بنیجماز
بنیجماز، از تیرههای اشراف حسینی و در شمار امیران مدینه، از نیمه دوم سده ششم تا دهم ق. بودند.
نسب | امام سجاد(ع) |
---|---|
محل حکومت | مدینه |
مدت حکومت | 583ق-650ق و 759ق-923ق |
مکان | مدینه |
سرسلسله | جماز بن قاسم بن مهنا و جماز بن منصور |
اشخاص مهم | جماز بن قاسم، جماز بن منصور، سالم بن قاسم، شیحة بن هاشم و... |
شاخهای از | سادات حسینی |
مناصب مهم | امارت مدینه |
مذهب | شیعه |
بنیجماز به دو خاندان اطلاق میشود یکی از آن دو فرزندان جماز بن قاسم هستند و نسل آنها با سیزده واسطه به امام سجاد(ع) میرسد. آنان حکمرانی مدینه را برعهده داشتند و سالها حکومت مدینه در این خاندان دست به دست میشد. حتی بعضی از آنها برای بدست آوردن حکومت باهم به رقابت میپرداختند.
خاندان دیگر به فرزندان جماز بن منصور گفته میشود که نسبشان با شانزده واسطه به امام سجاد(ع) میرسد. افراد دیگری نیز از نسل جماز به عنوان حاکمان مدینه در تاریخ آمده است.
ممالیک مصر در زمان حکمرانی بنیجماز بر مدینه در اوج قدرت بودند و در عزل و نصب امیران بنیجماز دخالت داشتند. گاهی امیران مکه که از جانب دولت ممالیک بر مدینه نیز حکمرانی داشتند، به عنوان امیران حجاز، امیری از بنیجماز برای حکمرانی مدینه انتخاب میکردند.
بنابر مشهور مذهب بنیجماز شیعه امامی بود ولی در عین حال از برخی از آنان به عنوان مخالفان شیعه یاد شده است.
پیشینه
بنیجماز و آل جماز (جَمامِزَه)[۱] نام دو دسته از سادات حسینی است که در دو هنگام جداگانه حکمرانی مدینه منوره را بر عهده داشتند. حکمرانی دسته نخست از583ق. تا حدود نیمه سده هفتم ق. همزمان با حکومت ایوبیان (حک: 567-648ق.) و حکمرانی دیگر از 759ق. همزمان با حکومت ممالیک مصر (حک: 648-923ق.) صورت پذیرفت. این دولتها در تحولات مدینه اثرگذار بودند و در برخی از عزل و نصبهای امیران مدینه نقش داشتند. این دو خاندان عبارتند از:
فرزندان جماز بن قاسم
بنیجماز بن قاسم بن مهنا از سادات حسینی، از زیرشاخههای آل مهنا هستند[۲] که در حدود سال 583ق. حکمرانی مدینه را بر عهده گرفتند. نسب جماز با 13 واسطه به امام سجاد(ع) میرسد.[۳] جماز بزرگترین فرزند قاسم بن مهنا و سرسلسله خاندان بنیجماز، نخستین کسی است که مدتی طولانی (583-612ق.) حکمرانی مدینه را بر عهده داشت.[۴]
در روزگار سفر او به شام به سال 612ق. که علت آن در منابع بازتاب نیافته، ابوعزیز قتاده امیر مکه چند روزی مدینه را محاصره نمود و در ضمن قطع برخی از نخلستانها، در نبرد با مردم مدینه شماری را به قتل رساند. جماز در سوم شعبان، از شام همراه لشکری مشتمل بر ترکمانها راهی مدینه شد و میان راه درگذشت. فرزندش قاسم جانشین او شد. وی با شکست دادن قتاده، غنیمتهای فراوان به دست آورد.[۵] اما در نبرد بعد که با هجوم قاسم به جده روی داد، قتاده به پیروزی دست یافت.[۶]
مدت حکمرانی قاسم را از سال 612 تا 624ق. دانستهاند. برخی به حکمرانی 25 ساله او اشاره کردهاند که گویا با دوران حکمرانی جدش، قاسم بن مهنا، اشتباه شده است.[۷] گزارشهای دیگر حکایت دارند که قبیله زعب به سال 590ق. در حکمرانی سالم بن قاسم، به مدینه حمله کردند. در این میان، برادرش قاسم برای دفاع از شهر بیرون رفت و جان بر این راه نهاد.[۸]
حکومت خاندان شیحة بن هاشم
بر پایه گزارشی، قاسم به دست بنولام از عرب بادیهنشین قحطانی و راهزن ساکن نجد به قتل رسید.[۹] در این هنگام، شیحة بن هاشم بن قاسم حسینی (624-639ق.) از اوضاع آشفته مدینه سود جست و بر مدینه تسلط یافت. جمامزه به رغم تلاش برای بازستاندن حکمرانی آن شهر، موفق بدین کار نشدند.[۱۰]
برخی بدون اشاره به قتل قاسم، از بیرون ساختن حکمرانی مدینه از چنگ وی به دست شیحه سخن گفتهاند.[۱۱] در غیاب شیحه که به عراق سفر کرده بود، گروهی از بنیجماز فرصت را غنیمت شمردند و به صورت ناگهانی قصد تسلط دیگر بار بر مدینه را داشتند. اینان به دست عیسی بن شیحة بن قاسم (حک: 647-657ق.) که جانشین پدرش بر مدینه بود، دستگیر شدند و به قتل رسیدند.[۱۲]
بر پایه گزارشی، عمیر بن قاسم بن جمَّاز نیز در سالهای 639 و 640ق. امیر مدینه بود[۱۳]؛ اما منابع درباره جزئیات حکمرانی او ساکتند. پس از او شیحة بن هاشم بن قاسم بار دوم از640 تا 647ق. به حکمرانی مدینه دست یافت و حکمرانی در نسل او مستمر ماند. میان خاندان شیحه نیز کسانی به نام جماز وجود دارند. جَمَّاز بن شیحة بن هاشم از آن جمله است که دو بار در سالهای 657-665ق. و سالهای 666-700ق. امیر مدینه بود.
منصور بن جَمَّاز بن شیحه نیز در فاصله سالهای 700 تا 725ق. به تناوب چند نوبت به حکمرانی رسید. نسل وی و برادرش مقبل بن جَمَّاز تا حدود نیمه سده هشتم ق. حکومت مدینه در اختیار داشتند. البته اینان به بنیجماز مشهور نیستند.[۱۴] منابع از کشته شدن برخی از امیران مدینه در این عصر بر اثر رقابت خبر دادهاند؛ چنانکه کبیش بن منصور بن جماز عمویش مقبل را به قتل رساند و پس از مدتی نیز فرزندان مقبل کبیش را کشتند.[۱۵]
فرزندان جماز بن منصور
جماز بن منصور بن جماز بن شیحه حسینی که نسبش با شانزده واسطه به امام سجاد(ع) میرسد، [۱۶] فرزندانی داشت که در برخی از نوشتههای معاصران نسل او نیز آل جماز خوانده شدهاند. شفیع، علی و هبه که نسل آنان به ترتیب به آل شفیع، آل ابیالظهور و آل هبه شهرت یافتند، از فرزندان جماز هستند که برخی از آنها به حکمرانی مدینه دست یافتند.[۱۷]
جماز بن منصور به عنوان سرسلسله این خاندان در 11 ربیع الثانی سال 759ق. حکمرانی مدینه را عهدهدار شد و در ذیقعده همان سال درگذشت.[۱۸] اما نسل وی بر مدینه حکمرانی داشتند؛ از جمله: جماز بن منصور بن جماز بن شیحة (حک: 759ق.)، هبة بن جماز (حک: 773-782ق.)، [۱۹] زیان بن منصور (حک: 759-760ق.)، عطیة بن منصور بن جمَّاز دو بار در سالهای 759-773ق. و 782-783ق.، نصیر بن منصور بن جَمَّاز (حک: 783ق.) ، جَمَّاز بن هبة بن جَمَّاز در چند نوبت به سالهای 783-811ق. به طور مشترک با محمد بن عطیة بن منصور و نیز جداگانه، محمد بن عطیة بن منصور (حک: 787-788ق.) ، هیازع بن هبه (حک: 789ق.)، علی بن عطیة بن منصور (حک: 789ق.)، ثابت بن نصیر بن جماز بن منصور (حک: 789-805 و 809ق.) و عُریر بن هیازع بن هبه (حک: 815ق.) . [۲۰]
خاندانهای دیگر بنیجماز
برخی از نسل جماز به عنوان خاندانهای حکومتگر در مدینه با عناوینی دیگر شناخته میشوند. آل نُعیر بن منصور بن جمازکه حدود 10 تن از آنها به حکمرانی رسیدند و به دو شاخهآل ابیذر بن عجلان بن نعیر و آل ثابت بن نعیر تقسیم میشوند، از آن جمله هستند.[۲۱] آل عطیة بن منصور بن جماز (حک: 785-855ق)، [۲۲] آل زیان بن منصور[۲۳] و آل زهیر بن سلیمان[۲۴] از دیگر خاندانهای نسل جماز هستند.
تیره اخیر به لحاظ فراوانی و مدت حکمرانی در مدینه از شهرت بیشتری برخوردار است.[۲۵] آل طُفیل بن منصور بن جماز و آل عطیة بن منصور نیز از زیرمجموعههای این خاندان به شمار میروند؛ حکمرانی دسته دوم از اشراف بنیجماز همزمان با حکومت ممالیک (647-923ق.) در مصر بود که برای ایفای نقش فعال در حرمین میکوشیدند. همین به تضعیف بنیجماز انجامید. آنها در دوران حکمرانی بنیجماز با تعیین امام جماعت و قاضی از میان اهل سنت در مدینه، شیعیان را در تنگنا قرار دادند.[۲۶]
اوج سلطه ممالیک بر مدینه
اوج سلطه و نفوذ ممالیک در آن شهر را میتوان در نیمه سده هشتم ق. و در حکمرانی سعد بن ثابت که از سوی خود آنها به حکمرانی گمارده شده بود، مشاهده کرد که به اهل سنت میدانی گسترده داد.[۲۷] این سیاست در دوران حکمرانی بنیجماز نیز استمرار یافت. ممالیک در عزل و نصب برخی از امیران آل جماز دخالت داشتند؛ چنانکه جماز بن هبه را درسال 811 ق. برکنار نمودند و به جای او ثابت بن نفیر را امیر مدینه کردند.[۲۸]
در عصر حکمرانی بنیجماز گاهی امیران مکه که از جانب دولت ممالیک بر مدینه نیز حکمرانی داشتند، به عنوان امیران حجاز به جای خود امیری را که بیشتر از همان سادات حسینی و از نسل جماز بودند، بر مدینه تعیین میکردند. این اقدام از سال 811ق. به بعد انجام شد؛ چنانکه شریف حسن بن عجلان بن رمیثه (حک: 811-821ق.) که از سوی سلطان مصر به عنوان امیر حجاز منصوب شده بود، عجلان بن نعیر بن جماز بن منصور (حک: 811-815ق.) را جانشین خود در مدینه قرار داد. ب
برخی از دیگر امیران منصوب از جانب امیر حجاز بر مدینه عبارتند از: سلیمان بن هبة بن جَمَّاز بن منصور (815ق.)، غریر بن هیازع بن هبه (815-819ق.)، عجلان بن نعیر بن جماز بن منصور (819-821 و 824-829ق.)، غریر بن هیازع بن هبه (821-824ق.) اینان گاهی به اشتراک با برخی از دیگر از این خاندان و یا جداگانه از جانب امیران مکه بر مدینه حکمرانی داشتند.[۲۹] حکمرانی بنیجماز با فراز و نشیبهایی تا اوایل سلطه عثمانی بر حجاز ادامه یافت و در این هنگام حکمرانی مدینه به طور کامل در حکمرانی مکه ادغام شد.[۳۰]
مذهب
سخن مشهور درباره مذهب بنیجماز، گرایش شیعی امامی آنها است؛ چنانکه از بنیجماز و نیز تیره آل عطیه این خاندان به عنوان امامی مذهب یاد شده است.[۳۱] بر پایه گزارشی، در حکمرانی جماز بن منصور، مذهب شیعه نمود داشت و احکام و قضایا در دست شیعیان بود.[۳۲] از ثابت بن نعیر بن جماز نیز که حکمرانی مدینه را از حدود سال 829ق. بر عهده داشت، با تعبیر آشکار کننده رفض یاد شده است.[۳۳] همچنین شماری از پژوهشگران شامان بن زهیر را همانند دیگر بنیحسین شیعه خواندهاند.[۳۴] البته برخی از امیران مدینه مانند زهیر بن سلیمان بن جماز (حک: 865-874ق.) و فارس بن سلیمان بن زهیر را از مخالفان شیعه دانستهاند.[۳۵]
پانویس
- ↑ عمدة الطالب، ص388؛ نصیحة المشاور، ص228؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص56.
- ↑ نصیحة المشاور، ص228؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.
- ↑ تاریخ امراء المدینه، ص254.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص554-555؛ الدرر الکامنه، ج5، ص132.
- ↑ اتحاف الوری، ج3، ص21.
- ↑ العقد الثمین، ج5، ص465.
- ↑ تاریخ امراء المدینه، ص259.
- ↑ الکامل، ج12، ص110؛ التاریخ الشامل، ج2، ص193.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص628.
- ↑ غایة المرام، ج1، ص626-628؛ تاریخ امراء المدینه، ص261.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص446؛ تاریخ امراء المدینه، ص260.
- ↑ تاریخ امراء المدینه، ص262؛ التحفة اللطیفه، ج1، ص446-447.
- ↑ العقد الثمین، ج4، ص268.
- ↑ نک: التحفة اللطیفه، ج1، ص57-59؛ تاریخ امراء المدینه، ص264؛ المدینة المنورة فی العصر المملوکی، ص333.
- ↑ سفرنامه ابن بطوطه، ص163؛ تاریخ امراء المدینه، ص271.
- ↑ عمدة الطالب، ص338.
- ↑ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص134.
- ↑ المغانم المطابه، ج3، ص1186-1190.
- ↑ المغانم المطابه، ج3، ص1311.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص57-59؛ تاریخ امراء المدینه، ص295؛ المدینة المنورة فی العصر المملوکی، ص333-335.
- ↑ الضوء اللامع، ج6، ص253؛ سمط النجوم، ج4، ص374-375؛ موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص169-170.
- ↑ نک: بدائع الزهور، ج2، ص167؛ الضوء اللامع، ج2، ص321؛ ج5، ص277.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص58.
- ↑ النجوم الزاهره، ج15، ص196؛ الدلیل الشافی، ج1، ص308-309؛ الضوء اللامع، ج3، ص239.
- ↑ نک: موسوعة مکة المکرمه، ج1، ص138.
- ↑ نصیحة المشاور، ص192، 199، 202، 205.
- ↑ نصیحة المشاور، ص206-207.
- ↑ مرآة الحرمین، ج1، ص452.
- ↑ تاریخ امراء المدینه، ص508.
- ↑ نک: تاریخ امراء المدینه، ص300.
- ↑ صبح الاعشی، ج6، ص305-306.
- ↑ المغانم المطابه، ج3، ص1189.
- ↑ النجوم الزاهره، ج13، ص173؛ تاریخ امراء المدینه، ص300.
- ↑ تاریخ امراء المدینه، ص313.
- ↑ التحفة اللطیفه، ج1، ص357؛ ج2، ص371-372.
منابع
- اتحاف الوري:عمر بن محمد بن فهد (م.885ق.)، به كوشش عبدالكريم، مكه، جامعة ام القري، 1408ق.
- بدائع الزهور:محمد بن اياس (م.930ق.)، به كوشش محمد مصطفي، قاهره، الهيئة المصريه، 1404ق.
- التاريخ الشامل للمدينة المنوره:عبدالباسط بدر، مدينه، 1414ق.
- تاريخ المدينة المنوره (نصيحة المشاور):ابن فرحون (م.769ق.)، به كوشش شكري، بيروت، دار الارقم.
- تاريخ امراء المدينه:عارف عبدالغني، دمشق، دار كنان.
- تحفة الازهار و زلال الانهار:ضامن بن شدقم الحسيني (م.1090ق.)، به كوشش الجبوري، تهران، ميراث، 1420ق.
- التحفة اللطيفه:شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه، 1414ق.
- الدرر الكامنه:ابن حجر العسقلاني (م.852ق.)، به كوشش عبدالمعيد خان، حيدرآباد، دائرة المعارف العثمانيه، 1392ق.
- الدليل الشافي:ابن تغري بردي الاتابكي (م.874ق.)، به كوشش شلتوت، قاهره، مكتبة الخانجي.
- سفرنامه ابن بطوطه (رحلة ابن بطوطه):ترجمه موحد، تهران، علمي و فرهنگي، 1361ش.
- سمط النجوم العوالي:عبدالملك بن حسين العصامي (م.1111ق.)، به كوشش عادل احمد و معوض، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
- صبح الاعشي:احمد بن علي القلقشندي (م.821ق.)، به كوشش زكار، دمشق، وزارة الثقافه، 1981م.
- الضوء اللامع:شمس الدين السخاوي (م.902ق.)، بيروت، دار مكتبة الحياة.
- العقد الثمين في تاريخ البلد الامين:محمد الفأسي (م.832ق.)، به كوشش محمد عبدالقادر، بيروت، دار الكتب العلميه، 1419ق.
- عمدة الطالب:ابن عنبه (م.828ق.)، به كوشش آل الطالقاني، نجف، المطبعة الحيدريه، 1380ق.
- غاية المرام باخبار سلطنة البلد الحرام:عبدالعزيز بن فهد المكي (م.920ق.)، به كوشش شلتوت، السعوديه، جامعة القري، 1409ق.
- الكامل في التاريخ:ابن اثير (م.630ق.)، بيروت، دار صادر، 1385ق.
- المدينة المنورة في العصر المملوكي:عبدالرحمن المديرس، رياض، ملك الفيصل، 1422ق.
- مرآة الحرمين:ابراهيم رفعت پاشا (م.1353ق.)، قم، المطبعة العلميه، 1344ق.
- المغانم المطابه:محمد الفيروزآبادي (م.817ق.)، مدينه، مركز بحوث و دراسات المدينه، 1423ق.
- موسوعة مكة المكرمة و المدينة المنوره:احمد زكي يماني، مصر، مؤسسة الفرقان، 1429ق.
- النجوم الزاهره:يوسف بن تغري بردي (م.874ق.)، قاهره، به كوشش شلتوت و ديگران، وزارة الثقافة و الارشاد القومي، 1392ق.