ماجه، محمد بن زید الربعی ابن ماجه (م.275ق.)، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق.
- سنن الترمذی (الجامع الصحیح)، محمد عیسی الترمذی (م.279ق.)، به کوشش عبدالوهاب عبداللطیف، بیروت، دار الفکر، 1402ق.
- السنن الکبری، احمد بن علی النسائی (215-303ق.)، تحقیق عبدالغفار سلیمان البنداری و سید کسروی حسن، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
- السیرة الحلبیه، نورالدین علی بن احمد الحلبی (م.1044ق.)، به کوشش الخطیب، قاهره، دار الکتب الحدیثه.
- السیرة النبویه، عبدالملک بن هشام (م.218ق.)، تحقیق مصطفی السقاء و عبدالحفیظ شبلی و ابراهیم الابیاری، بیروت، دار المعرفه، بیتا.
- الشافی فی الامامه، سید المرتضی (م.436ق.)، تحقیق سید عبدالزهراء حسینی خطیب، تهران، مؤسسة الصادق، 1410ق.
- شرح المقاصد فی شرح القواعد، التفتازانی (م.793ق.)، به کوشش عبدالرحمان، قم، الرضی، 1409ق.
- شرح المواقف، علی بن محمد الجرجانی (م.816ق.)، قم، الرضی، 1325ق.
- صحیح البخاری، البخاری (م.256ق.)، به کوشش مصطفی دیب البغا، بیروت، دار ابن کثیر، الیمامه، 1407ق.
- الصواعق المحرقه، احمد بن حجر الهیتمی (م.974ق.)، به کوشش عبدالرحمان بن عبدالله الترکی، بیروت، مؤسسة الرساله، 1417ق.
- الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، عبدالحسین الامینی، قم، مرکز الغدیر، 1416ق.
- فتح الباری شرح صحیح الامام ابیعبدالله محمد بن اسماعیل البخاری، ابن حجر العسقلانی (773-852ق.)، شرح عبدالعزیز بن عبدالله بن باز، تحقیق محمد فواد عبدالباقی و محبالدین خطیب، بیروت، دار المعرفه، بیتا.
- فیض القدیر شرح الجامع الصغیر من احادیث البشیر النذیر، المناوی (م.1031ق.)، به کوشش احمد عبدالسلام، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
- القاموس المحیط، محمد بن یعقوب فیروزآبادی (م.817ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
- الکافی، محمد بن یعقوب کلینی (م.329ق.)، به کوشش علیاکبر غفاری، تهران، انتشارات دار الکتب اسلامیه، 1375ش.
- الکشاف، محمود بن عمر الزمخشری (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق.
- الکنی و الاسماء، محمد الدولابی (م.310ق.)، به کوشش الغاریابی، بیروت، دار ابن حزم، 1421ق.
- لسان العرب، محمد بن مکرم ابن منظور (630-711ق.)، قم، انتشارات ادب الحوزه، 1405ق.
- مجمع البحرین، فخرالدین بن محمد الطریحی (م.1085ق.)، به کوشش الحسینی، بیروت، الوفاء، 1403ق.
- مجمع البیان فی تفسیر القرآن، الفضل بن الحسن الطبرسی (468-548ق.)، مقدمه محمد جواد بلاغی (1864-1933م.)، تصحیح سید هاشم رسولی محلاتی و فضل الله یزدی طباطبایی، بیروت، دار المعرفه، 1406ق.
- مجمع الزوائد و منبع الفوائد، علی بن ابیبکر الهیثمی (م.807ق.)، بیروت، دار الکتاب العربی، 1402ق.
- محیط المحیط، بطرس بن یونس بستانی (م1300ق.)، بیروت، مکتبة لبنان ناشرون، 1978م.
- مروج الذهب و معادن الجوهر، علی بن الحسین المسعودی (م.346ق.)، به کوشش یوسف اسعد داغر، قم، انتشارات هجرت، 1409ق.
- المستدرک علی الصحیحین، محمد بن عبدالله الحکام النیسابوری (م.405ق.)، به کوشش مصطفی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
- مسند ابییعلی، احمد بن علی بن المثنی (م.307ق.)، به کوشش حسین سلیم، بیروت، دار المأمون للتراث.
- مسند الامام احمد بن حنبل، احمد بن حنبل (م.241ق.)، بیروت، دار الصادر، بیتا.
- المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، احمد بن محمد بن علی، الفیومی (م.770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق.
- المعارف، ابن قتیبه دینوری (213-276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قم، انتشارات شریف الرضی، 1373ش.
- معجم البلدان، یاقوت بن عبدالله الحموی (م.626ق.)، بیروت، دار الصادر، 1995م.
- المعجم الکبیر، سلیمان بن احمد الطبرانی (260-360ق.)، به کوشش حمدی عبدالمجید السلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
- معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس (م.395ق.)، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1404ق.
- المغازی، محمد بن عمر الواقدی (م.207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1409ق.
- مناقب اسد الغالب ممزق الکتائب، ابن الجزری (م.833ق.)، به کوشش الطنطاوی، القاهره، مکتبة القرآن.
- مناقب امام علی بن ابیطالب7، علی بن محمد ابن المغازلی (م.483ق.)، بیروت، دار الاضواء، 1412ق.
- المیزان فی تفسیر القرآن، سید محمد حسین طباطبایی (1282-1360ش.)، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1393ق.
- نوادر الاخبار فیما یتعلق باصول الدین، محمد بن شاه مرتضی فیض کاشانی (1006-1091ق.)، به کوشش مهدی انصاری قمی، تهران، انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370ش.