امیة بن عبدشمس
امیة بن عبدشمس، مشهور به امیه اکبر، پسر عبدشمس بن عبدمناف و در برخی منابع پسر خوانده او بود که نیای بنیامیه میباشد. نسب بنیامیه و بنیهاشم در عبدمناف به یکدیگر میپیوندند. وی از اشراف و بزرگان قریش در روزگار جاهلیت بود. امیه فرماندهی نبرد قیادة الحرب را در میان قریش برعهده داشت. او در کودکی از کاروانهای حج دزدی میکرده. بدنامی اخلاقی امیه به سبب دعوای خانوادگی با بنیزهره مشهور بوده است. امیه همواره به عموی خود هاشم که منصب سقایت و رفادت داشت حسادت میورزید زیرا بهخاطر این مناصب برخی شاعران جاهلی سرودههایی در مدح هاشم میسرودند، و او هم تلاش میکرد با بذل مال جایگاه خود را بین مردم بالا ببرد ولی به سبب کمبود مال نمیتوانست. حسادت وی با هاشم تا جایی پیش رفت که هاشم را دعوت به منافره کرد یعنی بین خود حکمی انتخاب کنند تا او بگوید کدامیک بر دیگری برتری دارد که سرانجام به برتری هاشم ختم شد.
نام و نسب ویرایش
امیة بن عبدشمس بن عبدمناف، مشهور به امیه اکبر[۱]از اشراف و بزرگان قریش در روزگار جاهلیت بود که تیره مشهور بنیامیه به او نسب میبرد.[۲]مادرش «تعجز» دختر عُبید بن رواس بن کِلاب بود.[۳]برخی امیه را بردهای رومی دانستهاند که عبدشمس او را به خود ملحق ساخته و فرزند خود خوانده است و سخن امیرمؤمنان علی(ع): «لا الصریح کاللصیق» در پاسخ به نامه معاویه را مؤید این مدعا میدانند.[۴]در آن نامه معاویه مدعی شده بود که ما فرزندان عبدمناف هستیم.
شخصیت فردی ویرایش
امیه در دوران جاهلیت و پس از پدرش فرماندهی نبرد (قیادة الحرب) را در میان قریش بر عهده داشت.[۵]آوردهاند که در کودکی به سرقت از کاروانهای حج میپرداخت.[۶]بدنامی اخلاقی امیه و داستان ستیز خانوادگی او با بنیزهره[۷]شناخته شده است. او همسرش را به ازدواج پسرش ابوعمرو درآورد که ابی معیط بن عمرو بن امیه نتیجه آن ازدواج بود.[۸]
حسادت به هاشم ویرایش
از کارهای او حفر چاهی به نام حَفْر/جفر در مکه بود که پیش از حفر دیگر بار زمزم به دست عبدالمطلب صورت گرفت.[۹]امیه همواره به عموی خویش هاشم که منصب سقایت (آبرسانی به حاجیان) و رفادت (پذیرایی از حاجیان) را برعهده داشت، [۱۰] حسد میورزید؛ زیرا این مناصب سبب شده بود تا برخی شاعران جاهلی سرودههایی در مدح هاشم بسرایند.[۱۱]در برابر، امیه نیز تلاش داشت تا با بذل و بخششهای فراوان مانند هاشم رفتار کند و جایگاه خویش را میان مردم ارتقا بخشد. اما به سبب کمبود مالی، [۱۲] در این کار چندان موفق نبود.[۱۳]
منافره با هاشم ویرایش
سرانجام حسادت امیه درباره عمویش هاشم سبب شد که او را به منافره دعوت کند؛ یعنی حَکَمی را تعیین کنند و او داوری نماید که کدامیک والاترند. هاشم به سبب بزرگتر بودن از امیه، نخست نمیخواست اینکار صورت گیرد؛ اما سرانجام آن را با اصرار قریش با این شرط پذیرفت که بازنده 50 شتر را در مکه قربانی و اطعام کند و 10 سال نیز شهر مکه را ترک گوید.[۱۴]سرانجام هر دو نزد کاهن بنیخزاعه رفتند و او به سود هاشم حکم کرد.[۱۵]هاشم شتران را گرفت و آنها را کشت و اطعام کرد و امیه به سوی شام رهسپار شد و 10 سال در آنجا ماند.[۱۶]این رخداد، نخستین ستیزی بود که خصومتها را میان دو تیره بنیامیه و بنیهاشم در پیداشت.[۱۷]برخی این گزارش را غیر واقعی دانسته و نقل نشدنش از سوی تاریخنگارانی چون یعقوبی، ابنهشام و مسعودی را دلیل جعلی بودن آن دانستهاند.[۱۸]
منابع تاریخی به همراهی امیه با عبدالمطلب بن هاشم و برخی اشراف و شعرای عرب در دیدار با سیف بن ذی یزن حاکم یمن اشاره دارند که بر حبشه پیروز شده بود. این دیدار دو سال بعد از ولادت پیامبر گرامی(ص) رخ داده است.[۱۹]
فرزندان و همسران ویرایش
درباره هنگام مرگ امیه در منابع گزارشی به چشم نمیخورد. از فرزندان او میتوان به حرب (پدر ابوسفیان)، ابوحرب، سفیان، ابوسفیان، عمرو، ابوعمرو، عاص، عویص و ابوالعیص اشاره کرد.[۲۰]از امه دختر ابی همهمه و آمنه دختر ابان بن کلیب بن ربیعه، به عنوان همسران وی یاد کردهاند.[۲۱]
پانویس ویرایش
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص7؛ جمهرة انساب العرب، ص74.
- ↑ الانساب، ج1، ص348؛ معجم قبائل العرب، ج1، ص42.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص7.
- ↑ نهج البلاغه، ج3، ص17؛ نک: الزام النواصب، ص180؛ شرح نهج البلاغه، ج15، ص233؛ بحار الانوار، ج33، ص107.
- ↑ اخبار مکه، ج1، ص115؛ تاریخ ابن خلدون، ج3، ص2.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ج15، ص233.
- ↑ المنمق، ص48؛ انساب الاشراف، ج10، ص271؛ المعارف، ص319.
- ↑ الرسائل السیاسیه، ص418.
- ↑ السیرة النبویه، ج1، ص96؛ المعالم الاثیره، ص102.
- ↑ المنمق، ص98؛ تاریخ طبری، ج2، ص13؛ المنتظم، ج2، ص212.
- ↑ المنمق، ص97-98؛ تاریخ طبری، ج2، ص13.
- ↑ المنمق، ص98.
- ↑ الطبقات، ج1، ص62؛ تاریخ طبری، ج2، ص13.
- ↑ الطبقات، ج1، ص62؛ المنتظم، ج2، ص212.
- ↑ الطبقات، ج1، ص62؛ تاریخ طبری، ج2، ص13؛ الکامل، ج2، ص17.
- ↑ المنمق، ص100؛ تاریخ طبری، ج2، ص13؛ المنتظم، ج2، ص212.
- ↑ انساب الاشراف، ج1، ص68؛ تاریخ طبری، ج2، ص13.
- ↑ نک: تاریخ صدر اسلام، ص95.
- ↑ المنمق، ص427؛ دلائل النبوه، ج2، ص9؛ کمال الدین، ص180-181.
- ↑ جمهرة انساب العرب، ص79؛ البدء و التاریخ، ج4، ص110.
- ↑ انساب الاشراف، ج5، ص7-8؛ المنمق، ص99؛ الکامل، ج2، ص17.
منابع ویرایش
- اخبار مکه: الازرقی (م. 248ق.) ، به کوشش رشدی الصالح، مکه، مکتبة الثقافه، 1415ق.
- الزام النواصب: مفلح بن راشد (م. قرن9ق.) ، به کوشش النجفی، 1420ق.
- انساب الاشراف: البلاذری (م. 279ق.) ، به کوشش زکار و زرکلی، بیروت، دار الفکر، 1417ق.
- الانساب: عبدالکریم السمعانی (م. 562ق.) ، به کوشش عبدالرحمن، حیدرآباد، دائرة المعارف العثمانیه، 1382ق.
- بحار الانوار: المجلسی (م. 1110ق.) ، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
- البدء و التاریخ: المطهر المقدسی (م. 355ق.) ، بیروت، دار صادر، 1903م.
- تاریخ ابن خلدون: ابنخلدون (م. 808ق.) ، به کوشش خلیل شحاده، بیروت، دار الفکر، 1408ق.
- تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک): الطبری (م. 310ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، 1403ق.
- تاریخ صدر اسلام: زرگرینژاد، تهران، سمت، 1378ش.
- جمهرة انساب العرب: ابنحزم (م. 456ق.) ، به کوشش گروهی از علما، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- دلائل النبوه: البیهقی (م. 458ق.) ، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1405ق.
- رسائل الجاحظ: الجاحظ (م. 255ق.) ، بیروت، مکتبة الهلال، 1423ق.
- السیرة النبویه: ابن هشام (م. 213/218ق.) ، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح، 1383ق.
- شرح نهج البلاغه: ابن ابی الحدید (م. 656ق.) ، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، 1378ق.
- الطبقات الکبری: ابنسعد (م. 230ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1418ق.
- الکامل فی التاریخ: ابن اثیر (م. 630ق.) ، بیروت، دار صادر، 1385ق.
- کمال الدین: الصدوق (م. 381ق.) ، به کوشش غفاری، قم، نشر اسلامی، 1405ق.
- المعارف: ابن قتیبه (م. 276ق.) ، به کوشش ثروت عکاشه، قم، الرضی، 1373ش.
- المعالم الاثیره: محمد محمد حسن شراب، بیروت، دار القلم، 1411ق.
- معجم قبائل العرب: عمر کحّالة، بیروت، الرساله، 1405ق.
- المنتظم: ابن الجوزی (م. 597ق.) ، به کوشش محمد عبدالقادر و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1412ق.
- المنمق: ابنحبیب (م. 245ق.) ، به کوشش احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، 1405ق.
- نهج البلاغه: شرح عبده، قم، دار الذخائر، 1412ق.