خزاعه
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب را کاربر:Kamran در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۳۹۹ برای جلوگیری از تعارض ویرایشی قرار داده است. لطفا بدون توافق با کاربر فوق برچسب را برندارید. |
خزاعه از قبایل یمنی از فرزندان قحطان بودند که گویا در پی شکسته شدن سد مارب، از یمن به مکه کوچ کردند.[۱] هنگام دقیق این کوچ دانسته نیست. آنان در اواخر سده سوم یا آغاز سده چهارم پیش از میلاد، در نبردی سه روزه که گروهی از بنیکِنانه از قبایل عدنانی نیز آنان را یاری کردند، جرهم را شکست دادند و با راندن آنان از مکه،[۲] امارت آن شهر را در اختیارگرفتند.
علت اقدام خزاعه بر ضد جرهم را ستمگری آنان بر زائران کعبه، سرقت هدایای کعبه و نیز حلال کردن برخی حرامها دانستهاند.[۳] بزرگ خزاعه در این زمان، ربیعة بن حارثه بود که به امارت مکه دست یافت. خزاعه به پاس همکاری کنانه در اخراج جرهم، اجرای بخشی از مناسک و شعائر حج همانند اجازه، افاضه و نسیء را به آنان واگذار کردند. این اختیارات نوعی مرجعیت دینی و افتاء در امور حج را برای کنانیها به ارمغان آورد.[۴]
از دیگر امیران مشهور خزاعه در مکه، عمرو بن لُحیّ، رئیس خزاعه، بود که جایگاهی والا در میان مردم داشت و سخن او برای مردم در حکم فرمان دین تلقی میشد. ثروت فراوان عمرو منشا برخی کارها در مکه بود. وی را نخستین کسی دانستهاند که حاجیان را اطعام نمود و در یک سال سه بُرد یمنی به یکایک حاجیان عرب بخشید. در منابع اسلامی، عمرو از این رو نکوهش شده که به عنوان نخستین کس، دین ابراهیم را تغییر داد و بتهایی را در پیرامون کعبه[۵] و نیز بت هبل را بر کعبه نصب کرد.[۶] در روایتی، پیامبر او را نخستین گسترش دهنده بتپرستی در جزیرة العرب خوانده است.[۷] افزون بر این، عمرو بن لحی، تلبیه ابراهیم(ع) را که به شکل «لبیک لاشریک لک لبیک» در میان مردم رواج داشت، به صورت تحریف شده «لبیک لا شریک لک الا شریکا هو لک تملکه و ما ملک» درآورد.[۸] گفتنی است که امور نسبت داده شده به عمرو، پشتوانهای استوار ندارد. واپسین امیر مکه از خزاعه، حُلیل بن حُبشی خزاعی بود و در پی او ریاست مکه به قریش رسید.[۹]
- ↑ المعارف، ص108؛ نک: المفصل، ج8، ص33.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص74.
- ↑ نک: اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص90-92.
- ↑ المفصل، ج2، ص12؛ ج7، ص14.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص124.
- ↑ الاصنام، ص8؛ مروج الذهب، ج2، ص227؛ المفصل، ج6، ص14-15.
- ↑ المعجم الاوسط، ج1، ص72؛ بحار الانوار، ج9، ص84.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج1، ص229، 254-255؛ تاریخ دمشق، ج19، ص501.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص101.