بنیعبدالدار
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:M-mohammad در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
بنیعبدالدار تیرهای از قریش، که دارای مناصب گوناگون کعبه بودند.
نسب | عبدالدار بن قصیّ بن کلاب |
---|---|
مکان | مکه |
سرسلسله | عبدالدار بن قصیّ |
اشخاص مهم | نضر بن حارث، مصعب بن عمیر، عثمان بن عبدالدار، برّه بنت عبدالعزّی، قاسط بن شریح، ابوطلحه عبدالله بن عبدالعزّی، طلحة بن ابوطلحه، عثمان بن طلحه، سبّاق بن عبدالدار، اسماعیل بن عبدالله قرشی عبدری، عبدالله بن مسافع، شیبة بن عثمان، مغیرة بن ابیبرده، عامر بن وهب، رزین بن معاویه سرقسطی اندلسی، بیبش بن محمد |
شاخهای از | قریش |
مهمترین اقدامات | شرکت در نبرد فجار، شرکت در نبرد بدر، شرکت در نبرد خندق، شرکت در نبرد احد |
مناصب مهم | منصب پردهداری کعبه، منصب لواء، منصب حجابت، منصب دار الندوه، منصب سدانت، منصب سقایت، منصب رفادت |
مذهب | شرک، اسلام |
بنیعبدالدار از طوائف بزرگ قریش به شمار میروند که ریاست مناصب پردهداری کعبه، پرچمداری در جنگها، حجابت (كليدداری) و دار الندوه (مرکز مشورتی قریش) در اختیارشان بود. از این جهت، افراد این خاندان از تاثیری ویژه در پیشبرد یا ممانعت از گسترش اسلام برخوردار بودند.
نسب بنیعبدالدار
این تیره قریش از نسل عبدالدار بن قصیّ بن کلاب از نیاکان معروف عرب پیش از اسلام است که برادر عبدمناف، جدّ سوم پیامبر(ص) به شمار میرود.
عبدالدار که بر پایه برخی نقلها، نام دیگرش عبدالله بود، [۱] نخستزاده قصیّ است.[۲] قصی وی را منسوب به خانهاش نام نهاد و دو برادر دیگرش به نام عبدمناف و عبدالعزّی را منسوب به خدایش خواند و عبد بن قصی مشهور به عبد قصی[۳] را نیز منسوب به خویش نامید.[۴]
فرزندان عبدالدار
بلاذری (م. 279ق.) پنج پسر برای عبدالدار به نام عثمان، وهب، کلده، عبدمناف و سبّاق یاد کرده که چهار فرزند نخست از هند بنت لؤیّ بن ملکان خزاعی و مادر فرزند پنجم نیز از طایفه هوازن بود. اما ابنحزم (م. 456ق.) تنها سه فرزند به نام عثمان، عبدمناف و سبّاق را نام میبرد.[۵]
در منابع پیش از بلاذری، نامی از وهب بن عبدالدار نیامده و کلده نیز تنها از جانب ابنسعد (م. 230ق.) در ذیل نسب رقیه بنت هاله آمده است. ولی در جای دیگر، نسب وی را به صورت کلدة بن عبدمناف بن عبدالدار میآورد[۶] که در این صورت، سخن ابنحزم درست به نظر میرسد.[۷]
منسوبین به قبیله بنیعبدالدار را عبدری یا داری مینامند.[۸]
نسل عبدمناف
از نسل عبدمناف بن عبدالدار شخصیتهایی اثرگذار در آغاز اسلام پدید آمدهاند:
نضر بن حارث، دشمن سرسخت پیامبر؛[۹] فرزندش فراس از مهاجران به حبشه؛[۱۰] برادرش نضیر در زمره «مؤلفة قلوبهم»[۱۱] و بر پایه روایتی دیگر، از مهاجران به حبشه.[۱۲]
مصعب بن عمیر (مصعب الخیر) پرچمدار مسلمانان در نبرد بدر[۱۳] و احد.[۱۴]
ابوالروم برادر مصعب، از مهاجران به حبشه[۱۵] و شهید در نبرد یرموک؛[۱۶] برادر دیگرش ابوعزیر بن عمیر از اسرای مشرکان در نبرد بدر.[۱۷]
عبدشرحبیل بن هاشم و فرزندش ارطاة، پرچمداران شرک در نبرد احد.[۱۸]
منصور بن عبدشرحبیل نگارنده پیمان محاصره مسلمانان در شعب[۱۹] و عکرمة بن عامر صاحب دار الندوه.[۲۰]
نسل عثمان بن عبدالدار
از عثمان بن عبدالدار نیز دو فرزند به نام عبدالعزّی و شریح بر جای ماندند.[۲۱]
برّه بنت عبدالعزّی، جدّ مادری پیامبر اسلام(ص). [۲۲]
قاسط بن شریح پرچمدار شرک در نبرد احد. [۲۳]
ابوطلحه عبدالله بن عبدالعزّی رهبر عبدریان در نبرد فجار. [۲۴]
طلحة بن ابوطلحه و برادر وی ابوسعد[۲۵] و فرزندانش مسافع و کلاب و جلاس عثمان و ابوسعد و حارث پرچمداران مشرکان در نبرد احد. [۲۶]
عثمان بن طلحه پرچمدار شرک در نبرد خندق[۲۷] و کلیددار کعبه پس از فتح مکه. [۲۸]
شیبه پسر عموی وی کلیددار کعبه[۲۹] که از نسل وی خاندان بنیشیبه به عنوان کلیدداران کعبه پدید آمد. [۳۰]
ابراهیم بن عبیدالله از نسل عثمان بن طلحه که در روزگار هارون الرشید حکمران یمن بود و در شورش علویان در دوره مامون کشته شد، از این خاندان بودند.[۳۱]
نسل سباق بن عبدالدار
از سبّاق بن عبدالدار نیز نسلی فراوان پدید آمدند که بسیاری از آنها بر پایه گزارش تاریخنگاران به سبب ظلم هلاک شدند.[۳۲] از میان آنها میتوان به اسود بن عامر که در نبرد بدر کشته شد و نیز سویبط بن سعد که از مهاجران به حبشه و بدریان به شمار میرود، اشاره نمود.[۳۳]
مناصب بنیعبدالدار
بر پایه گزارش تاریخنگاران، عبدالدار از بهره هوشی پایینی برخوردار بود[۳۴] و برای آنکه از دیگر برادران عقب نماند، پدرش مناصب مربوط به کعبه و حج را به وی واگذارد. وی مورد دلبستگی فراوان قصی و نخستزاده او بود.[۳۵]
درباره شمار و گونه این مناصب اختلاف بسیار به چشم میخورد. برخی این مناصب را ریاست دار الندوه، حجابت (کلیدداری کعبه)، لواء (پرچمداری در جنگها)، رفادت (پذیرایی از حجّاج) و سقایت (آب دادن به حجّاج) خواندهاند.[۳۶]
برخی نیز از این مجموعه، سقایت را استثناء کرده و آن را متعلق به عبدمناف در روزگار زندگانی قصی دانسته[۳۷] یا رفادت و سقایت را از آنِ عبدقصی شمردهاند که پس از وفات قصی، به دستور وی به عبدالدار منتقل شده است[۳۸] و یا از این میان، تنها ریاست دار الندوه را متعلق به عبدالدار دانسته و ریاست و سقایت را از آن عبدمناف و رفادت را از آنِ عبدالعزّی و دو طرف وادی مکه را متعلق به عبدقصی دانستهاند.[۳۹]
برخی نیز از زبان معمر بن مثنّی (م. 203ق.) سقایت و رفادت را دو منصب واگذارده به عبدمناف در روزگار قصی خواندهاند[۴۰] و یا از میان همه مناصب، تنها حجابت و لواء را مناصب تفویض شده به عبدالدار شمرده و سقایت و دار الندوه را به عبدمناف و رفادت و مهمانداری ایام منی را متعلق به عبدالعزّی دانستهاند.[۴۱]
سازگار با شواهد روایی، منصب سدانت (خدمتگزاری و محافظت از کعبه) نیز در اختیار بنیعبدالدار بوده است.[۴۲] این منصب از افتخارات عرب جاهلی به شمار میرفت[۴۳] که قصیّ از خزاعیان دریافت نمود.[۴۴] برخی نیز این منصب را همان حجابت دانستهاند.[۴۵][۴۶] شماری نیز آن را کنار حجابت از مناصب عبدالدار شمردهاند.[۴۷] با این حال، تفاوت میان سدانت و حجابت چندان آشکار نمینماید.
پیرامون برخی از این مناصب پس از وفات قصّی نزاعی درگرفت که به سازش انجامید. نتیجه این سازش، واگذاری سه منصب دارالندوه، حجابت، و لواء[۴۸] و به روایتی حجابت و لواء[۴۹] به بنیعبدالدار بود.
ابنحبیب (م. 245ق.) سرپرستی این مناصب را با ابوطلحة بن عبدالعزّی دانسته است.[۵۰]
منصب دار الندوه
دار الندوه به جایی برای مشورت قریش در امور جنگ و صلح و بستن پیمانها و حتی تزویج اطلاق میگشت[۵۱] که تا هنگام خلافت معاویه در دست بنیعبدالدار بود. معاویه این منصب را از عکرمة بن عامر به صد هزار درهم خریداری نمود و دارالاماره خویش گرداند.[۵۲]
بر پایه گزارشی دیگر، منصب سرپرستی دار الندوه در روزگار جاهلیت به دست حکیم بن حزام از تیره بنیعبدالعزی بن قصی در برابر ظرف شرابی از بنیعبدالدار خریداری شد و حکیم بن حزام دار الندوه را به صد یا صدهزار درهم یا چهل هزار دینار به معاویه فروخت و در پاسخ طعنه عبدالله بن زبیر به وی که شرف قریش ـ یا: قوم خود ـ را فروخته است، پاسخ داد: شرف به تقوا است و من در روزگار جاهلیت، آن را به ظرف شرابی خریدم و اکنون پول آن را صدقه قرار دادم.[۵۳]
ابنقتیبه (م. 276ق.) بدون اشاره به دار الندوه، به فروخته شدن خانه حکیم بن حزام که در روزگار جاهلیت در برابر ظرف شرابی خریداری شده بود، به معاویه در برابر 60000 دینار اشاره نموده[۵۴] و بلاذری (م. 279ق.) این پنداشت را که آن خانه دار الندوه بوده، اشتباه دانسته است.[۵۵]
منصب حجابت
حجابت سمتی است که به حاجب اختیار اجازه یا ممانعت از ورود دیگران به مکان یا محضر شخصی ویژه را میدهد. حجابت کعبه به معنای امتیاز کلیدداری و ممانعت از ورود دیگران به آن است.[۵۶]
حاجبان نخستین
حاجبان نخستین کعبه را عبدالدار، عثمان بن عبدالدار، عبدالعزّی بن عثمان، ابیطلحه عبدالله بن عبدالعزی و طلحة بن ابیطلحه دانستهاند.[۵۷]
ابقای منصب در فتح مکه
واقدی (م. 207ق.) در گزارش فتح مکه، به نحوه ابقای این منصب میان بنیعبدالدار به دست پیامبر اسلام(ص) اشارت نموده که عثمان بن طلحه به فرمان پیامبر اسلام(ص) و ابلاغ بلال و دخالت ابابکر و عمر[۵۸] و بر پایه گزارشی، بدون دخالت بلال و ابابکر، کلید کعبه را که نزد مادرش امسعید از قبیله بنیعمرو بن عوف و دختر شیبه بود، به اکراه دریافت نمود و آن را به پیامبر(ص) واگذارد.[۵۹]
پیامبر(ص) این منصب را پس از پاکیزه نمودن کعبه برای همیشه به عثمان بن طلحه بازگرداند و فرمود: جز ظالم آن را بازنستاند.[۶۰] آوردهاند که آن را به شیبة بن عثمان فرزند[۶۱] یا پسر عموی عثمان بن طلحه[۶۲] یا هر دو آنها سپرد.[۶۳]
برخی نیز بر آنند که پیامبر(ص) کلید را نخست به عثمان بن طلحه و پس از وفات وی به شیبه داد.[۶۴] اما تاریخ وفات عثمان بن طلحه در روزگار خلافت معاویه دانسته شده است.[۶۵] ذهبی (م. 748ق.) نیز به گزارش از واقدی (م. 207ق.) تفویض حجابت به شیبه را به سبب کفر وی درست نمیداند.[۶۶]
درباره عثمان بن طلحه، برخی بر اسلام آوردن وی پیش از فتح مکه اصرار دارند. اما بعضی اسلام آوردن او را پس از تحویل منصب از جانب پیامبر(ص) دانستهاند.[۶۷]
جبرائیل بن شاذان (قرن ششم ق.) این منصب را نخست در اختیار بنیامیه و سپس عامر بن شیبه دانسته است.[۶۸]
اختلاف در تفویض حجابت
درباره تفویض حجابت به بنیعبدالدار، اختلاف فراوان به چشم میخورد. برخی به درخواست عباس از پیامبر(ص) برای اعطای منصب کلیدداری کعبه به خاندان وی و مخالفت پیامبر(ص) اشاره نمودهاند.[۶۹]
شماری این پیشنهاد را از زبان علی(ع) در حالی که کلید کعبه در دستش بود، یاد نمودهاند که خطاب به پیامبر(ص) گفت: حجابت را با سقایت برای ما جمع نما! اما پیامبر(ص) عثمان بن طلحه را فراخواند و فرمود: امروز روز نیکی و وفا است.[۷۰] همچنین از پیشنهاد علی(ع) به عباس برای ستاندن این منصب از پیامبر، اشاره شده است که پیامبر به عباس فرمود: من منصبی بهتر از حجابت، یعنی سقایت را به شما دادم.[۷۱]
بر پایه گزارش فسوی (م. 277ق.) خود عباس در پاسخ علی(ع) گفت: آن چه بهتر است را به شما داده است.[۷۲] برخی نیز بی آن که به درخواست عباس اشاره نمایند از تمایل پیامبر برای اعطای این منصب به عباس و یا اعطا و سپس بازپسگیری آن از وی سخن گفتهاند.[۷۳]
درباره علت بازگشت این منصب به عثمان بن طلحه، آیه ( اِنَّ اللهَ یَاْمُرُکُمْ اَن تُؤدُّواْ الاَمَانَاتِ اِلَی اَهْلِهَا...) (سوره نساء، 58) نازل شد.[۷۴]
ابنحبیب (م. 245ق.) در این زمینه میافزاید: عثمان بن طلحه از آن پس که کلید را به پیامبر تحویل داد، به وی گفت: ای پیامبر(ص) این کلید را به امانت الهی بستان! پیامبر(ص) مایل بود این منصب را به عباس تفویض نماید و از اینرو، آیه نازل شد.[۷۵] در گزارش پیشگفته از مقاتل، خود رسول اسلام(ص) جمله یاد شده را پس از نزول آیه به عثمان فرمود.
بلاذری نیز بی آن که سخن عثمان بن طلحه را بازگوید، به نزول آیه یاد شده در این زمینه اشاره نموده است.[۷۶]
منصب ارزشمند
منصب حجابت از مناصب بسیار ارزشمند و مایه مباهات عبدریان بر دیگران شمرده شده است.
در ذیل آیه ( مَا کَانَ لِلْمُـشْرِکِینَ اَن یَعْمُرُواْ مَسَاجِدَ الله شَاهِدِینَ عَلَی اَنفُسِهِمْ بِالْکُفْرِ) و نیز: ( اَ جَعَلْتُمْ سِقایَةَ الْحاجِّ وَ عِمارَةَ الْمسجدالحرام کَمَنْ آمَنَ بِاللهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ جاهَدَ فی سَبیلِ اللهِ لا یَسْتَوُونَ عِنْدَ اللهِ وَ اللهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ) (سوره توبه، 17، 19) فخرفروشی بنو ابیطلحه از جمله شیبة بن عثمان بر علی(ع) آنگاه که در نبرد بدر اسیر گشتند، به چشم میخورد.[۷۷]
ابقای منصب پس از اسلام
منصب حجابت پس از ظهور اسلام نیز باقی ماند. در روایتهای نبوی با الفاظ مشابه، از نادیده انگاشتن همه مناصب جز دو منصب سقایت و سدانت سخن به میان آمده است.[۷۸] برخی منابع نیز به تصریح پیامبر اسلام درباره همیشگی بودن منصب حجابت برای بنیعبدالدار اشاره نمودهاند.[۷۹]
در برخی گزارشها، به واگذاری این منصب به شیبة بن عثمان پس از عثمان بن طلحه، و باقی ماندن این منصب میان بنیشیبه، تیرهای از بنیعبدالدار، اشاره شده است.[۸۰]
منصب لواء
این منصب به معنای رهبری نظامی قریش در جنگها، از دیگر سمتهای بنیعبدالدار به شمار میرود.این منصب کنار سرپرستی دار الندوه گزارش از جایگاه ممتاز بنیعبدالدار در سیاست و امور نظامی میدهد.
پیش از ظهور اسلام، در قالب نبردهای فجّار به رهبری طلحة بن ابیطلحه[۸۱] یا عکرمة بن عامر[۸۲] و نیز در سالهای آغازین هجرت، شاهد پرچمداری بنیعبدالدار هستیم؛ پرچمدار مسلمانان در نبرد بدر را مصعب بن عمیر عبدری دانستهاند.[۸۳]
اما ابنسعد (م. 230ق.) در گزارشی، علی(ع) را پرچمدار اسلام در همه جنگها به شمار میآورد.[۸۴]
پرچمداران سپاه کفر نیز ابیعزیز بن عمیر، نضر بن حارث، و طلحة بن ابیطلحه بودهاند که همگی عبدری هستند. آوردهاند که تنها طلحة بن ابیطلحه پرچمدار بوده است.[۸۵]
لواء مشرکان در نبرد احد
در نبرد احد، در سپاه مشرکان، سفیان بن عویف، فردی از حبشیها و طلحة بن ابیطلحه لواء را بر عهده گرفتند. آوردهاند که سرپرستی پرچم با طلحة بن ابیطلحه پرچمدار قریشیان بود.[۸۶]
طلحة بن ابیطلحه به دست علی(ع) کشته شد.[۸۷] کشته شدن وی را پیامبر اسلام(ص) پیشتر در خواب دیده و مژده آن را به مسلمانان داده بود.[۸۸] با کشته شدن وی که کبش الکتیبه (فرمانده سواره نظام) بود، پیامبر و مسلمانان تکبیر گفتند و اظهار خشنودی نمودند و نبرد عمومی درگرفت.[۸۹] حسّان بن ثابت نیز در مدح علی(ع) شعر سرود.[۹۰]
پس از وی، پرچمداری با عثمان بن ابیطلحه در پیشاپیش زنان[۹۱] یا ابوسعد/ابوسعید بن ابیطلحه بود[۹۲] که به دست سعد بن ابیوقاص یا علی بن ابیطالب کشته شد.[۹۳] عثمان بن ابیطلحه نیز به دست حمزة بن عبدالمطلب هلاک شد.[۹۴]
پس از این سه تن، مسافع بن طلحه، کلاب بن طلحه، جلاس بن طلحه، ارطاة بن (عبد) شرحبیل، و سپس شریح بن قارض که همگی از بنیعبدالدار بودند، به ترتیب پرچم را برگرفتند و سپس پرچم به دست صواب، غلام او، افتاد. به گزارش دیگر، پس از مسافع، حارث بن طلحه و سپس ارطاة و شریح و صواب پرچمداران سپاه قریش بودند. [۹۵]
به گزارش سوم، پس از وی، برادرش جلاس و سپس کلاب و حارث پرچم را بر دوش گرفتند. آنگاه ارطاة بن (عبد) شرحبیل یا شرحبیل بن هاشم و سپس زرارة بن عمیر (بن هاشم) و آنگاه صواب غلام حبشی یا نخست قاسط بن شریح و سپس صواب به ترتیب پرچم را به دست گرفتند.[۹۶]
مسافع و جلاس به دست عاصم بن ثابت اوسی کشته شدند.[۹۷] کلاب نیز به دست زبیر بن عوام یا عبدالرحمن بن عوف و به روایتی، قزمان به قتل رسید[۹۸] و حارث هم به دست قزمان کشته شد.[۹۹] شرحبیل بنهاشم به دست مصعب بن عمیر و زرارة بن عمیر؛ قاسط بن شریح به دست قزمان[۱۰۰] ؛ ارطاة بن (عبد) شرحبیل به دست علی(ع) یا مصعب و به روایتی حمزه[۱۰۱] و شریح بن قارض به دست فردی نامعلوم[۱۰۲] کشته شدند.
لواء مسلمانان در نبرد احد
در سپاه اسلام نیز مصعب بن عمیر پرچمدار مهاجران شمرده شده است. پیامبر(ص) با آگاهی از پرچمداری بنیعبدالدار در سپاه مشرکان اظهار داشت: ما برای وفاداری سزاوارتریم.[۱۰۳] اما منابع گوناگون از پرچمداری علی(ع) کنار مصعب[۱۰۴] یا پس از شهادت وی[۱۰۵] حکایت دارند.
بلاذری (م. 279ق.) مینویسد: پرچمداری سپاه اسلام نخست با علی(ع) بود و پیامبر آن را به مصعب سپرد.[۱۰۶] به باور وی، پس از شهادت مصعب، مالک یا برادرش ابوالروم پرچم را در دست گرفت.[۱۰۷] قاتل مصعب، ابنقمئه/قمیئه لیثی بود.[۱۰۸] برخی منابع به نزول آیه 23 سوره احزاب در شان مصعب و اصحاب وی اشاره دارند.[۱۰۹]
در این نبرد، ابوسفیان با ترفندی زیرکانه برای تشجیع بنیعبدالدار، با یادآوری شکست آنها در رویداد بدر و جایگاه پرچمداران در سپاه، آنها را برای ایستادگی مصمم میکند.[۱۱۰] در این میان، هند و گروهی از زنان نیز با خواندن این شعر: «ویها بنیعبدالدّار، ویها حماة الادبار، ضربا بکلّ بتار» آنها را برای نبرد تحریک مینمودند.[۱۱۱]
در نبرد احزاب نیز پرچمداری مشرکان با عثمان بن طلحة بن ابیطلحه بوده است.[۱۱۲]
بطلان حق انحصاری منصب
درباره سرگذشت این منصب پس از فتح مکه نیز آوردهاند که پیامبر(ص) به رغم درخواست عبدریان، فرمود: اسلام فراتر از منصب لواء است. بدین وسیله، حق انحصاری این منصب باطل شد.[۱۱۳]
نقش بنیعبدالدار در نزاعهای درونی خاندانهای قریش
یکی از نقاط عطف در زندگی بنیعبدالدار، ستیز میان آنها و بنیعبدمناف (عبدشمس،هاشم، مطّلب و نوفل) بر سر مناصب است.
برخی این ستیز را میان فرزندان قصیّ و بنیعبدالدار دانستهاند؛ اما گروهی بنیعبدشمس را از این دایره بیرون نمودهاند.[۱۱۴] ریاست بنیعبدمناف با عبدشمس، برادر بزرگتر آنها، یا هاشم بود و رهبری بنیعبدالدار را عامر بن هاشم بر عهده داشت.[۱۱۵]
این تنش در روزگار زندگانی مطّلب و هاشم و پیش از آوازه یافتن عبدالمطّلب و هنگامی که وی تنها نخستزادهاش حارث را داشت، به وقوع پیوست.[۱۱۶] این تاریخگذاری با برخی دیگر از گزارهها درباره شرکت یکی از دختران عبدالمطلّب در بستن پیمان منافات دارد.[۱۱۷] به هر حال، در تقدم حلف المطیبین بر حلف الفضول تردید نیست.
برخی به پشتوانه روایت نبوی حاکی از حضور پیامبر اسلام(ص) در حلف مطیبین[۱۱۸] این دیدگاه را تقویت نمودهاند؛ اما این روایت به قرینه روایتهای همسیاق، مربوط به حلف الفضول است.[۱۱۹]
علل ستیز
این ستیز بدان سبب روی داد که بنیعبدمناف که از وجاهت و شرافتی بالاتر برخوردار بودند، خود را برای این مناصب سزاوارتر میدانستند.[۱۲۰] آنها به رغم واگذاشت مناصب به عبدالدار پس از مرگ قصیّ، در عمل سرپرستی امور را بر عهده گرفتند.[۱۲۱]
برخی دلیل اصلی را ستیز بر دو منصب رفادت و سقایت دانستهاند که عبدالدار پس از مرگ پدر، از برادرش عبد بن قصیّ دریافت کرده بود. گویا بدین جهت، در مصالحه، همین دو منصب به بنیعبدمناف منتقل شد.[۱۲۲]
برخی از تاریخنگاران به حسادت ورزیدن قریشیان و در راس آنها بنیعبدالدار به افتخارات عبدالمطلب از جمله نجات دادن معجزه آسای مکیان از خشکسالی، اشاره کردهاند.[۱۲۳]
آسیبها و نتایج ستیز
این ستیز منشا دودستگی میان طوایف قریش شد.
بر پایه گزارش مشهور، طوائف بنیاسد بن عبدالعزّی، بنیزهرة بن کلاب، بنیتیم بن مرّه، و بنیحارث بن فهر به هواداری از بنیعبدمناف برخاستند و طوائف بنیمخزوم بن یقظه، بنیسهم بن عمرو، بنیجمح بن عمرو، و بنیعدیّ بن کعب نیز به هواداری از بنیعبدالدار پرداختند و برخی نیز اعلام بیطرفی نمودند.[۱۲۴]
این دو طایفه میان خود پیمانی استوار بستند تا خیانت نورزند و یکدیگر را تسلیم طرف مخالف ننمایند.[۱۲۵] در این جریان، دو گروه احلاف و مطیّبین پدید آمدند و پیمان لَعَقة الدم شکل گرفت.
احلاف به بنیعبدالدار و طایفههای حامی او اطلاق شد؛ از آنرو که او به ابتکار بنیعدی و به روایتی بنیسهم، [۱۲۶] ماده شتری نحر نمود و خون آن را در ظرفی ریخته، کنار کعبه نهاد و آنان به نشان پیمان بستن، دست در ظرف فروکردند و بر کعبه کشیدند.[۱۲۷] در این هنگام، فردی از بنیعدی اندکی از آن خون را لیسید. دیگران نیز به نشانه پیمان چنین کردند و از اینرو، اصطلاح «لعقة الدم» را بر همپیمانان یا تنها بر بنیعدی اطلاق نمودند.[۱۲۸]
بنیعبدمناف و همپیمانان آنها را مطیّبین گویند؛ زیرا پیش از پیمان عبدریان، با فروکردن دستان خود در ظرف عطر و کشیدن دستان بر پرده کعبه، با یکدیگر پیمان بستند.[۱۲۹]
این پیمان کنار کعبه یا در خانه عبدالله بن جدعان که از نفوذمندان قریش به شمار میرفت، بسته شد.[۱۳۰] برخی خانه ابن جدعان را محلّ حلف الفضول دانستهاند.[۱۳۱] اما منافاتی میان این دو گزاره نیست.[۱۳۲] گویا این راه حلّی مناسب درباره روایت نبوی حاکی از مشارکت پیامبر در حلف الفضول در خانه ابنجدعان[۱۳۳] باشد.
عموم تاریخنگاران این دو پیمان را مربوط به پیش از صفآرایی و سپس سازش آنها دانستهاند. اما مقدسی (م. 507ق.) هنگام این دو پیمان را پس از سازش میداند.[۱۳۴]
درباره درگرفتن نبرد میان مطیبین و احلاف نیز اختلاف نظر وجود دارد. بسیاری، نبرد را منتفی میشمارند[۱۳۵] اما بلاذری (م. 279ق.) سازش را پس از نبرد میداند.[۱۳۶]
واکنش بنیعبدالدار در برابر اسلام
ریاست بنیعبدالدار بر مناصب مهم جاهلی، آنها را در صف مقدّم مبارزه با اسلام قرار داده بود. آنان در دورههای گوناگون اسلام به رویارویی با آن پرداختند.
دوره پیش از هجرت
عبدریان در این دوره به سبب احساس رقابت با آیین جدید و نگرانی از فقدان موقعیت خود، به دسیسهچینی بر ضد اسلام پرداختند.
نزول آیاتی در مورد عبدریان
این واقعیت در چند آیه بازتاب یافته است.
آیه 42 سوره فاطر که بیانگر سرکشی و عناد کافران در برابر وحی است، در شان نضر بن حارث وارد شده و نیز درباره توطئههای این فرد در برابر پیامبر(ص) به آیاتی چون 103 سوره نحل و 5 سوره فرقان مربوط به اتهام «بشری خواندن قرآن» و آیه 32 سوره انفال و 6 سوره فرقان مربوط به اتّهام «افسانه پیشینیان بودن داستانهای آن» استناد شده است.[۱۳۷]
همچنین آیه ( وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْتَرِی لَهْوَ الْحَدِیثِ لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللهِ بِغَیْرِ عِلْمٍ وَیَتَّخِذَهَا هُزُواً اُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُّهِینٌ* وَ اِذَا تُتْلَی عَلَیْهِ آیَاتُنَا وَلَّی مُسْتَکْبِراً کَاَن لَّم یَسْمَعْهَا کَاَنَّ فِی اُذُنَیْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ اَلِیمٍ) (سوره لقمان، 6-7) پیرامون یکی دیگر از توطئههای نضر بن حارث وارد شده که به روایت مقاتل (م. 150ق.) در سفر تجاری به حیره، کتابهای رستم و اسفندیار را برای مبارزه با قرآن خریداری نمود[۱۳۸] و مطابق آیه 16 سوره ص درخواست عذاب زودهنگام مینمود.
خداوند در آیه 24 سوره شعراء با لحنی کنایهآمیز به شتابزدگی وی برای عذاب شدن اشاره میکند.[۱۳۹] گزارش این درخواست در آیه نخست سوره معارج[۱۴۰] و نیز آیه 185 و 187 سوره اعراف[۱۴۱] به چشم میخورد.
مقاتل (م. 150ق.) آیه ( وَ اِذْ قالُوا اللَّهُمَّ اِنْ کانَ هذا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِکَ فَاَمْطِرْ عَلَیْنا حِجارَةً مِنَ السَّماءِ اَوِ ائْتِنا بِعَذابٍ اَلیمٍ) (سوره انفال، 32) را نیز از زبان نضر بن حارث دانسته است.[۱۴۲] وی همچنین آیه 3 سوره حج را پیرامون جدال نضر میداند.[۱۴۳]
بلاذری (م. 279ق.) آیه ( وَ لَوْ اَنَّ قُرْآناً سُیِّرَتْ بِهِ الْجِبالُ اَوْ قُطِّعَتْ بِهِ الْاَرْضُ اَوْ کُلِّمَ بِهِ الْمَوْتی) (سوره رعد، 31) را درباره درخواست نضر و یاران وی برای معجزاتی چون زنده شدن پدران و یا کندهشدن کوهها و طلاشدن صفا میداند. وی آیه ( ضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ) (سوره یس، 78) را نیز درباره وی میشمارد.[۱۴۴]
همچنین از جمله کوششهای نضر بن حارث، سفر به مدینه برای استفسار حال پیامبر(ص) از یهود و به چالش کشیدن وی بود.[۱۴۵]
از دیگر آیاتی که ناظر به دوره مکّی است، میتوان آیه ( وَمَا کَانَ صَلاَتُهُمْ عِندَ الْبَیْتِ اِلاَّ مُکَاء وَتَصْدِیَةً فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْفُرُونَ) (سوره انفال، 35) را برشمرد. در شان نزول آن آمده است که پیامبر اسلام(ص) مشغول نماز گزاردن در مسجدالحرام بود که دو تن از بنیعبدالدار از سمت راست وی به صدا کردن مشغول شدند تا نماز را بر پیامبر اسلام(ص) مشتبه سازند. آن دو تن در نبرد بدر هلاک شدند.[۱۴۶]
مصادیق مبارزه با اسلام
با توجه به ریاست بنیعبدالدار بر دار الندوه، طبیعی است که آنان در دیگر تصمیمات چون آزار مسلمانان، حصر اقتصادی آنها، تعقیب ایشان در حبشه، و نقشه قتل پیامبر اسلام(ص) نیز دخالت جدّی داشته باشند.
پیمان محاصره اقتصادی مسلمانان را منصور بن عکرمة بن هاشم یا خود عکرمه یا نضر بن حارث و یا بغیض بن عامر بن هاشم بن عبدمناف بن عبدالدار نگاشت و با نفرین پیامبر چند انگشت وی بیحس گشت.[۱۴۷]
دوره پس از هجرت
دوره مدنی با نقشه کشتن پیامبر(ص) در دار الندوه آغاز میگردد. مرحله آغازین این دوره تا پیش از فتح مکه، دوره حرکتهای نظامی عبدریان است.
نبرد بدر با اسیر شدن دو تن از بنیعبدالدار به نام نضر بن حارث، از مطعمان قریش در نبرد بدر[۱۴۸] و ابوعزیز بن عمیر همراه بود.[۱۴۹]
نضر به دستور پیامبر اسلام(ص) کشته شد[۱۵۰] و ابوعزیز بن عمیر برادر مصعب در برابر پرداخت 4000 درهم خونبها آزاد شد.[۱۵۱]
در غزوه احد نیز پرچمدارانی بسیار از عبدریان کشته شدند.
مقاتل آیه ( اِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللهِ الصُّمّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لا یَعْقِلُونَ) (سوره انفال، 22) را پیرامون برخی از شخصیّتهای بنیعبدالدار از جمله طلحة بن عثمان، عثمان بن طلحه، ابوسعد، حارث بن طلحه، و ارطاة بن شرحبیل، یعنی پرچمداران شرک در سپاه احد دانسته است.[۱۵۲]
اشخاص صاحب منصب
پس از فتح مکه نیز شاهد کوشش بنیعبدالدار در قالب کلیدداران کعبه، فرماندهان جنگ، امیران و قاضیان هستیم.
اسماعیل بن عبدالله بن خالد بن یزید قرشی عبدری رقی، فقیه و قاضی دمشق بود.[۱۵۳]
عبدالله بن مسافع در نبرد جمل در رکاب عایشه کشته شد.[۱۵۴]
شیبة بن عثمان متولی مراسم حج سال 39ق. بود.[۱۵۵]
مغیرة بن ابیبرده نیز به سال 100ق. در راس سپاهی برای فتح افریقا فرستاده شد.[۱۵۶]
ابراهیم بن عبیدالله در دوره هارون ولایت یمن را عهدهدار بود.[۱۵۷]
عامر بن وهب در روزگار منصور دوانیقی به ولایت اندلس منصوب شد.[۱۵۸]
رزین بن معاویه سرقسطی اندلسی (م. 535ق.) منصب امام الحرمین را دارا بود و کتاب التجرید للصحاح السته را نگاشت.[۱۵۹]
بیبش بن محمد (م. 582ق.) قاضی و محدّث شاطبه اندلس بود و کتاب التصحیح فی اختصار الصحیح و جمع الاحادیث التی زاد مسلم فی تخریجها علی البخاری را نگاشت.[۱۶۰]
پانویس
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص58-59.
- ↑ المنمق، ص32.
- ↑ الطبقات، ج1، ص58؛ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ الطبقات، ج1، ص57-58؛ المنمق، ص32؛ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص403؛ جمهرة انساب العرب، ص125.
- ↑ الطبقات، ج8، ص41.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص125.
- ↑ الانساب، ج4، ص131؛ اللباب، ج1، ص484.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص350؛ البدایة و النهایه، ج3، ص86-87.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص325.
- ↑ الطبقات، ج6، ص6؛ تاریخ طبری، ج3، ص90.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص232؛ الاستیعاب، ج4، ص1525.
- ↑ الطبقات، ج3، ص89؛ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ المغازی، ج1، ص221؛ الطبقات، ج3، ص89.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص325؛ الطبقات، ج4، ص91.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص126؛ الاستیعاب، ج4، ص1660.
- ↑ المغازی، ج1، ص140؛ السیرة النبویه، ج2، ص4؛ الطبقات، ج2، ص13.
- ↑ الطبقات، ج5، ص33؛ تاریخ خلیفه، ص28؛ انساب الاشراف، ج1، ص61.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص127.
- ↑ الطبقات، ج1، ص63؛ المنمق، ص34.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص127.
- ↑ المحبر، ص9؛ المعارف، ص131.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص60.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص127.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ المغازی، ج1، ص202؛ الطبقات، ج2، ص30-31؛ تاریخ خلیفه، ص27-28.
- ↑ الطبقات، ج2، ص50.
- ↑ المغازی، ج2، ص833؛ السیرة النبویه، ج2، ص411؛ الطبقات، ج2، ص104.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ الطبقات، ج2، ص104؛ انساب الاشراف، ج9، ص403-404.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص128.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص403.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص126.
- ↑ المنمق، ص390؛ المحبر، ص379؛ تاریخ طبری، ج2، ص259.
- ↑ المنمق، ص188؛ تاریخ طبری، ج2، ص259؛ انساب الاشراف، ج1، ص59-60.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص131-132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166.
- ↑ المعارف، ص604.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج1، ص59-60.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص241.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص180.
- ↑ سبل الهدی، ج1، ص276.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص412؛ البدایة و النهایه، ج2، ص210؛ المنتظم، ج2، ص216.
- ↑ المحبر، ص241؛ انساب الاشراف، ج4، ص16.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص55.
- ↑ العین، ج7، ص228، «سدن.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص412.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص55-56؛ المنتظم، ج2، ص216؛ البدایة و النهایه، ج2، ص210.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ المنمق، ص34.
- ↑ المحبر، ص167؛ تاریخ ابن خلدون، ج2، ص401.
- ↑ المنمق، ص34، 190.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص58-59.
- ↑ المنمق، ص34؛ انساب الاشراف، ج1، ص59؛ ج9، ص412، 454.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص121؛ الاستیعاب، ج1، ص362؛ البدایة و النهایه، ج2، ص207؛ ج8، ص69.
- ↑ المعارف، ص311.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص454.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص299؛ دائرة المعارف اسلام انگلیسی، مدخل: حجابت EI (The Encyclopaedia of Islam): hadjib.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص59-60.
- ↑ المغازی، ج2، ص833.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص411؛ الطبقات، ج2، ص104.
- ↑ المغازی، ج2، ص837-838؛ السیرة النبویه، ج2، ص412.
- ↑ المعارف، ص70.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ نک: الاستیعاب، ج2، ص712؛ الوافی بالوفیات، ج2، ص23.
- ↑ البدء و التاریخ، ج4، ص110.
- ↑ الطبقات، ج6، ص6.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج2، ص551.
- ↑ المغازی، ج2، ص661؛ المنمق، ص275؛ انساب الاشراف، ج1، ص59-60، 361؛ تاریخ طبری، ج3، ص31.
- ↑ الفضائل، ص50.
- ↑ المغازی، ج2، ص833؛ شرف النبی، ص402؛ امتاع الاسماء، ج1، ص392.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص412؛ عیون الاثر، ج2، ص227؛ البدایة و النهایه، ج4، ص301.
- ↑ الطبقات، ج4، ص18.
- ↑ المعرفة و التاریخ، ج1، ص514.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص403.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج1، ص381؛ الدر المنثور، ج2، ص174.
- ↑ المنمق، ص287.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص60؛ ج4، ص23؛ ج9، ص403.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج2، ص162-163؛ تفسیر قمی، ج1، ص284؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج6، ص1767-1768.
- ↑ نک: المغازی، ج2، ص836؛ السیرة النبویه، ج2، ص412؛ مسند احمد، ج2، ص11، 36؛ ج3، ص410؛ ج5، ص411.
- ↑ المغازی، ج2، ص838؛ الطبقات، ج2، ص104؛ انساب الاشراف، ج9، ص404.
- ↑ المعارف، ص70؛ انساب الاشراف، ج1، ص59؛ ج9، ص405.
- ↑ نک: جمهرة انساب العرب، ص127.
- ↑ الطبقات، ج1، ص102؛ انساب الاشراف، ج11، ص88.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص60؛ الطبقات، ج3، ص89.
- ↑ الطبقات، ج3، ص16.
- ↑ الطبقات، ج2، ص10؛ تاریخ خلیفه، ص27-28؛ انساب الاشراف، ج1، ص59.
- ↑ المغازی، ج1، ص203، 220؛ الطبقات، ج2، ص30؛ تاریخ خلیفه، ص27.
- ↑ المغازی، ج1، ص225-226؛ الطبقات، ج2، ص31.
- ↑ المغازی، ج1، ص209، 226.
- ↑ المغازی، ج1، ص226؛ الطبقات، ج2، ص31.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص151.
- ↑ المغازی، ج1، ص226؛ الطبقات، ج2، ص31.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص74؛ تاریخ خلیفه، ص27؛ انساب الاشراف، ج1، ص60.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص74، 127؛ الطبقات، ج2، ص31؛ انساب الاشراف، ج1، ص60.
- ↑ المغازی، ج1، ص226؛ السیرة النبویه، ج2، ص74، 127.
- ↑ المغازی، ج1، ص228؛ الطبقات، ج2، ص31.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص27-28؛ انساب الاشراف، ج1، ص60-61.
- ↑ المغازی، ج1، ص227؛ السیرة النبویه، ج2، ص74، 127؛ تاریخ خلیفه، ص27.
- ↑ المغازی، ج1، ص228؛ السیرة النبویه، ج2، ص127؛ تاریخ خلیفه، ص27.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص127؛ تاریخ خلیفه، ص27؛ انساب الاشراف، ج1، ص61.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص28؛ انساب الاشراف، ج1، ص60.
- ↑ المغازی، ج1، ص228؛ السیرة النبویه، ج2، ص128؛ تاریخ خلیفه، ص28.
- ↑ المغازی، ج1، ص228؛ الطبقات، ج2، ص31.
- ↑ المغازی، ج1، ص215، 221؛ الطبقات، ج2، ص30.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص27؛ الطبقات، ج2، ص29.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص73؛ تاریخ طبری، ج2، ص516.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص387.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص61.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص73؛ تاریخ خلیفه، ص28.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج3، ص484؛ تفسیر بغوی، ج3، ص624.
- ↑ المغازی، ج1، ص221؛ السیرة النبویه، ج2، ص67.
- ↑ السیرة النبویه، ج2، ص67.
- ↑ الطبقات، ج2، ص50.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص62؛ الکامل، ج2، ص22.
- ↑ نک: تاریخ یعقوبی، ج1، ص248.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص130-131؛ الطبقات، ج1، ص63.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص246-247.
- ↑ المحبر، ص166؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص17؛ التنبیه و الاشراف، ص180.
- ↑ دلائل النبوه، ج2، ص38-39.
- ↑ البدایة و النهایه، ج2، ص291.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص131.
- ↑ المنمق، ص32-33.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص55-56.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص248.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص130-131؛ الطبقات، ج1، ص64.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص130-132.
- ↑ نک: تاریخ یعقوبی، ج1، ص248.
- ↑ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166؛ المنمق، ص33.
- ↑ المحبر، ص166-167؛ انساب الاشراف، ج1، ص55.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ قس: انساب الاشراف، ج1، ص62-63.
- ↑ انساب الاشراف، ج2، ص12؛ ج10، ص157.
- ↑ التنبیه و الاشراف، ص180؛ البدایة و النهایه، ج2، ص291.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص134؛ المنمق، ص279.
- ↑ البدء و التاریخ، ج4، ص127-128.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص132؛ الطبقات، ج1، ص63؛ المحبر، ص166-167.
- ↑ نک: انساب الاشراف، ج1، ص63.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج2، ص487؛ ج3، ص226؛ انساب الاشراف، ج1، ص158-159؛ اسباب النزول، ص239، 284؛ الاصفی، ج2، ص862.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج3، ص432-433؛ معانی القرآن، ج2، ص326.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص158-159.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج4، ص435؛ تفسیر جلالین، ج1، ص571.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص159.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج2، ص113.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج3، ص115.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص160-161.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص300.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج2، ص14.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص350؛ انساب الاشراف، ج9، ص412.
- ↑ المعارف، ص154-155.
- ↑ تاریخ طبری، ج2، ص460؛ سبل الهدی، ج4، ص66.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص644؛ انساب الاشراف، ج1، ص161.
- ↑ المغازی، ج1، ص140؛ البدایة و النهایه، ج3، ص307.
- ↑ تفسیر مقاتل، ج2، ص107-108.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج18، ص175.
- ↑ انساب الاشراف، ج9، ص404.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص120؛ المحبر، ص17؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص213.
- ↑ الامامة و السیاسه، ج2، ص77؛ المعرفة و التاریخ، ج3، ص338.
- ↑ تاریخ خلیفه، ص305.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص126.
- ↑ الاعلام، ج3، ص20.
- ↑ تاریخ الاسلام، ج41، ص134؛ الاعلام، ج2، ص80.
منابع
اسباب النزول: الواحدی (م. 468ق.)، به کوشش کمال بسیونی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1411ق.
الاستیعاب: ابن عبدالبر (م. 463ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
الاصفی: الفیض الکاشانی (م. 1091ق.)، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1418ق.
الاعلام: الزرکلی (م. 1396ق.)، بیروت، دار العلم للملایین، 1997م.
الامامة و السیاسه: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار الاضواء، 1410ق.
امتاع الاسماع: المقریزی (م. 845ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1420ق.
انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.)، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.)، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.)، بیروت، دار صادر، 1903م.
البدایة و النهایه: ابن کثیر (م. 774ق.)، بیروت، مکتبة المعارف.
تاریخ ابن خلدون: ابن خلدون (م. 808ق.)، به کوشش شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر: الذهبی (م. 748ق.)، به کوشش عمر عبدالسلام، بیروت، دار الکتاب العربی، 1410ق.
تاریخ خلیفه: خلیفة بن خیاط (م. 240ق.)، به کوشش فواز، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1415ق.
تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
تاریخ الیعقوبی: احمد بن یعقوب (م. 292ق.)، بیروت، دار صادر، 1415ق.
تفسیر ابن ابیحاتم (تفسیر القرآن العظیم): ابن ابیحاتم (م. 327ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، 1419ق.
تفسیر بغوی (معالم التنزیل): البغوی (م. 510ق.)، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان): الثعلبی (م. 427ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1422ق.
تفسیر الجلالین: جلال الدین المحلی (م. 864ق.) و جلال الدین السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، النور، 1416ق.
تفسیر القمی: القمی (م. 307ق.)، به کوشش الجزائری، قم، دار الکتاب، 1404ق.
تفسیر مقاتل بن سلیمان: به کوشش عبدالله محمود شحاته، بیروت، التاریخ العربی، 1423ق.
التنبیه و الاشراف: المسعودی (م. 345ق.)، بیروت، دار صعب.
جامع البیان: الطبری (م. 310ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1412ق.
جمهرة انساب العرب: ابن حزم (م. 456ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
الدر المنثور: السیوطی (م. 911ق.)، بیروت، دار المعرفه، 1365ق.
دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
سبل الهدی: محمد بن یوسف الصالحی (م. 942ق.)، به کوشش عادل احمد و علی محمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1414ق.
السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.)، به کوشش السقاء و دیگران، بیروت، المکتبة العلمیه.
شرف النبی: خرگوشی (م. 406ق.)، به کوشش روشن، تهران، بابک، 1361ش.
الطبقات الکبری: ابن سعد (م. 230ق.)، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
العین: خلیل (م. 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق.
عیون الاثر: ابن سید الناس (م. 734ق.)، بیروت، دار القلم، 1414ق.
فتوح البلدان: البلاذری (م. 279ق.)، بیروت، دار الهلال، 1988م.
الفضائل: شاذان بن جبرئیل القمی (م. 660ق.)، نجف، المکتبة الحیدریه، 1381ق.
الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر، 1385ق.
اللباب فی تهذیب الانساب: ابن اثیر (م. 630ق.)، بیروت، دار صادر.
المحبّر: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیده.
مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.)، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، الهیئة المصریه، 1992م.
معانی القرآن: الفراء (م. 207ق.)، به کوشش نجاتی و نجار، مصر، دار المصریه.
المعرفة و التاریخ: الفسوی (م. 277ق.)، به کوشش الامری، بیروت، الرساله، 1401ق.
المغازی: الواقدی (م. 207ق.)، به کوشش مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409ق.
المنتظم: ابن جوزی (م. 597ق.)، به کوشش نعیم زرزور، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
المنمق: ابن حبیب (م. 245ق.)، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
الوافی بالوفیات: الصفدی (م. 764ق.)، به کوشش الارنؤوط و ترکی مصطفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1420ق.
.The Encyclopaedia of Islam، Brill Academic Publishers، 2003