بدعت
بدعت بنیاد نهادن عقیده یا عملی از پیش خود به نام دین است.
بدعت در لغت به معنای ایجاد امر تازه است و در اصطلاح یعنی کم و زیاد کردنِ دین و در عین حال این کار را به نام دین انجام دادن.
برای بدعت تقسیمات گوناگونی از جمله بدعت خوب و بد، بدعت حقیقی و نسبی و تقسیم بدعت به تعداد احکام شرعی، ذکر کردهاند که همه آنها مورد نقد قرار گرفته و رد شده است. حرام بودنِ بدعت اصطلاحی، از مسلمات شریعت اسلامی است و ضروری دین به شمار میرود و گاه در قلمرو عقاید، موجب کفر و شرک میگردد.
در مورد مناسک حج و حرمین هم بدعتهایی راه یافته که این بدعتها از تغییر دین ابراهیمی به دین جاهلی بوده است. در دوران بعد از پیامبر(ص) نیر بدعتهایی رخ داد که از جمله آنها گفتن جمله «الصلاة خیر من النوم» به جای «حی علی خیر العمل» و خواندن نوافل شبهای رمضان به صورت جماعت، اذان دوم یا سوم در روز جمعه، حرمت متعة الحج و دیگر موارد که در کتب علمای اهل سنت و شیعه آمده است. در این مورد کتابهای مستقلی نیز تألیف شده است.
معنای بدعت
بدعت در اصطلاح به معنای ایجاد پدیدهای بیسابقه است که در کتاب، سنت، اجماع و دیگر ادله شرعی بنیادی ندارد و از اینها پیروی نمیکند.[۱] این پدیده نو، خواه ساخته قلب و خواه زبان باشد و یا در رفتار شخص نمایان بوده و دیده شود،[۲] میبایست با نیت شرعیسازی و دینگذاری همراه باشد تا بدعت بر آن اطلاق گردد.[۳]
بدعت در لغت به معنای ایجاد کردن چیزی بدون پیشینه است[۴] و از ریشه «ب ـ د ـ ع» به معنای ایجاد امر تازه، انقطاع و جدایی است.[۵]
در آیه 27 سوره حدید رَهْبانِیَّةً ابْتَدَعُوها ما کَتَبْناها عَلَیْهِم به رهبانیتی اشاره شده که خداوند آن را پدید نیاورد، بلکه خود مسیحیان وضع نمودند.
دیدگاه ابنحجر
از دیدگاه ابنحجر (م. 852ق.) مراد از «هر بدعتی گمراهی است» که در تعابیر احادیث آمده، وضع اموری است که دلیل خاص و عام شرعی نداشته باشد.[۶] او در تحلیلی دیگر آورده که آنچه در شرع بنیادی ندارد، بدعت است؛ اما اموری که اساسی در شرع دارند، بدعت نیستند.[۷]
تعاریف دقیقتر
پارهای از دانشوران شیعه، بدعت را به افزودن چیزی به دین یا کاستن چیزی از دین و آن را به نام دین انجام دادن، تعریف کردهاند.[۸]
تعریف موجز و مشهور بدعت به «داخل کردن آن چه از دین نیست در دین»[۹] مورد توجه شماری از معاصران قرار گرفته است.[۱۰]
در تعریف دقیقتر، بدعت چنین وصف شده است: امری تازه در دین که در پی پیامبر رواج یافته، نصی ویژه بر آن نیاید و مصداق عمومات هم نباشد و یا صریحاً از آن نهی شده باشد.[۱۱] بنابراین، نوآوری در دین که مستند به دلیل عام شرعی باشد، مصداق بدعت نیست.[۱۲] این نوآوری تا هنگامی که دلیلی بر حرمت آن نباشد، مشمول اصل برائت به شمار میرود و حلال است.[۱۳]
به باور برخی، با تکیه بر این عمومات، بسیاری از پیچیدگیهای مسئله بدعت رفعشدنی است؛ زیرا موضوعات بیسابقه که نص ویژه در رد آنها نیامده باشد، در گستره این عمومات قرار میگیرند. برای نمونه در آیه 60 سوره انفال وَ اَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة دفاع از کیان اسلام در برابر دشمنان، یک قاعده کلی است که شامل فراهم ساختن سلاح و ابزار نو هم میشود. از این رو، خدمت سربازی که از روشهای نظامی جدید است، بدعت به شمار نمیرود؛ زیرا مشمول عنوان کلی ضرورت دفاع قرار میگیرد.[۱۴] بدینسان، سه ویژگی تعیینکننده معنی اصطلاحی بدعت است: درون کردن چیزی بیسابقه در دین و شریعت، اشاعه و تبلیغ آن، نبودن اصلی به طور عام یا خاص در مشروعیت آن.[۱۵]
آمیختن معنی لغوی و اصطلاحی
شماری از معاصران با بررسی و دستهبندی تعاریف بدعت و نقد و تحلیل و بیان اختلافات موجود، از خلط معنی لغوی و اصطلاحی سخن گفتهاند.[۱۶] بدعت لغوی و شرعی، دارای رابطه عموم و خصوص مطلق هستند. هر بدعت شرعی در بدعت لغوی جای دارد؛ اما برای نمونه، نوآوریهای مادی و صنعتی گرچه از لحاظ لغوی بدعت هستند، شرع آنها را مصداق بدعت ندانسته است.[۱۷]
تقسیمات بدعت
نگرش دانشوران اسلامی به ویژه اهل سنت درباره بدعت، دستخوش تحولاتی شده است. مسلمانان به تدریج بر اثر آشنایی با مسائل مستحدثه و نوپیدا، به تحلیل نسبت این مسائل با احکام دین پرداختند. طرد و رد این مسائل نو، ممکن و مقبول نبود. در نتیجه، نگرش نخست به بدعت که هر چیز نو و بیسابقه را شامل میشد، دگرگون گشت. حاصل این تغییر دیدگاه، نظریه تقسیم بدعت بود.
برخی ریشه نظریه تقسیم بدعت را یک رخداد تاریخی در روزگار خلیفه دوم دانستهاند[۱۸] که به دستور وی از سال 14ق. در شبهای ماه رمضان، نماز تراویح به صورت جماعت برگزار شد. عمر این را بدعتی خوب شمرد: «نعم البدعة هذه.»[۱۹] این گفتار وی با مجموعه میراث حدیثی[۲۰] مسلمانان به ویژه مضمون «هر بدعتی گمراهی است» سازگار نیست. از اینرو، دانشوران اهل سنت به تکاپو افتادند تا تعارض میان سخن عمر و روایتهای نبوی را از میان ببرند. شماری از آنها تراویح را به سنت نبوی ملحق کردند و بیسابقه بودن آن را زیر سؤال بردند.[۲۱] اما بیشتر آنها از راهکار تقسیم بدعت به نیک و بد بهره گرفتند و برخی از تقسیم دو بخشی و شماری از تقسیم پنج بخشی و... سخن گفتند.
شافعی (م. 204ق.) به تقسیم دو بخشی بدعت باور دارد: یکی امری تازه که با دانستهای از قرآن، حدیث، سنت و اجماع مخالفت ورزد. این بدعت موجب گمراهی است.
دیگری بدعت در کارهای نیک است که با مخالفت دانشوران دین روبهرو نشود و مذموم به شمار نیاید.[۲۲]
سیوطی (م. 911ق.) تقسیم بدعت به نیک و بد را پی گرفته و دیدگاههای پیشینیان را پایه سخن خود قرار داده و از جمله به تقسیم شافعی استناد کرده و در پی طرح مبانی و یادکرد پارهای از مصداقها، قلمرو بدعت بد را از خوب متمایز ساخته است.[۲۳]
بدعت حقیقی و نسبی
شاطبی (م. 790ق.) بدعت را به حقیقی و نسبی تقسیم نموده است. بدعت حقیقی آن است که دلیل شرعی از کتاب، سنت و اجماع بر آن دلالت نکند. بدعت نسبی دو جنبه دارد. به یک اعتبار، مستند به ادله شرعی است و نمیتوان آن را بدعت شمرد، مثل نماز نافله که فی نفسه مشروع است؛ اما اگر کسی آن را واجب تلقی کند، مرتکب بدعت شده است.[۲۴]
تقسیم پنج بخشی بدعت
نظریه تقسیم پنج بخشی بدعت به تعداد احکام شرعی را نخستینبار عز بن عبدالسلام (م. 660ق.) طرح کرد. بر پایه دیدگاه او، خواندن نحو برای فهمیدن کلام خدا بدعتی واجب است. ساختن مهمانسرا و مدرسه و خواندن نماز تراویح در شمار بدعتهای مستحب است. پدیدار شدن مذاهبی همچون جبریه و قدریه از بدعتهای حرام است.[۲۵] آراستن مسجدها از بدعتهای مکروه و مصافحه در پی نماز صبح و عصر از بدعتهای مباح است.[۲۶] باید برای استنباط نوع اینگونه بدعتها، به قواعد فقهی و شرعی رجوع کرد.[۲۷]
شاطبی مثالهای یاد شده را در پرتو قواعد فقهی و اصولی، مشمول بدعت اصطلاحی ندانسته و خود این تقسیم را هم امری تازه شمرده که مشروعیت ندارد.[۲۸]
نقد تقسیمات بدعت
در نقد و رد چنین تقسیماتی برای بدعت، باید به مضمون مشترکی اشاره کرد که با تعبیر «کل بدعة ضلالة» آمده[۲۹] و بهطور کلی و مطلق گمراهی دانسته شده است. بر پایه این سخن، بدعت اصطلاحی حرام قطعی است و تقسیم کردن آن به نیک و بد نادرست است. البته بدعت لغوی را که عامتر از معنی اصطلاحی است، میتوان تقسیم کرد. از همینجا میتوان دریافت که مدافعان بحث تقسیم، به معنای لغوی و نه اصطلاحی بدعت نظر داشتهاند.[۳۰]
گروهی از دانشوران اهل سنت تقسیم بدعت به نیک و بد را نپذیرفته و هرگونه بدعت را ناپسند دانستهاند.[۳۱] از باورداران این تحلیل، مالک بن انس (م. 179ق.)، امام بیهقی (م. 458ق.)، طُرطُوشی (م. 520ق.)، ابنتیمیه (م. 728ق.)، زَرکَشی (م. 794ق.)، ابنرجب حنبلی (م. 795ق.)، ابنحجر (م. 852ق.)، محمد عبده، محمد رشید رضا و حسن البنا را میتوان نام برد. اینان به آیات، روایتها و سخنان صحابه و تابعین در رد تقسیمهای یاد شده استناد کردهاند.[۳۲]
حرمت بدعت اصطلاحی
حرمت بدعت اصطلاحی، از مسلمات شریعت اسلامی است و ضروری دین به شمار میرود و گاه در قلمرو عقاید، موجب کفر و شرک میگردد.[۳۳] در آیه 21 سوره شوری اَمْ لَهُمْ شُرَکاءُ شَرَعُوا لَهُمْ مِنَ الدِّینِ ما لَمْ یَاْذَنْ بِهِ الله خداوند کسانی را که بدون اجازه او دینی بسازند، سخت نکوهش کرده است.
در حدیثنامههای شیعه[۳۴] و اهل سنت[۳۵] و نیز آثار پژوهشی، در نکوهش بدعت نکات گوناگون گوشزد شده و بدعت، گناهی بزرگ و حرامی آشکار به شمار آمده است. از برنهادن امور تازه در دین باید پرهیز کرد؛ زیرا هر بدعتی گمراهی است.[۳۶] بدعتگزار دچار خواری در دنیا و خشم الهی میگردد. سرنوشت بدعتگزاران همانند سرنوشت گوسالهپرستان قوم موسی است.[۳۷]
بدعت گناهی است که توبه از آن پذیرفته نیست.[۳۸] سادهترین چیزی که انسان را به مرز کفر میکشاند، این است که آنچه را خدا نهی کرده، فرمان او بداند و این را اعتقادی دینی بشمارد.[۳۹] عبارتهایی چون «شر الامور مُحْدَثاتها» و «ان کل محدثة بدعة و کل بدعة ضلالة» در حدیثنامههای[۴۰] اهل سنت فراوان آمدهاند و مُحْدَث به بدعت تفسیر شده است.[۴۱]
برخی در بیان بدی بدعت به روایتهای نکوهش «رای» استناد جستهاند؛ زیرا به باور آنها همه بدعتها آرایی غیر اصیل و گمراه کنندهاند.[۴۲]
تاریخ و مصداقهای بدعت در حرمین
در بیان علل و اسباب گرایش به بدعت و بدعتگزاری باید به عواملی از این دست اشاره کرد: آگاه نبودن از سازوکارهای خطابها و عمومهای قرآن، جهل به مقاصد شریعت، گرایشهای گمانپردازانه، میلگرایی و هواپرستی و فرورفتن در متشابهات.[۴۳]
مناسک جاهلی
در گزارشهای تاریخی، از تغییر دین حنیف ابراهیمی مکه به دین جاهلی و پدید آمدن بدعتها و مناسک جاهلی یاد شده است. از جمله این بدعتها، طواف برهنه، تغییر و تبدیل ماههای حج (نسیء) و رسمهای برنهاده شده به دست حُمْسیها بود.[۴۴] بر پایه گزارشهای تاریخنگاران، قریش در هنگام حاکمیت بر مکه و کعبه، بدعتهای گوناگون بنیان نهادند.[۴۵]
بدعت در فقه و فرهنگ اهلسنت
در منابع شیعی به مصادیقی از بدعت که در فقه و فرهنگ اهل سنت رواج یافته، اشاره شده که پارهای از آنها در حرمین راه یافته است؛ از جمله: گفتن جمله «الصلاة خیر من النوم» به جای «حی علی خیر العمل» در اذان و خواندن نوافل شبهای رمضان (نماز تراویح) به صورت جماعت.[۴۶] عمر این عمل را بدعتی نیکو خواند.[۴۷] شیخ طوسی در پی گزارش گفتار عمر، در نقد رفتار او، به سخن پیامبر که هر بدعتی را گمراهی خوانده، استناد میکند.[۴۸]
تقدم خطبهها در نماز عید فطر و قربان، از بدعتهای عثمان است.[۴۹] یکی از مصداقهای بدعت، اذان دوم یا سوم در روز جمعه است که عثمان آن را برنهاد.[۵۰] نیز عمر متعة الحج را حرام شمرد که این نیز بدعتی روشن و مخالف حکم پیامبر است. این نظر عمر با مخالفت فرزندش عبدالله بن عمر نیز روبهرو شد و او در پاسخ به یکی از شامیان اعلام کرد که متعه حج حلال است.[۵۱]
به باور شماری از اهل سنت، عمر بن عبدالعزیز در سده اول ق. و شافعی (م. 204ق.) در سده سوم ق. در مقام احیای سنتها و نابودی بدعتها برآمدهاند و از اینرو، شایسته قدردانی هستند.[۵۲]
بدعتهای دیگر
پارهای از اهل سنت ساختن ضریح بر مرقد نبوی را از بدعتهای شرفای شیعه مذهب مدینه دانسته اند.[۵۳] ابنجبیر نیز از این که خطابه را گروهی از اهل بدعت بر فراز منبر نبوی انجام میدهند، گلایه داشت.[۵۴]
ذبح در استقبال از محمل،[۵۵] به عقب گام برداشتن در زیارت حرم نبوی[۵۶] و تذهیب این حرم،[۵۷] روشن کردن چراغ بر محل مقامهای چهارگانه در مسجدالحرام (الوقید) در شب بیست و هفتم و دیگر شبها،[۵۸] نامیدن قسمت بالایی دیوار کعبه برابر باب به عروة الوثقی و بوسیدن آن، و نیز نهادن ناف بر میخی در وسط کعبه به نام سُرَة الدُنیا[۵۹] که اکنون برچیده شده،[۶۰] نمونههایی از کارهای مسلمانان است که نویسندگان اهل سنت عنوان بدعت به آنها دادهاند. این موارد از مصداقهای بدعت اصطلاحی نیستند؛ زیرا رفتارهایی هستند که در سنت رفتاری و فرهنگ عمومی گروههایی از مسلمانان رواج یافتهاند، اما به قصد درون کردن در دین برنهاده نشدهاند. البته میتوان از دیدگاه لغوی آنها را بدعت یعنی پدید آوردن چیزی بدون نمونه پیشین دانست؛ بر پایه سخن محققانه، بدعت ویژه چیزهایی است که اساسی در دین ندارد و وسیله تقرب به خداوند قرار میگیرد.
اما وهابیان معنای بدعت را گسترش دادهاند. برای نمونه، نهادن پرده بر روضه نبوی را بدعت شمردهاند؛ زیرا به باور آنها انجام دهنده این کار، آن را عبادت میشمرد و قصد تقرب دارد. افزون بر شیعه، پارهای از نویسندگان اهل سنت به چنین برداشتی از بدعت اشکال کرده و گفتهاند که در حقیقت پرده روضه نبوی به قصد تزیین و زیباسازی و نه عبادت و تقرب، آویخته شده است.[۶۱]
نسبتهای بدعت به شیعه
شماری از وهابیان در تحلیل بدعت، بدون تحقیق و ارائه سند، نخستین بدعتها را در پیدایش مذهب شیعه یافته و به باورهای اهل تشیع نسبت دادهاند.[۶۲] اینگونه مطالب که در سخنان ابن تیمیه (م. 728ق.) آمده[۶۳] و وهابیان به آن استناد میکنند و در تبلیغ آن میکوشند، از سر تعصب و کینتوزی و پیشداوری به میان آمده است. ناآگاهی اینان به قدمت شیعه در روزگار پیامبر(ص)[۶۴] و نیز باورهای فرقههای قَدَریه، خوارج و غالیان، و انتساب این باورها به شیعه، آنها را به این داوریها دچار ساخته است.[۶۵]
در تحلیلی از دانشوران اهل سنت، شکلگیری وهابیت در جزیره العرب و رواج باورهای محمد بن عبدالوهاب در حرمین، به مثابه بدعت در دین و پدیدهای گمراه کننده تلقی شده است.[۶۶]
آثار در موضوع بدعت
در تکنگاریها در موضوع بدعت، دانشوران و محققان اسلامی جوانب بحث را کاویدهاند. از میان آثار مستقل کهنتر میتوان به این آثار اشاره کرد:
البدع المحدثه ابوالقاسم کوفی (م. 352ق.)، البدع و النهی عنها نوشته ابن وَضاح قرطبی، الحوادث و البدع محمد بن ولید طُرطُوشی، الباعث علی انکار البدع و الحوادث ابوشامه مَقدِسی، درر المباحث فی احکام البدع و الحوادث اثر حسین بن حسن دِمیاطی، الاعتصام نوشته ابراهیم بن موسی شاطِبی نویسنده کتاب معروف الموافقات، الامر بالاتباع و النهی عن الابتداع نوشته سُیوطی.
پیوند به بیرون
بدعت، مجله کلام اسلامی، تابستان 1389 - شماره 74 (17 صفحه - از 29 تا 45)
پانویس
- ↑ الحوادث و البدع، ص21؛ مجمع البحرین، ج4، ص298-299، «بدع.
- ↑ الحوادث و البدع، ص40.
- ↑ الاعتصام، ج1، ص37.
- ↑ العین، ج2، ص54؛ جمهرة اللغه، ج1، ص298؛ لسان العرب، ج8، ص6، «بدع.
- ↑ العین، ج2، ص54؛ الصحاح، ج3، ص1183، «بدع. ؛المصباح، ج1، ص38، «ابدع.
- ↑ فتح الباری، ج13، ص213.
- ↑ فتح الباری، ج5، ص222؛ ج13، ص212.
- ↑ رسائل المرتضی، ج2، ص264؛ کشف الارتیاب، ص102.
- ↑ کشف الارتیاب، ص103.
- ↑ البدعه، سبحانی، ص32.
- ↑ بحار الانوار، ج2، ص264؛ ج71، ص202-203.
- ↑ قواعد معرفة البدع، ص22.
- ↑ بدعت، ص28.
- ↑ نک: البدعه، سبحانی، ص40-41.
- ↑ البدعه، سبحانی، ص39.
- ↑ البدعه، عزت عطیه، ص160-182.
- ↑ قواعد معرفة البدع، ص24.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج11، ص559.
- ↑ صحیح البخاری، ج2، ص252؛ الموطّا، ج1، ص114-115؛ النص و الاجتهاد، ص251-252.
- ↑ الکافی، ج1، ص56-57؛ مسند احمد، ج4، ص126.
- ↑ نک: الحوادث و البدع، ص69.
- ↑ البدعه، الواعی، ص88؛ فتح الباری، ج13، ص212.
- ↑ نک: الامر بالاتباع، ص89، 166-171.
- ↑ الاعتصام، ص207-208.
- ↑ برای تفصیل بیشتر در باب مذاهب بدعتگزار، نک: الحوادث و البدع، ص33، 35.
- ↑ قواعد الاحکام، ج2، ص172-173؛ الاعتصام، ص141-142.
- ↑ قواعد الاحکام، ج2، ص173.
- ↑ الاعتصام، ص142-159.
- ↑ کنز العمال، ج1، ص173.
- ↑ البدعه، سبحانی، ص69.
- ↑ البدعه، الواعی، ص103.
- ↑ نک: البدعه، الواعی، ص104-108.
- ↑ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج11، ص558؛ نک: الاعتصام، ص33-50.
- ↑ الکافی، ج1، ص54؛ بحار الانوار، ج2، ص261، 269.
- ↑ مسند احمد، ج4، ص126-127؛ صحیح مسلم، ج2، ص592؛ کنز العمال، ج16، ص184.
- ↑ سنن ابن ماجه، ج1، ص16.
- ↑ الاعتصام، ص90.
- ↑ بحار الانوار، ج2، ص296.
- ↑ الکافی، ج2، ص415.
- ↑ سنن ابی داود، ج2، ص393؛ سنن النسائی، ج3، ص188.
- ↑ فتح الباری، ج13، ص213.
- ↑ الاعتصام، ص76.
- ↑ البدعه، باقری، ص75-125؛ البدعه، الواعی، ص119-158.
- ↑ اخبار مکه، ازرقی، ج1، ص174-179.
- ↑ اتحاف الوری، ج1، ص63-69.
- ↑ تذکرة الفقهاء، ج2، ص283.
- ↑ الخلاف، ج1، ص530.
- ↑ الخلاف، ج1، ص530.
- ↑ المعتبر، ج2، ص325؛ جواهر الکلام، ج11، ص397.
- ↑ تاریخ المدینه، ج3، ص958؛ موسوعة مرآة الحرمین، ج5، ص107-109.
- ↑ نهج الحق، ص283؛ الزام النواصب، ص207؛ بحار الانوار، ج30، ص600.
- ↑ تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، ج5، ص45.
- ↑ نصیحة المشاور، ص18-20.
- ↑ رحلة ابن جبیر، ص160.
- ↑ مرآة الحرمین، ج2، ص143.
- ↑ اتحاف الزائر، ص66-68.
- ↑ رسائل فی تاریخ المدینه، ص17.
- ↑ منائح الکرم، ج2، ص421.
- ↑ الجامع اللطیف، ص97؛ منائح الکرم، ج2، ص276.
- ↑ شفاء الغرام، ج1، ص207-208.
- ↑ فرق تسنن، ص660.
- ↑ نصیحة المشاور، ص15-20؛ التقریب، ج1، ص39.
- ↑ نک: الشیعة فی التاریخ، ص3-4.
- ↑ البدعه، باقری، ص432-441.
- ↑ نک: البدعه، باقری، ص395-453.
- ↑ تحصیل المرام، ج2، ص797-798.
منابع
- اتحاف الزائر: عبدالصمد بن عبدالوهاب (م. 686ق.)، به کوشش شکری، دار الارقم بن ابیالارقم.
- اتحاف الوری: عمر بن محمد بن فهد (م. 885ق.)، به کوشش عبدالکریم، مکه، جامعةام القری، 1408ق.
- الاجتهاد و النص: سید عبدالحسین شرف الدین (م. 1376ق.)، قم، ابومجتبی، 1404ق.
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.)، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- الاعتصام: ابراهیم الشاطبی (م. 790ق.)، مصر، المکتبة التجاریه.
- الامر بالاتباع و النهی عن الابتداع: السیوطی (م. 911ق.)، به کوشش القحطانی، مطابع الرشید، 1409ق.
- بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- البدعة مفهومها حدها و آثارها: السبحانی، قم، مؤسسة الامام الصادق7، 1416ق.
- بدعت: جعفر البیانی، ترجمه: حاتمی طبری، تهران، مشعر.
- البدعة تحدیدها و موقف الاسلام منها: عزت عطیه، بیروت، دار الکتاب العربی.
- البدعة و المصالح المرسله: توفیق یوسف الورعی، کویت، دار التراث، 1404ق.
- البدعه: جعفر باقری، المجمع العالمی لاهل البیت:، 1415ق.
- تاریخ المدینة المنوره: ابن شبّه (م. 262ق.)، به کوشش شلتوت، قم، دار الفکر، 1410ق.
- تاریخ بغداد: الخطیب البغدادی (م. 463ق.)، به کوشش عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.
- تحصیل المرام: محمد بن احمد الصباغ (م. 1321ق.)، به کوشش ابن دهیش، 1424ق.
- تذکرة الفقهاء: العلامة الحلی (م. 726ق.)، قم، آل البیت:، 1414ق.
- الجامع اللطیف: محمد ابن ظهیره (م. 986ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثقافة الدینیه، 1423ق.
- جمهرة اللغه: ابن درید (م. 321ق.)، به کوشش رمزی بعلبکی، بیروت، دار العلم للملایین، 1987م.
- جواهر الکلام: النجفی (م. 1266ق.)، به کوشش قوچانی و دیگران، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- الحوادث و البدع: محمد بن الولید الطرطوشی (م. 520ق.)، به کوشش الحلبی، دار ابن الجوزی، 1419ق.
- الخلاف: الطوسی (م. 460ق.)، به کوشش خراسانی و دیگران، قم، نشر اسلامی، 1407ق.
- دائرة المعارف بزرگ اسلامی: زیر نظر بجنوردی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ، 1372ش.
- رحلة ابن جبیر: محمد بن احمد (م. 614ق.)، بیروت، دار مکتبة الهلال، 1986م.
- رسائل المرتضی: السید المرتضی (م. 436ق.)، به کوشش حسینی و رجائی، قم، دار القرآن، 1405ق.
- رسائل فی تاریخ المدینه: حمد الجاسر، ریاض، دار الیمامه.
- الزام النواصب: مفلح بن الحسین ابن صلاح البحرانی (م. قرن9ق.)، به کوشش النجفی، 1420ق.
- سنن ابن ماجه: ابن ماجه (م. 275ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1395ق.
- سنن ابیداود: السجستانی (م. 275ق.)، به کوشش سعید محمد اللحام، بیروت، دار الفکر، 1410ق.
- سنن النسائی: النسائی (م. 303ق.)، بیروت، دار الفکر، 1348ق.
- شفاء الغرام: محمد الفاسی (م. 832ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1421ق.
- الشیعة فی التاریخ: محمد امین الزین، شبکة الامامین الحسنین8 للتراث الاسلامی.
- الصحاح: الجوهری (م. 393ق.)، به کوشش العطار، بیروت، دار العلم للملایین، 1407ق.
- صحیح البخاری: البخاری (م. 256ق.)، بیروت، دار الفکر، 1401ق.
- صحیح مسلم: مسلم (م. 261ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
- العین: خلیل (م. 175ق.)، به کوشش المخزومی و السامرائی، دار الهجره، 1409ق.
- فتح الباری: ابن حجر العسقلانی (م. 852ق.)، بیروت، دار المعرفه.
- فرق تسنن: به کوشش مهدی فرمانیان، قم، ادیان، 1386ش.
- قواعد الاحکام فی مصالح الانام: عزالدین عبدالسلام (م. 660ق.)، به کوشش الشنقیطی، بیروت، دار المعارف.
- قواعد معرفة البدع: محمد بن حسین الحیزانی، السعودیه، دار ابن الجوزی، 1421ق.
- الکافی: الکلینی (م. 329ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، 1375ش.
- کشف الارتیاب: سید محسن الامین (م. 1371ق.)، به کوشش امین، مکتبة الحریس، 1382ق.
- کنز العمال: المتقی الهندی (م. 975ق.)، به کوشش السقاء، بیروت، الرساله، 1413ق.
- لسان العرب: ابن منظور (م. 711ق.)، به کوشش علی شیری، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1408ق.
- مجمع البحرین: الطریحی (م. 1085ق.)، به کوشش حسینی، تهران، فرهنگ اسلامی، 1408ق.
- مرآة الحرمین: ابراهیم رفعت پاشا (م. 1353ق.)، قم، المطبعة العلمیه، 1344ق.
- مسالة التقریب بین اهل السنة و الشیعه: ناصر بن عبدالله القفاری، دار طیبه، 1428ق.
- مسند احمد: احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بیروت، دار صادر.
- المصباح المنیر: الفیومی (م. 770ق.)، قم، دار الهجره، 1405ق.
- المعتبر: المحقق الحلی (م. 676ق.)، مؤسسه سید الشهداء، 1363ش.
- منائح الکرم: علی بن تاج الدین السنجاری (م. 1125ق.)، به کوشش المصری، مکه، جامعةام القری، 1419ق.
- موسوعة مرآة الحرمین الشریفین: ایوب صبری پاشا (م. 1290ق.)، قاهره، دار الآفاق العربیه، 1424ق.
- الموطّا: مالک بن انس (م. 179ق.)، به کوشش محمد فؤاد، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1406ق.
- نصیحة المشاور (تاریخ المدینة المنوره): ابن فرحون (م. 769ق.)، به کوشش علی عمر، قاهره، مکتبة الثفافة الدینیه، 1427ق.
- نهج الحق و کشف الصدق: العلامة الحلی (م. 726ق.)، به کوشش الحسنی الارموی، قم، دار الهجره، 1407ق.